نويسنده: فردريک هرزگ
مترجم: همايون همتي





 

امروزه بين کساني که تاريخ الهيات امريکاي شمالي را مي نگارند ( در اينجا مقصود امريکا و عمدتاً پروتستانها هستند ) نوعي اختلاف در حل گسترش مشاهده مي شود که برخي الهيات را به شيوه ي داستاني و برخي منتقدانه مي نگارند. شکل منتقدانه الهيات امريکاي شمالي در نهضت جهاني کليساها کاملاً متمايز است براي مثال تبيين و بررسي اين الهيات در باب جهانگشايي و استعمارگري از جنبه ي الهياتي کاملاً مشخص است. شکل انتقادي اين الهيات که در ابتدا در قالب الهيات سياهپوستان مطرح شد اما بعد تحت تأثير نظامهاي الهياتي اقوام ديگر ( براي مثال بوميان امريکا ) و بخصوص الهيات فمينيستي قرار گرفت در حال حاضر مايه ي اميدواري بسياري براي پيدايش يک فضاي جديد فکري است. همانگونه که معمولاً در توضيح ماجراي الهيات امريکاي شمالي گفته شده است آغاز حرکت آن از مکتب پيوريتانيسم و کساني مثل کاتون مادر ( 1963- 1728 ) و جاناتان ادواردز ( 58- 1703 ) به سوي يونيتاريانيسم توسط کساني مثال ويليام الري چانينگ ( 1842- 1780 )، و از نئوپيوريتانيسم توسط ناتانيل ويليام تيلور ( 1858 - 1786 ) و ليبراليسم توسط هوراس بوشنل ( 76- 1802 ) به " سوي نهضت انجيل اجتماعي " توسط والتر راوشن باخ ( 1918- 1861 ) بوده است. آن چه که انسان مي تواند از طريق اين سير کشف کند با توجه به تنوع وسيع علايق امريکاييان شمالي نوعي علاقه ي عمده ي انسان شناختي است که ادواردز بر قدرت عقل در کشف حقيقت حتي حقيقت خدا تأکيد مي کرد. يونيتاريانيسم موجب سير عقل به سوي تقريب هر چه بيشتر به کمالات الهي بود. مکتب نئوپيوريتانيسم به رد عقيده به گناه نخستين پرداخت. از آن هنگام به بعد تأکيد بر جنبه ي انسان شناختي فزوني يافت هر چند نهضت انجيل اجتماعي توسط آيين ارتدکسي جديد به عنوان رقيبي براي ارتدکسي و شاخه هايي مثل بنيادگرايي و مذهب انجيلي بود. در زمانهاي اخير برادران نيبهور تأثير زيادي از خود بر جاي گذاشته اند، راينهولد نيبهور ( 1965 - 1892 ) تأثير عظيم و گسترده اي داشت. اما او نيز نهايتاً بر ابعاد انسان شناختي ايمان متمرکز شد. هر چند اين امر براي بسياري ممکن است عجيب به نظر برسد و موفقيت الهيات امريکاي شمالي را مرهون بکارگيري دقيق معيارهاي راست ديني کهن و شرايط کثرت گرايي ديني بدانند ولي از اين ديدگاه ليبراليسم به طور گسترده به عنوان نوعي ارتدوکسي تعديل يافته تلقي مي شود.
کم و بيش درون اين چارچوب قراردادي تعدادي از متکلمان امريکاي شمالي در دهه هاي اخير کمکهاي ارزشمندي در سطح جهاني به نهضت جهاني کليساها کرده اند. گئورگ فلورفسکي، الکساندر شمعان و جان مايندرفر نقش ارزشمندي در وساطت بين راست ديني کليساي شرق و کليساهاي غربي داشته اند.
ج. س. هوراي در بررسي مسئله ي آزادي ديني در "واتيکان دوم" نقش برجسته اي داشت در حالي که درست همکار يسوعي او آوري دولس به شکل گيري مجدد تفکر کاتوليکي درباره ي کليسا کمک کرده است و آثاري مثل "سرمشق هاي کليسا" ( 1974 )، "کليسايي براي ايمان آوردن" ( 1982 )، و "جامعيت کليسا" ( 1985 )، تأليف کرده است. کمکهاي پروتستانتها در مورد ايمان و نظم طيف وسيعي را در برمي گيرد که شامل مطالعات کليساشناسي ج. پ. فلسون به نام " قلمرو آمرزش " ( 1951 ) و پ. س. مينيار تحت عنوان " تصويرهايي از کليسا " ( 1960 ) و نيز اثر آلبرت اوستلر درباره ي کتاب مقدس و سنّت در مونترال ( 1963 ) تا قسمتي که توسط ژئوفري وين رايت در BEM ( غسل تعميد، عشاء رباني و تبشير ) و دفاع او از رهيافت نهضت جهاني نسبت به شناخت اعتقادات و آموزه ها ( عقيده شناسي 1980 ) را در مي گيرد. هاروي کاکس بسياري از موضوعات را در دهه ي 1960 در کتابش به نام شهر دنيوي ( 1965 ) مطرح ساخت.
در اواسط قرن نوزدهم فيليپ شاف مشاهده کرد که تاريخ کليساي امريکاي شمالي به استثناي فرقه هاي اندکي که چندان اهميت نداشتند آشکارا تحت تأثير عقيده ي جدايي کليسا و دولت بودند و نمي توانستند هيچ ابتکار عملي که حادثه ي تاريخي براي کليسا تلقي شود از خود بروز دهند. اين مسئله هنوز نيز ادامه دارد. نظامهاي الهياتي دانشگاهي حداقل سرمشقهاي تفکر اروپايي را ادامه دادند. اما الهيات عاميانه سريعاً به تلاش براي مشروعيت بخشيدن به فتوحات قاره اي و تقدس بخشيدن به نسل کشي بوميان امريکايي پرداخت. داستان اين ماجرا و الهيات بردگي محور در سال 1850 توسط ايفسون بروکس از اهالي کاروليناي جنوبي در اثري از او آورده شده است:
« پس از ارسال پسرش براي آمرزش نژاد بشر خداوند هرگز هديه ي گرانبهايي را چنين سخاوتمندانه نفرستاده است تا صفات او را آشکار سازد مگر در قالب بردگي. » الهيات عاميانه ي امريکاي شمالي هميشه با موفقيت همراه بوده است. برخي از برنامه هاي انجيلي تلويزيوني جديد نمونه هاي واضح اين ادعا هستند. اما با اين همه الهيات دانشگاهي غالباً عقب تر قرار داشته است. تلاش جديدي لازم است تا به تحقيق درباره ي تاريخ الهيات دانشگاهي در امريکا با توجه به شکاف عميق بين انجيل و واقعيت ديني امريکاي شمالي بپردازد. از زمان انتشار اثر مارتين ي. مارتي به نام " امپراطوري عادل " ديگر توجه به اختلاف بين الهيات امريکايي و رهيافت مبتني بر انتقاد از خود غير ممکن شده است.
وضعيت کنوني نمايانگر مبارزه اي عميق بين شخصيت خداوند و واقعيت عيسي است هم به عنوان واقعيت غايي نامحسوس که با فقر و بي عدالتي مبارزه مي کند يا به نحوي آشتي ناپذير بر عليه آن اقدام مي کند. اين مناقشه مستلزم مبارزه اي ريشه اي در مورد حجيت و اعتبار انجيل در قرن بيستم در کشور آمريکا است. (1)

پي‌نوشت‌ها:

1- اين مقاله تحت عنوان انگليسي )
( North Amereican Thology ) توسط Frederick Herzog نگارش يافته است.

منبع مقاله: منبع مقاله :
ج. هـ. ليث ... [و ديگران]، ( 1379 )، مقدمه اي بر الهيات معاصر، مترجم: همايون همتي، تهران: نقش جهان، چاپ اول.