نقد و بررسی فیلم 300 / عقده گشایی از تاریخ!
جرج بوش در یکی از سخنرانی های خود برای توجیه حمله به افغانستان و عراق جمله مهمی به زبان آورد که تامل در آن می تواند توضیحی برای بسیاری از رفتارهای خصمانه غرب باشد:
نویسنده: محمود بلالی
جرج بوش در یکی از سخنرانی های خود برای توجیه حمله به افغانستان و عراق جمله مهمی به زبان آورد که تامل در آن می تواند توضیحی برای بسیاری از رفتارهای خصمانه غرب باشد:
آری این رودیدادها، در راستای همان خواسته ای هستند که جورج بوش و شرکای صهیونیست آن خواستار وقوع آن ها بودند.
پس از نمایش فیلم 300 و بروز عکس العمل های مثبت و منفی به این فیلم، حالا پس از 7 سال، نوام مورو و زک اشنایدر قسمت دوم آن با عنوان 300: Rise of an Empire را تولید و اکران نمودند تا نشان دهدند که انتقادها هیچ تاثیری در روند کاری آن ها ندارد و همچنان به تحریف احمقانه تاریخ مشغول و علاقه مند هستند!
* اما نکته مهم در این بین سپردن کارگردانی قسمت دوم به یک کارگردان تازه کار اسرائیلی به نام نوام مورو (Noam Murro) است. کارگردانی که جز ساخت یک کمدی متوسط و یک مینی سریال درجه دو، هیچ تولید دیگری در کارنامه وی دیده نمی شود! درضمن علی رغم تمام تلاش های بنده برای یافتن نام و نشانی از مورو، هیچ اطلاعاتی از وی در فضای مجازی نیافتم! اما از آنجا که ساخت این فیلم به وی سپرده شده است می توان حدس زد که وی فردی مهم در این صنعت به حساب می آید (کسی چه می داند، شاید وی جزو سرمایه گذاران یهودی هالیوود باشد که حالا وارد گود کارگردانی شده و قصد دارد در این بخش هم خودی نشان دهد.)
طبق داستان در یکی از نبردهای یونان و ایران، تمیستوکلسس از فرصت به دست آمده استفاده کرده و داریوش شاه را با کمان هدف قرار داده و به قتل می رساند. این اتفاق جلوی چشمان خشایارشا جوان و دریاسالار آرتمیس روی می دهد.
* نقش آرتمیس در این فیلم را هنرپیشه فرانسوی، اوا گرین (Eva Green) ایفا می کند؛ هنرپیشه ای که به علت بازی در فیلم هایی که اکثرا دارای صحنه های غیر اخلاقی هستند، در بین تماشاگران به عنوان یک شاخص شناخته می شود. سپردن نقش یک بانوی ایرانی (با توجه به نجابت زنان دوران هخامنشی) آن هم به هنرپیشه ای با این سایقه تصویری، بسیار تامل برانگیز است!
پس از این واقعه داریوش در آخرین لحظات عمر خود از خشایارشا می خواهد که به نبرد با یونانی ها خاتمه داده و از ادامه آن منصرف شود. اما آرتمیس صحبت های او را به گونه ای دیگر تعبیر کرده و از خشایارشا می خواهد که به خود آمده و ضمن بازیابی توان جسمی و روحی خود، انتقام پدر را از یونانی ها بگیرد.
بدین ترتیب خشایارشا راهی دشت و بیابان شده و پس از گذر از مکان های مرموز و غارهای تاریک! در چشمه ای افسانه ای غسل کرده و به هیولایی قدرتمند و بی رحم تبدیل می شود. هیولایی که خود را خدای پادشاهان جهان خطاب می کند!
سپس داستان به ماجرای زندگی آرتمیس پرداخته و سرگذشت او را از زبان تمیستوکلسس روایت می کند. او توضیح می دهد که آرتمیس در اصل از خانواده ای یونانی بوده که دست بر قضا همه اعضای خانواده وی توسط یونانی ها به قتل رسیده بودند! (هیچ دلیل خاصی برای این موضوع بیان نمی شود). سپس او در کشتی برده های یونانی به اسارت در می آید و چندسالی در آنجا مورد آزار و اذیت قرار می گیرد و سرانجام بدن بی جان او را در شهری رها می کنند تا بمیرد. اما در این زمان یکی از فرمادهان ایرانی (همان فردی که پس از رساندن پیغام به لیونایدس به قتل رسید) او را یافته و به ایران می برد.
از آرتمیس در ایران به خوبی پرستاری می شود و وی با کینه ای عمیق از یونانی ها بزرگ می شود. در همین بین او تعالیم نظامی سختی می بیند و خیلی زود به یکی از ماهرترین جنگجویان ایرانی تبدیل می شود، طوری که داریوش او را به عنوان دریاسالار ارتش خود انتخاب می کند.
آرتمیس در جنگ های داریوش همیشه پیروزی را برای وی به ارمغان می آورد و بسیار به پادشاه وفادار بود. به همین دلیل هم پس از مرگ داریوش، او حاضر به پذیرفتن نصیحت وی نشد و خشایار را برای گرفتن انتقام از یونان تحریک کرد.
قسمت بعدی داستان، ماجرای نبرد ترموپیل و رخدادهای قسمت اول فیلم 300 است که به صورت گذارا به آن اشاره می شود. لیونایدس کشته می شود و خشاشا تصمیم به نابودی آتن می گیرد و با لشکری عظیم به سمت آتن حرکت می کند.
خبر مرگ لیونایدس و یارانش عکس العمل های متفاوتی را در یونان به همراه دارد؛ اسپارتان ها مرگ آن ها را به دلیل عدم حمایت آتن از آن ها می دانند و از این بابت بسیار ناراحت هستند. اما تمیستوکلسس مرگ آن ها را خلق یک افسانه برای یونان و مقدمه برای اتحاد و شکست ایرانیان می داند.
در طرف دیگر ماجرا هم اختلاف نظری جدی میان آرتمیس و خشایارشا برای ادامه جنگ روی می دهد و آرتمیس علی رقم مخالفت های شاه، اقدام به حمله می کند.
ارتش یونان که بدون حمایت اسپارتان ها بسیار ضعیف و شکننده است در نبرد با سپاهیان آرتمیس تا مرز نابودی پیش می روند، اما در یک نزاع تن به تن میان آرتمیس و تمیستوکلسس، آرتمیس کشته می شود. این اتفاق دقیقا مصادف است با پیوستن اسپارتان ها (به فرماندهی بیوه لیونایدس)، دلفی ها، آرکدیایی ها و سایر ایالات یونان. در نمای نهایی خشایارشا درحال ترک صحنه نبرد نمایش داده می شود و نیروهای ایرانی مطابق معمول به بدترین شکل ممکن قتل عام می شوند.
در این فیلم هم همانند قسمت اول ارتش ایران را عده ای هیولا، انسان های بی مغز سیاه پوش (این که چرا ایرانیان که به پوشیدن لباس های رنگین معروف بودند، سیاه پوش نمایش داده می شوند هم در جای خود قابل تامل است!) و سیاهی لشکر تشکیل می دهند و مطابق معمول یونانی ها (چه مردان جنگی، چه زن ها و حتی بچه ها!) مردمانی ورزیده، عضلانی، شجاع و ارزشمند نمایش داده می شوند! که مثل آب خوردن ایرانی ها را از دم تیغ گذرانده و در نبردها پیروزی کسب می کنند.
سخن نهایی فیلم هم چیزی بیش از آنچه در قسمت اول روایت می شد نیست و کارگردان و نویسنده تمام تلاش خود را برای تحریف تاریخ و توهین به ایرانی ها به کار برده اند. در این فیلم ایران به جای یک کشور متمدن، بیشتر شبیه سرزمین دیوان و هیولاها تصویر می شود که هدفی جز نابودی کشورهای اطراف خود ندارند و بی وقفه به دنبال جنگ و نابودی هستند.
فیلم چنان از نظر ساختاری و روایت نازل است که حتی نیازی به تحلیل بیشتر آن دیده نمی شود، به همین دلیل در ادامه این مطلب فقط به روایت واقعیت های تاریخی بسنده کرده و نتیجه گیری نهایی را به خود خوانندگان عزیز واگذار می کنم.
* لازم به ذکر است که هنوز دانشمندان و محققان درمورد واقعیت وجودی شخصیت آرتمیس دچار تردید هستند. با توجه به سنگ نگاره های موجود در تخت جمشید که در هیچیک از آن ها حتی تصویر یک زن هم دیده نمی شود، وجود زنی در این رتبه و جایگاه جای تردید و سوال دارد. برخی آن را ساخته ذهن تاریخنگاران یونانی به ویژه هرودوت می دانند. زیرا در آن دوران اغراق در توان نظامی دشمن به منظور توجیه شکست ها، امری عادی به شمار می رفت و چه بسا شخصیت آرتمیس هم از این قاعده مستثنی نبوده باشد. البته هنوز هیچیک از این ادعاها به طور قطع اثبات نشده است.
در مورد ریشه نام این بانو دو نظر وجود دارد. ممکن است نام این بانو از الهه یونانی یعنی آرتمیس که در اسطورههای یونانی، خدابانوی شکار و ماه و حاصلخیزی بوده، به عاریت گرفته شده باشد و از طرفی دیگر ممکن است ریشه نام این بانو از واژههای ایرانی آرتا، آرت، آرته (از اوستایی یا پارسی کهن) که میتواند به بزرگ، خوب، پاک واژهشناسی شود، گرفته شده باشد. بنابر این واژهشناسی «آرتمیس» میتواند «بانوی پاک، بزرگ، ...» باشد.
در دوره هخامنشی این بانو ساتراپی کاریا را برعهده داشتهاست.
در آن هنگام کاریا یکی از ساتراپ های ایران به شمار میرفتهاست. هرودوت که خود نیز از اهالی هالیکارناس بوده، حیرت و شگفتی خود را از شرکت این بانو در جنگ های ضد یونان پنهان نکردهاست. بنابر گفته هرودوت هیچ کدام از فرماندهان تابع ایران به اندازه او به خشایارشا راهنمایی نداده است!
آرتمیس در سال ۴۸۰ پیش از میلاد، در نبرد سالامیس که بین نیروی دریایی ایران و یونان در گرفت، شرکت داشت.
پیش از شروع جنگ دریایی سالامیس، خشایارشا از همه امیران محلّی و فرماندهان دریایی نظرشان را راجع به جنگ دریایی خواسته بود. پاسخها تماماً در تأیید جنگ دریایی با نیروی بحریه یونان بود مگر نظر آرتمیس.
* از دیگر نکات قابل توجه درمورد زنان ایرانی دوره هخامنشی، می توان به نجابت و پوشش آن ها اشاره کرد که در تمام اسناد و مدارک ثبت شده است. موردی که در این فیلم به عمد نادیده گرفته شده و آرتمیس را زنی شهورتران و خوشگذران معرفی می کند که برای پیروزی در نبردها اقدام به اغوای دشمن کرده و حتی حاضر به برقراری رابطه با او نشان داده می شود! از نظر پوشش هم که...
پس از شنیدن خبر فتح آتن توسط خشایارشا، یونانیان اقدام به مشورت نمودند یکی از بزرگان آتن به نام تمیستوکلسس معتقد بود که در جزیره سالامیس به دفاع بپردازند اما سایر یونانیان میگفتند این کاری بیهوده است که برای دفاع گوشهای از کشوری جانبازی کنند که قلبش آتن هم اکنون در دست دشمن است و جهازات باید در دریا برای دفاع از پلوپونز بکوشند. تمیستوکلسس که دید نمیتواند نظر خود را به دیگران بقبولاند، نامهای به شاه ایران نوشت و خود را از طرفداران ایران نشان داده گفت: که چون یونانیان قصد فرار دارند، وقت آن است که سپاه پارس آنان را یکسره نابود کند.
خشایارشا پیغام را راست انگاشته، ناوگان مصری تحت فرماندهی ایران جزیره پنسیلوانیا را تصرف کرد. یونانیان در جزیره سالامیس گیر افتادند و لذا گفتند:
«یا باید در همین جا مقاومت کنیم یا نابود شویم» و این همان چیزی بود که تمیستوکلسس میخواست.
به گفته ی هرودوت آرتمیس تنها کسی بود که قبل از نبرد با شرکت ایران، در این جنگ مخالفت کرد. قبل از شروع نبرد دریایی سالامیس، خشایارشا از همهی امیران محلی و فرماندهان دریایی نظرشان را راجع به جنگ دریایی خواسته بود. پاسخها تماماً در تأیید جنگ دریایی با نیروی دریایی یونان بود، مگر نظر آرتمیس، او گفت: «من که در تمامی نبردهای شاه به لحاظ شجاعت و فداکاری از احدی کمتر نبودهام، عرضم این است که نیروهای خود را بیجهت تلف نکنید و از رزم دریایی احتراز جوئید زیرا یونانیان در کار دریا برتری دارند. چه الزامی در این کار است؟»
* در فیلم دقیقا خلاف این موضوع نمایش داده می شود و آرتمیس مشوق جنگ معرفی می شود!
اما فرمان پادشاه بر آن شد که رأی اکثریت به کار بسته شود و خود شاه شخصاً ناظر جریان نبرد باشد. با شروع جنگ آرتمیس نیز علیالرغم مخالفت اولیه، فرماندهی پنج کشتی جنگی را برعهده گرفته و در نبرد شرکت کرد.
نیروی دریایی ایران برخلاف کشتیهای یونانی که آرایش صف را اختیار کرده بودند به دلیل تنگی جا به طور ستونی اقدام به حمله کرد و ناگهان زیر آتش نیروهای دشمن قرار گرفت. جنگ تا شب ادامه داشت و در این جنگ بیش از نیمی از کشتیهای ایران و دو سوم کشتی های یونان نابود شدند و لذا سپاه ایران اقدام به عقب نشینی کرد. یونانیان که ابتدا متوجه پیروزی خود نشده بودند در صبح روز بعد با شگفتی دیدند که از کشتیهای ایرانی خبری نیست! تمیستوکلسس بعد از این پیروزی گفت:
«حسادت خدایان نخواسته که یک شاه واحد بر آسیا و اروپا حکمرانی کند.»
در این زمان خشایارشا نگران این موضوع شد که یونانی ها پلی که از آسیا به اروپا ساخته بود (هلس پونت) را نابود کنند و لذا اقدام به مشاوره با سرداران خود نمود. نظر مردونیه این بود که خود وی با تعدادی سپاهی برای تسخیر کامل یونان در این سرزمین باقی بمانند و خشایارشا با سربازانش به آسیا برگشت.
نظر به این موضوع که چرا یونانی ها پل را نابود نکردند باید گفت که در آغاز چنین تصمیمی داشتند ولی آریستید گفت: که اگر ما پل را نابود کنیم خشایارشا با تمام قوا حمله می کند و اینقدر پافشاری می کند که احتمال زیاد فتح نصیبش می شود. پس به این دلیل پل نابود نشد و اکثر سپاه ایران به آسیا بازگشت و مابقی در اروپا تحت فرمان مردونیه ماند تا جدال و نبرد پلاته.
حال ببینیم طرف مقابل چه کسی است و چه نقشی در این نبرد تاریخی داشته است؟
پس از شکست ایران در نبرد ماراتون، آتنیها انتظار انتقام پارسیان را داشتند و تمیستوکلس قسمت عمدهای از ثروت آتن را در راه تقویت بحریه صرف کرد و جهازات جنگی تازه و مهم ساخت.
آتنیها از درآمد نقره سود زیادی بدست آورده بودند و میخواستند آن را در میان اهالی قسمت کنند. او پیشنهاد کرد چون مبارزهای ممکن است در پیش باشد، آن وجه صرف ساختن دویست رزمناو شود. او با پیش بردن پیشنهادش، خدمت بزرگی به وطن خود کرد.
تشویق یونانیان به مقاومت در برابر سپاه خشایارشا
هرودوت مینویسد، هدف لشکر کشی خشایارشا ظاهراً آتن ولی منظور اصلی او در واقع تسخیر سراسر یونان بود. اقوام متعدد یونانی از دیرباز به این راز پی برده بودند اما خطری را که در پیش بود با نظر مختلف مینگریستند. بعضیها سر تسلیم فرود آورده در نتیجه مطمئن بودند که از ناحیه مهاجمان چندان صدمه نخواهند دید. بعضی دیگر طرفدار مقاومت ورزیدن بودند اما اغلب مردم یونان علاقهای به جنگ و ستیز نداشتند بلکه برعکس آماده سازش و تسلیم بودند.
آتنیها نظر کاهن بزرگ و پیشگویی او را خواستار شدند. هاتف پیشگوئی رسیدن نکبت و ادبار را کرد. همه چیزی نمانده بود که از فرط بیچارگی تن به قضا و قدر بدهند اما تمیستوکلس قدم پیش نهاده، اظهار کرد:
«اگر قول غیبگو دلالت بر شومی میکند، این شومی متوجه آتنیها نیست بلکه در واقع مربوط به مهاجمان است.»
آتنیها تعبیر تمیستوکلس را ترجیح داده، دل به مبارزه و فداکاری بستند.
"بیایید تاریخ را یکبار دیگر از نو روایت کنیم."
از نظر غرب، دنیای امروز دیگر به روایت های قدیمی نیازی ندارد و همه روایات، باید از نو و از زاویه ای دیگر (زاویه مورد پسند غرب) روایت شوند. از همین رو است که می بینیم بیشتر داستان های کودکانه قدیمی حالا با شمایلی خشن و جدی روایت می شوند، زندگی پیامبران دستخوش تحریف می شود و روایت تاریخ، مانند قصه های شبانه کودکان با پایان های خوب برای غربی ها همراه است.پس از نمایش فیلم 300 و بروز عکس العمل های مثبت و منفی به این فیلم، حالا پس از 7 سال، نوام مورو و زک اشنایدر قسمت دوم آن با عنوان 300: Rise of an Empire را تولید و اکران نمودند تا نشان دهدند که انتقادها هیچ تاثیری در روند کاری آن ها ندارد و همچنان به تحریف احمقانه تاریخ مشغول و علاقه مند هستند!
داستان
داستان فیلم تلفیلی از گذشته و آینده قسمت اول است. در بخش های ابتدایی فیلم، ماجرای نبرد داریوش شاه با یونانیان و کشته شدن وی به دست یک سردار آتنی به نام تمیستوکلسس (Themistocles) روایت می شود و سپس ماجرا به چگونگی به تخت نشستن خشایارشاه می پردازد.از آرتمیس در ایران به خوبی پرستاری می شود و وی با کینه ای عمیق از یونانی ها بزرگ می شود. در همین بین او تعالیم نظامی سختی می بیند و خیلی زود به یکی از ماهرترین جنگجویان ایرانی تبدیل می شود، طوری که داریوش او را به عنوان دریاسالار ارتش خود انتخاب می کند.
آرتمیس در جنگ های داریوش همیشه پیروزی را برای وی به ارمغان می آورد و بسیار به پادشاه وفادار بود. به همین دلیل هم پس از مرگ داریوش، او حاضر به پذیرفتن نصیحت وی نشد و خشایار را برای گرفتن انتقام از یونان تحریک کرد.
خبر مرگ لیونایدس و یارانش عکس العمل های متفاوتی را در یونان به همراه دارد؛ اسپارتان ها مرگ آن ها را به دلیل عدم حمایت آتن از آن ها می دانند و از این بابت بسیار ناراحت هستند. اما تمیستوکلسس مرگ آن ها را خلق یک افسانه برای یونان و مقدمه برای اتحاد و شکست ایرانیان می داند.
فیلم چنان از نظر ساختاری و روایت نازل است که حتی نیازی به تحلیل بیشتر آن دیده نمی شود، به همین دلیل در ادامه این مطلب فقط به روایت واقعیت های تاریخی بسنده کرده و نتیجه گیری نهایی را به خود خوانندگان عزیز واگذار می کنم.
آرتمیس که بود؟
آرتمیس یکم، ملکه هالیکارناس در کاریا و فرماندهی نیروی دریایی ایران در نبرد سالامیس در زمان لشکرکشی خشایارشا پادشاه هخامنشی، در ۴۸۰ پیش از میلاد به یونان بود.* لازم به ذکر است که هنوز دانشمندان و محققان درمورد واقعیت وجودی شخصیت آرتمیس دچار تردید هستند. با توجه به سنگ نگاره های موجود در تخت جمشید که در هیچیک از آن ها حتی تصویر یک زن هم دیده نمی شود، وجود زنی در این رتبه و جایگاه جای تردید و سوال دارد. برخی آن را ساخته ذهن تاریخنگاران یونانی به ویژه هرودوت می دانند. زیرا در آن دوران اغراق در توان نظامی دشمن به منظور توجیه شکست ها، امری عادی به شمار می رفت و چه بسا شخصیت آرتمیس هم از این قاعده مستثنی نبوده باشد. البته هنوز هیچیک از این ادعاها به طور قطع اثبات نشده است.
در آن هنگام کاریا یکی از ساتراپ های ایران به شمار میرفتهاست. هرودوت که خود نیز از اهالی هالیکارناس بوده، حیرت و شگفتی خود را از شرکت این بانو در جنگ های ضد یونان پنهان نکردهاست. بنابر گفته هرودوت هیچ کدام از فرماندهان تابع ایران به اندازه او به خشایارشا راهنمایی نداده است!
آرتمیس در سال ۴۸۰ پیش از میلاد، در نبرد سالامیس که بین نیروی دریایی ایران و یونان در گرفت، شرکت داشت.
* از دیگر نکات قابل توجه درمورد زنان ایرانی دوره هخامنشی، می توان به نجابت و پوشش آن ها اشاره کرد که در تمام اسناد و مدارک ثبت شده است. موردی که در این فیلم به عمد نادیده گرفته شده و آرتمیس را زنی شهورتران و خوشگذران معرفی می کند که برای پیروزی در نبردها اقدام به اغوای دشمن کرده و حتی حاضر به برقراری رابطه با او نشان داده می شود! از نظر پوشش هم که...
نبرد سالامیس
متأسفانه مدارک این جنگ یکطرفه است زیرا هر چه ما در باره این جنگ میدانیم مطالبی است که هرودوت تاریخنویس یونانی ذکر کردهاست و در مدارک شرقی کلمهای وجود ندارد. پس از نبرد ترموپیل و فتح آتن توسط خشایارشا در واقع جنگ ایران و یونان خاتمه یافته بود و جنگ دیگری در حقیقت هیچ ضرورتی نداشت چرا که نیروی دریایی ایران در آن هنگام بر دریاها مسلط بود.خشایارشا پیغام را راست انگاشته، ناوگان مصری تحت فرماندهی ایران جزیره پنسیلوانیا را تصرف کرد. یونانیان در جزیره سالامیس گیر افتادند و لذا گفتند:
به گفته ی هرودوت آرتمیس تنها کسی بود که قبل از نبرد با شرکت ایران، در این جنگ مخالفت کرد. قبل از شروع نبرد دریایی سالامیس، خشایارشا از همهی امیران محلی و فرماندهان دریایی نظرشان را راجع به جنگ دریایی خواسته بود. پاسخها تماماً در تأیید جنگ دریایی با نیروی دریایی یونان بود، مگر نظر آرتمیس، او گفت: «من که در تمامی نبردهای شاه به لحاظ شجاعت و فداکاری از احدی کمتر نبودهام، عرضم این است که نیروهای خود را بیجهت تلف نکنید و از رزم دریایی احتراز جوئید زیرا یونانیان در کار دریا برتری دارند. چه الزامی در این کار است؟»
* در فیلم دقیقا خلاف این موضوع نمایش داده می شود و آرتمیس مشوق جنگ معرفی می شود!
نیروی دریایی ایران برخلاف کشتیهای یونانی که آرایش صف را اختیار کرده بودند به دلیل تنگی جا به طور ستونی اقدام به حمله کرد و ناگهان زیر آتش نیروهای دشمن قرار گرفت. جنگ تا شب ادامه داشت و در این جنگ بیش از نیمی از کشتیهای ایران و دو سوم کشتی های یونان نابود شدند و لذا سپاه ایران اقدام به عقب نشینی کرد. یونانیان که ابتدا متوجه پیروزی خود نشده بودند در صبح روز بعد با شگفتی دیدند که از کشتیهای ایرانی خبری نیست! تمیستوکلسس بعد از این پیروزی گفت:
در این زمان خشایارشا نگران این موضوع شد که یونانی ها پلی که از آسیا به اروپا ساخته بود (هلس پونت) را نابود کنند و لذا اقدام به مشاوره با سرداران خود نمود. نظر مردونیه این بود که خود وی با تعدادی سپاهی برای تسخیر کامل یونان در این سرزمین باقی بمانند و خشایارشا با سربازانش به آسیا برگشت.
تمیستوکلسس
پسر نئوکلس و سیاستمدار و سردار پرنفوذ آتن بود. تمیستوکلس با تقویت نیروی دریایی آتن پیش از حمله خشایارشا، نقش بزرگی در شکست ایرانیان در نبرد سالامیس داشت. او همچنین فرمانده آتنیها در نبرد ترموپیل بود.آتنیها از درآمد نقره سود زیادی بدست آورده بودند و میخواستند آن را در میان اهالی قسمت کنند. او پیشنهاد کرد چون مبارزهای ممکن است در پیش باشد، آن وجه صرف ساختن دویست رزمناو شود. او با پیش بردن پیشنهادش، خدمت بزرگی به وطن خود کرد.
هرودوت مینویسد، هدف لشکر کشی خشایارشا ظاهراً آتن ولی منظور اصلی او در واقع تسخیر سراسر یونان بود. اقوام متعدد یونانی از دیرباز به این راز پی برده بودند اما خطری را که در پیش بود با نظر مختلف مینگریستند. بعضیها سر تسلیم فرود آورده در نتیجه مطمئن بودند که از ناحیه مهاجمان چندان صدمه نخواهند دید. بعضی دیگر طرفدار مقاومت ورزیدن بودند اما اغلب مردم یونان علاقهای به جنگ و ستیز نداشتند بلکه برعکس آماده سازش و تسلیم بودند.
«اگر قول غیبگو دلالت بر شومی میکند، این شومی متوجه آتنیها نیست بلکه در واقع مربوط به مهاجمان است.»
آتنیها تعبیر تمیستوکلس را ترجیح داده، دل به مبارزه و فداکاری بستند.
سرانجام تمیستوکلس
پس از پیروزی در سالامیس، تمیستوکلس با مقامات آتنی دچار اختلاف شد و چند سالی را به حالت تبعید در آرگوس زیست. سپس اسپارت او را به خیانت و همدستی با ایران متهم کرد و خواستار محاکمهاش شد. تمیستوکلس از یونان گریخت و به دربار هخامنشیان پناهنده شد.اردشیر یکم نیز حکومت ماگنزیای مئاندر و چند شهر دیگر آسیای صغیر را به او سپرد. پس از درگذشت تمیستوکلس، خانوادهاش توانستند به آتن بازگردند.
منبع مقاله : vgpostmortem.ir
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}