نويسنده: عبدالعزيز سالم
مترجم: باقرصدري نيا



 

برخي از منابع عربي درباره ي علل حمله ي حبشيان به يمن نوشته اند که روميان درصدد خونخواهي شهداي مسيحي يمن برآمدند. قيصر روم نامه اي به نجاشي حبشه نوشت و ضمن آن او را به حمله بر ضد يمن برانگيخت. البته چنين تعابير و توجيهاتي پيرامون زمينه هاي حمله حبشيان به يمن چندان قابل اعتماد و اتکا به نظر نمي رسد. در حقيقت بيزانس در جهت سلطه بر راههاي تجاري منتهي به اقيانوس هند مي کوشيد و به دنبال آن در صدد بسط نفوذ سياسي خود در ميان اعراب جهت مقابله با دشمنان ايراني خود بود. همچنين حبشه نيز مي خواست حميريان را، که در درياي احمر متعرض کاروانهاي تجاريش مي شدند، تنبيه کند. در واقع تفاهم و نزديکي سياسي ميان بيزانس و اکسوم را در همين واقعيت بايد جست. همچنين نبايد از نظر دور داشت که عامل ديني نيز در اين مسئله اهميت و اعتبار خاص خود را داشت. از آنجا که ژوستينين (= يوستي نيانوس) امپراتور بيزانس خود را حامي کليساي شرق مي شمرد، بيزانس و اکسوم فشار و سختگيري حميريان را بر مسيحيان يمن وسيله ي دخالت خود قرار دادند. پس به اين ترتيب علت ظاهري حمله ي حبشيان عامل ديني بود، ولي علت واقعي آن، عامل سياسي و اقتصادي بود.
حقيقت امر هر چه باشد آنچه مسلم است کالب، نجاشي حبشه، سپاه بزرگي را، که ناقلان اخبار تعداد آن را 70 هزار جنگجو تخمين زده اند، تحت فرماندهي مردي به نام ارياط بن أصحمه (1) گرد آورد و از او خواست تا از ذي نواس و سپاهيانش انتقام سختي بگيرد و از وي پيمان گرفت تا يک سوم لشگريان ذي نواس را بکشد، يک سوم سرزمينشان را ويران کند، و يک سوم زنان و کودکانشان را به اسارت گيرد.(2) حبشيان در ناحيه ي ناصح و زيلع به کشتي نشستند و در ساحل زبيد در خاک يمن پياده شدند.(3) ذي نواس نيز سپاه خود را گرد آورد و به رويارويي با سپاه حبشه شتافت. در اين جنگ حميريان شکست سختي خوردند و از پيرامون ذي نواس پراکنده شدند. وقتي او پراکندگي و شکست لشگريانش را ديد، تازيانه اي بر اسب خود زد و به همراه آن خود را به دريا افکند و اين فرجام کار او بود.(4) همداني مي نويسد که وقتي او در ساحل دريا مغلوب سپاهيان حبشه شد، خود را با اسبش به دريا افکند.(5). ديگران گفته اند که او در جنگ کشته شد و ارياط وارد دمار (= صنعا) گرديد و بدين ترتيب حکومت حميريان سقوط کرد.(6)
حبشيان از حميريان انتقام گرفتند، قصرهاي يمن را، مانند «سلحين» و «بينون »، ويران کردند. علقمة بن ذوجدن در اين باره مي گويد:
أو ما رأيت و کل شيء هالک *** بينون خاوية کأن لم تعمر
أو ما رأيت و کل شيء هالک *** سلحين خاوية کظهر الأدبر
أو ما رأيت بني عطاه باهتاً *** قد أصبحت تسفي عليهم صرصر
أو ما سمعت بحمير و قصورها *** امست معطلة مساکن حمير
فابکهم أما بکيت لمشعر *** لله دّک حمير من معشر(7)
«همه چيز نابود شونده است، آيا نديدي که «بينون» چگونه ويران شد، گويي که هرگز آباد نبوده است؛
همه چيز فناپذير است، آيا نديدي که «سلحين » چگونه زير و رو گرديد و به ويرانه تبديل شد؛ آيا نديدي در حالي که بني عطاه مبهوت بودند چگونه باد تندي بر آنها وزيد و خاک بر روي ايشان ريخت؛
آيا درباره ي حمير و قصرهاي آن چيزي نشنيده اي که چسان اقامتگاه آنان از ساکنانش خالي ماند؛
بر آنان گريه کن، آيا براي گروهي از حميريان که در شمار بهترينان بودند نمي گريي!»
در متون مسيحيت ذي نواس به نامهاي ديمنوس (8)، داميان (9)، و ديميانوس (10) معروف است، در حالي که در متون حبشي به نام فنحاس (11) شهرت دارد. (12) اما در اسم پادشاه حبشه آراءِ گوناگوني اظهار شده است. پروکوپيوس او را هليستاوس (13) ناميده است، ولي ديگران او را به نامهاي اليزابائاس (14) و اليزباهاس (15) خوانده اند. اين نام در زبان حبشي از «ايلا صباح» اشتقاق يافته است. همچنين يوحنا افسي او را أيدوج(16) و أنداس (17) ناميده است. اما در روايات حبشي او کالب (18) ناميده شده است. (19) روشن است که نامگذاري حبشيان صحيحتر است؛ زيرا أيدوج يا أنداس همان «اعمدا» است که با کنستانتين امپراتور بيزانس معاصر بوده و نخستين پادشاه حبشه بود که به پيروزي دست يافت. اما ارياط، که نامش در روايات عربي آمده است، به اعتقاد ما همان کسي است که تئوفانس او را به نامهاي اريتاس (20)يا الحارث خوانده است(21)، واريتاس و ارياط قرابت بسياري با يکديگر دارند. در اين حمله ابرهه، که در منابع مسيحي به نام ابراميوس (22) معروف است، به همراه ارياط شرکت داشت. و شايد او خود همان ابراهام (23) باشد که پروکوپيوس متذکر شده است. قرابت کلمه «ابراهام» با «ابرهه» که ناقلان اخبار آن را تحريف کرده اند واضح و ترديد ناپذير است.
ناقلان اخبار در اين مورد که ذي نواس آخرين پادشاه حمير بود وحدت نظر دارند. ولي حمزه ي اصفهاني مي گويد که پس از او جدن بن ذي نواس به حکومت رسيد (24) و به همان سرنوشت پدرش نيز گرفتار آمد. ولستد در قلعه غراب لوحي را کشف کرد که در آن آمده است حبشيان سرزمين حمير را فتح کردند و در سال 640 تاريخ حميري مطابق با سال 525 ميلادي، پادشاه آنجا و سرداران حميري و ارحبي او را به قتل رساندند و پس از آن، سميفع أشوع و فرزندانش در قلعه ي مويجب (= الغراب) پناه گرفتند.(25)
بعضي از دانشمندان بر اين عقيده اند که سميفع أشوع ياد شده از سرداران لشگر ذي نواس بود که پس از شکست او گريخت و به همراه فرزندانش در قلعه اي، که از آن او بود، پناه گرفت؛ تا اينکه پس از اتمام تصرّف حبشيان بر يمن، او را به پادشاهي برگزيدند.(26) اين نظر با گفته ي پروکوپيوس تطبيق مي کند که پس از کشته شدن پادشاه حمير شخصي به نام ايسيميفاوس (27) به حکومت رسيد. او را نجاشي از ميان مسيحيان يمن به عنوان پادشاه برگزيده بود تا در مقابل آن به حبشيان خراج ساليانه بپردازند(28). ترديدي نيست که سميفع أشوع، که نامش در کتيبه ي قلعه ي غراب آمده است، همان «ايسيميفاوس» است که پروکوپيوس از او نام برده است. در سرآغاز اين کتيبه ي حميري، که در موزه ي استانبول نگهداري مي شود، عبارت زير آمده است:«نفس قدس سميفع أشوع ملک سبأ» و در پايان متن نوشته شده است:«بسم رحمنن و بنهو کوشتش غلبن» يعني «به نام رحمان و فرزندش مسيح غالب». اين جمله بيانگر آن است که سميفع، پادشاه سبأ، معتقد به آيين مسيحيت بوده است.
از آنچه گذشت چنين استنباط مي شود که نجاشي، حاکم دست نشانده اي به نام سميفع أشوع بر يمن گماشته بود تا حميريان اقدام به تحرکاتي بر ضدّ وي نکنند.

پي نوشت ها :

1-يعقوبي، تاريخ اليعقوبي، ج2، ص 162؛ مسعودي، مروج الذهب، ج2، ص 78.
2-طبري، تاريخ الأمم و الملوک، ج2، جزء1، ص 927.
3-مسعودي، منبع پيشين، ج2، ص 78؛ دينوري مي نويسد که جنگ در ساحل عدن روي داد.(نک: الاخبار الطوال، ص 62).
4-يعقوبي، منبع پيشين، ج1، ص 162.
5-همداني، الاکليل، ج8، ص 226.
6-دينوري، منبع پيشين، ص 62؛ جوادعلي، تاريخ العرب قبل الاسلام، ج3، ص 191.
7-وهب بن منبه، کتاب التيجان، ص 302؛ همداني، منبع پيشين، ج8، ص 227.
8-Dimnus
9-Damian
10-Dimianos
11-Phinhas
12-جوادعلي، منبع پيشين، ج3، ص 190.
13-Hellestheaeus
14-Elees baas
15-Elisbahaz
16-Aidug
17-Andas
18-Kaleb Ela Asbeha
19-جوادعلي، منبع پيشين، نيز نک:
Philby,the Background of Islam,p.121-Moscati.op.cit.p.216
20-Arethas
21-جوادعلي، منبع پيشين، ج3، ص 196.
22-Abramios
23-Abraham
24-حمزه ي اصفهاني، تاريخ سني ملوک الارض و الأنبياء، ص 89.
25-جرجي زيدان، العرب قبل الاسلام، ص 150؛ جوادعلي، منبع پيشين، ج3، ص 169.
26-جوادعلي، منبع پيشين، ج3، ص 170 به نقل از ونکلر.
27-Esimiphaeus
28-جوادعلي، منبع پيشين، ج3، ص 191.

منبع مقاله :
سالم، عبدالعزيز، (1391)، تاريخ عرب قبل از اسلام، ترجمه ي باقر صدري نيا، تهران: شرکت انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ چهارم