ميرزا اسحاق شمس المعالي انجمن ني ريزي
تبارشناسي و شجره نامه ي ميرزا اسحاق شمس المعالي
پسر مولانا ميرزا احمد ني ريزي پسر شمس الدين محمدهنر نزد ايرانيان است و بس ( فردوسي )
ايرانيان از ديرباز در رشته هاي گوناگون هنري، سرآمد روزگار خود بوده اند. يکي از شاخص ترين اين هنرها، خوش نويسي و خطاطي است. نخستين خط ايرانيان، خط ميخي بوده که از روزگاران با شکوه گذشته ( مادها و هخامنشيان ) بر جاي مانده است؛ از جمله بر آرامگاه کوروش کبير؛ بزرگمرد ايراني، نخستين صادر کننده فرمان حقوق بشر در جهان، همان که در قرآن از او با نام ذوالقرنين ياد شده است و ديگر کتاب هاي آسماني هم ( تورات، انجيل، ... ) از او به نيکي نام برده اند.اين خط در دو سلسله شکوهمند اشکانيان و ساسانيان به خط پارسي ميانه، دگرگوني يافت.
پس از اسلام، دبيران و خوش نويسان ايراني، دگرگوني هايي در اين خط پديد آوردند و آن را « پير آموز » ناميدند. پيرآموز همان است که چون تازيان آن را خط کوفي نام نهاده اند، به اين واژه نامور گشت. خط کوفي يا پيرآموز نيز با گذشت سده هاي دراز به خط امروزي ما تغيير يافت. (1)
شايد معماري آرامگاه احمد ني ريزي، به گونه اي، بازگو کننده ي اين تاريخچه باشد. زيرا براساس
گزارش سازمان ميراث فرهنگي، ساختمان آرامگاه با الهام از چهار طاقي هاي ايران ساساني ولي با شيوه اي نوين ( طاق مثلث ترک دار ) طراحي شده است. (2)
شمس الدين محمد ني ريزي
وي سه فرزند داشت به نام هاي:1. مشهدي يوسف ( مشهدي يوسف در وقف نامه ي موجود نوشته شده: خلف صدق مرحمت پناه شمس الدين ... )
2. مولانا ميرزا احمد خوش نويس خط نسخ، که ناسخ نسخ نسخ نويسان گيتي است. (3) در زمان شاه سلطان حسين صفوي مي زيسته است و آثارقلمي او در بين سال هاي 1095 ق: 1061 خ و 1177 ق: 1142 خ نوشته شده که در جمع 83 سال مي باشد. (4)
3. يک دختر که نام وي را ندانستم.
دختر يوسف مادر ملا ابراهيم پدر ملا محمد بوده است؛ ملا محمد خود دو فرزند داشته: يکي ميرزا محمد دانشمند خوش نويس و واعظ ني ريز متولد 1260 درگذشته 1345 خورشيدي که در ني ريز دبيرستاني به نام او نام گذاري شده است به نام دبيرستان دانشمند.
ديگري ملا محمود پدر سارا ابراهيمي مادر خانواده ي شجاعت پور مي باشد. خانواده هاي صابران، گندمکار و نامدار نيز از طرف مادر، تبارشان به شمس الدين محمد مي رسد.
دختر شمس الدين محمد خواهر مولانا ميرزا احمد خوش نويس نامي خط نسخ با سيد نعيماي بزرگ شيخ الاسلام ني ريز نامور به ذوالرياستين ازدواج مي کند. (5) سيد نعيم شيخ الاسلام از سوي پادشاهان صفوي رياست کارهاي شرعي شهرستان هاي ني ريز و داراب را برعهده داشته است و بدين جهت او را
ذوالرياستين گويند. (6) اگر ذوالرياستين همسر ديگري انتخاب نکرده باشد، بنابراين نتيجه ي اين پيوند فرخنده و خجسته چهار فرزند مي شود به نام هاي: سيد علي ( عليا )، سيد مسيح ( مسيحا )، سيد حسين ( حسينا )، سيد عفيف ( عفيفا ).
اين خانواده همه اهل دانش و ادب و شعر و خوش نويسي بوده اند. خانواده هاي علوي، طغرايي، اعتباري، سجادي، متالهي، فرساد، اشرف زاده، مرتضوي و ... از تبار اين خاندان هستند. (7 )
صاحب فارسنامه ي ناصري در ص 1571 جلد 2 مي نويسد: « بساط فضل گستري را گسترانيده ... و از نسل او سلسه اي در ني ريز بر پا گشته، بيشتر آن ها اهل کمال و ثروت و مال گشته، به احترام تمام زندگاني دارند و اين فارسنامه ي ناصري گنجايش ذکر اسامي اشخاص آن سلسله که هر يک نور حديقه سيادت و نجابت و سعادتمند است را ندارد ». (8 )
چون صاحب فارسنامه ناصري از ياد فرزند زادگان اين خانواده صرف نظر کرده است بنابراين در اين جا به طور کوتاه شرح مختصري از آن ها را بيان مي کنم.
الف. سيد علي ( عليا )
خانواده علوي، از تبار ايشان مي باشند. وي دانشمند و خوش نويس توانا بوده است. وقف نامه ي روستاي وزيره ني ريز را به خط شکسته و نستعليق نگاشته است. (9 ) وي چهار فرزند داشته به اسامي سيد ابوتراب، سيد سلمان، سيد حسين و سيد داود مجتهد که همگي در شمار عالمان و خوش نويسان بوده اند.سيد داود مجتهد ني ريز ( 1255 - 1337 ه.ق: 1217- 1297 خ ) صاحب سه فرزند مي شود به نام هاي:
1. سيد علي حشمت الاسلام پدر سيد حسين شاعر متخلص به حکيم؛ مي گويد:
اي راه بر مملکت کوروش و دارا *** اي زنده کن منقبت بابک و ساسان
اي پيش رو قافله ي خير و سعادت *** اي اختر تابنده اي مهر فروزان
گفتار حکيم از سر صدق آمده منظوم *** چون ران ملخ هديه رود نزد سليمان
2. سيد ابوتراب تاريخ دان و دانشمند، فرزندان وي شاعر بودند.
3. سيد محمد که عالم در دانش انساب بودند، پدر سيد محمد حسن پدر سيد احمد، شاعر معاصر.
ب. سيد حسين ( حسينا )
خود صاحب سه فرزند بوده به نام هاي: سيد ابوالقاسم، سيد ابوطالب و سيد ابراهيم.سيد ابراهيم خوش نويس و وقايع نگار که حادثه ي سيد يحيا وحيد با حاج زين العابدين خان حاکم ني ريز ( درگذشته 1269/1/5 ه.ق: 1230 خورشيدي ) را در سال 1266 ه.ق: 1228 خورشيدي در طاق مسقف مسجد جامع صغير ني ريز ( مسجد بازار يا امام خميني ) را با خط زيباي شکسته مي نويسد. فرزند وي سيد محمد تقي خوش نويس مي باشد که مدتي نايب الحکومه ني ريز بوده است و خانواده ي اعتباري از تبار ايشان هستند.
خانواده ي سجادي نيز از تبار سيد ابوالقاسم بوده؛ هم چنين خانواده ي مرتضوي نيز از سوي مادر به ايشان مي رسند.
پ. سيد مسيح ( مسيحا )
او سه فرزند داشت با نام هاي: سيد يوسف، سيد جواد و سيد عليرضا.سيد يحيا فرزند سيد يوسف و نوه اش سيد يوسف هر دو مدتي کلانتر ني ريز بودند. سيد عليرضا هم صاحب دو فرزند شد به نام هاي: سيد عبداله ( نياي خانواده فرساد ) پدر سيد محمد؛ سيد سليمان، نامور به شمس المعالي که خوش نويس و دانشور بود.
فرزند ديگر سيد مسيح، حکيم سيد جواد ( 1339-1271 ه.ق: 1299-1233 خورشيدي ) بوده که عالمي متبحر و معروف بوده است. وي نياي خانواده متالهي مي باشد.
ت. سيد عفيفا شيخ الاسلام ني ريزي
وي دو فرزند داشت: يکي سيد محمد شاعر، متخلص به سراب و ديگري سيد نعيم شيخ الاسلامشاعر، متخلص به سحاب؛ سحاب هم صاحب دو فرزند دو قلو مي شود يکي سيد شريف ( نياي خانواده ي طغرايي ) پدر سيد محمد طغرايي، نامور به مدير بنيان گذار آموزش و پرورش ني ريز و استهبان به روش نوين، ديگري سيد محمد حسن ( نياي خانواده اشرف زاده ) شيخ الاسلام ني ريز نامور به سيد اشرف و متخلص به شهاب پدر سيد علي معين الاسلام شيخ الاسلام ني ريز.
از اين خانواده پنج نفر سمت شيخ الاسلامي داشته اند:
سيد نعيم ذوالرياستين، سيد عفيفا، سيد نعيم سحاب، سيد اشرف شهاب، سيد علي معين الاسلام. هنگامي که رضاخان به پادشاهي رسيد مقام شيخ الاسلامي را در ايران حذف کرد. (10 )
در فارسنامه ي ناصري نگاشته شده است:
« از علماي اين زمان ني ريز است، سلاله ي سادات و نادره ي دوران، مرجع انام، سيد نعيم شيخ الاسلام ني ريز، خلف الصدق سيد عفيفا شيخ الاسلام خلف الصدق مير نعيم شيخ الاسلام ني ريز خلف الصدق مغفرت توامان مير محمد صالح دارابي، از قصبه داراب جلاي وطن و وارد ني ريز گرديد ... » و ساکن شد و تشکيل عائله داد.
مولانا ميرزا احمد پور شمس الدين محمد
مولانا ميرزا احمد خوش نويس نامور و شهير در زادگاه خود شهر باستاني ني ريز تشکيل خانواده مي دهد و صاحب 5 فرزند مي شود:ميرزا ابراهيم؛ ميرزا اسحاق شمس المعالي ( انجمن )؛ بي بي کوچک همسر ملا محمد، مادر ميرزا محمد دانشمند، خوش نويس و واعظ؛ ميرزا محمد؛ يک دختر ديگر که نامش بر نويسنده معلوم نشد.
الف. ميرزا ابراهيم
صاحب حديقه الشعرا، سيد احمد ديوان بيگي مي نويسد: « ... فقير با او انيس و جليس بودم و مجمل از مقدمات را نزد ميرزا ابراهيم برادر شمس المعالي خوانده ام ... » (11 )استاد مرتضي مطهري در کتاب خدمات متقابل اسلام و ايران در شرح حال ميرزا عباس شيرازي دارابي معروف به حکيم عباس که از اساتيد مسلم فلسفه در فارس بودند مي نويسد: « ... ميرزا ابراهيم ني ريزي و شيخ احمد شيرازي نجفي معروف به شانه ساز که هر دو از مدرسان حکمت در شيراز بوده اند از شاگردان حکيم عباس بوده اند ». (12 ) بنابراين ميرزا ابراهيم ني ريزي از فلاسفه و حکما بوده است.
ب. ميرزا اسحاق متخلص به انجمن و شمس المعالي
نامدارترين فرزند مولانا ميرزا احمد خوش نويس، ميرزا اسحاق مي باشد که گاهي انجمن و زماني شمس المعالي تخلص مي کرده است. او نيز در فضل و کمال ترقي شايان نمود و در هنر خطاطي پيروي از پدر بزرگوارش کرد. به ويژه خط نسخ را از همه بهتر نوشت و همچون پدر عمري دراز نمود. (13 )در اين جا نظر چند نفر از تذکره نويسان را که هم عصر او يا پس از او بوده اند و درباره ي انجمن شرح حال نوشته اند، به طور مختصر بيان مي کنم.
سيد احمد ديوان بيگي مي نويسد: اسمش ميرزا اسحاق و در علوم اديبه خيلي خوب بوده و نسخ و نستعليق و شکسته را خوش مي نوشت، اقسام شعر را بد نمي گفت، از تواريخ و اخبار و اشعار عرب و عجم بسيار به خاطر داشت. [ داراي حافظه اي قوي بوده است. ] مقدمات صرف و نحو را ملکه کرده، خوش صحبت و انيس و با الفت و حسن معاشرت بود. در اوايلي که فقير خيال عنوان اين اوراق را داشتم، از خودشان شعر خواستم، فرمودند عاجلاً اين قصيده را بنويس: ( حدود 25 بيت مي باشد. )
اي بهار دين و دولت روزگارت *** اي خزان بادا به گيتي روزگارت
عقل والا، بنده ي منت پذيرت *** چرخ اعلي چاکر و خدمت گذارت
نو عروس مملکت پيوسته بادا *** اندر آغوش از سربوس و کنارت
تخلصش را پرسيدم، گفت به همان لقب اکتفا کن و در حرف « ش » شمس المعالي بنويس. مدت ها در خيال ادامه ي کار نبودم، حالا که باز به صرافت افتاده اما از اشعارش چيزي به جز همين قصيده به خاطر ندارم. تا سال هزار و دويست و هشتاد ( 1280 ه.ق: 1242 خ ) در حيات بوده، گويا يک سال بعد از آن رحلت کرده باشد. اين قصيده را در مدح نواب مؤيدالدوله طهماست ميرزا گفته ... بعد مي نويسد:
تذکره ي گنج شايگان را ديدم، ديدم که ذکر او را در حرف « الف » و تخلصش را انجمن نوشته آن هم در آخر کتاب و همانا اين تخلص را بعد اختيار کرده است. (14)
ميرزا طاهر اصفهاني متخلص به « شعري » در گنج شايگان مي نويسد: انجمن شيرازي هو البحر الهمام و البحر الزاخر الطمطام اصل الحکمت و قانون الادب، شمس المعالي اسحق شيرازي حکيمي است فرزانه و بي مانند، دانا و هنرمند عارف به جوامع تفسير و تأويل، واقف به بدايع اجمال و تفصيل، جامع مراتب زهد و علم و حاوي مراسم قدسي و فضل، به علم درست نويسي در تمام خطوط چنان ماهر و مربوط است که از نسخ و نسخ تعليق و ثلث و رقاع و ريحان و شکسته [ شش نوع خط ] آن چه از خامه اش مي تراود و بر نامه مي نگارد بر روي صفحه مانند طره ي طراز بر غزه ي غرا مسلسل است و دلربا و لطايف معاني در آن الفاظ و مباني چون آب حياتي است در ظلمات روشن و جان فزا. در آخر صاحب گنج شايگان يک قصيده ي فارسي و يک عربي از او ذکر کرده است؛ قصيده ي فارسي در گنج شايگان 29 بيت است. (15)
اي نايب بهشت به دو رخسار *** اي تازه روي تر ز گل بربار
اي فتنه ي عراق و بلاي فارس *** اي لعبت طراز و بت فرخار
آموخته به چشم هزار افسون *** و اندوخته به غمزه هزار اسرار
دل ها همه ربوده به يک غمزه *** جان ها همه گرفته به يک ديدار
صور زمانه عاقله دنيا *** معني عقل آينه اسرار
شيخ مفيد ( داور ) در تذکره مرآت الفصاحه مي نويسد:
انجمن فارسي، اسمش ميرزا اسحق از اهل ني ريز فارس، بعضي در شأن او گفته: اصل الحکمه و قانون الادب شمس المعالي اسحاق ني ريزي، حکيمي است فرزانه، به جوامع تفسير و تأليف واقف و در خطوط عديده ماهر، به تهران رفته و با مؤيد الدوله به شيراز آمده؛ آن گاه چند بيت از يک قصيده ي او را به شرح زير مي نويسد: من قصائده
اي فتنه ي عراق و بلاي فارس *** اي لعبت طراز و بت فرخار
افروخته چو سرو همي قامت *** افروخته چو لاله همي رخسار
آميخته شراب همي در شهد *** و انگيخته عبير همي از قار
در انگبين سرچشمه ي صافي *** در نادان نهفته درّ شهوار
آميخته به چشم هزار افسون *** و انداخته به غمزه هزار اسرار
دل ها همه ربوده به يک غمزه *** جان ها همه گرفته به يک ديدار
صاحب مرآت الفصاحه گويد: که در اوايل سن او را در ديدني بعضي از خويشان در شيراز ملاقات کرده ام. (16) ضمناً يادآور مي گردد تنها نسخه ي خطي اين تذکره که در کتابخانه ي شوراي اسلامي موجود مي باشد، به خط ميرزا ابراهيم ساکت ( اديب ) ني ريزي نوشته شده است. (17)
دکتر محمد تقي مير در کتاب بزرگان نامي پارس در جلد دوم مي نويسد:
شمس المعالي متخلص به انجمن از علماء و حکما و خوش نويسان اين دوره بود. پس از آن نوشته ي صاحب گنج شايگان را مي نويسد و آن گاه مي گويد: وي در شيراز به کسب کمال پرداخت و در ادب، حکمت، فقه، اصول و ادبيات پارسي و عربي سرآمد اقران شد. سپس به تهران رفت و در سلک ندماي شاهزاده طهماسب ميرزا مؤيد الدوله در آمد و به مقام ملّاباشي گري دربار رسيد. (18)
محمد حسين رکن زاده آدميت او را اهل ني ريز دانسته و سال فوتش را 1280 ه.ق (1242 خ ) دانسته است. (19)
ميرزا محمد حسن فسايي در فارسنامه ي ناصري (20 ) مي نويسد:
از علماء و شعراي ني ريز است، صاحب عنان فصاحت، قدوه اصحاب بلاغت ميرزا اسحاق شمس المعالي ني ريزي در بدايت حال به شيراز آمده، کسب کمالات علويّه نمود و فنون شاعري و خوش نويسي را به اعلي درجه بياموخت و گوي سبقت را از همگنان ربود و همه ي خطوط را خصوصاً نسخ را خوش نوشت. بسي مسافرت ها نمود و در سال 1280 [ 1244 خورشيدي ]، از شيراز به جانب
شوشتر برفت و داعي حق را لبيک اجابت گفته، وفات يافت. [ بنابراين شايد در شهرستان شوشتر به خاک سپرده شده باشد. ] اين چند شعر در مدح نواب طهماسب ميرزا مؤيد الدوله والي مملکت فارس گفته است:
اي بهار دين و دولت روزگارت *** بي خزان با دابه گيتي روزگارت
ميرزا محمد بهار اصفهاني در توصيف شمس المعالي مي گويد:
« ... پس از حد بلوغ و تحصيل مراتب کمال، چنان حريص و ولوع افتاد که ديده جز به صحايف کتب نگشودي و همت جز صرف تعليم رسايل و خطب ننمودي، تا در اندک زماني در اکثر علوم ماهر و در اغلب فنون قادر گرديد و چون طرّه ي دلبران عنبر در سواد اشعارش نهفته و چون حجله ي سيمبران خزنيه خاطرش مشحون به دراري سفته، جواني است با کمال دانش و رواني است با غايت بينش اشراف ». (21 ) آن گاه قصيده اي که در مدح منوچهر خان گرجي سروده و حدود چهل بيت مي باشد را مي نويسد:
اي نهفته سنبل سيراب تو بر ارغوان *** وي نهفته گوهر ناياب خوش در ناردان
بر سمن از ضميران آويزه داري مشک ناب *** از بلور از آبنوس افکنده داري سايبان
کام بخش و کامياب و کامجوي و کام ده *** شادزي و شاد باش و شادخوار و شادمان
به طور خلاصه شمس المعالي در دانش هاي گوناگون از جمله ادبيات عرب و فارسي، فقه، اصول، فلسفه، رياضي، نجوم، تاريخ، و کتابت و خوش نويسي مهارت کسب کرد. او چند قصيده ي عربي هم سروده است. انجمن در اواخر عمر گوشه نشيني و انزوا اختيار کرد.
آثار به جا مانده از شمس المعالي
الف. در رياضيات شامل جستارهاي زير:رساله ي استخراج سهام و استخراج کسوف و تعديلات و تعيين ساعات طلوع فجر و نصف النهار و ساير اعمال نجومي و استرلاب. اين رساله خود گواه تبحر ميرزا اسحاق شمس المعالي در دانش
اخترشناسي است و شامل ده بخش است: (22 )
1. روش استخراج سهام: سهم العباد، سهم الحوادث از قول ابوالحسن بيهقي ( در گذشته سال 565 ق: 584 خ ) در کتاب جامع الاحکام از استادش عثمان جادوکار و سهم الاسعاد و سهم التقال و سهم الامطار.
2. روش استخراج کسوف ( خورشيد گرفتگي ) مطابق عاملين زيج قديم و استخراج تحت الشعاع، در اين فصل مطالبي را از ميرزا حسن منجم نقل کرده است.
3. در تعديلات، تعديل مقنطرات و تعديل طالع.
4. در معرفت ساعات، عرض رودخانه ها، جريان آب، قنات و نيز در معرفت تقويم قمر، تعديل النهار، سمت ارتفاع، معرفت سمت از ارتفاع.
5. در معرفت استخراج خط نصف النهار به اسطرالاب مسمت و در استخراج خط نصف النهار و خط مشرق و مغرب در اسطرالاب غير مسمت و نيز در استخراج خط نصف النهار و خط مشرق و مغرب به دايره ي هندي.
6. در معرفت تعيين قبله و استخراج درجه ي طالع
7. در تعريف اعضاي اسطرلاب و انواع و اسباب آن
8. در تعريف و تطبيق ذراع، درجه، محيط زمين و قطر ارض ( با توجه به نظر قدما و متآخرين )
9. در جذر نجومي به روش علماي ايران و هند
10. در کيفيت استخراج ساعات و دقايق رجعت و استقامت و روز و شب
از اين رساله يک نسخه در کتابخانه ي مرکزي تهران با شماره (1) (4048 ) موجود است.
ب: تذکره مدايح مؤيدالدوله، در اين تذکره نام برخي از شاعران، نويسندگان و گويندگان آمده است که نام بعضي از آن ها شايد در تذکره هاي ديگر نباشد.
پ: شيرازيه: شامل سه دفتر است شامل رساله شيرازيه و رساله اي در مدح. اين اثر نوشتاري است منثور و منظوم در شرح و توضيح برخي آيات قرآن و احاديث.
ت: منشأت يا انشاء و مراسلات شامل هشت نامه که در نوع خود بسيار فاضلانه و نمونه اي از نثر شيرين و اديبانه فارسي است. بخشي از اين نامه ها داراي نکات تاريخي هم است. نسخه اي از آن در کتابخانه
مرکزي تهران بشماره (3 ) (4048 ) موجود است. (23)
ث: ديوان شعر: که از آن اشعار پراکنده اي موجود مي باشد. ميرزا محمد علي بهار مي نويسد: حدود 12 هزار بيت در اين ديوان است. (24 )
آقا بزرگ تهراني نيز در الذريعه الي تصانيف الشيعه مي نگارد که شمس المعالي داراي ديوان شعر است. (25 )
فرزندان
شمس المعالي داراي چند فرزند شد:از آن جمله دختري از او به نام « بي بي بيگم » که به پيمان ازدواج « ميرزا حسين » نامور به « شال باف » ني ريزي درآمد. ميرزا حسين، فردي بسيار روشنفکر و اجتماعي و اخلاقي بوده است. وي در يک جنگ بومي هنگامي که در دکان خودش بوده مورد اصابت گلوله قرار مي گيرد و بلافاصله جان به جان آفرين داده و چشم از اين گيتي بر مي بندد. (26)
يکي ديگر از نواده زادگان ميرزا احمد خوش نويس يا به ديگر سخن يکي از نوه هاي « بي بي بيگم، دختر انجمن » جلال است که با دختر حاج محمد جلالي اهل و ساکن محله کيان ( گيا ) ازدواج کرد و داراي چند فرزند شد.
يکي از اين فرزندان به نام « مريم » مي باشد که با عباس متين که شغل مقدس معلمي داشت ازدواج کرد و داراي چند فرزند و نوه با نام هاي خانوادگي متين و حکيمي شد، که بسياري از آنان داراي تحصيلات دکترا مي باشند. (27)
دختر سيّد عفيفا شيخ الاسلام ني ريز با محمد باقرخان ( در گذشته در سال 1262 ق: 1224 خ ) فرزند محمد حسين خان حاکم ني ريز ( در گذشته سال 1240 ق: 1203 خ ) بنيان گذار مدرسه ي علميّه خان ( حوزه ي علميّه امام جعفر صادق (عليهالسّلام) ) فرزند مير حسام الدين خان نامور به سرخ چشم از ايل شيباني فارس
ازدواج کرد. نتيجه ي اين پيوند به گفته ي خليل سازگار ( نويسنده و شاعر معاصر ني ريز صاحب تذکره سازگار و سر منزل سعادت ) (28 ) و سيد حسين علوي متخلص به حکيم، (29) چند فرزند شد به شرح زير است:
1. ميرزا محمد جعفر خان شعله شاعر نامدار، توانا و از خود گذشته متخلص به « شعله »؛ دارنده ي دو ديوان شعر فرهاد و شيرين ( خسرو و شيرين ) و جنگ نامه.
2. ميرزا محمدعلي خان شاعر متخلص به « فاني » دارنده ي ديوان شعر؛ پنج نفر از فرزندزادگان و نواده زادگان وي، شاعر، نويسنده و اهل قلم مي باشند.
3. ميرزا محمد حسين خان ايشان داراي دو فرزند به نام هاي محمدرضا و عليرضا پدر شادروان احمد حسامي ( شاعر ).
4. ميرزا اسماعيل خان که فرزندش رضاقلي خان در سال 1327 ه.ق ( خ 1287 ) فرماندار ني ريز بود.
5. ميرزا اکبر.
6. ميرزا محمد خان نياي مادري امير محمد حسين خان فاتح، ملقب به معاون الديوان در گذشته سال 1324 خورشيدي فرزند محمد حسن خان ملقب به سرتيپ فرزند فتحعلي خان ( در گذشته سال 1312 ق: 1273 خ ) حاکم مردم دوست و بنا کننده ي مدرسه ي علميّه ملاعبداله ( حوزه ي علميه ي امام مهدي (عج الله تعالي فرجه الشريف) کنوني ) فرزند محمد حسين خان. پدر و هر پنج فرزند يکي پس از ديگري براي مدتي فرماندار ني ريز بودند. (30 ) علي اصغر برادر حاج زين العابدين خان هم مدتي حاکم ني ريز و استهبان بود. از اين خانواده محمد حسن خان و جهانگير خان فاتح شهردار ني ريز بودند.
ديگر فرزندان ميرزا احمد خوش نويس
استاد جلال الدين همايي در کتاب تاريخ اصفهان (31 ) مي نويسد:مولانا ميرزا احمد خوش نويس ني ريزي دختري داشته که به همسري « ميرزا محمد اسماعيل خاتون آبادي » از سادات خاتون آباد پاقلعه اصفهان درآمده و نتيجه ي اين پيوند زناشويي پسري به نام « ميرزا ابوالحسن خاتون آبادي » مي شود. پس از وفات ميرزا احمد ني ريزي، خانه ي وي که در محله ي پاقلعه قرار داشته است به صورت ارث به « ميرزا ابوالحسن، درگذشته به سال 1173 ق: 1138 خ، نوه ي دختري ميرزا احمد » تعلق مي گيرد. اين خانه هم چنان نسل در نسل در دارايي خاندان خاتون آبادي پاقلعه درآمد تا سرانجام، ارث به « آقا ميرزا عبدالکريم ميرعمادي » از سادات خاتون آبادي مي رسد. اين خانه تا اين اواخر باقي بوده است. زنده ياد استاد همايي آن خانه را که حياط آن هنوز پابرجا بوده از نزديک ديده و گزارشي از اتاق مشق و کتابت ميرزا احمد که به صورت « اُرسي » سمت قبله ساخته شده بوده، ارايه داده است.
او داراي فرزند پسر ديگري به نام « ميرزا محمد » بوده و دعايي نيز به خط خود به او تقديم کرده است. ( نقل از ايرج افشار و محمد تقي دانش پژوه در فهرست نسخه هاي خطي کتابخانه ي ملک ). (32 )
پينوشتها:
1. مهرپور، ايراندخت (89/10/11) «من يک ايرانيم»، هفته نامه امرداد، شماره 245، صفحه 5.
2. صفرزاده، عبدالسعيد (79/12/25) پيشنهاد ثبت اثر در فهرست آثار ملي.
3. شاد، محمد پادشاه نسيم (1268) فرهنگ آنندراج، لکنهو هند: (بي نام).
4. بياني، مهدي (1358) احوال و آثار خوش نويسان، جلد 4، به کوشش حسين محبوبي، تهران: انتشارات دانشگاه تهران.
5. سازگار، خليل (بي تا) تذکره سازگار، (بي جا و بي نام).
6. روحاني ني ريزي، محمد شفيع (بي تا) شرح وقايع ني ريز شورانگيز، (بي جا و بي نام).
7. پيش آهنگ، محمد علي، يادداشت هاي شخصي.
8. حسيني فسايي، ميرزا حسن (1367) فارسنامه ناصري، به کوشش دکتر منصور رستگار فسايي، تهران: انتشارات امير کبير.
9. شمس ني ريزي، محمد جواد (1379) تاريخ و فرهنگ ني ريز، ني ريز: مجتمع فرهنگي هنري کوثر نور.
10. فقيه، آيت الله سيد محمد، از سخنراني نامبرده (امام جمعه ني ريز).
11. ديوان بيگي شيرازي، احمد (1365) ادب و فرهنگ در عصر قاجاريه (حدائق الشعراء)، به کوشش دکتر عبدالحسين نوايي، تهران: انتشارات زرين.
12. مطهري، مرتضي (1360) خدمات متقابل اسلام و ايران، قم: دفتر انتشارات اسلامي.
13. روحاني ني ريزي، محمد شفيع (بي تا) لمعات الانوار، (بي جا و بي نام).
14. همان، ص 11.
15. شعري اصفهاني، ميرزا طاهر (1234) گنج شايگان، تهران: چاپ سنگي.
16. داور، شيخ مفيد (1371) تذکره مرآت الفصاحه، به کوشش دکتر محمود طاووسي، شيراز: نويد.
17. همان، ص 7.
18. مير، محمد تقي (1348) بزرگان نامي پارس، جلد 2، شيراز: (بي نام).
19. رکن زاده آدميت، محمد حسين (1340) دانشمندان و سخن سرايان فارس، تهران: خيام.
20. همان، ص 8.
21. بهار اصفهاني، ميرزا محمد علي(بي تا) تذکره المدايح المعتمديه، تهران: دانشکده ادبيات تهران.
22. همان، ص 7.
23. همان، ص 9.
24. همان، ص 21.
25. آقابزرگ تهراني، محمد محسن (بي تا) الذريعه الي تصانيف الشيعه، بيروت: دارالضواء.
26. همان، ص 6.
27. جلالي، مريم؛ جلالي، فضل الله، مصاحبه ي تلفني.
28. همان، ص 5.
29. شعله ني ريزي، محمد جواد (1343) خسرو و شيرين، مقدمه به قلم دکتر نوراني وصال، شيراز: کتب فروشي معرفت.
30. حسامي، حبيب الله، يادداشت هاي شخصي.
31. همايي، جلال الدين (1375) تاريخ اصفهان، جلد هنر و هنرمندان، به کوشش ماهدخت بانو همايي، تهران: پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي.
32. افشار، ايرج؛ دانش پژوه، محمد تقي (1371) فهرست نسخه هاي خطي کتابخانه ي ملک تهران، جلد 9، تهران (بي نام).
1. مهرپور، ايراندخت (89/10/11 ) « من يک ايرانيم »، هفته نامه 1 مرداد، شماره 245، صفحه 5.
2. صفرزاده، عبدالسعيد (79/12/25 ) پيشنهاد ثبت اثر در فهرست آثار ملي.
3. شاد، محمد پادشاه نسيم (1268 ) فرهنگ آنندراج، لکنهو هند: ( بي نام ).
4. بياني، مهدي (1358 ) احوال و آثار خوش نويسان، جلد 4، به کوشش حسين محبوبي، تهران: انتشارات دانشگاه تهران.
5. سازگار، خليل ( بي تا ) تذکره سازگار، ( بي جا و بي نام ).
6. پيش آهنگ، محمد علي، يادداشت هاي شخصي.
7. حسيني فسايي، ميرزا حسن (1367 ) فارسنامه ناصري، به کوشش دکتر منصور رستگار فسايي، تهران: انتشارات اميرکبير.
8. شمس ني ريزي، محمد جواد (1379 ) تاريخ و فرهنگ ني ريز، ني ريز: مجتمع فرهنگي هنري کوثر نور
9. فقيه، آيت الله سيدمحمد، از سخنراني نامبرده ( امام جمعه ني ريز ).
10. ديوان بيگي شيرازي، احمد (1365 ) ادب و فرهنگ در عصر قاجاريه (حدائق الشعراء )، به کوشش دکتر عبدالحسين نوايي، تهران: انتشارات زرين.
11. مطهري، مرتضي (1360 ) خدمات متقابل اسلام و ايران، قم: دفتر انتشارات اسلامي.
12. شعري اصفهاني، ميرزا طاهر (1234 ) گنج شايگان، تهران: چاپ سنگي.
13. داور، شيخ مفيد (1371 ) تذکره مرآت الفصاحه، به کوشش دکتر محمود طاووسي، شيراز: نويد.
14. همان، ص 7.
15. مير، محمد تقي (1348 ) بزرگان نامي پارس، جلد 2، شيراز: (بي نام ).
16. رکن زاده آدميت، محمد حسين (1340 ) دانشمندان و سخن سرايان فارس، تهران: خيام.
17. همان، ص 8.
18. بهار اصفهاني، ميرزا محمد علي ( بي تا ) تذکره المدايح المعتمديه، تهران: دانشکده ادبيات تهران.
19. همان، ص 7.
20. همان، ص 9.
21. همان، ص 21.
22. آقابزرگ تهراني، محمد محسن ( بي تا ) الذريعه الي تصانيف الشيعه، بيروت: دارالضواء.
23. همان، ص 6.
24. جلالي، مريم؛ جلالي، فضل الله، مصاحبه ي تلفني.
25. همان، ص 5.
26. شعله ني ريزي، محمد جعفر (1343 ) خسرو و شيرين، مقدمه به قلم دکتر نوراني وصال، شيراز: کتاب فروشي معرفت.
27. همايي، جلال الدين (1375 تاريخ اصفهاني، جلد هنر و هنرمندان، به کوشش ماهدخت بانو همايي، تهران: پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي.
28. افشار، ايرج؛ دانش پژوه، محمد تقي (1371 ) فهرست نسخه هاي خطي کتابخانه ملک تهران، جلد 9، تهران: ( بي نام )
منبع مقاله :
صفي پور، علي اکبر، طبيعي، منصور، (1390)؛ مجموعه مقالات کنگره استاد ميرزا احمد ني ريزي، شيراز: بنياد فارس شناسي، چاپ اول.
/ج
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}