بنادر و مراکز مهم تجاري و استقراري دوره ي اشکاني خليج فارس در منابع کلاسيک
چکيده:
منابع نوشتاري کلاسيک، مهم ترين منابع اطلاعاتي در ارتباط با بنادر و مراکز خليج فارس در دوره ي اشکاني و ساساني هستند. از جمله مورخين و جغرافي دانان که مطالبي در ارتباط با بنادر و مراکز استقراري خليج فارس ارائه نموده اند مي توان به نويسنده ي ناشناس پريپلوس، پليني، استرابو، بطلميوس، تئوفراستوس، آريان، آميانوس مارسيلينوس اشاره کرد. خليج فارس از لحاظ اهميت اقتصادي و تجاري در دوره ي اشکاني و ساساني کمتر از ساير مناطق آبي مورد مطالعه قرار گرفته است، زيرا بيشتر مدارک ما چه به صورت نوشتاري و چه باستان شناختي مربوط به دوره ي اسلامي هستند. اما با اين حال منابع نوشتاري کلاسيک اطلاعات فراواني در ارتباط با بنادر و مراکز استقرار خليج فارس در اين دوران، به خصوص در ارتباط با سواحل جنوبي خليج فارس ارائه داده اند. از ميان اين مورخان و جغرافي دانان، نويسنده ي ناشناس پريپلوس، پليني و بطلميوس اطلاعات دقيق تر و بيشتر ارائه داده اند. در اين مقاله بنادر و مراکز مهم استقراري سواحل شمالي و جنوبي خليج فارس بر اساس منابع نوشتاري کلاسيک معرفي و در مورد نظريه هاي مختلفي که در ارتباط با مکان فعلي شماري از آن ها ارائه شده، بحث خواهد شد.خليج فارس، بنادر، پارت، ساساني، منابع نوشتاري
درآمد
در دوره ي اشکاني، سواحل خليج فارس بين چند ايالت ايراني تقسيم شده بود. سواحل جنوبي آن بخشي از شبه جزيره ي عربستان به شمار مي رفت، و سواحل غربي در ايالت « مسن» يا « ميسان» قرار داشت. سواحل شمالي خليج فارس به سه ايالت «کارمانيا»، « پارس» و « خوزستان» تعلق داشت.در اين ميان، بيشترين کرانه ي شمالي خليج فارس به ايالت پارس اختصاص داشت که به دليل موقعيت جغرافياي طبيعي و سياسي خاص خود، از اهميت بيشتري نيز برخوردار بود و مهم ترين بنادر تجاري و بازرگاني ايران در همين ناحيه قرار داشتند. پس از آن، ساحل ايالت کرمان، وسعت بيشتري داشت در عين حال، لنگرگاه هايش نسبت به بنادر پارس و خوزستان از ارزش و اعتبار کمتري برخوردار بودند. در کرانه هاي خوزستان، جنوب عراق و جنوب شرق شبه جزيره ي عربستان نيز بنادر قابل توجهي در اين دوران وجود داشت. در ادامه، براساس منابع تاريخي و جغرافيايي کلاسيک دوره ي اشکاني و ساساني به معرفي اين بنادر و جزاير و مراکز مهم خليج فارس خواهيم پرداخت.
خليج فارس در منابع دوره ي کلاسيک
در سال 519 پ. م، داريوش هخامنشي، (521-486 يا 485 پ. م)، شخصي به نام اسکيلاس (2) يوناني، از مردم « کاريا» (3) را که جغرافي دان و جهانگرد بود، مأمور بررسي بستر رود سند کرد که ايرانيان از زمان کوروش هخامنشي (559-530 پ. م) بر سواحل شمالي آن دست يافته بودند. هرودوت شرح سفر وي را چنين آورده است که اسکيلاس از « مصب رود سند»، گرد عربستان گشت و به ساحل مصر در درياي سرخ رسيد و مسير دريانوردي را براي دولت ايران بررسي کرد و اين مأموريت وي سي ماه طول کشيد. (4)يونانيان تا زمان اسکندر از خليج فارس اطلاعاتي نداشتند. هرودوت از بابل ديدن کرد و به اعراب اشاره کرده اما نامي از خليج فارس نبرده است.
اولين سياحي که درباره ي خليج فارس و جزاير آن يادداشت هايي به جاي گذشته است نئارخوس، درياسالار اسکندر مقدوني و مأمور وي بود که در سال 325 پيش از ميلاد يک ناوگان کشتي تحت سرپرستي او از دهانه ي رودخانه ي « ايندوس» ( سند) به سمت شوش، به منظور بررسي سواحل ايراني خليج فارس حرکت کرد ثروت زياد عرب ها، اسکندر را مجاب کرد که يک سال بعد سه ناوگان کشتي تجسسي ديگر به اين منطقه اعزام کند، که هر سه ناوگان از بابل عازم شدند. اولي، تحت سرپرستي آرچياس ازپلا، به سمت بحرين که در متون يوناني به نام « تيلوس» ( در زبان آکادي « تيلوس» و در زبان سومري « ديلمون») يا «تيروس» خوانده مي شد، رفت. ناوگان دوم، به سرپرستي آندروستنس (5) از بحرين و جزيره ي خواهرش « آرادوس» ( « محرق» کنوني، درست در شمال جزيره ي اصلي بحرين، جايي که هنوز « آزاد» ناميده مي شود) ديدن کرد و گفته شده که بخشي از سواحل دور شبه جزيره ي عربستان را کشتي راني کرد. سومين هيئت، تحت سرپرستي هيرون (6) قبل از اينکه بابل برگردد، تمامي راه تا « هيروپوليس» (7) در مصر را رفت. اين هيئت ها اطلاعات فراواني در ارتباط با جغرافيا، مردم شناسي و گياه شناسي جمع آوري کردند که بعداً اين يافته ها توسط نويسندگاني مثل اراتوستنس، تئوفراستوس، استرابو، پليني و آريان در کتاب هايشان استفاده شد. نوشته هاي آن ها اطلاعات دقيقي در ارتباط با سواحل جنوبي ايران، اطلاعات جزئي تري در ارتباط با گياهان تيلوس ( بحرين)، فهرست کاملي از نام قبايل و شهرهاي عربستان شرقي، و اولين اطلاعات در ارتباط با صيد مرواريد در خليج فارس را در اختيار ما مي گذارند. (8)
آريان در آناباسيس يا تاريخ اسکندر، نوشته است که هدف اسکندر ايجاد کلني هايي در سواحل خليج فارس و جزاير آن بود؛ به دليل اينکه مانند فينيقيه ناحيه ي سودآوري بوده است. سواحل خليج فارس بزرگ تر از سواحل هند بود و در آن، جزاير و بنادر متعددي وجود داشت. کشتي ها مي توانستند در آنجا پهلو بگيرند و شهرهاي زيادي نيز مي شد در کنار سواحل آن ايجاد کرد. (9) آريان درباره ي هدف اصلي اسکندر از اين اقدام مي نويسد: او قصد داشت کليه ي مناطق کرانه اي خليج فارس و جزاير آن را به تصرف درآورد. ان چه او را به اين اقدام تشويق و ترغيب کرد اين بود که شنيد در جزاير مختلف خليج فارس « فلوس» مي رويد و درختان « مرمکي» و « کندر» توليد مي کنند و در بيشه زارهاي آن « دارچين» به دست مي آيد و چمنزارهاي آن سرشار از گياهان دارويي است. او هم چنين شنيده بود که کرانه هاي خليج فارس محصور در جزاير متعدد هستند و در همه جاي آن بندرگاه هايي است که کشتي ها به راحتي مي توانند در آن جا لنگر بيندازند و شهرهايي را بنيان بگذارند که زندگي مردم در آنجا در آسودگي و آرامش باشد. به گمان اسکندر، منطقه ي خليج فارس مي توانست از لحاظ آباداني و وفور نعمت مانند فينيقيه باشد. (10)
خليج فارس در منابع دوره ي کلاسيک به شکل هاي مختلف معرفي و توصيف شده است. آريانوس که در سده ي دوم ميلادي مي زيست در کتاب معروف خود آناباسيس يا لشگرکشي هاي اسکندر، نام خليج فارس را « پرسيکون کايتاس» (11) آورده است، که ترجمه ي فارسي آن همان خليج فارس است. کوينتوس کورسيوس روفوس، مورخ رومي در قرن اول ميلادي، خليج فارس را به زبان لاتين « آکواروم پرسيکو» (12)، به معني « آب گير پارس» خوانده است و بطلميوس نيز در قرن دوم ميلادي در کتاب خود از اين دريا به نام « پرسيکوس سينوس» (13) ياد کرده است که درست به معناي خليج فارس است. (14)
استرابو در توصيف خليج فارس مي نويسد: « در تمام طول ساحل دريا، در فرورفتگي، درختاني شبيه به درخت غار و يا زيتون مي رويد که هنگام بالا آمدن مد، زير آن مي روند و چون آب به هنگام جذر پايين مي رود، پيدا مي شوند. با وجود اين جنگل، زميني که مشرف بر کرانه است، درخت ندارد و همين امر بر شگفتي اين پديده مي افزايد. چنين است اظهارات اراتوستنس درباره ي درياي پارسيان که چنان که پيش از اين متذکر شدم، سمت شرقي عربستان فليکس ( شبه جزيره ي عربستان) را تشکيل مي دهد».(15)
او هم چنين اضافه مي کند : « خليج پارس را درياي پارس نيز مي خوانند. اراتوستنس آن را چنين وصف مي کند: دهانه ي آن چنان تنگ است که از هرموز و دماغه ي کارمانيا مي توان دماغه ي ماکيه در عربستان را ديد. از دهانه، آن ساحل سمت راست که دايره مانند است، تا « تردون» و دهانه ي فرات؛ تشکيل مي شود از ساحل کرمانيا و بخشي از پارسيان و شوشيان و بابليان که روي هم رفته است 10000 استاديا درازا دارد».(16)
آميانوس مارسلينوس، نويسنده ي رومي قرن چهارم ميلادي، خليج فارس را اين گونه توصيف کرده است: « اين دريا داراي جزاير فراوان و از حيث رفت و آمد کشتي ها، معتبر و مهم است. خليج فارس به شکل دايره اي است که مسافت دور آن تقريباً بيست هزار استاديا است و تعداد شهرها و شهرک هاي واقع در ساحل آن به قدري است که گويي به هم پيوسته اند. در کنار دريا تجارت و معاملات کاملاً رواج دارد».(17)
در تمامي متون کلاسيک يوناني و رومي نيز به جزاير، بنادر و مراکز مهم استقراري خليج فارس اشاراتي شده است که در ادامه، اين بنادر و جزاير و مراکز مهم سواحل شمال و جنوب خليج فارس بر اساس متون ياد شده معرفي مي شوند.
بنادر و مراکز مهم استقراري سواحل شمالي خليج فارس
در بيشتر منابع مربوط به دوره ي کلاسيک، نقطه ي ابتدايي خليج فارس، از تنگه ي هرمز به حساب آمده است. آريانوس (175-97 ميلادي)، درباره ي تنگه ي هرمز مي نويسد: « کساني که از موقعيت اين منطقه آگاهي دارند، مي دانند که اين دماغه جزيي از جزيره ي عربستان و معروف به « ماکتا» است. دارچين و ديگر ادويه جات خوشبو از اينجا به بين النهرين حمل مي کنند».(18)اراتوستنس، اولين جغرافي دان بزرگ دنياي قديم (192-373 پ. م) اين دماغه را « ماکاي» مي نامد. بنا به گفته ي جويا (19)، به دليل وجود صخره هاي سنگي فراوان، دريانوردي در کناره هاي اين دماغه غير ممکن است .اونسکريتوس (20) ( راهنماي نئارخوس) به او گفت که اين دماغه بسيار جالب و ديدني است. او به نئارخوس فهماند که ناوگان بايد مستقيماً به سمت آن حرکت کند. نئارخوس او را از اين کار بازداشت و يادآوري کرد که اگر هدف اين ناوگان در عبور از اين آب ها را از ياد برده است، قطعاً مردم کم حافظه و کند ذهني است».(21)
چند کيلومتر دورتر از شرق بندر عباس، نخلستان ها و باغ هاي پرثمر « ميناب» که در دهانه ي تنگه ي هرمز قرار دارد، در سال 325 پيش از ميلاد براي اولين بار چشم اروپايي ها را حيرت زده کرد؛ يعني زماني که نئارخوس وارد جلگه ي باريکي شد و در آنجا از موقعيت نيروهاي اسکندر باخبر گرديد. آريانوس مي گويد: « آن ها، اين جا به شهري وارد شدند به نام « هرموزيا» که در دهانه ي رود « آناميس» قرار داشت. محلي بسيار مطبوع و خوش آب و هوا بود. همه چيز در آن به وفور يافت مي شد، به جز زيتون، آن ها در ساحل پياده شدند و با بهره گيري از اين نعمت ها، نيرويي تازه کرده و خود را از درماندگي هاي ناشي از مصائب و حوادث گوناگون اين سفر دريايي آزاد کردند.» (22)
پس از تنگه ي هرمز، جزيره ي هرمز و در کنار آن بزرگ ترين جزيره ي خليج فارس، يعني « قشم» واقع شده است. آريانوس در مورد هرمز و قشم مي نويسد: « آن ها ( نئارخوس و همراهانش) پس از آنکه 300 استاديا روي دريا پيمودند و از هرموزيا ( به سمت غرب) به جزيره اي متروکه و پسر از درختچه ها متروکه رسيدند، آن ها در کنار جزيره اي ديگر که بزرگ تر و مسکوني بود، لنگر انداختند. جزيره ي متروکه کوچک تر « اورگانا» ( « جرون» يا « هرمز» فعلي) نام داشت و جزيره ي بزرگ تري که در کنار آن لنگر انداختند. « اوراکتا» ناميده مي شد، که در آن درختان مو و نخلستان و غله ي فراوان در آن وجود داشت».(23) او هم چنين به هنگام اشاره به جزيره ي « اوراکتا»، مي نويسد: « مي گويند که مقبره ي نخستين پادشاه اين کشور در اين جزيره قرار دارد. مي گويند که نام وي اريترا بوده است که در نتيجه، اين دريا به ياد او « اريتره» ناميده شده است». او هم چنين اضافه مي کند: « در آن شراب هاي زيادي توليد مي شود. درختان خرما و غلات بسيار مي رويد. طول آن 800 استاديون است. در اين جزيره مقبره ي نخستين پادشاه همچنان باقي مانده است».(24)
استرابو نيز اشاره مي کند که نئارخوس، ميتروپاتس را همراه با مازاتس ملاقات کرده بود. مازاتس فرمانرواي جزيره اي در خليج پارس بود. اين جزيره اوآراکتا خوانده مي شد. ميتروپاتس پس از ترک جزيره ي « اوگيريس» به اين جزيره پناه آورده بود و از وي مهمان نوازي شده بود. ميتروپاتس با مازاتس گفتگو کرده بود تا توصيه ي وي را به مقدونياني که با ناوگان بودند، بنمايد. مازاتس خود راهنماي سفر شد. (25)
پس از قشم، از شبه جزيره ي بوشهر نيز در منابع جغرافيايي و تاريخي نام برده شده است. شبه جزيره ي بوشهر احتمالاً همان «مسامبرياي آريانوس» است: شبه جزيره اي است که در آن باغ هاي فراواني است با انواع درختان ميوه دار. (26) نزديک به قسمت جنوبي شبه جزيره نيز « هايراتيس» (27) قرار داشته است، که جاي پرجمعيتي بوده و تنها نقطه ي مسکوني ساحل خليج فارس است که به عنواني يوناني پوليس، يعني شهر ناميده مي شده. گويا هايراتيس بندري بوده در نزديکي « تائوکه» (28)، بر طبق گفته هاي آريان که سفرنامه ي نئارخوس به واسطه ي کتاب او براي ما باقي مانده، ناوگان نئارخوس پس از يک دريانوردي دشوار و پر از موانع، در « تائوکه»، مشرف به رودخانه ي « گرانيس» (29) لنگر انداخت. نئارخوس هم چنين از وجود يک کاخ پادشاهي پارسي در فاصله ي 200 استاديايي آن جا خبر مي دهد. (30)
برخي از جغرافي دانان و مورخان ديگر همچون استرابو (31) ( سده ي اول هجري) و بطلميوس ( سده ي دوم ميلادي) نيز از کاخي پارسي در ساحل خليج فارس به نام « تائوکه» نام برده اند. در کاوش هاي باستان شناختي اوايل دهه ي 1350 ش که در اين محوطه انجام شد (32) و بررسي هايي که اخيراً در اين منطقه صورت گرفته است و کاوش در کاخ ديگر هخامنشي (33)، اين فرضيه قوت گرفت که تائوکه ي ذکر شده در منابع يوناني مي بايست در جلگه ي برازجان واقع شده باشد.
مراکز مهم مسکوني سواحل جنوبي خليج فارس
مورخان و جغرافيدانان يوناني و رومي که از خليج فارس ديدن کرده اند در ارتباط با بخش هاي جنوبي خليج فارس اطلاعات بيشتر و دقيق تري ارائه کرده اند. از جزاير مهم رأس خليج فارس که نام آن در متون کلاسيک آمده، جزيره ي « فيلکه» است. استرابو نام اين جزيره را « ايکاروس» ( آيکاريا) ذکر کرده و گفته: « اراتوستنس از قول اندروستنس، که با ناوگاني خليج فارس را دو زده است، مي گويد در سفر به موازات ساحل اگر خشکي در دست راست باشد، پس از « تردون»، جزيره ي « ايکاروس» و پرستشگاه « آپولو» و « هاتف تائروپولوس» ديده مي شود». (34)آريان در توصيف طرح هاي اسکندر براي بررسي سواحل عربي، از چندين جزيره در نزديکي ساحل، شامل دو جزيره در دريا، در نزديکي دهانه ي فرات نام برده است. آريان ادامه مي دهد: « اولين جزيره از دهانه ي فرات زياد دور نيست و در حدود 120 استاديا از ساحل دريا و دهانه ي رودخانه ي فرات قرار گرفته است. اين جزيره کوچک تر است و پوشيده از درختان انبوه است و يک معبد مربوط به ارتميس در آن قرار گرفته است و ساکنان اين معبد خدمات روزانه را در اين معبد انجام مي دهند. در اين جزيره چراگاه هايي براي آهوها و بزهاي کوهي وجود دارد و از اين ابزارها و آهوها براي معبد قرباني مي کنند. اين جزيره براساس گفته هاي آريستوبولوس، فرمانده اسکندر، « ايکاروس» نام دارد».(35)
بسياري از محققان معتقدند که جزيره ي ايکاروس در درياي « اژه» قرار داشته و به خاطر وجود معبدي مربوط به « آرتميس تائوروپولوس» مقدس بوده است. بنابراين گفته شده که اسکندر نام اين جزيره را به خاطر وجود معبد آرتميس به اين نام تغيير داد.(36) سالز پيش از اين اشاره کرده بود که نئارخوس زماني که فيلکه را کشف کرد خودش اين نام را به جزيره داد. (37) اين نظريه توسط محققان ديگري نيز ارائه شده است. اما تيخيدور اشاره به وجود معبدي کرده که در منابع آشوري و آرامي با عنوان «ايکارا» (38) شناخته شده و شباهت زيادي با نام « ايکارا» ي ( بطلميوس) يا « ايکاروس» دارد. (39)
دانويل در سال 1764 معتقد بود که جزيره ي « خارک»، همان « ايکاروس » باستان است. (40) پس از او مک کينر در سال 1813 ، (41) پيکارد (42) در سال 1958 و گيرشمن (43) در سال 1959 نيز خارک را جزيره ي ايکاروس باستان دانستند. در سال 1844 فارستر (44) و 30 سال پس از او، اسپرينگر (45) جزيره ي « ابوعلي» را « ايکاروس» دانستند. راولينسون در سال 1880(46) جزيره ي « بوبيان» در کويت را « ايکاروس» باستان دانست. (47)
پليني نيز نام اين جزيره را « آکاريا» ناميده است. به عقيده ي اين نويسنده جزيره با کوهي بس بلند وقف نپتون بود. (48) بطلميوس نيز از اين جزيره با نام « آراکيا» ياد کرده و آن را جزيره ي اسکندريه دانسته است. (49)
پليني اطلاعات دقيق و فراواني از مردم، قبايل و مکان هاي جنوب شرق عربستان ارائه داده است. جزاير و شهرهاي مهمي که پليني به آن ها اشاره کرده است عبارتند از: جزيره ي « آسکيليا» (50)، « ايسورا» (51) و « رينيا» (52)، « بندر کوبوييا» (53)، « اورسا» (54) و « بنادر امانا» (55) و « باتراساواو».(56)
پريپلوس (57) يکي ديگر از منابع نوشتاري مهمي است که در آن به نام شماري از بنادر و شهرهاي جنوبي خليج فارس اشاره شده است. اين کتاب احتمالاً بين سال هاي 40 تا 70 ميلادي توسط مورخي ناشناس نوشته شده است. از مهم ترين بنادر و شهرهايي که در پريپلوس به آن ها اشاره شده است مي توان به بندر « موسچا» (58)، « امانا» (59) ، و « آپولوگوس» اشاره کرد.
در کتاب پريپلوس در ارتباط با بنادر « امانا» و « آپولوگوس» اشاره آمده است: « آن سوي اين تنگه، درياي خيلي بزرگ و پهن خليج فارس قرار گرفته است. در انتهاي خليج فارس، بندري به نام « آپولوگوس» واقع شده که در نزديکي خاراکس اسپاسينو و رودخانه ي فرات قرار گرفته است. با کشتي راني از دهانه ي خليج فارس، پس از شش روز شهر تجاري ديگر پارسي به نام «امانا» قرار دارد. از « بارياگازا» (60) به « هردوي» اين شهرهاي بندري کشتي هاي بزرگي به طور مرتب فرستاده مي شود، که با مس و چوب صندل و الوار ساج و کنده هاي درخت ساج و آبنوس پر شده اند. کندر نيز از « کانا» به « امانا» فرستاده مي شود. از امانا تا عربستان قايق هاي کوچکي ساخته مي شود که به نام « مدارات»(61) معروف هستند. از هردوي اين بنادر به « بارياگازا» و عربستان شمار زيادي مرواريد، کالاهاي هندي مثل فلفل، لباس، و شراب، مقدار فراواني خرما، طلا و برده صادر مي شود».(62)
تاکنون نظريه هاي مختلفي در ارتباط با مکان فعلي « امانا» ارائه شده است که به طور کل مي توان آن ها را به چهار گروه طبقه بندي کرد. گروهي که معتقدند امانا در سواحل ايراني قرار داشته، در مکران؛ در « گدروزياي» باستان؛ در سواحل کرمان، کارمانياي باستان؛ در سواحل « بتينه» در شبه جزيره ي عمان؛ يا در سواحل جنوبي خليج فارس، بين رأس مسندم و شبه جزيره ي قطر.
کازون اين دو را به عنوان بنادري تجاري که تجارت محدودي داشتند و تجارت در آن ها توسط يک حاکم قانوني کنترل مي شد، معرفي کرده است. (63) پادشاهي که در زمان پريپلوس در « خاراسن» حکومت مي کرده، احتمالاً آتامبلوس سوم بوده است. اگرچه سالي که او فوت کرده نامشخص است، اما سکه هايش زمان سلطنت او را بين 39-38 تا 45-44 ميلادي نشان مي دهند. (64) پريپلوس گفته که به طور معمول بازرگانان « بارياگازا» ( در شمال غرب هند) با اين دو بندر تجارت مي کردند، و ظروف بزرگ به هر دوي اين بنادر تجاري ايراني مي فرستادند (« آپولوگوس» نزديک « اسپاسينوس خاراکس» و « امانا») و کالاهايي مثل مس، چوب ساج نيز به اين بنادر فرستاده مي شد. امانا هم چنين درخت کندر را از « کين» ( در « حضرموت») وارد مي کرد و نوعي کشتي هاي محلي ساخته شده به نام « مدارات» را به ديگر بخش هاي عربي صادر مي کرد، هر دو بندر شمار زيادي مرواريد به « بارياگازا» و « عربيا» صادر مي کردند اما شمار اندکي کالاهاي ديگر نيز به هند صادر مي شد از جمله: پارچه ي ارغوان، پارچه هاي محلي، شراب، خرما به مقدار فراوان، طلا و برده.(65)
براساس نوشته هاي کتاب پريپلوس، کازون اشاره کرده که هيچ داد و ستدي بين روم و آپولوگوس وجود نداشته و تنها کشتي هاي عربي و هندي به اين بندر رفت و آمد داشتند. (66) اما گروم معتقد است همان طور که رومي ها با پادشاه خاراسن از 19 ميلادي ارتباطات سياسي داشتند، مي توان تصور کرد که کشتي هاي تجاريشان نيز در بندر « آپولوگوس» پهلو گرفته و پذيرايي مي شدند، بناراين گفته هاي پريپلوس ممکن است به اين مسأله اشاره داشته باشد که راه تجارت با آپولوگوس براي ناخداهاي رومي بازشده بود ولو اينکه سود کمي براي آن ها داشت، اما چنين فرضي به عقيده ي او تنها مي توانست تا سال 58 ميلادي اتفاق افتاده باشد و نه بعد از آن.(67)
پليني 30 سال پس از پريپلوس، خاراسن را مستقل از اشکاني ها توصيف کرده است. تا آن زمان دو راه تجاري کاروان رومي زميني از خاراسن به مديترانه، از طريق « پترا» و « پالمير» وجود داشت. پليني در ربط با موضوع در جايي مي گويد: « فرستاده هاي عرب و تاجران ما که از آنجا ( خاراسن) آمده اند..) پليني هم چنين مي نويسد: « جوبا فاصله ي دريا از خاراکس را 50 مايل گفته که اکنون به دليل رسوب گذاري فاصله ي آن تا دريا 120 مايل شده است.»(68)
پليني در ارتباط با تاجراني که از طريق خشکي، از پترا و سپس از طريق رود فرات به « خاراسن»، مي رسيدند، اشاره اي به بندر آپولوگوس نکرده است. پليني در چند مورد از چهار بندر سواحل خليج فراس به نام هاي امانا، شهري در عمان به نام «باتراساواو» (69)، « هومنا» (70) و « آتانا» (71) در کتابش نام برده، اما به آپولوگوس اشاره اي نکرده است. احتمالاً در آن زمان آپولوگوس اهميتش را از دست داده يا اينکه پليني آن را از قلم انداخته است. (72) اما شواهدي وجود دارد که ارتباط بين خاراسن و امانا را در زمان پليني و تا قرن دوم ميلادي نشان مي دهد. در کاوش هاي اددور سکه هاي مربوط به خاراسن يافت شده است.(73) به گفته ي پليني، اسکندر پس از بازگشت پيروزمندانه ي خود از هندوستان، دستور داد تا در نزديکي رودخانه هاي دجله و ائولايوس» شهري بنا شود. اين شهر که اسکندريه ي دجله نام گرفت براي در امان بودن از طغيان رودخانه هاي مجاور، روي تپه اي مصنوعي بنا شد. بي شک اسکندر در نظر داشت که از اين شهر جديد به عنوان بندر تجاري مهمي براي پايتخت خود بابل بهره جويد؛ بندري که تجارت دريايي پرسودي با سرزمين هاي تازه فتح شده ي هندوستان و شبه جزيره ي عربستان داشت.(74)
به گفته ي پليني شهري که اسکندر در خاراسن بنا کرد، طي سال هاي سلطنت هيسپائوسينس ديوارهايش به سبب سيلاب چندين بار ويران شد. پليني اشاره مي کند که همين مسأله سبب شد که هيسپائوسينس براي حفاظت از پايتخت خود در برابر سيلاب، خاکريز جديدي به طول تقريبي 3/2 کيلومتر احداث کند. فلاويوس يوسنوس و ديگر نويسندگان اواخر دوره ي باستان از اين شهر با نام هاي « خاراکس اسپاسينو» (75) يا « پاليساد اسپاسينس» (76) يا « هيسپائوسينس» نام برده اند. (77)
در کتيبه ي پالميرا، نام شهر به شکل آرامي « کرک اسپاسينا» (78) آمده است، ولي برخي متون از آن با عنوان « کرک ميشان» (79)، يعني « دژ ميشان» نام برده اند. (80) حکومتي که هيسپائوسينس در منتهي اليه بين النهرين بنيان نهاده بود، در ابتدا يعني در اواخر قرن اول پيش از ميلاد، در کتاب اسرتابون با عنوان « ميسن» شناخته مي شد که احتمالاً اقتباسي يوناني از واژه اي آرامي است. (81)
در مورد موقعيت مکاني فعلي دو بندر « آپولوگوس» و « امانا» نظرات گوناگوني ارائه شده است. همان طور که اشاره شد موقعيت مکاني فعلي امانا را در مناطق مختلف سواحل خليج فارس مي توان تفسير کرد: در سواحل ايراني خليج فارس، در سواحل مکران در « گدروزيا» ي قديم، در سواحل کرمان ( کارمانياي قديم)، در سواحل بتينه در شبه جزيره ي عمان، در سواحل عربي خليج فارس بين قطر و تنگه ي هرمز.
هامفريز معتقد است که در چهار کيلومتري جنوب « سوهار» (82) تپه ي باستاني بزرگي وجود دارد که احتمالاً همان « اماناي» باستان است. او براساس مطالعه ي سفال هاي به دست آمده از اين محوطه اشاره کرده که ارتباطات بسيار زيادي بين اين محوطه و محوطه هاي واقع در پاکستان و ايران بخصوص محوطه هاي واقع در « ميناب» و « جيرفت»، « تپه يحيي»، « دهانه ي غلامان» و « قلعه نو» وجود دارد. هامفريز با توجه به مواد فرهنگي به دست آمد از اين تپه اشاره کرده که احتمالاً اين تپه همان بندر اماناي باستان است که در منابع کلاسيک به آن اشاره شده است.(83)
براساس گفته ي پليني و ديگر نويسندگان دوران باستان که امانا را در سواحل خليج فارس پس از تنگه ي هرمز ذکر کرده اند، پاتس معتقد است که موقعيت مکاني « امانا» با « اددور»(84) که مهم ترين محوطه ي استقراري در سواحل عربي خليج فارس و نزديک تنگه ي هرمز است، مطابقت دارد. (85) هزينک نيز براساس کاوش هايي که در « اددور» انجام داده، اماناي باستان را « اددور» مي داند.(86)
« سوهار» مهم ترين محوطه ي باستاني در ساحل درياي عمان و پيش از تنگه ي هرمز در کشور عمان است. کروران بر اساس کاوش هايي که بين سال هاي 1980 تا 1986 در اين محوطه انجام داد. و بر مبناي مواد فرهنگي اي که از اين محوطه به دست آورد، معتقد است که سوهار بايد همان بندر اماناي باستان يا بندر « پارسي پريلپوس» باشد. (87)
بيشتر محققاني که معتقدند امانا در سواحل « بتينه» قرار دارد، همانند کروران، سوهار را شبيه ترين محوطه به امانا دانسته اند. از جمله ي اين محققان مي توان به اسپرينگر، مايلز، توماچک، ولرز، مارکوارت، و ماريک اشاره کرد. (88) اما اگر به نوشته هاي پريپلوس توجه کنيم او گفته که پس از شش روز کشتي راني از دهانه ي خليج فارس به بندر امانا مي رسيم. ويلکينسون اعتقاد دارد که در شماري از منابع جغرافيايي کلاسيک عربي، خليج فارس از دهانه ي درياي عمان به حساب آمده است نه تنگه ي هرمز. (89)
براساس مدارک ارائه شده توسط پريپلوس، دو تفسير را مي توان براي موقعيت جغرافيايي امانا ارائه داد: امانا در سواحل عربي خليج فارس قرار داشته اما تحت کنترل ايران بوده، يا امانا اصلاً در سواحل ايراني خليج فارس قرار داشته است.
در هر حال موقعيت مکاني اشاره شده توسط نويسندگان کلاسيک هنوز مورد بحث باقي مانده است و اين مشکل جغرافيايي - تاريخي تنها با بررسي سرتاسري سواحل خليج فارس بين بندرعباس و مرز پاکستان امروزي حل مي شود؛ با توجه به اينکه هنوز تحقيقات دقيق باستان شناختي بر روي اين منطقه صورت نگرفته است.
در مورد مکان فعلي آپولوگوس نيز براساس بررسي هايي که هانسمن در جنوب بين النهرين انجام داده، معتقد است که محوطه ي « تل خيابر» همان « اپولوگوس» باستان است. (90)
در قرن دوم ميلادي بطلميوس از شماري مکان در شبه جزيره ي عربستان نام برده که اخيراً گروم چندين پيشنهاد براي مکان فعلي آن ها ارائه داده است. براي مثال « سارکوا» مي تواند شارجه ي فعلي و « کائونا»، « ام القوين» امروزي باشد. کائونا هم چنين مي تواند يک اشتباه نوشتاري از « امانا» باشد. در هر حال مکان هاي ياد شده در پريپلوس در نوشته هاي بطلميوس که در حدود 150 ميلادي نقشه اي ارائه داده، ديده نمي شود. بطلميوس هم چنين اشاره به يک بندر تجاري در سرزمين عمان کرده است. گروم پيشنهاد کرده که اين مکان در واقع بايد با « ايزکي» در جنوب غرب « مسقط» يکي باشد. بطلميوس هم چنين به بندري به نام « کومانا» در « کارمانيا» اشاره کرده که ممکن است همان اماناي اشاره شده توسط پريپلوس باشد. (91)
شهر مهم و تجاري ديگري که ارتباطات بسيار نزديکي با « اددور» در سواحل خليج فارس داشته، « مليحا»(92) است. با وجودي که بيشتر نويسندگان دوره ي کلاسيک به معرفي محوطه هاي ساحلي پرداخته اند. اما به ندرت از اين مکان نام برده اند. به همين دليل اطلاعات نوشتاري اندکي در ارتباط با مليحا وجود دارد. چند سال پيش به همراه شمار فراواني سکه و مواد فرهنگي کوچک ديگر، يک پلاک برنزي کوچک نيز از مليحا به دست آمد که يک کتيبه ي آرامي بر سطح آن حک شده بود. اين کتيبه اشاره به گور واه بالات (93) در « موکي» (94) دارد. موکي مي تواند نام قديمي مليحا يا نام منطقه اي باشد که مليحا در آن قرار داشته است. تي خيدور که اين کتيبه را مطالعه کرده، اشاره کرده که شبه جزيره يعمان از هزاره ي سوم پيش از ميلاد با نام مگن/ مکن شناخته مي شد. در دوره ي هخامنشي به اين منطقه « ماکا» مي گفتند و هرودوت اين ناحيه را « مي کويي» (95) ثبت کرده است. پليني اين ناحيه را « ماکايي» (96) و استرابو آن را « ماکا» (97) ناميده اند. بطلميوس نيز نام ناحيه ي عمان در شمال امارات و شبه جزيره ي عمان را « ماکاي» ذکر کرده است. علاوه بر آن، بطلميوس به مکان هايي با نام هاي « راوانا باسيليون» (98) يا « راوانا رجيا» (99) که در اين منطقه در نزديکي رشته کوه « جبل اخدر» (100) قرار داشتند، اشاره کرده است. (101) گروم اين نام را که بطلميوس به آن اشاره کرده مربوط به مليحا مي داند (102)، در منابع و متون نوشتاري ديگر، نام هاي متفاوتي به شکل « رابانا» (103)، « رائونا» (104)، « پاوانا» (105) يا « پائونا» (106) نيز ذکر شده است. اگر مليحا با « راوانا» مطابقت داشته باشد، آن وقت مليحا بايد يک مرکز حکومتي و يا به احتمال زياد يک خزانه ي دولتي بوده باشد. همان طور که مي دانيم در « اددور» سکه هاي فراواني ضرب مي شده است. بر اين اساس هرينک معتقد است که با توجه به مدارک در دست، همان طور که بطلميوس اشاره کرده، مليحا احتمالاً بايد همان محوطه ي راوانا باشد. و نام موکي حک شده بر سطح آن پلاک را نه مربوط به مليحا بلکه مربوط به نام منطقه اي مي داند که مليحا در آن قرار داشته است؛ همان گونه که در منابع نوشتاري دوره کلاسيک و کتيبه هاي ميخي بر جا مانده نيز به اين منطقه با اين نام اشاره شده است. (107)
همان طور که گفته شد، در بهار 323 پيش از ميلاد اسکندر براي گردآوري اطلاعات دست اول از سواحل عربستان سه هيئت به سرپرستي سه درياسالار خود، آرکياس، اندروستنس، و هيرون به اين سواحل فرستاد. بر طبق گفته ي آريان، آرکياس تنها تا جزيره ي « تيلوس» کشتي راني کرد، اما آندروستنس و هيرون مسير بيشتري را طي کردند و هيرون تا درياي سرخ، دريانوردي کرد. آريان مي گويد که اسکندر تا حدودي اطلاعاتي درباره ي جزيره اي که از رود فرات يک روز و يک شب فاصله داشت از آرکياس به دست آورده بود. از اين جزيره، به نام « تيلوس» نام برده شده، که بزرگ بود، و بيشتر بخش هاي آن پوشيده از درختان جنگلي، اگرچه آرکياس به طور قطع به تيلوس رسيده، اما آندروستنس که سفرنامه اي با عنوان دريانوردي در سواحل هندوستان نوشته، تنها منبع مهم و قابل اعتماد و دست اول در ارتباط با جزيره ي تيلوس است. هر چند بخش هاي زيادي از توصيفات او باقي نمانده اما نوشته هاي او خوانده شده و توسط نويسندگاني مثل تئوفراستوس، اراتوستنس، ارتميدوروس، پليني و آتنيوس نقل قول شده است. (108)
تئوفراستوس، « تيلوس» را اين گونه توصيف کرده است: « در جزيره ي تيلوس، که در خليج فارس قرار گرفته، مي گويند که گونه اي از درختان وجود دارد که به هنگام جزر دريا از زير آب بيرون آمده و به شکل يک حصار منظم به نظر مي رسند. اين درختان به بزرگي يک درخت انجير بزرگ بوده و گل هاي آن ها بي نهايت خوشبو هستند و ميوه هاي آن ها که خوردني نيستند ظاهري شبيه به Lupine دارند. هم چنين مي گويند که گياه کتان در اين جزيره فراوان است. اين گياه برگ هايي مثل تاک، اما کوچک تر دارد و ميوه نمي دهد، اما مخزني دارد که حاوي پنبه است و به بزرگي يک سيب است که بسته است اما زماني که مي رسد، باز مي شود و پنبه اي که از آن به دست مي آيد از نظر کيفيت دو گونه است، شماري از آن ها پنبه ي ارزان قيمت و شماري پنبه گران قيمت دارند. آن طور که گفته شده اين گياه در هند نيز وجود دارد. مي گويند درختان ديگري با گل هايي شبيه « قرنفل» در اين جزيره وجود دارد که گل هاي آن ها بدون بوست و از نظر اندازه چهار برابر بزرگ تر از قرنفل هستند.
درخت ديگري با برگ هاي فراوان شبيه به رز وجود دارد که در شب بسته مي شود اما به هنگام طلوع خورشيد باز شده، در ظهر به طور کامل باز مي شود و در هنگام عصر دوباره تا حدودي بسته شده و در هنگام شب به طور کامل بسته مي شود. مردم محلي مي گويند که آن ها به خواب مي روند. در اين جزيره هم چنين درختان خرما، انگور و ديگر ميوه ها از جمله انجير هميشه سبز نيز وجود دارد. چشمه هاي آب زيادي در اين جزيره وجود دارد که هميشه آب دارند و آن ها همه چيز را با آب آن ها آبياري مي کنند و آب آن ها به خصوص براي ذرت و درختان مفيد است.
هم چنين اشاره شده که در اين جزيره نوعي چوب وجود دارد که از آن براي ساخت کشتي استفاده مي شود. اين چوب در برابر پوسيدگي در دريا مقاوم است و اگر آن را در آب نگه دارند 200 سال دوام مي آورد اما اگر از آب بيرون باشد زودتر مي پوسد، اگرچه مدتي مي ماند».(109)
در مورد درختان جنگلي که در آب مي رويند برتزل در آغاز قرن اخير تحقيقاتي در بحرين انجام داده که در نتيجه ي تحقيقات او مشخص شده که گونه ي جنگلي از درختان « حرا» ( گونه اي درخت که در مرداب هاي اطراف خشکي مي رويد) در بخش هاي شمالي و شرقي بحرين وجود دارد، هر چند شمار اين گونه اندک است. (110)
اما در ارتباط با رويش کتان در بحرين بسياري از محققين از جمله کالوت (111) و سالز (112) معتقدند که اين گونه ي گياهي هرگز در بحرين رشد نمي کند. اسپرينگر به مدارکي از کتاب جغرافياي ياقوت اشاره کرده که کتان در بحرين در گذشته کشت مي شده است. براساس گفته ي ياقوت مرکز « آوال» ( نام بحرين در متون اواخر پيش از اسلام و اوايل اسلامي) شهر « تارم» است ياقوت به شهر ديگري به نام « تارم» در شمال ايران، در قزوين نيز اشاره کرده است. او اشاره کرده که در تارم گونه اي کتان کشت مي شود که بسيار مرغوب است و به نام کتان تارمي معروف است. اسپرينگر اشاره کرده که با توجه به اينکه قزوين منطقه اي کوهستاني است کتان در آنجا کشت نمي شود و بنابراين منظور همان تارم اوال است. ابن بطوطه نيز اشاره کرده که در جزيره ي بحرين درختان خرما، انار و ليمو وجود دارد، ضمن اينکه کتان نيز کشت مي شود. بر اين اساس شکي باقي نمي ماند که حداقل از زمان اسکندر در بحرين کتان کشت مي شده است و به احتمال زياد اين گياه از طريق هند به بحرين منتقل و کشت شده است. (113)
استرابون از جزاير بحرين به نام هاي « صور» و « آرادوس» نام مي برد که پرستشگاهي مانند فينيقي ها دارند. اين جزاير با « تردون» ده روز فاصله دارند و فاصله ي آنان از دماغه ي نزديک دهانه ي خليج فارس در ماکيا يک روز است. (114)
ايزيدور خارکسي در توصيف سرزمين اشکاني بدون اشاره به نام آبادي، از جزايري در خليج فارس نام مي برد که در کرانه هاي آن مرواريد صيد مي شود. او نحوه ي صيد مرواريد را به طور کامل شرح مي دهد. يکي از جزايري که او توصيف کرده است جزيره ي بحرين يا « تيلوس» آن دوره است. (115)
بدون شک براسسا برخي نام ها که در دوره ي معاصر نيز هنوز باقي مانده اند، آرادوس احتمالاً جزيره ي « محرق» است. در زمان مسافرت دريايي کارتسن نيبور از ميان خليج فارس در سال 1765، جزيره ي محرق هنوز با نام « آراد» شناخته مي شد، نامي که امروزه تنها به روستايي کوچک در سواحل جنوبي اين جزيره اطلاق مي شود. بنابراين بدون درنگ نيبور اين جزيره را همان « آرادوس» باستان تشخيص داد و در نقشه اي نيز که ارائه داده اين جزيره را با همين نام ثبت کرده است. بر اساس گفته هاي جوبا، پليني نامي ديگر به جزيره ي محرق داده است: « تيلوس کوچک». بنابراين اگر آرادوس و تيلوس کوچک جزيره ي محرق کنوني باشند، تيلوس بايد با جزيره ي بحرين کنوني يکي باشد. (116)
اما در ارتباط با مکان دقيق جزيره هاي ياد شده در بالا براساس توصيف نويسندگان باستان اختلافات زيادي وجود دارد. آريان که احتمالاً آريستوبولوس منبع اطلاعاتي اش بوده، مطمئناً اطلاعاتي نادرست داده است. او موقعيت مکاني تيلوس را در فاصله ي يک روز و يک شب کشتي راني از دهانه ي رود فرات مي داند. برخلاف آن، استرابو موقعيت تيلوس را در فاصله ي ده روز کشتي راني از « تردون» مي داند که در اين زمينه او اطلاعات بهتري داشته است. در سال 1903 بوچارت طي يک سفر تحقيقاتي از بصره، در حوالي محلي که تردون بايد در آنجا واقع شده باشد، با استفاده از لنج هاي محلي عربي به سمت بحرين مسافرت کرد. او پس از دوازده روز دريانوردي به جزيره ي بحرين رسيد. اما زماني که استرابو فاصله ي تيلوس را از دماغه ي واقع در دهانه ي خليج ماکاي، يک روز ذکر کرده، دچار اشتباه شده است.(117)
پس از ترک تيلوس، پليني به اولين شهري که اشاره کرده، « اينسولا آسکيلاي» (118) يا « آسگيليا» (119) است. مايلز به روستايي به نام « آسکر» (120) در سواحل شرقي بحرين اشاره کرده و احتمال داده که همان آسکيلاي پليني باشد. مايلز و بلائو هم چنين « زورازي» و « بورگودي» اشاره شده توسط پليني را با « زوراک» (121) و « بورگود» (122) ياقوت يکي دانسته اند که بخش از « دهنا» (123) در مرز بين بحرين و يمامه (124) را تشکيل مي دهند. هم بلائو و هم مايلز قبايل « کتريه» را با ساکنان قطر امروزي منطبق دانسته اند. (125)
« گرها» يکي از مهم ترين مراکز تجاري سواحل جنوبي خليج فارس است که در منابع کلاسيک به آن اشاره شده است. آگاثارخيدس در قرن دوم پيش از ميلاد درباره ي گرها و تجارت آن مي نويسد: « در حقيقت در روي زمين هيچ ملتي به ثروتمندي مردم گرها و سبا نيستند. مرکزيت آن ها بين آسيا و اروپا موقعيت ممتازي براي آن ها در جريان تجارت به وجود آورد. اينان مللي هستند که سوريه و مصر را غني ساخته اند و پرسودترين بازرگاني را براي دريانوردان فينيقي به وجود آورده اند. از انواع وسايل تجملي و رفاهي اعم از بشقاب و مجسمه تا ساير لوازم خانگي که به مراتب برتر از اشيايي است که در اروپا استفاده مي کنند. هزينه هاي زندگي آن ها باشکوه است و با جلال زندگي شاهزادگان رقابت مي کند. خانه هايشان با ستون هاي پوشيده از سيم و زر مي درخشد» (126)
استرابو درباره ي شهر گرها مي نويسد: « پس از 2400 استاديا دريانوردي به موازات ساحل عربستان به گرها مي رسيم که شهري است واقع در خليجي ژرف. ساکنان آن کلداني تبعيد شده از بابلند. زمين آن نمکي است و مردم در خانه هاي ساخته شده از نمک زندگي مي کنند. شهر دويست استاديا از دريا فاصله دارد. حمل و نقل مردم گرها از راه زمين است و بيشتر کالاهاي عربستان و عطريات را داد و ستد مي کنند. اما اريستابولوس خلاف آن را مي گويد و اصرار دارد مردم گرها، بيشتر کالاهاي خود را، از دريا به بابل مي برند. در فرات بالا کشتي راني کرده و از آنجا کالاهاي خود را به تمام نقاط صادر مي کنند».(127)
پليني در توصيف سواحل شرق عربستان صحبت از « خليج گرها» و « شهر گرها» کرده است. همان طور که گفته شد استرابو نيز گرها را در 2400 استادياني « تردون» در کنار سواحل دريا مي داند. اما چند خط پايين تر او مي گويد که شهر 200 استاديا از دريا فاصله دارد. اسپرينگر اولين کسي بود که در ارتباط با اين تناقض آشکار، نظريه اي ارائه داده است. او پيشنهاد داده که در سواحل خليج فارس بندري به نام « گرها» وجود داشته و در پس کرانه هاي جنوبي خليج فارس نيز شهري ديگر با همين نام وجود داشته است. پديده اي که در جاهاي مختلف دنيا نيز ديده مي شود. (128)
همان طور که گذشت استرابو اشاره کرده که پس از « تردون» و پس از 2400 استاديا مسافرت مي توان به سواحل عربي رسيد. با احتساب هر 10 استاديا براي يک مايل، براساس اطلاعات کلي استرابو از سواحل عربستان، اراتوستنس تقريباً پس از 384 کيلومتر، از تردون به گرها رسيده است. فاصله اي که از بندر بصره تا بندر کنوني « الجبيل» در عربستان شرقي را شامل مي شود. (129)
درباره ي ارتباطات تجاري گرها با ديگر نقاط نيز گزارش هايي باقي است. در اوخر قرن چهارم پيش از ميلاد، در زمان اسکندر، آريستوبولوس گفته که تاجران گرهايي از طريق دريا به سمت بابل کشتي راني مي کنند. در بعضي از اشارات مربوط به قرن سوم پيش از ميلاد اراتوستنس گفته که کالاهاي گرها از طريق زميني به بابل وارد مي شود. که شايد اشاره به انتقال کالاهاي گرهايي از طريق بابل سلوکي به سمت مصر بطلميوسي و سوريه باشد. بر اين اساس، به طور قطع مي دانيم که در اواسط قرن سوم پيش از ميلاد کندر از طرق گرها به دنياي مديترانه صادر مي شده است. الکسي فارماسا نيز شاهد استفاده ي کندر گرهايي در يونان طي اوايل قرن سوم پيش از ميلاد بوده است. آگاثارخيدس نيز اشاره کرده که گرهايي ها، مينابي ها و تمامي اعرابي که در پترا و فلسطين زندگي مي کنند، کندر و ديگر کالاهاي خوشبو را از کوهستان به اين ناحيه مي آورند. در يادداشت هاي جوبا نيز که توسط پليني حفظ شده اند، اشاره شده که کاروان هايي از « کارا» ( گرها) به فلسطين و مصر در رفت و آمدند. (130)
در مورد اين شهر اشاره شده که آنتيوخوس سوم در حدود 250 ميلادي بر ضد مردم آن لشگرکشي کرد ولي با گرفتن باج فراواني از سيم، کندر و مر از آن چشم پوشيد. پلي بيوس در تاريخ خود مي گويد: « مردمان گرها به شاه التماس کردند که آنچه بغان آرام و آزادي هميشگي است، ويران نکند.»(131)
در ارتباط با موقعيت کنوني گرها از قرن 18 به اين سو محققان و پژوهشگران زيادي نظريه داده اند. بسياري از نويسندگان گذشته، « قطيف» يا « هفوف» را همان گرهاي باستان معرفي کرده اند که مي توان به دانويله (1764)، مانرت (1802-1788) وينسنت (1809)، هيرون (1824) و استيف (1897) اشاره کرد. فارستر در سال 1844 « سالوا» را گرهاي باستان دانسته، به اين دليل که طي بررسي هايش در سواحل خليج فارس و درياي عمان خرابه هايي در اين محوطه ديده که احتمال مي داد مربوط به گرهاي باستان باشد، اما در سال 1921 چرمن اشاره کرده که اين خرابه ها مربوط به دوره ي متأخر هستند. اسپرينگر و محققيني مانند تکاس، محوطه ي تجاري « تميم»، که « الجرا» (132) ناميده مي شود را، گرهاي باستان مي دانند. اين محوطه بر سطح يک تپه ي شني در واحه ي « هفوف» قرار گرفته است. الحمدان، « الجرا» را توصيف کرده و گفت که باديه نشين ها براي تبادل کالا به اين محل مي آيند. فيلبي و هوگارث بندر « الأوقير» (133) را گرهاي باستان معرفي کرده اند. اين بندر به عنوان دروازه ي نجد شناخته مي شود. استايل نيز « جبل قوين» (134) را گرهاي باستان مي داند، برخلاف تمامي نظرات ارائه شده در بالا، پاتس معتقد است که « تاج» (135) همان گرهاي باستان است. (136)
بي بي به دلايل نامشخص تاج را با « بيلياناپوليس» (137) که در نقشه ي بطلميوس به آن اشاره شده، يکي مي داند. (138) در حالي که اسپرينگر معتقد است که « قطيف» همان بيلياناپوليسي است که در نقشه ي بطلميوس به آن اشاره شده است. گلوب، مورخولوم و بيستون نيز اخيراً تاج را همان گرهاي باستان دانسته اند. (139)
پليني همچنين به سه شهر عربي ديگر در سواحل خليج فارس اشاره کرده است: « لاريسا» (140)، « آرتوسا» (141) و « چالکيس» (142)، براساس کارهاي اخير انجام شده، آرتوسا احتمالاً در جنوبي ترين بخش بين النهرين و در غرب دجله قرار گرفته است. در حالي که لاريسا درست روبروي بندر کويت واقع شده است. کوهن، چالکيس را در عربستان شرقي و تقريباً با همان مختصات جغرافيايي و در مکان « ناريياي» (143) کنوني مي داند. (144)
يکي ديگر از شهرهايي که بطلميوس در سواحل خليج فارس به آن اشاره کرده، « کابانا پوليس» (145)، يا « کائونا» (146) است که اسپرينگر اين شهر را با « ام القوين» کنوني يکي دانسته (147) و گروم نيز نظر او را پذيرفته است. (148) « کاپسينا» (149) نيز در بخش هاي جنوبي تر، نزديک رودخانه ي لار و احتمالاً نزديک خليج ابوظبي قرار گرفته است. مايلز « دماغه ي مقدس خورشيد» که بطلميوس به آن اشاره کرده را با شبه جزيره ي سه گوشي که از « خورالشم» (150) و « خور قوب علي» (151) شکل گرفته و در آن تپه ي بلندي به نام « جبل شم» (152) وجود دارد، يکي دانسته است. (153) گروم اخيراً « رأس شيخ مسعود» (154) در انتهاي شمالي « رئوس الجبال» (155) زير شبه جزيره ي « مسندم» را مکان احتمالي دماغه ي مقدس خورشيد بطلميوس دانسته است. (156)
بخشي از سواحل خليج فارس که در نقشه ي بطلميوس با نام « کادارا پوليس» (157) نام گذاري شده مي تواند شهري در قطر کنوني بوده باشد و شهر ديگري که به نام « سارکوپوليس» (158) ناميده شده، توسط اسپرينگر به « سابکو» (159) اصلاح شده، احتمالاً مي تواند شکل يوناني از لغت عربي « سبخا» (160)، به معني ساحل تخت نمکي باشد. مايلز اصلاحات اسپرينگر را پذيرفته و معتقد است که « سبخات ماتي» بزرگ که در غرب ابوظبي قرار گرفته، همان « سارکوپوليس» بطلميوس است. در سال هاي اخير نيز گروم مکان فعلي « سارکو» را در شارجه ي فعلي دانسته است. اگر تصحيح اسپرينگر را بپذيريم، از طريق منابع اسلامي مربوط به قرون وسطي مي توانيم اين مشکل را حل کنيم. ادريسي به بخشي از السبخا به مکاني که داراي آب تازه است و بين جلفا و رأس الخيمه و بحرين قرار گرفته، اشاره کرده و ابن خردادبه و قدامه آن را بين عمان و قطر ذکر کرده اند. (161)
برآمد
به نظر مي رسد در تمام دوره ي اشکاني سواحل جنوبي خليج فارس متعلق به ايران بوده است. از نوشته هاي آگاثارخيدس، استرابون، پريپلوس، و پليني و نيز جسته و گريخته از نوشته هاي ديگر مي توان يک چشم انداز روشن از تسلط اشکانيان بر سواحل جنوبي تجسم نمود. در سواحل جنوبي خليج فارس مدارک فراواني وجود دارد که نشان دهنده ي حضور امپراتوري اشکاني است. اين حضور اساساً با اهداف اقتصادي و تجاري بوده است. اگرچه هيچ کدام از فرمانروايان اشکاني براي گسترش حکومت و قدرت خود به عربستان شرقي لشکرکشي نکرده اند. اما شواهدي از کنترل اين ناحيه توسط پادشاهان اشکاني وجود دارد.در قرن دوم و اوايل قرن سوم ميلادي نمونه هاي روشني از تسلط سياسي اشکانيان و گسترش حکومت آن ها در بعضي از نقاط شرق عربستان ديده مي شود. در تشخيص ميزان نفوذ يا حضور اشکانيان در اين ناحيه ضروري است که دو پديده را در نظر داشته باشيم. از يک جهت ارتباطات نبستاً دائمي بين عربستان شرقي، ايران و بين النهرين، که با وجود مواد فرهنگي فراوان ثابت مي شود، و از سوي ديگر مواردي که منحصراً مربوط به دوره ي متأخر اشکاني است و نشان دهنده ي تسلط اشکاني ها در اين ناحيه است.
در اواسط قرن اول ميلادي شواهدي موجود است که نشان مي دهد سواحل جنوبي خليج فارس تحت کنترل اشکانيان بوده است. پريلپوس اشاره کرده که در بخش جنوب شرقي عربستان، در شرق ظفار، منطقه اي با طبيعت خشن وجود دارد که اکنون متعلق به پارس است. در پرييلوس هم چنين به بندر « امانا» به عنوان شهري تجاري متعلق پارس اشاره شده است. بر اين اساس گوتشميد و شاف معتقدند که در قرن اول ميلادي جنوب شرق عربستان جزئي از سرزمين اشکاني شده بود. (162)
در اوايل قرن دوم ميلادي مدارک قطعي تري در دست است. پس از عقب نشيني تراژان از بابل در سال 116 ميلادي، پادشاهي خاراسن که به امپراتور روم پيوسته بود، توسط اشکانيان تسخير و استقلالش را از دست داد. کمي پيش از 131 پيش از ميلاد يک شاهزاده ي اشکاني به نام مهرداد، تاج و تخت خاراسن را به کمک عمويش اوسروئس اول (163) به دست آورد. (164) کتيبه هاي پالميري مربوط به سال 131 ميلادي، که مربوط به گروه کتيبه هاي معروف به کتيبه هاي کارواني هستند، اشاره دارند که پالميري ها با موفقيت کاروان هاي تجاري را از پالمير تا جنوب بابل به افتخار ايارهاي (165) پسر نبوزاباد (166)، ساتراپ تيلونويي (167) از سوي مهرداد پادشاه اسپاسينوس خاراکس که از تاجران پالميري بود، هدايت مي کردند. تيلونويي همان طور که هرتسلفد براي اولين بار تشيخص داد، به ساکنان تيلوس گفته مي شد. برخلاف واژه ي آرامي، در زبان يوناني به شکل تيلوس، يا « آکادي تيلمون»، جزيره ي کنوني بحرين، خوانده مي شد. بنابراين در اوايل قرن دوم ميلادي مهرداد کنترل اين منطقه را که مرواريد زيادي از آنجا به دست مي آمد، در اختيار گرفت. گماشتن يک تاجر پالميري به عنوان ساتراپ بحرين خيلي تعجب آور نيست. ارتباط بين خاراسن و پالمير بسيار نزديک بود (168)، و مهرداد، که خودش يک اشکاني بود، بدون شک ترجيح مي داد تا قدرت را به يک پالميري بدهد تا به يک بومي ميسني، منطقه اي که در حدود 15 سال پيش از اين تراژان امپراتور روم را به عنوان يک نجات دهنده، حمايت کرده و پذيرفته بودند. در اين ارتباط بايد به تقريباً 90 گور صخره اي در جزيره ي خارک اشاره کنيم که احتمالاً مربوط به تاجران پالميري است. (169)
بر اساس سکه اي که از مهرداد به دست آمده، در سال 142 ميلادي عمان تحت کنترل اشکانيان درآمده است. روي اين سکه کتيبه اي است که از مهرداد با عنوان پادشاه عمان ياد شده است. همان طور که ايزودور خاراکسي پيش از اين اشاره کرده، عمان براي ساکنان ميسن شناخته شده بود، در حالي که پريپلوس نيز تأييد کرده که بندر امانا ارتباطات بسيار نزديکي با بندر ميسني آپولوگوس داشت. (170)
به هر حال عنوان پادشاه عمان بايد تفسير شود که آيا منظور الحاق بخشي از جنوب شرق عربستان به قلمرو اشکانيان است يا مشخصاً منظور بندر اماناست. به نظر مي رسد در سال 140 ميلادي مهرداد نفوذش را تا سواحل جنوبي خليج فارس، تا بحرين گسترش داده است. (171)
از شواهد ديگر که نشان دهنده ي تسلط اشکانيان بر سواحل جنوبي خليج فارس است. وجود دو قلعه ي همزمان با اين دوره در دو مرحله ي « قلات» ( شمال قلات) در بحرين و « اددور» در امارات است. هر دو قلعه، پلاني چهارگوش با برج هايي گرد در گوشه ها دارند. در بازبيني مدارک براي تاريخ گذاري قلعه ي بحرين توسط بوشارلا و سالز اشاره کرده اند قلعه هايي با چنين پلاني در دوره ي پيش از ميلاد مسيح در بين النهرين رايج نبوده (172)، ولي در طي قرن دوم و سوم ميلادي اين گونه پلان در بين النهرين بسيار رايج بوده است. (173) بنابراين وجود قلعه هايي چهارگوش با برج هاي گرد در عمان و بحرين بدون ارتباط با گسترش نفوذ مهرداد به اين دو منطقه نيست.
از سوي ديگر مي دانيم در سال 240 ميلادي زماني که اردشير به سواحل جنوبي خليج فارس حمله کرد، با پادشاه اين منطقه به نام سنتروک مواجه و آن را به قتل رساند (174)، نامي که در نام هاي سلطنتي ارمنستان، آديابن و البته اشکاني ديده مي شود. علاوه بر آن، وجود يک حاکم اشکاني در اين ناحيه نشان مي دهد که چرا اردشير به اين ناحيه لشکرکشي کرده است. (175)
اين مسأله که چرا اشکانيان به اين منطقه علاقه داشتند هنوز مشخص نيست. احتمالاً کنترل تجارت دريايي و موقعيت بسيار مناسب سواحل جنوبي خليج فارس براي ايجاد بندر که هم به عنوان واسطه عمل مي کردند و هم به شکل مستقيم با ديگر بنادر اقيانوس هند و درياي عمان ارتباط تجاري داشتند مهم ترين دلايل اين علايق بوده است. رقابت با امپراتوري روم در تجارت دريايي و از سوي ديگر علايق اقتصادي در ارتباط با منابع و توليدات شرق و جنوب شرق عربستان مي توانسته از ديگر انگيزه هاي اشکانيان براي چيرگي بر اين منطقه بوده باشد.
کتابنامه :
1- استرابو: جغرافيا، ترجمه ي همايون صنعتي زاده، تهران: بنياد موقوفات دکتر محمود افشار يزدي، 1382.
2- حوراني، جرج: دريانوردي عرب در درياي هند در روزگار باستان و در نخستين سده هاي ميانه، ترجمه ي محمد مقدم، تهران: کتابخانه ي ابن سينا، 1338.
3- سرفراز، علي اکبر: « کشف کاخي از عهد کوروش کبير در ساحل خليج فارس»، مجله ي باستان شناسي و هنر ايران، شماره ي 7-8، تهران: وزارت فرهنگ و هنر، 1350.
4- شوف، ويلفرد: « نام درياي اريتره»، ترجمه ي مهدي حسيني نقي آبادي، خليج فارس در حديث ديگران ( مجموعه مقالات)، به کوشش امير هوشنگ انوري، تهران، بنياد ايران شناسي.
5- کيان راد، حسين: « موقعيت تجاري توزگ در پس کرانه ي خليج فارس»، مجله ي نامه ي ايران باستان، سال ششم، شماره ي اول و دوم، 1385.
6- گيرشمن، رومن: جزيره ي خارک، تهران، انتشارات شرکت ملي نفت ايران، 1339.
7- مشکور، محمد جواد: « نام خليج فارس»، مجموعه مقالات خليج فارس در نگاه ديگران، تهران: بنياد ايران شناسي، 1386.
8- نفيسي، سعيد: « جغرافياي تاريخي خليج فارس»، مجموعه مقالات خليج فارس در نگاه ديگران، تهران: بنياد ايران شناسي، 1386.
9- هانسمن، جان: « خاراکس و کرخه»، ترجمه ي فرشيد نوروزي، خليج فارس در حديث ديگران ( مجموعه مقالات)، به کوشش اميرهوشنگ انوري، تهران: بنياد ايران شناسي، 1386.
10- وايت هاوس، ديويد؛ ويليامسون، آندره: بازرگاني دريايي ساسانيان، ترجمه ي گيو آقاسي، تهران: انتشارات آريا، بي تا.
11- وثوقي، محمد باقر: تاريخ خليج فارس و ممالک همجوار، تهران، سمت، 1384.
12- ويلسن، سرآرنولد: خليج فارس، ترجمه ي محمد سعيدي، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1348.
13- يغمايي، اسماعيل: « گزارش کاوش در کاخ هخامنشي بردک سياه ( فصل اول)»، مرکز اسناد پژوهشکده ي باستان شناسي، 1383، ( منتشر نشده).
14- يغمايي، اسماعيل: « گزارش کاوش در کاخ هخامنشي بردک سياه ( فصل دوم)»، مرکز اسناد پژوهشکده ي باستان شناسي، 1384، ( منتشر نشده).
15- Bergamini, G.: "parthian fortification in Mesopotamia". Mesopotamia 22. 1987.p. 195-214.
16- Bibby. T.C. Preliminary survey in east Arabia 1968. Jutland Archaeological Society publications 12, Copenhagen, 1973.
17- Blazquez martinez J. M.: "Arabia the Arabs and the Persian Gulf". Gero 'n 2006. 24/2: p. 7-20.
18- Bretzel D, H.: Botanische forschungen des Alexanderzuges, Leipzig, Verlog Von B.G. Teubner 1903.
19- Casson, L..., Boucharlat, R. & Salles, J. F.: "L'Arabie orientale: d'un bilan a un autre", Mesopotamia, XXII, 1987. Turin. 277-310.
20- Casson, L., Boucharlat,R. & Salles, J. F: The Periplus Maris Erythraei, Text With introduction, Translation and Commentary Princeton 1989.
21- d 'Anville, B.: "Recherches Geographiques sur le Golfe Persigue et sur Les bouches de l'Euphrate et du Tigre", Memoires de Litterature, tires des registres de L'Academie Royale des Inscription et Belles-Letters 30, 1764,p. 132-97.
22- Forster, C.: The Historical Geography of Arabia, London, 1844.
23- Groom. N.: "Eastern Arabia in Ptolemy's map", Procceding of the Seminar for Arabian studies, 16, 1986, p. 65-75.
24- Groom, N.: "The Periplus, Pliny and Arabia", Arabian archaeology and epigraphy 6, 1995, 180-195.
25- Haerinck, E.: International contacs in the southern Persian Gulf in the Late 1St century B.C./ 1st century A.D.:. Numismatic evidence From Ed Dur ( Emirate of Umm Al-Qaiwain U.A.E", Iranica Antiqua XXXIII, 1998b. p. 273-301.
26- Haerinck, E.: "The shifting pattern of overland and seaborne trade in SEArabia: forein pre-Islamic coins from Mleiha", Akkadica 106, 1998a, p.22-40.
27- Humphries, J.H.: "Harvard Archaeological Survey in Oman.. II. Some Later Prehistoric sites in Sultanate of Oman", Procceding of the Seminar For Arabian studies 4, 1974. p. 49-77.
28- Kervran, M.: "Archaeological Research at Suhar 1980-1986",. The journal of Oman studie 13,2004,p 263-381
29- McD Kinner, J.: A Geographical Memoir of the Persian Empire, London 1813.
30- Picard, C: Les marins de Nearque et le ralais de L' expedition d'Alexandre dans le golfe Persique, Rev arch 53. 1961.
31- Potts, D.T.: "Arabia and the Kingdom of Characene", in D. T Potts (ed), Araby the Blest, Copenhagen, Carsten Niiebuhr Institute Publications 7, 1988. 137-167.
32- Potts, D.T.: "Northeastern Arabia in the later pre-Islamic Era", in :Arabie oriental, Mesopotamie et Iran meridional, de lage du au debut de la period Islamique, Boucharla, R and S.Jean-Francois (eds), Reacherche sur les civilization momoire 37, 1984,p.85-144.
33- Potts, D.T.: "The Archaeology and early history of the Persian Gulf", in: The Persian Gulf in History, Lawrence J. Potter (ed), Palgrave Macmillan, 2009. p. 27-56.
34- Potts D.T. "The Parthian Presence in the Ar... Gulf", In: The Indian Ocean in Antiquity (Ed. Reade, J), London, 1996,. p. 269-285.
35- Potts, D.T.: The A... Gulf in Antiquity, 2 Vols. Oxford, 1990.
36- Rawlinson, H. C.: "Notes on Captain Durand's report upon the Island of Bahrain", JRAS 12, 1880. p. 13-39.
37- Salles, J. F.: "Failaka, une ile des dieux au large de Koweit", Comptes rendus des seances de L'Academie des Inscriptions et Belles-Lettres, Paris. 1985.p.572-593.
38- Sprenger, A.: Die alte Geographie Arabiens als Grundlage der Entwicklungsgeschichte des semitiamus, Huber & Comp, 1875.
39- Willkinson, J. C.: "A Sketch of the historical geography of the trucial Oman", Geography Journal 130, 1964, p. 337-349.
پي نوشت :
1- استاديار گروه باستان شناسي، دانشکده ي علوم انساني، دانشگاه شهرکرد.
2- Scylax.
3- Caria.
4- نفيسي، سعيد: « جغرافياي تاريخي خليج فارس». مجموعه مقالات خليج فارس در نگاه ديگران، تهران، بنياد ايران- شناسي، 1386، ص 62.
5- Androsthenes.
6- Hieron.
7- Hiroopolis.
8- Potts,D.T.: "The Archaeology and early history of the Persian Gulf", in: The Persian Gulf in History, Lawrence J. Potter (ed), Palgrave Macmillan, 2009, p. 39
9- Blazquez martinez, J. M.: "Arabia, the Arabs and the Persian Gulf", Gero'n 2006. 24/2: p. 16.
10- وثوقي، محمد باقر: تاريخ خليج فارس و ممالک همجوار، تهران: سمت، 1384، ص 45.
11- Persikon Kaitas.
12- Aquarum Persico.
13- Persicus sinus.
14- مشکور، محمد جواد: « نام خليج فارس»، مجموعه مقالات خليج فارس در نگاه ديگران، تهران: بنياد ايران شناسي، 1386، صص 125-124.
15- استرابو: جغرافيا، ترجمه ي همايون صنعتي زاده، تهران: بنياد موقوفات دکتر محمود افشار يزدي، 1382، ص 371.
16- همان، 371-370.
17- وثوقي، پيشين، ص 66.
18- ويلسن، سرآرنولد: خليج فارس، ترجمه ي محمد سعيدي، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1348، ص 304.
19- جوبا نام پادشاه باستاني شمال غرب آفريقا ( موريتاني و الجزاير) ( 48 پ. م تا 24-23 ميلادي) که در واقع شهروند و دست نشانده ي رومي ها نيز بود. جوبا شماري کتاب به زبان يوناني و لاتين در مورد تاريخ، جغرافيا، تاريخ طبيعي و نقاشي نوشته است.
20- Onesicritus.
21- ويلسن، پيشين، ص 304.
22- همان، ص 309-308.
23- همان، ص 309.
24- شوف، ويلفرد: « نام درياي اريتره»، ترجمه ي مهدي حسيني نقي آبادي، خليج فارس در حديث ديگران ( مجموعه مقالات)، به کوشش اميرهوشنگ انوري، تهران، بنياد ايران شناسي، 1386، ص 265.
25- استرابو، پيشين، ص 371.
26- ويلسن، پيشين، ص 309.
27- Hieratis.
28- وايت هاوس، ديويد; ويليامسون، ديويد: بازرگاني دريايي ساسانيان، ترجمه گيوآقاسي، تهران: آريا، بي تا، ص 68.
29- Granis.
30- کيان راد، حسين: « موقعيت تجاري توزگ در پس کرانه ي خليج فارس»، نامه ي ايران باستان، سال ششم، شماره ي اول و دوم، 1385، ص 44.
31- استرابو، پيشين، ص 318.
32- سرفراز، علي اکبر: « کاشف کاخي از عهد کوروش کبير در ساحل خليج فارس»، مجله ي باستان شناسي و هنر ايران، شماره ي 7-8، تهران: وزارت فرهنگ و هنر، 1350، صص 32-19.
33- يغمايي، اسماعيل: « گزارش کاوش در کاخ هخامنشي بردک سياه ( فصل اول)»، مرکز اسناد پژوهشکده ي باستان شناسي سازمان ميراث فرهنگي، 1383، ( منتشر نشده); يغمايي، اسماعيل: « گزارش کاوش در کاخ هخامنشي بردک سياه ( فصل دوم)»، مرکز اسناد پژوهشکده ي باستان شناسي سازمان ميراث فرهنگي، 1384، ( منتشر نشده).
34- استرابو، پيشين، ص 370.
35- Potts, D.T.: The A...Gulf in Antiquity, VOL. 2, Oxford, 1990.p. 179
36- Potts, 1990, ibid, p.179.
37- Salles, J. F.: "Failaka, une ile des dieux au large de Koweit", Comptes rendus des seances de L'Academie des Inscriptions et Belles-Lettres, Paris, 1985.p.579.
38- e-Kara.
39- Potts, 1990, ibid, p. 180
40- d 'Anville, B.: "Recherches Geographiques sur le Golfe persique et sur Les bouches de l'Euphrate et du Tigre" ,Memoires de Litterature, tires des registres de L 'Academie Royale des Inscription et Belles-Letters 30: 1764.p.164.192
41- McD Kinner, J.: A Geographical Memoir of the Persian Empire, London 1813.p.18
42- Picard, C: "Les marins de Nearque et le ralais de L'expedition d'Alexandre dans le golfe Persique", Rev. arch 53. 1961.p.64
43- گيرشمن رمان: جزيره ي خارک، تهران، انتشارات شرکت ملي نفت ايران، 1339، ص 3.
44- Forster, C.: The Historical Geography of Arabia, London, 1844 ,p.214
45- Sprenger, A.: Die alte Geographie Arabiens als Grundlage der Entwicklungsgeschichte des semitiamus, Huber & Comp. 1875,p.151
46- Rawlinson, H. C.: "Notes on Captain Durand 's report upon the Island of Bahrain", JRAS 12, 1880. p. 19
47- براي آگاهي بيشتر درباره ي نظر محققان در ارتباط با ايکاروس و مکان فعلي آن نگاه کنيد به:
Potts, 1990, ibid p. 180.
48- گيرشمن، پيشين، ص 3.
49- همانجا.
50- Asciliae.
51- Isura.
52- Rhinnea.
53- Coboea.
54- Orsa.
55- Omana.
56- batrasavave potts 1990,ibid, p: 302-303.
57- The periplus of the Erythraean sea.
58- Moscha.
59- Omana.
60- Baryagaza شهر و بندري باستاني همزمان با دوره ي اشکاني در سواحل شمال غربي هند بود.
61- Madarat.
62- Potts, 1990, ibid, p: 314.
63- Casson, L., Boucharlat, R. & Salles, J. F.: The Periplus Maris Erythraei, Text With introduction, Translation and Commentary, Princeton, p.276.
64- Groom, N.: "The periplus, Pliny and Arabia", Arabian archaeology and epigraphy 6, 1995.187.
65- Haerinck, E.: "International contacs in the southern Persian Gulf in the Late 1St century B.C. /1st century A. D.: Numismatic evidence from Ed-Dur ( Emirate of Umm Al-Qaiwain U.A.E", Iranica Antiqua XXXIII, 1998b,p. 278.
66- Casson, 1989, ibid, p. 18-19.
67- Groom, 1995, ibid, p: 187.
68- Groom, 1995 ibid, p. 187.
69- Batrasavave.
70- Homna.
71- Attana.
72- Groom, 1995, ibid, p. 188.
73- Haerink, 1998b, ibid.
74- هانسمن، جان: « خاراکس و کرخه»، ترجمه ي فرشيد نوروزي، خليج فارس در حديث ديگران ( مجموعه مقالات)، به کوشش امير هوشنگ انوري، تهران: بنياد ايران شناسي، 1386، ص 210.
75- Charax Spasinou.
76- Palisade of Spasines.
77- هانسمن، پيشين، ص 212.
78- Karka Espasina.
79- Karka Maisan.
80- هانسمن، پيشين، ص 213.
81- استرابو، پيشين، ص 372.
82- « سوهار» بندري مشهور و بزرگ، مربوط به دوره ي ساساني و اسلامي است که در 200 کيلومتري شمال مسقط در عمان و 200 کيلومتري جنوب دبي قرار گرفته است.
83- Humphries, J.H.: "Harvard Archaeological Survey in Oman. II. Some Later Prehistoric sites in Sultanate of Oman" Procceding of the Seminar Fro Arabian studies 4, 1974, p. 53-54.
84- اددور در امارت « ام القوين» کشور امارات متحده ي عربي، يکي از بزرگ ترين و به احتمال زياد تنها محوطه ي ساحلي بين قطر و تنگه ي هرمز در اواخر دهه هاي قرن اول پيش از ميلاد و قرن اول ميلادي بوده است.
85- Potts, D.T.: "Arabia and the Kingdom of Characene", in D .T Potts (ed) Araby the Blest, Copenhagen Carsten Niiebuhr Institute Publications 7, 1988, p.155.
86- Haerinck 1998b, ibid, p: 278.
87- Kervran, M.: "Archaeological Research at Suhar 1980-1986", The journal of Oman studies 13, 2004,p.293.341.
88- بنگريد به : Potts 1990. ibid p. 308.
89- Willkinson, J.C.: "A Sketch of the historical geography of the trucial Oman", Geography Journal 130, 1964, p. 348.
90- هانسمن، پيشين، ص 227.
91- Haerinck, 1998b, ibid, p: 278.
92- اين محوطه در حدود 20 کيلومتري جنوب شهر « الزيد» (Al Dhaid) و 75 کيلومتري جنوب شرق شارجه در کشور امارات متحده ي عربي قرار گرفته است.
93- Wahbalat.
94- Muki.
95- Mikoi.
96- Macae.
97- Maka.
68- Ravana basileion.
69- Ravana regia.
100- Jabal Akhdar.
101- Haerinck, E.: "The shifting pattern of overland and seaborne trade in SE Arabia: forein pre-Islamic coins from Mleiha", Akkadica 106. 1998a, p. 23.
102- Groom 1995. p. 203.
103- Rabana.
104- Rauana.
105- Pavana.
106- Pauana.
107- Haerinck. 1998. a ibid, p: 23.
108- Potts, 1990. ibid p. 124-125.
109- Potts 1990. ibid p. 129.
110- See to: Bretzel, D. H. Botanische forschungen des Alexanderzuges, Leipzig, Verlog Von B. G. Teubner, 1903,pp.36,29.
111- Calvet 344.
112- Salles.
113- بنگريد به:
Sprenger, A.: Die alte Geographie Arabiens als Grundlage der Entwicklungsgeschichte des Semitiamus, Huber & Comp, 1875.p.153;potts, 1990 ibid, p. 130-133.
114- استرابو، پيشين، ص 370.
115- وثوقي، پيشين، ص 54.
116- Potts 1990. ibid p. 126-127.
117- Potts 1990.ibid .p. 127.
118- Insula Asclie.
119- Asgilia.
120- Asker.
121- Zurak.
122- Borgo.
123- Dahna.
124- Al-Yamama.
125- Potts 1990. ibid p. 304.
126- وثوقي، پيشين، ص 49.
127- استرابو، پيشين، ص 370.
128- Potts, 1990 ibid p. 89.
129- Potts. 1990 ibid, p.89.
130- Potts. 1990 ibid p.91, 95.
131- حوراني، جرج: دريانوردي عرب در درياي هند در روزگار باستان و در نخستين سده هاي ميانه، ترجمه ي محمد مقدم، تهران: کتابخانه ي ابن سينا، 1338، ص 50.
132- al-Gera.
133- al-Uqayr.
134- Jabal Quyayn.
135- « تاج» بزرگ ترين محوطه ي مربوط به دوره ي سلوکي و اشکاني در شرق عربستان است.
136- Potts. 1990 ibid p.88.
137- Bilbanapolis.
138- Bibby, T.C.: Preliminary survey in east Arabia 1968, Jutland Archaeological Society publications 12, Copenhagen 1973,p.48.
139- Potts, D. T.: "Northeastern Arabia in the later pre-IslamicEra", in: Arabie orental, Mesopotamie et Iran meridional, de lage du au debut de la period Islamique, Boucharla. R. and S. jean-Francois (eds) Reacherche sur les civilization momoire 37. 1984.p. 105.
140- Larisa.
141- Arethusa.
142- Chalkis.
143- Nariya.
144- Potts, 1984. ibid p. 105.
145- Kabana polis.
146- Kauana.
147- بنگريد به : Sprenger,1875,ibid.
148- Groom N.: "Eastern Arabia in Ptolemy's map", Procceding of the Seminar for Arabian Studies 16, 1986, p. 70.
149- Kapsina polis.
150- Khor el Sham.
151- Ghob Ali.
152- Jabal Sham.
153- Rotts, 1990. ibid p. 318-319.
154- Ra 's Shaikh Mas 'ud.
155- Ru 'us al-Jibal.
156- Groom, 1986. ibid p. 70.
157- Kadara polis.
158- Sarkoe polis.
159- Sabkoa.
160- Sabkha.
161- Potts, 1990. ibid p. 318-319.
162- Potts, D. T.: "The Parthian Presence in the A... Gulf", In: The Indian Ocean in Antiquity (Ed. Reade, J), London, 1996,. p. 269-285.
163- Osroes.
164- Potts, 1988. ibid.
165- Iarhai.
166- Nebozabad.
167- Thilouanoi.
168- Potts, 1988,ibid.
169- Potts, 1996. ibid p. 279.
170- Potts, 1996. ibid,p.279.
171- potts, 1996, ibid, 279.
172- Casson, L., Boucharlat, R. & Salles. J. F.: "L'Arabie orientale d 'un bilan a 'un autre", Mesopotamia, XXII, 1987, Turin, p.287.
173- Bergamini, G.: "parthian fortification in Mesopotamia", Mesopotamia 22, 1987.
174- Potts, 1990, ibid, p. 230-232.
175- potts, 1996, ibid,p.280.
خيرانديش و تبريزنيا، عبدالرسول و مجتبي؛ (1391)، پژوهشنامه خليج فارس، تهران: خانه کتاب، چاپ اول
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}