نويسنده: حجت الإسلام والمسلمين محسن حيدري




 

مقدمه

به دنبال شعله ور شدن آتش جنگ جهاني اول، در اوائل آگوست1914م (مردادماه1293ش) نيروهاي نظامي انگليس در نوامبر(آبان ماه) همان سال، به فرماندهي دلامين، از طريق خليج فارس به شهرهاي آبادان و خرمشهر رسيده، آن ها را اشغال نمودند.(1)
نيروهاي انگليسي، پس از آن، به تدريج همه خوزستان را اشغال؛ و از طريق آبادان و خرمشهر؛ بصره، فاو و بخش هاي زيادي از خاک عثماني را در بين النهرين اشغال کردند.
دولت ايران در جنگ جهاني اول اعلام بي طرفي کرد. اما هيچ يک از طرف هاي درگيري، به بي طرفي ايران احترام نگذاشت؛ و دولت ايران نيز ضعيف تر از آن بود که از ورود قواي بيگانه به خاک خود جلوگيري کند.
حکومت خوزستان، در آن زمان به عهده شيخ خزعل خان سردار اقدس بود، وي نه تنها در مقابل اشغالگران انگليسي کوچک ترين مقاومت و مخالفتي نشان نداد، بلکه همه قواي خود را در اختيار آنها قرار داد. خزعل روابط محکمي با انگليس داشت و بنا بر اسناد موجود وارد فراماسونري شده، لژي را در خرمشهر تأسيس کرده بود.(2)
تنها مقاومتي که در برابر متجاوزين انگليسي صورت گرفت، مقاومت اسلامي جهاد عشاير عرب خوزستاني بود. آنان وقتي قواي فتواي مرجع وقت، يعني مرحوم آيت الله سيدمحمدکاظم طباطبايي يزدي(3) صاحب عروه را شنيدند، با راهنمايي روحانيت محلي و فرماندهي سران عشاير، حماسه هاي جاودانه اي را در خوزستان آفريدند.
اين نهضت را مي توان يکي از حلقه هاي زنجيره اي نهضت هاي اسلامي ضداستعماري دو قرن اخير قلمداد نمود. اما متأسفانه تاکنون کسي به آن نپرداخته است.

اهداف انگليس از اشغال خوزستان

1. حفاظت از تأسيسات و لوله هاي شرکت نفت انگليس و ايران

استخراج نفت از منابع زيرزميني ايران به عنوان يکي از بزرگترين منابع محرک ماشين صنايع و تکنولوژي تمدن جديد، همواره مورد توجه شديد و جدّي استعمارگران و در رأس آنها دولت بريتانيا بوده است.
در آغاز جنگ جهاني اول، نفت ايران اهميت حياتي براي انگلستان داشت؛ نه فقط صنعت و اقتصاد انگلستان به اي نفت وابستگي شديد داشت، بلکه ماشين جنگي انگلستان و بخش مهم آن، يعني ناوگان نيروي دريايي انگلستان، به کلّي وابسته به نفت ايران بود. نفت ايران در دو جنگ، نيروي دريايي انگلستان را نجات داد.
به گفته ژنرال انگليسي، سرپرسي سايکس: «در اثناي جنگ بزرگ، اين شرکت [= شرکت نفت انگليس و ايران] نيکي بسياري به دولت انگليس نموده، سوخت براي کشتي هايي که در آب هاي شرق و در درياي سفيد کار مي کردند، رسانيده، در عراق هم براي رفت و آمد، و برد و آورد، و قير براي ميدان هاي جنگي، به ويژه براي ميدان جنگ عراق مي رسانيد، که اگر آن چيزها نمي رسيد، ما نمي توانستيم به آن پيروزي ها در جنگ دست يابيم».(4)
با توجه به اهميت حياتي نفت ايران براي انگليس و با عنايت به اين که انگليس در آستانه جنگ جهاني اول، پالايشگاه نفت آبادان و لوله شرکت نفت را که در طول 150 مايل از نفتون مسجد سليمان تا اهواز، و از آنجا تا به آبادان (به طول 120 مايل) امتداد داشت، در معرض خطر جدي از سوي عشاير غيور خوزستاني مي ديد، در همان ماه هاي اول جنگ، خوزستان را اشغال نمود، تا بتواند از تأسيسات و لوله هاي نفت شرکت انگليسي حفاظت نمايد.
البته انگيزه فوق جنبه مقدماتي براي اهداف بزرگ انگليس در زمينه اشغال ايران و عراق داشت. اما به عقيده برخي از مورخان، هدف اصلي انگليس همان خوزستان بوده و بصره و فاو را صرفاً براي حمايت از پالايشگاه آبادان، اشغال و پس از آن طمع کرده همه عراق را تسخير نمود.(5)

2. تجزيه عثماني

هدف ديگر انگليس از اشغال خوزستان و عراق، تجزيه کردن امپراتوري عثماني بود.
استعمار که استراتژي خود را از ديرباز، بر اساس سياست شيطاني «تفرقه بينداز و حکومت کن» نهاده بود، نقشه متلاشي ساختن امپراتوري بزرگ عثماني را، که شامل ترکيه، عراق، حجاز، مصر، سوريه، لبنان، فلسطين و برخي از شيخ نشين هاي خليج فارس بود، در سر مي پروراند. در کنار آن هدف اصلي استعمار، نقشه شوم ديگري يعني تشکيل دولت صهيونيستي در فلسطين در برنامه انگليسي ها قرار گرفته بود، و مانع عمده اين هدف استعماري را وجود امپراتوري عثماني مي ديدند. لذا عزم آنان براي تجزيه عثماني مضاعف گرديد. انگليسي ها در اين راستا، زمينه سازي هاي زيادي انجام داده بودند. از جمله سران خائن برخي مناطق عربي امثال آل سعود، آل صباح، برخي از شخصيت هاي عراقي و نيز خزعل خان را مريد و مزدور خود ساختند، و آنها را به عنوان «اتحاد عربي عليه عثماني» سازماندهي کرد. ناگفته نماند، اگر چه ترکان عثماني سياست مطلوبي در اداره امپراتوري بزرگ خود نداشتند، و ظلم و ستم فاحشي بر شيعيان روا مي داشتند، ولي با اين حال، چون حفظ و تداوم آن امپراتوري و وحدت بزرگ اسلامي، خاري در چشم دشمنان اسلام بود، علماي شيعه و پيروان آن ها جانانه در جنگ و جهاد عليه انگليسي ها وارد شدند، و هزاران نفر را در راه جهاد قرباني دادند. از جمله شهداي بزرگ آن جهاد، مرحوم آيت الله زاده سيدمحمد يزدي فرزند مرجع بزرگ شيعه در آن زمان بود.

3. گرفتن گلوگاه ايران از ناحيه جنوب و خليج فارس، در راستاي تحکيم سلطه استعماري بر ايران

انگيزه سوم انگليس از اشغال خوزستان، زمينه سازي جهت اشغال کل ايران بود. زيرا ايران با توجه به موقعيت سوق الجيشي و اشراف بر خليج فارس، همواره يکي از اهداف عمده استعماري انگليس بود. اشغال ايران هم بدون گرفتن گلوگاه آن، يعني خوزستان و خليج فارس، ممکن نبود. لذا در جنگ جهاني اول، نخست خوزستان را و پس از آن خليج فارس را از ناحيه بوشهر اشغال نمودند. انگليسي ها در مقابل اشغال خوزستان، با مقاومت جهاد عشاير آن استان و در مقابل اشغال خليج فارس با مقاومت دليران تنگستان مواجه شدند.

زمينه ها و عوامل قيام عشاير خوزستان عليه اشغالگران انگليسي

1. فرهنگ مجاهدپرور تشيع و روحيه شهادت طلبي حسيني

مردم و عشاير عرب خوزستان در مکتب تشيع و شهادت و جانبازي پرورش يافته اند. تشيع آنها اصيل است و به قرن اول هجري در زمان خلافت اميرالمؤمنين(عليه السّلام) در کوفه برمي گردد. ريشه جمعي از عشاير خوزستان به شيعيان مخلص اوليه آن حضرت، امثال مالک اشتر، حجر بن عدي، حبيب بن مظاهر، مقداد بن اسود کندي و امثال آنان برمي گردد. بر اساس برخي روايت هاي تاريخي نوادگان آنان بر اثر فشار و ظلم بني اميه به ايران مهاجرت نمودند، و بسياري از آنان در خوزستان رحل اقامت افکندند.
از اين لحاظ و به جهات ديگر است که خوزستان به عنوان دروازه ورود تشيع به ايران شناخته شده است. مقام معظم رهبري حضرت آيت الله العظمي خامنه اي مردم ايران را از نظر تشيع وامدار دو منطقه دانسته اند؛ يکي اهواز و ديگري جبل عامل.(6)
از اين رهگذر است که وقتي فرزندان غيور عشاير شيعه خوزستان نداي جهاد را شنيدند، با تمام وجود آن را لبيک گفتند. اين فرهنگ در شعارها و رجزهاي حماسي آنان (يزله ها)، در واقعه جهاد انعکاس پيدا کرده است. از جمله آن شعارهاست:
1. «مهظومه الزهره او تنخاني» «زهرا(عليها السّلام) مظلوم است و مرا فرا مي خواند».
2. «يا لهاوي الجنة امشي اويانه» «اي کسي که خواهان بهشت هستي، با ما بيا!»
3. «بدّلنا الخَنَّه ابحوُريّة» «زنان حورالعين را به جاي زن هاي دنيايي برگزيده ام».

2. نفوذ مرجعيت متعهد و آگاه شيعي در بين توده هاي مردمي

يکي از امتيازات تشيع، اعتقاد به زعامت فقها، به عنوان مرجعيت و نيابت از سوي امام مصوم(عليه السّلام) است. شيعيان حکم فقيه و مرجع تقليد را در همه چيز از جمله در جهاد واجب الإطاعه مي دانند.
فقيه وارسته و مرجع تقليد بانفوذ شيعه در آن زمان، در نجف اشرف، مرحوم آيت الله العظمي سيدمحمدکاظم يزدي (1337-1247هـ)، صاحب عروة الوثقي بود. آن فقيه نستوه، همين که از اشغال زمين هاي اسلامي توسط کفار انگليسي آگاهي يافت، عکس العمل بجا، سريع، قاطع و محکمي نشان داد. وي شخصاً در صحن حضرت اميرالمؤمنين(عليه السّلام)، سخنراني پرشوري عليه انگليس ايراد فرمود، و امت اسلام را به دفاع از کيان اسلام دعوت نمود. نامه ها و هيأت هاي زيادي به مناطق مختلف فرستاد. از جمله، هيأتي از مجتهدين نجف را به سرپرستي فرزند ارشدش آيت الله زاده شهيد سيدمحمد، به خوزستان گسيل داشت و عشاير را به دفاع از وطن اسلام و بيرون راندن متجاوزان فراخواند.
متن تلگرام آيت الله العظمي سيدمحمدکاظم يزدي، که در آن عشاير را به لزوم دفاع در مقابل اشغالگران کافر فرا خوانده بود از اين قرار است:
الي حضرة الشيخ خزعل خان، عن النجف
عشار- محمرة. سلام علي السردار الأرفع معزالسلطنة الشيخ خزعل دام اجلاله.
بسم الله الرحمن الرحيم
لا يخفي ان من اهمّ الواجبات المحافظة علي بيضة الإسلام، والدفاع بالنفس النفيس عن ثغور المسلمين ضدمهاجمة الکفار، و أنت في ثغر مهمّ، فالواجب حفظ ذلک الثغر عن هجوم الکفار بکل ما تتمکن، کما يجب ذلک علي سائرالعشائر القاطنين في تلک الجهات. و عليک تبليغ ذلک اليهم، کما انه يحرم علي کل مسلم معاونة الکفار و معاضدتهم علي محاربة المسلمين. والأمل بهمتک و غيرتک أن تبذل تمام جهدک في دفع الکافرين. والله مؤيدک بالنصر علي اعدائه ان شاءالله تعالي.
1 محرم 1333 هـ. 22 تشرين الثاني 1914م
محمدکاظم الطباطبايي(7)
مخاطب پيام موفق خزعل بود. چون حاکميت خوزستان به عهده او بود. اما مکلف به جهاد، همه مردم بودند. اعم از خزعل و ديگر عشاير ساکن آن سامان. ترجمه آن پيام:
بسم الله الرحمن الرحيم
از نجف- حضرت شيخ خزعل خان
محمره- عشار
سلام بر سدار ارفع معزالسلطنه(8) شيخ خزعل دام اجلاله
روشن است که پاسداري از کيان اسلام و دفاع با جان و مال از ثغور (سرحدات) مسلمين، در برابر تهاجم کفار، از مهم ترين واجبات است و تو در يکي از مناطق مهم مرزي هستي، پس حفظ آن منطقه از هجوم کفار به وسيله آن چه که در توان داري بر تو واجب است. همان گونه که اين امر بر ساير عشاير ساکن در آن جهات واجب است. و بر تو لازم است که اين پيام را به آنها ابلاغ کني. ياري رساندن به کفار و همکاري با آنان در زمينه جنگ با مسلمين بر هر مسلماني حرام است. اميد آن است که با همت و غيرت خويش همه تلاش خود را در راه دفع کفار بذل نمايي. خداوند ترا بر دشمنانش پيروز گرداند. انشاءالله
1 محرم 1333-22 نوامبر 1914
[اول آذر 1293ش]
محمد کاظم طباطبايي
شبيه پيام فوق، از طرف علماي ديگر نجف، از قبيل آيات عظام شيخ الشريعه اصفهاني، سيدمصطفي کاشاني، محمدحسين المهدي، آيت الله زاده خراساني و سيدعلي تبريزي خطاب به خزعل به عشاير خوزستان رسيده بود.(9)
در مقابل اين پيام ها، خزعل با اين که مخاطب اول بود، نه تنها به تکليف خود عمل نکرد، بلکه به انگليسي ها کمک هم کرد. اما عشاير خوزستان با صلابت و اخلاص، آن دعوت را اجابت کردند.(10) آنان با لهجه محلي و شعار حماسي (يزله) خويش در پاسخ به نداي سيدمحمدکاظم يزدي، و فرزند او سيدمحمد، چنين مي سرودند: «يا سيد! جدک ويّانه»(11) و راهي جبهه ها مي شدند.

3. بيداري عمومي برآمده از نهضت هاي اسلامي ضداستعماري در ايران

با گسترش دامنه تحرکات استعمارگران در بلاد اسلام، و تجاوزهاي آنان به کشورهاي مسلمان، نهضت هاي اسلامي مردمي به رهبري علما و فقهاي شيعه، در کشورهاي اسلامي به ويژه در ايران برپا گرديد؛ مثل:
الف. جهاد اسلامي، که با فتواي سيدمحمد مجاهد، صاحب کتاب «المناهل»، متوفاي 1242هـ آغاز شد. وي در سال1241 فتواي جهاد را بر عليه اشغالگران روس صادر و خود شخصاً در جهاد عليه روس در آذربايجان شرکت نمود.
ب. نهضت تحريم تنباکو که با فتواي ميرزاي شيرازي بزرگ (1312 -1230هـ) بر عليه شرکت انگليسي رژي، در زمان ناصرالدين شاه پديد آمد، و با شکست شاه و انگليس به پيروزي رسيد.
ج. نهضت بيدارگري اصلاحي سيدجمال الدين اسدآبادي (1314-1254هـ) که به نهضت اتحاد جهان اسلام معروف گرديد.
د. نهضت مشروطيت، که با پايمردي علمايي چون آيت الله شهيد شيخ فضل الله نوري (1327-1258هـ) و با فتواي آيت الله العظمي آخوند خراساني (1329-1255هـ)، به ثمر نشست. اگرچه غربزدگان ميوه آن را به ناحق چيدند، و مؤسسان آن نهضت را به دار آويختند.
بازتاب اين نهضت ها، بيداري عمومي اي بود که امت اسلام را دربر گرفت. نسيم آزادي خواهي، ضديت با اجنبي و مقاومت در مقابل تهاجم کفار که از آن نهضت ها برخاسته بود، به خوزستان- مثل جاهاي ديگر- رسيده بود. همين نسيم آزادي بخش، از عوامل و زمينه هاي قيام عشاير خوزستان در مقابل اشغالگران انگليسي بود.

4. حضور علماي رباني، خطبا و شعراي متعهد

علاوه بر تأثير حکم جهاد مراجع آن زمان، حضور فعال و نقش هدايت گرانه علماي رباني خوزستان در بسيج عشاير، تأثير بسزايي داشت. در کنار آنها نبايد از نقش بارز خطباي منبر حسيني و شعراي شجاع و متدين، در تحريک عواطف اسلامي غفلت کرد. آنان نخبگان متعهد آن جامعه بودند.
از علما، خطبا و شعراي مطرح در خوزستان و مؤثر در هنگامه جهاد مي توان شخصيت هاي زير را نام برد:
1. آيت الله سيدعيسي کمال الدين (1369-1293هـ) که ساکن اهواز بود و در تمام مراحل جهاد حضور فعال داشت و از سوي اشغالگران به خارج از کشور تبعيد گرديد.
2. علامه مجاهد سيدجابر آل بوشوکه، فرمانده عمليات آزادسازي شادگان و صاحب پرچم معروف(12) که سيدمحسن امين در کتاب اعيان الشيعه به شخصيت ارزنده وي اشاره نموده است.
3. آيت الله سيدعباس مجاهد از علماي شادگان
4. آيت الله شيخ نصرالله حويزي (1346-1291هـ) از علماي حويزه
5. شيخ سلمان بن شيخ علي طرفي آل بوعفري از علماي سوسنگرد و اهواز
6. شيخ سلمان بن محمد طرفي از علماي سوسنگرد
7. شيخ حسن ساعدي از علماي سوسنگرد
8. شيخ علي فرطوسي از علماي اهواز
9. شيخ حسن البدوي الجلالي متوفاي 1352هـ از علماي سوسنگرد
10. شهيد شيخ ماضي طرفي که در واقعه جهاد به شهادت رسيد.
11. سيدراضي بن سيداعنايه آل بوشوکه
12. سيدحمد بن سيدعنايه (متوفاي 1339ش)
13. سيدسلطان آل بوشوکه (متوفاي 1344ش)
14. سيدشريف آل بوشوکه (متوفاي 1339ش)
15. سيدطاهر آل بوشوکه (متوفاي 1337ش)
16. سيدحسن بن سيدموسي موسوي از اهالي دشت آزادگان
17. سيدمحسن بن سيدموسي موسوي از اهالي دشت آزادگان
18. سيدعلي بن سيدموسي موسوي از اهالي دشت آزادگان
19. سيدمرتضي الخرسان از اهالي دشت آزادگان
20. شيخ هادي جواهري ساکن سوسنگرد
21. شيخ نعمه البدوي الجلالي از اهالي سوسنگرد
22. شهيد شيخ عبدالله سعدوني طرفي که در واقعه جهاد به شهادت رسيد.
23. شيخ سيدطرفي از اهالي دشت آزادگان
24. شيخ عبدالرضا سهلاني از علماي شادگان
25. شيخ محمد نجفي سهلاني از علماي شادگان
26. شيخ علي سهلاني از علماي شادگان
27. شيخ حسين بندري از علماي شادگان
28. شيخ موسي عصامي از علماي شادگان
29. آيت الله شيخ محمدعلي معصومي بهبهاني (1372-1288) وي اهل بهبهان بود. وقتي اخبار واقعه جهاد به سمع او رسيد، به قصد شلرکت در جهاد به اهواز آمد. اما بنا به دستور مرجعيت شيعه راهي منطقه تنگستان و دشتستان گرديد، تا به کمک مبارزان آنجا بشتابد. زيرا بعد از خوزستان، منطقه آنها به اشغال انگليسي ها درآمده بود.
30. شهيد شيخ مرتضي مجتهد شوشتري که نوه شيخ جعفر شوشتري بود. وي به دشمني عليه انگليسي ها در شوشتر برخاسته بود و مردم را عليه آنان تحريک مي کرد.(13) از وي يادداشت هايي پيرامون مبارزات عشاير خوزستان عليه انگليس مانده است. بالأخره (بر اثر تحريکات انگليس) شيخ مرتضي در سال1335ق شبي به دست کسان ناشناس کشته شد.(14)
31. شيخ سالم عبيات از اهالي بستان
32. شيخ عبدالکريم شرفي از اهالي شرفه
33. شيخ هادي طرفي از دشت آزادگان
34. شيخ عبدالعالي طرفي (1388-1310ق) از اهالي بستان
35. شيخ حسن بن اگشيّش سواري از اهالي رفيع
36. شيخ صالح بن شيخ علي سواري از اهالي رفيع
37. شيخ علي بن امحيسن سواري از اهالي رفيع
38. شيخ علي بن اسماري از اهالي رفيع
39. ابريدي ابن علي اثويني. وي شاعري زبردست و در تهييج عشاير نقش مهمي ايفا کرد و خود در جريان جهاد زخمي شد.
40. شيخ ابراهيم سهلاني از اهالي شادگان
نامبردگان عمدتاً از اهواز، دشت آزادگان و شادگان بودند. تحصيلات علمي و ديني آنان در حوزه نجف اشرف بود. بعضي از آنها قبل از واقعه جهاد، در منطقه ساکن بودند. برخي از آنان از نجف براي جهاد به خوزستان برگشته بودند.

5. روحيه سلحشوري و وطن خواهي عشايري(15)

اصولاً عشاير با توجه به شرايط طبيعي و فرهنگي محيط، غالباً از روحيه سلحشوري، شجاعت، فداکاري، غيرت و جوانمردي برخوردارند. اين خصيصه در حد بسيار بالايي در بين عشاير خوزستان مشهود است. همين روحيه، از عشاير، در جنگ عليه انگلستان متجاوز، مرداني مقاوم و فداکار ساخت. به طوري که از مرگ به هيچ وجه هراسي نداشتند. آنان در ميدان نبرد، با وجود اين که از شهيدانشان پشته ها ساخته شده بود، به پيش روي و مقاومت دليرانه مي پرداختند، در حالي که اين يزله (رجز، شعار) را سر مي دادند: «ال احنه اسلال العيالة»، «همه ما، مايه وحشت و مرگ براي متجاوزان هستيم».
با توجه به زمينه هايي که گفته شد، تقريباً همه عشاير عرب خوزستان، به استثناي خزعل و دارودسته اش در جهاد شرکت داشتند. علاوه بر طايفه بزرگ «بني طرف» با همه حمايل(16) و متحدان آنان، که بار اصلي مقاومت اسلامي را بر دوش کشيده بودند، طوايف ديگري مانند بني کعب، باوي، زرگان، سادات آل بوشوکه، موالي البطاط، بيت العلويه، بيت سيدلفته، آل بودنين، آل مهدي، شرفه، بني ساله، سواري، حيادر، فراتصه، مراونه، عبدالخان، بني اسد، بني مذحج، سودان، آل کثير، سلامات، الحميد، خزرج، مجدم، آل بوغبيش، خنافره، سواعد، چنانه، مزرعه، بني تميم، لويمي، دغاغله، الباجي، الحايي آل بوعبيد، صاکيّه، نيس، عساکره و ديگر طوايف و قبايل عرب و نيز برخي از طوايف لر و بختياري ساکن خوزستان به نوعي در جريان جهاد مشارکت داشتند.
سر پرسي سايکس مي نويسد: «ايل بختياري که سال ها با ما روابط دوستانه داشتند، اين وقت به کلي با ما دشمن شده بودند، و قضيه طوري شده بود که مثلاً پدر نسبت به انگليسي ها ابراز حس همدردي مي کرد، در صورتي که اولادش با ما مي جنگيدند و با دشمن همکاري مي نمودند».(17)

6. نقش سران دلير عشاير عرب خوزستان در واقعه جهاد

با توجه به بافت قبيلگي حاکم بر عشاير، و نقش شيخ عشيره، جانبازي ها و دلاوري ها و رشادت هاي افراد عشاير تابعي از شخصيت و روحيه سران عشاير و شيوخ قبائل بوده است.
اينک لازم است سران عشاير مؤثر در امر جهاد، معرفي شوند.
1. سيد اعنايه آل بوشوکه
وي پسرعموي علامه مجاهد، سيدجابر بود که رهبري عشاير را در غرب کارون عليه خزعل و انگليس به عهده گرفت. وي در سال1343ق وفات يافت.(18)
2. شهيد ازباري سيلاوي
وي از سران طايفه بني ساله بود. در جريان جهاد به شهادت رسيد و در همان ميدان جنگ، که اکنون گلزار شهداي جهاد مي باشد، دفن گرديد.
3. عوفي بن مهاوي طرفي
4. عاصي بن شرهان طرفي
5. صدام بن زاير علي طرفي
6. مطلب سبهاني طرفي
7. علي بن عباس طرفي
8. خزعل بن کاظم طرفي
شش نفر اخير از بزرگان بني طرف بودند. آنها خدمات زيادي در جنگ و جهاد کردند؛ و بار اصلي جهاد و مقاومت را عمدتاً به دوش داشتند. برخي از آنها، بعد از پايان جنگ، در يک خيزش مردمي به نام «انقلاب الجمهور» در سال1296ش به قدرت شيخ خزعل در منطقه دشت آزادگان پايان دادند.
عوفي بن مهاوي بعد از جنگ به خارج از کشور تبعيد گرديد؛ برخي ديگر هم به نقاط ديگر محکوم به تبعيد شدند.(19)
9. اعنايه بن ماجد باوي؛ وي از بزرگان طايفه باوي بوده، که به همراه فرزندان و افراد قبيله اش به مجاهدين پيوستند، و در جهاد شرکت نمودند.
10. قسملي زرگاني؛ وي بزرگ طايفه زرگان و معروف به ديانت و شجاعت بود. نقل شده است وي نزد مرحوم آيت الله سيدمحمدکاظم يزدي در نجف رفت و از آن مرجع بزرگ سئوال کرد آيا جنگ با انگليسي ها واجب است؟ آن مرجع تقليد در جواب فرمودند: «شما بر حقّيد، در راه اسلام جهاد کنيد، و به جنگ با دشمن خدا بپردازيد»
وي پس از بازگشت به وطن با دو طايفه سلامات و الحميد هم پيمان شد و با منفجر ساختن لوله هاي نفت شرکت انگليس ضربات مهلکي را بر آنان وارد کرد. جنگ سختي بين آنان و نيروهاي انگليسي و طرفداران خزعل در منطقه زرگان واقع شد.
وي هديه ژنرال محمدفاضل داغستاني فرمانده نيروهاي عثماني را که با خود خلعت ها و شمشيرهاي مرصع آورده بود، رد کرد و گفت: «چنانچه جنگ با انگليس حق است- همان طور که هست- نياز به خلعت ها و طلا نيست. زيرا ما در برابر خدا و قرآن وظايفي داريم که تا سرحد شهادت آماده انجام آنها مي باشيم.»
وي پس از پايان جنگ، به همراه تعدادي از مجاهدين تنگستاني از سوي انگليس به سنگاپور تبعيد گرديد.(20)

7. حاکميت ستمگرانه و مزدوري شيخ خزعل

يکي ديگر از عوامل و زمينه هاي جهاد عشاير، حاکميت ستمگرانه و سوابق سوء رفتار خزعل با عشاير، و بالاخره روابط مزدورانه وي با انگليس بود.
شيخ خزعل فرزند جابر بن يوسف، به دنبال کشتن برادرش مزعل در سال 1315ق (1896م)، حاکم خرمشهر شد. وي، پدر و جدش به طرز مرموزي با انگليسي ها رابطه داشتند؛ و با پشتيباني آنها، بدون هيچ سابقه مشخص و انتساب عشيره اي محرز، بر عشاير منطقه حاکميت پيدا کرده بودند.
مظفرالدين شاه قاجار هر عنوان رسمي را که مزعل داشت، از حکمراني خرمشهر، سرحدداري آنجا، لقب معزالسلطنه و درجه اميرتوماني(21) همه را به خزعل داد.(22)
سپس حکمراني اهواز را به او بخشيدند. در سال1319ق زمين هاي اين سوي کارون را که خالصه دولت بود، با چند پارچه آبادي به فرمان شاه به او واگذار کردند. وي به تدريج بر همه نقاط خوزستان حاکميت پيدا کرد و به او لقب سرداراقدس و اميرنوياني(23) دادند. با آن قدرتي که شيخ خزعل پيدا نمود، دست ستم خود را بر عشاير دراز کرد. جاسوسان او همه جا پراکنده شدند، و همين که به کسي بدگمان مي شد، او را از ميان برمي داشت. بدين سان دل ها همه از ترس و تنفر از او مملو گرديد.
انگليسي ها از همان سال هاي اول يعني قبل از سال 1317ق با او رابطه بسيار مستحکمي برقرار کردند. اين ربطه، روز به روز قوي تر و آشکارتر گرديد. وقتي شرکت نفت ايران و انگليس تأسيس شد، وجود او را براي حفاظت از منافع خود در خوزستان و نيز پياده کردن توطئه هاي ضداسلامي در کشورهاي عثماني و ايران ضروري ديدند. لذا او را با آل سعود و آل صباح کويت مرتبط ساختند.
نوه خزعل، درباره جدش مي نويسد: «در سال1914م، ژنرال نوکس به نمايندگي از دولت بريتانيا قرارداد همکاري دوجانبه اي با وي بست».(24)
از قرار معلوم، انگليسي ها به خزعل وعده هاي پوچ جدايي طلبي داده بودند. از طرف ديگر خزعل هم طوق بندگي انگليس را پذيرفته، و تا فراماسونري و تدسيس لژ در خرمشهر پيش رفت.
براين اساس وي نه تنها به نداي مرجعيت شيعه پاسخ مثبت نداد، بلکه به عنوان يک غلام حلقه به گوش، تمامي امکانات خود را در راستاي همکاري با انگليس براي سرکوب عشاير به پا خاسته عليه کفار، بسيج نمود.
شيخ خزعل، با وجود آن همه ظلم و ستم و سرسپردگي به کفار، تظاهر به اقمامه شعائر ديني چون برپايي مجالس روضه خواني و ارتباط با علماء هم داشت. مثلاً وي قبل از واقعه جهاد با يکي از علماي نجف به نام آيت الله شيخ عبدالکريم جزايري ارتباط داشت. آن مجتهد بزرگ در موقع تجاوز انلگيسي ها به خوزستان، او را به جهاد عليه انگليس دعوت کرد. اما خزعل طي نامه اي که براي آن مجتهد فرستاد، به سبب رابطه اش با انگليس، از هرگونه اقدام عليه آنها عذر خواست. با اين کار علماء را به شدت از خود رنجيده خاطر ساخت. لذا وقتي خزعل بعد از جنگ در نامه اي که به نجف فرستاد، خواستار تجديد مراوده گرديد، آيت الله جزايري در جواب او نوشت: «فرّق ما بيني و بينک الإسلام».(25)
گويند، سيدصالح حلّي خطبي معروف نجفي در حضور او بر منبر رفت و گفت: «هر کس بخواهد معاوية بن أبي سفيان را بنگرد به اين خزعل نگاه کند!» خود خزعل هم به اين ضلالت و دوري از اسلام اعتراف نموده و احساس خود را با اين شعر بيان کرده بود: «کل طير اسلم و انا ايهودي»؛ يعني حتي پرنده ها هم مسلمخان شدند، اما من يهودي گشته ام.
در هر حال، سابقه ظالمانه خزعل، مراتب مزدوري و همکاري وي با کفار را بايد يکي از زمينه هاي قيام عشاير دانست. اگرچه اين عامل اصلي نبود، بلکه زمينه هاي ديني و فکري و اجتماعي اي که قبل از اين گفته شد، عامل اصلي قيام عشاير بود.

گزارشي از اهم رويدادهاي مقاومت اسلامي جهاد عشاير خوزستان در مقابل انگليس

پس از تبيين اهداف تجاوز انگليس به خوزستان در جنگ جهاني اول و نيز عوامل و زمينه هاي مقاومت اسلامي عشاير آن استان در مقابل تجاوزگران، اينک به توضيح مهم ترين رويدادهاي آن مقاومت مي پردازيم.

عکس العمل مرجعيت شيعه در برابر تجاوزگري انگليس

در پي وقوع جنگ جهاني اول در آگوست 1914م/ مرداد1293ش. بين متفقين (انگليس و روسيه) و متحدين (آلمان، اتريش و...)، علي رغم اعلام بي طرفي دولت ايران در مهرماه 1293، نيروهاي انگليس در آبان همان سال وارد خوزستانِ ايران و جنوب بين النهرين در قلمرو عثماني شدند.
با رسيدن اخبار تجاوز به خاک ايران و عراق، به علماي حوزه ها و مرجعيت شيعه، آنها عکس العملي سريع، قاطع و به جا از خود نشان دادند. با صدور حکم وجوب دفاع از سوي مرجع علي الاطلاق آن زمان، مرحوم آيت الله العظمي سيدکاظم يزدي (1337-1247ق)، هيأت هايي از علما و فضلاي حوزه هاي نجف، کربلا و کاظمين راهي جبهه هاي قرنه و شعيبه در عراق و خوزستان در ايران شدند.(26)
هيأتي که به خوزستان آمد به سرپرستي فرزند مرجع، يعني آيت الله زاده شهيد سيدمحمد يزدي، و مرکب بود از علمايي همچون شيخ مهدي خالصي، شيخ محمد خالصي، شيخ جعفر آل راضي، سيدعيسي کمال الدين.(27) بنابر قولي شيخ محمدحسين آل کاشف الغطاء، شيخ عبدالکريم جزايري و شيخ محمدجواد جواهري هم در هيأت مذکور بودند.

جبهه خوزستان، مراحل و محورهاي جنگ

در مهرماه و آبان ماه 1293، آبادان، خرمشهر و اهواز و عمده مناطق خوزستان، توسط نيروهاي انگليسي اشغال گرديد. وقتي پيام جهاد مرجع تقليد و هيأت اعزامي به خوزستان رسيد، مورد استقبال گرم علماء، سران و توده عشاير قرار گرفت. آنان نداي جهاد في سبيل الله مرجع را با حرارت و صلابت لبيک گفتند. البته خزعل و دارودسته او با اشغالگران همراهي نمودند. اما توده مردم با مرجعيت همراه بودند. يکي از مورخين مي نويسد: «بعضي از افراد قبايل، که فقير بودند وسايل و اثاثيه خود را به فروش رساندند، تا در جهت اطاعت از فتواي مجتهد بزرگ با پول آن، سلاح خريداري کنند. انگيزه جنگ هاي آن زمان، مسائل قبيله اي نبود، بلکه عواملي بوده است مذهبي، جنگي بوده است واجب...»(28)
آموزش، تسليح و سازماندهي عشايري با کمک سران آنها و زيرنظر علماء به سرعت صورت گرفت و مواضع مناسب جهت برخورد با اشغالگران تعيين گرديد.

محورهاي درگيري

اهم محورهاي درگيري از اين قرار بود:
1. اهواز (منطقه غدير الدّعي و تپه هاي المنيور، در 15 کيلومتري غرب اهواز)
2. شادگان (دورق)
3. زرگان و بخش باوي، واقع در شمال اهواز
4. سوسنگرد و حوالي آن

مراحل روند مقاومت اسلامي عشاير خوزستان

مراحل روند مقاومت در آن درگيري ها در سه مرحله بود:
الف. مرحله پيروزي جبهه اسلام و عقب نشيني متجاوزين
ب. مرحله تسلط دوباره نيروهاي انگليسي بر مناطق عشايري
ج. مرحله خروج نيروهاي متجاوز انگليس و قيام عشاير عليه مزدوران انگليسي

حماسه هاي مرحله اول مقاومت اسلامي عشاير

در مرحله اول جنگ حماسه هاي جاودانه اي از سوي عشاير غيور و مسلمان خوزستان، در برخورد با اشغالگران انگليسي آفريده شد. از جمله:

1. حماسه غدير الدّعي و المنيور

منطقه غدير الدعي و تپه هاي المنيور در 15 کيلومتري غرب اهواز (بين اهواز و حميديه) واقع است. درگيري اصلي بين نيروهاي اسلام و کفر در اين محور، در مورخه دوم مارس 1915م مصادف با يازدهم اسفندماه 1293ش صورت گرفت. سپاه اسلام متشکل بود از:
الف. عشاير عرب خوزستاني که عمدتاً از عشاير بني طرف ساکن دشت آزادگان و قبايل ديگر ساکن آن منطقه و نيز اهواز بودند که توسط علماي خوزستاني به ويژه سيدعيسي کمال الدين با همراهي سران عشاير، به جهاد پيوسته بودند.
ب. عشاير عراقي و نيروهاي عثماني که به همراهي هيأت اعزامي مرجعيت نجف آمده بودند. عشاير عراقي عمدتاً از عشاير بني لام به فرماندهي غصبان بن ابنيه (بنيان) بودند و دو گردان ارتش عثماني به فرماندهي «توفيق بيگ خالدي» آنها را همراهي مي کرد.(29)
از تعداد دقيق نفرات سپاه اسلام خبر موثقي نيست. ژنرال سايکس، شمار آنها را دوازده هزار نفر ذکر کرده است.(30)

موقعيت معنوي و نظامي نيروهاي اسلام

نيروهاي اسلام، همگي در آستانه درگيري در منطقه غدير گردهم آمده بودند، و به حالت آماده باش به سر مي بردند. از بعضي اسناد و مدارک، اين طور به دست مي آيد که حضور آيت الله زاده سيدمحمد يزدي در خطوط مقدم جبهه و شدت احتياط ايشان بر حفظ جان و خون مسلمانان، باعث شده بود بي جهت و بدون نقشه صحيح جنگي خوني از کسي ريخته نشود.
نامه يکي از علماي همراه سيدمحمد به برادر آن جناب يعني سيدمحمود يزدي که در نجف بود، از اين قرار است:
بسم الله الرحمن الرحيم
بعد از بوسيدن دستان مبارک سرور و مولاي من، آيت الله زاده آقاسيدمحمود دام عزه، از شما پوشيده نباشد که جناب حجت الاسلام سيدمحمد و تمامي کساني که در خدمت ايشان هستند، در کمال صحت مي باشند. ما در اين مدت در خدمت ايشان به همراهي لشکريان پيروزمند و مجاهدان در نقطه اي نزديک به اهواز، که با آن سه ساعت (راه پياده روي) فاصله داريم، اردو زده ايم. بحمدالله وضع نيروهاي مافوق مطلوب است. از آن سوي، قبايل کعب و باوي هم با ما هستند. آنها در غايت اشتياق براي جهاد مي باشند، و مطيع امر حجت الاسلام.
اما دشمن، بر ساحل کارون، در اهواز مستقر است. در اين مدت، به استثناي درگير اوليه هيچ درگيري با دشمن نداشته ايم. علت عمده اين تعطيلي و توقف ارتشيان و مجاهدان نسبت به تهاجم بر دشمن، همان شدت احتياط حجت الاسلام (سيدمحمد) و تلاش ايشان است بر اين که تا حد ممکن، مسلماني آسيب نبيند. بحمدالله مجاهدان و کليه ارتشيان مطيع اوامر ايشان هستند، و هيچ کس مخالفتي نمي کند. ايشان در غايت تأمل و احتياط هستند. به زودي انشاءالله، شما را به فتح و پيروزي نهايي جبهه اسلام بشارت مي دهيم. آن پيروزي انشاءالله به برکت دعاي آيت الله دام ظله خواهد بود. در هر حال از هيچ بابت در فکر نباشيد.(31)

موقعيت نيروهاي دشمن

نيروهاي اشغالگر انگليسي در آن هنگام در اهواز متمرکز شده بودند. نيروهاي کمکي تازه اي به فرماندهي ژنرال روبنسن، از خليج فارس، در بهمن ماه سال1293ش به دستور ژنرال باريت به اهواز رسيدند. آنان در منطقه امانيه اهواز اردوگاه نظامي خود را برپا ساخته بودند.

صحنه درگيري بين نيروهاي اسلام و کفر در غديرالدّعي

در روز 11 اسفند 1293 (16 ربيع الثاني 1333ق) نيروهاي انگليسي و طرفداران خزعل به فرماندهي ژنرال روبنسن، به قصد تهاجم بر نيروهاي اسلام، به سوي منطقه غدير پيشروي کردند. در حالي که توپخانه آنها سپاه اسلام را زير آتش گرفته بود، نيروهاي سواره نظام آنها تهاجم خود را شروع نمودند.
در مقابل، نيروهاي جان بر کف پياده، و نيز چابک سواران عشاير خوزستاني، قهرمانانه در برابر آنها ايستادند و در حالي که صدها نفر از آنها زير رگبار گلوله ها و آتش توپخانه انگليسي به شهادت مي رسيدند، با سرعت هر چه تمام تر به سوي قلب دشمن پيشروي کردند. آنان با اسلحه ساده و ابتدايي خود مانند شمشير، گرز، چنگک (فاله) و بعضاً با تفنگ مارتيني،(32) تعداد زيادي از نيروهاي متجاوز انگليسي را از پاي درآوردند. چند ساعتي از شروع نبرد نگذشته بود که سپاهيان اسلام توپخانه دشمن را زير ضربات کوبنده خود قرار دادند، و توانستند نُه عراده توپ را به غنيمت بگيرند. در همان حال هم يزله سر مي دادند: «الطوب أفخر لو مگواري؟» يعني: «آيا توپ بهتر است يا چماق من؟»(33)
ويلسون، افسر جاسوس بريتانيا، که از قبل طي چندين سال مأموريت، از سال1909م منطقه را کاملاً شناسايي کرده بود، و در جنگ شرکت داشت، رزم بي امان، شجاعت و چابکي عشاير خوزستاني را اين چنين توصيف کرده است:
عشاير، قدرت فوق العاده اي بر تحرک و چابکي داشتند. آنها هرگاه بر اسب هايشان سوار مي شدند، از ديگران سبقت مي گرفتند، به طوري که سوارکاران ما هرگز به پاي آنها نمي رسيدند. حتي نيروهاي پياده آنان داراي سرعتي برق آسا بودند. کسي نمي توانست از دستشان بدر رود. هرگاه نيزه ها برق مي زد و شمشيرها مي درخشيد، و مرگ به صورت ناگهاني مي آمد، هيچ کدام از آنان نمي هراسيد از اين که او به سراغ مرگ مي رود، يا مرگ به سوي او! شاهد بر اين مدعا، جريان يکي از افسران هندي در جبهه بريتانيا است. وي در مسابقات بين المللي، حتي با آمريکايي ها مقام اول را به دست آورده بود. اين شخص در جريان جنگ، در حالي که سوار بر اسب تندرو بود، گرفتار عشاير شده و ملاحظه کرد که نيروهاي پياده آنان به راحتي به او رسيدند. اگر نيروهاي آتشبار و توپخانه ما نبود، هرگز قدرت فرار از دست آنها را پيدا نمي کرد.(34)

عقب نشيني نيروهاي متجاوز انگليسي

بر اثر دلاوري هاي عشاير غيور، نيروهاي انگليسي مجبور به عقب نشيني به سوي اهواز شدند. نيروهاي عشايري هم آنها را تا رودخانه کارون فراري دادند، و فاتحانه اين يزله (سرود محلي) را سر دادند: «مِن کارونِ العَشمَة وردت» يعني: «اسب ابلق من از رودخانه کارون آب نوشيد».

تلفات نيروهاي خودي و دشمن در غدير الدّعي

ويلسون تعداد تلفات انگليسي ها را در جبهه اهواز شصت و دو نفر کشته، و يکصد و بيست و هفت نفر مجروح دانسته، و تعداد تلفات مسلمانان را دويست کشته و ششصد زخمي نوشته است.(35)
شيخ شهيد مرتضي مجتهد شوشتري که در سال 1335ق، بر اثر مبارزات ضدانگليسي در شوشتر، توسط عوامل آنها به شهادت رسيد،(36) در يادداشت هاي خود نوشته است: «سپاه انگليس که شبيخون بردند، شماره شان دو هزار نفر بود، که هزارودويست و پنجاه نفر از آنان با کلنل ليونتال بال و فرمانده ايشان کشته گرديد، و توپخانه و قورخانه ايشان به دست عثمانيان و اعراب افتاد».(37)
تلفات عشايري خوزستان در آن واقعه، آن طور که از زبان حاضران آن صحنه نقل شده است، پانصد شهيد بود که در همان منطقه غديرالدّعي با لباس ها و کفن هايشان و بدون غسل به خاک سپرده شدند. مقبره آنان به «مقبرةالجهاد» مشهور گرديد. شهداي مذکور غير از چهارصد شهيدي که در تهاجم انگليسي ها به سوسنگرد و يا شادگان و زرگان به شهادت رسيده بودند. تعداد همه شهداي عشاير حدود هزار نفر بود.

گسيل نيروهاي تازه نفس انگليسي

در پي شکست نيروهاي انگليسي در جبهه اهواز و رسيدن اخبار آن به نايب السلطنه هند، وي دستور اعزام نيروهاي تازه نفس به فرماندهي ژنرال گورينچ به خوزستان را داد.
اين نيروها در 25 مارس 1915م (5 فروردين ماه 1294ش) به بصره رسيدند، و از آنجا راهي اهواز شدند.(38)
نيروهاي فوق متشکل از 6گردان سواره، 6گردان پياده نظام، توپخانه به استعداد 17 توپ و ادوات حمل و نقل تدارکات بود. همچنين نظاميان انگليسي 900 قاطر از شرکت نفت انگليس و ايران گرفته بودند.(39)

آمدن نيروهاي کمکي عثماني به اهواز

در اوساط مارس 1915 (25 اسفند 1293ش) ژنرال محمدفاضل پاشا داغستاني از فرماندهان ارشد ترک به اردوگاه غدير رسيد. وي فرماندهي نيروهاي عثماني مستقر در آنجا را به دست گرفت. در روز سوم آوريل 1915 (15 فروردين 1294ش) نيروهاي تازه نفس کمکي عثماني متشکل از سه گردان پياده نظام، و دو توپ کوهستاني به جبهه اهواز رسيدند. مأموريت داغستاني تهاجم بر نيروهاي انگليسي مستقر در اهواز، و منفجر کردن لوله هاي نفتي بود تا از فشار تهاجم انگليسي ها در جبهه شعيبه عراق کاسته شود. داغستاني در روزهاي 11 و 12 آوريل 1915 (23 و 24 فروردين 1294)، دو بار اقدام به حمله و پيش روي به سوي اهواز کرد. اما در هر دو بار با شکست مواجه گرديد.(40)

سرانجام جبهه اهواز

همزمان با ناکامي داغستاني در پيش روي به سوي اهواز، موقعيت نيروهاي عثماني در جبهه شعيبه در عراق نيز خطرناک شد؛ و فرماندهي کل نيروهاي عثماني ژنرال داغستاني را با نيروهايش براي کمک به جبهه شعيبه احضار کرد؛ و داغستاني و نيروهايش به سوي عماره رهسپار شدند. آنان در سوم ژوئن 1915 (13 خرداد 1294ش) به عماره رسيدند. يعني در همان روزي که اين شهر به دست نيروهاي بريتانيايي سقوط کرده بود. گفته مي شد اگر داغستاني يک روز زودتر رسيده بود، جلو سقوط آن شهر را مي گرفت. لذا مورد توبيخ ژنرال نورالدين بيگ، فرمانده عثماني، قرار گرفت.(41) از طرف ديگر، عشاير بني طرف و ديگران که چند ماه در جبهه مانده بودند، مجبور به برگشت به خانه و کاشانه خود در سوسنگرد شدند. بدين سان حماسه غديرالدّعي و المنيور پايان پذيرفت. البته تبعات آن جريان دامنگير آنها شد؛ و يکي- دوماه بعد از آن مورد انتقام سخت انگليسي هاي متجاوز قرار گرفتند.

2. نهضت مردم شادگان

دومين محوري که در آن درگيري مشهوري بين انگليس و طرفداران خزعل از يک سو و نيروهاي عشاير خوزستان از سوي ديگر صورت گرفت، محور شادگان بود.
مردم شادگان به رهبري يک روحاني مبارز از سادات محترم آل بوشوکه، به نام سيدجابر بن سيدمشعل، عليه حاکميت شيخ خزعل مزدور کفار انگليسي، شوريدند؛ و نماينده و طرفداران خزعل را بيرون کردند و حکومت شادگان به دست سيدجابر افتاد.(42)
«پرچمي که سيدجابر در جريان درگيري با نيروهاي مزدور انگليسي، موقع آزادسازي شادگان برافراشته بود، نزد نوادگان آن مرحوم نگهداري مي شد. اين پرچم شوکت و افتخار در سال 1375ش در جريان سفر مقام معظم رهبري حضرت آيت الله خامنه اي به خوزستان، تقديم ايشان گرديد؛ و به دستور آن حضرت، اکنون در موزه قرآن آستان قدس رضوي نگهداري مي شود. حاشيه اين پرچم با کلمات آيةالکرسي، وسط آن با جملات «لااله الاالله، محمد رسول الله، علي ولي الله»، و طرف ديگر آن با آيه «نصر من الله و فتحٌ غريب» تزيين شده است. اين پرچم نماد اسلاميت و تشيع آن نهضت مردمي است.
يزله اي (سرود محلي) که عشاير در زير آن پرچم در آن نهضت اسلامي مي دادند، اين بود: «ميزان الحگ سيد يابر» يعني: «ترازوي حق، سيدجابر است».
سيدجابر، پس از آنکه خزعل با کمک انگليسي ها مجدداً بر اوضاع مسلط شد، تبعيد شد و نهايتاً در سال 1357ق وفات يافت و در نجف اشرف دفن گرديد.

3. قيام مردم زرگان و باوي در شمال اهواز

يکي ديگر از محورها و ميدان هاي مبارزه با انگليسي، لوله ها و مخازن و تأسيسات شرکت نفت انگليس و انفجار و انهدام آنها بود. عمده اين مأموريت توسط عشاير باوي و زرگان صورت مي پذيرفت.(43)
به گزارش ويلسون:
در زماني که عشاير کعب فلاحيه قيام کردند، عشاير باوي علناً دشمني خود را آشکار نمودند. در پنجم فوريه 1915م (16 بهمن 1293ش) خط لوله هاي نفت را در نقطه اي بالاي اهواز، و در نقطه ديگري پايين آن شهر قطع کردند، و انبارهاي شرکت را به غارت بردند.(44)
دولت انگلستان که به مسئله نفت به عنوان يک امر حياتي مي نگريست، همه قواي خود را براي حفاظت لوله هاي نفت بسيج کرد. از ژنرال سايکس نقل شده که وي گفته است:
لشکر فرستادن به محمره و اهواز براي پاسباني از لوله هاي نفت بود که اعراب ترکانده بودند؛ با توجه به آن که دولت انگليس در آن هنگام، همه گونه نياز به نفت خوزستان و آن لوله ها را داشت.(45)
يکي ديگر از فعاليت هاي عشاير عليه انگليس، قطع کردن سيم هاي مخابرات ارتش آنها بود.(46) در اين خطه نيروهاي مقاومت اسلامي عمدتاً از طايفه زرگان به فرماندهي قسملي زرگاني بودند.

مرحله دوم جنگ

در اين مرحله، متأسفانه کفّه پيروزي و غلبه به سوي متجاوزان انگليسي متمايل شد و مقاومت اسلامي در تمامي آن محورها سرکوب گرديد. عوامل مختلفي در سرکوبي مقاومت اسلامي عشاير مؤثر واقع شد. از جمله:
1. رسيدن نيروهاي کمکي از سوي بريتانيا به مقدار زياد و يا تجهيزات فراوان
2. عقب نشيني نيروهاي عثماني و عشاير عراقي به فرماندهي محمدفاضل پاشا داغستاني به سوي شعيبه عراق
گويا مرحوم شهيد سيدمحمد يزدي و علماي همراه هم، پس از عقب نشيني نيروهاي انگليسي به اهواز، و عقب نشيني نيروهاي عثماني به عراق، به عراق برگشتند. در آن درگيري هاي مربوط به عراق بود که آن سيد جليل القدر به شهادت رسيد. در آن شرايط عشاير خوزستاني در برابر قواي مجهز انگليسي تنها ماندند.
3. نبود رهبري واحد مطاع بين عشاير خوزستاني. چون بر اساس بافت عشايري، هر طايفه اي فقط رهبري رئيسش را قبول دارد و سران هم غالباً به سبب رقابت هاي شخصي و قبيلگي، همديگر را قبول نداشتند، رهبري و فرماندهي واحدي وجود نداشت؛ در حالي که وحدت رهبري و فرماندهي از اوليّات و مسلّمات جنگ است.
4. عشاير به سبب چند ماه ماندن در ميدان نبرد، از کار و زندگي دور مانده بودند. استمرار اين وضع براي آنها سخت و طاقت فرسا بود. لذا به خانه و کار و زندگي خود در روستاها برگشتند. اين وضعيت براي انگليسي ها فرصت مطلوبي بود. لذا به تک تک مناطق يورش بردند و مجاهدين را به شدت سرکوب نمودند. در حالي که اگر عشاير در يک جا متحد بودند، اين فرصت براي انگليسي ها حاصل نمي شد.
5. حرکت جهادي عليه انگليس، نه تنها مطلوب حاکم خوزستان (شيخ خزعل) نبود، بلکه دولت مرکزي ايران نيز نمي توانست به طور رسمي و در ظاهر از آن دفاع کند؛ اگرچه باطناً با آن موافق بود.
به نظر بعضي از محققين،(47) اعلام بي طرفي، موضع رسمي و ظاهري دولت ايران بود، تا بهانه اي براي اشغال کل ايران به دست بيگانگان نيفتد، و بعداً بتواند خسارات ناشي از جنگ را از دولت هاي اشغالگر مطالبه نمايد. ولي در حقيقت با توجه به قرار و مدارهاي سرّي بين دولت مرکزي و دولت در تبعيد، که به رهبري معنوي مرحوم شهيد سيدحسن مدرس و با رياست نظام مافي در کرمانشاه تشکيل شده بود، دولت در تبعيد رسالت خود را در پشتيباني از حرکت اسلامي عليه انگليس و روسيه تشخيص داده بود. بنابراين تداوم حرکت جهاد برخلاف نظر واقعي دولت مرکزي نبود.
6. ضعف امکانات جنگي به ويژه اسلحه مدرن، و نيز فقر شديد در تدارکات مورد نياز براي تداوم عمليات جنگي.
7. نبود آموزش نظامي کافي و حاکم نبودن روحيه انضباط نظامي.

حماسه هاي به يادماندني از وقايع مرحله دوم مقاومت

در اين مرحله حوادث تلخي براي عشاير مجاهد پيش آمد. انگليسي هاي اشغالگر، خانه و کاشانه آنها را به آتش کشيدند، مزارع و مايملک آنها را از بين بردند، حتي به زن ها و کودکان هم رحم نکردند و... اما در عين حال آن مرحله، مشحون از حماسه ها و دلاوري هاي آن شيعيان غيور و جان بر کف هم بود.

1. تهاجم ويران گرانه انگليسي ها به سوسنگرد و حماسه آفريني عشاير منطقه

در پي عقب نشيني نيروهاي عثماني به سوي شعيبه و عماره- بنا به نقل يکي از مورخين انگليسي، به نام مابرلي- در تاريخ 19 آوريل 1915م (30 فروردين 1294ش)، يعني پنج روز بعد از پايان درگيري شعيبه، تلگرامي از لندن به نايب السلطنه انگليس در هند رسيد. در آن تلگرام آمده بود:
مشکل نفت به صورت خطرناکي درآمده است. حکومت انگليسي در خليج فارس نگران اوضاع، و خواهان اصلاح سريع لوله هاي نفت در خوزستان است. از آنجا که پيروزي ما در شعيبه، خطر را از بصره دور کرد، لذا حکومت انگليس خواهان تحرک برعليه دشمن از ناحيه رودخانه کارون مي باشد. شکي نيست که تأثير معنوي حاصل از پيروزي شعيبه، اگر تهاجمي پيروزمندانه از ناحيه اهواز در پي داشته باشد، دشمني مردم عرب نسبت به ما را از بين خواهد برد، و امنيت لوله هاي نفت را در آينده تضمين خواهد کرد... .(48)
به دنبال اين تلگرام، در تاريخ 22 آوريل (2 ارديبهشت) همان سال، يک کاروان نظامي مرکب از نُه هزار نيروي جنگي، سوار بر نُه هزار قاطر، به فرماندهي ژنرال گورينچ، از بصره به سوي اهواز حرکت کرد. چون در اين مسير با مقاومت قابل ذکري مواجه نگرديد، مصمم شد از عشيره بني طرف انتقام بگيرد، تا مايه عبرت براي ديگران باشد. زيرا در حوادث گذشته اين طايفه ضربات طاقت فرسايي، با کشتن صدها نظامي از جمله چهار افسر عالي رتبه انگليسي، براي آنها وارد ساخته بود.
در اين کاروان نظامي، يک افسر جاسوس به نام آرنولد ويلسون که مسلط به زبان هاي عربي و فارسي بود، حضور داشت. وي حدود پنج سال در منطقه دشت آزادگان تحت پوشش «کميته تعيين حدود» از سال 1909 تا 1914م (آغاز جنگ جهاني اول)، گردش کرده، مدتي به عنوان ميهمان شيخ عاصي بن شرهان، و شيخ عوفي بن مهاوي، از سران بني طرف وارد شده بود. به همين جهت، او منطقه را به صورت دقيق شناسايي نموده، و نقشه هاي مفصلي براي انگليسي ها تهيه کرده بود.
مرکز بني طرف عمدتاً در منطقه سوسنگرد بود، که بر ساحل غربي رودخانه کرخه واقع شده، با خانه هاي گلي و بعضاً ساخته شده از ني، در کنار رودخانه به مسافت 8 کيلومتر امتداد داشت. انگليسي ها در تاريخ 13 ماه مه (23 ارديبهشت 1294ش)، تهاجم خود را از دو جانب آغاز کردند. آنان، آن شهر مقاومت را به مدت سه روز زير آتش مداوم توپ خانه و گلوله هاي مسلسل ها قرار دادند. در اين مدت اهالي منطقه با کمال شجاعت و در عين مظلوميت و تنهايي جنگيدند. ويلسون که راهنماي انگليسي ها در آن تهاجم بود، آن شهر جنگ زده را چنين توصيف مي کند:
توپ هايي که در ساحل مقابل مستقر شده بود، آتش شديد خود را بر خانه هايي که از ني درست شده بود، ريخت، و آنها را به آتش کشيد. تعداد زيادي اسب و گاوميش که صاحبانشان، آنها را رها کرده بودند با آتش سوخته شد.
ويلسون تلفات مالي اهالي سوسنگرد را در آن درگيري، کشته شدن حدود دو هزار رأس از گوسفندان، نابودي همه گندم ذخيره و ويراني کامل همه خانه برشمرده بود. وي ضمن اشاره به تلفات جاني مردم سوسنگرد، تأسف خود را اين چنين- منافقانه- ابراز مي دارد که اشخاصي را که به اسم و رسم مي شناخت، مشاهده کرد که طعمه آتش شده بودند. اشخاص ديگري را که دوست خود مي شمرد، همانند گوسفندان، سرهايشان بريده شده بود. ولي در عين حال مي گويد: «اما در هر حال اهالي سوسنگرد مستحق هيچ گونه رأفت و ترحم نيستند. زيرا آنها با عثماني ها همکاري نموده، و سربازان انگليسي را سر بريده بودند».(49)
از شهود عيني آن حادثه که تا حدود سال 1374ش در قيد حيات بودند، نقل شده است در آن واقعه حدود 400نفر از مردم مسلمان سوسنگرد به شهادت رسيدند.(50)

هدف انگليس از انتقام جويي وحشيانه

ويلسون تصريح مي کند هدف از کوبيدن سوسنگرد، فقط انتقام جويي از قبيله بني طرف نبود، بلکه ترساندن عشاير مخالف ديگر، حتي عشايري که در عراق بودند، هم جزء اهداف بود.
وي مي نويسد:
در اين واقعه يک درس فرموش نشدني و قساوت آميز، نه فقط براي بني طرف، بلکه براي قبايل ساکن دجله در جنوب عماره هم بود. آن عشاير، قطعاً صداي توپخانه ما را شنيده بودند، و اخبار سرکوبي هم به آنها رسيده بود. از بين رفتن هرگونه مقاومت عربي در ساحل دجله، بعد از دو هفته ديگر، علتش تا حدودي به همان تخريب کامل سوسنگرد برمي گردد. لذا بعد از آن، هيچ مشکلي بين ما و قبايل «آل بومحمد» که ساکن دجله بودند، رخ نداد.(51)

2. مقاومت شجاعانه مجاهدان در قلعه علي بن عباس در دشت آزادگان

اين قلعه ساختمان محکمي بود که يکي از فرماندهان مجاهدان بني طرف به نام علي بن عباس معروف به «اعليوي العباس» به همراهي تعدادي از مجاهدان در آن مقاومت مي کردند. آنان علي رغم آتش شديد دشمن، تا آخرين قطره خون و آخرين فشنگي که داشتند، از مقاومت بازنايستادند. تا اين که بالاخره تعدادي از آنها به شهادت رسيده و تعداد اندکي به اسارت دشمن درآمدند.
ويلسون جريان مقاومت آن سلحشوران را چنين ترسيم مي کند:
به يک قلعه که داراي ديواري ضخيم بود، رسيديم که گروهي از سربازان انگليسي آن را محاصره کرده بودند. يکي از افسران آن گروه به پرچم سفيدي که بر بالاي ديوار قلعه برافراشته بود، اشاره کرد و گفت: اين پرچم مدتي است که در آنجا قرار دارد. در آن هنگام، مبادله آتش متوقف گرديد. و به نظر رسيد که اين کار نشانه تسليم اهالي قلعه است. لذا چند قدمي نزديک به پنجره اي کوچک از آن قلعه شدم، و با صداي بلند افراد آنجا را ندا دادم که: «اخرجوا ولکم الحَظ والبخت» يعني: «بيرون بياييد که شما در امان هستيد.» در آن حين، تيري به سوي من شليک شد، که نفهميدم خود ساکنان قلعه آن را شيک کردند، يا رفقايشان که در سنگري مخفي شده بودند؟ در هر حال به سرعت خود را در پناه سنگري قرار دادم تا از آتش اسلحه هايشان در امان بمانم. در آن وقت، انگليسي ها آتش سنگيني را به سوي ساکنان قلعه ريختند، و آن را به شکل شعله اي از آتش درآوردند. آن گاه به درون آن نفوذ پيدا کردند و تعداد زيادي از آنها را کشتند و باقيمانده را که يازده نفر بودند به اسارت گرفتند. اين گروه داراي جثه هايي کوچک و ژوليده بودند و اسلحه آنها تفنگ هاي زنگ زده مارتيني بود. آن گروه از اسرا را بر زمين نشاندند، و منظره آن ها بسيار حزن انگيز بود. يکي از اسيران را شناختم. وي قهوه چي مضيف شيخ عاصي بود. همين که مرا ديد، با آواز بلند گفت: آي مستر ويلسون! اين بلا را تو بر سر ما آورده اي؟ آيا تو نبودي که اين سربازان را رهنمون شدي؟ آيا تو براي اين کار نزد ما آمده بودي؟ نان و نمک ما را خوردي و در مرداب هاي ما گردش کردي و نقشه ها را کشيدي و نمکدان شکستي؟ آيا اين خيانت نيست؟... .
ويلسون پس از نقل اين حادثه مي نويسد: «تلفات ما در آن درگيري به 15 کشته رسيد و شايد تلفات عرب ها ده برابر آن بوده است».(52)

3. درگيري راه بستان

يکي از وقايعي که بعد از تهاجم انگليسي ها به سوسنگرد رخ داد، درگيري بين نيروهاي انگليس و رزمندگان عشايري، در بين راه سوسنگرد و بستان بود. ويلسون مي نويسد:
ما به همراه گروه شناسايي از انگلستان به فرماندهي سروان هنت مأموريت داشتيم که به سوي بستان برويم. در راه تپه هاي سنگي و رملي زيادي بود. در آن اثناء از حدود نيم مايلي، چشمم به جماعتي از عرب ها خورد که تعداد آنها بين دويست تا سيصد نفر بود، که از سوي هور مي آمدند، و به طرف سوسنگرد در حرکت و بر يک خط پراکنده شده بودند. بعضي از آنها را ديديم که به طرف تپه ها مي رفتند. به نظر مي رسيد که هدف آنان بستن راه بر سر ما بود. همه آنان به استثناي دو نفر پياده مي رفتند. يکي از آن دو سوار، يک عالم ديني بود که عمامه سفيد بر سر داشت. ديگري يکي از شيوخ بني طرف به نام عاصي بود. وقتي نزديک آنها شدم، او هم مرا شناخت، و ندا داد که آيا تو ويلسون نيستي؟ به او جواب دادم که بلي من ويلسون هستم. وي فوراً به جماعت همراه خود رو کرد، و فريادي زد. فرياد زدن او همان بود و تيراندازي آنها همان که مثل باران بر سر ما باريدن گرفت! در آن هنگام چاره اي جز سنگر گرفتن پشت تپه ها نداشتيم، و بالاخره از دست آنان جان سالم بدر برديم، و به نيروهايمان پيوستيم.(53)

4. برخوردهاي خونين باغ سبهاني و تپه هاي امريبي

به دنبال نابودي شهر سوسنگرد توسط مهاجمين کينه جوي انگليسي، عشاير بني طرف براي وارد کردن ضربه بر نيروهاي انگليسي، دست به عمليات پارتيزاني زدند و در چندين نقطه از دشت آزادگان حماسه هاي افتخارآميزي را آفريدند.
از جمله در منطقه اي به نام باغ سبهاني، و نيز در تپه هاي امريبي، بين سوسنگرد و بستان، آنها ضربات سختي بر نيروهاي انگليسي وارد ساختند. در اين دو عمليات حدود 175 نفر از عشاير مسلمان آن منطقه به شهادت رسيدند.(54)

5. مقاومت دليرانه عشاير زرگان

نيروهاي تازه نفس انگليسي، پس از پايان حماسه المنيور، براي انتقام جويي از عشاير زرگان، عازم شمال اهواز شدند. قبيله زرگان در جريان جهاد عليه انگليس و خزعل، فعاليت هاي زيادي انجام داده بودند. يکي از اقدامات آنان، انفجار لوله هاي نفت شرکت انگليس بود. نيروهاي خزعل، به فرماندهي برادرزاده اش شيخ حنضل، نيروهاي انگليسي را همراهي مي کردند.
همزمان با حرکت قواي انگليس و شيخ خزعل به سوي محل تمرکز عشاير آن منطقه، «صَچِم» فرزند «قِسمَلي زرگاني» با گروهي از رزمندگان آن عشيره، براي بررسي وضعيت جنگي دشمن در حال گشت زني در منطقه بود؛ درگيري سختي بين آنها و نيروهاي دشمن واقع شد. در آن درگيري تعدادي از متجاوزين انگليسي به هلاکت و جمعي از مردان رشيد عشايري هم به شهادت رسيدند. به دنبال آن تهاجم، عشاير زرگان به رهبري قسملي مجبور به عقب نشيني به سوي اطراف شوشتر شدند.
انگليسي ها با نقشه اي و با وساطت آل مبارک شيخ کويت، قسملي را نزد خزعل بردند و از آنجا به هندوستان و سپس سنگاپور تبعيد کردند.
وي به مدت سه سال در تبعيدگاه سنگاپور، به همراه عده اي از رزمندگان مسلمان تنگستاني که در همان زمان عليه انگليس قيام کرده بودند، باقي ماند.
پس از بازگشت از تبعيدگاه سنگاپور، دوباره به امر شيخ خزعل، او را به مدت شش ماه به کويت تبعيد کردند؛ پس از برگشت وي به اهواز و سرنگوني خزعل و استقرار قواي نظامي دولت رضاخان در خوزستان، سرهنگ مصطفي خان فرمانده قشون اهواز، دستور بازداشت قسملي را صادر نمود. اما قسملي اين بار براي نجات جان خويش به عراق رفت، و در آنجا متواري شد. پس از مدتي اقامت در عراق، تصميم گرفت خود را به دولت مرکزي در تهران معرفي کند. قسملي پنج سال هم در تهران ماند.
سرانجام پس از سال ها تبعيد، زندان و دربه دري، در دوران کهولت به اهواز بازگشت و بالاخره در سال 1312ش وفات يافت.(55)

6. توطئه انگليس و خزعل عليه مردم شادگان

همان گونه که قبلاً شرح داده شد، مردم غيور شادگان که عمدتاً از عشاير کعب، مجدم، البوغبيش، عساکره و خنافره بودند، به رهبري روحاني مبارز و سيد جليل القدري به نام سيدجابر بن سيدمشعل، عليه خزعل و انگليس قيام کردند، و شهر شادگان را در هفتم اسفند ماه 1293 آزاد ساختند. پس از اين واقعه و نيز حماسه المنيور، موقعيت شيخ خزعل و انگليس به شدت متزلزل گرديد.
اما پس از رسيدن نيروهاي تازه نفس انگليسي به فرماندهي ژنرال گورينچ به خوزستان و تقويت خزعل، انگليس تصميم گرفت کار عشاير را يکسره کند. لذا سرپرسي سايکس، کميسر عالي انگليس در عراق، طي بيانيه اي خطاب به سران طايفه کعب هشدار داد بي طرف بمانند. وي در بيانيه اش چنين تهديد کرده بود:
فريب نخوريد! اگر چه قبلاً شما را به راه باطل و گمراهي برده بودند نه راه حق و هدايت. و در پي آن، روستاهايتان را ترک گفتيد، و به دشمنان بريتانيا ملحق شديد، در حالي که دولت ايران بي طرف است. بدانيد که دولت بريتانيا جواب دشمني را با دشمني مي دهد، و اسلحه برنده اي در اختيار دارد. و قطعاً شما را خواهد کوبيد. پس اين نصيحت را از يک ناصح بپذيريد، و خود را به مهلکه نيندازيد. چرا که اين کارها هيچ فايده اي ندارد.(56)
به دنبال اين تهديد، نيروهاي خزعل با پشتيباني انگليس، مردم شادگان را محاصره کردند، و درگيري شديدي بين نيروهاي اسلام به فرماندهي سيدجابر و نيروهاي کفر صورت گرفت. مردم شريف آن سامان تا آخرين لحظه به مقاومت ادامه دادند و شهداي زيادي را تقديم اسلام نمودند.
شهداي آن واقع در مقبره اي به نام «المدينه» در اطراف شادگان دفن شدند. بعدها مردم به عنوان تبکر و تيمن، اموات خود را در آن قبرستان به خاک مي سپردند.

پي نوشت ها :

1- تاريخ ايران، ژنرال سرپرسي سايکس، ترجمه فخر داعي، ج2، ص675، بلاد مابين النهرين، آرنولد ويلسون، ترجمه فؤاد جميل، ص34.
2- اسماعيل رائين در کتاب فراماسونري (فراموشخانه) صص 386-374، جريان فراماسونري خزعل را افشاء و مدارک مربوط از جمله فرمان نشان شرف به امضاء استاد اعظم محفل بزرگ وطني مصري به شيخ خزعل را گراور کرده است. وي در اين زمينه مي نويسد: «شيخ خزعل قبل از رسيدن به حکومت خوزستان و نشستن بر مسند رياست، انگلستان را مطمئن ساخت که از قدرت و اقدامات خودش براي پيشرفت و ترويج مقاصد بريتانيا استفاده خواهد کرد. بعدها هم به وعده هاي خود کاملاً وفا کرد. در سال 1326ق (1909م) از دولت انگليس لقب و نشان (کي، سي، آي، ئي K.C.I.E) و در سال 1333ق (1915م) از طرف فرمانروايي کل هندوستان نشان و لقب (کي، سي، اي، اس K.C.I.S) گرفت». وي درباره تاريخچه انتساب خزعل به فراماسونري مي نويسد:
لژ فراماسونري مصر در سال هاي 1317-1312ق (1900-1895م) (يعني دو سال قبل از به حاکميت رسيدن خزعل در خوزستان) او را در بغداد وارد يکي از لژهاي خود ساخت. در سال 1340ق (1922م) که او به درجه استادي رسيد، و شرايط رياست و استادي کرسي لژ ماسوني را احراز کرد، پيشنهادش را براي تأسيس لژي به نام خود وي در خرمشهر پذيرفتند... .
3- وي در سال1247 در يکي از دهات يزد متولد شد. تحصيلات مقدماتي را در يزد و دروس سطح و خارج را در حوزه اصفهان آموخت. در سال 1281 به نجف رفت و نزد اعلام نجف تحصيلات خود را تکميل کرد و پس از ميرزاي شيرازي بزرگ، هم زمان با آخوند خراساني به مرجعيت شيعه رسيد و در سال 1327 در نجف اشرف به ملکوت اعلي پيوست. وي در مقابل تسلط استعمار بر کشورهاي اسلامي حساسيت فوق العاده اي نشان داد، و فتواي جهاد عليه انگليس را در ايران و عراق و عليه ايتاليا در ليبي صادر نمود.
4- تاريخ پانصد ساله خوزستان، ص206.
5- لمحات اجتماعيه عن تاريخ العراق الحديث، دکتر علي الوردي، ج4، ص82.
6- سخنراني ايشان در اجتماع مردم اهواز در تاريخ 1375/12/18.
7- تاريخ الحرکة الإسلامية في العراق، عبدالحليم الرهيمي، ص298.
8- سردار ارفع و معزالسلطنه، القايي بود که دولت ايران به خزعل، به عنوان والي خوزستان داده بود. (ويراستار)
9- دور علماء الشيعة في مواجهة الاستعمار، سليم الحسني، ص84.
10- لمحات اجتماعية عن تاريخ العراق الحديث، علي الوردي، ج4/ 121، 128، 141.
11- اي سيد، جدّ تو با ماست.
12- پرچم وي تا زمان اخير نزد نوادگان او نگهداري مي شده و به محضر مقام معظم رهبري در سال 1375ش اهداء شد و به دستور ايشان اکنون در موزه قرآن آستان قدس رضوي نگهداري مي شود.
13- آفتاب شوشتر، محمود اروميه چي ها، صص15-14.
14- تاريخ پانصدساله خوزستان، احمد کسروي، صص221-218.
15- مقصود از عشاير در اين جا کساني که زندگي کوچ نشيني دارند، نيست بلکه کساني است که بر زندگي و مناسبات اجتماعي آنها بافت قبيلگي حاکم است، ولو اين که در روستاها و شهرها ساکن باشند. به اينها عشاير گفته مي شود. عشاير در خوزستان غالباً اين گونه بوده و هستند. تعداد کمي از عشاير کوچ نشين در خوزستان زندگي مي کنند. آنها غالباً از استان هاي مجاور به عنوان ييلاق و قشلاق به خوزستان مي آيند.
16- جمع حموله، به معني شاخه و تيره اي از يک عشيره بزرگ.
17- تاريخ ايران، سر پرسي سايکس، ترجمه: فخرداعي، ج2، ص675.
18- اعيان الشيعه، سيدمحسن عاملي.
19- المنيور، حميد طرفي، صص261-260.
20- فصل نامه عشايري، شماره 8 و9، سال1368، صص42-39.
21- لفظ مغولي يا ترکي که در تقسيمات لشکري عبارت بوده است از فرمانده ده هزار سرباز (اميرتومان)، و نيز گاهي به معني ايل و... آمده است. (دايرةالمعارف فارسي، مصاحب، ج1، ص691).
22- تاريخ پانصدساله خوزستان، احمد کسروي، ص202.
23- کلمه مغولي (به معني فرمانده لشکر، اميربزرگ و شاهزاده، امير و اميرزاده آمده است (دايرةالمعارف فارسي، مصاحب، ج2، ص3084).
24- تاريخ الکويت السياسي، حسين خلف الشيخ خزعل، ج1، صص103-101.
25- لمحات اجتماعيه، علي الوردي، ج1، ص140.
26- تاريخ الحرکة الاسلامية في العراق، عبدالحليم الرهيمي، صص168-166.
27- نهضت شيعيان در انقلاب اسلامي عراق، عبدالله نفيسي، ترجمه: کاظم چايچيان، ص73.
28- همان، ص76.
29- لمحات اجتماعية، ج4، صص142-141.
30- تاريخ پانصدساله خوزستان، ص218.
31- متن عربي نامه در کتاب «دور علماءالشيعة في مواجهة الاستعمار»، ص808 به نقل از مجموعه مدارک خطي مربوط به مرحوم آيت الله سيدمحمدکاظم يزدي، آمده است. آن مجموعه توسط يکي از نوادگان آن مرجع، يعني مرحوم علامه سيدعبدالعزيز طباطبايي گردآوري شده است.
32- مارتين يا مارتيني نام (مارک) يک نوع تفنگ بسيار قديمي است.
33- بر اساس تحقيقات محلي به نقل از شاهدان عيني واقعه.
34- بلاد ما بين النهرين، آرنولد ويلسون، ص69.
35- بلاد ما بين النهرين، ص69.
36- تاريخ پانصدساله خوزستان، ص221.
37- همان، ص218.
38- بلاد ما بين النهرين، ص70.
39- همان، ص86.
40- لمحات اجتماعية، ج4، صص153-152.
41- همان، ص152.
42- همان، صص144-143.
43- بلاد ما بين النهرين، ويلسون، ص86.
44- همان، ص67.
45- تاريخ پانصدساله خوزستان، ص217.
46- همان، ص60.
47- مقصود، جناب حجت الاسلام والمسلمين علي ابوالحسني (ع. منذر) است.
48- لمحات اجتماعيه، ج4، ص153 به نقل از (Maberley cop.Cit)
49- بلاد ما بين النهرين، صص93-92.
50- تحقيقات محلي.
51- بلاد ما بين النهرين، صص95-94.
52- همان، صص93 و94، بنابر نقل بعضي از مطلعين نام آن اسير نيم (نجم) بود.
53- همان، صص96-95.
54- المنيور، صص100 و101.
55- ر.ک: فصل نامه عشايري، شماره8 و9، سال1368 با تلخيص.
56- بلاد ما بين النهرين، صص70 و71.

منبع مقاله :
-، ايران و استعمار انگليس: مجموعه سخنراني ها و مقالات؛ ( 1391 )، تهران: مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي، جلد اول