نويسنده: مارتين گريفيتس
مترجم: عليرضا طيب



 
لنين بنيان گذار حزب كمونيست روسيه و نخستين ديكتاتوري حزبي كمونيستي جهان بود. در 1917 انقلاب اكتبر را، كه طي آن كمونيست ها قدرت را به چنگ آوردند، رهبري كردو تا زمان مرگش در 1924 بر اتحاد شوروي حكم راند. او كه در 24 آوريل 1870 چشم به جهان گشود نام واقعي اش ولاديمير ايليچ اوليانوف بود ولي در 1901 نام «لنين» را براي خود اختيار كرد. پدر و ماردش هر دو تحصيلات خوبي داشتند. پدرش آموزگار و يكي از مديران موفق مدارس و مادرش هم دختر يك پزشك بود. لنين دو برادر و سه خواهر داشت.
در دوران كودكي، لنين دوستان نزديك چنداني نداشت و بيش تر وقت خود را صرف مطالعه مي كرد. تنها پنج سال داشت كه شروع به خواندن كرد و دانش آموز زيركي بود. تندروي سياسي او تا حدودي به تجربيات شخصي اش از حكومت خودكامه ي تزار الكساندر سوم باز مي گشت. پدر لنين در1886 مرد و برادرش به جرم دست داشتن در طرح آنارشيستي و ناكام قتل تزار در 1887 به دار آويخته شد. در همان سال لنين با گرفتن يك مدال طلا براي برتري درسي از مدرسه فارغ التحصيل شد. با اين كه در مدرسه حقوق دانشگاه فازان ثبت نام كرد خيلي زود به دليل سازمان دادن اعتراضات دانشجويي نسبت به نبود آزادي در روسيه اخراج شد. سپس به سن پترزبورگ رفت و در دانشگاه به تحصيل در رشته حقوق پرداخت. اما با توجه به فعاليت هاي سياسي اش در قازان به او اجازه ي شركت در كلاس ها را ندادند. در 1891 با اخذ مدرك حقوق از دانشگاه فارغ التحصيل شد و در دوران كارآموزي حقوق، جذب ماركسيسم شد و شروع به سازمان دهي مخالفان تندرو تزار در سن پترزبورگ کرد. سفرهاي بسياري به سراسر اروپا كرد. و با ساير ماركسيست ها تماس گرفت و هنگامي كه سرگرم راه اندازي روزنامه اي انقلابي در سن پترزبورگ به نام آرمان كارگران بود، پليس دستگيرش كرد و بيش از يك سال به زندان افتاد. در 1897 به سيبري تبعيد شد و به مدت سه سال را در آن ديار سپري كرد تا اين كه به او اجازه داده شد روسيه را ترك گويد. در تبعيد به مطالعه آثار ماركس ادامه داد و يكي از آثار مهم خود به نام توسعه سرمايه داري در روسيه را منتشر ساخت. در 1898 با يكي ديگر از انقلابيون تبعيدي به نام نادژدا كنستانتينوا كروپسكايا ازدواج كرد و در 1900 راهي آلمان شد.
در آلمان همچنان به سازمان دهي مخالفان تندروي تزار نيكولاي دوم (كه در پي مرگ پدرش در 1894 رهبري روسيه را به دست گرفته بود) پرداخت و ضمن انتشار روزنامه هايي كه خودش آن ها را به طور غيرقانوني وارد روسيه مي كرد جزوه هاي انقلابي هم مي نوشت. در 1902 چه بايد كرد؟ را نوشت. اين جزوه بيانگر ديدگاه هاي او درباره ي سازمان حزب بود و از نحوه ي سازمان دهي بلشويك ها توسط لنين خبر مي داد. بلشويك ها كه نام خود را از واژه ي روسي بُلشنيستوو (اكثريت) مي گرفتند بزرگ ترين گروه انشعابي از كنگره ي سال 1903 حزب سوسيال دموكرات كارگري روسيه بودند. گروه ديگر منشويك ها (اقليت) بودند.
تجزيه ي حزب سوسيال دموكرات كارگري به دو گروه تا حدودي به انديشه هاي لنين درباره ي سازمان حزب و تاكتيك هاي انقلابي باز مي گشت. خود كارل ماركس انتظار سرنگوني انقلابي سرمايه داري در روسيه را نداشت. به موجب نظريه ي وي درباره ي تكامل تاريخ، سرمايه داري ليبرال تنها در كشورهايي مانند آلمان فرو مي پاشيد كه در آن ها بيشترين پيشرفت را كرده بود و كشمكش سرمايه داران و كارگران از هر جاي ديگري آشكارتر و سركوبگر بود كه بورژوازي و پرولتارياي صنعتي اش در مقايسه با خيل عظيم دهقانان سازمان نيافته ي آن نسبتاً كوچك بود. بر اين اساس، لنين مي گفت براي پيروزي انقلاب در روسيه بايد حزب بسيار منضبطي از انقلابيون حرفه اي تمام وقتي رهبري آن را در دست داشته باشد كه بتواند كارگران يا پرولتاريا را در صورت لزوم به شكل پنهان سازمان دهد. در آن زمان لنين از اين كه به نظر نمي رسيد انقلاب به همان سرعتي كه خودش اميد داشت در آلمان رخ دهد شديداً نوميد شده بود ولي اين انديشه ي تجديدنظر طلبانه را كه منافع طبقه ي كارگر تنها با اصلاحات قانوني قابل حصول است مورد حمله قرار مي داد.
در 1905 به نظر مي رسيد كه زمان براي انقلاب در ميهن خود لنين فرا رسيده است. روسيه با ژاپن در جنگ بود و در شهرهاي بزرگ آن كشور كارگران براي آزادي سياسي بيش تر و توزيع بيش تر زمين ها و ثروت ها دست به تظاهرات مي زدند. اعتصابات گسترده اي رخ داد و تزار براي سركوب ناآرامي هاي داخلي به زور متوسل شد. وي موفق شد انقلاب را در هم كوبد و پس از آن حتي با برقراري آزادي بيان، عفو تبعيديان سياسي، مجازداشتن حقوق محدود انتخاباتي و تشكيل پارلمان روسيه (يا دوما) گام هايي در جهت آزادسازي (موقت) نظام سياسي برداشت. لنين هم به روسيه بازگشت تا قيامي عمومي را سازمان دهي كند ولي در پايان همان سال بار ديگر ميهن خود را ترك كرد. از 1905 تا انقلاب 1917 با نوشتن جزوات و انتشار روزنامه هايي به فعاليت انقلابي اش در خارج ادامه داد. در 1912 بلشويك ها روزنامه ي پراودا (حقيقت) را كه لنين به طور منظم مقالاتي در آن داشت و آزادانه در سن پترزبورگ به فروش مي رفت منتشر ساختند.
سرانجام در 1917 فرصت آن فراهم شد كه لنين قدرت را در روسيه به چنگ آورد؛ اگر به دليل جنگ جهاني اول و تأثير ويرانگر آن بر روسيه نبود شايد وي هرگز موفقيتي در اين زمينه به دست نمي آورد. در اوت 1914 با اعلام جنگ آلمان به روسيه جنگ آغاز شد و تقريباً به مدت چهار سال بن بستي مرگبار ادامه يافت. حكومت آلمان حتي به تأمين هزينه ي فعاليت هاي سياسي لنين كمك مي كرد زيرا وي وعده داده بود كه اگر در روسيه به قدرت برسد بي درنگ پيمان صلح را با آلمان امضا خواهد كرد. لنين آماده ي چنين كاري بود زيرا اعتقاد داشت كه انقلاب روسيه مي تواند به اروپا سرايت كند و حكومت آلمان را هم سرنگون سازد. به مجرد وقوع چنين چيزي و با سوسياليست شدن اروپاي غربي، توسعه ي اقتصادي خود روسيه نيز تسهيل شد (براي مطالعه ي مقدمه ي خوبي بر انقلاب روسيه و تحول ديدگاه هاي لنين، نك: Dunn 1989:24-74). لنين در معروف ترين كتابش (دست كم براي محققان روابط بين الملل) امپرياليسم، عالي ترين مرحله ي سرمايه داري (كه در 1916 منتشر شد) جنگ جهاني اول را نماينده ي مرحله ي پاياني نظام سرمايه داري دانست. او با بهره گيري از برخي انديشه هاي جان هابسون و سوسياليست اتريشي رودولف هيلفردينگ مي گفت كه جنگ جهاني اول هم فرصتي در اختيار طبقات رنجبر قرار مي دهد كه بر سرمايه داري بشورند و هم ورشكستگي اصلاحات تجديدنظر طلبانه اي را كه با تغير ريشه اي دولت هاي سرمايه دار فاصله دارد برملا مي سازد. به گفته ي لنين سرمايه داري در اواخر سده ي نوزدهم دو تغيير مهم يافته بود.
نخست، طبق استدلال لنين در روند صنعتي شدن، گرايش بي اماني به سمت تمركز و «تشكيل كارتل ها» وجود داشت. وجه مشخصه ي سرمايه داري، ديگر رقابت ميان شركت ها و كسب و كارهاي كوچك نبود بلكه سرمايه داري به شكلي روزافزون تحت سيطره ي شركت هاي غول آسايي قرار مي گرفت كه بر بازارهاي داخلي خودشان كنترل انحصاري داشتند. صنعت نو به نوبه ي خود ايجاب مي كرد كه براي حفظ برتري فناوري اش در آن چه حتي در آن زمان هم داشت به يك بازار جهاني تبديل مي شد سرمايه گذاري هاي عظيمي صورت گيرد. گسترش بين المللي بازارها به تبع خود نيازمند افزايش ميزان توليد بود. دوم، به گفته ي لنين اواخر سده ي نوزدهم گذشته از پيدايش سرمايه ي صنعتي شاهد افزايش عظيم سرمايه ي مالي بود كه نماينده اش بانك ها بودند:
با توسعه ي بانكداري و تمركز آن در قالب چند سازمان، بانك ها از واسطه هاي معمولي به انحصارهايي قدرتمند تبديل مي شوند كه تقريباً همه ي سرمايه ي پولي تمامي سرمايه داران و تجار كوچك و نيز بخش زيادي از ابزارهاي توليد و منابع مواد خام را در هر كشور و در تعدادي از كشورها در كنترل خود دارند.
(Lenin 1968:28)
لنين امپرياليسم را محصول مستقيم تلفيق اين تغييرات در سرشت سرمايه داري مي دانست. از يك سو، سودهاي هنگفتي كه شركت ها و بانك ها به جيب مي زدند آن ها را قادر مي ساخت تا سبيل بخش هاي پرنفوذ طبقه ي كارگر را چرب كنند و بدين ترتيب به اين انديشه تداوم بخشند كه سرمايه داري لزوماً رابطه اي با حاصل جمع صفر ميان صاحبان سرمايه و كارگران نيست. از سوي ديگر، به گفته ي لنين اگرچه انحصاري شدن بازارها جاي رقابت را در سطح داخلي مي گرفت بين كارتل هاي شركت ها و بانك ها در سطح بين المللي ستيز روبه رشدي جريان داشت. در داخل شايد دستمزدها به همراه ثروت افزايش مي يافت ولي نيروي پيش برنده ي سرمايه داري در خارج، جست و جوي بي امان نيروي كار ارزان، مواد خام، بازارهاي تازه و فرصت هاي سرمايه گذاري براي سرمايه ي مازاد بود. در سطح بين المللي رقابت ميان شركت ها و بانك ها ادامه مي يابد و به اعتقاد لنين اين روند به ناگزير در جنگ در ميان دولت هاي سرمايه دار مي انجاميد زيرا فرصت هايي كه براي افزايش كنترل امپرياليستي آن ها بدون دست درازي به بازارهاي تحت كنترل كارتل هاي ديگر دولت ها وجود داشت به پايان مي رسد. بنابراين امپرياليسم نماينده ي عالي ترين مرحله ي سرمايه داري و در عين حال گام پاياني آن است. دولت هاي سرمايه داري نمي توانند روند ياري رساندن به جست و جوي ثروت را كه مستلزم بهره كشي از كارگران و دزديدن ارزش مازاد آن هاست متوقف سازند. بنابراين آن ها جز شركت در روندي كه به سقوطشان خواهد انجاميد چاره اي ندارند.
گرچه استدلال لنين تا اندازه اي تلاشي جنجالي براي متقاعد ساختن كارگران به پرهيز از درگيري با هم و همكاري با يكديگر براي برانداختن نظامي بود كه در وهله ي نخست به جنگ كشيده بود، در عين حال كمك مهمي به تكامل نظريه هاي تندرو درباره ي امپرياليسم مي كرد. اگر آن را نظريه اي تجربي درباره ي رفتار دولت ها به طور كلي، و تبيين جنگ به طور خاص بدانيم بايد بگوييم فرض ايدئولوژيك لنين داير بر اين كه همبستگي سرمايه داري و امپرياليسم (يعني اين كه برخي دولت هاي سرمايه دار در اواخر سده نوزدهم به فعاليت هاي امپرياليستي روي آورده اند) كافي است تا سرمايه داري را علت امپرياليسم بدانيم به آن ضربه زده است. اين فرض اشكالات چندي دارد.
نخست، همان گونه كه هاوارد ويليامز خاطرنشان مي سازد همه ي دولت هاي سرمايه دار در روند امپريالسم شركت جستند:
در واقع ميزان استعمارگري ايالات متحده كه مسلماً ‍[در پايان سده نوزدهم] سرمايه دارترين دولت بود بسيار اندك بود. به نظر مي رسد كه ايالات متحده الگوي متفاوتي از مناسبات را با ملت هاي عقب مانده تر پي ريخته باشد. در اين مورد، صدور سرمايه و گشايش بازارها بدون الحاق سرزمين ها صورت مي گرفت. امريكاي لاتين تا اندازه ي زيادي رابطه ي سياسي مستقلي با ايالات متحده داشت.
(Williams 1992:129)
دوم، رابطه اي كه لنين در نظريه ي خود بين رفتار سياسي و نظريه ي اقتصادي قائل بود بايد به اتحادهايي سياسي مي انجاميد كه در واقع تحقق نيافت. براي نمونه، پاركينسون مي گويد نظريه ي لنين با توجه به شكل گيري كارتلي ميان انحصارات صنايع الكتريكي مستقر در آلمان و ايالات متحده برقراري اتحاد نزديكي بين آلمان و ايالات متحده را در طول جنگ جهاني اول پيش بيني مي كرد(parkinson 1977:118-19).
سرانجام همان گونه كه كِنِت والتس مي گويد اگر نظريه ي لنين درباره ي وجود رابطه ميان سرمايه داري با امپرياليسم و جنگ صحت داشته باشد چگونه مي توان رفتار امپرياليستي را در دوران پيش از سرمايه داري يا رفتار امپرياليستي دولت هايي را كه به صدور سرمايه نمي پردازند يا دولت هايي كه سرمايه دار نيستند توضيح داد؟ به گفته ي والتس «گوناگوني شرايط داخلي دولت ها و سياست هاي خارجي شان چشمگير بود، ولي سازگاري شان با تصريحات نظريه ‍[ي لنين] نه»(Waltz 1979:24). كوتاه سخن اين كه، كتاب لنين را قطع نظر از ارزشي كه در مقام نظريه اي نسبي درباره ي رفتار دولت ها دارد بايد به عنوان نظريه اي كلي، يك شكست قلمداد كرد. اين كتاب براي تعداد بسيار اندكي از فرايندها اهميت بيش از حد زيادي قائل مي شود و از پويش هاي سياسي كه قابل تقليل به بازي نيروهاي اقتصادي نيستند غفلت مي كند.
به يقين نظريه ي لنين ابزار مفيدي براي توجيه سياست هاي «ذاتاً صلح جويانه ي» اتحاد شوروي پس از به قدرت رسيدن خود وي در 1917 بود. لنين مي گفت با جانشين شدن كمونسم به جاي سرمايه داري در سراسر جهان، بساط جنگ نيز برچيده خواهد شد. اگر چنين بود پس كاربرد زور توسط اتحاد شوروي اگر به اين روند جانشيني شتاب مي بخشيد قابل توجيه بود. بنابراين، توجيه پذير بودن يا نبودن جنگ هاي خاص در گرو اين بود كه آيا فرا رسيدن كمونيسم را پيش مي انداختند يا عقب. همان گونه كه وي در 1918 هنگام نزديك شدن جنگ جهاني اول به پايان خود نوشت «سرشت جنگ ... بستگي به اين دارد كه چه طبقه اي آن را به راه مي اندازد و اين جنگ ادامه ي كدام سياست است». بدين ترتيب، لنين از كاربرد زور بر ضد بورژواهاي لهستان در 1920 و منشويك هاي گرجستان در 1921 دفاع مي كرد. لنين همان گونه در 1914 وعده داده بود همين كه در 1917 در روسيه به قدرت رسيد خواستار صلح با آلمان شد و در مارس 1918 پيمان برست-ليتوفسك را امضا كرد كه مارس 1918 پيمان برست-ليتوفسك را امضا كرد كه منطقه ي بالتيك، فنلاند، نواحي وسيعي از لهستان و اوكراين را به آلمان وامي گذاشت. در عوض آلمان كمك كرد تا لنين روي كار باقي بماند و اين امكان را به او بخشيد تا بقاياي نيروهاي مسلح كشورش را از حالت بسيج خارج سازد. با نگاه به گذشته ها بايد گفت لنين در اين باره كه اخگر انقلاب موفق روسيه به اروپاي غربي سرايت خواهد كرد بيش از حد خوش بين بوده است. ضربه ي انقلاب و ماجراهاي پس از آن در خود روسيه، امكان استقرار نظام اجتماعيِ حكومت سياسي و اقتصادي كمونيستي را منتفي ساخت. از 1918 تا 1920 اين كشور در جنگ داخلي دست و پا مي زد و در نهايت لنين ناگزير شد برخي از تندروانه ترين برنامه هايي را كه براي نابودي بي درنگ سرمايه داري داشت كنار گذارد. در مارس 1921 برنامه اي موسوم به سياست اقتصادي نو (نِپ) را به اجرا گذشت كه به جاي بسياري از تمهيدات سوسياليستي تندروانه اي را كه در 1918 در چارچوب «كمونيسم جنگي» اتخاذ كرده بود گرفت. به كسب و كارها و مزارع كوچك اجازه داده شد تا به شكلي محدود از نو به تجارت بپردازند. از سرمايه گذاران خارجي براي سرمايه گذاري در روسيه دعوت شد و دهقانان نيز اجازه يافتند در بازار خصوصي به فروش مواد غذايي بپردازند. لنين حتي از انگلستان فرانسه، آلمان و ايالات متحده خواستار اعتبارات مالي، مبادلات تجاري و شناسايي ديپلماتيك دولتش شد كه براي رژيمي كه از بازپرداخت بدهي هاي روسيه سرباز زده بود و انقلاب جهاني را ترويج مي كرد برآورده شدني نبود.
در 1919 لنين كمينترن (يا بين الملل كمونيستي) را تشكيل داد. كمينترن كه فعاليت هايش از مسكو اداره مي شد انقلاب ها و احزاب همه ي بخش هاي جهان را هدايت مي كرد و در جريان جنگ داخلي سعي در جلب پشتيباني بين المللي به نفع بلشويك ها داشت. لنين در 1920 كوشيد انقلاب را به خارج صادر كند زيرا متقاعد شده بود كه جز در صورت پاگرفتن كمونيسم در بقيه ي اروپا، كشورش نمي تواند باقي بماند. بدون پشتيباني بين المللي، او ناچار شده بود براي كنترل كشورش پهناورش رژيمي توتاليتر به وجود آورد و تضمين كند كه مردم روسيه بهاي لازم براي همپاشدن با دولت هاي پيشرفته تر سرمايه داري را خواهند پرداخت. با اين كه شواهدي وجود دارد كه نشان مي دهد لنين از تعيين استالين به عنوان جانشين خودش حمايت نمي كرده است در اين ترديدي نيست كه پايه هاي رژيم ارعاب استالين در اواخر دهه ي 1920 و دهه ي 1930 را خود وي گذاشت. با همه ي ترديدي كه لنين درباره ي ملت گرايي روس و اشتياق بلشويك ها به كسب افتخارات نظامي داشت خودش به تدريج به همان نحوي رفتار مي كرد كه در سال هاي پيش از به قدرت رسيدنش در روسيه دولت هاي سرمايه دار را به دليل آن رفتار محكوم كرده بود. او در حالي كه توانايي دولت هاي سرمايه دار را براي كاستن از نابرابري هاي ثروت و قدرت كه عملكرد «بازار آزاد» پديد آورده بود دست كم مي گرفت درباره ي توانايي هاي دولت هاي به اصطلاح سوسياليست براي پيگيري سياست هاي اجتماعي برابري خواهانه با تحميل هزينه ي سياسي و اقتصادي قابل قبول براي شهروندان شان، اغراق مي كرد (همان گونه که جان دان مي گويد« اين پندار را که صنعتي شدن را مي توان در حكومت برابري خواهانه ي پرولتاريايي هوشيار و در نتيجه ي برنامه ي سخاوتمندانه كمك خارجي يك بانك جهاني سوسياليستي راحت به روسيه آورد بايد جزو [عجيب] ترين پندارهاي اين سده يا هر سده ديگري به شمار آورد».(Dunn 1989:46)
لنين در ژانويه 1924 بر اثر خونريزي مغزي درگذشت. او از 1922چند بار سكته ي مغزي كرده بود كه سبب ضعف وي و ناتواني او از رهبري مؤثر حزب و كشور شده بود. حكومت شوروي پيكر او را در مقبره ي ويژه اي در ميدان سرخ مسكو نگهداري مي كرد كه تا پيش از فروپاشي كمونيسم و به همراه آن فروپاشي خود اتحاد شوروي، يكي از مهم ترين بناهاي يادبود آن كشور بود.
ـــ والتس؛ هابسون

مهم ترين آثار لنين

-1929 Toward the Seizure of Power:The Revolution of 1917:From the July Days to the October Revolution,London:Lawrence.
-1931 The War and the Second International,London,M.Lawrence.
-1951 Economics and Politics in hte Era of the Dictatorship of the Proletariat,Moscow,Foreign Language Publishing House.
-1960 On the International,Working Class and Communist Movement, Moscow,Foreign Languages Publishing House
-1964 On the Foreing Policy of the Soviet State,Moscow,Progress Publishers.
-1966 Against Imperialist War:Articles and Speeches,Moscow,Progress Publishers.
-1967 Development of Capitalism in Russia Second revised edition,Moscow,Progress Publishers.
-1968 Imperialism as the Highest State of Capitialsim,Moscow,Foreign Language Press.
-1970 Proletarian Revolution and the Renegade Kautsky,Moscow,Foreign Language Press.
-1973 What is to be Done? Peking,Foreign Languages Press.
-1975 The Lenin Anthology (edited by Robert Tucker),New York,WW.Norton.
-1992 The State and Revolution,trans,Robert Service,London,Penguin.


-1989 Dunn,John,Modern Revolutions,Second edition,Cambridge,Cambridge University Press.,24-47.
-1982 Egan,David and Egan Melinda,V,I.Lenin:An Annotated Bibliography of English Language Sources to 1980,Metuchen,New Jersey,Scarecrow press.'
-1978Harding,Neil,Lenin's Political Thought,New York,St Martin's press.
-1996 Harding,Neil,Leninism,Durham,North Carolina,Duke University Press.
-1970 Luk?cs,Georg, Lenin:A Study on the Unity of his Thought, trans,Nicholas Jacobs,London,NBL.
-1982 Page,Stanley,W.The Geopolitics of Leninism,New York,Columbia University Press.
-1977 Parkinson,F.The Philosophy of Internationl Relations:A Study in the Histoyr of Thought,London,Sage.
-1966 Ulam,Adam B.Kenin and the Bolsheviks: The Intellectual and political History of the Triumph of Communism in Russia,London,Secker & Warburg.
-1979 Waltz,Kenneth,Theory of International Politics,Reading,Massachusetts,Addison-Wesley.
-1992 Williams,Howard,International Relations in Political Theory,Milton Keynes,Open University Press.
-1966 Wolfe,Bertram,D.Three Who Made a Revolution:A Biographical History.,Harmondsworth,Penguin.
مارتين گريفيتس

منبع مقاله :
گريفيتس، مارتين؛ (1388)، دانشنامه روابط بين الملل و سياست جهان، ترجمه ي عليرضا طيب، تهران: نشر ني، چاپ دوم1390