نويسنده: دکتر فاطمه گلشني





 

شخصيت هاي وابسته معمولاً افرادي به ظاهر گرم و صميمي هستند اما از درون، خود را فردي درمانده مي دانند که مي ترسند به تنهايي و به طور مستقل کاري انجام بدهند يا تصميمي بگيرند. اين افراد نمي توانند نوع زندگي شان و جهت آن را خودشان اداره و مشخص کنند و به حمايت از جانب ديگران نياز دارند. سعي مي کنند خود را به افراد مورد اعتماد نزديک کنند و از آن ها در مورد هر کاري توصيه و مشورت بگيرند. وابستگي اين افراد به حدي است که گاهي براي امور جزئي مانند اين که براي ناهار چه بخورند، از ديگران نظر مي خواهند. هميشه به دنبال فردي هستند که مشکلات شان را حل کند، و در مقابل با سلطه پذيري کار او را جبران مي کنند. افراد وابسته، با سلطه پذيري خود به ديگران پاداش مي دهند و با سپردن عنان زندگي به دست آنان از زير بار مسئوليت شانه خالي مي کنند، در عوض براي اين که ديگران را راضي نگه دارند سعي مي کنند خواسته هاي آن ها را بپذيرند و آن قدر ديگران را خشنود مي کنند که هيچ کس نمي خواهد و نمي تواند ترک شان کند.
اين افراد چون از ديگران کمک مي گيرند هرگز احساس هويت خود را درک نمي کنند، ياد نمي گيرند زندگي خود را اداره کنند، درست مانند کودکي که اگر در مدرسه اشتباه کند از شخص ديگري کمک مي خواهد. اگرچه اين افراد از نظر بدني و فيزيکي بزرگ شده اند اما از نظر روان شناختي مانند يک کودک هستند. در لحظه هاي تنهايي و در دنياي خصوصي شان از ناپختگي و وابستگي خود مي ترسند و ناراضي اند، اما هم چنان به اين شيوه ادامه مي دهند، زيرا راهبرد ديگري را ياد نگرفته اند. با اين که از وابستگي و سلطه پذيري خود احساس خوبي ندارند اما احساس مي کنند هميشه بايد ديگران از آن ها خشنود و راضي باشند و معمولاً با کساني که به آن ها وابستگي دارند مخالفت نمي کنند. با سلطه پذيري و پذيرش بي چون و چراي عقايد و خواسته هاي ديگران سعي مي کنند افراد را براي خود نگه دارند. براي مثال يک فرد وابسته در روابط زناشويي ابراز وجود نمي کند، چون احتمال مي دهد با اين کار همسرش عصباني شود.
آن ها معمولاً از يک حکم کودکانه پيروي مي کنند: « شيرين و راضي باش و مخالفت نکن! وقتي همه چيز براي يک کودک فراهم مي شود بايد خوش حال و راضي باشد».
با وجود آن که اين افراد انرژي زيادي دارند اما هدف مهمي ندارند و معمولاً به تصميمات خود پاي بند نيستند، براي مثال ممکن است براي رفتن به دانشگاه ظاهراً با شما موافق باشند اما وقتي ديگران به آن ها مي گويند، دانشگاه رفتن کار سختي است، شک و ترديد مي کنند و از رفتن به دانشگاه منصرف مي شوند. آن ها سعي نمي کنند موفق شوند، چون فکر مي کنند اگر موفق شوند، ديگران از آن ها توقع بيش تري براي اداره ي زندگي شان پيدا مي کنند و اين موضوع آن ها را نگران مي کند. اما وقتي مي بينند افراد کم کم از آن ها فاصله مي گيرند سعي مي کنند براي اين که رابطه ي خود را حفظ کنند، کارهاي بيش تري را به عهده بگيرند، حتي فعاليت هايي که براي شان دلپذير نيست انجام مي دهند. تصور اين که ترک شوند براي آن ها بسيار سخت است، بدتر اين که بعد از ترک شدن، احساس مي کنند فرد ديگري وجود ندارد که از آن ها حمايت کند. اين افراد هميشه به موضوع ترک شدن و تنها شدن فکر مي کنند.

انواع شخصيت هاي وابسته کدام اند؟

شخصيت هاي وابسته ي موافق و راضي، نابالغ، بي ثمر، فارغ از خود و ناآرام، از انواع شخصيت وابسته هستند.

الف) شخصيت وابسته ي موافق و راضي:

اين افراد در مقايسه با ساير افراد وابسته، سلطه پذيرترند و با خواسته هاي ديگران کاملاً موافقند و آن ها را برآورده مي کنند. اين افراد تشنه ي محبت، مراقبت و امنيت هستند و به دليل ترس از تنهايي و رها شدن کاملاً مطيع و فرامانبردارند، معمولآً در روابط شان با ديگران مهربان، خيرانديش، خوش نيت و هميار هستند، ترجيح مي دهند از اختلاف و تعارض اجتناب کنند و سعي مي کنند با ديگران هماهنگ باشند، حتي اگر بر خلاف عقايد و ارزش هاي شان باشد.
مي خواهند هميشه و همه جا تأييد شوند. آن ها خود را از درون قبول ندارند و از طريق روابط با ديگران و گرفتن تأييدهاي بيروني احساس ارزش و اعتبار مي کنند. نگرش ساده لوحانه اي نسبت به مشکلات زندگي دارند ( مشکلات زندگي را بسيار ساده مي گيرند ). بسيار فداکارند و آماده اند نقش يک فرد زير دست را ايفا کنند، از ابراز وجود اجتناب مي کنند و به طور کلي با هر چيزي موافقت مي کنند تا ديگران را به اداره کردن زندگي و جبران بي کفايتي هاي شان تشويق کنند. اغلب شاد و خندان هستند، و کلماتي دوست داشتني را بيان مي کنند، اما به ندرت مسئوليت هاي جدي را به عهده مي گيرند. وقتي قرار است کاري را شروع کنند احساس درماندگي مي کنند و اگر فردي را که به آن متکي هستند از دست بدهند، احساس افسردگي مي کنند. احساس گناه، بيماري بدني و اضطراب در اين افراد رايج است.

ب) شخصيت وابسته ي نابالغ:

همه ي افراد معمولاً در زمينه هاي مختلفي مهارت دارند، در هر فرد توانايي هايي وجود دارد که زماني به شکل هاي مختلفي به رشد و کمال مي رسد، مثلاً ممکن است توانايي رياضي زودتر از توانايي موسيقي به بلوغ برسد يا برعکس. اما برخي افراد هرگز در هيچ زمينه اي از زندگي به موفقيت نمي رسند و در همه ي زمينه ها کودک مي مانند، اين افراد معمولاً بزرگ سالاني هستند که فعاليت هاي کودکانه مانند بازي کردن را ترجيح مي دهند و از ارتباط با کودکان و نوجوانان احساس رضايت بيشتري دارند، مسئوليت هاي بزرگ سالي را دوست ندارند، از بلند همتي و جاه طلبي که به اتخاذ نقش هاي بزرگ سالي منجر مي شود امتناع مي کنند، و تا زماني که اجازه داشته باشند به فعاليت هاي کودکانه ي خود ادامه دهند احساس رضايت مي کنند و خوش حالند و به محض آن که توقع و انتظارات ديگران از آنان بالا برود، بسيار آشفته مي شوند.

پ) شخصيت وابسته ي بي ثمر:

اين افراد فاقد نيرو و انرژي زندگي هستند، در ابراز وجود و استقلال بسيار ضعيف اند، هيجان هاي خوش حالي و شادي را عميقاً تجربه نمي کنند. در پي يک زندگي بدون مشکل و خالي از مسئوليت هستند، نه به دليل اين که کودک هستند بلکه به اين دليل که اصلاً انگيزه و هدفي براي زندگي کردن ندارند. چون نمي خواهند با واقعيت روبه رو شوند و از پذيرش وضعيتي که در آن بايد سخت کار و تلاش کنند، امتناع مي کنند. به سرنوشت اعتقاد دارند و هر اتفاقي را به شانس و تقدير نسبت مي دهند. زندگي اين افراد معمولاً تغيير نمي کند، چون نه انگيزه اي براي تغيير آن دارند و نه مي خواهند که در زندگي فرد عملگرا و مؤثري باشند.

ت) شخصيت وابسته ي فارغ از خود:

اين افراد به صورت افراطي مطيع ديگران اند و کاملاً در ديگري گم مي شوند، مانند او فکر و رفتار مي کنند، به طوري که حتي ارزش هاي خود را ناديده مي گيرند و به ارزش هاي ديگري مي چسبند، براي مثال مطابق با نظر او لباس مي پوشند، کار مي کنند و ... در نتيجه خودشان را کاملاً فراموش مي کنند. معمولآً توانايي هاي منحصر به فرد خود را ناديده مي گيرند، کارهايي انجام مي دهند که موجب رشد و پيشرفت ديگري مي شود. در صورتي احساس اعتماد به نفس مي کنند که ديگري آن ها را تأييد کند. به اين ترتيب، فرديت براي آن ها معني ندارد و خودشان اصلاً وجود ندارند.

ث) شخصيت وابسته ي ناآرام:

اين افراد مانند ساير افراد وابسته، سلطه پذيرند، در حالي که براي راهنمايي و کسب حمايت به ديگران وابسته اند اما بسيار نگران هستند، به راحتي آشفته و مشوش مي شوند و با کوچک ترين نشانه ي جدايي، دچار اضطراب مي شوند. معمولآً خشمگين هستند و خشم خود را نسبت به کساني نشان مي دهند که نمي توانند نيازهاي مراقبتي و امنيتي آن ها را ارضا کنند.

ملاک هاي تشخيص اختلال شخصيت وابسته کدام اند؟

نياز افراطي و فراگير به مراقبت شدن که به رفتارهاي سلطه پذيري، وابستگي و ترس از جدايي منجر مي شود از ملاک هاي تشخيص اختلال شخصيت وابسته هستند. اين اختلال با حداقل پنج مورد از موارد زير خود را نشان مي دهد:

1- مشکل داشتن در تصميم گيري براي مسائل روزمره ( بدون توصيه و اطمينان گرفتن از ديگران ).
2- نياز داشتن به اين که ديگران مسئوليت زندگي فرد را بپذيرند.
3- امتناع از مخالفت کردن با ديگران به دليل ترس از دست دادن تأييد يا حمايت ديگران.
4- اشکال در آغاز کردن برنامه ها يا تکاليف، به دليل فقدان اعتماد به نفس و احساس ناتواني، نه به دليل بي انگيزگي و فقدان انرژي.
5- گرايش به کسب مراقبت و حمايت از ديگران ( به طوري که براي راضي کردن ديگران حتي حاضرند فعاليت هايي را انجام بدهند که خودشان دوست ندارند ).
6- احساس ناراحتي و درماندگي به هنگام تنهايي ( به دليل ترس از اين که نتوانند از خود مراقبت کنند ).
7- بعد از قطع شدن يک رابطه، براي حمايت و مراقبت شدن در پي ايجاد يک رابطه ي ديگر بودن.
8- اشتغال ذهني به موضوع « ترس از رها شدن » و « مراقبت از خويشتن ».

منبع مقاله :
گلشني، فاطمه؛ (1389)، اختلالات شخصيت (مشکل از ماست يا ديگران)، تهران: نشر قطره، چاپ اول