نويسندگان: صهبا جمشيدپور (1)-عامر قيطوري (2)




 

ويژگي هاي مؤلفه هاي بافتي سرگذشت موسي (علیه السّلام) در سوره طه و تأثير آن ها بر سبک روايت سرگذشت: رويکردي زبان شناختي

چکيده

به رغم مطالعات بسياري که در سال هاي اخير در مورد متن قرآن صورت گرفته، بحث در باب بافت قرآن و مقولات مرتبط با آن تا حد زيادي از نظر ها پنهان مانده است. اين در حالي است که تحليل بافتي مي تواند بسياري از ويژگيهاي نحوي، معنايي و سبکي را آشکار سازد. هدف اين تحقيق بررسي مقولات بافتي سرگذشت موسي (علیه السّلام) در سوره طه به منظور شناخت سبک روايتي سرگذشت است. مقولات مورد بررسي، اگر چه از نظريه هاي موجود در زمينه تحليل کلام و رويکردهاي عمدتاً نقشگرا برگرفته شده اند، اين مطالعه به دليل ماهيت خاص زبان وحي به هيچ يک از اين رويکردها محدود نمي گردد. تحليل مقولات بافتي سرگذشت بيان گر آن بود که سرگذشت در چهارچوب سه بافت با ویژگی های سبکی متمایز قرار می گیرد: بافت روایت سرگذشت، بافت واقعه سرگذشت و بافتي خارج از دو بافت ديگر. ويژگي مشترک هر سه بافت و سبک هاي متأثر از آن ها، محصور نبودن در سرگذشتي تاريخي است.

بافت(3)، سرگذشت(4)، سبک(5).

1. مقدمه

در باب پژوهش هاي قرآني بايد گفت که بعد از کتاب مقدس(6) قرآن بيشترين مطالعات را در طول تاريخ به خود اختصاص داده است. بسياري از اين مطالعات پيرامون شناخت سبک کلامي قرآن؛ بوده و نتايج متفاوتي را بيان داشته اند. عبدالحليم در بيان آراء مختلف درباره سبک قرآن به نظرات نولد که(7) در خصوص يکي از مهم ترين مشخصه هاي سبکي زبان قرآن يعني التفات اشاره مي کند. نولدکه، در مواجهه با تکرار تغيير شخص دستوري (التفات) آن را عامل ايجاد سبکي نازيبا و غير معمول در قرآن مي پندارد( عبدالحليم، 1999، ص 184). در حالي که رابينسون(8) عقيده دارد ويژگي التفات سبک گفتماني پويايي را خلق مي کند (2003، ص 224). روشن است که آشکار ساختن دليل چنين تفاوت هايي در تعابير در گروي تبيين عناصر بافتي و از آن طریق ويژگي هاي سبکي خاص آيات است. چنان که وندايک(9) اظهار مي نمايد بافت مي تواند تلفظ، واژگان، نحو، موضوع، سبک و تنوع کلام را کنترل کند. البته رابطه ميان بافت و کلام دو طرفه است؛ يعني همان گونه که بافت کلام را تحت تأثير قرار مي دهد کلام نيز آشکار کننده بافتي است که آن را در بر مي گيرد (2009، ص 4).
بافت شرايط يا موقعيتي است که کلام در آن رخ مي دهد. اين مقوله در زبان شناسي سنتي کلمات و جملات قبل و بعد يک عبارت در نظر گرفته مي شد. اکنون آن مفهوم از بافت را بافت گفتاري يا همبافت(10) مي گويند. بافت در زبان شناسي معاصر به موقعيتي اجتماعي کاربرد زبان دلالت مي کند. آگاهي از موقعيتي کلام (بافت) هم بر ساخت کلام گوينده و هم بر درک مخاطب از کلام تأثير گذار است (وندايک، 2009، ص5).
رويکردهاي مختلف زبان شناسي در تعريف بافت و مؤلفه هاي آن هم عقيده نيستند، چون هدف هاي آن ها از تحليل هاي بافتي با هم متفاوت است. دورانتي و گودوين(11) در اين باره مي گويند که در زمان حال بيان يک تعريف جامع، تخصصي و دقيق پيرامون بافت غير ممکن است (1992، ص2). در ادامه بافت و مقوله هاي بافتي را از ديدگاه سه رويکرد مطرح زبان شناسي در اين زمينه تعريف مي کنيم.

2. بافت در زبان شناسي نقش گراي نظام مند

اگينز(12) درباره رويکرد نقش گراي نظام مند مي گويد اين رويکرد به منظور بيان نظريه اي توصيفي و تفسيري از زبان در دهه شصت توسط هليدی(13) پايه گذاري شد. نظريه زباني رويکرد نقش گراي نظام مند، زبان را به عنوان فرايندي اجتماعي، معني ساز و نظام مند در نظر مي گيرد و در پي يافتن پاسخ براي دو پرسش اساسي است:
1- چگونه افراد زبان را در بافت هاي مختلف به کار مي برند؟
2- چگونه زبان به صورت نظامي نشانه اي ساخته مي شود؟ (2004، ص 21).
پرسش نخست بيانگر تمايل پيروان اين رويکرد به تحليل کاربردهاي زباني است. اگينز در اين باره اظهار مي نمايد زبان شناسان در رويکرد نقش گراي نظام مند به داده هاي واقعي زبان يا همان متن هاي گفتاري يا نوشتاري که مردم در تعاملات با يکديگر و در بافت هاي اجتماعي به کار مي برند، علاقه مند هستند. آن ها بر اين باورند پيوستگي متن به بافت هاي فرهنگي و موقعيتي اش از طريق تأثيراتي که اين بافت ها روي آن به جاي مي گذارند مشخص مي شود. در اين رويکرد تأثير بافت فرهنگی بر متن ژانر(14) و تأثير بافت موقعيتي بر متن گونه ي کاربردي(15) ناميده مي شود (2004).
پرسش دوم نقش گرايان نظام مند بيان گر تمايل اين رويکرد به توصيف نظام زبان به عنوان نظامي نشانه اي(16) است. حسن(17) در اين باره اظهار مي کند بافت فرهنگي گزينه هاي ممکن يک نظام زباني را ايجاد مي کند و بافت موقعيتي گزينه هايي را که کاربران زبان در موقعيت هاي گوناگون به کار مي برند. او مي گويد نقش گرايان نظام مند پنج لايه در نظام زبان تصور مي کنند. اين لايه ها عبارتند از بافت، معناشناسي، واژه- دستور، واج شناسي، آوا شناسي. در نظام زبان بافت فرهنگي يا لايه بيروني زبان گزينه هاي بالقوه در لايه هاي زيرين را تشکيل مي دهد و در کاربرد زبان بافت موقعيتي يا لايه ي بيروني زبان گزينه هاي بالفعل کاربران زبان در لايه هاي زيرين را فعال مي کند. او بر اين باور است که بافت در رويکرد نقش گراي نظام مند نقشي هسته اي دارد چون هم طبيعت زبان را تفسير مي کند و هم نقش زبان را (2009، ص 170).
اما اين رويکرد پيرامون توجيه رابطه بين زبان و بافت، مقوله بافت و مؤلفه هاي آن را چگونه تعريف مي نمايد؟ هليدي ادعا مي کند هنگام کاربرد زبان در يک موقعيت تنها سه جنبه از آن موقعيت تأثير مشخص و مستقيم در تعيين نوع متن دارند. او اين سه جنبه بافت موقعيت را متغيرهاي گونه کاربردي ناميد. اين متغيرها از اين قرارند:
1- موضوع سخن(18): آنچه که ردباره آن سخن مي گوييم.
2- عاملان سخن(19): روابط بين شرکت کنندگان در تعامل.
3- شيوه سخن(20): نقشي که زبان در تعامل بازي مي کند (2002).
هليدي درباره گزينش ابعاد بافت موقعيت ادعا مي کند اين سه جنبه با سه نوع معناي اصلي زبان در ارتباط هستند. از طرف ديگر اين معاني از طريق سه الگوي گرامري در متن مشخص مي شوند. پس از نظر هليدي معاني سه گانه از طرف بالا با سه مؤلفه بافتي و از طرف پايين با سه الگوي گرامري در ارتباط هستند (1985).
بنابراين، هليدي بر اين باور است که نظريه زبان در بافت تنها به کاربرد زبان مربوط نمي شود، بلکه مي توان از طريق آن نظام زبان را نيز تفسير نمود (1999، ص6).

3. بافت در جامعه شناسي زبان

پيرامون مقوله بافت در زبان شناسي وندايک اظهار مي نمايد بيشترين مطالعات در خصوص اين مقوله در شاخه جامعه شناسي زبان انجام شده است (a، 2088، ص 28).
جامعه شناسي زبان منشأ تنوعات زباني به کار رفته توسط گويندگان يک زبان را به مقولات اجتماعي پيوند مي دهد و هدف آن مطالعه تنوع زباني است. تنوعي که آن را ويژگي ذاتي زبان مي پندارد. اين رشته براي نيل به اين هدف مفهوم جامعه گفتاري(21) را به کار مي برد. جامعه گفتاري در واقع همان بافت اجتماعي است که جامعه شناسان زبان عقيده دارند کلام در درون آن پديد مي آيد. به عبارت ديگر، جوامع گفتاري متنوع منجر به رفتارهاي کلامي متنوع مي شوند. واردهف در اين باره مي گويد زبان تملکي فردي و اجتماعي است. تملک اجتماعي بدان معنا است که ويژگي هاي زباني برخي افراد شباهت بسياري به هم دارند. در نتيجه متعلق به يک گروه اجتماعي و داراي يک نوع تنوعات زباني هستند. جامعه شناسان زبان اين گروه اجتماعي را جامعه گفتاري مي نامد. در جامعه شناسي زبان گسترده ترين مطالعات پيرامون مقوله جامعه گفتاري صورت گرفته است. با وجود اين جامعه گفتاري مفهومي نسبي است يعني يک فرد در يک زمان خود را متعلق به جوامع گفتاري مختلف مي داند، اما در هر موقعيت ويژه تعلق خود را تنها با يکي از آن جوامع گفتاري نشان مي دهد (2006، ص 119-120).
در نتيجه، يک فرد در يک موقعيت خاص با تعلق به يک جامعه گفتاري خاص رفتاريهاي زباني خاص آن جامعه گفتاري را به کار مي برد تا هماهنگي خود را با افراد آن جامعه گفتاري هر چه بيشتر نشان دهد. وندايک در اين باره مي گويد کاربران زبان تنوعات زباني حاصل از عوامل متنوع اجتماعي را در سطوح مختلف زباني مانند سطوح آوايي، واجي، تکواژي، واژي، گرامري و غيره به کار مي برند. بنابراين، جامعه شناسي زبان به اهميت اجتماعي کاربردهاي متنوع زباني يا اهميت زباني عوامل اجتماعي متنوع مانند طبقات اجتماعي، جنسيت، سن و غيره توجه مي نمايد. جامعه شناسان زبان هر يک از اين عوامل اجتماعي را به عنوان يک جامعه گفتاري در نظر مي گيرند (a، 2008، ص 11-13). پس بافت در جامعه شناسي زبان متغيرهاي اجتماعی از قبيل طبقات اجتماعي، جنسيت، سن و غيره هستند چون اين متغيرهاي اجتماعي تأثيرگذار بر روي متغيرهاي زباني مي باشند.

4. بافت در قوم نگاري زبان

وندايک پيرامون توجه قوم نگاري زبان به مقوله بافت بيان مي نمايد در حالي که جامعه شناسي زبان تأثير عناصر بافتي مانند جنسيت، سن و طبقه اجتماعي افراد را بر روي کاربرد زبان بررسي مي کند قوم نگاري زبان از طريق تحليل هاي دقيق و مفصل رويدادهاي ارتباطي به بررسي جزئيات موقعيت هاي اجتماعي، چگونگي تفسير آن ها توسط شرکت کنندگان و تأثير آن ها بر روي کلام مي پردازد (2009، ص 155).
يکي از مهم ترين بخش هاي تحليل رفتار کلامي در قوم نگاري زبان رويداد زباني(22) است که با بافت کاربرد زبان اشاره مي کند. هايمز در معرفي اصطلاح رويداد زباني به عنوان مهم ترين ابزار تحليلي در قوم نگاري زبان بيان مي نمايد که رويداد زباني فعاليت ها يا جنبه هايي از فعاليت ها هستند که مستقيماً تحت حکومت قونين و هنجارهاي کاربردهاي زباني ويژه قرار مي گيرند (a 1972، ص 56). پس مي توان گفت در قوم نگاري زبان رويداد زباني بافتي است براي تنوع کاربرد زبان و تحليل رويداد زباني کاربردزبان درک ساختار و محتواي متنوع آن را در پي دارد. به عبارت ديگر قوم نگاري زبان در تحليل تنوع کاربرد زبان از بافت کاربرد کلام يا رويداد زباني شروع مي نمايد به جاي بررسي مجموعه اي از هنجارها براي گروهي ويژه از کنش گران اجتماعي همان گونه که جامعه شناسي زبان انجام می دهد. هايمز پيرامون ارتباط بين تنوع کاربردهاي زباني و بافت همان کاربردهاي زباني اظهار مي نمايد که قوم نگاري زبان نبايد کاربرد زبان را از بافت آن جدا کند، بلکه بايد بين آن ها رابطه برقرار کند (1974، ص 5).
هايمز رويداد زباني را که مهم ترين مقوله بافتي تأثيرگذار بر تنوع کاربرد زبان در قوم نگاري زبان است چگونه توصيف مي کند؟ به عبارت ديگر، چه ويژگي هاي رويداد زباني را معتبر مي داند؟ او فهرستي شامل 8 عنوان از معتبرترين مؤلفه هاي رويداد زباني را که مؤثر در تنوع کلام مي داند پينشهاد مي نمايد. واردهف اين عناوين را اين گونه بيان مي کند:
موقعيت و صحنه(23)، شرکت کنندگان(24)، اهداف(25)، توالي کرداري(26)، کليد(27)، ابزار(28)، هنجارهاي تعامل و تفسير(29)، ژانر(30).
فهرست هايمز اين نکته را يادآوري مي نمايد که گفتار فعاليتي پيچيده و تخصصي است، به عبارت ديگر، اجراي موفق آن مستلزم آگاهي و توجه گوينده به 8 عامل ذکر شده در بالا است (2006، ص 247-249).

5. روش تحقيق و تحليل داده ها

در اين پژوهش سرگذشت موسي (علیه السّلام) در سوره طه را براي تعيين مقولات بافتي آن برگزيده ايم. همان گونه که پيشتر بيان کرديم، شاخه هايي از زبان شناسي که به مقوله بافت در مطالعه زبان اهميت مي دهند مقولات بافتي را به طرق کمابيش متفاوتي تعريف مي کنند. حال پژوهشي که قصد دارد مقولات بافتي يا عوالم تأثيرگزار بر سبک کلامي متني آسماني را بررسي نمايد کدامين مقولات بافتي را بايد تحلیل کند؟
به عنوان مثال، آيا مي توان سبک کلام وحي را به ويژگي هاي جامعه گفتاري مطرح شده در جامعه شناسي زبان که همان مقولات بافتي طبقات اجتماعي، جنسيت، سن و غيره هستند نسبت داد؟ آيا مي توان همه مؤلفه هاي بافتي را که هايمز در قوم نگاري زبان مطرح مي کند به طور کامل در کلام موجز قرآن پياده نمود؟ مثلاً مؤلفه کليد را که در اين رويکرد دلالت مي کند، به لحني که در آن پيامي خاص منتقل مي شود چگونه مي توان در سبک فشرده سرگذشت هاي قرآني به کار گرفت؟ سبکي که راوي سرگذشت به توصيف گويندگان گفتگوها نمي پردازد و تنها به بيان سخنان آنان اکتفا مي نمايد. پيرامون مقولات بافتي مطرح شده در رويکرد نقش گراي نظام مند نيز چگونه مي توان مؤلفه شيوه سخن را در کلام وحي توجيه نمود؟ در حالي که اين کلام در هيچ يک از دو شيوه گفتاري يا نوشتاري محض نمي گنجد. يک کلام نمي تواند هم نوشتاري باشد و هم گفتار. اما در مورد کلام الهي اين قانون نقض مي شود. چون خواننده کلام وحي به رغم نوشتار بودن متن، خود را مخاطب گفتاري در نظر مي گيرد که متکلم آن به طور پويا با او در ارتباط است (قيطوري، 1377، ص 156). بنابراين، نمي توان گفت که سبک قرآن فقط گفتاري است و نه نوشتاري يا بالعکس. بلکه سبک کلامي اين سرگذشت پيامد شيوه گفتاري بودن يا نوشتاري بودن آن نيست. قرآن حتي خود را در حصار اين ويژگي کلام انساني هم قرار نمي دهد.
در نتيجه، تحليل مقولات بافتي اين متن را نمي توان در چهارچوب محض يکي از اين ديدگاه ها انجام داد. بررسي مقولات بافتي اين کلام نيازمند نظريه هاي بافتي خاص خود است. نظريه هايي که متناسب با ويژگي هاي اين کلام هستند. بدين سبب، آن قسم از مؤلفه هاي بافتي در اين متن مورد تحليل قرار مي گيرند که افزون بر مرتبط بودن با برخي از مقولات بافتي مطرح شده، هم تأثير گذارترين مقولات بافتي بر سبک کلامي اين سرگذشت باشند و هم قابل دستيابي از طريق کلام موجز قرآن، مؤلفه ي شرکت کنندگان در کلام در هر سه ديدگاه بالا مطرح مي شود. جامعه شناسي زبان تا آنجا به اين مؤلفه توجه مي کند که تنها عامل مؤثر در تنوعات زباني را به ويژگي هاي اجتماعي شرکت کنندگان آن ها نسبت مي دهد. با توجه به سبک کلامي قرآن مؤلفه بافتي شرکت کنندگان در کلام يا همان متکلم و مخاطب يکي از مهم ترين عوامل تأثيرگذار بر ويژگي هاي کلامي اين متن است. مؤلفه بافتي ديگري که در اين تحليل مورد بررسي قرار خواهد گرفت مؤلفه هاي بافتي زمان و مکان هستند. ويژگي هاي زماني و مکاني کلام وحي در رابطه ي تنگاتنگ با ويژگي هاي متکلم و مخاطب آن هستند. به عبارت ديگر، متکلمي که در محدوده هيچ زماني و مکاني نمي گنجد کلامي با ويژگي هاي زماني و مکاني خاص خود را براي مخاطبش خلق مي نمايد.
بنابراين، مقولات بافتي متکلم، مخاطب، زمان، مکان، افعال، ضماير و اسمي ذکر شده در آيات را به عنوان مؤلفه هاي بافتي برگزيديم. در ادامه براي آشنايي با چگونگي اين تحليل ها، نمونه اي از آن ها ارائه مي شوند (علامت < > عنصر مستتر يا محذوف را نشان مي دهد).

 

آیه 14

متکلم

مخاطب

مکان

زمان

اشخاص و اشیاء ذکر شده

افعال

ضمایر

إِنَّنِي أَنَا اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا من خدایی هستم که هیچ معبودی غیر من نیست.

من (پروردگار)

 

 

مضارع

من (پروردگار)، خدا، معبود

 

ی، أنا، أنا

فَاعْبُدْنِي وَأَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِكْرِي پس مرا پرستش کن و نماز را به یاد من بر پا دار

من (پروردگار)

تو (موسی)

 

مضارع

تو (موسی)، من (پروردگار)

فاعبدنی، أقِمِ

ی، ی، ضمیر مستتر أنتَ در فَاعبُدِنی و أقِمِ

 

6. تحليل آيه 14 سوره طه

در بخش نخست اين آيه متکلم (پروردگار) با ضماير اول شخص مفرد (ي و أنا) و بدون خطاب به مخاطبي خاص خود را توصيف مي نمايد. رابينسون يکي از ويژگي هاي قران را سخن گفتن خداوند با ضماير مختلف بيان مي کند و مي گويند هر چند متکلم اصلي قرآن خداوند است، اين متکلم خود را با ضماير مختلف نشان مي دهد. خداوند هنگامي که به ويژگي قدسي بودن خود اشاره مي کند با ضمير اول شخص مفرد سخن مي گويد (2003، ص 253). در بخش دوم آيه همان متکلم به مخاطبش که ضمير مستتر أنتَ در دو فعل امر فَاعبُدنِي وَ أقِمِ است اشاره مي کند. مرجع اين ضماير با توجه به آيات پيش موسي (علیه السّلام) است. زمان اين آيه به دليل زمان جمله اسميه و دو فعل امر آن مضارع است و ضماير آن متکلم و مخاطب هستند. همچنين اشاره اي به مکاني خاص در اين آيه ديده نمي شود.

7. بحث و نتيجه گيري

در اين سرگذشت سه لايه بافتي متمايز و در عين حال درهم تنيده زير را مي توان از هم بازشناخت. چنانکه خواهيم ديد، چنين تقسيم بندي مي تواند به درک بهتر سبک روايي قرآن منجر گردد. اين لايه هاي بافتي از اين قرارند:
1. بافت روايت سرگذشت
2. بافت واقعه سرگذشت
3. بافت خارج از دو بافت ديگر
البته بافت کلي اين متن بافتي روايي است؛ يعني متکلم آن يک راوي است و قصد دارد خطاب به مخاطبش در زمان و مکاني ويژه سرگذشتي را روايت نمايد . سرگذشتي که فقط مجموعه اي از گفتگوهاي بين شخصيت هاي آن است. در نتيجه، بافت کلي روايت درون خود بافتي ديگر را در بر دارد، بافتي که تنها به رخداد سرگذشت يا به عبارت ديگر، گفتگوهاي بين شخصيت ها دلالت مي کند. اما راوي در اين بافت کلي تنها گفتگوهاي بين شخصيت ها را به صورت نقل قول مستقيم بيان نمي نمايد بلکه خود نيز سخنان مختصري را براي پيشبرد روايت ايراد مي نمايد. بنابراين، بافت روايت سرگذشت به سخنان راوي مستقل از گفتگوهاي بين شخصيتها اشاره مي نمايد. بافت واقعه ي سرگذشت به گفتگوهاي بين شخصيت ها مستقل از سخنان راوي دلالت مي کند. بافت کلي روايت هم هر دو بافت را احاطه کرده است. به ديگر سخن، با اذعان به قرار گيري هر دو بافت روايت سرگذشت و واقعه سرگذشت درون بافت کلي روايت اين تقسيم بندي را طرح نموده ايم. بافت خارجي از دو بافت ديگر نيز که بر يکي از جالب ترين ويژگي هاي سبکي بيان اين سرگذشت دلالت مي کند در هيچ يک از دو بافت ديگر نمي گنجد.

7 -1. بافت روايت سرگذشت

شروع اين بافت آيه 9 (اولين آيه ي اين سرگذشت) و پايان آن آيه 99 (آخرين آيه ي اين سرگذشت) است. متکلم اين بافت راوي مي باشد، اما با سبکي ويژه روايت مي نمايد. اين متکلم (راوي) تا اواسط روايت سرگذشت، خود را به شکل داناي کل نشان مي دهد؛ يعني راويي که تنها شاهد وقايع سرگذشت و غايب در خود سرگذشت است. او هرگاه قصد دارد سخنان پروردگار را به عنوان يکي از شخصيت هاي سرگذشت نقل کند فعل گفت (قال) را به کار مي برد. همانند نقل سخنان ديگر شخصيت ها. اما ناگهان در آيه 56 « وَلَقَدْ أَرَينَاهُ آياتِنَا كُلَّهَا» « ما همه آيات خود را به او نشان داديم» تلويحاً بيان مي نمايد که راوي همان پروردگار يا يکي از شخصيت هاي سرگذشت بوده است. متکلم (راوي) اين بافت در نقل گفتگوهاي شخصيت ها غالباً، صيغه هاي مختلف فعل گفتن را به تنهايي و بدون ذکر نام گوينده آنها به کار مي برد. اشاره نکردن به نام فاعل فعل گفت، تنها ويژگي اين زنجيره از صيغه هاي مختلف فعل گفتن نيست. راوي اغلب اين گفت ها را به کار مي برد بدون آنکه به توصيف احوال گويندگان آن ها بپردازد.
متکلم (راوي) بافت روايت سرگذشت در خطاب به کدام مخاطب سخن مي گويد؟ در آيه نخست اين روايت « وَهَلْ أَتَاكَ حَدِيثُ مُوسَى» « آيا داستان موسي به تو رسيده است» متکلم، تو يا ضمير کَ در أتاکَ را مورد خطاب قرار مي دهد و در آخرين آيه روايت نيز « كَذَلِكَ نَقُصُّ عَلَيكَ مِنْ أَنْبَاءِ مَا قَدْ سَبَقَ وَقَدْ آتَينَاكَ مِنْ لَدُنَّا ذِكْرًا» « اين گونه براي تو بازگو مي کنيم بخشي از اخبار پيشين را و ما از نزد خود، ذکر (و قرآني) به تو داديم» با خطاب به همان مخاطب؛ يعني تو روايت را به پايان مي رساند. متکلم (راوي) تا پايان روايت اين ضمير را به شخص خاصي ارجاع نمي دهد. اين ويژگي هاي کلامي قابليتي را براي اين روايت پديد مي آورند که هر شخصي احساس کند راوي قصد دارد اين سرگذشت را براي او روايت کند. بنابراين، مخاطب اين بافت هم پيامبر اسلام است و هم تمام انسان ها. هر چند اين روايت غالباً به زمان گذشته اشاره مي نمايد سبک روايي متن اين احساس را به خوانندگانش منتقل نمي کند که آن ها با روايتي روبرو هستند که متکلم آن را در زماني خاص در گذشته روايت کرده است و آن ها هم اکنون آن را مي خوانند، بلکه ويژگي زماني بافت روايت اين گونه است که گويي متکلم (راوي) هم اکنون در حال روايت کردن سرگذشت خطاب به مخاطبان است.

7 -2. بافت واقعه سرگذشت

اين بافت شامل گفتگوهاي شخصيت هاي سرگذشت است. يکي از مهم ترين ويژگي هاي کلامي بسياري از اين گفتگوها آن است که شخصيت ها در اين بافت به گونه اي سخن مي گويند که خواننده غالباً نمي تواند آن ها را به خود ربط ندهد. با توجه به اين موضوع مي توان اکثر گفتگوها را به دو بخش تقسيم نمود. بخش نخست گفتگوهايي را در بر مي گيرد که به رغم حضورشان در بافت تاريخي سرگذشت، سبک کلامي آن ها قابليت عبور از اين بافت تاريخي را ممکن مي گرداند. آيه ي 14 « إِنَّنِي أَنَا اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِي وَأَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِكْرِي» « من خدايي هستم که هيچ معبودي غير من نيست پس مرا پرستش کن و نماز را به ياد من برپا دار» يکي از بهترين نمونه هايي است که در بخش نخست قرار مي گيرد. متکلم اين آيه الله است. مخاطب نيز ضمير تو است که متکلم اشاره اي به مرجع آن در اين آيه نمي کند. او افعال را به صورت امر و در زمان حال به کار مي برد. نشانه اي هم دال بر آشکار نمودن مکان رخداد کلام در اين آيه به چشم نمي خورد. اين مؤلفه ها اين پيام را به خواننده القا مي کنند که پروردگار (متکلم) در هر زمان و مکاني که هم اکنون خوانده است خطاب به او سخن مي گويد. گفتگوي بين موسي و پروردگار نيز نمونه ي جالب ديگري از گفتگوهاي بخش نخست است. در آيه 25 « قَالَ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي» « گفت خدايا سينه ام را گشاده فرما» آنجا که شاهد سخنان موسي خطاب به پروردگار هستيم، دوباره انتخاب ضماير، زمان افعال و اسامي ذکر شده همگي اين پيامد را به دنبال دارند که اگر اين سخنان را از بافت سرگذشت جدا کنيم آن را در بافتي مي توانيم قرار دهيم که متکلم آن (مرجع ضمير اول شخص مفرد) هر انساني در هر زماني و مکاني است که در حال مناجات کردن با پروردگار خود می باشد. به همين ترتيب آيات 16، 15، 26، 23، 27، 28، 32، 34، 35، 37، 45، 46، 50، 51، 61، 52، 68، 98، 76، 75، 74، نمونه هاي ديگري از اين گفتگوها هستند.
گفتگوهاي بخش دوم به سخناني اشاره دارند که اگر چه نحوه بيان آن ها به خواننده اين اجازه را نمی دهد که کل گفتگوي موجود در آن آيه را در بافتي غير تاريخي بررسي نمايد، اما خواننده قادر است خود را جزيي از مقولات بافتي بخشي از آن بداند. اين سخنان به گونه اي طراحي شده اند که بخش هايي از آنان هميشه به خوانندگان مستقل از بافت هاي تاريخي نيز مربوط باشند. به عنوان مثال، در اولين گفتگوي بين خدا و موسي (آيه ي 12) « إِنِّي أَنَا رَبُّكَ فَاخْلَعْ نَعْلَيكَ إِنَّكَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى» «من پروردگار توام کفشهايت را بيرون آر، که تو در سرزمين مقدس طوي هستي» نمي توان کل اين گفتگو را در بافتي غير تاريخي تحليل نمود. چون متکلم در اشاره به مقوله بافتي مکان از سرزمين مقدس طوي نام مي برد. اما هنگامي که خواننده گفتگو را مي خواند آن را بي ارتباط به خود و تنها گفتگوي بين خدا و موسي تصور نمي کند. او هنگامي که به عبارت إِنِّي أَنَا رَبُّكَ مي رسد آن را پيامي از سوي پروردگار خطاب به خود مي پندارد. در ارتباط با ديگر گفتگوهاي بخش دوم تنها به ذکر شماره آياتي که در اين بخش قرار مي گیرند اکتفا مي نماييم. در تمامي گفتگوهاي آيات 41، 36، 96، 93، 92، 90، 86، 77، 73، 72، 69، 49، 48، 47، 44، 42 بخشي وجود دارد که خواننده نمي تواند آن را بي ارتباط با خود و تنها در ارتباط با شخصيت هاي سرگذشت تلقي نمايد.
بنابراين، پروردگار بيشتر گفتگوهاي بين شخصيت هاي اين سرگذشت در آيات مختلف را به گونه اي بيان مي کند که بتوان آن ها را مستقل از بافت سرگذشت، گفتگوي پروردگار با همه انسان ها، گفتگوي همه انسان ها با پروردگار و يا پرسش و پاسخ هاي انسان ها درباره خدا در نظر گرفت. حال همه گفتگو در يک آيه را و يا تنها بخشي از آن را. تاکنون هرچه گفتيم، يا در ارتباط با بافت روايت سرگذشت بود و يا بافت واقعه سرگذشت. در ادامه، يکي ديگر از بافت هاي مربوط به اين متن را که يکي از جالب ترين ويژگي هاي سبکي آن را پديد مي آورد، بررسي مي نماييم.

7 -3. بافت خارج از دو بافت ديگر

همان طور که پيشتر اشاره کرديم، مقولات بافتي سخنان راوي در بافت روايت و بخش اعظم گفتگوهاي بافت واقعه سرگذشت را مي توان در دو بافت تاريخي و غير تاريخي بررسي نمود. اما بخش هايي از اين متن هستند که تشخيص مقولات بافتي آن ها حتي در بافت سرگذشت نيز مشکل است. به ديگر سخن، آن ها نه در بافت روايت سرگذشت و نه در بافت واقعه سرگذشت مي گنجند. اولين نمونه آيات 53 « الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ مَهْدًا وَسَلَكَ لَكُمْ فِيهَا سُبُلًا وَأَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِنْ نَبَاتٍ شَتَّى» « همان خدايي که زمين را براي شما محل آسايش قرار داد و راههايي در آن ايجاد کرد و از آسمان آبي فرستاد تا توسط آن انواع گياهان را رويانديم»، 54 «کُلُوا وَارْعَوْا أَنْعَامَكُمْ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآياتٍ لِأُولِي النُّهَى» «شما از آن نعمتها بخوريد و چهار پايان خود را هم در آن بچرانيد که همانا در اين کار آياتي روشن براي خردمندان وجود دارد» و 55 « مِنْهَا خَلَقْنَاكُمْ وَفِيهَا نُعِيدُكُمْ وَمِنْهَا نُخْرِجُكُمْ تَارَةً أُخْرَى» « ما شما را از آن آفريديم و در آن باز مي گردانيم؛ و بار ديگر (در قيامت) شما را از آن بيرون مي آوريم» هستند. ابتداي آيه ي 53 تا فَأَخْرَجْنَا در بافتي تاريخي ادامه پاسخ موسي خطاب به فرعون و در بافتي غير تاريخي پاسخ پروردگار به پرسش انسان ها درباره او است. از فَأَخْرَجْنَا تا پايان آيه ي 55 را نمي توان در هيچ يک از دو بافت روايت و واقعه سرگذشت گنجاند. اين بخش در بافت روايت سرگذشت جاي نمي گيرد، چون در اين بافت سخنان راوي (پروردگار) در ارتباط با سرگذشت است. همچنين، مخاطب او ضمير تو مي باشد. از همه مهم تر اين که، او در بافت روايت براي مخاطب روايت مي کند، در حالي که در آيه 54 در حال امر کردن به مخاطب است. خلاصه اين که، سبک کلامي اين بخش مناسب قرار گيري در بافت روايت نيست.
همچنين، اين بخش در بافت واقعه ي سرگذشت جاي نمي گيرد. در اين بخش مرجع ضمير اول شخص جمع (متکلم) پروردگار بايد باشد. چون موضوع و اسامي به کار رفته در اين آيات، متکلم بودن موسي را رد مي کنند. مرجع ضمير دوم شخص جمع (مخاطب) نيز همه انسان ها در همه زمان ها و مکان ها هستند. به عبارت ديگر، نمي توان اين آيات را در بافت واقعه سرگذشت و گفتگوي پروردگار (متکلم) با فرعون در قصر او در نظر گرفت، چون در اين بافت پروردگار تنها با موسي سخن مي گويد نه با شخصيت ديگري در اين سرگذشت. همچنين اين سخنان را گفتگوي پروردگار (متکلم) با موسي در بافت واقعه سرگذشت نمي توان تلقي کرد، چون راوي ( پروردگار) با صيغه هاي مختلف فعل قال مرز بين سخنان شخصيت ها را در این بافت نشان مي دهد. او تنها گفتگوي آيه 83 را با قال آغاز نمي کند. البته در آن آيه آشکارا به موسي خطاب مي کند.
در نتيجه، اين بخش از متن را بايد در بافتي ديگر قرار داد. بافتي که مستقل از بافت روايت و واقعه و سرگذشت است. بافتي که متکلم آن پروردگار و مخاطبانش خوانندگان همه زمان ها و مکان ها هستند.
هر چند اين بخش از متن محصور در بافت روايت و واقعه سرگذشت نيست، بي ارتباط به آن هم نمي باشد؛
يعني حضور اين بخش انسجام متن سرگذشت را برهم نمي زند. شايد بتوان دليل آن را عبور بافت روايت و بخش اعظم واقعه سرگذشت از بافت تاريخي و تعلق آن ها به بافتي غير تاريخي دانست. آيات 80، 81، 82 نمونه هاي ديگري از اين بافت هستند.
در نتيجه، حضور چنين عناصر بافتي متن را به صورت لايه هاي سه گانه اي درآورده که در عين تمايز، روايتي واحد را مي سازند و واسطه اي هستند براي انتقال پيام خدا به همه انسان ها در همه زمان ها و مکان ها.

پي نوشت ها :

1. کارشناس ارشد دانشگاه رازي sjamshidpoor @ yahoo. Com
2. دانشيار دانشگاه رازي gheitury @ yahoo. Com
3. context
4. account
5. style
6. Bible
7. Noldeke
8. Rpbinson
9. Van Dijk
10. cotext
11. Duranti and Goodwin
12. Eggins
13. Halliday
14. genre
15. register
16. semiotic system
17. Hasan
18. field
19. tenor
20. mode
21. speech community
22. speech event
23. setting and Scene
24. participants
25. ends
26. act sequence
27. key
28. instrumentalities
29. norms of interaction and interpretation
30. genre

فهرست منابع تحقيق:
قيطوري، عامر (1377)، قرآن و نظريه نشانه شناسي، رساله دکتري، دانشگاه تهران.
Abdel .Haleell. M (1999), Undersranding the Quran Themes and Sryle. London, New York; IB. Tauris Publishers.
Duranti. A. (1988). "Ethnography of Speakins : Toward a Linguistics of the Praxis". In F.J. Newmeyer (Ed.t.- Linguistics: The Canbridge Survey: Volume 4, Language: The Socio-Cultural Context, 210-228. Cambridge University press.
Duranti, A. and, C. Goodwin (1992), "Rethinkine Context: An Introduction". In Duranti. A. and. C. Goodwin (Eds.), Rethinking Context; Language as and Intractive Phenomenon, 1-43. Cambridge University Press.
Eggins,.S. (2004), An Introduction to Systemic Functional Linguistics. Continuum International Publishing Group.
Halliday, M. A. K. (1985), An Introduction to Functional Grammar,1st ed., New York: Edward Arnold.
Halliday, M..A. K. (1999). "The Notion of 'Context' in Language Education", In M. Ghadessy (ed.), Text and Context in Functional Linguistics, 1-24. Amsterdam: John Benjamins Publishing Company.
Halliday. M. A. K. (2002 [1977]), "Text as Semantic Choice in Social Context". In J. J. Webster (Ed.), Linguistic- Studies of Text and Discourse. Volume 2 in the Collected Works of M. A. K.Halliday, 23-81 . London and New york: Continuum.
Hasan, R. (2009), "The Place oF Context in a Systemic Functional Model". In M. A. K Halliday and J. J.Webster (Eds), Continuum Companion to Systemic Functional Linguistics, 166-190. London and New york: Continuum.
Hymes, D. (1972a), "Models of the Interaction of Language and Social Life". In: J. J.Gumperz.and D. Hymes (Eds.). Directions in Sociolinguistics: The Ethno-graphy of Communication, 35-71. New York: Holt, Rinehart and Winston.
Hymes, D. (1974), Foundations in Sociolinguistics: An Ethnographic Approach. Philadelphia: University of Pennsylvania Press.
Robinson, N. (2003), Discovering the Qur'an: A Contemporary Approach to a Veiled Text,2nd ed., Scm Press.
Van Dijk, T. A. (2008a)., Discourse and Context. A Sociocognitive Approach. Cambridge: Cambridge University Press.
Van Dijk. T. A. (2009). Society and Discourse: How Social contexts Influence text and Talk. Cambridge: CambridgeUniversiry press.
Wardhaugh. R. (2006), An lntroduction to Sociolinguistics. 5th ed., Oxford: Blackwell.

منبع مقاله :
دبيرمقدم، محمد، (1391)، مجموعه مقالات هشتمين همايش زبان شناسي ايران (جلد اول)، تهران: دانشگاه علامه طباطبايي، چاپ اول