پارتيان پس از ميلاد مسيح
در قرن اول بعد از ميلاد در ايالات آسياي ميانه هم مرز با ايران و هندوستان و ايران شرقي تغييرات عظيمي صورت گرفت.
نويسنده: ميخائيل ميخائيلوويچ دياكونوف
مترجم: روحي ارباب
مترجم: روحي ارباب
در قرن اول بعد از ميلاد در ايالات آسياي ميانه هم مرز با ايران و هندوستان و ايران شرقي تغييرات عظيمي صورت گرفت.
حكم رانان و فرمان روايان يوناني از باكتريا و سغديان بيرون رانده شدند ولي چندين ده سال در هندوستان متصرفات و مستملكات خويش را از دست ندادند. و. و. تارن معتقد است كه در حدود سال 120 قبل از ميلاد نهضت سكاها، كه از ناحيه ي سفلاي رودخانه هيرمند به وسيله ي پارتها بيرون رانده شده بودند، آغاز گرديد. آنها به طرف شرق به حركت درآمدند. در حدود سال 80 قبل از ميلاد سكاها در شمال شرق به پيش روي خود تحت رهبري موآيامُغا (1) (يوناني) ادامه دادند و در حدود سال 70قبل از ميلاد قندهار را به تصرف درآوردند. طبق گفته ي و. و. تارن رهبر سكاها مغا به سال 58 قبل از ميلاد بدرود زندگي گفت.
در اين زمان فقط قسمتي از سرزمين متصرفات هيپوسترات به سمت مشرق از رودخانه هيداسپ (جلام كنوني) و متصرفات هرمه در سمت غرب قندهار در دست فرمان روايان يوناني باقي بود. در ميان اين متصرفات، اراضي و مستملكات سكاها قرار گرفته بود و آنها را از يكديگر مجزا مي كرد.
در سال هاي 50 قرن اول قبل از ميلاد هرمه، كه سكاها او را بيرون رانده بودند، براي كسب كمك به چيني ها متوسل شد؛ زيرا چيني ها در تشديد و تقويت نفوذ خود در آسياي ميانه علاقه مند بودند و جاسوسان خود را به آن نقطه مي فرستادند. هرمه درواقع به ياري چيني ها توانست موقعيت خودش را محكم سازد و به علاوه با رهبران كوشان ها، يكي از پنج قبيله ي يوئه چژي كه مقدر بود نقش مهمي را بعداً در تاريخ آسياي ميانه ايفا نمايند، قرارداد اتحادي منعقد ساخت.
در همين زمان شخصي به نام ونن كه به حقيقت و. و. تارن او را نماينده ي خاندان سورن ها، كه در ايالات شرقي ايران (اصولاً در ساكستان) حكم راني مي كرده اند، ناميده است نفوذ و سلطه ي خود را به آراخوسيا، كه از متصرفات سكاهاي غربي بود، گسترش داد.
نمايندگان دودمان سكاها سپاليريس و آز به فرمان روايي هيپوسترات و هرمه پايان دادند و از اطاعت و انقياد سورن ها، كه در ساكستان فرمان روايي مي كردند، سرپيچيدند.
اين طور مي توان حدس زد كه فرهاد چهارم در حدود سال 30 قبل از ميلاد موقعي كه حريف و رقيب او دست نشانده ي روم، تيرداد دوم، در تعقيبش بود نزد ونن رفت و سكه هاي غربي كه مطيع و منقاد خاندان سورن ها بودند فرهاد را دوباره به شاهي رسانيدند.
در آغاز قرن اول قبل از ميلاد در آراخوسيا و در شرق پادشاهاني از قبيل گوندوفار و پاكر، كه داراي عناوين و نام هاي پارت ها بودند و ظاهراً با دودمان ساكستان نيز ارتباط داشتند، فرمان روايي مي كردند. در ربع دوم قرن اول قبل از ميلاد به تدريج سلطنت كوشان تأسيس گرديد.
كوشان ها يك امپراتوري عظيم و مقتدري از بربرها، شامل ملل كوچ نشين آسياي ميانه و نواحي كشاورزي و پليس هاي حوضچه ي جيحون و زرافشان و شهرهايي كه به وسيله ي يونانيان در دشت هاي كابل و پنجاب احداث شده بود، تأسيس كردند. اولين پادشاهي كه متصرفات خويش را به وسيله ي ايالات متعلق به گوندوفار و پاكر توسعه داد كاجولاكادفيز بود. به دنبال او پادشاهاني مانند ويما، كانشيكا، خوويشكا و واسودوا دست به اين كار زدند، معروف ترين آنها كانيشكاست. درباره ي تاريخ فرمان روايي اين پادشاه اختلافات زيادي وجود دارد كه تاكنون حل نشده است. ظاهراً دوره ي پادشاهي او در پايان قرن اول و آغاز قرن دوم بعد از ميلاد بوده است. رواج مذهب بودا در آسياي ميانه با نام كانيشكا ارتباط مستقيم دارد. حكومت كوشان، كه قبايل مختلف و جزء را در تحت نفوذ و قدرت خود اتحاد بخشيده بود، در برابر پارت ها و بعداً ساسانيان حريف زورمندي به شمار مي آمد. اين دولت مقتدر تا قرن سوم بعد از ميلاد وجود داشت.
تأسيس شاهزاده نشينان سكاها و سلطنت كوشان ها در شرق و زوال آخرين دولت هاي مستقل هلنيان يك امر مهم را نشان مي دهد و آن نبرد ملل ايران و آسياي ميانه عليه بيگانگان بربريت و سيستم بردگي و پيدايش عناصر جديد اجتماع است كه بعداً كاملاً در عرصه ي اجتماع پديدار خواهد شد.
نظير اين جريان در كشور پارت نيز به وقوع پيوست. اولين علائم خارجي عبارت است از توسعه ي نهضت ضد هلنيان و تقويت عناصر محلي و ظاهراً پيدايش يك نوع تازه ي زندگاني اجتماعي و تبديل تدريجي تصاوير يوناني در روي سكه ها و ترويج تصاوير و نقوش پارت ها در روي آن و از همه مهم تر جمع آوري احكام و قوانين كتب مقدس و تنظيم و تدوين اصول مذهب زردشت كه در قرن اول- دوم بعد از ميلاد صورت پذيرفته است. (به عقيده ي بعضي از محققين در زمان سلطنت بلاش سوم و به نظر بعضي ديگر بلاش اول كه بيشتر مقرون به صحت است). از روي مدارك جديدي كه در نسا كشف شده مي توان حدس زد كه تدوين آيين زردشت ديرتر از اوايل قرن اول قبل از ميلاد صورت پذيرفته است.
در زمان سلطنت اوگوست در مرزهاي روم و پارت آرامشي برقرار بود. اوگوست تلاش مي كرد تا موقعيت خود را در مديترانه مستحكم سازد و در اين زمينه به موفقيت هاي زيادي هم نايل شد. گوراتسي كه گفته بود: «مادام كه اوگوست در قيد حيات است كيست كه از پارت ها بهراسد؟» ظاهراً نظري را بيان كرده كه در روم بين مردم شايع بوده است. ما مي دانيم كه چهار پسر فرهاد چهارم و زنان و فرزندان آنها به روم اعزام شدند و پسر وي، كه مادرش كنيز ايتاليايي به نام موزا بود و اوگوست اين كنيز را نزد پادشاه پارت فرستاده بود، در اواخر پادشاه پارت شد و به نام فرهاد پنجم (بيشتر به نام فرآاتاك معروف است) سلطنت كرد.
يگانه كشوري كه رومي ها در شرق، سياست مجدانه ي خود را در آنجا ادامه مي دادند، كشور ارمنستان بود. اين كشور براي رومي ها اهميت زيادي داشت و بنابراين نمي توانستند اجازه دهند كه پارت ها نفوذ خود را در آن كشور اشاعه دهند. در سال هاي 20 قبل از ميلاد امپراتور تيبري عليه ارمنستان دست به يك رشته عمليات نظامي زد تا بدين نحو به دست نشانده ي روم، تيگران سوم، مساعدت نمايد. همين رفتار را گاي نوه ي اوگوست در سال هاي 1 و 2 قبل از ميلاد انجام داد. تلاش فرهاد پنجم براي ممانعت و جلوگيري از دخالت روميان در امور ارمنستان به نتيجه نرسيد و به علاوه روم و مخصوصاً پارت ها براي يك جنگ بزرگ آماده نبودند و بنابراين اختلاف حاصل شده منتهي به صلح و آشتي گرديد.
در سال دوم بعد از ميلاد فرهاد پنجم (فرآاتاك) با مادر خودش، موزا، ازدواج كرد. اين عمل نشان مي دهد كه نهضت ضد هلنيان در ايران رونق گرفته است. بايد خاطرنشان ساخت كه ازدواج با محارم يعني مادر و خواهر كه به آيين زردشت نسبت مي دهند مقرون به حقيقت نيست؛ زيرا پادشاهان هخامنشي هم با اقارب خود ازدواج مي كردند. گرچه در اين موقع و حتي قبل از اين زمان به طوري كه وجود اسامي زياد زردشتي، و متداول شدن تقويم زردشتي در اسناد و مدارك قرن اول كه از نسا به دست آمده، نشان مي دهد و حتي جلوتر از آن آيين زردشتي در ايران نقش مهمي را ايفا مي كرد و اهميت آن روز به روز زيادتر مي شد، ازدواج فرهاد پنجم با موزا دليل بر اين نيست. عادت و رسم متداول در اين زمان كه اجساد مردگان را به حيوانات درنده يا پرندگان تيزچنگال مي سپردند كه آنها را پاره پاره كنند نشان مي دهد كه آيين زردشت در حكومت پارت ها رونق و رواج داشته است.
با وجود آن كه بعضي از مؤلفين و مورخين رومي شهادت مي دهند كه اوگوست درصدد بوده عليه پارت ها لشكركشي بزرگي را آغاز نمايد ولي در هر حال آن سال ها قرين با صلح و آرامش بود. پس از آن كه اردشير سوم مدت كوتاهي سلطنت كرد پسر فرهاد چهارم، ونن كه مدت ها به عنوان گروگان در روم به سر مي برد، به تخت سلطنت نشست. گويا سياست ونن كه به نفع رومي ها بود نجباي پارت را ناراضي كرد؛ زيرا چندي نگذشت كه شخصي به نام اردوان سوم، پسر حاكم هيركاني و كرماني (كه از طرف مادر منسوب به اشكانيان بود) و از سنين جواني روابط و مناسبات محكمي با كوچ نشينان شرق ايران برقرار كرده بود، عليه ونن قيام كرد. بعد از كسب موفقيت هاي زودگذر و موقتي ونن از كشور پارت رانده شد ولي به ياري روم توانست تاج و تخت ارمنستان را به دست بياورد؛ ولي در حدود پانزده سال بعد از ميلاد وي كشور ارمنستان را نيز ترك كرد و به حكم ران روم در سوريه موسوم به كرتيك سيلان پناهنده شد.
اردوان كوشيد تا پسرش اُرُد را به سلطنت ارمنستان بگمارد ولي رومي ها به اين كار تن درندادند. گرمانيك، كه از طرف تيبري مأموريت داشت، دست نشانده ي رومي ونن پنتي را به تخت پادشاهي ارمنستان نشانيد و اين امر موجب بروز اختلاف با پارت ها هم نشد.
ونن قصد داشت از تحت اسارت رومي ها خارج شود و فرار كند ولي دستگير شد و به كيليكيا اعاده گرديد و محل اقامت وي هم در همان جا تعيين شد ولي چيزي نگذشت كه به دست رومي ها به قتل رسيد. (سال 19 بعد از ميلاد)
اطلاعات ما درباره ي سال هاي آتي قليل است. اردوان سوم مي كوشيد به وسيله ي تثبيت نسبي وضع سياسي خود، قدرت مركزي را تقويت نمايد؛ ولي با مشكلات و موانع زيادي رو به رو شد. ژوزف فلاوي درباره ي يك حكومت مستقلي كه در شمال بين النهرين به وسيله ي دو نفر از رهبران يهودي تأسيس يافته بود، سخن گفته است. اطلاعات و اخبار غيرمستقيم ديگري نيز وجود دارد كه اضمحلال حكومت پارت ها را نشان مي دهد. تصادم جديد با روم، كه در اثر بروز اختلاف بر سر ارمنستان پيدا شد، مشكلات زيادي را ايجاد كرد. اردوان سوم به يك نبرد سختي با پادشاهان ايبري به نام فرسمن و مهرداد كشانده شد و سپس در كشور پارت ها هم مورد حمله و هجوم واقع گرديد. رومي ها از ميان فرزندان شاهان پارت، كه در روم اقامت داشتند، عليه اردوان در ابتدا يك مدعي و بعد مدعي ديگري برانگيختند. نبرد با ايبري ها در اثر تهاجم آلان ها از طرف صحاري قفقاز مشكل تر شد و كمك هايي كه به وسيله ي حكم ران روم و تيللي به ايبري ها و مدعي مقام سلطنت پارت ها تيرداد سوم ابراز شد، اردوان را وادار ساخت كه نيروهاي خود را از ارمنستان خارج سازد و درباره ي دفاع از متصرفات اصلي خود چاره اي انديشد.
شورش بزرگي كه در يكي از مراكز مهم بين النهرين هلنيان، يعني سلوكيه، روي داد بر مخاطرات موجود افزود. شهرهاي يوناني بين النهرين كه هنوز عادات و رسوم هلنيان را حفظ كرده بودند مقدم تيرداد سوم را، كه در سال 36 قبل از ميلاد در سلوكيه تاج گذاري كرده بود، تهنيت گفتند. مشكلاتي در مشرق نيز رخ نمود. گوندوفار نماينده ي دودمان سورن هاي ساكستان از سلسله ي جديدي كه از نسل اردوان سوم آغاز مي شد جدا شد و با غلبه يافتن بر حكم رانان آراخوسيا اراضي خود را در هند توسعه داد و خود را به نام «پادشاه بزرگ هند» ناميد. اردوان نتوانست از عهده ي او برآيد و فقط به همين اكتفا كرد كه وي را به رسميت نشناخت.
اردوان سوم به اتكاي اتحاد خود با داهي ها پس از يك رشته عدم موفقيت ها تيرداد را از بين النهرين بيرون راند. سلوكيه به مقاومت خود ادامه داد. مدت هفت سال اين شهر در برابر پادشاه پارت مقاومت كرد (42-36/34 ؟) و استقلال خويش را حفظ نمود و از ضرب مسكوكات شاهي خودداري كرد؛ در حالي كه سلوكيه يكي از مراكز مهم ضرب مسكوك اشكانيان بود.
اردوان سوم براي تحكيم و تثبيت وحدت حكومت، مي كوشيد كه در اولين فرصت نمايندگان دودمان اشكانيان را در پادشاهي هاي غيرمستقل منصوب نمايد و سلسله هاي محلي را از حق حكومت محروم سازد.
مثلاً در مه سن سلسله ي محلي از كار بركنار شد و به جاي وي ارتباز پارتي تعيين گرديد. در آتروپاتن برادر اردوان سوم، ونن، و در پرسيد و اليمائيد سلسله ي محلي به وسيله ي دودمان هاي فرعي اشكانيان تعويض شدند. گرچه اردوان سازمان داخلي خودمختاري را براي پليس ها حفظ كرد، البته محدوديت هايي هم وجود داشت. مثلاً به طوري كه معلوم است شهر سلوكيه در كنار دجله فقط مي توانست پول هاي شاهي منتشر كند و حق ضرب مسكوك از خودمختاري ها سلب گرديد. سياست تمركز كه از طرف اردوان سوم اجرا مي شد در احساسات ضد اردواني اين شهر، كه مبارزه ي شديدي بين ساكنين يوناني آن ( كه مورد حمايت پادشاه بودند) و اهالي زياد سامي كه سعي داشتند از حقوق خود براي شركت در امور خودمختاري دفاع كنند، ايجاد كرده بود، نقش مهمي را ايفا نمود و همين طبقات وسيع مردم سلوكيه بودند كه از مدعيان تاج و تخت عليه اردوان سوم استفاده مي كردند.
اخبار و اطلاعات پراكنده ي مؤلفين باستاني مخصوصاً تاسيت سال نامه و ژوزف فلاوي تاريخ كهن يهود تا اندازه اي كيفيت مبارزه اي را كه در اين زمان در حكومت پارت ها روي داده بود، نشان مي دهد.
روم سياست مزورانه ي خود را ادامه داد و سعي داشت حتي المقدور در مرحله ي اول، ارمنستان و بين النهرين را به طرف خود جلب نمايد. رومي ها چون امكان لشكركشي هاي بزرگ براي آنها وجود نداشت بنابراين سعي كردند تا در دستگاه حكومت پارت ها عناصري را پيدا كنند كه در عملي ساختن سياست روم با آنها مساعدت نمايند. اين عناصر اولاً ساكنين شهرهاي پليس هلنيان در شرق مقدم بودند و در ثاني نمايندگان نجبا و اشراف كه بنا به گفته و عقيده ي تاسيت طالب استقلال بودند. علاوه بر آن رومي ها از نارضايتي هاي ملل آزادي خواه ماوراي قفقاز، مخصوصاً ايبري ها كه در اثر اقدامات مفسده جويانه و دسايس پارت ها پيدا شده بود، به نفع خودشان استفاده كردند. از طرف ديگر، اردوان سوم ظاهراً به ساكنين ايالات داخلي كشور پارت و قبايل كوچ نشين صحاري خزر، كه هنوز به همان روش زندگاني قديم مي زيستند و با پارت ها قرابت داشتند، متكي بود. اين مطلب نيز پوشيده نماند كه اردوان سوم براي حفظ وحدت و قدرت خود مي بايستي به پليس هاي شوش، مخصوصاً در نقاطي كه اهالي آن يا هلنيان اكثريت نداشتند، توجه مي كرد و مؤيد اين موضوع نامه ي مشهور اردوان سوم خطاب به شهر شوش است.
طول مدت سلطنت اردوان سوم (در حدود سال هاي 12 تا 38 بعد از ميلاد) كه براي مدت كوتاهي در اثر بر سر كار آمدن شخصي به نام كينام قطع شد، نشان مي دهد كه اردوان تا حدودي توانست وضع خودش را تثبيت كند.
بعد از مرگ اردوان طي چندين سال بين دو برادر گودرز و وردن و برادرزاده هاي اردوان، يعني پسران برادر وي، ونن، كه به وسيله ي اردوان به پادشاهي آتروپاتن منصوب شده بود، نبرد سختي جريان داشت. وردن موفق شد مقاومت سلوكيه را درهم شكند و موقعيت خويش را محكم سازد. ضمناً بعد از چندي گودرز دوباره مسلط شد.
در سال 51 بعد از ميلاد گودرز مُرد يا به روايتي در اثر توطئه اي به قتل رسيد. پس از دوران سلطنت كوتاه ونن دوم (كه ژوزف فلاوي راجع به او سكوت اختيار كرده است) حكم ران لايقي به نام ولاش اول به تخت سلطنت نشست. (پارت ها او را والارش مي ناميدند و طبق گفته ي تاسيتوس او پسر ونن بوده است). در دوران طويل سلطنت اين پادشاه كه تقريباً تا سال 77 بعد از ميلاد ادامه داشت، حوادث مهمي در كشور پارت روي داده است.
در قفقاز دوباره وقايع مهمي روي داد. شاهزاده ي كشور ايبري به نام راداميست مدعي تاج و تخت سلطنت ارمنستان شد؛ ولي ولاش مي كوشيد تا برادر خود، تيرداد، را به اين سمت بگمارد. ضمناً قواي ولاش در اثر مبارزاتي كه در مشرق آغاز شده بود به آنجا كشانده شد. مداخله ي رومي ها در امور شرق اجتناب ناپذير بود. امپراتور نرون فرمان ده خود، دوميتسي كوربولون، را به شرق اعزام داشت (سال 55 بعد از ميلاد). چندي قبل از وقوع اين واقعه راداميست به وسيله ي ارامنه از كشور ارمنستان اخراج گرديد و تيرداد در آنجا مستقر شد. در بدايت امر، هم فرمان ده رومي و هم پادشاه پارت با يك رشته مشكلات رو به رو شدند. كوربولون وضع لژيون هايي را كه در اختيار وي قرار داده بودند بسيار نامطلوب ديد و مجبور شد كه به تكميل و تسليح قشون پردازد. ولاش گرفتار بي نظمي هايي در داخل كشور بود. مخصوصاً شورش هاي هيركاني كه در مدت قليلي منجر به از دست رفتن اين ايالت از قلمرو حكومت پارت ها گرديد. اهالي هيركاني حتي سفرايي به روم فرستادند و از آنها خواستند كه با رومي ها مناسبات برقرار كنند و آنها را عليه پارت ها ياري و مساعدت نمايند.
لشكركشي سال هاي 57-58 بعد از ميلاد در ابتدا جنبه ي قطعي و نهايي نداشت بلكه فقط عمليات جنگي دسته هاي كوچك عليه يكديگر بود. تيرداد سعي داشت با رومي ها وارد مذاكره شود ولي منتهي به نتيجه نگرديد. فقط در آخر تابستان سال 58 بعد از ميلاد كوربولون موفق گرديد عمليات جنگي خويش را توسعه دهد و يك رشته قلاع از جمله پايگاه اصلي تيرداد موسوم به آرتاكساتا را متصرف شود. سال بعد يعني در سال 59 بعد از ميلاد كوربولون يك شهر مهم ديگر ارمنستان موسوم به تيگرانوكرتا را متصرف شد و در سال 60 بعد از ميلاد با وجود تلاش هاي تيرداد، كه مي خواست موقعيت خويش را پايدار سازد، كوربولون توانست خود را ارباب و مالك كليه ي ارمنستان بداند.
شاهزاده كاپادوكيا موسوم به تيگران پنجم به پادشاهي ارمنستان برگزيده شد و نظارت و مراقبت يك رشته از ايالات ارمنستان به يك عده از سلطنت هاي تحت تسلط روم در آسياي صغير و ماوراي قفقاز تفويض شد.
دست نشانده ي جديد رومي در ارمنستان به سال 61 بعد از ميلاد به آديابن كه در جوار ارمنستان قرار داشت، لشكركشي كرد ولي با عدم موفقيت رو به رو گرديد. قواي زيادي از پارت ها عليه وي دست به نبرد زدند و از اين رو وي مجبور شد كه در تيگرانوكرتا توقف كند. به طوري كه ديده مي شود ولاش اول چون نتوانست هيركاني را به تصرف خويش درآورد بنابراين تصميم گرفت قواي خود را براي دفاع از ارمنستان مجهز نمايد؛ زيرا اگر موقعيتش در ماوراي قفقاز متزلزل مي شد كشور پارت به يك حكومت درجه ي دوم تبديل مي گرديد. رومي ها كه در اثر عمليات مجدانه و شديد پارت ها بيمناك و نگران شده بودند با پارت ها وارد مذاكره شدند و قرارداد صلح منعقد كردند. نظر آ. گوتشميد، كه گفته است گذشت كوربولون كه رضايت داد قشون خود را از ارمنستان بيرون ببرد، دليل بارز بر خصومت ملت ارمنستان نسبت به رومي هاست، كاملاً صحيح و مقرون به حقيقت است. ولاش براي مذاكره در اطراف امور مربوط به ارمنستان سفرايي به روم فرستاد ولي نرون كليه ي پيشنهادهاي سفرا را رد كرد و عمليات جنگي تجديد گرديد.
در اين زمان (سال 62 بعد از ميلاد) قواي روم در مشرق به دو قسمت تقسيم شد. در ارمنستان سزني پت و در فرات كوربولون فرمان روايي مي كردند. سزني پت اقداماتش مقرون با عدم موفقيت بود و در اردوي شخصي خود (رانده) محاصره شده بود و از آنجايي كه كوربولون نتوانست يا عمداً نخواست به كمك او بيايد، تسليم گرديد. دوباره سفراي پارت ها به روم اعزام شدند ولي باز هم نتيجه نگرفتند (سال 63 بعد از ميلاد). بالاخره ولاش و تيرداد به كوربولون پيشنهاد كردند كه تيرداد شخصاً عازم روم مي شود تا تاج پادشاهي را از دست امپراتور روم بگيرد. اين تصميم سازشكارانه صورت پذيرفت. در سال 66 تيرداد به روم وارد شد و در آنجا تاج گذاري در محيط باشكوهي انجام گرفت. پايان يك چنين نبرد طولاني توأم با پيروزي پارت ها بود؛ زيرا آنها با انتصاب نماينده ي خانواده ي پارت ها در ارمنستان حق نظارت و كنترل بر آن كشور را براي خود محفوظ نگاه داشتند.
بعد از انعقاد اين قرارداد دوره ي صلح و آشتي آغاز شد. در موقع بروز جنگ هاي داخلي در روم ولاش از همان بدو امر امپراتور آتي، وسپاسيان را مورد حمايت خويش قرار داد و حتي به او پيشنهاد كرد كه يك دسته سواره نظام نيز در اختيار وي بگذارد. پس از آن كه يهوديه به وسيله ي پسر وسپاسيان موسوم به تيت شكست خورد، پادشاه پارت اين پيروزي را تبريك و تهنيت گفت. در عين حال رومي ها داعيه ي فتوحات در شرق را فراموش نكردند و شكست سلطنت كوماگنه به وسيله ي سزني پت و تبديل آن به يك ايالت رومي (سال 72 بعد از ميلاد) شاهد بر همين مطلب است و علت اين نبرد هم اتحادي بود كه پادشاه كوماگنه آنتيوخوس با پارت ها منعقد ساخته بود.
در بين سال هاي 72 و 74 بعد از ميلاد از صحاري و بيابان هاي مجاور خزر آلان ها به ماوراي قفقاز و ماد آتروپاتن هجوم بردند و اين قوم در آن زمان كليه ي بيابان هاي وسيع واقع بين آزوف و خزر را در اختيار خود داشتند. برادر ولاش به نام پاكر كه فرمان رواي ماد بود نتوانست در برابر آلان ها مقاومت كند. در سال 75 بعد از ميلاد آلان ها به حدود و ثغور كشور پارت حمله بردند. ولاش دست كمك و مساعدت به طرف وسپاسيان دراز كرد ولي او جواب رد داد ولي براي تحكيم و تقويت سلطنت ايبري، كه در تحت سلطه و قدرت رومي ها بود، يك رشته اقدامات احتياطي انجام داد.
مناسبات صلح و آشتي بين روم و كشور پارت ها مدتي ادامه داشت ولي البته اين روابط دليل بر تثبيت كامل اوضاع نبود بلكه با شرايط و مقتضيات زمان ارتباط داشت. رقبا با دقت كامل مواظب يكديگر بودند و منتظر فرصتي بودند تا بتوانند آسيبي به يكديگر وارد سازند. بدين ترتيب در آغاز سال هاي 80 بعد از ميلاد اردوان چهارم و پاكر دوم، كه براي كسب قدرت در كشور پارت مي جنگيدند، غاصبيني را كه خود را به نام «نرون» مي ناميدند مورد حمايت خويش قرار دادند و بدين نحو با رومي ها همان رفتاري را كردند كه از قبل شيوه ي موردپسند خود آنها بود.
قرائن و شواهد نشان مي دهد كه استقرار يك صلح پايدار بين دو دولت مقتدر در فرات و ماوراي قفقاز امكان پذير نگرديد. رومي ها سعي داشتند به هر نحوي كه ممكن است ارمنستان را به طور كامل متصرف شوند و پارت ها را به ماوراي دجله برانند و همين كه چنين امكاناتي فراهم شد رومي ها براي آغاز يك لشركشي مهم آماده شدند.
انحلال سلطنت پارت ها
پايان قرن اول و آغاز قرن دوم بعد از ميلاد مصادف و مقارن با شورش ها و اغتشاشاتي است كه جنبه ي دائمي به خود گرفته بود. پاكر دوم مقام فرمان دهي و رياست به عهده داشت. وقايع و حوادث بعدي نشان مي دهد كه تجزيه و انحلال سلطنت پارت ها در اين زمان شدت يافته بود.از سال 98 بعد از ميلاد ترايان (2) امپراتور روم بود. در دوران سلطنت او تجاوزات روم در مشرق تشديد شد. ترايان پس از آن كه كار قبايل داهي را، كه در سرزمين كنوني رومانيا سكونت داشتند و گرفتاري هاي زيادي براي كشور مزبور به وجود آورده بودند، خاتمه داد احساس كرد كه دست هايش براي انجام عمليات در بين النهرين و ماوراي قفقاز باز است. ترايان با استفاده از جنگ هاي داخلي كه در كشور پارت ادامه داشت و تحت بهانه ي جزئي و بي اساس در سال 113 بعد از ميلاد از روم بيرون رفت و در سال 114 در ارمنستان عمليات نظامي خود را آغاز كرد. حكم ران اشكاني كشور ارمنستان پارتاماسير كه مانند حكم ران قبلي تيرداد فكر مي كرد كه با امپراتور روم وارد مذاكره شود، نزد ترايان رفت و تاج خود را نثار قدوم وي كرد؛ ولي ترايان جواب داد كه قصد ندارد كسي را به پادشاهي ارمنستان برگزيند و ارمنستان را به يك ايالت رومي تبديل كرد.
در سال هاي بعد موفقيت هاي شاياني نصيب ترايان شد. ارمنستان شكست خورد و به يك ايالت تبديل گرديد. در بين النهرين در سال 116 بعد از ميلاد پس از جنگ های متوالي با پادشاهان كوچك محلي ايالات بين النهرين و آشور تشكيل شد. سپس ترايان بابل را تحت تصرف درآورد و تيسفون را گرفت و حتي با نيروي دريايي خود وارد آب هاي خليج فارس گرديد.
فتوحات ترايان ناپايدار و زودگذر بود. موقعي كه امپراتور با نيروي دريايي خود به جنوب رفت در كليه ي سرزمين هايي كه در بين النهرين به دست او فتح شده بود شورش هايي برپا شد. لوزي و ماكسيم، فرماندهاني كه در محل از طرف وي گمارده شده بودند، دچار وضع سختي گرديدند. نمايندگان متخاصم دودمان اشكانيان با يك ديگر متحد شدند و دست به اقداماتي زدند. ارشد دودمان اشكانيان، خسرو، قواي اصلي پارت ها را، كه پارتاماسپات فرماندهي آن را به عهده داشت، عليه رومي ها تجهيز كرد. قواي حريف اصلي خسرو يعني نيروي مهرداد چهارم به او ملحق شدند. چيزي نگذشت كه مهرداد از اسب فرو افتاد و كشته شد و پسرش، سنتروك دوم، فرماندهي قشون را به عهده گرفت. ماكسيم به كلي شكست خورد و در نبرد به قتل رسيد. لوزي خواست از سياست عادي رومي ها استفاده كند و رقبا را به جان يك ديگر بيندازد. وي موفق شد كه قواي پارت ها را از يكديگر جدا سازد و سنتروك را از بين ببرد. پس از اين قضيه ترايان پارتاماسپات را در مقام پادشاهي پارت ها منصوب داشت ولي اين اقدامات مزورانه باز هم رومي ها را نجات نداد. عدم موفقيت در محاصره ي هتره، واقع در بين النهرين و شورش در يهوديه، سبب شد كه ترايان از استيلاي بر كشور پارت قطع اميد كند. وي به صوب ايتاليا ره سپار شد و در اوت 117 بعد از ميلاد در بين راه درگذشت.
لشكركشي ترايان در مشرق بسيار جالب است. پارت ها كه در مدت دو قرن تمام مرز فرات را در دست داشتند و آن را حفظ كرده بودند و با موفقيت براي تصرف ارمنستان مي جنگيدند و كراراً قدرت و استيلاي رومي ها را در سوريه مورد تهديد قرار داده بودند، نتوانستند از مهم ترين ايالات خود در ماوراي قفقاز و بين النهرين دفاع كنند. ولي رومي ها هم كه در تصرف اراضي موفقيت هاي زيادي كسب كرده بودند نتوانستند آنچه را به چنگ آورده بودند حفظ كنند و در دوران سلطنت بعدي آدريان (سال هاي 117-138بعد از ميلاد) از ايالاتي كه شهرت و اعتبار زيادي داشتند نظير ارمنستان و بين النهرين و آشور صرف نظر كردند.
آدريان و بعد از او آنتوان پي، چون به بي ثمر بودن اقدامات خويش در تصرف اراضي و متصرفات در مشرق واقف شدند، تصميم گرفتند با پارت ها روابط حسن هم جواري برقرار كنند. در كشور پارت در دوران سلطنت بلاش دوم (سال هاي 105/6؟- 147؟) بالاخص در دوران بلاش سوم (سال هاي 148-192 بعد از ميلاد) به استناد اين كه دوران سلطنت آنها بسيار طولاني بوده و حتي يك نفر هم به عنوان مدعي سلطنت پيدا نشده يك دوره ي ثبوت و پايداري به وجود آمد؛ ولي اين تثبيت اوضاع و احوال نيز دوام و بقايي نداشته است.
در دوران پادشاهي آنتوان پي، سفراي هيركاني و باكتريا به روم آمدند و گويا علت مسافرت آنها طرح مذاكرات عليه پارت ها بود. محتملاً كشور هيركاني در اين زمان استقلال كامل داشته است.
ميان روم و پارت دوباره يك تصادم جديدي آغاز شد ولي در اين تصادم، ابتكار با پارت ها بود. به احتمال قوي بلاش سوم توانست قدرت و استيلاي خويش را محكم كند و يك قشون نيرومندي به وجود بياورد؛ زيرا در سال 161 بعد از ميلاد به ارمنستان حمله ور شد و از فرات گذشت و وارد سوريه گرديد. ده ها سال گذشته بود ولي قشون پارت هنوز به عمق اين ايالت رومي قدم نگذاشته بودند. با وجود آن كه رومي ها از زمان پومپي اين اراضي را در تصرف و تملك خويش داشتند، مع ذلك توده ي مردم سوريه با استيلا و تسلط روم موافق نبودند و با ورود قشون پارت ها بيم شورش و طغيان عمومي عليه رومي ها پيدا شد. وضع به قدري خطرناك گرديد كه تصميم گرفتند لوتسي ور، همكار و معاون امپراتور تازه مارك آورلي، (161-180بعد از ميلاد) را به عرصه ي كارزار گسيل دارند. قواي زيادي در اختيار او گذاشتند از جمله سه لژيون از دوناي و رن بودند. براي فرمان دهي قشون، فرماندهان مجرب و كارآزموده اي انتخاب گرديدند. خود لوتسي ور فرماندهي قشون سوريه را به عهده داشت ولي درواقع فرمان ده اصلي اوويدي كاسي بود. در ابتدا رومي ها ارمنستان را به تصرف خود درآوردند (سال 163 بعد از ميلاد) و سپس اوويدي كاسي در بين النهرين به لشكركشي بزرگي دست زد (سال هاي 164-165 بعد از ميلاد). دوباره نظير دوران لشكركشي ترايان رومي ها موفقيت بزرگي نصيبشان شد. رومي ها شهر دورا-اوروپوس را به تصرف خود درآوردند و اين شهر تا موقع ويراني آن به وسيله ي ساسانيان در دوره ي شاپور اول، در تحت تصرف رومي ها قرار داشت. شهر سلوكيه، كه همواره جنبه ي شورش و طغيان داشت، رومي ها را به عنوان يك دوست پذيرفت ولي اوويدي معلوم نيست تحت چه بهانه اي شهر مذكور را به دست غارت و چپاول سپرد. بعد از شهر سلوكيه شهر تيسفون نيز به تصرف رومي ها درآمد و كاخ پادشاه ويران شد. با تمام اين اوضاع و احوال باز هم مانند دوران سلطنت ترايان رومي ها به موفقيت نهايي نرسيدند؛ زيرا قواي كافي براي حفظ و حراست اراضي متصرفي در اختيار نداشتند. در ميان قشون بيماري شديد طاعون شيوع يافت. لوتسي ور براي اين كه بتواند كشور ارمنستان را در تحت تسلط خود نگاه دارد و در پشت سر خود قسمتي از اراضي بين النهرين شمالي را محكم و پايدار سازد، مجبور شد مجدداً در سال هاي 166-168 بعد از ميلاد لشكركشي هاي خود را آغاز نمايد و كليه ي اين ايالات ويران شد و پارت ها تلفات زيادي متحمل شدند؛ ولي هيچ كدام از رقبا نتوانستند موفقيتي كسب كنند.
در سال هاي بعد پارت ها شاهد و ناظر عمليات دشمن آشتي ناپذير خود بودند و خود را آماده مي ساختند كه در هر لحظه ي مناسبي ضربت سختي بر پيكر او وارد سازند. ظاهراً در سال 175 بعد از ميلاد موقعي كه اوويدي كاسي عليه مارك آورلي شورشي برپا كرد اين لحظه فرارسيده بود ولي شورش مزبور به زودي سركوب شد. در سال 193 بعد از ميلاد بعد از مرگ ولاش سوم، در زمان سلطنت ولاش چهارم موقعي كه كشور روم در برابر مشكلات شديد داخلي قرار گرفته بود، ولاش چهارم قصد داشت در امور آن كشور مداخله نمايد و بنابراين مدعي مقام سلطنت پستسني نيگر را مورد حمايت خويش قرار داد. به طوري كه معلوم است نيگر با عدم موفقيت مواجه گرديد. سپتيمي سِورِكه در سال 195 به مقام امپراتوري رسيد و لشكركشي عليه پارت ها را آغاز كرد، دوباره همان اوضاع و احوالي كه در نظر ما روشن است آغاز شد بدين معني كه در ابتدا موفقيت هاي خصوصي در بين النهرين شمالي (سال هاي 195-196) و سپس حمله به بين النهرين جنوبي كه ضربتي بر مراكز حياتي پارت ها و تصرف تيسفون در سال هاي 197-198 بعد از ميلاد بود، آغاز گرديد، ولي تلاش رومي ها كه مي خواستند وضع خود را تثبيت كنند با عدم موفقيت پايان پذيرفت. دوباره مانند دوران ترايان محاصره ي هتره ي صغير به جايي نرسيد (سال 199 بعد از ميلاد).
لشكركشي هاي امپراتورهايي نظير كاراكالا (3) (211-217) و ماكرينوس (4) (217-218) بيش از ديگران بي ثمر و نتيجه ماند.
كشور پارت در اثر جنگ هاي خسته كننده با رومي ها و هم چنين اوضاع و احوال داخلي چنان ضعيف و ناتوان شده بود كه عاقبت رو به اضمحلال نهاد. بعد از بلاش چهارم پسر وي، بلاش پنجم، به سلطنت رسيد (207/8- 222/223) ولي در حدود سال 213 بعد از ميلاد شخص ديگري از دودمان اشكانيان به نام اردوان پنجم مدعي تاج و تخت سلطنت گرديد. ظاهراً او متكي به ماد بود در حالي كه در بين النهرين هنوز بلاش پنجم سلطنت مي كرد و اين همان نشانه ي حالت نزع و احتضار دولتي بود كه روزي قدرت و نيروي فوق العاده داشت. در سال هاي 20 قرن سوم بعد از ميلاد دولت پارت مورد تعرض و تجاوز قواي جديدي قرار گرفت كه نقطه ي پيدايش آن در پرسيد بود و اين همان دودمان ساساني است كه قواي زيادي را در اطراف خود متحد كرده بود.
به اين ترتيب در آغاز قرن سوم بعد از ميلاد پارت ها كه روزگاري در اوج قدرت و عظمت قرار داشتند و در قرون گذشته مكرر در شرق مقدم سلطه و اقتدار را از دست رومي ها گرفته بودند، در آستانه ي انقراض واقع شدند.
موفقيت هاي ناچيزي كه نصيب ترايان گرديد فقط در نتيجه ي ضعف قواي داخلي پارت ها بود ولي بحران سيستم تجارت برده و حمله و تهاجم بربرها امكان آن را ندارد كه رومي ها بتوانند به طور شايسته از همان موفقيت هاي به دست آمده استفاده نمايند. از كيفيت زندگاني داخلي پارت ها متأسفانه اطلاعات كافي در اختيار نداريم. سيستم تجارت برده در دوران فرمان رواي پارت ها مخصوصاً در ايالات غربي، كه در امور اقتصادي نقش مهمي را به عهده داشتند، بسیار حائز اهميت بوده است؛ و بنابراين بحراني كه در قرون دوم و سوم بعد از ميلاد در مديترانه در امر برده فروشي پيدا شد به كشور پارت نيز سرايت و نفوذ كرد. اين جريان ظاهراً در كشورهاي مشرق زمين از دير زمان آغاز گرديده و در قرن سوم به بعد، از امپراتوري روم هم تجاوز كرد. در ايالات داخلي ايران و هم چنين آسياي ميانه هنوز سرزمين هاي وسيعي وجود داشت كه ساكنين آن به سيستم طايفه و قبيله مي زيستند و در اين نواحي به برده ها تدريجاً امتيازات و آزادي هايي اعطا مي شد. استقلال و نفوذ اشراف و نجباي پارت هم زيادتر مي گرديد و موفقيت و پيش رفت آيين زردشت در قرون اول و دوم بعد از ميلاد نيز در اوضاع و احوال اجتماعي اثر و نفوذ زيادي داشت. به علاوه واكنشي كه در قرون اول بعد از ميلاد عليه نفوذ هلنيان در ايران پيدا شد در كيفيت فرمان روايي پارت ها مؤثر بود.
در اثر يك بحران عمومي و جريان صور مختلف اجتماعي در داخل جامعه تدريجاً سلطنت پارت ها رو به زوال نهاد و قدرت مركزي رو به ضعف گذاشت و امارت نشين هايي از بربرها در سراسر كشور به وجود آمد و هيركاني از اواسط قرن اول دولتي بود كه استقلال لازم را كسب كرده بود و اين دولت مكرر با روم وارد مذاكره شد و با آلان ها قرارداد اتحاد منعقد كرد. هم چنين سلطنت خاراكس واقع در كنار خليج فارس نيز از كشورهاي مستقل بود. در اواسط قرن دوم، باكتريا و هيركاني متحداً عليه پارت ها با امپراتور روم وارد مذاكره شدند. در ايالات و نواحي غربي هم مرز با روم يك عده سلطنت هاي كوچك از قبيل اوسروين و آديابن و غيره تأسيس شد كه گاهي مطيع پارت ها بودند و زماني از روم اطاعت مي كردند. اختلافات شديد و بي شماري كه در داخل سلسله ي پارت ها وجود داشت بيش از همه موجبات تضعيف اين حكومت را فراهم كرد.
سلطنت پارت ها از جريانات غامض داخلي، كه موجب تغيير وضع اجتماعي گرديد، به تدريج رو به ضعف و انحلال نهاد. گرچه نبردهاي متوالي با روم نيز در اين امر بي اثر نبود اهميت اين ضربه ها كمتر از عامل مذكور در فوق بود.
پي نوشت ها :
1.Máueç
2.ترايان- ترايانوس Trajan
3.Caracalla
4.Marcrinus
دياكونوف، ميخائيل ميخائيلوويچ (1382)، تاريخ ايران باستان، ترجمه: روحي ارباب، تهران: شركت انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ ششم
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}