نويسنده: دکتر خديجه عالمي *




 

چکيده

محمود گاوان، وزير برجسته ي ملوک بهمني، از خانواده ي اشرافي گيلان بود. پس از توطئه و دسيسه چيني برخي امراي گيلان عليه او، به دکن مهاجرت کرد و پس از مدت کوتاهي به دربار بهمنيان راه يافت. او با نشان دادن نبوغ نظامي و سياسي خويش، مورد توجه آنان قرار گرفت و پس از مدتي منصب وزارت را از سوي آنان دريافت کرد. محمود گاوان در دوره ي وزارت خويش، خدمات شايسته اي انجام داد. اقدامات وي در تحولات سياسي و فرهنگي دوره ي ملوک بهمني تأثيرگذار بود، به گونه اي که اين دوره را به يکي از درخشان ترين دوران حاکمان مسلمان در دکن تبديل نمود. سياست هاي نظامي و لشکري وي منجر به تثبيت مرزهاي قلمرو ملوک بهمني گرديد. اين امر نه تنها حکومت بهمنيان را از انحطاط زودرس نجات بخشيد، بلکه منجر به برقراري امنيت و رشد اقتصادي در اين دوره گرديد. محمود گاوان در شرايط مساعد و مناسب سياسي، به توسعه ي فرهنگ و تمدن اسلامي پرداخت. اقدامات فرهنگي وي در جهت تقويت زبان فارسي و تشيع بود. وي از لحاظ اعتقادي نيز بر فرماندهان نظامي خويش تأثير گذاشت و زمينه را براي اعلام تشيع به عنوان مذهب رسمي در دکن فراهم نمود.
کليدواژه ها: محمود گاوان، ملوک بهمني، آفاقي، دکن.

مقدمه

« دکن » به عنوان منطقه اي وسيع از شبه قاره ي هند، در دروه ي حکومت ملوک بهمني حائز اهميت بود. حکومت بهمنيان با اعلام استقلال از سوي علاءالدين حسن بهمن شاه در بخش هايي از دکن در سال 748 ق آغاز گرديد و تا سال 934ق ادامه يافت. حضور آنان در دکن به مدت بيش از 185 سال، زمينه ي رشد و گسترش فرهنگ و تمدن ايراني – اسلامي را در دکن فراهم کرد. در اين دوره، برخي از ايرانيان به مقامات و مناصب بالاي حکومتي دست يافتند و منشأ خدمات سياسي نظامي و فرهنگي شدند. در اين ميان، حضور محمود گاوان و اقدامات وي در دربار ملوک بهمني از اهميت ويژه اي برخوردار است. در اين مقاله، اقدامات و اصلاحات محمود گاوان در زمينه ي سياسي، اقتصادي و فرهنگي با تکيه بر منابع اصلي بررسي شده است.

اقدامات و اصلاحات سياسي و اقتصادي

الف. محمود گاوان بر منصب وزارت

محمود گاوان با نام اصلي « عمادالدين محمود بن جلال الدين محمد بن خواجه کمال گيلاني » در يکي از روستاهاي گيلان به نام « گاوان » متولد شد. (فرشته، 1301، ق.ج1، ص 358) (1) وي از خانواده ي اشرافي گيلان به شمار مي آمد. برخي از افراد خاندان وي داراي مشاغل و مناصب مهم سلطنتي در گيلان بودند و يکي از آنان از حاکمان رشت بود. (فرشته، 1301ق، ج1، ص 339) محمود گاوان تحت تربيت حاجي محمد – يکي از خويشاوندانش که مقام فرمان دهي و سرلشکري در گيلان داشت- مهارت هاي سياسي کسب کرد. اما اين امر منجر به حسادت و دسيسه چيني از سوي دو تن از اقوام او به نام هاي حاجي محمد و شيخ علي (وزير حکومت گيلان) گرديد. (گاوان، 1948، نامه ي ش 11) تنفّر محمود گاوان از به کارگيري توطئه به منظور کسب قدرت سياسي از يک سو، و سخت گيري حکومت گيلان نسبت به خانواده ي وي و توقيف اموال و دارايي آنان (گاوان، 1948، نامه ش 10) از سوي ديگر، او را به سوي دکن رهسپار کرد. از اين رو، محمود گاوان گيلان را به مقصد دکن ترک کرد و در سن 43 سالگي وارد بندر « دابُل » (واقع در سواحل غربي دکن ) شد. (فرشته، 1301ق، ج1، ص 358) (2) وي پس از مدتي به « بيدر » (Bidar)، پايتخت ملوک بهمني، رفت و با سلطان احمدشاه ولي بهمني ( حک: 838-825 ق) ملاقات نمود. (3) احمدشاه به تدريج، شيفته ي شخصيت و توانايي هاي نظامي و سياسي وي شد، به گونه اي که در تمام امور حکومتي با وي مشورت مي کرد. در همين زمان، احمدشاه درگذشت و علاءالدين احمد دوم (حک، 838-862ق) به سلطنت رسيد. (شيرازي، نسخه خطي، ش 142/362، برگ 12 ب و 13 الف) محمود گاوان در دوره ي علاءالدين احمد نيز جزو اکابر و اعيان به شمار مي رفت. (نيمدهي، نسخه خطي، ش 271، ج2، برگ 497ب)
سلطنت همايون شاه (حک: 862-864ق) سرآغازي جديد در گسترش و شکوفايي حکومت ملوک بهمني به شمار مي رفت. همايون شاه سلطنت خويش را به يک سخن راني، که نشانگر افکار و انديشه هاي وي درباره ي کشورداري بود، آغاز کرد. به استناد طباطبا، همايون شاه در اين سخن راني، چنين اظهار داشت:
معارج قهرماني و ارتفاع جهان باني جز به تعيّن وزيري که به اتفاق اولوالالباب امم و عقلاي عجم عرب و عجم اکفي الکفات باشد ميسّر نشود، و تمهيد قواعد فرمان روايي و کشورگشايي جز به تقليد مشيري که ظاهرش به حليه ي امانت و ديانت مزيّن و باطنش از شوايب ربا و رعونت مبرّا و معرّا باشد دست ندهد. بنابراين، نظام حلّ و عقد امور و قبض و بسط جمهور در کف کفايت و اختيار و قبضه درايت و اقتدار آصف جم آثار و دستورِ ارسطو اخبار، سلطان الوزراء خواجه نجم الدين محمود بن گاوان جيلاني، که از اعاظم مملکت به وفور معدلت و کمال نصفت و تعمّق انظار و تدقّق (افکار سرآمد است،.... (طباطبا، 1355ق، ص 89) (4)
همايون شاه پس از اتمام سخن راني، خواجه محمود گاوان را به مقام وزارت برگزيد. سپس خلعت خاص، کمر و کلاه طلا را به وي بخشيد. (طباطبا، 1355ق، ص 89) وي همچنين عناوين « ملک التجار » و « وکيل السلطنه » را به وي اعطا کرد و او را طرفدار بيجاپور – يکي از مناطق دکن – نمود. (فرشته، 1301ق، ج1، ص 339) شورش هاي متعدد در اين دوره، همايون شاه را بر آن داشت تا با شورشيان مصالحه کند. وي براي برقراري تعادل و نظم در قلمرو خويش، برخورد شديد با شورش ها را ضروري مي دانست. اين امر منجر به معرفي وي به عنوان شخصيتي ظالم و بي رحم گرديده بود. (همان، ص 342/ مکي، 1910، ج1، ص 165/ شهاب حکيم، 1968، ص 91) (5) با اين همه، اقدام وي در انتصاب محمود گاوان به عنوان وزير شايسته و عادل، حاکي از درايت و دورانديشي او بود. همايون شاه در سخن راني خويش به هنگام آغاز سلطنت، به اين نکته اشاره نمود که پيشرفت جز با تعيين وزيري که مورد اتفاق و عقلاي عرب و عجم باشد، امکان پذير نيست. توجه همايون شاه به اصل مهم « اتحاد و انفاق ميان مردم » نشانگر آن است که وي درصدد برطرف کردن اختلافات داخلي ميان مردم و گروه هاي اجتماعي بود، از اين رو، شناسايي معضل مهم دکن و چاره جويي براي برقراري اتحاد ميان گروه مختلف اجتماعي، دوره اي از تاريخ ملوک بهمني را در اتحاد و توازن ميان قشرهاي مختلف جامعه قرار داد. اين امر با انتصاب محمود گاوان به مقام وزارت امکان پذير گرديد.
پس از درگذشت همايون شاه در سال 865 ق (جکجيون داس، نسخه خطي، ش Hdd, 6253, 27، برگ 62 ب/ فرشته 1301ق، ج 1، ص 343) (6) نظام الدين احمد سوم توسط محمود گاوان به سلطنت برگزيده شد. (7) نظام الدين احمد نيز (حک، 865ق- 867ق) محمود گاوان را به سمت وزير کل و طرفدار بيجاپور منصوب کرد. (طباطبا، 1355ق، ص 96) سپس جلسه مشورتي (اتحاد سه گانه) متشکّل از خواجه جهان ترک، محمود گاوان و مخدومه جهان (مادر سلطان) تشکيل شد و اداره ي امور حکومتي به اعضاي آن واگذار گرديد. (8) (طباطبا، 1355ق، ص 96/ جکجيون داس، نسخه خطي، ش Hdd, 6253,27 برگ 62 ب / فرشته، 1301ق، ج1، ص 343) به نظر مي رسد کم سن بودن نظام الدين احمد، منجر به اتخاذ چنين سياستي شده بود. روند حوادث نشان مي دهد اگر چه ملکه مخدومه جهان در کسب تصميمات و اجراي اقدامات نقش محوري داشت، اما حضور محمود گاوان در اين شورا و مشورت هاي نظامي وي نه تنها حکومت ملوک بهمني را از حملات همسايگان شمالي نجات بخشيد، بلکه منجر به برقراري اتحاد و توازن ميان قوا گرديد.

ب. اتحاد سه گانه و لشکرکشي هاي نظامي

ملوک بهمني در طول حکومت خويش با همسايگان شمالي، شرقي و جنوبي خويش درگيري هاي متعددي داشتند. همزمان با حضور محمود گاوان در دکن، توجه « اوريسه » (Orissa)(9) (همسايه شرقي) و « مالوه » (Malwa ) (همسايه شمالي) به قلمرو ملوک بهمني جلب شد. هدف « اوريسه » تصرف دکن و دريافت باج و خراج از سلاطين بهمني بود. (فرشته 1301، ج 1، ص 344) لشکر اوريسه وارد دکن شد و خود را تا نزديکي بيدر رساند. هر دو طرف در خارج از بيدر اردو زدند. اين نبرد با شجاعت شاه محب الله (از خاندان شاه نعمت الله ولي) و 160 نفر جوشن پوش، به موفقيت انجاميد. لشکر اوريسه شکست خورد و از دکن بيرون رفت. (طباطبا، 1355ق، ص 97) کم بودن سنّ سلطان بهمني و جسارت اوريسه در نبرد با ملوک بهمني، ديگر همسايگان آنان از جمله مالوه را در اين انديشه فرو برد که حکومت بهمني دچار ضعف شده است. با طرح نقشه ي حمله به قلمرو متصرفيِ بهمني از سوي سلطان محمود خلجي مالوهي، حاکمان اوريسه و تلنگ (Tilang) نيز به ياري وي شتافتند، درگيري ميان آنان و لشکر بهمني (متشکل از سپاه بيجاپور، دولت آباد و بِرار) در ده فرسخي بيدر (پايتخت ملوک بهمني) روي داد. سلطان، فرمان دهي نيروهاي بهمني را برعهده گرفت و همراهي لشکر را به عهده ملک التجار محمود گاوان، نظام الملک و خواجه جهان واگذار کرد. (10) آنان – به ترتيب – در سمت راست، چپ و در قلب سپاه جاي گرفتند. محمود گاوان مهابت خان را که ميسره ي سپاه مالوه را در دست داشت، شکست داد. سپس ميمنه سپاه مالوه توسط نظام الملک مغلوب گرديد. هنگامي که سپاه بهمني در آستانه پيروزي قرار گرفت، وقوع حادثه اي روند نبرد را تغيير داد. در اين ميان، تيري به فيل سکندرخان (يکي از فرماندهان نيروهاي بهمني ) اصابت کرد. فيل سراسيمه شد و صدمه فراواني به نيروهاي بهمني وارد گرديد. آنان مجبور به عقب نشيني شدند و به سوي بيدر بازگشتند. پس از مدت کوتاهي، سلطان محمود مالوهي به بيدر رسيد و شهر را تصرف نمود. سپس « برار »، « بير » و « دولت آباد » نيز به تصرف وي درآمد. در چنين شرايطي، نظام الدين احمد شاه به تشويق محمود گاوان، نامه اي به محمود شاه گجراتي نوشت و از وي طلب کمک نمود.(بخاري، نسخه خطي، برگ 5 الف/ طباطبا، 1355ق، ص 102/ رازي، 1378، ج1، ص 57) سلطان گجرات به سلطان بهمني پاسخ مثبت داد. (کامورخان، نسخه خطي، ش 1548 E The i/ 394، ج1، برگ 51 و 52 الف و ب ) (11) اخبار وصول نيروهاي کمکي از سوي محمود شاه گجراتي، نيروهاي مالوه را مجبور به عقب نشيني کرد. ملک التجار محمود گاوان ده هزار سوار دکني را به سوي برار فرستاد تا راه ورود و خروج بر لشکر مالوه بسته شود. سپس خود با ده هزار سوار دکني و بيست هزار گجراتي در فاصله ميان قندهار و بير، راه را بر مالوهيان بست و از رسيدن آذوقه به لشکر سلطان محمود ماهولي جلوگيري نمود. لشکر مالوه توسط خواجه محمود گاوان تحت تعقيب قرار گرفت. وي به ناچار به سوي « کوندواره » (Kondvara) رفت، اما حاکم آنجا نسبت به سلطان محمود خلجي کينه داشت. به همين دليل، او را به سوي بياباني بي آب و علف راه نمايي کرد. پنج تا شش هزار نفر از لشکريان او در بيابان جان دادند و عده اي نيز توسط ساکنان کوهستان غارت شدند. سرانجام، سلطان مالوه در حالي که بيشترين نيروي نظامي خود را از دست داده بود، به مالوه بازگشت. (نيمدهي، نسخه خطي، ش 271، ج 2، برگ 470 الف و ب و 471 الف و ب / تتوي و قزويني، 1378، ص 154/ طباطبا، 1355ق، ص 98-102 / مکي، ج1، ص 165-166/ مقيم هروي، بي تا، ج3، ص 41-42/ سکندر بن محمد، 1961، ص 111- 113) (12)
محمود گاوان در شرايطي که سلطان محمود مالوهي بر بيدر و اطراف آن تسلط يافته بود، با طرح تقاضاي کمک از گجرات، حکومت ملوک بهمني را از زوال و انحطاط زودرس نجات بخشيد. وي پس از پيشنهاد طلب کمک از سلطان محمود شاه گجراتي عليه مالوه، به مقام و اعتبار خويش افزود و اين امر زمينه هاي رقابت خواجه جهان ترک را فراهم کرد.
نقش اعضاي شورا و اتحاد ميان آنان در تحولات سياسي دکن قابل توجه است. اتحاد شورا در تصميمات، دکن را از تهديد اوريسه و مالوه آزاد کرد. لشکرکشي دو حکومت قدرتمند اوريسه و مالوه و ورود آنان به بيدر و تصرف برخي مناطق دکن توسط مالوه و سپس رهايي ملوک بهمني از اين خطر، نشانگر آن است که اعضاي شورا به نحو مطلوب و متحدانه عمل کردند. همچنين آثار اتحاد شورا ميان سپاه بهمني نيز نمودار گرديد؛ چنان که در حملات اوريسه و مالوه به دکن، آفاقي ها (شيعيان) و دکني ها (اهل تسنن) بدون اختلاف انجام وظيفه کردند. اين امر حايز اهميت بود؛ زيرا تفوق آفاقي ها (شيعيان) و دکني ها (مهاجران) در امور سياسي و کسب مناصب مهم حکومتي از سوي آنان، سرآغازي براي غريب کشي از سوي دکني ها بود.
مورّخان به اختلافات دکني ها و آفاقي ها در طول دوره ي بهمنيان اشاره کرده اند. طباطبا مي نويسد: « وزراء دکن از قديم الايام غريبان را دشمن جانند و عداوت ايشان با طايفه بي خان و مان قديمي است، بلکه ذاتي است. » (طباطبا، 1355ق، ص 83) فرشته در اين باره مي نويسد:
سلطان قدرشناس غريبان را به گونه گونه التفات و عنايت نواخته، به زيادتي مناصب و اقطاع خوش دل گردانيد و مقرر کرد که در مجلس شورا به دست راست غريبان و به دست چپ، دکنيان و حبشيان باشند به اين التفات، از آن تاريخ تا حال در دکن فتنه خيز، ميان دکنيان و غريبان عداوت قايم باشد. پس هرگاه دکنيان فرصت يافته اند، غريب کشي کرده اند. (فرشته، 1301ق، ج1، ص 332)
آنچه محمود گاوان در برقراري تعادل ميان گروه هاي مختلف اجتماعي (آفاقي، دکني، ترک و حبشي) انجام داد مورد توجه و دقت فرماندهان و سلاطين بهمني قرار گرفت. به همين دليل، در دوره وزارت وي، بي نظمي، اختلال، توطئه چيني و دسيسه ميان گروه ها خاتمه يافت. از اين رو، اقدامات محمود گاوان در مهار اوضاع داخلي (از طريق مهار گروه ها) تأثيرگذار بود. وي در دوره ي وزارت خويش، به منظور خاموش کردن اختلافات داخلي، اقدام به سپردن مشاغل مهم به دکني ها نمود تا از اين طريق، از بروز توطئه عليه آفاقي ها جلوگيري کند. اين امر به تقويت دکني ها انجاميد و آنان را از ورود به رقابت ناسالم با آفاقي ها باز نگه داشت. (13) وي همچنين متحدان آفاقي ها، از جمله امراي مغول و ترک را تحت نظارت خويش درآورد. (فرشته، 1301ق، ج1، ص 356) سياست وي در ايجاد هماهنگي و توازن قدرت ميان قواي حکومتي نقشي مؤثر در تثبيت قلمرو ملوک بهمني داشت، به گونه اي که مرزهاي آنان را از خطر بي ثباتي نجات بخشيد و زمينه را براي رشد و شکوفايي حکومت ملوک بهمني فراهم نمود.
به تدريج با تفوّق محمود گاوان بر امور حکومتي، اقدامات خواجه جهان ترک خودسرانه و بدون مشورت با ديگر اعضا اتحاد سه گانه انجام مي گرفت. وي بيشتر امراي قديم را تغيير داد و از جانب خويش، امراي جديدي نصب کرد. او علاوه بر آنکه در خزاين حکومتي دخل و تصرف نمود. براي کاهش مقام گاوان نيز تلاش نمود. بدين منظور، او را به سر حدات فرستاد تا با کاهش حضور وي در دربار، از مقام و اعتبار وي بکاهد. مخدومه جهان از سياست هاي وي آگاه گرديد و او را به دربار دعوت کرد. سپس سلطان دستور قتل او را صادر نمود. (فرشته، 1301ق، ج1، ص 347-348) (14) قتل خواجه جهان ترک، که به تشويق ملکه مخدومه جهان انجام گرفت، حاکي از نقش محوري وي در اتحاد سه گانه است. با اين همه، ملکه مخدومه جهان از شرکت در شورا و امور سياسي کناره گرفت و زمينه ي تفوق محمود گاوان را فراهم کرد. در اين هنگام، نظام الدين احمد شاه در سال 867 ق درگذشت و دوره سلطنت محمّد سوم (حک: 867- 887ق) در سن ده سالگي آغاز شد. (طباطبا، 1355ق، ص107-108 و 112) (15) وي طبق نظر و پيشنهاد مخدومه جهان، محمود گاوان را به عنوان وزير خويش انتخاب کرد و امور حکومتي را به او واگذارد. وي از اين پس، به « خواجه جهان » ملقّب گرديد. (طباطبا، 1355ق، ص 17/ مقيم هروي، بي تا، ج3، ص 44/ الحسيني، نسخه خطي، ش 3534، برگ 604ب) (16) سپس مخدومه جهان، صدر جهان شوشتري را، که از علما و فضلاي برجسته آن دوره بود، به عنوان معلّم خصوصي دربار انتخاب کرد و محمّد شاه سوم تحت تربيت وي درآمد. اگرچه مخدومه جهان به ظاهر از سياست کناره گرفته بود، اما سلطان جوان هر روز به ملاقات مادرش (مخدومه جهان) مي رفت و به توصيه هاي وي گوش فرا مي داد. (فرشته، 1301ق، ج1، ص 347-348/ خافي خان، 1925، ج3، ص 102)
پس از آغاز سلطنت، محمد سوم، نبرد ميان دکن و مالوه آغاز شد. سلطان محمود خلجي ادعا نمود که ماهور و ايليچپور (Ellichpur) بايد به مالوه واگذار شود. سلطان بهمني، محمود گاوان را به همراه نيروهايي به « فتح آباد » در مرزهاي « خانديس » فرستاد. اين امر جنبه انحرافي داشت تا بدين طريق، نيروهاي مالوه را گمراه کند. (خافي خان، 1925، ج3، ص 102) در همين زمان، سياست اتحاد دکن با گجرات تجديد شد. اين امر در نامه اي که به سلطان محمود گجراتي نوشته شد، نمودار است. در اين نامه ها ذکر شده است که لشکر سلطان محمد بهمني براي نابودي لشکر محمود خلجي به سمت فتح آباد و « آسير » در حرکت است و اگر در اين وقت، از سوي سلطان گجراتي نيز لشکري به سرحد ولايت آسير روانه شود بدون شک، مالوه شکست خواهد خورد. (گاوان، 1948، نامه ش 12، ص 70) اين اختلافات به درگيري نينجاميد و به دنبال مذاکرات متعدد، قرارداد صلح ميان دو طرف بسته شد. (فرشته، 1301ق، ج1، ص 348-349) ####

ج. اصلاحات نظامي و حکومتي

محمود گاوان پس از لشکرکشي هاي مذکور، اصلاحاتي در امور حکومتي انجام داد. وي مناطق گوناگون دکن را به هشت ايالت تقسيم کرد. از اين رو، قلمرو دکن شامل هشت ايالت « بِرار »، « دولت آباد»، « بيدر »، « گُلبرگه »، « بيجاپور »، « تلنگ »، « وَرَنگل »، و « جُنَير » گرديد. مناطق ديگر نيز (از جمله قصبات) جزو خاصه ي دولتي و خزانه ي حکومتي قرار گرفت. (فرشته، 1301ق، ج1، ص 356)(17) آنچه در امور ايالتي از اهميت خاصي برخوردار بود، قدرت نامحدود طرف داران در قلمروها و جاگيري هاي خود بود. آنان در ايالت ها و مناطق متصرّفي خويش، اختيارات کامل داشتند در چنين شرايطي، تقسيم ايالت به هشت بخش يا طرف، مشکل اساسي را حل نکرد؛ زيرا براي کاهش قدرت طرف داران، تحولي اساسي ضرورت داشت. بدين منظور، محمود گاوان اين رسم قديمي را که هر کس سرلشکر ايالتي مي شد تمام قلاع آن ايالت را در تصرف خود مي گرفت و اقدام به عزل و نصب مي نمود، برانداخت؛ زيرا تسلط کامل طرف داران بر ايالات و فلاع آن، منجر به استقلال عمل و سپس سرکشي و شورش آنان مي گرديد. بر اساس طرح جديد، تنها يکي از قلاع به سرلشکر يا طرفدار اعطا مي شد و براي قلاع ديگر از سوي سلطان، امير و منصب دار تعيين مي گرديد. (فرشته 1301ق، ج1، ص356) اين امر نه تنها قدرت و تسلط طرفدار را بر تمامي قلاعِ يک ايالت از بين برد، بلکه اختيارات وي را در عزل و نصب امير نيز سلب کرد. نتيجه ي اصلي اين طرح، عدم تمرکز قدرت در دست طرفداران بود.
محمود گاوان اصلاحاتي نيز در جاگيرها انجام داد. از اين رو، براي هر اميري مقدار مشخصي از جاگير و اقطاع تعيين گرديد. اين امر وابسته به تعداد سپاه و نيرويي بود که تحت سرپرستي امير قرار داشت. اعطاي جاگير به امرابه اين دليل بود که آنان هزينه سپاه خود را از آن نواحي تهيه کنند. محمود گاوان پس از آنکه قلمرو بهمني گسترش يافت. بر ميزان جاگيرها افزود، به شرط آنکه اگر اميري در اداره امور و وظايف خويش کوتاهي کند متصرّفات وي را باز پس گيرد. (18) اين امر نه تنها امرا را وادار به انجام وظيفه کرد، بلکه آنان را تحت نظارت مستقيم حکومت مرکزي قرار داد. همچنين فرصت بهره برداري و سودجويي شخصي توسط امرا را سلب نمود و امور سپاه نيز سامان يافت.

د. پاک سازي مرزهاي غربي و تقويت تجارت

محمود گاوان با برقراري آرامش در مرزهاي شمالي و شرقي، لشکرکشي به سوي سواحل غربي دکن را مورد توجه قرار داد. اين منطقه، که به « مليبار » (moleibar) معروف بود. يکي از مهم ترين مراکز تجاري دکن به شمار مي رفت. (19) در طول دوره ي حکومت ملوک بهمني (از آغاز تا انحطاط ) مرزهاي غربي قلمرو آنان همواره در معرض خطر قرار داشت. شرايط نامناسب طبيعي مرزهاي غربي منجر به بروز ناآرامي در اين منطقه گرديد. علاوه بر وجود پوشش انبوه گياهي، بوميان آنجا نيز به منظور دستبرد به کالاهاي تجاري، با استفاده از فيل اقدام به هجوم مي کردند. به همين دليل، بازرگانان به هنگام ورود به سواحل غربي (کنکن)، تحت کنترل مأموران حفاظتي به تجارت مي پرداختند. از اين رو، دزدي، راه زني و آزار و اذيت تجّار همواره در اين منطقه وجود داشت. (20)
بنادر « گوآ » « چاول » و « دابل » در مرزهاي غربي ملوک بهمني، سه بندر تجاري بزرگ به شمار مي آمد و بازرگانان از سرزمين هاي گوناگون به منظور فروش کالاهاي متعدد خويش، به اين بنادر سفر مي کردند. (Barbosa, 1989, pp. 158-181) (21) در اين ميان، بندر گوآ نقش اساسي ايفا مي کرد. تجارت اسب يکي از پر رونق ترين معاملات در اين بندر بود و بازرگانان بزرگ به خريد و فروش اسب هاي اصيل عربي مشغول بودند. (فرشته، 1301ق، ج1، ص 338/ زيبري، 1310ق، ص10) (22) آنان بدين منظور، سالانه در نزديکي شهر بيدر، بازاري تشکيل مي دادند. در اين بازار، علاوه بر معامله انواع کالاها، بيست هزار رأس اسب نيز خريد و فروش مي شد. (Nikitin, 1979, pp. 12-13)
سرپيچي حاکمان بومي از اطاعت ملوک بهمني و ايجاد فساد و مزاحمت در امور تجاري مسلمانان و راه زني از سوي آنان، از جمله مواردي بود که محمود گاوان را موظف به آرام سازي اين منطقه نمود. همچنين سود سرشار حاصل از منابع تجاري در اين منطقه، نشانگر ضرورت، آرام سازي مرزهاي غربي از سوي ملوک بهمني است. محمود گاوان، وزير برجسته بهمنيان، بيش از دو سال در اين منطقه به سر برد و آنجا را تحت اطاعت ملوک بهمني درآورد. (23) اگر چه اين منطقه در ظاهر تحت کنترل ملوک بهمني قرار داشت، اما حاکمان محلي آنجا همواره در پي توطئه بودند. در ميان آنان، حاکمان « کهيلنه » (Khelna) و « سنگيسر » (Sangisar) قدرتمند تر بودند. آنها در ايجاد فساد در امر تجارت دريايي نقش مهمي ايفا مي کردند. سالانه سيصد کشتي براي آزار و اذيت مسلمانان از سوي آنان به دريا فرستاده مي شد تا موجبات فساد را فراهم کنند. (فرشته، 1301ق، ج1، ص 349) محمود گاوان در نامه خويش به نامه جامي خاطر نشان کرده که هدفش رهاسازي مسلمانان از آزار و اذيت کفار در سواحل درياست. (گاوان، نامه ش 38) وي در نامه اي ديگر به جلال الدين رومي درباره ي غارت اموال تجار مسلمان و کشتار آنان توسط کفار سنگسير سخن گفته است. (گاوان، 1948، نامه ش 42) در چنين شرايطي، تجارت مسلمانان و منافع اقتصادي حاصل از آن کاهش مي يافت و اين امر به سود حکام محلي آن منطقه، به ويژه حاکمان کهيلنه و سنگسير، بود؛ زيرا دزدي اموال و کالاهاي تجاري مسلمانان، نه تنها منجر به کشتار مسلمانان از سوي آنها مي گرديد، بلکه بر قدرت اقتصادي حکام محلي مي افزود. (فرشته، 1301ق، ج1، ص 349)
محمود گاوان در لشکرکشي خودش به مرزهاي غربي ملوک بهمني، ابتدا به حصار « هُبلي » و قلاع آن منطقه حمله کرد. با تصرّف آن نواحي، حکّام محلّي مجبور به پرداخت خراج ولايات خويش به خزانه ي حکومتي ملوک بهمني شدند. (طباطبا، 1355ق، ص 114) در آغاز سال 874ق سلطان محمّد سوم در انديشه تصرّف کُنکن (منطقه ي شمالي سواحل غربي دکن) افتاد. سلطان تصميم گرفت فرمان دهي سپاه بهمني را بر عهده بگيرد. اما محمود گاوان او را از اين کار منصرف کرد. (طباطبا، 1355، ص 114) وي در اين مسئله به نحوي مطلوب عمل نمود؛ زيرا خروج سلطان از پايتخت و مشغول بودن وي در نبردها، زمينه ي فرصت طلبي سودجويان و فتنه انگيزان را فراهم مي کرد. از سوي ديگر، حضور سلطان در مرزهاي غربي (به دليل نا امن بودن آن منطقه) امري خطرناک به شمار مي آمد.
محمود گاوان با سپاه خويش از « بيدر » (پايتخت ملوک بهمني) به سوي کنکن حرکت کرد و سپاهيان بسياري از نقاط گوناگون دکن به وي ملحق شدند. نبرد ميان نيروهاي محمود گاوان و هندوان چندين روز به طول انجاميد و نزديک به پنجاه درگيري ميان آنان روي داد. بارش باران تند، که منجر به طوفان گرديد، محمود گاوان را مجبور به عقب نشيني کرد و منتظر شرايط جوي مناسب براي نبرد گرديد. (طباطبا، 1355ق، ص115) سپس وي به سوي قلعه ي « کهيلنه » (Khelena) حرکت کرد. اين قلعه آنچنان مستحکم بود که به نظر مي رسيد تنها در نبردي گسترده، که قتل عام به دنبال خواهد داشت، گشوده خواهد شد. (گاوان، 1948، نامه ش 48) در همين زمان، دستور فتح قلعه ي « رينگنه » (Rengna) از سوي سلطان محمد به محمود گاوان رسيد. فتح قلعه رينگنه نيز همانند قلعه ي کهيلنه دشوار بود. اين قلعه داراي ارتفاع بلندي بود که تسخير آن با قتل و کشتار نيز غيرممکن به نظر مي رسيد. (گاوان، 1948، نامه ي ش30، 13) 4(24) اما نيروهاي بهمني موفق به فتح آن شدند. قلعه ي کهيلنه نير فتح گرديد و سران لشکر قلاع با پرداخت هدايا، از جمله لباس هاي فرنگي، کمربندهاي مرصع، اسب هاي تازي و جواهرات، به نبرد پايان دادند. (گاوان، 1948، نامه ش 30) محمود گاوان قلعه ي « ماچال » را، که محاذي قلعه کهيلنه بود، به راحتي تصرف کرد. اين قلعه يکي از بزرگ ترين قلاع منطقه محسوب مي شد. قلاع سنگسير نيز علي رغم آنکه پوشيده از جنگل و کوه بود، به تصرف نيروهاي بهمني درآمد. (25) محمود گاوان به هنگام نبرد در سنگسير، در يکي از نامه هايش مي نويسد: فتح قلعه سنگسير تنها با جرئت و جسارت امکان پذير است و انتظار رسيدن کمک از سوي سران توقعي بيجا و محال است. (گاوان، 1948، نامه ش 46) اين نامه نه تنها شجاعت وي را در اقدامات جنگي و نظامي بيان مي کند، بلکه نشانگر عدم شجاعت سران نظامي در نبردها و عدم همکاري آنان با محمود گاوان است.
همچنين محمود گاوان نيروهاي خود را از طريق دريا و خشکي براي تصرّف جزيره ي « گوآ » (Goa) (واقع در سواحل غربي دکن) روانه کرد. بدين منظور، 120 کشتي به سوي دريا روانه شد. وي در بيستم شعبان سال 876ق موفق به تصرف گوآ گرديد. (Sherwani, 1953, p. 218/ گاوان 1948، نامه ش 39) (26) محمود گاوان پس از سه سال دوري از پايتخت، به بيدر بازگشت. سلطان محمد به مدت يک هفته جشن برپا نمود. در همين زمان، محمود گاوان به « خواجه جهان » و غلام وي به نام « خوش قدم » (که خدمات شايسته اي در نبردها انجام داده بود) به « کشورخان » ملقّب گرديد. مخدومه جهان نيز از پيروزي هاي محمود گاوان خرسند شد و او را « برادر » خطاب کرد. محمود گاوان سپس اموال خود را ميان سادات، علما و فضلا تقسيم کرد و اوقات خود را صرف رسيدگي به امور مردم و فقرا نمود. (فرشته، 1301ق، ج1، ص 350(27) وي علاوه بر فعاليت هاي نظامي در مرزهاي غربي، بر امور تجاري اين منطقه نير نظارت داشت؛ چنان که در اين زمينه اصلاحاتي انجام داد و خريد و فروش برخي کالاها مانند ياقوت و الماس را محدود کرد؛ زيرا فروش اين نوع کالا به خارجيان به شکل بي رويه رواج داشت و منجر به خروج سنگ هاي قيمتي مي گرديد. تنها در يکي از بنادر سواحل غربي دکن، سه هزار تاجر به تجارت الماس مشغول بودند. وي معامله ي سنگ هاي قيمتي به خارجيان را ممنوع اعلام رد و با اجراي اين طرح، درصدد جلوگيري از قاچاق سنگ هاي قيمتي برآمد. (Nikitin,1979,pp,26,30(

هـ: نظارت بر اراضي زراعي

محمود گاوان از طريق اندازه گيري زمين، به تثبيت مرزهاي شهرها و روستاها پرداخت. (ملکاپوري، بي تا، ص 126-130) اين طرح دست يابي به تخمين درآمدهاي حاصل از شهرها و روستاها را آسان نمود. به عبارت ديگر، با تثبيت مرزهاي شهرها و روستاها، دست يابي به ميزان درآمدهاي حاصل از آن و تخمين ماليات نيز امکان پذير گرديد. اين امر به سود طبقه کشاورز بود؛ زيرا امکان سودجويي نجبا و بهره برداري از کشاورزان از بين رفت. همچنين مهار قدرت نجبا بر موقعيت و قدرت حکومت مرکزي افزود. وي درباره ي چگونگي اداره ي منطقه « تلنگ » نيز با سلطان محمّدشاه به مشورت پرداخت، محمود گاوان معتقد بود: سرزمين تلنگ به دليل وسعت زياد و اهميت کشت و زرع در آن (از جمله حبوبات و برنج) بايد در اختيار حکومت مرکزي قرار گيرد و براي نظارت بر آن، سپاهياني از سوي سلطان بهمني در آن منطقه گماشته شوند. به نظر او، اين اقدام در جهت حفظ قدرت حکومت مرکزي در مرزهاي شرقي بود. سلطان محمد از پيشنهاد محمود گاوان استقبال نمود و آن را عملي کرد. با اتخاذ اين تصميم، نظام الملک بحري (حاکم تلنگ) آن منطقه را از دست داد. از اين رو، درصدد تغيير عملکرد سلطان محمد برآمد. (ملکاپوري، بي تا، ص 126-130)
نيمدهي مي نويسد: نظام الملک بحري به دليل اصلاحات ارضي و از دست دادن تلنگ، درصدد توطئه عليه محمود گاوان برآمد، اما موفق نگرديد. (نيمدهي، نسخه خطي، ش 271، ج 2، برگ 496ب و 497 الف)
ملکاپوري مي نويسد: محمود گاوان علاوه بر توجه به کشت برنج و حبوبات، نسبت به کشت محصولات جديد نيز توجه نشان داد؛ چنان که براي اولين بار، اقدام به کشت زعفران در دکن نمود. (ملکاپوري، بي تا، ص 126-130)


پي‌نوشت‌ها:

* استاديار دانشگاه تهران
1.محمود گاوان در « قاوان » (روستاي در گيلان ) متولد شد. از اين رو، با لقب « گاوان » شهرت يافت. اجداد او وزيران سلاطين گيلان بودند. يکي از آن وزرا پادشاهي رشت را به دست آورد. فرمان روايي خودمختار سلاطين گيلان تا زمان حکومت شاه طهماسب صفوي برقرار بود. تا آنکه وي آن را از ميان برداشت. (ر. ک. فرشته، 1301ق، ج1، ص 358) نيمدهي نام محمود گاوان را « ملک التجار » خواجه جهان بن شيخ محمد گيلاني » ذکر کرده است. (ر. ک. نيمدهي، نسخه خطي، ش 271، ج2، برگ 470 الف)
2. فرشته مي نويسد: مادر محمود به هند نرفت و در گيلان ماند. (ر. ک. فرشته 1301ق، ج1، ص 359). محمود گاوان در يکي از نامه هاي خود، علت اصلي مهاجرتش را رهايي از حسودان ذکر کرده است. (ر.ک. گاوان، 1948، نامه ش 21).
3. رفيع الدين شيرازي درباره ي نحوه ي ورود محمود گاوان به « بيدر » چنين آورده است: « هنگامي که عمادالدين (محمود گاوان) وارد دابل شد، از سادگي مردم اين منطقه تعجب کرد و با خود انديشيد که اين مردم از دنيا داري چيزي کسب نکرده اند و در اين سرزمين، مي توان به مقامات عاليه دست يافت. وي سپس درصدد برآمد تا به ديدار سلطان احمد شاه اول برود. او از حاکم بندر استدعا کرد تا زمينه هاي ورود وي به بيدر فراهم شود و به او خاطر نشان کرد مسافرت هاي مختلفي به روم، شام، مصر، خراسان و ترکستان و غيره نموده است و تحف بسياري براي سلطان به همراه دارد. حاکم بندردرخواست وي را پذيرفت. و نامه محمود را به همراه نامه خود به نزد سلطان احمد فرستاد. هنگامي که نامه محمود گاوان به دست سلطان بهمني رسيد، جلسه مشورتي متشکل از بزرگان و صاحب منصبان تشکيل داد و خطاب به آنان اظهار داشت: « غريبان مدبّرند و زود آدمي را فريب مي دهند همين که به حضور آيد، به اندک روزي صاحب اختيار و قدرت خواهد شد؛ آنچنان که شما همه آزرده شويد. امرا گفتند: او يک سوداگر است و از يک مرد سوداگر ضرري حاصل نمي شود. رفتار او را مي بينيم. اگر لايق خدمت بود او را نگه مي داريم و اگر غير از آن بود عذر او را خواهيم خواست. سلطان رضايت خود را از ورود محمود به دربار اعلام داشت. محمود گاوان به هنگام ورود، به يکايک ارکان حکومتي پيشکش هايي شامل اسب تازي، پارچه، غلام هاي ترک و حبشي و جواهر نفيسه و چند جلد مصحف تقديم کرد. هنگامي که وي به ملاقات سلطان رفت يکي از مصحف ها را بر سر خود گرفته و به حضور سلطان رسيد. احمد شاه هنگامي که متوجه شد روي سر محمود مصحف قرار دارد از تخت پايين آمد و مصحف را گرفت و آن را بوسيد. محمود هداياي خود را تقديم سلطان نمود و ميان آنان گفت و گو انجام شد. احمد شاه از مجالست با وي لذت برد و از او تقاضا کرد هر روز به ديدار وي بيايد. سلطان از آن پس در کليه امور سلطنتي و حکومتي با عمادالدين محمود به مشورت مي پرداخت و آنچه را که وي صلاح مي ديد، به انجام مي رسانيد. » (شيرازي، نسخه خطي، ش 362/142. برگ 12ب و 13 الف)
4. در اين سخن راني، توصف محمود گاوان به ويژگي « عدالت و انصاف جالب توجه است.
5. در تواريخ، همايون شاه به عنوان سلطاني ظالم معرفي شد است. (ر.ک. نيمدهي، نسخه ي خطي، ج2، برگ 467 الف /طباطبا، 1355ق، ص 95/ مکّي، 1910، ج1، ص 165/ شهاب حکيم، 1968، ص 91/ رازي، 1378، ج1، ص 56-57) علي رغم آنکه منابع همايون شاه را به عنوان سلطاني ظالم و خشن معرفي کرده اند، اما محمود گاوان در وصف همايون شاه چنين سروده است: شعر
عين عمرم کز غبار غربت و غم بود تار *** شد کنون روشن ز کحل خاک پاي شهريار
شد همايون شاه بهمن اصل دارايي که هست *** عقل کل را خاطرش در کنه اشيا مستشار
(ر.ک. گاوان، 1948، نامه ش 145) 6. فرشته مي نويسد: همايون شاه توسط خدمت کارش (يکي از کنيزان حبشه)، که بر سرش ضربه اي وارد کرد، کشته شد. (ر.ک.، فرشته، 1301ق، ج1، ص 343/ جکجيون داس، نسخه خطي، ش، Hdd, 6253,27، برگ 62 ب.) اگر چه شرواني معتقد است همايون شاه به مرگ طبيعي از دنيا رفت، اما کشته شدن وي (با توجه به روحيه خشن او) امري دور از ذهن نبوده است. (نک، حاشيه کتاب Sherwani, 1953, p. 180 )
7. همايون شاه به محمود گاوان وصيت کرد: هر کدام از پسران وي را که در امر سلطنت شايسته مي داند. انتخاب کند. (ر. ک. الحسيني، نسخه خطي، ش 3435، برگ 604 ب)
8. فرشته نام اعضاي شورا (ملکه مخدومه جهان، محمود گاوان و خواجه جهان ترک) را ذکر کرده است، اما طباطبا به خواجه جهان ترک اشاره اي نکرده، مي نويسد: ملک مخدومه جهان در تمامي کارها با محمود گاوان مشورت مي کرد. (ر. ک. فرشته، 1301ق، ج1، ص 343) جکجيون داس در اين شورا، به نام خواجه جهان، مخدومه جهان و محمود گاوان اشاره کرده است. (ر. ک. جکجيون داس، نسخه خطي، ش Hdd, 6253,27، برگ 62 ب)
9. در طبقات اکبري، اوريسه به شکل « اوديسه » و در هفت اقليم به شکل « اديسه » ذکر شده است: (ر.ک. مقيم هروي، بي تا، ج3، ص 48-49/ رازي، 1378، ج1، ص 58)
10. خواجه جهان و سکندرخان را يازده هزار سواره و صد فيل همراهي مي کردند. نظام الملک را نيز ده هزار نيزه دار و صد فيل، و محمود گاوان را ده هزار سواره نظام و چهل فيل را همراهي مي کردند. (ر. ک. طباطبا، 1355ق، ص 102)
11. کامورخان نبرد ميان مالوه و بهمنيان را در سال 860 ذکر کرده است. (ر. ک. کامورخان، نسخه خطي، ش 1548/ E the i/ 394، ج1، برگ 51 و 52 الف و ب). اما اين تاريخ صحيح نيست؛ زيرا نظام شاه در سال 865 ق به سلطنت رسيد. (فرشته، 1301ق، ج1، ص 343)
12. فرشته مي نويسد: هنگامي که سلطان محمود خلجي بيدر را تصرف کرد و در پي استمالت از رعيت و مردمان دکن برآمد و تظاهر به رعايت حلال و حرام نمود، وي براي آنکه مقداري سبزي کاشته شود مولانا شمس الدين حق گو کرماني را دعوت کرد و از او پرسيد که اگر زمين حلالي سراغ دارد به وي راه نمايي کند تا براي کاشتن سبزي، خريداري شود. وي گفت: سلطان سخن مگوي که موجب سخريت و استهزا است؛ زيرا با آنچه بر سر مسلمانان آورده اي و خانه هاي آنها را ويران کرده اي و اموالشان را به تاراج برده اي، اکنون به جهت کاشتن سبزي خوردن، سخن از حلال مي زني دور از عقل است. (ر. ک. فرشته، 1301ق، ج1، ص 346) طباطبا مي نويسد: سلطان نظام الدين احمد پس از سپري کردن نبرد با مالوه، نامه اي تشکر آميز به سلطان محمود گجراتي نوشت، (ر.ک. طباطبا، 1355ق، ص 104-105) در سال 867ق/ 1463 م نبردي ديگر ميان مالوه و بهمنيان روي داد. سلطان محمود خلجي نيرويي متشکل از نود هزار اسب سوار تشکيل داد و روانه دکن گرديد. سپاه وي در نزديکي دولت آباد اردو زد. نظام الدين احمد شاه اين بار نيز از سلطان محمود گجراتي طلب کمک نمود. محمود شاه خلجي در رجب سال 867 ق بدون نبرد به سوي سلطان پور بازگشت و از راه کوندواره روانه مالوه گرديد. (نيمدهي، نسخه خطي، ج2، برگ 472 الف/ تتوي و قزويني، 1378، ص 157/ فرشته، 1301ق، ج1، ص 347)
13 در سپاه محمّد دوم، سه هزار تيرانداز مغول وجود داشت. نقش مغولان عمدتاً نظامي بود، اما به مناصب مهم نيز دست مي يافتند. در دوره همايون شاه يکي از مغولان به نام « ملکشاه »، عنوان « خواجه جهان » يافت و طرفدار تلنگ شد. (ر.ک. فرشته، 1301ق، ج1، ص 331-339)
14.طباطبا معتقد است: خواجه جهان به دليل سستي در نبرد با مالوه – که منجر به شکست سپاه بهمني گرديد- به قتل رسيد. (ر. ک. همان ص 108.)
15. فرشته فرزندان همايون شاه بهمني را – به ترتيب- نظام شاه، محمد شاه و احمد ذکر کرده است. (ر. ک. فرشته، 1301ق، ج1، ص 347) اما در منتخب اللباب محمد شاه و احمد شاه به عنوان برادران دو قلو ذکر شده اند. (ر. ک.. خافي خان، 1925، ج3، ص 102.)
16. خافي خان جلوس نظام الدين احمد شاه را بر سلطنت، پيش از سن بلوغ ذکر کرده است. (ر. ک. همان، ج3، ص 102)
17. فرشته مي نويسد: بخش « برادر به دو منطقه « کاويل » و « ماهور » تقسيم شد. کاويل به فتح الله عمادالملک و ماهور به خداوند خان حبشي سپرد شد. دولت آباد نيز به يوسف عادل خان واگذار شد. « جنير » و بسياري از مناطق آن و بند « گووه » و « نلگوان » نيز به فخرالمک، که از خويشان خواجه جهان ترک بود، داده شد. « بيجاپور » و بسياري از مناطق آن و « رايچور » و « مدگل » نيز به خواجه جهان گاوان داده شد. « گلبرگه » « ساغر »، « نلدرک » و « شولاپور » نيز يک بخش گرديد و به « دستور دينار حبشي » سپرده شد. تلنگ نيز دو قسمت گرديد. « راجمهندري » و « نلنکده » به ملک حسن نظام الملک بحري، و « ورنگل » به اعظم خان فرزند سکندرخان بن جلال خان سپرده شد. (ر. ک. فرشته، 1301ق، ج1، ص 356)
18. جاگير به امراي پانصدي و بيش از آن تعلّق مي گرفت. (فرشته 1301ق، ج1، ص 356)
19. در اين منطقه شهرهاي ساحلي مانند سندابور يا گوآ (Sindabur, Goa)، فاکنور (Faknur)، ابي سرور ( Abisarur)، هنور ( Hinur)، منجرور يا منگلور (Mangalore )، هيلي ( Hili)، جرفتن ( Jarfatan)، ده فتن( Dahfatan)، بدفتن( Budfatan)، فندرينا ( Findarina) کالکوت يا کاليکوت ( Calicut)، شاليات ( Chalyat) و کولم ( Kolam) قرار داشت. (ابن بطوطه، 1960، ص 553-557) مليبار در قديم، به « کرالا » ( kerala)معروف بود و بعدها با نام « مليبار » شناخته شد. اين واژه برگرفته از دو کلمه مالي (Mali) به معناي « کوه » و بار (bar) به معناي « سرزمين و منطقه » است. محدوده ي جغرافيايي مليبار از انتهاي گجرات تا کولم است. (ر. ک. Nadvi, 1984, p. 481) ابن ماجد اين منطقه را « مليبار » و « مليبارات » ذکر کرده است. وي درباره اين منطقه مي نويسد » « چون... از جزيره ي سيلان... نيز بگذري ساحل به سوي شمال غربي کشيده مي شود و اين ساحل را سرزمين مليبارات خوانند که به حدود کنکن ( konkan) مي رسد. » براي اطلاعات بيشتر نک. ابن ماجد. 1372، ص 407-408.
20. مؤلف تصريح مي کند که نا آرامي در منطقه کنکن از ديرباز وجود داشته است. (ر. ک. (DipakranjanDas, 1969, P224)
21. دو جهانگرد به نام هاي نيکيتين و باربوسا، اطلاعات مفيدي درباره ي اوضاع اقتصادي شهرهاي دکن، به ويژه بنادر آن، ارائه داده اند. کالاهايي مانند اسب، برده، ظروف سفالي و چيني، ظروف شيشه اي فرش و پارچه از مناطقي مانندچين، حلب و ايران به سواحل غربي دکن صادر مي شد. تنبور، تمبر هندي، ادويه، زنجبيل، برنج گندم، انواع حبوبات، عنبر، صمغ، بلاذر، کافور، چغندر، الماس، جيوه، شنگرف، مس، ابريشم و کتان نيز از جمله کالاهاي صادراتي دکن به مناطق گوناگون بود. (Barbosa, 1989, pp158-181)
22. گوا (Goa) مشهورترين بندر سواحل غربي به شمار مي آمد. (گاوان، 1948)، نامه ش 39) اين امر از يک سو، و تجارت اسب در اين منطقه از سوي ديگر، اين منطقه را مورد توجه قرار داد. گوآ نقش کليدي در تجارت اسب و معامله آن داشت. از ديرباز، اسب هاي اصيل عربي از بنادري مانند « قلهات » و « هرموز » به اين بندر صادر مي شد. همچنين اسب به عنوان کالايي گران بها به شمار مي آمد و پرورش آن در منطقه دکن و سواحل آن امکان پذير نبود. نياز مبرم به اسب در اين منطقه، به ويژه از سوي حاکمان، سلاطين و متموّلان از يک سو، و سود سرشار حاصل از تجارت اسب از سوي ديگر اسب را به عنوان کالايي تجملي و گران بها در امور تجاري قرار داده بود. (Bahacker, 2004. V.13,pp. 27-29)
23. بنا به نقل خافي خان، محمود گاوان دو سال و شش ماه در مرزهاي غربي به سر برد. (ر. ک. خافي خان، ج3، ص 105)
24. محمود گاوان درباره ي فتح قلعه رينگنه مي نويسد: « مخفي نماند که فتح قلعه ي رينگنه علت قريبه ي فتح حصار کهيلنه است و في الحقيقت، سبب انفتاح امهات قلاع کفّار و مفتاح فتوح تمام بنادر مليبار، و اميد چنان است که در اين ماه، جزيره گووه مفتوح گردد. » (براي آگاهي از متن نامه، ر.ک. همان، نامه ش 29.)
25. در اين نامه، ويژگي هاي طبيعي سنگيسر به طبرستان و دماوند تشبيه شده است. (ر. ک. گاوان، 1948، نامه شماره 39)
26. شرواني مي نويسد: جزيره گوآ چهارده فرسخ، برابر با 43 مايل، از سنگيسر فاصله داشت. (ر. ک. Sherwani, p. 218) محمود گاوان مي نويسد: جزيره ي گووه سرآمد جزاير و بنادر هند بود. (ر. ک. گاوان، 1948، نام ش 46)
27. مرگ مخدومه جهان منجر به اندوه محمود گاوان گرديد. وي بزرگ ترين حامي و پشتيبان خود را از دست داد. اين امر از اندوه وي در نامه اي که به ملک عميدالملک در مکّه فرستاد، نمودار است. (گاوان، 1948، نامه ش 68)

منبع مقاله:
فصلنامه علمي- پژوهشي شيعه شناسي، سال دهم، شماره ي 38، تابستان 1391.