قوام الملک و ايلات خمسه در گذر استعمار انگليس و جنگ جهاني اول
چکيده
ايلات خمسه به عنوان يکي از دو ايل مقتدر در ايالت فارس و جنوب ايران، با جمعيتي بالغ بر 30000 خانوار، در بسياري از تحولات فارس تأثيرگذار بوده است.در اين مقاله سعي داريم به تبيين موضع قوام الملک و ايلات خمسه در تقابل با حکومت مرکزي و هجوم استعمار انگليس به ايران و شهرهاي جنوبي کشور در جنگ جهاني اول بپردازيم و روشن کنيم شعله ور شدن جنگ جهاني اول و تجاوز نيروهاي استعمار انگليس به بنادر و شهرهاي جنوب کشور چه تأثيري در تصميمات و موضع گيريهاي اين ايل و رياست آن، در تقابل با مواضع حکومت مرکزي و دسيسه هاي حکام داخلي و خارجي داشته است.
ايلات خمسه
ايلات خمسه همانطور که از نام آن پيداست مرکب از پنج ايل عرب، باصري، اينانلو، بهارلو و نفر مي باشد که در سال 1275 هـ.ق با فرمان ناصرالدين شاه قاجار، براي ايجاد توازن قوا و مقابله با ايل قشقايي، در ايالت فارس و جنوب ايران متحد شدند و رياست آن نيز به قوام الملک شيرازي که از افراد متنفذ، ثروتمند و صاحب مناصب حکومتي بود، «فروخته شد».(1) ايلات خمسه در نيمه شرقي فارس، از آباده در شمال تا لارستان و جهرم و داراب در جنوب ايالت فارس به ييلاق و قشلاق مي پرداختند و نقطه مقابل ايل قشقايي در نيمه غربي ايالت فارس بود و از آنجا که جمعيت قابل ملاحظه اي داشت در موضع گيريهايش مي توانست در اين ايالت تأثيرات بسزايي ايجاد کند.جمعيت ايلات خمسه در بيشتر منابع بالغ بر 30000 خانوار ذکر شده است(2) که البته اين آمار تخميني است. ايوانف در کتاب «عشاير جنوب» معتقد است بنابر آمار سال 1870م کل عشاير خمسه 34000خانوار و نزديک به 170000نفر جمعيت داشته است. همين طور به نقل از تومانسکي در سال1894، 29870 چادر در ايلات خمسه برپا بوده است. دوموريني ايلات خمسه را 34500خانوار ذکر مي کند.(3)
قوام الملک و تعامل با حکام ايالتي فارس
با توجه به فلسفه تشکيل اتحاديه ايلات خمسه و رياست قوام الملک، اين اتحاديه در بيشتر مواقع در جهت خواسته هاي استبدادي دولت مرکزي و منافع محلي قوام الملک گام برداشته است. مثلاً در همان سالهاي دهه پاياني قرن نوزدهم، قوام الملک در راستاي حمايت از سلطنت ناصرالدين شاه به مبارزه با جنبش مردمي عليه امتياز تنباکو برخاست و مردان مسلح ايلات خمسه به دستور او تظاهرات مردمي را به رگبار بستند.(4)قوام الملک که حامي منافع انگليس در فارس بود، از نظر شخصيتي نيز فردي خودخواه و مستبد بود. محمدرضاخان قوام الملک حتي بعد از پيروزي مشروطيت علناً از به رسميت شناختن مجلس شوراي ملي امتناع مي ورزيد. با کودتاي محمدعلي شاه عليه مشروطيت، موقعيت و قدرت قوام الملک نيز بيش از پيش استحکام يافت که فرصت انتقام از آزادي خواهان و سران مشروطه در شيراز را فراهم ساخت و منجر به قتل شيخ محمدباقر اصطهباناتي و سيداحمد دشتکي توسط خاندان قوام الملک شد.(5)
بعد از فتح تهران و فرار محمدعلي شاه، قوام الملک که در تقابل با قشقايي ها و مشروطه خواهان موقعيت خويش را در خطر مي ديد، با بهره گيري از اختلاف و دشمني ميان بختياري ها و قشقايي ها، با سران بختياري که داراي نفوذ گسترده اي در حکومت مرکزي شده بودند، متحد شد. در سال 1911م قوام الملک و صمصام السلطنه بختياري عليه صولت الدوله قشقايي متحد شدند و با جلب حمايت انگليس صولت الدوله را از ايلخاني قشقايي خلع کردند و برادرش ضغيم الدوله را به ايلخاني قشقايي برگزيدند. همچنين نظام السلطنه حاکم فارس نيز که با قوام الملک اختلاف داشت، از حکومت شيراز خلع شد و به دستور رئيس الوزرا، قوام الملک به نيابت عين الدوله حکمران جديد فارس انتخاب شد. صولت الدوله همراه با نظام السلطنه، که در 15شوال1329هـ.ق توسط صمصام السلطنه از حکومت فارس معزول شده بود، با تهديد کنسول انگليس از شيراز خارج شدند «بارکلي از طريق کنسول انگليس، نوکس، به نظام السلطنه و صولت الدوله هشدار جدي داده بود که اگر جان انگليسي ها، و يا امنيت کنسولگري به خطر افتد، عکس العمل دولت انگليس شديد خواهد بود وقتي اين هشدار نتيجه نداد پيام فرستاد که اگر فوراً شيراز را ترک نکنند، از دولت خود خواهد خواست که قوايي به فارس اعزام بدارد و مخارج آن نيرو را از نظام السلطنه خواهد گرفت».(6)
بنابراين حبيب الله خان قوام الملک با جلب حمايت کامل دولت مرکزي در تهران و همينطور حمايت انگليس ها توانست با خلع صولت الدوله از ايلخاني، ميان سران قشقايي اختلاف ايجاد کند و آنان را که رقباي سنتي اش بودند، در موضع ضعف نگه دارد. همچنين او با مطيع نگه داشتن ايلات خمسه در حمايت از خويش، توانست به قدرتمندترين فرد ايالت فارس مقارن شروع جنگ جهاني اول تبديل شود.
موضع قوام الملک در تقابل با استعمار انگليس
با شروع جنگ جهاني اول در تابستان سال 1914م/1332هـ.ق حبيب الله خان قوام الملک نيز که رياست ايلات خمسه را برعهده داشت با اطاعت از دولت مرکزي در فارس اعلام بي طرفي کرد؛ اگرچه او در باطن همچنان انگليسي بود.اما از آنجا که حکومت مرکزي ايران دچار ضعف و انحطاط بود، روس ها در شمال کشور به تصرف شهرها و ورود نيروهاي خويش ادامه مي دادند، انگليسي ها نيز در جنوب کشور به نفوذ پرداخته و به بهانه تأمين امنيت اتباع خويش و همچنين تأمين امنيت راههاي جنوب، نيروهاي نظامي خويش را به داخل کشور وارد مي کردند. آلماني ها نيز درصدد تلاش براي گسترش نفوذ خويش برآمده بودند. در چنين شرايطي مخبرالسلطنه هدايت، والي فارس، همراه با صولت الدوله قشقايي، ناصر ديوان کازروني و بسياري از روحانيون مانند سيدعبدالحسين لاري و قاطبه ي مردم مخالف انگليس و حضور نيروهاي نظامي استعمار در ايران بودند. توده مردم و حزب دمکرات نيز با حضور انگليس در صفحات جنوب مخالف بودند؛ مردم عملاً به مبارزه با انگليسي ها پرداختند به گونه اي که «در اواخر سال 1915م انگليسي ها از تمام فارس به استثناي بنادر خليج فارس، بيرون رانده شدند.»(7) اما در مقابل، قوام الملک همراه با اسماعيل خان شبانکاره، حيدرخان حيات داودي و موقرالدوله حاکم بوشهر جانب انگليسي ها را نگه مي داشتند؛(8) و به مردم و خواستهايشان که مخالف و قيام عليه انگليسي ها بود، خيانت مي کردند. جنگ و درگيري ميان مخالفان و موافقان انگليس در فارس و بوشهر آغاز شد. برخي سران محلي مانند رئيسعلي دلواري، زائر خضرخان و شيخ حسين خان با حمايت مردم و همگام با روحانيت شيعه، به نيروهاي انگليسي در بوشهر حمله بردند و آنان را در ابتدا شکست دادند. اما انگليسي ها نيز در پاسخ به اين حملات، بوشهر را در 27 رمضان 1333هـ.ق/1915م. به تصرف خويش درآوردند و در آن شهر حکومت نظامي اعلام کردند. در بحبوحه همين درگيري ها، رئيس علي دلواري، به دست يکي از افراد اغفال شده، به شهادت رسيد؛ و آيت الله سيدعبدالحسين لاري، رهبر قيام مردمي فارس، از لارستان به جهرم عقب نشست.
در حالي که اغتشاشات و ناامني ها به شيراز کشيده شده بود در پي اعتراض دولت ايران، در ازاي بازگرداندن بوشهر به حکمران ايراني، انگلستان خواهان عزل مخبرالسلطنه از حکمراني فارس و واگذاري نيابت حکومت آن به حبيب الله خان قوام الملک، تا رسيدن حکمران جديد از سوي دولت مرکزي شد. به اين ترتيب قوام الملک زمام امور فارس را تا رسيدن نصرت السلطنه برعهده گرفت و حاکميت بوشهر نيز به دريابيگي رسيد.
همراهي ژاندارمري فارس در قيام مردمي عليه استعمار
افسران سوئدي حاضر در ژاندارمري بنا به نفرتي که از روسها داشتند، متمايل به نيروهاي آلماني بودند. انگليسي ها نيز که به طرفداري ژاندارمري از آلمانها آگاه بودند و از آنجا که پرداخت حقوق ماهيانه ژاندارمري در تعهداتشان بود، کمک هاي مالي خود را به ژاندارمري قطع کردند.حزب دموکرات فارس که از مخالفان نفوذ انگليسي ها در جنوب ايران بود، همکاري نزديکي نيز با اعضاي ژاندارمري داشت. لذا برخي افسران ژاندارمري به رهبري «ياور علي قلي خان پسيان» که فردي ميهن پرست بود، کميته «حافظين استقلال مملکت ايران» را تشکيل دادند و با همکاري دموکراتها جنبش ضدانگليسي به وجود آوردند.(9) آنها با همکاري ووسترو کنسول آلمان در شيراز، کنسولگري انگليس را در 10 نوامبر1915م/ محرم 1334 تصرف و اعضاي کنسولگري را دستگير کرده و به اهرم نزد زائر خضرخان فرستادند.(10) نفرات ژاندارمري همراه با ساير مردم همچنين از قوام الملک مي خواستند با حمايت از قيام عليه استعمار انگليسي، نيروي مسلحي نيز به کمک «کميته دفاع ملي» در قم بفرستد و به حمايت از متحدين وارد عمل شود. حبيب الله قوام الملک نيز با ردّ اين درخواست قبلاً «در حدود چهار هزار تفنگچي از ايل خمسه را به شيراز فراخوانده بود تا پيرامون خانه خود و محله قوام را سنگربندي کنند».(11) مردم با کمک افسران ميهن پرست ژاندارمري با قطع سيم تلگراف شيراز مانع از برقراري ارتباط قوام الملک با حکومت مرکزي شده و به قيام و تهييج عليه قوام الملک برخاستند. اما قوام الملک از طريق تلگراف يزد- تهران، حکومت مرکزي را در جريان اوضاع گذاشته و خواهان مک بود. «مستوفي الممالک» رئيس الوزرا را نيز از طريق همان خط يزد- تهران تلگرافي به شرح زير براي قوام الملک مخابره کرده که نشان از حمايت دولت از قوام داشت:
حفظ و وقايه انتظام فارس به عهده شما نوکر دولتخواه است که به هر ترتيب صلاح مي دانيد از اقدامات لازمه فروگذار نداريد و عاصيان اين اداره را تنبيه و مجازات لايق بنماييد، همين قدر ماژور پوست و صاحب منصبان تازه برسند. اقدامات جنابعالي را در تنبيه آن عده عاصي، تعقيب و تکميل خواهند نمود...(12)
در طول مدت درگيري بين طرفين با توجه به اعلاميه ها و آگهي هايي که از طرفين منتشر مي شد، هر کدام خويشتن را فدوي «اعلي حضرت شاهنشاه قدر قدرت» ايران و حامي ملت و دولت دانسته و طرف مقابل را خائن، اوباش، وطن فروش و... معرفي مي کردند. با ورود نيروهاي ناصر ديوان در حمايت از ژاندارمري به شهر، بعد از دوازده روز درگيري،(13) در نهايت قوام الملک مجبور به فرار شد و از طريق لارستان و بندر لنگه خود را به نزد کنسولگري انگليس در بوشهر رسانيد. در اين قيام عليه قوام الملک مجموع تلفات نيروهاي ژاندارمري و مردمي به 39نفر مي رسيد؛ ولي تلفات نيروهاي قوام الملک 311نفر بود.(14) قوام الملک در بوشهر باز هم مورد حمايت حکومت مرکزي قرار گرفت و صولت الدوله قشقايي نيز از طرف حکومت مرکزي به حمايت از وي فراخوانده شد. «سر پرسي سايکس» نيز با پذيرايي از قوام الملک، 30000 ليره نقدي همراه با دو عراده توپ، چهار مسلسل، 550 تفنگ و مقادير قابل توجهي فشنگ و ديگر تجهيزات نظامي در اختيار وي گذارد تا با عبور از لارستان و شکست دادن ژاندارمري به شيراز وارد شود. همچنين مقرر شد چهار هزار تفنگ و دو ميليون فشنگ نيز از طريق بندر لنگه از هندوستان براي قوام الملک ارسال شود.(15)
مخالفان قوام الملک نيز بعد از مصادره اموال و دستيگري کسان قوام الملک، اميرآقاخان عرب «منصورالسلطنه» را از زندان قوام الملک آزاد کردند و به رياست ايل خمسه گماشتند و همراه با افراد ايل عرب مدتي به تمرين و يادگيري فنون نظامي پرداختند تا از ورود قوام جلوگيري کنند. قوام الملک نيز در بازگشت از بوشهر به لارستان در 12 جمادي الاول 1334هـ.ق نيروهاي عرب و بهارلو را نزد خويش فراخواند و با بسيج پنج هزار نفر از افراد عرب و بهارلو توانست نيروي اعزامي ژاندارمري را شکست داده و به طرف شيراز حرکت کند. نيروهاي ژاندارمري در لارستان دچار شکست شده بودند، در بازگشت به شيراز نيز از آنجا که در طول جنگ 12 روزه با قوام الملک نتوانسته بودند خسارات و ضرر و زيان مردم را جبران کنند، چندان مورد حمايت واقع نشدند و در حالي که مهمات و پول کافي نيز در اختيار نداشتند، از طرف دولت نيز متمرد و ياغي معرفي شدند. علاوه بر اين مشکلات، قبل از درگيري نيروهاي ژاندارمري با قوام الملک، ضدکودتايي عليه آنها از داخل شيراز توسط «قاسم خان فتح الملک»، که از قبل متهم به حمايت از قوام الملک بود و در زندان به سر مي برد، شکل گرفت. فتح الملک توانست با رهايي از زندان و مخالفت با قيام کنندگان، به دستگيري و قلع و قمع کودتاچيان ژاندارمري و اعضاي کميته استقلال ملي بپردازد. فراشبندي در اين باره معتقد است فتح الملک با فرار از زندان «کميته وکلا» را تشکيل داد و با فريب درجه داران ژاندارمري آنان را با خودش همراه ساخته در «شب بيستم حمل 1334 قمري مطابق پنجم جمادي الثاني غفلتاً ارگ کريم خاني را که دارالحکومه بود تصرف و به دستياري عطاءالدوله نوري درصدد دستگيري احرار و صاحب منصبان برآمد. شب بيست و ششم حمل نايب ميرزا و اسدخان را به توپ بستند، بامداد روز بيست و ششم حمل امام قلي خان و حسنخان فيلي را سر بريدند، روز اول ثور 1334 نيز سلطان مسعودخان را در ميدان توپخانه بدار آويختند، متصدي اين جنايت نايب محمدخان فراشباشي ايالتي قلمداد شده است.»(16)
اما قوام الملک در حالي که با فراخوان ايلات عرب و بهارلو در لارستان موفق شده بود نيروي ژاندارمري را شکست دهد و صولت الدوله را نيز با خويش هماهنگ ساخته بود و حمايت هاي انگليس و دولت مرکزي را نيز پشت سر داشت، قبل از ورود به شيراز در 17 جمادي الثاني 1334ق/21 آوريل 1916م به هنگام شکار در خفر از اسب به زمين افتاد و جان باخت، و پسرش ابراهيم نصرالدوله به رياست ايلات خمسه دست يافت. مدتي بعد با تشکيل پليس جنوب در ژانويه توسط سر پرسي سايکس و ورود عبدالحسين ميرزا فرمانفرما براي حکمراني فارس مناسبات جديدي ميان ابراهيم قوام الملک و صولت الدوله و نيروهاي انگليسي و فرمانفرما برقرار شد.
استعمار انگليس و پليس جنوب
با تشکيل پليس جنوب توسط سر پرسي سايکس در ژانويه 1916م و حرکت به سمت شيراز درگيري هاي جديدي ميان مردم فارس و پليس جنوب شروع شد. پليس جنوب که براي حفظ منافع انگليس از قبيل حفظ چاههاي نفت جنوب و امن داشتن راههاي تجاري تشکيل شده بود، عملاً وظايف ديگري از قبيل مبارزه با مخالفان سياست هاي انگليس همانند ايلات و طوايف و حزب دموکرات و ژاندارمري را نيز برعهده گرفته و همچنين به تعقيب و بازداشت نيروهاي مردمي و محلي به بهانه ي حمايت از آلمانها مي پرداخت. در بسياري از موارد نيز به کشتار مردم عشاير و ايلياتي بي دفاع دست زده است که در ادامه به شرح آن مي پردازيم.پليس جنوب در حالي که به جز دولت وثوق الدوله هيچ دولت ديگري آنها را به رسميت نشناخت، خودسرانه به تعقيب و درگيري با مخالفان خويش پرداخته و با بسياري از طوايف در ايل عرب، باصري و بهارلو در شرق و جنوب شرق درگير شدند و تلفات بسياري بر عشاير آن وارد کردند. پليس جنوب درگيريها و زدوخوردهاي بسياري با مردم کرمان و يزد و قشقايي ها نيز داشته که تلفات و صدمات آن نيز بسيار سنگين بوده است.
در 3 رجب 1335ق/ 25 مه 1917م سايکس قراردادي با صولت الدوله منعقد کرد و «در فاصله سه ماه پس از انعقاد قرارداد سايکس به سرکوب ايلات ساکن در اطراف جاده هاي تجاري عمده پرداخت. او مقابله با تمامي ايلات و قبايل ايراني را تحت عنوان سرکوب راهزنان و غارتگران انجام مي داد به نظر مي رسد اين اقدامات بيشتر به منظور اعاده حيثيت پليس جنوب پس از شکست هاي متوالي سيرجان و کازرون و شايد زهر چشم گرفتن و نرساندن ايلات فارس بود که غالباً روحيه ضدانگليسي داشتند؛ خصوصاً آنکه در اغلب موارد، مجازات هاي بسيار سختي انتخاب و اعمال مي شدند».(17)
از مهم ترين جنگ ها و عمليات پليس جنوب در ايالت فارس مي توان به عمليات دشت ارژن عليه ناصر ديوان، عمليات ني ريز در تقابل با طوايف لشني، عمليات زيارت واقع در ارسنجان، عمليات خان زنيان و درگيري با صولت الدوله، عمليات ده شيخ شورش پاسگاه خان زنيان، عمليات احمدآباد، عمليات چنار راهدار، عمليات آباده و در نهايت عمليات فيروزآباد اشاره کرد؛ که اين ها همه درگيري و جنگ عليه مجاهدان و مخالفان استعمار انگليس در فارس بود. در اين جنگها پليس جنوب با استفاده از تجهيزات کامل مانند توپ و تيربار و مسلسل در بسياري از موارد حتي عليه مردم و طوايف بي دفاع وارد نبرد مي شد. به طور مثال در فاجعه خان زنيان نيروهاي انگليسي به بهانه ي گم شدن دو الاغ به طايفه ي دره شوري که در حال کوچ بوده و مردان آن نيز براي خريد به شيراز رفته بودند، حمله برده و بيست نفر از زنان و بچه هاي اين طايفه را کشتند. با انتشار اين خبر و با فتواي جهاد سيدعبدالحسين لاري، حملات صولت الدوله و مردم به نيروهاي انگليس دوباره شدت گرفت. اما ژنرال سر پرسي سايکس با عمليات هاي سازمان يافته و در نهايت با ايجاد تفرقه و دسيسه چيني ميان صولت الدوله و همراهانش، توانست وي را شکست دهد.
پليس جنوب در عمليات هاي خود بويژه در عمليات نيريز و ارسنجان، در گزارش کارگزاري به وزارت امور خارجه اينگونه به توجيه آن مي پردازد:
چند نفر عرب از طرف نيريز در خاک کرمان مرتکب سرقت مي شوند. منجمله يک نفر از قشون جنوب را خلع سلاح کرده. به ده چال نيريز آمدند. صاحب منصب قشون جنوب ساخلو سيرجان را خلع سلاح کرد. به فتح الملک حاکم نيريز اطلاع داد. مشاراليه تفنگ و اسب قشون را پس گرفته در همان هفته يک نفر کاپيتان انگليسي 150 نفر قشون جنوب همراه کارواني که ميهمان نظامي حمل داشته به نيريز آمد. در مراجعت ده چال رفته مي گويند از طرف احمدونه به آنها شليک شد، آنها هم حمله برده اند. 24نفر زن و مرد و بچه مقتول و مجروح، چهار خرمن آتش زده، ده را غارت کرده اند و پنج نفر مرد اسير برده اند. باقي اهالي فراري منزل حاکم نيريز رفته متحصن شده اند.(18)
به هنگام تصرف کازرون توسط نيروهاي انگليسي فقط در «کازرون پنج هزار نفر از بيماري آنفولانزا [آنفلوآنزا] به ديار نيستي رفتند. لذا انگليس موقعيت را مغتنم شمرد، به آن صفحات حمله بردند. سهراب خان که متحد ناصرديوان بود بيماري بسياري از افرادش را به کام مرگ فرستاد به گونه اي که سرانجام از نيروي اوليه چهار هزار نفري فقط 17 نفر سالم ماندند.»(19) انگليسي ها نيز که دچار اين بيماري ها بودند تلفات بسياري دادند، اما سرانجام با حيله و نيرنگ و ايجاد نفاق ميان مخالفانشان با استفاده از تجهيزات نظامي پيشرفته توانستند به موفقيت هايي دست يابند و با وجود آنکه در 7 صفر 1377ق/ 22 مارس 1918م جنگ جهاني پس از چهار سال کشتار پايان يافته بود، پليس جنوب در ايران همچنان به قلع و قمع مردم مي پرداخت.
همکاري قوام الملک و فرمانفرما با استعمار انگليس
بعد از قلع و قمع قيام مردم و ژاندارمري در شيراز، قوام الملک و صولت الدوله نيروهاي مسلط بر اوضاع فارس بودند؛ تا اينکه با انتخاب «عبدالحسين ميرزا فرمانفرما» از سوي حکومت مرکزي به حکمراني فارس، صولت الدوله چون فرمانفرا را حامي سياستهاي انگليس مي دانست، به مخالفت با وي پرداخت. اما چون نتوانست کاري از پيش ببرد، به هنگام ورود فرمانفرما در اکتبر 1916 /6 ذيحجه 1334ق، به طرف فيروزآباد حرکت کرد. اما ابراهيم خان قوام الملک استقبال گرمي از فرمانفرما به عمل آورد(20) و در ادامه با ورود سايکس به شيراز، نيروي پليس جنوب جايگزين ژاندارمري شد.فرمانفرما که از حکمرانان مورد قبول انگليسي ها در فارس بود، از هنگام ورود به شيراز به تلاش براي خلع صولت الدوله از مقام ايلخاني پرداخت و قوام الملک را نيز به تحريک عليه صولت الدوله ترغيب مي کرد. اما ابراهيم خان قوام الملک که مدتي عضو کميته مرکزي حزب دموکرات بود(21) [و آن چنان که شايع است با سياستهاي پدر ويش نيز مخالف بوده است، به گونه اي که مخبرالسلطنه هدايت معتقد است مرگ حبيب الله خان قوام الملک به اشاره همين فرزندش صورت گرفته است]،(22) از همکاري با فرمانفرما و حتي نيروهاي انگليسي عليه صولت الدوله و نيروهاي ناصرديوان که به شيراز حمله کرده بودند خودداري مي ورزيد و سياست مبهمي در پيش گرفته بود. اما بعد از آنکه درگيري هاي شديدي ميان پليس جنوب و صولت الدوله درگرفت و صولت الدوله از مقام ايلخاني خلع گرديد، قوام الملک به همکاري با پليس جنوب و شکست صولت الدوله در فيروزآباد وارد عمل شد.(23)
سر پرسي سايکس نيز درباره قوام الملک و همکاري وي با پليس جنوب مي نويسد:
وقتي اين قضيه اساسي حل شد خلع صولت الدوله از ايلخاني [قشقايي] قوام محققاً تحت تأثير دو ضربت سختي که به دشمن منفورش وارد شده بود راضي به اتفاق با ما شد.(24)
ابراهيم خان قوام الملک بنا به درخواست هاي مکرر فرمانفرما و سر پرسي سايکس در حاليکه صولت الدوله از مقام ايلخاني خلع شده بود و حتي برادرش سرداراحتشام و سالارحشمت همراه با محمدعلي خان کشکولي نيز از او جدا شده بودند و به جنگ عليه او مي پرداختند، موقعيت را براي يکه تازي در ايالت فارس و از بين بردن رقيب اصلي خويش مناسب ديده با چهار هزار نفر از ايل عرب بهارلو به تعاقب صولت الدوله در فيروزآباد رفت که منجر به شکسته صولت الدوله و تصرف فيروزآباد توسط سرداراحتشام شد.(25) ناصرديوان نيز که از متحدين صولت الدوله بود، پس از تصرف کازرون توسط نيروهاي ژنرال السمي، ابتدا به کوه هاي اطراف متواري شد و پس از مدتي در شيراز به قوام الملک پناهنده شد. ناصرديوان توانست از انگليسي ها تأمين بگيرد و با پرداخت مبلغي پول به قوام الملک آزاد شود.
مردم و طوايف ايلات خمسه در تقابل و درگيري با استعمار انگليس
در شرايطي که قوام الدوله در نهايت تن به همکاري با پليس جنوب عليه مردم و صولت الدوله قشقايي داده بود، برخي از طوايف و ايلات خمسه به نبرد و مبارزه عليه پليس جنوب و استعمار انگليس پرداختند و مشکلات بسياري براي آن بوجود آوردند. رکن زاده آدميت نامه اي از عبدالحسين خان بهارلو به صولت الدوله در کتاب خويش آورده است که به اين شرح مي باشد:به ما خبر رسيد که انگليس به تازگي عده زيادي هندي از راه کرمان و بندرعباس وارد کرده اند و هندي ها در لباس مکاري عازم شيرازند. چون اين کار آنها برخلاف قرارداد با شماست، ناچار به نظاميان هندي که لباس قاطرچي داشتند، حمله برديم ... پس از چند ساعت مبارزه شکست خوردند فرار کردند. چهل قبضه تفنگ و هفتاد زين اسب نصيب ما شد. براي اطلاع شما نوشتم که بدانيد حضرات مي خواهند در پنهان قواي زيادي جمع آوري و همين که مهيا شدند، همه ما را مغلوب و منکوب نمايند. منتظر دستور شما هستم... .
صولت الدوله نيز در جواب، آنان را به نزد خويش فرامي خواند.(26) مابرلي نيز در کتاب عمليات ايران مي نويسد: «در واقع گروهي از بهارلوها- يکي از ايلات خمسه- در کنار صولت الدوله و برضد ما نبرد مي کردند».(27)
همچنين در شرق فارس بسياري از طوايف ايلات خمسه از جمله طوايف لبو محمدي، غني، مزيدي، چهار راهي و لشني با پليس جنوب درگير شده و جنگ هايي ميان آنان به وقوع پيوست. طايفه عرب مزيدي از جمله طوايفي بودند که در خلال سالهاي1916 تا 119م با نيروهاي پليس جنوب در شرق فارس درگير شدند. همچنين سعدالله خان غني برادر ميرجان خان، کلانتر طايفه غني و طوايف همجوار، رهبري بخشي از جنگ هاي چريکي و نامنظم عليه پليس جنوب را برعهده داشت. عشاير محلي از ايشان با نام «سردار جنگي» و «جلوگير فرنگي» در اشعار خويش ياد کرده اند.(28) سرپرسي سايکس درباره طايفه لبو محمدي و درگيري آنان با پليس جنوب در «تاريخ ايران» مي نويسد: «زنان لبو محمدي از تاکتيک هاي ايجاد مانع استفاده مي کردند. يعني ناگهان گله را در مسير افراد اس.پي.آر قرار مي دادند و در نتيجه يا مردانشان فرصت مي يافتند که در مقابل اس.پي.آر موضع بگيرند و يا فرار کنند». برخي از زنان آنها واقعاً شيرزن بودند. در عمليات 1918 عليه افراد لبو محمدي و چهارراهي روستاي چاه حق، خواهر سهام عشايذر عملاً نبرد در ارتفاعات را رهبري مي کرد.(29) علي رغم همکاري قوام با انگليسي ها بسياري از طوايف و ايلات خمسه مانند ايل باصري، بهارلو و بسياري از طوايف ايل عرب به نبرد و درگيري با پليس جنوب پرداختند و در حمايت از دليرمردان و علماي مجاهد به دفاع از وطن و ناموس خويش پرداختند. نجفي به روايت پيران قوم مي نويسد:
اميرآقاخان در طول رياست خود بر ايل بهارلو مبارزات چندي با حکام وقت داشته است؛ از جمله در اواخر دوره قاجاريه و جنگ بين شيخ کوهستان داراب از طرفداران آيت الله سيدعبدالحسين لاري بر عليه قوام شيرازي که از سياستهاي دولت انگليس حمايت مي کرد، وارد عمل شد و شکست هاي سختي به اردوي قوام داد.(30)
علاوه بر هجوم نيروهاي بيگانه، قوام الملک و فرمانفرما نيز ايلات خمسه را مورد حمله و قتل و غارت قرار مي دادند، لذا آنان مي بايست در دو- سه جبهه و ارد نبرد مي شدند. خمسه اي ها در مبارزاتشان متأثر از علماي ديني بودند؛ و به فتواي سيدعبدالحسين لاري در لزوم جهاد عليه استعمار انگليس عمل مي کردند. سيدلاري چنين فتوا داده بود:
... اعلان به هرکس و هرجا از فرق مسلمين خارج و داخل، حتي بر نسوان، صبيان و سلطان و فرمانفرما و قوام و اعراب و هر کس که لاف مسلماني مي زند واجب فوري عيني است... و هر کس تخلف و تقاعد از اين جيش مجاهدين و از اين جهاد اکبر و نهي از منکر نمايد، کأنه تخلف از جيش اسامه و امام عصر(عج الله تعالي فرجه الشريف) نموده اعم از اينکه ملحق به جيش کفار شود يا نشود مرتد و خارج از اسلام است و مال و جان او مال مسلمانان است، ولو قوام الملک باشد...
پي نوشت ها :
1- فسايي، 1367، صص345 و346.
2- صفي نژاد، 1375، ص72.
3- ايوانف، 1385، ص96.
4- ايوانف، پيشين، ص247.
5- شفيعي سروستاني، 1383، ص127.
6- اتحاديه؛ 1379، ص98.
7- ايوانف، پيشين، ص256.
8- نصيري طيبي، 1384، ص86.
9- فراشبندي، صص359-31.
10- نصيري طيبي، صص384-103.
11- امداد، صص593-387.
12- امداد، پيشين، ص106.
13- نصيري طيبي، پيشين، ص103.
14- امداد، پيشين، ص605.
15- مابرلي، 1369، ص201 و رکن زاده آدميت، پيشين، ص276.
16- فراشبندي، پيشين، ص131.
17- راضي، 1381، ص192.
18- نقل از: نصيري طيبي، 1384، ص120.
19- امداد، پيشين، صص654 و655.
20- نصيري طيبي؛ پيشين، ص112.
21- راضي، 1381، ص178.
22- مخبرالسلطنه هدايت، 1361، ص291.
23- راضي، پيشين، ص179.
24- سايکس، 1362، ص777.
25- رکن زاده آدميت، پيشين، ص624.
26- رکن زاده آدميت، پيشين، ص45.
27- مابرلي، پيشين، ص400.
28- نجفي، پيشين، ص42.
29- نجفي، پيشين، ص297.
30- نجفي، 1385، ص14.
- اتحاديه، منصوره، رضاقلي خان نظام السلطنه، تهران: کتاب سيامک: نشر تاريخ ايران، چاپ اول، 1379.
- امداد، حسن، فارس در عصر قاجار، شيراز، انتشارات نويد شيراز، چاپ اول، 1387.
- ايوانف، ميخائيل سرگئي يويچ، عشاير جنوب، ترجمه: کيوان پهلوان و معصومه داد، تهران: آرون، چاپ اول، 1385.
- راضي، منيره، پليس جنوب ايران، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامي، چاپ اول، 1381.
- رکن زاده آدميت، محمدحسين، فارس و جنگ بين الملل (ج اول)، تهران: اقبال، 1349.
- سايکس، سر پرسي، تاريخ ايران، ترجمه محمدتقي فخر داعي گيلاني، تهران: انتشارات علمي، 1362.
- سعيدي سيرجاني (به کوشش)، وقايع اتفاقيه، تهران: پيکان، 1376.
- شفيعي سروستاني، مسعود، فارس در انقلاب مشروطيت، شيراز، بنياد فارس شناسي، چاپ اول، 1383.
- صفي نژاد، جواد، عشاير مرکزي ايران، تهران: اميرکبير، چاپ دوم، 1375.
- غني، سيروس، ايران برآمدن رضاخان و برافتادن قاجار و نقش انگليسي ها، ترجمه: حسن کامشاد، تهران: نيلوفر، 1377.
- فراشبندي، عي مراد، تاريخچه حزب دموکرات فارس، انتشارات اسلامي، 1359.
- فسايي، ميرزا حسن، فارسنامه ناصري (جلد اول)، تهران: اميرکبير، 1367.
- قطبي، بهروز، اسناد جنگ جهاني اول در ايران، تهران: نشر قرن، چاپ اول، 1370.
- مابرلي جيمز، عمليات در ايران، ترجمه کاوه بيات، تهران: رسا، 1369.
- نجفي، علي محمد، وقايع ايلات خمسه، قم: نشر همسايه، چاپ اول، 1380.
- نجفي، علي محمد، بزرگان ايلات عرب و ايلات اينانلو، باصري، بهارلو و نفر، قم: انتشارات ائمه، چاپ اول، 1385.
- نصيري طيبي، منصور، ايالت فارس و قدرت هاي خارجي (از مشروطيت تا سلطنت رضاخان)، تهران، وزارت امور خارجه، چاپ اول، 1384.
- هدايت، مهديقلي (مخبرالسطنه)، خاطرات و خطرات، تهران: زوار، چاپ دوم، 1344.
منبع مقاله :
-، ايران و استعمار انگليس: مجموعه سخنراني ها و مقالات؛ ( 1391 )، تهران: مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي، جلد اول
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}