نويسنده: مارتين گريفيتس
مترجم: عليرضا طيب



 
معادل انگليسي واژه ي گفتمان از واژه ي فرانسوي discours و واژه ي لاتيني discursus گرفته است. گي (Gee 1996) به تمايز سودمندي بين دو تعبير از گفتمان قائل است. گفتمان در تعبير عام اشاره به هر پاره ي معناداري از زبان دارد. در اين تعبير، گفتمان اصطلاحي كلي ناظر بر گفتار يا مكالمه است كه سخنراني يا رساله اي را هم در برمي گيرد. در زبان شناسي، گفتمان اشاره به هر واحد يا پاره اي از سخن يا نوشته ي به هم مرتبط دارد كه بلندتر از يك جمله باشد. همچنين مي توان آن را به معني نمونه هاي گسترده ي گفتار شفاهي به كار برد كه با متن نوشته تفاوت دارد. از اين گذشته، اصطلاح گفتمان انواع گوناگون زبان را هم كه در بافت هاي اجتماعي متفاوت به كار مي رود مانند گفتمان كلاس درس كه متفاوت با گفتمان پزشك و بيمار است در بر مي گيرد. در زبان شناسي، تحليل گفتمان به تجزيه و تحليل سخنان و نوشته ها و رابطه شان با بافت هايي مي پردازد كه سخنان و نوشته هاي مورد نظر در بستر آن ها به كار مي رود. تحليلگر گفتمان نگاه خود را روي ويژگي هاي زبان شناسي «خُرد» تري چون الگوهاي واژگان و دستور زبان در سطح پاره جمله متمركز مي سازد. يك نمونه در روابط بين الملل، تحليل انتخاب اصطلاح واژگاني به كار رفته براي اشاره به جنگجويان درگير در برخوردهاي مسلحانه است كه به دو شكل متفاوت مي توان آن ها را «رزمندگان آزادي» يا «تروريست» خواند. چگونه يك خواننده انتخاب هر يك از اين دو اصطلاح را در يك پاره از گفتمان تفسير مي كند و انتخاب يكي به زيان ديگري هنگام توليد يك متن به مثابه محصول گفتمان چه معنا و اهميتي دارد؟
در سطح دستور زبان، تحليلگر گفتمان به بررسي انتخاب كنشگر يعني «انجام دهنده ي» كنش مي پردازد. به تفاوت عبارت «نيروهاي ائتلاف بغداد را بمباران كردند» با عبارت «بغداد بمباران شد» توجه كنيد. در عبارت نخست، نيروهاي ائتلاف كنشگرِ كنش بمباران هستند. در عبارت دوم، كنشگر حذف شده است. به نحوي كه كنش بمباران هيچ گونه كنشگرِ با نام و نشاني ندارد و اين تلويحاً چنين به ذهن متبادر مي سازد كه گويي بمب ها بدون دخالت اراده و خواست انسان متقابلاً عمل كرده اند. وانگهي، عبارت «نيروهاي ائتلاف بغداد را بمباران كردند» را با عبارت «جنگنده هاي اف 117، كه رادارها قادر به شناسايي آن ها نيستند، بغداد را بمباران كردند» مقايسه كنيد. در عبارت دوم، مسئوليت عمل بمباران به دوش فناوري و نه انسان ها افتاده است. تحليلگران گفتمان كه داراي پيشينه ي زبان شناختي باشند كار خود را از اين فرض آغاز مي كنند كه اين انتخاب هاي متفاوت واژگاني و دستورزباني، برداشت هاي متفاوتي از واقعيت ايجاد مي كنند. فراتر از اين، گروهي معتقدند كه در واقع از طريق متن هايي كه در چارچوب گفتمان توليد مي شود واقعيت هاي متفاوتي خلق مي گردد.
گفتمان در تعبير خاص مورد نظر گي به مجموعه ي بزرگ تر و فراگيرتري از ارزش ها، باورها و انديشه هايي اشاره دارد كه جايگاه انسان ها را در بستر اجتماع مشخص مي سازند. در اين نگرش كه برخاسته از سنت هاي فلسفي قاره اروپاست انسان ها اسير انديشه هايي شناخته مي شوند كه مي توانند در سر داشته باشند و از طريق زبان بازگوشان كنند. انديشه هايي آن ها را مرزهاي گفتمان در تعبير خاص كلمه يعني ساختاري كه انسان ها در دل آن عمل مي كنند محدود مي سازد. گفتمان در اين معنا ديگر صرفاً چيزي نيست كه با زبان سرو كار داشته باشد و به انديشه ي انضباط نزديك مي شود. گفتمان در تعبير خاص شامل ژست، لباس و آرايش بدني مي شود. اين گونه گفتمان ناظر بر شيوه هاي رفتار، تعامل، ارزش گذاري، تفكر، اعتقاديابي، سخن گفتن، خواندن و نوشتن است كه گروه هاي مشخص مردم آن ها را به منزله ي مصاديق نقش هاي خاص پذيرفته اند. بدين ترتيب نحوه ي دريافت گروه هاي فرهنگي و قومي مختلف از يكديگر را مي توان محصول گفتمان دانست(ــ قوميت). براي نمونه، ايرلندي ها در گفتمان انگليسيان افرادي «ابله» انگاشته مي شوند همان گونه كه در گفتمان امريكايي چنين برداشتي درباره ي«لهستاني ها» وجود دارد.
تحليل گفتمان از اين ديدگاه وزن و اهميت بيشتري براي ملاحظات «كلان»تري قائل است كه در ذات بافت اجتماعي، فرهنگي يا سياسي وجود دارد. گفتمان ها را «آن چه مي توان گفت» تعيين و تعريف مي كند و آنها انديشه هايي را كه بيرون از مرزهاي شان قرار مي گيرد حذف مي كنند. اين حذف و بيرون گذاري به معني توانايي شكل دادن به انديشه ها و نيز شكل دادن به حقيقت از طريق اعمال فشار يا قدرت محدودساختن ساير گفتمان هاست. از ديد برخي دانشمنداني كه پيرو ديدگاه پساساختاري هستند خود حقيقت ساخته و پرداخته ي گفتمان است (ـــ پساساختارگرايي). به ويژه آثار فوكو را مي توان تلاشي براي برملا ساختن تبارشناسي گفتمان ها دانست كه در چارچوب آن، انديشه هايي كه زماني حقيقت پنداشته مي شدند در زماني ديگر از طريق فرايندهاي پيشرفت گفتمان كنار گذاشته مي شوند. گفتمان است كه به واقعيت شكل مي بخشد نه اين كه واقعيت به گفتمان شكل بخشد و اي نوعي قدرت است كه سرشت خود گفتمان، آن را پنهان مي سازد. گفتمان بي خطر پنداشته مي شود و شركت كنندگان در گفتمان خودشان را قادر به قبول هر انديشه يا بيان هر فكري مي دانند و معتقدند كه تنها خلاقيت فردي شان آن ها را محدود مي سازد. درك اين مطلب كه جامعه و رويّه هاي اجتماعي كه ما به طور روزمره درگير شان هستيم در واقع «پيش ساخه» هستند بسيار دشوار است. آن ها نتيجه ي «طبيعي» تعاملات ما با ديگران و با جهان خودمان نيستند. برعكس، هر گفتماني متضمن نظريه اي تلويحي در اين باره است كه انسان طبيعي چگونه انساني است و شيوه هاي مناسب تفكر، احساس و رفتار كدام است. گفتمان ها انتقاد دروني و خودپژوهي را بر نمي تابند. پيش نهادن ديدگاهي كه آن ها را به شكل جدي زير سؤال برد يا متزلزل سازد موجب مي شود كه فرد چونان انساني تعريف شود كه بيرون از دايره ي گفتمان قرار دارد. ترديد رواداشتن در گفتمان هاي خودمان در حكم به چالش كشيدن دانسته هاي مان و كيستي خودمان است. اين از فرد به سطح دولت نيز تعميم مي يابد. خود گفتمان تعيين مي كند كه انتقاد چيست و ديگر انديشه ها را از واقعيت آفريده شده حذف مي كند. آنان كه انديشه هايي بيگانه با گفتمان مطرح سازند با توسل به معيار خرد مردود شمرده مي شود.
برخي از پژوهشگران كوشيده اند با تلفيق هر دو نوع ياد شده از گفتمان به رابطه اي ديالكتيكي بين خُرد و كلان، بين گفتمان در تعبير عام و تعبير خاص دست يابند. براي نمونه فيركلاف (Fairclough 2003) گفتمان را تنها نوعي «شيوه ي بازنمايي» يعني همان معناي سنتي زبان شناختي گفتمان نمي نداند بلكه از اين گذشته آن را نوعي «شيوه ي كنش» هم مي شناسد كه انسان ها از طريق آن بر جهان و بر يكديگر تأثير مي گذارند. اين تعريف دوگانه، رابطه اي ديالكتيكي ميان گفتمان و ساختار اجتماعي را آشكار مي سازد. محصول گفتمان يعني همان متن ها در بين گروه هاي اجتماعي مختلف و به شيوه هاي متفاوتي ارائه، توزيع و مصرف مي شوند. فيركلاف مدلي سُه بعدي پيشنهاد مي كند كه مطابق آن هر نمونه اي از گفتمان در آن واحد هم پاره اي از متن است و هم مصداقي از عمل گفتماني و هم مصداقي از عمل اجتماعي. اين مدل به تحليلگر اجازه مي دهد كه به سطوح مختلف تحليل، به خود متن، انواع گفتمان هاي برگرفته از آن و بافت نهادي و سازماني بپردازد. كرس (kress 1985) ايدئولوژي را سياست گفتمان در معناي خاص كلمه مي داند و معتقد است ايدئولوژي، گفتمان هاي گوناگون را به درون ساختاري همساز هدايت مي كند. به كمك ايدئولوژي، گفتمان ها در جهت اهداف سياسي بزرگ تر آرايش مي يابند. متن ها محصول و شكل تحقق يافته ي گفتمان ها هستند و هر فرد هر زمان كه عمل كند، سخن گويد يا بنويسد به گفتمان ها مصداق مي بخشد. اگر به مثال پيشين خودمان بازگرديم انتخاب به كاربردن تعبير «رزمنده ي آزادي» يا «تروريست» پيوندي ناگشودني با همان «گفتمان در تعبير خاص» دارد كه وي در دل آن جاي گرفته است.
ـــ پساساختارگرايي؛ تبارشناسي؛ ساخت گشايي


-2003 Fariclouh N.Analysing Discourse:Textual Analysis for Social Research,London:Routledge.
-1996 Gee,J.P.Social Linguistics and Literacies: Ideology in Discourses,London:Taylor & Francis.
-1985 Kress,G.Lingustics Processes in Sociocultural Practice,Oxford:Oxford University Press.
-1995 McHoul A.and Grace,W.A Foucault Primer:Discourse,Power and the Subject, Melbourne:Melbourne University Press.
جان والش

منبع مقاله :
گريفيتس، مارتين؛ (1388)، دانشنامه روابط بين الملل و سياست جهان، ترجمه ي عليرضا طيب، تهران: نشر ني، چاپ دوم1390