نويسنده: مارتين گريفيتس
مترجم: عليرضا طيب





 
اين استدلال كه ساختارهاي محوري اقتصاد سياسي جهاني كه در دوران پسانو يا پساوستفالي (ـــ وستفالي) در حال سربرآوردن است شايد شباهت بيش تري با اروپاي قرون وسطا داشته باشد تا با نظام سياسي بين المللي موجود. نوقرون وسطاگري نه توصيف يك واقعيت تجربي بلكه استعاره اي است كه به درد تصور كردن انواعي از سازمان سياسي و اقتصادي مي خورد كه شايد ديگر سلسله مراتبي و غير سرزميني نباشد بلكه شبكه مانند باشد.
رسم است كه صلح وستفالي (1648) را نقطه ي آغاز گذار از كل باوري دوران قرون وسطا به نظام نوِ دولت ها مي گيرند. شايد جهاني شدنِ اواخر سده ي بيستم هم گذار سيستمي ديگري را مشخص سازد: نوعي فرگشت از اقتصاد سياسي وستفاليايي كه ريشه ي جغرافيايي دارد به نظام بين الملل پسانويي كه هنوز تعريف نشده و ساختار نيافته است.
محور نظام بين الملل وستفاليايي، حاكميت سرزميني است: حيطه هاي جغرافيايي و جمع ناپذير صلاحيت كه با مرزهاي ناپيوسته و معنادار مشخص شده اند. برخلاف نظام پيچيده، در هم تنيده و همپوش اقتدار سياسي كه وجه مشخصه ي اروپاي قرون وسطا بود كه «مراكزي فوق ملي» به صورت امپراتور يا پاپ داشت نظام نوِ دولت ها بر حاكميت سرزميني و نتايج فرعي آن بخش اقتدار و وفاداري سياسي محدود به يك قلمرو جغرافيايي واحد، بازيگران سياسي بين المللي تك بافت و دولت مداري پايه مي گيرد.
جهاني شدن، پيدايش نوعي اقتصاد جهاني يكپارچه شبکه هاي جهاني يکپارچه ي الكترونيكي مفهوم اساسي حاكميت سرزميني و فرض آن در مورد اقتدار سياسي واحد و جداگانه را دچار مشكل مي سازد. گرچه شايد هنوز هم دولت ها مهم ترين بازيگران بين المللي باشند، نهادهاي ديگري چون سازمان هاي غيردولتي، شركت هاي چند مليتي، مراجع اقتصادي منطقه اي و سازمان هاي بين المللي هم در قدرت سهيم اند. وانگهي، هم همگرايي عمقي اقتصاد جهاني و هم انقلاب اطلاعات موجب مبهم و رخنه پذيرشدن مرزها، كم رنگ شدن خط فاصل امور داخلي و امور بين المللي، و تضعيف اقتدار و قدرت دولت ها شده است.
نوقرون وسطاگري مدعي است كه شايد دوران نو كه در آن اقتدار سياسي به لحاظ سرزميني جمع ناپذير است و بر اساس محدوده هاي جغرافيايي تعريف مي شود يك ناهنجاري تاريخي باشد-دريجه اي دارد كه براي هميشه بسته مي شود: حاكميت سرزميني از نظر تاريخي پديده ي ممتازي نيست. روند فرگشت سياسي نمي تواند خطي و يك سويه باشد و دلايلي در تأييد اين اعتقاد وجود دارد كه نظام سياسي پساوستفاليايي بالنده شايد واجد برخي ويژگي ها يا كيفيات آخرين نظام پيشانوي سازمان سياسي يعني اروپاي قرون وسطا باشد.
در اواخر دهه ي 1970 هدلي بول (Bull 1995:245) به كندوكاو درباره ي جايگزين هايي كه براي نظام موجود دولت ها وجود دارد پرداخت و گفت قابل تصور است « که دولت هاي صاحب حاكميت از بين بروند و جاي خود را نه به حكومتي جهاني بلکه به همتاي نو و عرفي همان نوع سازمان سياسي كل باوري بدهند كه در قرون وسطا در قلمرو مسيحيت غرب وجود داشت». او از خود مي پرسيد آيا نمونه اي عرفي از نظام اقتدار همپوش يا چندپاره اي كه وجه مشخصه ي سازمان سياسي قرون وسطا بود مي تواند جاي نظام دولت ها را بگيرد.
نوقرون وسطاگري نه توصيف واقعيت بلكه استعاره اي است که امكان مي دهد خودمان را از لختي تحميل شده به واسطه ي غوطه ور بودن در حال رها سازيم و درباره ي ديگر انواع ممكن سازمان سياسي و اقتصادي بينديشيم. استدلال بر اساس همانندانگاري با تكيه روي مشابهت هاي موجود ميان دوره ي بلافاصله پيش از دوران نو و ساختارهاي سازماني پسانو تفكر درباره ي انواع غيرجغرافيايي سازمان يابي را تسهيل مي كند.
روندها يا جنبه هايي از اقتصاد سياسي جهاني در حال ظهور با شيوه هاي قرون وسطايي سازمان سياسي شباهت دارد. مفهوم محوري شيوه ي نوِ سازمان سياسي و اقتصادي يعني وجود قلمروهاي جمع ناپذير، به واسطه ي بين المللي شدن توليد، همگرايي اقتصادي عمقي و انقلاب ديجيتال/اطلاعات دچار مشكل شده است. مرزها هرچه نفوذپذيرتر و مبهم تر شده اند و خط فاصل دقيقي كه بين امور داخلي و بين المللي وجود داشته به مراتب كم رنگ تر شده است.
گرچه هنوز هم دولت ها بازيگران اصلي نظام بين الملل هستند، قدرت خود را به برخي بازيگران ديگر مانند سازمان هاي غيردولتي، مراجع منطقه اي، شركت هاي چند مليتي و سازمان هاي بين المللي باخته اند كه اقتدار سياسي چشمگيري به دست آورده اند. وجه مشخصه ي نظام در حال ظهور، پيدايش دوباره ي اقتدارهاي سياسي چندگانه و همپوش يعني نهادهاي سياسي چندگانه و رقيب است. به همين سان، وفاداري سياسي هم چند پاره، همپوش و پيچيده تر شده است.
گرچه حكومت جهاني امكان واقع بينانه اي نيست ولي اداره گري جهاني موضوعي جدي و آميخته به مشكلات است. يك بار ديگر درباره ي لزوم وجود نوعي مرجع يا مراجع اقتدار در مركز، يعني سازمان هايي بين المللي يا فوق ملي كه از منابع و قدرت لازم براي كمك به نوعي اداره گري جهاني معنادار برخوردار باشند، نگراني هايي وجود دارد.
گرچه هنوز نشاني از پيدايش نيرو يا ايدئولوژي وحدت بخشي به چشم نمي خورد كه همتاي مسيحيت غرب باشد ولي فناوري به ويژه انقلاب اطلاعات، ارتباطات ماهواره اي و اينترنت مردمان جهان را يكپارچه يا دست كم به هم نزديك تر ساخته است. برخي گفته اند كه شايد نظام هاي اعتقادي مانند هواداري از محيط زيست در آينده نقش ايدئولوژي هاي عرفي را بازي مي كنند.
ممكن است با تقبل كارويژه هاي عمومي دولت توسط شركت هاي چند مليتي و سازمان هاي غيردولتي خط فاصل ميان مالكيت عمومي و خصوصي، و اقتدار عمومي و خصوصي كم رنگ شود. و سرانجام به نظر مي رسد خشونت سياسي خصوصي به ويژه در چارچوب دولت هاي درمانده از نو به صورت يك مشكل در حال سربرآوردن باشد.
در آغاز سده ي حاضر با يك نظام سياسي در حال گذار روبه رو هستيم كه تنها تصويري بسيار مبهم و نامشخص از شكل و سرشت نهايي آن وجود دارد. سه سده و نيم پس از وستفالي حتي تصور نظامي سياسي كه بر مبناي ديگري غير از قلمرو جغرافيايي استوار باشد دشوار است. نوقرون وسطاگري تا آن جا كه به ما امكان استدلال بر اساس همانند انگاري، كمك گرفتن از شكل پيشين سازمان سياسي براي شكستن سيطره اي كه حاكميت سرزميني بر قدرت تصور سياسي مان دارد و شروع به تفكر درباره ي شكل احتمالي نظام پسانو را بدهد تمهيد سودمندي است.
ـــ اداره گري جهاني؛ جهاني شدن؛ حاكميت؛ دولت درمانده؛ دولت ملي؛ سازمان غيردولتي؛ شركت چند مليتي؛ وستفالي


-1995 Bull,H.The Anarchical Society:A Study of Order in World Politics,2nd edn,New York: Columbia University Press.
-1998 Cerny,P.G,Meomedievalism,Civil War and the New Security Dilimma:Globalization as a Durable Disorder,Civil Wars 1(1),36-64.
-1998 Cohen,B.J.The Geography of Money:Ithaca,NY:Cornell University Press.
-1998 Kobrin,S.J.Back to the Future:Neomedievalism and the Postmodern Digital World Economy,Journal of Interntional Affairs 51(2),361-86.
-2004 Winn,N.(eds)Neo-Medievalism and Civil Wars,London:Routledge.
استيون كابرين

منبع مقاله :
گريفيتس، مارتين؛ (1388)، دانشنامه روابط بين الملل و سياست جهان، ترجمه ي عليرضا طيب، تهران: نشر ني، چاپ دوم1390.