نادرشاه افشار در بارگاه احمدي ( شاه چراغ ) (1)
چکيده
در سال 1139 ق نادر قلي بيگ افشار به شاه طهماسب دوم صفوي ( فرزند شاه سلطان حسين ) پيوست و خراسان را به نام آن پادشاه، از تصرّف، ملک محمود سيستاني خارج ساخت. از همان هنگام، نادر زمام امور حکومت شاه طهماسب دوم را به دست گرفت. پيشرفت هاي روزافزون سياسي و نظامي نادر ( طهماسب قلي خان )، اشرف افغان را که پس از کشته شدن محمود افغان ( در سال 1137ق ) در اصفهان بر تخت حکومت نشسته بود، بر آن داشت که از دل مشغولي نادر در هنگام فتح هرات استفاده کند و به سوي خراسان لشکرکشي نمايد. اشرف افغان پس از شکست هايي که در نبردهاي متعدد از سپاهيان نادر تحمّل کرد، به سوي شيراز فراري شد و نادر در حوالي « زرقان » سپاه اشرف را بکلي تار و مار و او را به فرار وادار کرد. بدين سان، نادر در سال 1142ق با افتخار تمام، به شيراز وارد شد. به فرمان نادر، توليت آستان مبارک احمد بن موسي ( شاه چراغ ) مجدداً به متولي سابق آن واگذار شد. وي همچنين مبلغ قابل توجهي براي اقدامات عمراني بارگاه احمدي اختصاص داد و هديه اي نفيس به آن بقعه مقدس اهدا کرد. نادر بار ديگر هنگامي که در سال 1146ق به عزم سرکوب سردار عصيانگر خويش، محمّد خان بلوچ، به شيراز لشکر کشيد، به زيارت بارگاه شاه چراغ شتافت و مبلغي براي تعميرات آن بقعه مقدّس حواله نمود. موضوع مورد توجه اين مقاله آن است که با وجود اعتقاد نادر به مذهب تسنّن، آيا اقدامات عمراني او در بقاع متبرّک شيعيان، از سر مصلحت جويي حکومتي بود، يا از اعتقاد باطني وي به امامان شيعه و اولاد متقي و با کرامت ايشان سرچشمه مي گرفت؟کليدواژه ها: بارگاه احمدي، شاه چراغ، شيراز، نادر، افغان.
مقدمه
در تاريخ 1121ق « ميرويس » سرکرده ي طايفه ي افغان هاي « غليجايي » ( غلزايي ) با استفاده از آشفتگي امور حکومت شاه سلطان حسين صفوي ( 1106-1135ق )، بر قندهار – که بخشي از قلمرو صفويه بود- استيلا يافت و هشت سال در آنجا حکومت کرد. يک سال پس از درگذشت ميرويس، پسرش محمود افغان، عموي خويش عبدالعزيز را از ميان برداشت و به جاي او، زمام امور قندهار را به دست گرفت. در سال 1129 ق، هنگامي که حکومت صفوي از فرونشاندن طغيان افغان هاي ابدالي عاجز مانده بود، محمود افغان از قندهار به اطراف هرات لشکر کشيد و پس از کشتن اسدالله ( رهبر ابدالي ها ) به قلمرو خود بازگشت، ( استر آبادي [الف]، 1341، ص 4-7 ) محمود افغان پس از جنگ با ابدالي ها، با ارسال نامه اي براي دربار صفوي، از سرکشي پدرش ( ميرويس ) پوزش طلبيد. ( مرعشي صفوي، 1362، ص 52 ) وي همچنين نبرد خويش با افغان هاي ابدالي را نشانه هواداري از صفويه قلمداد کرد. در پي اقدامات دوستانه محمود افغان، دربار صفويه به عنوان قدرداني از خدمات وي، « ايالت قندهار را به او القاء کرده، خلعت و شمشير براي او فرستاده، حسينقلي خانش خطاب دادند. » ( استرآبادي [الف]. 1341، ص 5-12 ) بدين سان، محمود افغان پا در جاده ترقي گذاشت و – چنان که خواهيم ديد- سرانجام، اصفهان پايتخت صفويان را به تصرف درآورد. پس از قتل محمود افغان، پسر عمويش اشرف افغان به قدرت رسيد، اما دوران حکومت او صرف مبارزه با شاه طهاسب دوم شد که مورد حمايت بزرگاني مانند فتحعلي خان قاجار و نادر قلي خان افشار بود.در اين مقاله، پس از نگاهي گذرا به روند تسلط محمود افغان اشرف افغان بر بعضي ولايت ايران، به چگونگي ظهور نادر در صحنه مبارزات نظامي و سياسي در روزگار سلطنت شاه طهماسب دوم توجه شده است. همچنين پس از توضيحي مختصر درباره ي پيروزي نهاي سپاه نادر ( وکيل السلطنه شاه طهماسب دوم صفوي ) بر اشرف افغان در حوالي شيراز، به نحوه ي ورود نادر به شيراز و اقدامات عمراني او در بقعه ي حضرت احمد بن موسي ( شاه چراغ ) پرداخته شده است. علاوه بر اين، با اشاره به سفر دوم نادر به شيراز، که براي سرکوب شورش محمّد خان بلوچ صورت گرفت. از حضور نادر در بارگاه احمدي و اهداي مبالغي براي تعميرات آن بقعه سخن به ميان آمده است. چنان که در جاي خود گفته خواهد شد، به فرمان نادر در جهت شکوهمندي و زيبايي بقاع شريفه چند تن ديگر از امامان شيعه (عليهم السلام) نيز اقدامات چشم گيري صورت گرفته است. با توجه به آنکه نادر شيعه مذهب نبوده ( استرآبادي [الف]، ص 269-270 ) و درصدد رواج ديدگاه هاي مذهبي خاص خويش بوده است، ( هنوي، 1383، ص 156-158 ) اين موضوع بررسي خواهد شد که علت توجه وي به تعمير و تزيين بقاع مقدس شيعيان چه بوده است؟
چگونگي سلطه محمود افغان بر اصفهان
اندکي پس از آنکه حکومت قندهار از سوي دربار شاه سلطان حسين صفوي به محمود غلزايي ( غلجايي، غليجايي ) واگذار شد، وي آرزوهاي بزرگ تري در سر پروراند و براي رسيدن به اهداف خويش، به سيستان لشکر کشيد و از آنجا به کرمان روي آورد و پس از تصرف و تاراج آن ولايت، از نيات خويش پرده برداشت. ( مرعشي صفوي، 1362، ص 53-56 ) محمود افغان اندکي بعد، براي تصرّف اصفهان، از کرمان به سوي يزد لشکر کشيد و از آنجا به جانب دارالسلطنه اصفهان روي آورد. ( حسيني فسايي، بي تا، ج1، ص 158 ) وي پس از شکستي که در آغاز ماه جمادي الاول 1134، در « گلون آباد » واقع در 29 کيلومتري اصفهان بر سپاه صفوي وارد کرد، آن شهر را به محاصره درآورد. ( سيوري، 1376، ص 248 ) شش ماه پس از شهربندان پايتخت صفويه، شاه سلطان حسين صفوي با توجه به مشقت روزافزون مردم اصفهان، تصميم گرفت تسليم شودو به اقامتگاه محمود افغان در کاخ « فرح آباد » (2) رفت. وي با دست خود، جقه ي (3) فرمان روايي را بر دستار محمود نصب نمود و « اظهار اميدواري کرد که به سلامت سلطنت کند. » ( لاکهارت، 1383، ص 148-152 ) بدين سان، محمود افغان در سال 1135 ق، بر شهر اصفهان، پايتخت صفويان، چيره شد. ( سيوري، 1376، ص 243-249 ) و « سکّه و خطبه را به نام خود قرار داده، بر اورنگ فرمان روايي استقرار يافت. » ( مروي، 1374، ج1، ص 30 )شيراز در تصرّف محمود افغان
پس از چيرگي افغان ها بر اصفهان، محمود ( افغان ) غليجايي تصميم گرفت با اعزام لشکري به شيراز، آن شهر را نيز به تصرف درآورد. در آن هنگام، درويشي از اهالي شيراز، به نام ميرزا عبدالکريم در اصفهان به سر مي برد. نظر به اينکه « محمود به اعتقاد خود، درويش و مرتاض [بود] و با درويشان ارادت داشت » ( کلانتر فارس، 1362، ص2 ) و « افاغنه نيز نسبت به او اعتقاد پيري و مريدي به هم رسانيده » بودند ( مرعشي صفوي، 1362، ص 52 ) و حتي از طرف دربار صفوي به « صوفي صافي ضمير » ملقّب شده بود، ( استر آبادي [الف]، 1341، ص 7 ) درويش ميرزا عبدالکريم شيرازي که با محمود افغان ارتباط يافته بود، پس از آگاهي از تصميم وي براي لشکرکشي به شيراز، با حسن تدبير، او را از انجام آن کار باز داشت و با بيان اين موضوع که « شيراز مکان اولياء و بالفعل جمعي از اهل الله در آنجا مي باشند و مزار اکابر اولياء الي غير النهايه است. » ( کلانتر فارس، 1362، ص 2 ) محمود افغان را از لشکرکشي به آن شهر در هراس افکند. درويش ميرزا عبدالکريم علاقه داشت که شيراز بدون جنگ و خون ريزي به محمود افغان سپرده شود، اما رفتار نامناسبي که به دستور يکي از متنفذين شيراز نسبت به فرستادگان محمود افغان صورت گرفت، موجب شد که وي لشکري از افغان ها را به فرمان دهي زبردست خان، به تسخير شيراز روانه سازد. ( کلانتر فارس، 1362، ص3 ) محاصره شيراز نُه ماه به درازا کشيد و مردم آن شهر بسيار پايداري کردند، ( حسيني فسايي، بي تا، ج1، ص 161 ) اما سرانجام در سال 1136ق پس از هلاکت بسياري از مردم، شيراز به تصرف افغان ها درآمد. ( کلانتر فارس، 1362، ص 3 )طهماسب ميرزاي صفوي و تلاش براي احياي سلطنت صفوي
در حالي که در اصفهان به نام محمود افغان خطبه خوانده و سکه زده شد، طهماسب ميرزا ( پسر شاه سلطان حسين صفوي ) در قزوين بر تخت سلطنت نشست و براي تسلط بر بخش هايي از ايران، به لشکر کشي هاي نافرجامي پرداخت. ( استرآبادي [الف]، 1341، ص 13-19 ) از سوي ديگر، محمود افغان در رجب سال 1137 ق به دست طرف داران پسر عموي خود، ميراشرف به قتل رسيد ( حسيني فسايي، بي تا، ج1، ص 162 ) و بدين سان، در 23 شعبان 1137ق اشرف افغان به مقام شاهي دست يافت. ( سيوري، 1376، ص 249 )اشرف افغان در آغاز فرمان روايي خويش، در « سلمان آباد » تهران، سپاه شاه طهماسب را شکست داد. پس از اين واقعه، شاه طهماسب رهسپار مازندران شد و از آنجا روي به « استرآباد » آورد. ( استر آبادي [الف] 1341، ص 19 ) وي سپس فتحعلي خان قاجار را به عنوان نايب السلطنه خويش برگزيد. ( حسيني فسايي، بي تا،ج1، ص 163-164 ) در اين احوال، شخصي موسوم به « ملک محمود سيستاني »، که بر شهر « تون » حکومت داشت، با مشاهده ي آشفتگي در امور حکومت مرکزي، به گسترش قدرت خود پرداخت و به شهر مشهد يورش برد. ( شعباني، 1383، ص 17 ) وي پس از چيرگي بر ارض اقدس نبه تاريخ سنه 1137 هواي سلطنت و پادشاهي موروثي کياني را به خاطر راه داده، سکّه و خطبه ي فرمان روايي را به نام خود نمود. » ( مروي، 1374، ج1، ص 46 ) در همان ايّام، مردي موسوم به « ندر قلي بيک » ( نادر )، « به زور بازوي خود، نواحي ابيورد را در تحت اقتدار داشت » ( حسيني فسايي، بي تا، ج1، ص 164 ) و با محمود افغان در حال جنگ و صلح بود. ( استرآبادي [الف]، 1341، ص 29-58 ) در سال 1138ق، شاه طهماسب به توصيه فتحعلي خان قاجار، به قصد سرکوب محمود افغان عازم خراسان شد. در دامغان، نماينده ندر قلي بيک ( نادر ) به حضور شاه طهماسب رسيد و عرايض نادر را به اطلاع شاه صفوي رساند. « برحسب استدعاي او، فرمان حکومت نواحي ابيورد به نام ندر قلي بيک مرقوم شد. » ( حسيني فسايي، بي تا، ج1، ص 164 )
شاه طهماسب دوم هنگامي که در مازندران اقامت داشت، نماينده اي به نزد نادر فرستاد و نادر ضمن گراميداشت فرستاده ي شاه صفوي، « کوکبه ي پادشاهي را به سمت خراسان ترغيب و تحريض فرمودند. » ( استرآبادي [الف]، 1341، ص 52-53 ) در حالي که محمود افغان قصد يورش به سپاه شاه طهماسب را داشت، وي فرمان دهي سپاه را به فتحعلي خان قاجار واگذار کرد و عازم رويارويي با محمود افغان شد. در همان زمان، شاه طهماسب با اعزام نماينده اي به نزد نادر، او را به حضور خويش طلبيد و نادر در « خبوشان » ( قوچان ) به حضور شاه طهماسب رسيد ( استرآبادي [الف]، 1341، ص 54-57 ) و از جانب آن پادشاه، تکريم شد و به « طهماسب قلي خان » ملقب گرديد. ( مروي، 1374، ج 1، ص 66 ). در دومين روز از ماه صفر سال 1139ق، سپاهيان شاه طهماسب در « خواجه ربيع » ( در حوالي مشهد ) اردو زدند. ( استرآبادي [الف]، 1341، ص57 ) در حالي که محمود افغان پس از مقابله اي ناکام با سپاه شاه طهماسب، پريشان احوال داخل مشهد گرديده و در آنجا پناه گرفته بود. ( مروي، 1374، ج1، ص 66 ) نادر، شاه طهماسب را نسبت به فتحعلي خان قاجار بدبين و هراسناک کرد و در 14 صفر سال 1139 ق به دستور شاه صفوي، فتحعلي خان قاجار به قتل رسيد. ( حسيني فسايي، بي تا، ج1، ص 164-165 ) پس از کشته شدن فتحعلي خان، « حضرت ظلّ اللهي [طهماسب قلي خان] متکفّل امور سلطنت و مهمّات ملکي خراسان گشته » ( استرآبادي [الف]، 1341، ص 59 ) و بدين سان، زمام امور حکومت شاه طهماسب دوم در اختيار نادر قرار گرفت.
مبارزات نادر ( طهماسب قلي خان ) با اشرف افغان
نادر پس از آنکه در اداره ي امور حکومت شاه طهماسب بي رقيب شد، به محاصره ي مشهد پرداخت و سرانجام، در شب شانزدهم ماه ربيع الثاني سال 1139ق، آن شهر به تصرّف نادر درآمد و محمود افغان به اجبار، خود را به نادر تسليم کرد. ( استرآبادي [الف]، 1341، ص 59-62 ) نادر پس از سرکوب گردن کشان بعضي نواحي، از جمله مرو، قوچان و هرات، ( مروي، 1374، ج1، ص 67-108 ) در سال 1141 ق به اتفاق شاه طهماسب براي سرکوب شورش الله يار خان افغان به هرات لشکر کشيد و پس از فرونشاندن طغيان او، در ذي حجه همان سال، به همراه شاه طهاسب به مشهد بازگشت. ( حسيني فسايي، بي تا، ج1، ص 166 ) در اين اثنا، اشرف افغان با تصور اينکه مبارزه نادر و شاه طهماسب با افغانان ابدالي ادامه دارد، با سپاهي سي هزار نفره براي حمله به نيروهاي شاه طهماسب، به سوي مشهد رهسپار شد. هنگامي که اشرف افغان با سپاهيانش به سمنان رسيد، نادر و شاه طهماسب براي مبارزه با افغان ها، با لشکري که کمتر از سپاه اشرف افغان بود، به حرکت درآمدند و در اطراف بسطام، در شمال شرقي دامغان اردو زدند. ( Axworithy, 2006, pp. 91-92 ) حرکت اشرف افغان به سوي مشهد براي مبارزه با شاه طهماسب در محرّم سال 1142ق صورت گرفت. اندکي بعد، در منطقه ي مهمان دوست ( نزديک دامغان )، لشکر اشرف افغان از سپاه تحت امر نادر شکست خورد و مجبور به فرار گشت. ( حسيني فسايي، بي تا، ج1، ص 166 ) نادر سپس به مناسبت پيروزي بر سپاه اشرف افغان در نبرد ياد شده، « سه روز در آن مکان مجلس، جشن شاهانه و جشن ملوکانه ترتيب نمود. » ( مروي، 1374، ج1، ص112 ) سپاه تحت فرمان نادر سپس در تعقيب افغان ها در محل هايي موسوم به « درّه خوار » و « ايوان کيف » با فراريان افغان، که تحت فرمان دهي سيدال خان قرار داشتند، روبه رو شد و ضربات سنگيني به آنان وارد کرد.اندکي بعد، طهماسب قلي ( نادر ) و شاه طهماسب، که همچنان افغان هاي فراري را دنبال مي کردند، به تهران وارد شدند و لشکريان پس از اقامتي چند روزه در تهران به فرمان دهي نادر، عازم دارالسلطنه اصفهان شدند. در شهر نطنز به نادر خبر رسيد که اشرف افغان با سپاهي مجهز، به « مورچه خورت » (4) رسيده اند. ( مروي، 1374، ص 113-115 ) در حالي که شاه طهماسب در تهران توقف داشت. طهماسب قلي خان و سپاهيانش به سوي اصفهان رهسپار شدند و در صحراي « مورچه خورت »، لشکر اشرف افغان را شکست دادند. پس از اين نبرد، اشرف افغان به اصفهان رفت و همراه با خاندان خويش و ساير افغان ها، با شتاب به سوي شيراز رهسپار شد. ( حسيني فسايي بي تا، ج1، ص 167 ) فرار اشرف افغان از اصفهان به سوي شيراز، بدان علت بود که در آن ايام، شيراز « محل اجتماع تمامي افاغنه سرزمين ايران بود. » ( تهراني، 1369، ص 26 ) نادر خبر فرار اشرف افغان از اصفهان را در تاريخ 23 ربيع الثاني سال 1142ق دريافت کرد و به سوي آن شهر رهسپار شد و پس از تقسيم غنايم در ميان سپاهيان « کس براي اين مژده دلپذير و آوردن حضرت شاه روانه تهران ساختند. » ( استرآبادي [الف]، 1341، ص 106 )
نادر پس از سرو سامان دادن به اوضاع شهر اصفهان، از پايتخت به سوي « باجگاه »، که در خارج از شهر قرار داشت، نقل مکان کرد تا پس از ورود شاه طهماسب به اصفهان و استقرار بر سرير سلطنت، به خراسان بازگردد، اما شاه صفوي براي پيش گيري از اختلال در امور سلطنت، از نادر درخواست کرد که از تصميم خود منصرف شود و نادر سرانجام، به تقاضاي شاه تن درداد. پس از اين ملاقات، شاه طهماسب در هشتم جمادي الاول ( سال 1142ق ) به اصفهان وارد شد. ( استرآبادي [الف]، 1341، ص 107-108 )
پيمان نامه شيرازي ها و افغان ها در حرم متبرک شاه چراغ
به نوشته ي کتاب روزنامه ميرزا ابراهيم کلانتر فارس، هنگامي که نادر به مبارزه با اشرف افغان مشغول بود، افغان هاي ساکن شيراز در هراس افتادند. افغان ها براي سالم ماندن از آسيب هاي احتمالي، که در صورت پيروزي نادر، آنان را تهديد مي کرد، با بزرگان شيراز پيمان بستند که در صورت پيروزي هر کدام از طرفين مبارزه، افغان ها و شيرازيان با يکديگر به صورتي مسالمت آميز رفتار کنند. در پي اين توافق، « ده نفر از اعيان شيراز و ده نفر از اعيان افغان در بقعه متبرک شاه چراغ [احمد بن موسي] قسم خوردند که مخالفت از قسم ننمايند. ( کلانتر فارس، 1362، ص 4 ) اين موضوع مي رساند که حرم شاه چراغ نه تنها از منظر شيعيان و اهالي شيعه مذهب شيراز از قداستي ويژه برخوردار بود، بلکه از ديگاه افغان هاي مستقر در شيراز نيز به عنوان مرقد يکي از اولاد رسول الله (صلّي الله عليه و آله و سلم) احترام فراوان داشت. ناگفته نماند که به احتمال فراوان، جمعي از افغان هايي که در پي تصرف شيراز به دست محمود افغان، در شيراز سکونت داشتند شيعه مذهب بودند. در هر صورت، شيرازيان با توجه به اعتقاد افغان ها به حضرت احمد بن موسي (عليه السلام) اين موضوع را پذيرفتند که در حرم شاه چراغ با آنان پيمان عدم تعرّض ببندند.حضرت احمد بن موسي ( شاه چراغ ) (عليه السلام)
نظر به تنظيم پيمان نامه عدم تعرّض ميان شيرازي ها و افغان ها در حرم مقدس احمدي، لازم است توضيحي مختصر درباره ي چگونگي حضور و شهادت حضرت احمد بن موسي (عليه السلام) در شيراز و نحوه ي ايجاد بقعه ي احمدي ارائه شود.محمّد امين، که در سال 193ق به جاي پدرش هارون الرشيد به خلافت رسيد، در سال 194ق بر خلاف وصيت هارون، برادرش عبدالله مأمون را، که در خراسان اقامت داشت، از مقام ولايت عهدي برکنار کرد، اما مأمون با پشت گرمي بزرگان ايراني، از فرمان محمّد امين سرپيچيد و با وي به مبارزه برخاست و سرانجام، در سال 198ق، بر تخت خلاقت نشست. ( يعقوبي، 1366، ج2، ص 446-460 ) خليفه مأمون، که از علاقه ايرانيان به علويان آگاه بود، پس از استقرار در مقام خلافت، به تأکيد وزير ايراني اش، فضل بن سهل، درصدد برآمد علي رغم تمايل امام علي بن موسي (عليه السلام) ايشان را به وليعهدي خويش بگمارد. ( بيهقي 1356، ص 170-172 ) پس از آنکه به دستور مأمون، امام علي بن موسي (عليه السلام) را از مدينه به خراسان آوردند، در ماه رمضان سال 201ق، خليفه مأمون در مرو ( مرکز خراسان ) با آن حضرت به عنوان جانشين خويش بيعت کرد و به نام آن امام « بر منبرها خطبه خواندند و دينار و درهم به نام آن حضرت سکه زدند. » ( يعقوبي، 1366، ج2، ص 465 )
هنگامي که امام رضا (عليه السلام) در مرو اقامت داشت، برادر آن حضرت، احمد بن موسي (عليه السلام) همراه با تعداد زيادي از برادران و برادر زادگان و دوستان خويش، از مدينه عازم خراسان شد. درباره ي انگيزه ي اين اقدام احمد بن موسي (عليه السلام) نظرات گوناگوني وجود دارد. ( عرفان منش، 1377، ص 49-50 ) اما در اينجا، تنها به ذکر اين موضوع بسنده مي شود که وقتي در آغاز سال 203ق امام رضا (عليه السلام) در قريه « نوقان طوس » به شهادت رسيد، ( يعقوبي، 1366، ج2، ص 471 ) حضرت احمد بن موسي (عليه السلام) و همراهان وي در مسير خويش به جانب خراسان، به دو فرسنگي شيراز رسيده بودند که در آنجا از واقعه ي شهادت امام رضا (عليه السلام) آگاهي يافتند. از سوي ديگر، کارگزاران مأمون موظف شدند از ادامه ي حرکت احمد بن موسي (عليه السلام) و ساير برادران امام رضا (عليه السلام) جلوگيري کنند و آنان را به قتل برسانند. سرانجام، حضرت احمد بن موسي (عليه السلام) و همراهانش پس از چند بار درگيري با سپاهي به رهبري قتلغ خان ( حاکم شيراز )، هر کدام در مکاني به شهادت رسيدند. ( عرفان منش، 1377، ص 52-59 ) با آنکه درباره ي چگونگي شهادت حضرت احمد بن موسي (عليه السلام) روايت هاي گوناگوني وجود دارد، ( عرفان منش، 1377، ص 70 ) اما به نوشته ي کتاب آثار عجم، شهادت آن بزرگوار در همان مکاني روي داده که اکنون مرقد آن حضرت است. ( فرصت شيرازي، 1377، ج2، ص 45 )
به نوشته ي کتاب آثار الاحمديه، به نقل از کتاب جنات الخلود، حضرت احمد بن موسي (عليه السلام) نهمين فرزند حضرت امام موسي کاظم (عليه السلام) است. ( حسيني شريفي، 1378، ص 28 ) به نوشته ي تذکره هزار مزار، هيچ کس از مدفن حضرت سيد امير احمد بن موسي کاظم (عليه السلام) آگاهي نداشت « تا زمان امير مقرّب الدين مسعود بن بدر، قبر وي بيافتند و گنبدي بر سر قبر آن حضرت بساختند. » ( شيرازي، 1364، ص 334-335 ) گفتني است که مقرّب الدين مسعود يکي از دو وزير اتابک ابوبکر سعدبن زنگي ( از اتابکان سلغري فارس ) بود. ( شيرازي، 1364، ص 334 ) زرکوب شيرازي درباره ي چگونگي کشف آرامگاه حضرت احمد بن موسي (عليه السلام) نوشته است: هنگام ساخت عمارتي به دستور امير مقرّب الدين مسعود، مقبره اي نمودار و در آن پيکري يافته شد « که شخص مبارک او همچنان در حال اعتدال، تغيير و تبديل درو تأثير ناکرده، خاتمي که در انگشت مبارکش بود، احتياط فرموده اند منقش بوده به نام احمد بن موسي. » ( زرکوب شيرازي، 1350، ص 197-198 ) پس از اينکه موضوع ياد شده به آگاهي اتابک ابوبکر بن سعد رسيد، دستور داد بقعه و بارگاهي بر مدفن امام زاده احمد بن موسي (عليه السلام) ايجاد کردند. ( شيرازي، 1350، ص 198 )
پس از تأسيس بقعه اي که به امر مقرّب الدين يا به دستور اتابک ابوبکر بر مقبره ي حضرت احمد بن موسي (عليه السلام) ساخته شد، بزرگان ديگري به گسترش و تزيين آن بقعه همّت گماشتند که از آن ميان، اقدامات عمراني ملکه ناشي خاتون ( مادر شاه شيخ ابواسحاق اينجو ) بسيار چشمگير بوده است. ( ابن بطوطه، 1361، ج1، ص 229 ) مؤلف شيراز نامه نوشته است: در سال 744ق بلقيس عهد و زمان ( تاشي خاتون ) « بر سر روضه مقدسه ي او [احمد بن موسي] قبّه ي عالي برآورده که در رفعت، با چرخ چنبري برابري مي کند، و چه جاي آن است که اگر با قمر عرش و سطح کرسي همسري کند، روا باشد، و مدرسه اي رفيع با آن گنبد ملاحق کرده... و اکنون در مجموع، مواضع و مشاهد بدين رونق مزاري معتبر معمور، کسي نشان نداده. » ( زرين کوب شيرازي، 1350، ص 198 )
به نوشته ي رساله ي هديه احمدي، گنبد بسيار عالي و زيبايي که به دستور ملکه تاشي خاتون بر فراز مزار حضرت احمد بن موسي (عليه السلام) ساخته شد و شاه کاري از هنر معماري بود، « داراي هفتاد و دو ترک، و هر ترک نود سانتي بوده است. » ( نيّري، 1378، ص 105 ) بارگاه حضرت احمد بن موسي (عليه السلام) در سده هاي بعد نيز پيوسته با رونق و جلال بوده است.
درباره ي اين موضوع که از چه زماني امام زاده احمد بن موسي (عليه السلام) به « شاه چراغ » موسوم شده است، اطلاع دقيقي وجود ندارد. همچنين علت اين نام گذاري در هاله اي از ابهام قرار دارد. ( عرفان منش، 1377، ص 74-77 ) در رساله هديه احمدي درباره ي وجه تسميه « شاه چراغ » و زمان اطلاق اين نام به آن امام زاده، مطالبي آمده است ( سلاحي، 1378، ص 95-101 ) که درباره ي آن نياز به تحقيق بيشتري است. آنچه مسلم است اين موضوع است که در عهد صفويه، جهان گرداني که به شيراز آمده اند، از مزار حضرت احمد بن موسي (عليه السلام) با عنوان بقعه « شاه چراغ » ياد کرده اند. ( خوب نظر، 1380، ص 920-933 )
پينوشتها:
1. دانشيار گروه تاريخ دانشگاه شيراز
2. لازم به توضيح است که کاخ « فرح آباد »، که به دستور شاه سلطان حسين با صرف مبالغ گزافي در باغي عظيم ساخته شده و لکهارت آن را با کاخ ورساي ( در فرانسه ) مقايسه کرده، در جنوب غربي جلفاي اصفهان قرار داشته است. ( لکهارت، 1383، ص 41 ).
3. جقه زيوري بود از جنس نوعي پَر، آراسته به جواهرات بسيار گران بها که به کلاه يا گوشه ي دستار فرمان روايان نصب مي شد و علامت سلطنت به شمار مي رفت.
4. « مورچه خورت » ( مورچه خوار ) دهي است از دهستان « برخوار » شهرستان اصفهان، واقع در 50 کيلومتري شمال اصفهان. ( ر. ک. استرآبادي [الف]، 1341، ص 584-585 ).
فصلنامه علمي- پژوهشي شيعه شناسي، سال دهم، شماره ي 38، تابستان 1391.
/م
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}