نويسنده: دکتر عباس عطاري





 

آيا شيرخواران هم دچار بي اشتهايي مي شوند؟

به دلايل متعدد، کودکان شيرخوار هم ممکن است دچار بي اشتهايي شوند ( بدون اين که مشکل جسمي داشته باشند ). در اين حالت از شيرخوردن و تغذيه شدن خودداري مي نمايند و سرانجام دچار سوء تغذيه مي گردند. بي اشتهايي در دوره ي شيرخوارگي معمولاً بعد از 8 ماهگي شروع مي شود، يعني از زماني که کودک مي تواند قاشق به دست بگيرد و تمايل پيدا کند که خودش غذا بخورد. ممکن است کودک شيرخوردن از طريق پستان مادر را رد کند ولي تمايل داشته باشد با بطري شير بخورد يا برعکس، و يا به راحتي از طريق پستان و بطري شير بخورد ولي غذاهاي مايع را نخورد. ممکن است والدين متوجه زمان گرسنه شدن فرزندشان نشوند، يا کودک هيچ وقت ابراز گرسنگي نکند و موقع تغذيه بيش تر به بازي بپردازد (بازي با بطري يا قاشق). اين گونه رفتارهاي اجتنابي کودک، باعث اضطراب و تنش در والدين به ويژه مادر مي گردد. مادر ممکن است با چرب زباني، خواهش و تمنا يا التماس، وعده و وعيد دادن، تهديد و زور، گول زدن و يا... سعي داشته باشد به فرزندش غذا بخوراند. تغذيه کردن شيرخوار در اين شرايط منجر به پديد آمدن صحنه ي نبرد بين مادر و کودک مي شود و اغلب هم مادر در اين نبرد شکست مي خورد و دچار يأس و نااميدي مي گردد و در نهايت تعارض بين طرفين بيش تر مي شود. در نتيجه، از يک طرف کودک تنفر بيش تري از تغذيه پيدا مي کند و از طرف ديگر مادر دچار خستگي، درماندگي و تنفر از فرزندش مي شود.
مادر که به شدت نگران وضعيت تغذيه ي کودک است، بدون آن که متوجه باشد کودک گرسنه است يا عصباني، سعي در تغذيه ي او دارد. اگر به کودک اجازه داده نشود که خودش هم در تغذيه شدن مشارکت نمايد ( مثلاَ قاشق به دست بگيرد و يا با غذا و بطري شير بازي کند )، و يا آن چه را که دوست دارد بخورد، به اجتناب بيش تر از غذا خوردن دچار مي گردد.
در حقيقت غذا خوردن و غذا نخوردن يک رفتار کنترلي متقابل بين مادر و کودک است. از يک طرف کودک مي خواهد خود کنترل رفتار را به دست گرفته، به استقلال برسد و وابستگي خود را کم تر کند ( يک رفتار طبيعي و ذاتي است ) و از طرف ديگر مادر به علت نگراني هاي فراوان سعي در کنترل کودک دارد و مي خواهد خودش او را تغذيه نمايد و بر اساس نقطه نظرات خود نوع غذا را براي کودک انتخاب کند و لذا اجازه ي انتخاب را به کودک نمي دهد و براي اين که کودک خودش را کثيف نکند قاشق و ظرف غذا را در اختيار وي نمي گذارد، به اين حالت اصطلاحاً « جنجال بر سر قاشق » مي گويند.
اغلب کودکاني که دچار اين نوع مشکل تغذيه اي هستند، حتي تا سنين دبستان هم از بعضي اختلالات خوردن به درجاتي رنج مي برند. ممکن است تا سال هاي بعد تحت بعضي شرايط اشتهاي آن ها کم شود. مثلاً در ميهماني ها، جشن ها، مسافرت يا وقتي هيجان زده مي شوند دچار کم اشتهايي مي گردند. در اين کودکان با ايجاد آرامش، اشتهاي آن ها بهبود مي يابد.

درمان بي اشتهايي دوره ي شيرخوارگي:

ابتدا بايد وضعيت مزاجي ( خلق و خو ) کودک را با والدين در ميان گذاشت، اين وضعيت شامل نظم داشتن يا نداشتن در عادات روزمره مثل گرسنه شدن و الگوي خواب، شدت واکنش هاي هيجاني و گريه کردن و ميزان پاسخ به محرک هاي محيطي مي باشد. والدين لازم است خودشان را با اين خلق و خو تطبيق بدهند. کودکاني که خيلي آرام هستند و واکنش هاي هيجاني آن ها کند است نياز به توجه عاطفي و محبت بيش تري دارند. آن ها ممکن است اگر گرسنه هم شدند گريه و ناله نکنند، لذا مادر بايد در فواصل معين آن ها را تغذيه کند. اين گونه کودکان نياز به محرک هاي بيش تر و شديدتر ( ديداري و شنيداري ) دارند. بهتر است بيش تر و بلند تر با آن ها صحبت شود، اسباب بازي هاي صدادار و بزرگ تر براي آن ها خريداري شود و به تماشاي مناظر طبيعي ( رودخانه، حيوانات، درختان ) برده شوند.
برعکس، کودکاني که پر تحرک، پر جنب و جوش و عصبي هستند نياز به محيط هاي آرام تر دارند و بايد محرک هاي محيطي آنان را محدود تر نمود. آن ها در زمان تغذيه به محيطي ساکت و کم نور نياز دارند. هر حرکتي يا صدايي ممکن است تمرکز آن ها را براي شيرخوردن به هم بزند. در زماني که هيجان زده و عصبي هستند، بهتر است تغذيه نشوند و قبل از شيردادن به آن ها با روش هاي مختلف ( نوازش، بغل گرفتن، موسيقي ملايم ) سعي کنيم ابتدا آنها را آرام کنيم و سپس شيردهيم. بعد از در نظر گرفتن وضعيت مزاجي و هماهنگ ساختن خود با کودک، لازم است نگراني ها و هيجانات والدين مورد کند و کاو قرار گيرند. احتمالاً مشکلاتي که مادر در بارداري هاي قبلي داشته ( نازايي، سقط و غيره ) مي توانند تأثير هيجاني روي والدين گذاشته و اين تأثير هنوز هم ادامه داشته باشد. بايد به والدين آموزش داد که کودک را در فواصل 3 تا 4 ساعت تغذيه کنند و بين هر وعده به غير از آب هيچ نوع خوراکي ديگري به کودک داده نشود.
اين نظم به ايجاد يک نظم دروني در شيرخوار منجر مي گردد. مهارت هاي «خود تغذيه کردن» را بايد به تدريج به کودکان آموزش داد. ولي نبايد آموزش اين مهارت ها در زمينه ي مقدار و حجم غذا ( کم يا زياد خوردن ) باشد بلکه مي توان چگونه قاشق در دست گرفتن و چگونه در دهان گذاشتن غذا را به آن ها ياد داد. اواخر دوره ي شيرخوارگي بهترين زمان آموزش مهارت هاي تغذيه است. در اين مرحله لزومي ندارد به کودک تأکيد کنيم چه بخورد و چه نخورد يا چه قدر بخورد. کودک بايد ياد بگيرد که مقدار مصرف غذا را بر اساس احساس گرسنگي يا سيري خودش تنظيم کند. غذا خوردن کودک نبايد به صورت يک رفتار نمايشي براي والدين باشد يعني اين که از وي نخواهيم که مرتب در حضور والدين غذا بخورد. لزومي ندارد نحوه ي غذا خوردن او را کنترل کنيم و از آن ايراد بگيريم، بلکه بايد غذا خوردن کودک به صورت يک رفتار معمول روزمره باشد که ضمن آن سعي در آموزش و تقويت اين رفتار داشته باشيم.
بايد فرزندمان را عادت بدهيم که در حين غذا خوردن به تماشاي تلويزيون يا بازي نپردازند و تمام توجه و تمرکز خود را معطوف به غذا خوردن کنند. البته لازم به ذکر است که منظور از آموزش، بيش تر رفتار خود والدين است چون کودکان همچون دوربين فيلم برداري تمام حرکات و رفتار اطرافيان به خصوص پدر و مادر را ضبط مي کنند و اغلب از رفتار والدين الگو مي گيرند نه از امر و نهي هاي آنان.
اگر کودک در حين غذا خوردن رفتارهاي نامناسب از خود نشان دهد ( مثلاً بالا رفتن از مبل و صندلي و يا پرت کردن غذا و ظروف و قاشق ) بايد از روش وقفه استفاده کنيم.
کلاس هاي آموزشي ويژه ي خانواده در زمينه ي مسائل پيشگفت در بعضي مراکز مشاوره وجود دارند که مي توانند بسيار مفيد باشند. البته در موارد شديدِ بي اشتهايي شيرخوارگي ممکن است کودک نياز به بستري شدن داشته باشد.
منبع مقاله :
عطاري، عباس؛ (1387)، اختلالات تغذيه اي (مشکلات رفتاري تغذيه در کودکان)، تهران: نشر قطره، چاپ اول