حديث اقتدا به شيخين در ترازوي نقد(1)
تأمّلاتي در اسناد حديث اقتدا به شيخين
يكي از احاديث مشهوري كه در فضايل ابوبكر و عمر نقل شده، حديث اقتدا است. اهل تسنّن اين حديث را از تعدادي از صحابه، و با سندهاي گوناگون نقل كرده اند؛ ولي بُخاري و مسلم آن را در صحيح خود نقل نكرده اند.
متن حديث چنين است:
اقتدوا باللذين من بعدي - أبي بكر و عمر-؛
پس از من به ابوبكر و عمر اقتدا كنيد.
اين حديث در هيچ يك از صحاح جز از حذيفه و عبدالله بن مسعود نقل نشده است. بيشتر بزرگان اهل سنّت به پذيرش مناقبي كه بُخاري و مسلم آن را نقل نكرده اند اعتقاد ندارند و بيشتر آن ها معتقدند كه آن چه صاحبان صحاح از آن اعراض كرده اند صحيح نيست.
بنابراين، حديث اقتدا يا به طور كلّي از درجه ي اعتبار ساقط است، و يا حداقل رواياتي كه از غير از حذيفه و ابن مسعود نقل شده است بي اعتبار خواهد بود.
ما در اين مجموعه، تمام سندهايي را كه از صحابه نقل شده است به دقت بررسي مي كنيم. البته بيشتر به سندهايي كه از حذيفه و ابن مسعود نقل شده است اهتمام خواهيم ورزيد، و در مورد ديگران به قدر ضرورت اكتفا مي كنيم.
حديث اقتدا از اين افراد نقل شده است:
1-حذيفة بن يمان؛
2-عبدالله بن مسعود؛
3-ابوالدرداء؛
4-انس بن مالك؛
5-عبدالله بن عمر؛
6-مادربزرگ عبدالله بن ابي هذيل.
روايت حذيفه
سند احمد بن حنبل
حديث اقتدا را احمد بن حنبل اين گونه روايت مي كند:سُفيان بن عُيَينَه، از زائده، از عبدالملك بن عمير، از ربعي بن خراش، از حذيفه براي ما نقل مي كند كه پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:
« پس از من از ابوبكر و عمر پيروي كنيد » (1).
وي هم چنين مي گويد:
وكيع از سُفيان، از عبدالملك بن عمير، از فردي كه مولاي (2) ربعي بن خراش بود، از ربعي بن خراش، از حذيفه براي ما نقل مي كند كه ما در حضور پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) (3) نشسته بوديم كه حضرتش فرمود:
« نمي دانم چه قدر در ميان شما هستم. به آن دو فردي كه پس از من هستند اقتدا كنيد- و به ابوبكر و عمر اشاره كرد- و به پيمان عمّار تمسّك كنيد و آن چه را كه ابن مسعود براي شما نقل كرد، تصديق كنيد » (4).
سند تِرمذي
تِرمذي نيز اين حديث را روايت مي كند، آن جا كه مي گويد:حسن بن صباح بزّاز از سُفيان بن عُيَينَه از زائده از عبدالملك بن عمير از ربعي از حذيفه براي ما نقل مي كند كه رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:
« پس از من به ابوبكر و عمر اقتدا كنيد ».
وي اين حديث را در همان بخش از ابن مسعود نقل مي كند، آن گاه در ذيل آن مي نويسد: ابوعيسي گويد: اين حديث، « حديث حَسَن » (5) است.
تِرمذي در ادامه مي گويد: سُفيان بن ثوري نيز اين حديث را از عبدالملك بن عمير از فردي كه مولاي ربعي بود، از ربعي، از حذيفه از پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) روايت كرده است.
هم چنين مي گويد: احمد بن مَنيع و عده ي ديگري براي ما نقل كردند كه نظير اين روايت را سُفيان بن عُيَينَه از عبدالملك بن عمير، روايت كرده است. سُفيان بن عُيَينَه در اين حديث تدليس مي كرد. گاهي حديث را از زائده، از عبدالملك بن عمير نقل كرده است و گاهي نيز از زائده نقل نكرده است. از طرفي، اين حديث را ابراهيم بن سعد، از سُفيان ثوري، از عبدالملك بن عمير، از هلال مولاي ربعي، از ربعي از حذيفه از پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) نقل كرده است. (6)
تِرمذي ادامه مي دهد كه محمود بن غيلان، از وكيع، از سُفيان، از عبدالملك بن عمير، از مولاي ربعي، از ربعي بن خراش، از حذيفه براي ما نقل كرد و گفت: « نشسته بوديم... » (7)
اين حديث را ابن ماجه نيز با سند خود اين گونه نقل كرده است:
از عبدالملك بن عمير، از مولاي ربعي بن خراش، از ربعي بن خراش نقل شده كه حذيفة بن يمان مي گويد: رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:
إنّي لا أدري ما قدر بقائي فيكم... (8).
نمي دانم چه قدر در ميان شما هستم... .
اسناد حاكم
حاكم نيز با اسناد خود چنين نقل كرده است:از عبدالملك بن عمير از ربعي بن خراش نقل شده كه حذيفه (رضي الله عنه) مي گويد: از رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) شنيدم كه مي فرمايد:
« بعد از من به آن دو؛ يعني ابوبكر و عمر اقتدا كنيد، و از روش عمار پيروي نماييد و راه يابيد، و به دستور و سفارش ابن اُمّ عبد تمسّك كنيد ».
هم چنين وي از ربعي نيز نقل كرده است كه حذيفه ( رضي الله عنه ) مي گويد كه رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:
« پس از من به ابوبكر و عمر اقتدا كنيد. و از روش عمّار پيروي نماييد و راه يابيد، و هرگاه ابن اُمّ عبد براي شما حديث گفت، تصديقش كنيد ».
او هم چنان از هلال مولاي ربعي، از ربعي بن خراش از حذيفه نقل مي كند كه رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:
« بعد از من به ابوبكر و عمر اقتدا كنيد ».
وي با سند خود از عبدالملك بن عمير، از ربعي بن خراش نقل مي كند كه حذيفه بن يمان مي گويد كه رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:
« بعد از من به ابوبكر و عمر اقتدا كنيد، و از روش عمار پيروي نماييد و راه يابيد، و به دستور و سفارش ابن اُمّ عبد تمسّك كنيد ».
حاكم پس از نقل اين حديث مي گويد:
اين حديث، از جمله ي گرانقدرترين احاديثي است كه در فضايل شيخين روايت شده است. اين سند را يحيي حمّاني از ثوري و مسعر تقويت كرده است. و وكيع و حفص بن عمر الاُبّلي (9) نيز از مسعر تقويت كرده اند. آن گاه حميدي و ديگران فقط به روايتش از ابن عُيَينَه اكتفا كرده اند، و هم چنين اسحاق بن عيسي بن طبّاع نيز اين اِسناد را از ابن عُيَينَه تقويت كرده است. با توجه به آن چه ذكر كرديم، صحّت اين حديث بر ما ثابت مي شود، گرچه آن دو ( بُخاري و مسلم ) اين حديث را ذكر نكرده باشند. (10)
نقد سند
اكنون كه حديث اقتدا را از طريق حذيفة بن يمان و از منابع متفاوت نقل شد، اينك سند اين حديث را بررسي مي نماييم. اين چند سند از دو محور نقد مي شود:1-مشهورترين طريق اين حديث از حذيفة بن يمان است، و خواننده ي گرامي ملاحظه مي نمايد كه همه ي سندها به: « عبدالملك بن عمير » منتهي مي شود.
عالمان رجالي او را فردي مُدَلّس (11)، پراشتباه، مضطرب الحديث (12) و بسيار ضعيف دانسته اند. احمد مي گويد: با وجود نقل روايات اندك، مضطرب الحديث است. از او بيش از پانصد حديث نديدم كه در بسياري از آن ها خطا و اشتباه كرده است. (13)
اسحاق بن منصور، عبدالملك را اين گونه توصيف مي كند و مي گويد: احمد او را واقعاً ضعيف مي داند. (14)
احمد بن حنبل در مورد ديگري نيز گفته است: او ضعيف است و خطا مي كند. (15)
به راستي عجيب است كه احمد بن حنبل در مسند؛ خود حديث اقتدا و احاديث ديگري را از عبدالملك كه خودش او را به « ضعف » و « اشتباه و خطا داشتن در نقل حديث » وصف كرده است نقل مي كند و با اين حال اين كتاب را بين خود و خدا حجّت قرار داده است!
ابن مَعين در مورد او مي گويد: مخلّط (16) است(17).
ابو حاتِم مي گويد: عبدالملك حافظه قوي نداشت، حفظ او دستخوش تغيير شد(18).
وي در مورد ديگري مي گويد: او را به داشتن حافظه قوي وصف نكرده اند. (19)
ابن خراش مي گويد: شعبه او را نمي پسنديد (20).
ذهبي مي گويد: ابن جوزي نام او را ذكر كرده و در موردش از ديگران جرح (21) را حكايت كرده است؛ ولي درباره ي توثيق (22) او چيزي ذكر نكرده است (23).
ابن حجر عسقلاني در وصف عبدالملك مي گويد: او مدلِّس بود (24).
از طرفي همين عبدالملك كسي است كه عبدالله بن يقطر - يا قيس بن مسهّر صيداوي - را كه فرستاده امام حسين ( عليه السّلام) به كوفه بود، سر بريد.
در تاريخ آورده اند كه وقتي به فرمان ابن زياد، فرستاده و سفير امام حسين ( عليه السّلام) را از بالاي قصر به پايين انداختند، هنوز رمقي در جان او بود؛ عبدالملك بن عمير كنار بدن او حاضر شد و سر او را بريد. وقتي به او ايراد گرفتند، گفت: من فقط مي خواستم او را راحت و آسوده نمايم!! (25).
2-عبدالملك بن عمير اين حديث را از ربعي بن خراش نشنيده است و ربعي نيز از حذيفة بن يمان نشنيده است.
اين مطلب را مَناوي ذكر كرده و گفته است كه ابن حجر مي گويد: به خاطر عبدالملك در اين حديث اختلاف است. ابو حاتِم آن را داراي اشكال دانسته است و بزّار نيز مانند ابن حزم مي گويد: اين حديث صحيح نيست؛ زيرا عبدالملك آن را از ربعي و ربعي از حذيفه نشنيده است؛ امّا براي حديث شاهدي وجود دارد (26)
آري، اگر شاهد حديثِ ابن مسعود است- همان طور كه حاكم نيشابوري و مَناوي بر آن تصريح كردند - به زودي اشكال آن را مطرح خواهيم كرد؛ و اگر شاهد حديث، طبق سند ديگري از ربعي، حذيفه است، آن حديث را تِرمذي اين گونه نقل مي كند:
سعيد بن يحيي بن سعيد اموي، از وكيع، از سالم بن علاء مرادي، از عمرو بن هرم، از ربعي بن خراش، از حذيفه نقل مي كند كه مي گويد:
حضور پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) نشسته بوديم حضرتش فرمود: « نمي دانم چقدر در ميان شما خواهم بود ».
آن گاه در حالي كه اشاره به ابوبكر و عمر مي كرد فرمود: « پس از من به آن دو اقتدا كنيد » (27).
اين روايت را ابن حزم اين گونه نقل مي كند:
اين حديث را از يكي از اصحابمان، از قاضي ابي وليد بن فرضي، از ابن دخيل، از عُقَيلي، از محمد بن اسماعيل بن فضيل، از وكيع، از سالم مرادي، از عمرو بن هرم، از ربعي بن خراش و ابي عبدالله- مردي است از اصحاب حذيفه - از حذيفه اخذ كرده ايم (28).
نگاهي به سند اين حديث
در سند اين حديث نام سه تن از راويان وجود دارد كه قابل بررسي و دقت نظر است. اكنون آن ها را طبق نظر رجال شناسان بررسي مي نماييم:1-سالم بن علاء مرادي
اين راوي محور حديث است. ابن حزم پس از نقل آن روايت - همان طور كه پيش از اين آمد- مي گويد: سالم از نظر نقل حديث ضعيف است.ذهبي در ميزان الاعتدال درباره ي وي مي گويد: ابن مَعين و نَسايي او را ضعيف دانسته اند (29).
در كتاب الكاشف در شرح حال او آمده است: سالم ضعيف شمرده شده است. (30)
صاحب كتاب تهذيب التهذيب نيز درباره ي او اين گونه گفته است: دُوري از ابن مَعين نقل مي كند كه سالم ضعيف الحديث است (31).
در كتاب لسان الميزان آمده است: عُقَيلي او را ذكر كرده و ابن جارود وي را ضعيف دانسته است(32).
2-عمروبن هرم
يكي ديگر از راويان حديث مزبور عمرو بن هرم است كه قَطّان او را ضعيف دانسته است (33).3-وكيع بن جَرّاح
سومين راوي وكيع بن جَرّاح است كه رجال شناسان او را مورد طعن و عيب قرار داده اند (34).غير از اين سه راوي، در بيشتر طرق سند حديثي كه از حذيفه نقل شده است، فردي با عنوان « مولاي ربعي بن خراش » وجود دارد كه طبق تصريح ابن حزم فرد مجهولي است.
البتّه در بعضي از طرق از اين مولي با نام « هلال » اسم برده شده كه او نيز مجهول است. ابن حزم در اين مورد مي گويد:
برخي اين فرد را با نام هلال، مولاي ربعي ذكر كرده اند در حالي كه اين شخص مجهول و ناشناخته است و اصلاً معلوم نيست كه او كيست (35).
روايت ابن مسعود
تِرمذي روايت ابن مسعود را اين گونه نقل مي كند:ابراهيم بن اسماعيل بن يحيي بن سلمة بن كهيل براي ما روايت كرد: پدرم، از پدرش، از سلمة بن كهيل، از أبي الزّعراء، از ابن مسعود نقل كرد كه ابن مسعود مي گويد: رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:
« پس از من به آن دو صحابي من؛ يعني ابوبكر و عمر اقتدا كنيد و از روش عمّار پيروي نماييد و به دستور و سفارش ابن مسعود تمسّك كنيد » (36).
حاكم پس از نقل اين حديث از حذيفه مي گويد:
شاهدي براي اين حديث با سند صحيح از عبدالله بن مسعود يافتيم كه ابوبكر بن اسحاق، از عبدالله بن احمد بن حنبل، از ابراهيم بن اسماعيل بن يحيي بن سلمة بن كهيل براي ما روايت كرد كه گفت: براي ما پدرم، از پدرش، از ابي الزّعراء، از عبدالله بن مسعود ( رضي الله عنه ) روايت كرد كه رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:
« پس از من به آن دو؛ يعني ابوبكر و عمر اقتدا كنيد و از روش عمّار پيروي نماييد و به دستور و سفارش ابن مسعود تمسّك كنيد » (37).
نقد و بررسي اين سند
اين روايت نيز مانند روايت حذيفه، از چند جهت قابل نقد و بررسي است:1- تِرمذي اين سلسله سند را ناشناخته مي داند و مي گويد: اين سند را فقط از طريق حديث يحيي بن سلمة بن كهيل مي شناسيم.
تِرمذي پس از بيان اين سخن، يحيي را با اين تعبير ضعيف مي شمرد و مي گويد:
اين حديث از طريق ابن مسعود « غريب » (38) است. ما آن حديث را تنها از طريق يحيي بن سلمة بن كهيل مي شناسيم و يحيي بن سَلَمه در حديث تضعيف شده است. (39)
2-طبق نظر رجال شناسان، يحيي بن سلمة بن كهيل در اين اسناد، فردي ضعيف، متروك، منكر الحديث (40) و بي اهميّت است.
تِرمذي درباره ي او مي گويد: يحيي در حديث تضعيف شده است.
مَقدِسي نظر ديگران را در مورد او اين گونه بيان مي كند: ابن مَعين، يحيي را ضعيف مي داند. ابوحاتِم در مورد او مي گويد: قوي نيست. بُخاري مي گويد: در احاديث او احاديث منكر وجود دارد. نَسايي مي گويد: يحيي ثقه نيست. تِرمذي مي گويد: او در نقل حديث ضعيف است (41).
ذهبي نيز از او سخن به ميان مي آورد و مي گويد: يحيي از نظر نقل حديث ضعيف است (42).
ابن حجر سخنان رجال شناسان را در مورد يحيي مطرح كرده و مي گويد: ابن حِبّان نيز او را در ميان ضعفا ذكر كرده و گفته است: وي بسيار منكر الحديث است و به احاديث او احتجاج نمي شود. نَسايي در الكني در مورد او مي گويد: يحيي متروك الحديث است. ابن نُمير درباره ي او اين گونه ابراز نظر مي كند: يحيي از كساني نيست كه حديثش نوشته شود. دارقُطني در دو مورد از او سخن مي آورد و مي گويد: يحيي متروك است؛ و در مورد ديگر مي گويد: ضعيف است. عجلي نيز درباره ي او مي گويد: او از نظر نقل حديث ضعيف است... (43).
3- در اين سلسله سند، نام اسماعيل بن يحيي بن سَلَمه نيز به چشم مي خورد كه او فردي ضعيف و متروك (44) است. دارقُطني، ازدي و ديگران در مورد او مي گويند: روايات اسماعيل متروكند (45).
4-فرد ديگري كه در اين سند قابل بررسي است، ابراهيم بن اسماعيل بن يحيي است. او در نقل حديث سهل انگار، متروك، ضعيف و مدلِّس است.
ذهبي او را اين گونه معرفي كرده و مي گويد: ابو زُرعه او را در نقل حديث سهل انگار دانسته و ابوحاتِم او را متروك دانسته است(46).
ابن حجر درباره ي ابراهيم مي گويد: ابن ابي حاتِم گفت: پدرم حديث او را نوشت؛ ولي چون علاقه اي به او نداشت، به نزد او نمي رفت و مرا نيز به نزد او نمي برد. من از ابو زُرعه درباره ي او سؤال كردم. او پاسخ داد: گفته مي شود كه او احاديث را از پدرش نقل مي كرد؛ سپس پدرش را رها كرد و آن احاديث را به عمويش نسبت داد؛ زيرا عمويش نزد مردم مشهورتر بود.
ابن حجر به نقل از عُقَيلي در مورد او مي گويد: از مطيّن نقل شده است كه ابن نُمير او را نمي پسنديد و ضعيف مي شمرد. و نيز مي گفت: او احاديث منكر روايت مي كرد.
عُقَيلي در مورد ابراهيم مي گويد: احاديثي كه او نقل مي كرد ارزشمند نبود(47). حافظ ابن عدي به همين دليل يحيي بن سلمة بن كهيل را در كتاب الضعفاء الكبير آورده است و سخنان عدّه اي از بزرگان را همانند بُخاري، يحيي بن مَعين و نسايي در جرح و تضعيف او ذكر كرده است. سپس آن حديث را از او با همان سندي كه در صحيح تِرمذي آمده است ذكر مي كند. متني كه او نقل كرده چنين است:
علي بن احمد بسطام، از سهل بن عثمان، از يحيي بن زكريّا، از ابن ابي زائده، از يحيي بن سلمة بن كهيل، از پدرش، از ابي الزّعراء از عبدالله بن مسعود نقل كرده است كه پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: اقتدا كنيد... (48).
حافظ ذهبي با اشاره به حديثي كه حاكم آن را صحيح دانسته است مي گويد: سند آن واهي و بي ارزش است(49).
حافظ سيوطي به نقل از تِرمذي، حاكم نيشابوري و طبراني از ابن مسعود اين گونه نقل مي كند:
« پس از من به دو صحابي من-ابوبكر و عمر- اقتدا كنيد و از روش عمّار پيروي نماييد و به دستور و سفارش ابن مسعود تمسُّك كنيد ».
تِرمذي در ذيل اين حديث مي نويسد: اين حديث غريب و ضعيف است. البتّه طبراني و حاكم نيشابوري آن را از ابن مسعود نقل كرده اند. اين تذكّر لازم است كه اين حديث مورد اشكال قرار گرفته است.
جاي شگفتي است كه حاكم و مَناوي اين حديث را صحيح دانسته و به آن استشهاد كرده اند (50).
شگفت تر اين كه حاكم گفته است: تِرمذي آن را از طريق ابن مسعود نقل كرده و روايت را حسن دانسته است (51).
البتّه مي توان اين گونه اشكال كرد كه فايده ي نقل تِرمذي چه سودي دارد، با آن كه در كتابش - كه به صحّت وصف شده است - بر ضعف آن تصريح كرده است؟!
به نظر نگارنده، شايد تِرمذي تنها بدين جهت آن را نقل كرده و به ضعفش تصريح كرده كه هيچ كس فريب نخورد و توهّم صحّت آن را نكند. با وجود اين كه كتابش - به خصوص در بخش مناقب - مشتمل بر احاديث جعلي است. آن سان كه ذهبي در شرح حال او در سير اعلام النبلاء و دانشمندان بزرگ اهل تسنّن تصريح مي كنند (52).
روايت ابي الدّرداء
يكي ديگر از راويان حديث اقتدا، ابي الدّرداء است. ابن حجر مكّي اين روايت را از طبراني اين گونه نقل مي كند:حديث هفتاد و دوم: طبراني از ابي الدّرداء نقل مي كند كه پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:
« پس از من به ابوبكر و عمر اقتدا كنيد؛ زيرا آن دو ريسماني الهي هستند كه به سمت اهل زمين كشيده شده اند. هر كس به آن دو چنگ زند، در واقع به دستگيره ي محكمي تمسّك كرده است كه گسستن براي آن نيست » (53).
تأمّلي در سند روايت ابي الدّرداء
سند اين روايتي كه از طريق ابي الدّرداء نقل شده از سه جهت قابل نقد و بررسي است:1- حافظ هيثمي اين حديث را از طبراني روايت مي كند و مي گويد: در سند آن افرادي هستند كه من آن ها را نمي شناسم.
عبارت او چنين است: ابي الدّرداء مي گويد كه رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:
« پس از من به ابوبكر و عمر اقتدا كنيد. آن دو ريسماني الهي هستند كه به سمت اهل زمين كشيده شده اند، هر كس به آن دو چنگ زند، در واقع به دستگيره ي محكمي تمسّك كرده است كه گسستن براي آن نيست ».
اين روايت را طبراني نقل كرده است و در آن افرادي هستند كه من آن ها را نمي شناسم(54).
2-معاجم طبراني از كتاب هايي نيستند كه به صحّت وصف شده باشند، حتّي از كتاب هايي هم به شمار نمي آيند كه نويسندگان آن ها بر خود لازم كرده باشند كه فقط احاديث صحيح را نقل كنند.
بنابراين، به مجرّد اين كه حديثي در يكي از معاجم سه گانه طبراني ( معجم الكبير، الاوسط و الصغير ) وجود دارد، نمي توان به آن حديث استناد كرد.
3- در مسند ابي الدّرداء در حديث صحيحي چنين آمده است:
ام الدّرداء مي گويد: روزي ابوالدّرداء در حالي كه خشمگين بود، نزد من آمد. گفتم: از چه چيز به خشم آمده اي؟
گفت: به خدا سوگند! چيزي از كارهاي محمّد (صلي الله عليه و آله و سلم) نمي دانم جز اين كه به صورت دسته جمعي نماز مي خوانند.
اگر به راستي ابوالدّرداء اين كلام رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) كه « به ابوبكر و عمر اقتدا كنيد... » شنيده بود، قطعاً اين سخن را بيان نمي كرد.
روايت انس بن مالك
يكي ديگر از راويان اين روايت، انس بن مالك است. جلال الدين سيوطي اين روايت را اين گونه نقل مي كند كه پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:« پس از من به دو صحابي من؛ ابوبكر و عمر اقتدا كنيد و از روش عمّار پيروي نماييد و به دستور و سفارش ابن مسعود تمسّك كنيد ».
سيوطي پس از نقل اين روايت مي گويد: « اين روايت را تِرمذي از ابن مسعود، و روياني از حذيفه نقل كرده اند. ابن عَدي نيز آن را در الكامل از انس نقل كرده است. (55)
تأمّلي در سند روايت انس
همان گونه كه روشن شد، سندهايي رواياتي كه حديث اقتدا را بازگو مي كردند، قابل نقد و بررسي بودند؛ چرا كه تِرمذي بعد از نقل حديث ابن مسعود آن را ضعيف مي داند.از طرفي ضعف حديث حذيفه با تمام طرق آن ثابت شده است.
اينك حديث انس را در ترازوي نقد قرار مي دهيم. اين حديث در كتاب الكاملِ ابن عَدي اين گونه آمده است:
ابوزيد حَمّاد بن دليل ( قاضي مدائن )، از علي بن حسن بن سليمان، از احمد بن محمدبن مُعَلّي آدمي، از ابورجاء مسلم بن صالح، از حَمّاد بن دليل، از عمر بن نافع نقل مي كند كه عمروبن هرم گويد: من و جابربن زيد نزد انس بن مالك رفتيم. انس گفت: پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: « به آن دو كه بعد از من هستند؛ يعني ابوبكر و عمر اقتدا كنيد و به دستور و سفارش ابن اُمّ عبد تمسّك كنيد و از روش عمّار پيروي نماييد ».
نظير همين روايت را با همان اسناد، محمدبن عبدالحميد فرغاني، از صالح بن حكيم بصري، از ابورجاء مسلم بن صالح، از ابو زيد حَمّاد بن دليل ( قاضي مدائن )، از عمر بن نافع براي ما نقل كرده است.
محمد بن سعيد حرّاني، از جعفر بن محمد بن صباح، از مسلم بن صالح بصري نيز نظير همين روايت را با همان اسناد براي ما نقل كرده است.
همچنين علي بن حسن بن سليمان، از احمد بن محمد بن مُعَلّي آدمي، از مسلم بن صالح، از حَمّاد بن دليل، از عمر بن نافع، از عمرو بن هرم، از ربعي، از حذيفه، از پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) همين روايت را براي ما نقل كرد.
ابن عَدي مي گويد: حَمّاد بن دليل كه يكي از راويان اين حديث است، روايات كمتري نقل كرده است. وي براي اين حديث دو سند ذكر كرده است كه آن دو را جز او كسي ذكر نكرده است (56).
نقد سند
اكنون كه اين اسناد را با تفصيل نقل كرديم، جا دارد كه راويان آن را نيز نقد و بررسي نماييم.در همه ي اين اسانيد اين عبارت آمده است: مسلم بن صالح، از حَمّاد بن دليل، از عمر بن نافع، از عمرو بن هرم.
اين راويان از نظر رجال شناسان قابل قبول نيستند. در مورد عمروبن هرم دانستيد كه او مورد طعن و قدح واقع شده است.
از طرفي يحيي بن مَعين درباره ي عمر بن نافع مي گويد: حديث عمر اهميت ندارد.(57)
از ابن سعد نقل شده كه در مورد او گفته است: به حديث او احتجاج نمي شود (58).
در مورد حَمّاد بن دليل نيز رجال شناسان اين گونه اظهار نظر كرده اند: ابن عَدي نام او را در كتاب الكامل في الضّعفاء آورده است.
ذهبي نيز او را در المغني في الضّعفاء (59) و در ميزان الاعتدال في نقد الرّجال آورده و مي افزايد: ابوالفتح ازدي و ديگران او را ضعيف دانسته اند(60).
ابن جوزي نيز نام او را در الضعفاء آورده است (61).
اما در مورد مسلم بن صالح بايد بگوييم كه تاكنون او را نشناخته ايم.
روايت عبدالله بن عمر
عبدالله بن عمر نيز از راويان حديث اقتدا به شمار مي آيد. ذهبي روايت او را اين گونه نقل مي كند:احمد بن صليح، از ذو النون مصري، از مالك، از نافع نقل مي كند كه ابن عمر مي گويد: پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: « پس از من به آن دو اقتدا كنيد ».
ذهبي پس از نقل اين روايت مي گويد: اين روايت اشتباهي است كه از احمد سرزده و قابل اعتماد نيست(62)
ذهبي در موردي ديگر، اين روايت را نقل مي كند كه عُقيلي، پس از ذكر نام محمد بن عبدالله بن عمربن قاسم بن عبدالله بن عبيدالله بن عاصم بن عمر بن خطّاب عدوي عمري مي گويد: حديث او صحيح نيست و اين راوي به نقل حديث شناخته نشده است.
ذهبي در طريق ديگري مي گويد: احمد بن خليل، از ابراهيم بن محمد حلبي، از محمدبن عبدالله بن عمربن قاسم، از مالك، از نافع نقل مي كند كه ابن عمر در روايت مرفوعه اي مي گويد: پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: « بعد از من به آن دو اقتدا كنيد ».
چنين حديثي ارتباطي به روايت مالك ندارد.
دارقُطني در اين زمينه مي گويد: همين عُمَري از مالك، اباطيلي را نقل مي كند. ابن منده مي گويد: او احاديث منكري دارد(63).
اين روايت را ابن حجر نقل مي كند و مي گويد كه عُقَيلي بعد از نقل اين حديث مي گويد: اين حديث منكر است و اصلي ندارد.
اين روايت را دارقُطني نيز از احمد بن خليل بصري با سندش نقل مي كند و سند او را همان گونه ذكر كرده، سپس مي گويد: اين سند مسلّم نيست و همين عُمَري از نظر نقل حديث ضعيف است... (64).
همچنين ذهبي و ابن حجر اين حديث را در شرح حال احمد بن محمد بن غالب باهلي آورده اند و پس از نقل گفتار علما در سرزنش و جرح او مي گويند:
از جمله روايات مصيبت بار او اين است كه مي گويد: محمدبن عبدالله عمري، از مالك، از نافع، از ابن عمر نقل مي كند كه رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: « پس از من به آن دو نفر يعني ابوبكر و عمر اقتدا كنيد ».
آن ها پس از اين سخن مي گويند: اين حديث به دروغ به مالك نسبت داده شده است.
ابوبكر نقّاش مي گويد: اين حديث بي ارزش و واهي است (65).
تأمّلي در سند حديث عبدالله بن عمر
از سخنان ذهبي، ابن حجر و ديگران معلوم شد كه حديث عبدالله بن عمر از همه طرق آن باطل است. به همين جهت و براي رعايت اختصار، از آوردن سخنان ديگران در مورد رجال اين اسانيد خودداري مي كنيم و به همين مقدار بسنده مي نماييم.جاي شگفتي است كه حافظ ابن عساكر (66) و امثال او كتاب هايشان را با اين احاديث منكر و نظاير آن پر كرده و صفحات آن ها را سياه كرده اند!!
روايت جدّه ي عبدالله بن ابي هذيل
راوي ديگري كه به نقل حديث اقتدا به شيخين پرداخته، جدّه ي عبدالله بن ابي هذيل است، روايت او را ابن حزم اين گونه نقل مي كند:احمد بن محمد بن جسور، از احمد بن فضل دينوري، از محمد بن جرير، از عبدالرحمان بن اسود طفاوي، از محمد بن كثير ملاّئي، از مفضّل ضبيّ، از ضرار بن مرّه، از عبدالله بن ابي هذيل عنزي نقل مي كند كه جدّه اش مي گويد كه پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:
« پس از من به آن دو نفر؛ يعني ابوبكر و عمر اقتدا كنيد و از روش عمار پيروي نماييد و به دستور و سفارش ابن اُمّ عبد تمسّك كنيد » (67).
تأمّلي در سند روايت جدّه ي عبدالله بن ابي هذيل
در نقد اين حديث با اين سند، به سخن خود حافظ ابن حزم بسنده مي كنيم. متن كلام او اين گونه است:روايت « اقتدا كنيد... » حديث صحيحي نيست؛ زيرا از شخصي مجهول كه به عنوان مولاي ربعي نام برده شده، نقل شده است. از طرفي اين حديث از مفضّل، از ضبّي نقل شده كه او نيز حجّت نيست. آن سان كه احمد بن محمد بن جسور... براي ما نقل كرد(68).
پينوشتها:
1. مسند احمد: 528/6، حديث 22734.
2. كلمه « مولي » در سلسله اسانيد، به معناي « برده ي آزاد شده » يا « كسي كه توسط فرد ديگري - يعني فردي كه نامش بعد از كلمه مولي قرار مي گيرد - مسلمان شده » و گاهي به معناي « هم پيمان » آمده است.
3. علي رغم اين كه در منابع اهل سنت درود و صلوات پس از نام مبارك پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) به صورت ناقص ( ابتر ) آمده است، ما طبق فرمايش حضرتش، درود و صلوات را به صورت كامل آورده ايم.
4. مسند احمد: 533/6.
5. حديث حسن به اصطلاح اهل تسنن، خبر مسندي است كه راويان آن، نزديك به درجه وثاقت باشند.
6. سنن تِرمذي: 5 /374-375، كتاب مناقب، باب مناقب ابي بكر و عمر.
7. سنن تِرمذي: 439/5، كتاب مناقب، باب مناقب عمار بن ياسر، حديث 3825.
8. سنن ابن ماجه: 1 /117و 118، باب فضائل اصحاب رسول الله، فضل ابي بكر، حديث 97.
9. در نقد سند، تنها به عبدالملك بن عمير اكتفا مي كنيم كه محور اين حديث است؛ همان حديثي كه حاكم سعي بسيار كرده است كه آن را صحيح جلوه دهد؛ زيرا كه حرص حاكم در به كار بردن تعابير اغراق آميز پيرامون رواياتي كه در مدح شيخين آمده است از بُخاري و مسلم بيشتر بوده است. در حالي كه ابن عدي، نام « حفص بن عمر ابّلي » را كه در روايت آمده است، در الكامل في الضعفاء آورده و پس از نقل حديث « اقتدا» مي گويد: « احاديث او يا همه منكر المتن هستند و يا منكر الإسناد، و او به ضعف نزديك تر است »؛ الكامل: 288/3.
و حافظ هيثمي در مورد « يحيي حمّاني » - پس از نقل حديث از تِرمذي و طبراني - در الأوسط مي گويد: « در آن [سند] يحيي بن عبدالحميد حماني آمده است و او ضعيف است »؛ مجمع الزوائد: 484/9-485، كتاب مناقب، باب فضل عمار بن ياسر و اهل بيته.
10. مستدرك: 79/3-80، كتاب معرفت صحابه، باب ابوبكر بن ابي قحافه، حديث 4451 و 4455.
11. مدلّس: يعني كسي كه تدليس مي كند و عيب را مي پوشاند. تدليس در اصطلاح علم الحديث در يك تقسيم بندي كلّي دو نوع است:
الف ) تدليس در اسناد، به اين معنا است كه راوي حديث را از كسي نقل مي كند او را نديده يا حديث را از او نشنيده باشد، يا يك راوي ضعيف را اسقاط كند، تا حديث « حسن » يا « صحيح » تلقي شود. در مورد تدليس گفته شده است: « التدليس اخو الكذب ».
ب ) تدليس در صفات راوي توسط ناقلين، بدين معنا است كه به قصد مخفي داشتن حقيقت، راوي را با صفاتي يا كنيه اي غيرواقعي وصف كند يا بنامد.
12. مضطرب الحديث: يعني كسي كه احاديث مضطرب نقل مي كند. حديث مضطرب حديثي است كه متن يا سندش به گونه هاي مختلف نقل شده باشد، به گونه اي كه شكل اصلي و واقعي آن مشخص نشود.
13. تهذيب التهذيب: 360/6 و منابع ديگر.
14. تهذيب التهذيب: 360/6، ميزان الاعتدال: 406/4.
15. ميزان الاعتدال: 406/4.
16. در اصطلاح حديث شناسي، مخلط به كسي گويند كه اهميت نمي دهد از چه كسي نقل كند و صحيح و ناصحيح را با هم مخلوط مي كند و نقل مي نمايد.
17. ميزان الاعتدال: 406/4، تهذيب التهذيب: 360/6.
18. ميزان الاعتدال: 406/4.
19. تهذيب التهذيب: 360/6.
20. ميزان الاعتدال: 406/4.
21. جرح: ذكر كردن عيوب و موارد منفي يك راوي.
22. توثيق: موثّق دانستن.
23. ميزان الاعتدال: 406/4.
24. تقريب التهذيب: 618/1.
25. تلخيص الشافي: 3 /33-35، روضة الواعظين: 177/1 و 178، مقتل الحسين ( عليه السّلام): 186.
26. فيض القدير: 72/2 و 73.
27. سنن تِرمذي: 375/5، كتاب مناقب، باب مناقب ابي بكر و عمر، حديث 3683.
28. الإحكام في اصول الأحكام: 809/6.
29. ميزان الاعتدال: 166/3.
30. الكاشف: 297/1.
31. تهذيب التهذيب: 338/3.
32. لسان الميزان: 8/3.
33. ميزان الاعتدال: 349/5.
34. همان: 127/7.
35. الإحكام في اصول الأحكام: 809/6.
36. سنن تِرمذي: 442/5، كتاب مناقب، باب مناقب عبدالله بن مسعود، حديث 3831.
37. مستدرك حاكم: 80/3، كتاب معرفت صحابه، باب ابوبكر بن ابي قحافه، حديث 4456.
38. روايت غريب روايتي است كه از عدّه اي از صحابه نقل شده و مشهور شود؛ ولي راوي، آن را با سندي كه به آن عدّه منتهي نمي شود نقل مي كند.
39. سنن تِرمذي: 442/5، كتاب مناقب، باب مناقب عبدالله بن مسعود، حديث 3831.
40. منكر الحديث: كسي كه حديث منكَر نقل مي كند. حديث منكَر حديثي است كه مضمونش مورد تأييد نباشد.
41. الكمال في أسماء الرجال -نسخه خطي - تهذيب الكمال: 362/31 و 363.
42. الكاشف: 244/3.
43. تهذيب التهذيب: 196/11.
44. راوي متروك كسي را گويند كه محدّثين از عمل به حديث او روي برگردانند.
45. ميزان الاعتدال: 417/1، المغني في الضعفاء: 134/1، تهذيب التهذيب: 303/1.
46. ميزان الاعتدال: 136/1، المغني في الضعفاء: 17/1.
47. تهذيب التهذيب: 96/1.
48. الكامل في الضعفاء 20/9-21.
49. تلخيص المستدرك: 76/3.
50. الجامع الكبير: 133/1.
51. فيض القدير: 73/2.
52. رجوع شود به سير اعلام النبلاء: 274/13.
53. الصواعق المحرقه: 77.
54. مجمع الزوائد: 40/9، كتاب مناقب، باب آن چه كه پيرامون ابوبكر، عمر و غير اين دو از خلفاء و ديگران وارد شده است، حديث 14356.
55. الجامع الصغير: 82/1، حرف همزه، حديث 1319.
56. الكامل في الضعفاء: 29/3-30.
57. الكامل في الضعفاء: 93/6.
58. تهذيب التهذيب: 423/7.
59. المغني في الضعفاء: 286/1.
60. ميزان الاعتدال: 2 /359.
61. كتاب الضعفاء و المتروكين: 233/1، رك: حاشيه تهذيب الكمال: 7 /236.
62. ميزان الاعتدال: 242/1-243.
63. ميزان الاعتدال: 218/6-219.
64. لسان الميزان: 240/5.
65. ميزان الاعتدال: 286/1، لسان الميزان: 378/1.
66. تاريخ دمشق: 151/32.
67. الاحكام في اصول الاحكام: 809/6.
68. الاحكام في اصول الاحكام: 809/6.
سيدعلي، حسيني ميلاني، ( 1390)، حديث اقتدا به شيخين در ترازوي نقد، قم: انتشارات الحقايق، چاپ پنجم.
/ج
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}