نويسنده: رسول عربخاني




 

پايگاه اجتماعي اهل منبر

براي درك بهتر نقش وعاظ و خطبا در نهضت ضداستبدادي منتهي به مشروطيت، ابتدا بايد به جايگاه اين صنف در ميان روحانيت و مردم پرداخت. نهاد روحانيت شيعه در ايران اواخر قاجار شامل يك طيف وسيع از گروه ها با كاركردهاي سياسي، آموزشي و فرهنگي مي شد. موقعيت اجتماعي گروه هاي درون اين نهاد به اندازه اي متفاوت از هم بود كه به تعبيري بالاترين و پايين ترين قشرهاي جامعه را تشكيل مي دادند. در نقطه ي سلسله ي مراتب مذهبي، مجتهدان بزرگ قرار داشتند كه به ترتيب اعلميّت، در عتبات و شهرهاي بزرگ ايران به سر مي بردند. « مجتهد فردي بود كه مي توانست اجتهاد كند و توانايي آن را داشت كه رأيي مستقل بر بنياد قرآن و حديث از خويش صادر كند» (1). مشروعيت حركت هاي بزرگ مردمي به وسيله ي ايشان كه بزرگ ترين رهبران مذهبي ايران به شمار مي رفتند تأمين مي شد. علاوه بر اين افراد برجسته، رهبران روحاني ديگري نيز بودند كه به عنوان پيشوايان ديني ايالات و ولايات، رياست مساجد، محكمه هاي شرع و مدارس بزرگ بر ذمه ي ايشان بود.
در سطوح پايين تر سلسله مراتب علما،« اهل منبر» قرار داشتند كه شامل واعظان و روضه خوانان مي شدند. وعظ در مساجد، ذكر مصيبت اهل بيت، انجام تشريفات مذهبي و اطلاع رساني از مهم ترين وظايف ايشان تلقي مي شد. ميان وعاظ و روضه خوانان از لحاظ نقشي كه ايفا مي نمودند تفاوت هايي وجود داشت، چنانچه برخي منابع اواخر قاجاريه به اين مسئله توجه داشته اند. بر اين اساس، وعاظ كه مهم ترين مشخصه ي ايشان داشتن« سواد» بود، نسبت به روضه خوان هاي خاص كه تنها لازمه ي كارشان « صداي خوش و آواز» بود از منزلت اجتماعي بالايي برخوردار بودند(2). وعاظ كه به آن ها « روضه خوان هاي باسواد» نيز مي گفتند پس از خطبه، به تحقيق پيرامون يكي از آيات پرداخته و با ذكر امثال و حكم دلنشين، مطالب عالي اخلاقي و مذهبي را تشريح مي كردند، آن گاه با ذكر اندكي مصيبت به كار خود پايان مي دادند. اما روضه خوان ها كارشان صرفاً روضه خواني و مرثيه گويي اهل بيت به ويژه سيدالشهدا بود. (3)
كار اهل منبر در اواخر دوره ي قاجار ترقي بسيار نموده بود. روضه خواني و تعزيه براي سيدالشهدا از بزرگ ترين دلمشغولي هاي مردم محسوب مي شد. علاوه بر تكيه ها و مساجد، مجالس روضه خواني متعددي در خانه هاي مردم از تجار و معتبرترين گرفته تا طبقات پايين برگزار مي شد. دولت نيز به طرق مختلف از برپايي چنين مراسم هايي حمايت مي كرد. در نتيجه ي چنين شرايطي، تعداد روضه خوان هاي شهرهاي مختلف افزايش فراوان يافت، به طوري كه« غالب مجالس لااقل پنج شش روضه خوان داشت» (4). اعتمادالسلطنه وزير انطباعات ناصرالدين شاه عادت داشت هر سال روز نهم محرم، براي كسب ثواب، به چهل منبر مختلف سر بزند. (5) ماه هاي محرم، صفر و رمضان دوره ي اوج فعاليت اهل منبر بود و واعظان طي اين ماه ها بر افكار عامه تسلط كامل داشتند. چنان كه بعداً ملاحظه خواهيم كرد غالب شورش ها و نارضايتي هاي آستانه ي انقلاب نيز در اين سه ماه ويژه به وقوع پيوسته است. در حالت عادي منبرهاي مساجد به اهل منبر اختصاص مي يافت. هر مسجدي يك واعظ مخصوص داشت كه به عنوان دستيار امام آن مسجد پس از نماز جماعت به موعظه مي پرداخت. جز در موارد استثنايي كه محراب و منبر هر دو در اختيار پيش نماز بود، معمولاً منبر به وعاظ واگذار مي شد. البته نقشي كه يك واعظ در مسجد برعهده داشت به لحاظ شأن اجتماعي پايين تر از كار پيش نماز بود و ارزش محراب در نزد عامه با اهميت تر از منبر تلقي مي گشت. واعظ به عنوان زيردست و مساعد امام جماعت همواره در پايان خطبه در حق امام كه رئيس مسجد بود دعا مي نمود و به اعتبار او در نزد مردم مي افزود. واعظ مسجد، علاوه بر وعظ و ذكر مصيبت وظيفه ي سخنگويي امام را نيز بر عهده داشت. پيام ها و اعلان هاي رهبران مذهبي و سياسي از منبر و توسط وعاظ ايراد مي گرديد. اين نقش سنتي منبر به عنوان تريبون اطلاع رساني به دوران آغاز اسلام برمي گردد. منبر، محلي بود كه اعلان هاي رسمي داده مي شد و نتايج جنگ ها معمولاً در خطبه ها به گوش مردم مي رسيد. در دوره ي فاطميان و عباسيان نيز اعلان ها، فرامين، احكام مالياتي، عزل و نصب صاحب منصبان از بالاي منبر خوانده مي شد. (6) در جريان جنبش مردمي مشروطيت، نقش رسانه اي منبر اهميت فوق العاده يافت.
اهل منبر به سبب اهميت روضه خواني و نفوذ در عامه در نزد دولتيان و روحانيان از جايگاه مهمي برخوردار بودند. آن ها مي توانستند مردم را تحت تأثير قرار داده، افكار آن ها را به هر طرف كه مي خواهند متمايل كنند. القاب مختلفي كه از سوي مراجع مختلف و همين طور توده ي مردم به اهل منبر داده شده، حكايت از اهميت اين صنف در جامعه مي كند. صدرالذاكرين، اشرف الواعظين، بهاءالواعظين، صدرالواعظين، برهان الواعظين، ملك المتكلمين از جمله ي اين القاب است.

جايگاه سياسي وعظ و منبر

از دهه ي آخر سلطنت ناصرالدين شاه، تلاش روحانيان براي مقابله با نفوذ روزافزون بيگانگان و اصلاحات سياسي در كشور شدت يافت. كار انتقاد كه مدت ها قبل از سوي روشنفكران آغاز شده بود اينك به مجالس وعظ و روضه خواني رسيد. در يك گزارش، از حاجي ملافيض الله واعظ دربندي نام برده شده كه تمام اوقات محرم و صفر را به ايرادگيري از حكومت مي پرداخت و سرانجام به وسيله ي ناصرالدين شاه تبعيد گشت. در جاي ديگر، شاه به ملاباقر واعظ كه سرسخت تر از ملافيض الله بود، خطاب كرد:
اي مردكه ي خر، تو واعظ هستي. روي منبر روضه بخوان. چه كار داري از تكيه ي دولت حرف بزني. [اگر] يك دفعه ي ديگر شنيده شود غير از وعظ و روضه خواني، حرفي در مجلس زده اي پدرت را آتش زده، از ايران خارج خواهم كرد. (7)
امين الدوله در خاطرات خود مي نويسد كه اول كسي كه احترام دولت و سلطنت را گسيخت حاج سيد علي اكبر فال اسيري بود. او چندان عليه دولت و دولتيان بد گفت كه به دستور قوام الدوله به سمت بوشهر روانه گشت. (8) اوج اين اعتراض ها در شورش مربوط به امتياز تنباكو در سال 1308ق. نمايانگر شد. روحانيان رهبري اين شورش را برعهده گرفتند و منبر به طور مؤثري براي برانگيختن بر ضدّ امتياز تنباكو توسط وعاظ مورداستفاده قرار گرفت.
در همين دوره، شاهد گسترش واعظان مردمي در مقابل وعاظ السلاطين كه كارشان دفاع از دولت استبدادي بود، هستيم. فساد دستگاه روحانيت دولتي از يك طرف و آزردگي مردم از سياست هاي دولت از سوي ديگر باعث مي شد تا مردم روز به روز خود را به اين دسته از روحانيان كه خود مورد مخالفت اين مراكز قرار داشتند، نزديك كنند. به تدريج، مردم از هرچه عنوان دولتي مي گرفت بيزاري مي جستند. در مجلس ميرزا ابوالفضل، پيشنماز دولتي مسجد سپهسالار، بيشتر از سي نفر حاضر نمي شد؛ برخلاف او در صفوف نماز جماعت ملامحمدعلي رستم آبادي كه يك سال قبل در اين مسجد نماز مي خواند بيست هزار نفر جمع مي شد، زيرا او از مخالفان دولت بود. (9)
گزارش هايي از اين دست نشان مي دهد كه روحانيان مردمي به دليل موضع گيري هاي خاص خود، روز به روز نفوذشان را در ميان مردم افزايش مي دادند و به تدريج زمينه براي رهبري جنبش مشروطه توسط ايشان مهيّا مي گشت.
در سال هاي پاياني دوره ي ناصري، بسياري از وعاظ از طريق مجاورت با روزنامه هاي فارسي زبان چاپ خارج و نوشته هاي منوّر الفكران كه انديشه ي اصلاحات سياسي- اجتماعي را مطرح مي كردند، تحت تأثير اين افكار قرار گرفتند. روشنفكران كه از دهه هاي نخستين اين دوره، مبارزه ي قلمي خود را عليه استبداد آغاز كرده بودند به دليل پيچيدگي انديشه هايشان و نيز شائبه ي غيرمذهبي بودن آن ها، از پايگاه اجتماعي گسترده اي در ميان توده ي مردم برخوردار نبودند. آن ها به تنهايي قادر نبودند افكار خود را از قوه به فعل درآورده، جنبش ضداستبدادي را به راه بياندازند. در اين ميان، طبقه ي وعاظ مردمي بود كه به دليل برخورداري از پايگاه مذهبي گسترده و آشنايي نسبي با افكار جديد توانستند نقش واسطه ميان رهبران فكري و توده ي مردم را ايفا نمايند. جلب حمايت توده هاي بي سواد و ناآگاه از زيان هاي استبداد و نفوذ بيگانگان تنها به وسيله ي وعاظ امكان پذير بود. اهل منبر، با مهارت شغلي كه داشتند وظيفه ي بسيج توده هاي مردم و سازماندهي اعتراض هاي آنان براي از ميان بردن نظام استبدادي را برعهده گرفتند.
پژوهشگران جنبش هاي انقلابي، رهبران انقلاب را به سه گروه تقسيم كرده اند: رهبران فكري، رهبران بسيج كننده، رهبران سياست گزار و مدير. هريك از اين سه نوع رهبر با مرحله ي خاصي از روند انقلابي تناسب دارند. رهبران فكري، اصول عقيدتي پيدايش جنبش انقلابي را فراهم مي كنند. رهبران بسيج كننده، جنبش را سازمان دهي و هدايت مي كنند، آن گاه رهبران مدير، قدرت انقلابي را تحكيم مي نمايند. مشخصات رهبران بسيج كننده چنين وصف شده است: آن ها در تحريك مردم به عمل داراي مهارت هستند. سلاح آن ها زبان و نطق و بيان است كه به وسيله ي آن، ايدئولوژي انقلاب را ساده و عوام فهم مي كنند. به طور كلي اين نوع رهبران با قدرت خارق العاده ي خود نارضايتي توده ي مردم را از قوه به فعل درمي آورند و با نكوهش وضع موجود و ترسيم آينده اي مطلوب، آن ها را به اعتراض تشويق مي كنند. (10)
ويژگي هاي رهبران بسيج كننده با اندكي تسامح در مورد روحانيان، اعم از مجتهدان و وعاظ در جنبش ضداستبدادي ايران مصداق دارد. اگرچه مجتهدان و مراجع بزرگ با صدور اعلاميه ها و فتاوي خود در مشروعيت بخشي به اعتراضات مردمي نقش اساسي داشتند، اما درواقع اين وعاظ و روحانيان درجه ي دوم بودند كه حوزه ي رهبري ايشان را در عمق توده بسط مي دادند. وعاظ به عنوان سخنگويان مجتهدان، رهبري بسيج مردم را به نيابت از ايشان برعهده گرفتند. علاوه بر اين، بسياري از وعاظ به لحاظ توانايي هاي بالقوه ي خويش قادر بودند هدايت نارضايتي ها را نيز در اختيار خود درآورند.
به هر حال، در نهضت مشروطيت ايران با اين كه رهبران روشنفكر و روحاني نهضت، همچنان جايگاه رهبري خود را محفوظ داشتند، اين روحانيان اهل منبر بودند كه هدايت افكار عامه را در امور سياسي به نحو بي سابقه اي به خود اختصاص دادند. آن ها اقتدار خويش را مديون منبر بودند. منبر در اين دوره، تبديل به يك رسانه ي ارتباط جمعي گشت كه روشنفكران و رهبران روحاني، نظرات خود را از طريق صاحبان منبر يعني وعاظ به گوش توده ي مردم مي رساندند. (11)
نقش منبر را در دوره ي موردنظر مي توان با نقش رسانه هاي ارتباط جمعي امروزي مقايسه كرد. امروزه جامعه شناسان به تأثير فوق العاده ي رسانه ها در شكل دادن به اذهان عمومي اذعان دارند. اين مسئله به ويژه هنگامي اهميت پيدا مي كند كه بدانيم در دوره ي مورد بحث ما يعني سال هاي قبل از مشروطه هنوز هيچ رسانه ي ديگري نبود كه بتواند با منبر رقابت كند. هنوز روزنامه به عنوان قوي ترين رسانه ي سال هاي بعد، در ميان توده راه باز نكرده بود؛ تعداد آن ها بسيار كم بود و مطالبي كه در آن ها انعكاس مي يافت غالباً براي عوام قابل فهم نبود. از سوي ديگر، بسياري از روزنامه ها به خاطر ماهيت دولتي بودنشان چندان فايده اي به مردم نمي رساندند. بنابراين، عمده ترين وسيله ي اطلاع رساني و آگاهي بخشي جامعه كه در نزد عامه از مقبوليت برخوردار بود، منبر بود. (12)
با گسترش جنبش، خصلت سياسي منبر بر ماهيت مذهبي آن غلبه يافت و مسجد و منبر، فراتر از اين كه مكان عبادت و وسيله ي انجام مراسم ديني باشد، به عنوان انتشار دهنده ي آگاهي هاي سياسي و اجتماعي درآمد. وعاظ بيش از اين كه از منبر براي پرداختن به قصص مذهبي و ذكر احكام اخلاقي استفاده كنند، آن را به تريبوني براي جبهه گيري در برابر نظام استبدادي تبديل نمودند.

نقش وعاظ در رخدادهاي آستانه ي مشروطيت

در سال هاي منتهي به مشروطيت، رشته اي از اعتراض ها عليه فساد حكومت و سوءمديريت در اداره ي كشور و نفوذ خارجيان پديد آمد. در اين نارضايتي ها وعاظ نقش خود را در توسعه ي جنبش و هدايت مردم به اعتراض، به نحو احسن ايفا كردند. آن ها آماده بودند تا از هر فرصتي به نفع نهضت بهره برداري كنند و آن را دستاويز حمله به دولت قرار دهند. نخستين سلسله از اين اعتراض ها هنگامي آغاز شد كه عده اي از تجار در محرم 1323ق. طي عزاداري، اعتراض خود را به صورت راهپيمايي آرام ظاهر كردند. آن ها خواستار عزل مسيو نوز بلژيكي، مسؤول گمركات ايران بودند. مستشار بلژيكي كه در دوره ي وزارت امين الدوله در گمرك ايران به كار گماشته شده بودند به سبب هواداري از دولت روسيه و وضع قوانين گمركي تبعيض آميز به ضرر بازرگانان ايراني، مورد تنفر تجار و روحانيان بودند. آن چه اين نارضايتي ها را تبديل به يك شورش عمومي كرد، يافت شدن عكسي از مسيو نوز بود كه وي را در رخت و لباس آخوندي در يك ميهماني بالماسكه نشان مي داد. تجار متحصن، بي درنگ اين عكس را به دست واعظان سپردند و آن ها به دستاويز اين كه نوز« به اسلام استهزاء و به علماء توهين كرد» به سرزنش دولت برخاستند. حدود دو ماه متوالي اوضاع همچنان متشنج بود و سرانجام با خاتمه يافتن محرم و صفر هياهو نيز موقتاً خاتمه يافت. (13) رهبري جنبش در اين مقطع در دست دو تن از مجتهدان بنام تهران، سيدمحمد طباطبايي و سيدعبدالله بهبهاني بود. وعاظ آزاديخواه و مخالف دولت معمولاً با اين دو پيشوا در ارتباط بودند و از ايشان فرمان مي گرفتند. حادثه ي ديگري كه روحانيان از آن براي بدگويي از عين الدوله و خودكامي هاي او استفاده كردند، آشوب كرمان بود. در طي اين آشوب، ظفرالسلطنه حاكم كرمان، مجتهد اين شهر به نام حاج ميرزا محمدرضا را به اتهام شورش تنبيه كرده، به رفسنجان تبعيد نمود. پيروان اين مجتهد، چندين روز در منابر كرمان به روضه خواني و عزاداري پرداختند تا اين كه خبر حادثه هنگام ماه رمضان به روحانيان تهران رسيد. معروف است در مسجد سپهسالار كهن كه از آنِ بهبهاني بود واعظي از سوي او و در حضور خود وي، بالاي منبر رفته، اين حادثه را به مردم اطلاع داد(14). طي ماه رمضان، وعاظ بيشتر منبرهاي خود را به گفتگو از داستان كرمان اختصاص دادند و به اندازه اي از ظلم عين الدوله و حكام دولت انتقاد كردند كه دولت ناچار شد ظفرالسلطنه را از حكومت كرمان عزل كند.
در همين ماه، روس ها با كسب امتياز بانك از دولت، مشغول تهيه ي ساختمان آن شدند. علما از واگذاري اين امتياز به روس ها كه نفوذ ايشان را در ايران گسترش مي داد، ناراضي بودند. مسؤولان بانك علي رغم مخالفت علما، قطعه زميني را در گورستاني متروكه براي احداث عمارت بانك خريداري كردند. طباطبايي و برخي مجتهدان ديگر، خريد زمين موقوفه را خلاف شرع دانسته، مكرراً به دولت هشدار دادند، ولي دولت به اعتراض ايشان اعتنايي نمي كرد تا اين كه خبر رسيد هنگام احداث ساختمان مزبور، استخوان زن مرده اي كه تازه دفن شده بود پيدا شده و كارگران با بي اعتنايي آن را به چاه افكندند. در روز 27 رمضان واعظ معروف مسجد خازن الملك، حاجي شيخ محمد واعظ، بر بالاي منبر سخن از اين حادثه به ميان آورد و طوري جمعيت انبوه حاضر در مسجد را تهييج نمود كه آن ها به همراه شيخ راه افتادند و ساختمان نيمه كاره ي بانك را با وجود محافظت فراشان دولتي، با خاك يكسان كردند. بدين وسيله در حالي كه شيخ مرتضي آشتياني پيش نماز اين مسجد و علماي ديگر، بارها از حرمت اقدام روس ها سخن رانده بودند، اين تنها كلام يك واعظ بود كه اثر نهايي خود را بخشيد و دولت را وادار به تسليم كرد. (15)
اندكي بعد در پيشامدهاي مسجدشاه و مسجد آدينه [ جامع] كه منجر به تحصن هاي حضرت عبدالعظيم و قم گرديد، وعاظ نقش عمده بر عهده داشتند. تجمع مسجدشاه در پي اعتراض علما به چوب زدن دو تن از تجار سرشناس به دست علاءالدوله حاكم تهران صورت گرفت. اتهام ايشان، گران كردن بهاي قند بود. سيدمحمدطباطبايي و سيد عبدالله بهبهاني تصميم گرفتند تا واعظي را بر بالاي منبر فرستاده، علت تجمع مسجد را به مردم شرح دهد. اين وظيفه برعهده ي واعظ مخالف دولت، سيدجمال الدين واعظ اصفهاني گزارده شد. سخنان گستاخانه ي سيدجمال، خشم امام جمعه ي وابسته به دربار را كه در آن جا حضور داشت برانگيخت؛ چندان كه به طرفداران خود دستور داد اجتماع مسجد را برهم زنند. فرداي آن روز يعني 16 شوال 1323ق. علما به حضرت عبدالعظيم هجرت كرده، در آن جا متحصن شدند. (16)
پس از بازگشت علما به تهران، عين الدوله حاضر نبود به درخواست هاي علما در تحصّن حضرت عبدالعظيم كه مورد تصويب مظفرالدين شاه قرارگرفته بود، تن دهد. به همين دليل، وعاظ و نطاقين در مجالس از اظهار تعديات دولتي و مطالبه ي اجراي دستخط شاه، هيچ كوتاهي نداشتند. حتي روضه خوان هاي جزء نيز به دنباله روي از وعاظ بزرگ در موعظه هاي خود به مسائل روز مي پرداختند. طبق يك گزارش، در منزل بهبهاني شب تا صبح روضه خواني برقرار بود و از ميان اين روضه خوان ها، ابوالسادات و آقا سيدحسين در منزل آقا[بهبهاني] پرشورتر از بقيه بودند. آن ها هركدام يك جلد قرآن بدست گرفته، به نوبت بالاي منبر مي رفتند و از ظلم دولت فرياد واشريعتا بلند مي كردند. (17)
دولت از ميزان نقش وعاظ در تحريك مردم به شورش و انتقاد از دولت به خوبي آگاه بود؛ به همين دليل، عين الدوله طي دستوري روضه خواني هاي شبانه را ممنوع اعلام كرد و به مأموران حكم نمود هركس را در ساعات شب ديدند، توقيف كنند. (18) بر پايه ي برخي منابع، حتي او قصد داشت طي يك حمله ي غافلگيركننده، چند واعظ برجسته را دستگير نموده، به غائله پايان دهد. (19)
نهايتاً سيدجمال در اثر فشار عين الدوله، در ماه محرم 1324ق. از رفتن به منبر ممنوع شد و به قم تبعيد گشت. پس از او نوبت به وعاظ ديگر از جمله شيخ محمد واعظ ملقب به « سلطان المحققين» رسيد و عين الدوله دستور توقيف او را صادر كرد. مأموران او را گرفته، در يك قراولخانه موقتاً‌ حبس نمودند، اما طولي نكشيد كه در اثر تلاش طرفداران وي و عموم مردم در رهانيدن او، شورشي به پا خاست و افرادي زخمي و كشته شدند. مردم جنازه ي سيد عبدالحميد، فرد كشته شده، را برداشته به سوي مسجد جامع روان گشتند و به دنبال آن، حادثه ي تحصن قم و بست سفارت انگليس اتفاق افتاد كه سرانجام به صدور فرمان مشروطه منتهي شد. (20)
با صدور فرمان مشروطه در 14 جمادي الثاني 1324ق. تلاش هاي چند دهساله ي منورالفكران و روحانيان در برانداختن نظام استبداد موقتاً به ثمر نشست و از اين مرحله به بعد مبارزات ايشان وارد مرحله ي ديگري شد. در ميان وعاظ برخي از ايشان از همان آغاز، فعاليت هاي ضد استبدادي خود را در راستاي برقراري مشروطه و حكومت قانون پيگيري مي كردند. اين دسته تحت تأثير انديشه هاي نوين، از ميان برداشتن نظام كهن را تنها به عنوان يك بخش از هدف نهايي كه تأسيس نظام مشروطه بود، مي دانستند. در مقابل اين دسته، بخش عمده اي از روحانيان اعم از وعاظ و روضه خوان ها بدون اين كه كم ترين آگاهي از مفاهيم نوين چون قانون، مجلس و مشروطه داشته باشند، تنها برحسب وظيفه ي ديني و شغلي خويش زمينه هاي پيروزي جنبش را فراهم آوردند. آن چه اين دو دسته را به هم نزديك كرد مبارزه ي مشترك با دولت مستبد بود كه با سياست هاي غلط خود از يك سو مسبب اصلي ظلم عمال دولتي بر مردم بود و از سوي ديگر، زمينه ساز نفوذ بيگانگان بر اين سرزمين و عقب ماندگي اقتصادي كشور شده بود.
نقش سنتي وعاظ طي اين نهضت، توسعه دادن، بيان كردن و جهت دادن اعتراض عمومي بود كه با سهولت و تأثير درخور تأملي اجرا شد(21). آن ها به عنوان زبان مجتهدان و روشن فكران وظيفه ي پاسخگويي به تظلّمات توده و بيداري ايشان را برعهده گرفتند و بسياري از اعتراض هاي ناقص و پراكنده را به انجام رسانيدند.

پي نوشت ها :

1. عبدالهادي حائري، تشيّع و مشروطيت در ايران و نقش ايرانيان مقيم عراق، ص 82.
2. يحيي دولت آبادي، تاريخ معاصر يا حيات يحيي، ج1، ص 55؛ امين الدوله، خاطرات سياسي امين الدوله، به كوشش حافظ فرمانفرمائيان، تهران: اميركبير، چاپ سوم، 1370، ص141.
3. عبدالله مستوفي، شرح زندگاني من يا تاريخ اجتماعي و اداري دوره ي قاجاريه، تهران: كتابفروشي محمدعلي علمي، 1324، ج1، ص 275.
4. يحيي دولت آبادي، تاريخ معاصر يا حيات يحيي، ج1، ص 54.
5. محمدحسن خان اعتمادالسلطنه، روزنامه ي خاطرات اعتماد السلطنه، صص 517 و 203.
6. اصغر فتحي، منبر يك رسانه عمومي در اسلام، ترجمه ي قاسم هاشمي نژاد، پژوهشكده ي علوم ارتباطي و توسعه ي ايران، 1358،‌ ص 12.
7. فريدون آدميت، ايدئولوژي نهضت مشروطيت، ص25. گزارش هايي كه در اين جا نقل شد از اسناد نايب السلطنه مي باشد كه در تصرف آدميت بوده است و برخي منابع ديگر آن را تأييد مي كنند. براي آگاهي بيشتر نگاه كنيد به: امين الدوله، خاطرات سياسي امين الدوله، ص 141.
8. امين الدوله، خاطرات سياسي امين الدوله، ص 141.
9. اعتمادالسلطنه، روزنامه ي خاطرات اعتمادالسلطنه، ص 1058.
10. حسين بشيريه، انقلاب و بسيج سياسي، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، 1372، ص 92.
11. ابن جوزي متكلم و واعظ مشهور قرن هفتم هجري به اين نقش منبر كاملاً واقف بود. مطابق عقيده اي او« يك عالم ديني در توانش نيست كه پانصد مرد را رو به خدا آورد، حال آن كه واعظ اين توانايي را دارد» . ابن جوزي مكرراً در كتابش اين عقيده را بيان مي كند كه علما و فقها با عده ي كمي مي توانند ارتباط برقرار كنند؛ در صورتي كه واعظان به سبب استفاده از منبر به عده ي كثيري از گروه ها دسترسي دارند. آن ها به دليل پيش چشم بودنشان از طريق منبر همواره مورد احترام مردم قرار مي گرفتند. ر. ك:اصغر فتحي، منبر، يك رسانه ي عمومي در اسلام، ص 40.
12. براي اگاهي بيشتر درباره ي نقش رسانه اي منبر علاوه بر منبع فوق، نگاه كنيد به:
Fathi,A. ,"Preachers as subsittutes for Mass Mesia:The case of Iran. 1905-1909",in Towards A modern Iran, Edited by Elie kedurie and sylvia cass,1980,pp. 159-84
13. ناظم الاسلام كرماني، تاريخ بيداري ايرانيان، به اهتمام علي اكبر سعيدي سيرجاني، تهران: انتشارات بنياد فرهنگ ايران، انتشارات آگاه و انتشارات لوح، 1357، ج1، ص 267؛ احمد كسروي، تاريخ مشروطه ي ايران، تهران: انتشارات اميركبير، چاپ هفدهم، 1376، ص 37.
14. ناظم الاسلام كرماني، تاريخ بيداري ايرانيان، ج1، ص 324؛ احمد كسروي، تاريخ مشروطه ي ايران، ص 54.
15. ناظم الاسلام كرماني، تاريخ بيداري ايرانيان، ج1، ص 326؛ احمد كسروي، تاريخ مشروطه ي ايران، ص 57.
16. ناظم الاسلام كرماني، تاريخ بيداري ايرانيان، ج1، ص 340؛ احمد كسروي، تاريخ مشروطه ي ايران، ص 62.
17. محمدمهدي شريف كاشاني، واقعات اتفاقيه در روزگار، به كوشش منصوره اتحاديه( نظام مافي) و سيروس سعدونديان، تهران: نشر تاريخ ايران، چاپ اول، 1362، ص 49.
18. سيداحمد تفرشي، روزنامه ي اخبار مشروطيت و انقلاب ايران، به كوشش ايرج افشار، تهران: انتشارات اميركبير، 1351، ص 23.
19. احمد كسروي، تاريخ مشروطه ي ايران، ص 104؛ احمد تفرشي، روزنامه ي اخبار مشروطيت و انقلاب ايران، ص 31؛ و مهدي ملكزاده، تاريخ انقلاب مشروطيت ايران، ج2، ص 350.
20. احمد كسروي، تاريخ مشروطه ي ايران، صص 95-122.
21. جمله ي مزبور از حامد الگار است كه آن را در صفحه ي 34 كتاب دين و دولت در ايران نقل كرده است. البته ما بخشي از اصل جمله يعني« نقش سنتي علما» را به صورت « نقش سنتي وعاظ» تغيير داده ايم.

منبع مقاله :
عربخاني، رسول؛ (1390)، سيدجمال الدين واعظ اصفهاني و مشروطيت، تهران: خجسته، چاپ اول