نگاهي به حديث ولايت (2)
نگاهي به دلالت هاي حديث ولايت
حديث ولايت بيانگر عصمت
همان گونه که پيش تر بيان شد، رسول خدا صلي الله عليه و آله در ذيل قضّيه ي بريده تعبيرهاي متفاوتي را درباره ي علي عليه السلام فرموده است، چنان که فرمود:إنَّ عليّاً لا يَفعَلُ إلّا ما يُؤمَرُ بِهِ.
به راستي که علي انجام نمي دهد مگر آنچه را بدان امر شده است.
در سخن ديگري فرمود:
إنَّما يَفعَلُ ما اُمِرَ بِهِ.
علي فقط آن چه را بدان امر شده انجام مي دهد.
اين تعبيرها به وضوح بر عصمت اميرالمؤمنين عليه السلام دلالت مي نمايند.
در واقع، اين تعبير رسول خدا صلي الله عليه و آله صغراي کبراي کلّي و يا تعيين يکي از مصاديق آيه ي قرآن است؛ آن جا که خداوند متعال مي فرمايد:
(بَلْ عِبَادٌ مُّكْرَمُونَ * لَا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ) (1)
(اين گونه نيست که فرشتگان فرزندان خداوند باشند آن سان که مشرکان پنداشته اند) بلکه آنان بندگان شايسته ي خداوند هستند که هيچ گاه در سخن بر او پيشي نمي گيرند و همواره فرمان او را انجام مي دهند.
اکنون مناسب است بخشي از خطبه اي که شيخ طوسي رحمة الله در کتاب مصباح المتهجّد از امير مؤمنان علي عليه السلام نقل کرده، بيان شود. شيخ طوسي رحمة الله مي گويد: امير مؤمنان علي عليه السلام در روز غدير خطبه اي ايراد کرد و در بخشي از آن فرمود:
وإنّ الله اختصّ لنفسه بعد نبيّه صلي الله عليه و آله من بريّته خاصّة؛ اختصّ منهم – أي من الخلائق بعد النبي صلي الله عليه و آله – خاصّة علاهم بتعليته و سما بهم إلي رتبته، وجعلهم الدعاة بالحق إليه والأدلّاء بالرشاد عليه، لقرن قرن و زمن زمن.
أنشأهم في القدم قبل کلّ مدر و مبر، وأنواراً أنطقها لتحمده، و ألهمها شکره و تجيده، و جعلهم الحجج علي کلّ معترف له بملکة الربوبية و سلطان العبودية، واستنطق بها الخراسات بأنواع اللغات، بخوعاً له بأنّه فاطر الأرضين و السماوات.
وأشهد هم علي خلقه، وولاّهم ما شاء من أمره، جعلهم تراجمة مشيّته وألسنة إرادته، عبيداً [مع ذلک هم عبيد] لايسبقونه بالقول و هم بأمره يعملون، يعلم ما بين أيديهم و ما خلفهم و لا يشفعون إلاّ لمن ارتضي و هم من خشيته مشفقون. (2)
و به راستي که خداي تعالي بعد از رسولش صلي الله عليه و آله از بين بندگانش، عدّه اي را مخصوص به خود گردانيد؛ گروهي که آن ها را رفعت مقام و علوّ درجه عطا فرمود و آنان را در قرون متمادي فراخوانان حقيقي به سوي خود و دلالت کنندگان بر خويش قرار داد.
انوار آن ها را پيش از آفرينش جميع موجودات آفريد و آن انوار مقدّس را به حمد خود ناطق فرمود، مقام شکر و بزرگداشتش را به آنان الهام نمود و آن ها را بر هر بنده اي که سر تعظيم در مقابل سلطان حق تبارک و تعالي فرود آورده باشد، حجّت قرار داد.
به وسيله ي اين انوار با موجوداتي که به خودي خود قادر به تکلّم نبودند، به انواع لغت ها سخن گفت تا همه در مقابل اين حقيقت که «او تبارک و تعالي آفريننده ي زمين ها و آسمان هاست» معترف و مقِرّ باشند.
آن بندگان خاص را شاهد بر مخلوقاتش قرار داد و از تصّرفاتش آن چه را مي خواست به آنان واگذار نمود.
آنان را بيان گر مرادهاي خودش و زبانِ گوياي خواسته هايش از خلق قرار داد، (3) در حالي که اينان، با همه ي اين مقامات، بندگان او هستند و در گفتارشان از خدا پيشي نمي گيرند و فقط بر طبق امر حقّ تبارک و تعالي عمل مي کنند. خداوند متعال همه چيز پيش و پس روي آنان را مي داند و آنان شفيع نمي شوند، مگر به کساني که خداي تعالي راضي است، و آنان به جهت ترس عالمانه اي که از حق تعالي دارند، در مقام خائفان هستند.
آري، اين ها مقامات کساني است که جز به فرمان حقّ تبارک و تعالي به کاري اقدام نمي نمايند؛ بندگاني که مورد اکرام و عنايت و تفضّل خاصّ خداي منّان هستند، يعني مقرّب درگاه الهي هستند و آنان در مقام گفتار بر حضرت حق پيشي نمي گيرند، تا گفتاري از خداي متعال به آنان نرسد، بدان تکلّم نمي کنند و در مقام عمل نيز جز به آن چه امر به آن شده اند، اقدام نمي نمايند.
نتيجه ي سخن اين که فرمايش رسول خدا صلي الله عليه و آله در حديث ولايت با همين مضامين تطبيق کرده و همه ي اين ها عصمت صاحب اين مقامات را بيان مي کند.
حديث ولايت بيان گر ولايت امير مؤمنان علي عليه السلام
همان طور که پيش تر اشاره شد، جهت دوم در بررسي حديث ولايت اين است که اين حديث، ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام را بيان مي کند؛ آن جا که پيامبر خدا صلي الله عليه و آله فرمود:علي منّي و أنا من علي و هو وليّکم من بعدي.
علي از من است و من از علي هستم و او ولي و سرپرست شما پس از من است.
با استدلال به اين سخن، اولويت در تصرّف براي علي عليه السلام ثابت مي شود و البته اين اولويت، مستلزم امامت است. اين استدلال را از شش محور پي مي گيريم:
الف) انحصار ولايت
نخست آن که رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود:وَ هُوَ وَلِيُّکُم مِن بَعدِي.
او ولي و سرپرست شما پس از من است.
آن حضرت با اين سخن، ولايت و اولويت تصرف را منحصر در اميرمؤمنان علي عليه السلام فرمود؛ زيرا پرواضح است که معاني ديگر ولايت مانند نصرت، محبت و موارد ديگر از امور مختص به حضرت علي عليه السلام نيست.
ب) بعديّت زماني
دوم آن که در تمام يا دست کم در بيشتر متون حديث ولايت واژه ي «بَعدي» وجود دارد و خود اين واژه صريح در مدّعاي ماست؛ چرا که «بَعدي» يا زماني است و يا رتبي.ممکن است با نظري سطحي، چنين به نظر آيد که «بَعدي» موجود در حديث ولايت رتبي است، نه زماني که نتيجه ي فرمايش رسول خدا صلي الله عليه و آله اين خواهد بود: مقام ولايت علي عليه السلام، پايين تر از مقام ولايت من است و کسي که در مرتبه ي پس از مقام من بر شما ولايت دارد، علي عليه السلام است.
ولي بايد گفت که مراد رسول خدا صلي الله عليه و آله «بَعدي» زماني است. از اين رو، بنا بر «حديث ولايت» امير مؤمنان عليه السلام وليّ بلافصل مؤمنان بعد از رسول خدا صلي الله عليه و آله است و اگر «بَعدي» در اين حديث، زماني نبود، وجهي نداشت که برخي به تحريف اين حديث بپردازند و واژه ي «بعدي» را حذف نمايند. اشاره به اين مطلب در پي خواهد آمد.
ج) متون ديگري از حديث ولايت
حديث ولايت، افزون بر عبارت پيش گذشته، با الفاظ ديگري نيز نقل گرديده است. آن الفاظ بدون هيچ گونه ترديدي بر امامت و اولويت امير مؤمنان علي عليه السلام دلالت مي نمايند. براي نمونه، احمد بن حنبل در کتاب المسند، حاکم نيشابوري در المستدرک، ابن عساکر در تاريخ مدينة دمشق و افراد ديگري در کتاب هاي ديگر، همگي در قضيّه ي بريده از خود او چنين نقل مي کنند که بريده گويد: هنگامي که به حضور رسول خدا صلي الله عليه و آله رسيدم، از علي سخن به ميان آوردم و به بدگويي و عيب گويي درباره او پرداختم، اما ديدم که رنگ رخ ساره ي پيامبر خدا صلي الله عليه و آله تغيير يافت و فرمود:يا بريدة! ألست أولي بالمؤمنين من أنفسهم؟
اي بريده! آيا من بر مؤمنان از خودشان سزاوارتر نيستم؟
گفتم: آري، اي رسول خدا!
فرمود:
فمن کنت مولاه فعليٌّ مولاه. (4)
پس هر که من مولاي او هستم، علي مولاي اوست.
اين سخن همان گونه است که رسول خدا صلي الله عليه و آله در روزهاي پاياني زندگي خود در روز غدير به مسلمانان فرمود.
مسند احمد بن حنبل، تاريخ مدينة دمشق و منابع ديگر به چندين سند، چنين نقل مي کنند که رسول خدا صلي الله عليه و آله بعد از اين عبارات فرمود:
يا بريدة! من کنت وليّه فعليٌّ وليّه. (5)
اي بريده! هر کس من وليّ او هستم پس علي وليّ اوست.
د) مناقب و فضايل ديگر
ضمن متن حديث ولايت، مناقب ديگري براي اميرمؤمنان علي عليه السلام بيان شده که به آن بزرگوار اختصاص دارد و صحابه ي ديگري با آن حضرت در آن مناقب شريک نيستند. براي نمونه، در کتاب المعجم الاوسط طبراني آمده است که رسول خدا صلي الله عليه و آله در ضمن اين حکايت مي فرمود:ما بال أقوام ينتقصون عليّاً؟ من ينتقض عليّاً فقد تنقّصني، و من فارق عليّاً فقد فارقني، إنّ عليّاً منّي و أنا منه، خلق من طينتي و خلقت من طينة إبراهيم و أنا أفضل من إبراهيم (ذُرِّيَّةً بَعْضُهَا مِن بَعْضٍ وَاللّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ) (6).
چه خيالي در سر مي پرورانند آنان که در مقام بدگويي و عيب گيري درباره علي برآمده اند؟ هر کس علي را خُرده بينگارد، مرا خرده انگاشته و کسي که از علي کناره بجويد، از من کناره گرفته است. به راستي که علي از من است و من از او هستم. او از طينت من آفريده شده و من از طينت ابراهيم آفريده شده ام و من از ابراهيم برترم. «نسلي که بعضي از آنان از ديگري است و خداوند شنوا و داناست». (7)
با نگاه به اين مناقب و فضايل که رسول خدا صلي الله عليه و آله درباره امير مؤمنان علي عليه السلام فرموده، وجود چنين فضايلي براي آن حضرت اثبات مي شود.
افزون بر اين، رسول خدا صلي الله عليه و آله فرموده است:
إنّه لا يفعل إلّا ما يؤمر به.
به راستي او فقط کاري را انجام مي دهد که به او دستور داده شده است.
اين حديث با چندين تعبير، فضايل ديگري را نيز براي اميرمؤمنان علي عليه السلام ياد مي کند.
هـ) تصريح ابن عبّاس
ابن عبّاس همين فضيلت و منقبت ولايت را در ضمن فضايل اميرمؤمنان علي عليه السلام ذکر مي کند و تصريح مي نمايد که اين مناقب ويژه آن حضرت است.چنان که پيش تر حديث ابن عبّاس از مسند طيالسي، مسند احمد و المستدرک حاکم نقل گرديد، صاحبان اين کتاب ها و کتاب هاي ديگر به صحت سند حديث ابن عبّاس تصريح نموده اند.
و) حديث ولايت در آغاز دعوت
حديث ولايت با همين الفاظي که بدان استدلال مي شود، ازجمله فرمايش هاي رسول خدا صلي الله عليه و آله در «حديث يوم الدّار» در آغاز فراخواني و دعوت محمّدي صلي الله عليه و آله است که آن حضرت فرمود:من يبايعني علي أن يکون أخي و صاحبي و وليّکم بعدي؟
چه کسي با من بيعت مي کند که برادر، همراه من و «وليّ» شما بعد از من باشد؟
کوتاه سخن اين که ظاهر يا صريح حديث ولايت بر اولويّت امير مؤمنان علي عليه السلام دلالت دارد و مراد از کلمه ي «وليّ» کاملاً واضح و روشن است.
افزون بر اين، قراين متصل و منفصل ديگري در درون و بيرون حديث وجود دارد که بنا بر آن ها واژه ي «وليّ» در حديث ولايت بر عصمت و اولويّت دلالت دارد.
اين حديث و حکايت فوايد بسياري در بر دارد که شايسته است پژوهش گران درباره آن ها بينديشند.
وجود نفاق و حرکت منافقانه در دوران رسول خدا صلي الله عليه و آله
با توجّه به حديث ولايت و متوني که از اين واقعه ارائه شد، در مي يابيم که در زمان خود پيامبر خدا صلي الله عليه و آله، نيز نفاق سايه ي زشت خود را بر سر عده اي از سران صحابه، بلکه فرمان داران لشکرهاي اعزامي آن حضرت افکنده بود و منافقان تنها عبدالله بن اُبَي و ديگران نبوده اند؛ همان افرادي که به نفاق و دورويي معروف و مشهور و در بني مردم انگشت نما بودند.حديث ولايت پرده ي ابهام را از رازها و حالات پنهاني مقربان و نزديکان از اصحاب رسول خدا صلي الله عليه و آله بر مي دارد.
چه خوب بود اگر همه ي افرادي را که خالد بن وليد همراه بريده – بي آنکه امير مؤمنان علي عليه السلام متوجّه شوند – به مدينه فرستاد نيز مي توانستيم شناسايي کنيم، گرچه به نام يکي دو نفر از آنان دست رس پيدا کرده ايم.
و چه جالب بود اگربه مشخصات کساني که در مدينه، جلوي خانه ي رسول خدا صلي الله عليه و آله اجتماع کرده بودند، مي توانستيم دست بيابيم؛ همان افرادي که از بريده و همراهانش استقبال نمودند، به نظر مي رسد بين خالد بن وليد و يارانش و بين صحابه اي که بر در سراي پيامبر خدا صلي الله عليه و آله اجتماع کرده بودند، تناسب و سنخيت تامّ بوده است و براي انجام منويّات خود، برنامه ريزي هايي از پيش داشته اند.
نگاهي به دشمني خالد با اميرمؤمنان علي عليه السلام
متن واقعه صراحت دارد که خالد بن وليد با علي عليه السلام دشمني و کينه داشته است. بريده نيز به اين نکته اعتراف مي نمايد و جالب اين که خود او نيز به دشمني با حضرت علي عليه السلام اعتراف مي کند.هم چنين از اين واقعه به خوبي در مي يابيم که خالد بن وليد در تمام مدت حيات رسول خدا صلي الله عليه و آله راه دشمني با اميرمؤمنان علي عليه السلام را مي پيموده است.
آري، خالد همان فردي است که ابوبکر بعد از دست يازيدن به منصب خلافت او را به جنگ قبايلي فرستاد که از بيعت با ابوبکر امتناع ورزيدند و از پرداخت زکات به عاملان ابوبکر خودداري نمودند و عقيده ي خود را درباره امامت عليّ بن ابي طالب عليه السلام به صراحت اظهار نمودند.
ابوبکر به خالد دستور داد که حضرت علي عليه السلام را در ميان نماز به قتل برساند، امّا پس از پشيماني از اين تصميم پيش از اين که سلام نمازش را بدهد، گفت:
يا خالد! لا تفعل ما أمرتک به. (8)
يا خالد! دستوري را که به تو داده ام، انجام نده.
اين خالد از همان مهاجماني بود که در ماجراي سقيفه به خانه ي حضرت علي و فاطمه زهرا عليهما السلام هجوم آوردند.
آري، ابوبکر نيک مي دانست که چه کسي را براي کشتن ياران اميرمؤمنان عليه السلام بفرستد و به چه کسي مأموريت کشتن آن حضرت را در ميان نماز واگذار نمايد.
البته ما تاکنون در مصدر معتبري نيافته ايم که امير مؤمنان علي عليه السلام در نماز ابوبکر يا غير او از ديگر صحابه حاضر شده باشد، ولي در کتاب الانساب سمعاني نکته اي نقل شده که در اين باره بسيار مفيد است؛ حضرت علي عليه السلام در نماز ابوبکر حضور داشت که ابوبکر به خالد فرمان داده بود که در ميان نماز که در مسجد رسول الله صلي الله عليه و آله اقامه مي شود، حضرت علي عليه السلام را به قتل برساند و پس از ندامت، پيش از سلام نماز گفت:
يا خالد! لاتفعل ما أمرتک. (9)
خالد! فرماني که به تو داده ام انجام نده.
چه بسا کسي هرگز بر اين موضوع دست نيابد؛ چرا که کتاب الانساب سمعاني، کتاب روايي و حديثي نيست. شايد فردي بگويد: همانند اين حديث در کتاب هاي صحاح، مسانيد، سنن و معجم هاي حديثي موجود نيست، ولي خداوند متعال چنين اراده فرمود که اين حديث توسط اين کتاب رجالي به ما برسد، گر چه راوي آن، عبادبن يعقوب رواجني را به جهت نقل رواياتي که بيان گر فضايل و مناقب امير مؤمنان علي عليه السلام و بدگويي از ديگران است، به تشيع متّهم مي نمايند.
در هر صورت خالد بن وليد چنين اوصافي دارد و هم چنان که گذشت، وي در قضيّه ي کنيز، فرصت را غنيمت شمرد و افرادي را به همراه نامه اي به مدينه فرستاد تا آنان هم نوا با عده اي مانند خود در خُلق و خوي و دشمني و کينه توزي با علي عليه السلام، به هر گونه ممکني موجبات تنزّل مقام اميرمؤمنان عليه السلام را نزد رسول خدا صلي الله عليه و آله فراهم آورند و گويا براي اجراي اين امر بين خالد بن وليد و منافقان سپاه و منافقان مدينه، برنامه ريزي دقيق قبلي بوده است.
البته رسول خدا صلي الله عليه و آله از تمام اين امور باخبر بوده و از سرائر و بواطن و نيّات سوء اين گروه آگاهي داشته، ولي آنان که کنار در خانه ي رسول خدا صلي الله عليه و آله نشسته بودند و مشغول گفت و گو بودند، حتّي نمي دانستند که صدايشان از پشت ديوار به گوش پيامبر صلي الله عليه و آله رسيده و در همان هنگام، آن بزرگوار خشمگين خارج شد و فرمود:
ما تريدون من علي؟! ما تريدون من علي؟! ما تريدون من علي؟!
از علي چه مي خواهيد؟ از علي چه مي خواهيد؟ از علي چه مي خواهيد؟
خالد که بنابر نقل روايت بدان عيب جويي درباره علي عليه السلام نزد رسول خدا صلي الله عليه و آله درآمد، شگفت است که وقتي بر قوم مالک بن نويره تاخت، بر خلاف موازين شرع، کارهايي کرد که فرياد همه ي مسلمانان را در مدينه به آسمان بلند نمود. او به قتل مالک امر نمود و مالک به همسر خود گفت: تو مرا به کشتن دادي! (10) خالدبن وليد دل به هواي همسر مالک بسته بود که از زنان زيباي عرب به شمار مي رفت. او به هر وسيله اي به مقصد شوم خود مي خواست دست يابد. از اين رو، پس از قتل مالک، در همان شب، با همسر او زنا کرد و همين فضيحت موجب شد که فرياد مسلمانان مدينه به آسمان رود.
با وجود چنين جنايتي که دل هر صاحب غيرتي را به درد مي آورد، کسي بر خالد خرده اي نگرفت، ولي حضرت علي عليه السلام که از حقّ خمس کنيزي برداشت، با اعتراض آنان روبه رو شد که رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود:
إنّ له أکثر من ذلک.
حقّ علي از خمس بيش از آن است.
آري، نقشه هاي شوم، دست ياري هاي منافقانه بر ضدّ علي بن ابي طالب عليهما السلام چيز تازه اي نيست و همواره تا امروز بوده و آن حضرت هميشه مظلوم بوده و هميشه دشمنانش در کمينش بوده اند، امّا تا کي اين مظلوميت ادامه خواهد داشت؟
اين جانِ رسول الله صلي الله عليه و آله حتّي از نيّات سوء نزديکان و خويشان هم در امان نبود. ساقي شراب طهور گويا از خم مظلوميت هر چه در ميان بوده، در پيمانه ي علي عليه السلام و فرزندان پاکش ريخته است. آري، خداي عالم حکيم چنين خواسته و مصلحت هدايت خلق چنين ايجاب مي کند که موقعيت امير مؤمنان علي عليه السلام در اين امت مانند موقعيت هارون عليه السلام در امت موسي عليه السلام باشد. (11)
ماجراي حديث ولايت، دست ياري ها و نقشه هاي زيرکانه خالد و هم فکرانش و منافقان مدينه بر ضدّ اميرالمؤمنين عليه السلام در آن زمان را نشان مي دهد.
ولي به رغم همه ي آنان، تمام نقشه ها بر ملا شد و واقعه برخلاف خواسته ي منافقان، به نفع امير مؤمنان علي عليه السلام تمام شد، بلکه موجب صدور حديث ولايت، اعلان رسمي امامت، ولايت و عصمت آن حضرت از نزد رسول خدا صلي الله عليه و آله گرديد، تا جايي که هر کس با علي عليه السلام دشمني نمايد، بايستي استغفار کند و پس از آن، از نو اسلامش را تجديد نمايد.
آنان مي خواستند از اين فرصت بر ضدّ علي عليه السلام استفاده کنند، ولي پيامبر خدا صلي الله عليه و آله از اين فرصت به مصلحت علي عليه السلام و اسلام استفاده کرد.
بغض علي عليه السلام موجب خروج از اسلام
با توجّه به نقل هاي مختلف حديث ولايت، به روايت بريدة بن حصيب، رسول خدا صلي الله عليه و آله به وضوح به کفر و ارتداد دشمن و مبغض عليّ بن ابي طالب عليه السلام حکم نمود. از همين رو، بريده ناگزير دوباره اظهار اسلام کرد.وي مي گويد: از رسول خدا صلي الله عليه و آله جدا نگشتم، مگر اين که از نو بر اسلامم با آن حضرت بيعت کردم و از آن پس کسي در نزد من محبوب تر از علي عليه السلام نبود.
البته اين مطلب که: «محبّت و دوستي علي عليه السلام جنّت رضوان، و بغض و کينه ي بر او، نار نيران است»، در روايات بي شماري و فوق حدّ تواتر در کتاب هاي شيعه و سنّي مذکور است و حتّي کتاب هاي جداگانه اي نيز در اين زمينه به قلم بزرگان اهل تسنّن در مصر، شامات و ساير کشورها تأليف گرديده است.
پينوشتها:
1. سوره ي انبياء: آيه ي 26 و 27.
2. مصباح المتهجّد: 753.
3. همين تعبير بيان گر عصمت صاحبان اين مقامات است.
4. مسند احمد: 347/5، المستدرک: 110/3، تاريخ مدينة دمشق: 187/42.
5. تاريخ مدينة دمشق: 188/42، 192، 193 و 194.
6. سوره آل عمران: آيه 34.
7. المعجم الاوسط: 163/6.
8. علل الشرائع: 192/1، الاحتجاج: 118/1.
9. الانساب سمعاني: 95/3.
10. تاريخ مدينة دمشق: 258/16، سير اعلام النبلاء: 377/1.
11. گفتني است که ما در اين زمينه در کتاب نگاهي به حديث منزلت پژوهشي را انجام داده ايم که – ان شاءالله – در ضمن سلسله پژوهش هاي اعتقادي چاپ خواهد شد.
حسيني ميلاني، علي؛ (1390)، نگاهي به حديث ولايت، قم: انتشارات الحقايق، چاپ چهارم.
/م
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}