نويسنده: حضرت آيت الله حاج سيد ابوالقاسم خوئي ( ره )
مترجم: محمد صادق نجمي- هاشم هاشم زاده هريسي



 

 بررسي روايات تدوين قرآن

سوء استفاده از روايات تدوين قرآن

طرفداران تحريف، دلايل و شبهاتي دارند و در اثر آن شبهات به تحريف قرآن قائل شده اند.
کيفيت جمع آوري قرآن نيز از مسائلي است که طرفداران تحريف، آن را در اثبات تحريف قرآن دستاويز خود قرار داده، از آن سوء استفاده مي کنند.
آنان مي گويند: جمع آوري قرآن طوري بود که عادتاً تحريف و تغيير قرآن را به همراه داشت و با چگونگي جمع آوري و تدوين قرآن مجبوريم که به تحريف آن ملتزم شويم.
به نظر آنان، قرآن با دستور ابوبکر جمع آوري شد زيرا هفتاد نفر از قاريان و حافظان قرآن در جنگ «بئر معونه» و چهارصد تن « در جنگ يمامه» کشته شدند و ابوبکر احساس نمود که اگر کار بدين منوال ادامه پيدا کند، با از بين رفتن حافظان، قرآن نيز از بين خواهد رفت، اين بود که به عمر و زيد بن ثابت مأموريت داد که قرآن را از لوحه ها و تخته پاره ها و از سينه ها و دل هاي حافظان قرآن با شهادت و نظارت دو نفر اهل فن و خبره جمع آوري کرده و در يک جا بنويسند و به صورت کتاب تدوين شده اي در آوردند و در اختيار مسلمانان قرار دهند تا براي هميشه در ميان مسلمانان باقي بماند.
آنان از اين گفتار نتيجه مي گيرند که: قرآن تحريف شده است و يا لااقل احتمال تحريف در آن وجود دارد، چه آن که طبيعي است در اين گونه جمع آوري ها و تدوين ها قهراً تحريف و تغيير واقع خواهد شد و لااقل احتمال تحريف در ميان خواهد بود زيرا اگر کسي بخواهد اشعار يک نفر شاعر و يا عده اي از شعرا را از جاهاي مختلف و از اوراق پراکنده جمع آوري کند، حداقل جاي اين احتمال باقي مي ماند که بعضي از آن اشعار در اثر غفلت و يا عدم دسترسي به آن مجموعه وارد نشده و از بين رفته است.
اين بود خلاصه ي آن چه طرفداران تحريف در کيفيت و چگونگي تدوين قرآن مي پندارند و آن را با روايت هاي زيادي که بدين مضمون وارد شده است بر اين نظريه استدلال مي کنند و از اين گونه جريانات و روايات بي اساس و ساختگي تحريف قرآن را نتيجه مي گيرند.
اين است که بر خود لازم مي دانيم در اين جا فصلي را بگشاييم و در آن فصل در مورد چگونگي تدوين قرآن گفت و گو کنيم و رواياتي که درباره ي تدوين قرآن نقل شده است، مورد بحث و بررسي قرار دهيم که هم پاسخي بر آن استدلال باشد و يکي از دلايل تحريف از دست طرفداران تحريف گرفته شود و هم يک بحث مهمي از مباحث علوم قرآني بررسي شود.

متن روايات

اينک بحث را از احاديث و روايات جمع آوري قرآن شروع مي کنيم، چون شالوده و زيربناي پندارهاي واهي که در چگونگي تدوين قرآن حاصل شده و تحريف قرآن از آن ها استنتاج شده است، همان روايت تدوين قرآن است و اگر اين روايت ها بررسي شود و ضعف و سستي آن ها نشان داده شود، همه ي اين تصورها و نتيجه گيري هاي غلط به خودي خود متزلزل شده و فرو مي ريزد.
1- زيدبن ثابت نقل مي کند که: ابوبکر در جنگ يمامه مرا طلبيد، هنگامي که وارد شدم، عمر بن خطاب نيز در نزد وي حاضر بود.
ابوبگر گفت: زيد! عمر به نزد من آمده مي گويد: جنگ يمامه به طور خونبار به وقوع پيوست و گروهي از قاريان قرآن را طعمه خود ساخت، ممکن است جنگ هاي شديدتر ديگري نيز پيش بيايد و بقيه حافظان و قاريان کشته شوند و در نتيجه اکثر آيات قرآن در سينه هاي قاريان با کشته شدن آن ها از بين برود و من صلاح در اين مي بينم که دستور بدهي قرآن را در يک جا جمع آوري کنند.
ابوبکر اضافه نمود که من به عمر گفتم: کاري را که خود رسول خدا انجام نداده است، تو چگونه اقدام به آن را از من مي خواهي؟!
عمر گفت: به خدا سوگند! خير و صلاح در همين است و او مرتب در اين باره به من مراجعه مي نمود و اين پيشنهاد را تکرار مي کرد تا اين که خداوند در اين باره به من نيز شرح صدر داد و بر دلم افکند که با نظر و رأي عمر موافقت کنم.
زيد مي گويد: ابوبکر به من گفت: تو جوانمرد، عاقل، مورد اطمينان و راستگو هستي و تو در دوران رسول خدا نيز نوشتن وحي را به عهده داشتي. اينک جمع آوري قرآن را به عهده بگير و اين عمل خطير و افتخار آميز را انجام بده!
زيد اضافه مي کند: به خدا سوگند! اگر ابوبکر مرا به کندن کوهي و انتقال دادن آن از جايي به جاي ديگر وامي داشت، از عمل جمع آوري قرآن آسان تر برايم بود، اين بود که من هم اشکال ابوبکر را تکرار کردم و به او گفتم: شما چگونه عملي را که خود رسول خدا انجام نداده است، انجام مي دهيد؟ ابوبکر گفت: به خدا سوگند! صلاح مسلمانان در اين است و اين بود که وي در اين باره مکرر به من مراجعه مي کرد و پيشنهاد جمع آوري قرآن را مرتب تعقيب مي نمود تا روزي که خداوند بر من هم سعه صدر داد و آن چه که بر دل ابوبکر و عمر افکنده بود بر دل من نيز افکند، دامن همت به کمر بستم و قرآن را از لوحه ها و کاغذها و تخته پاره ها و از سينه هاي مردم جمع آوري کردم تا اين که دو آيه آخر سوره ي توبه را تنها در نزد ابي خزيمه ي انصاري پيدا نمودم و آن اين بود: (لَقَدْ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ ...)(1)
زيد بن ثابت مي گويد: اين قرآن که با اين زحمات طاقت فرسا از منابع پراکنده جمع آوري شد و به صورت کتاب واحد درآمد، در نزد ابوبکر بود و پس از دوران وي پيش عمر و بعد از او نيز در نزد حفصه دختر عمر بود.(2)
2- ابن شهاب از انس بن مالک نقل مي کند: به هنگامي که حذيفه از طرف عثمان مأموريت داشت که اهل شام را همراه اهل عراق براي فتح آذربايجان و ارمنستان بسيج کند. حذيفه از اختلاف شديدي که در قرائت قرآن در ميان آن ها به وجود آمده بود، به وحشت افتاد و به نزد عثمان آمد و گفت: يا اميرالمؤمنين! پيش از آن که اين مسلمانان در کتابشان به مانند يهود و نصاري دچار اختلاف شوند، به داد آنان برس.
عثمان به حفصه پيغام داد که صحيفه ها را به نزد ما بفرست که پس از نسخه برداري باز پس مي دهيم: حفصه صحيفه ها را به نزد عثمان فرستاد. عثمان بن زيدبن ثابت و عبدالله بن زبير و سعيد بن عاص و عبدالرحمان بن حرث بن هشام دستور داد از روي اين صحيفه ها چند نسخه ديگر نوشتند.
عثمان به سه تن از آن نويسندگان که از قبيله قريش بودند، گفت: اگر شما و زيد بن ثابت در موردي از قرآن اختلاف نظر پيدا کرديد با لغت قريش بنويسيد زيرا قرآن با لهجه و لغت آنان نازل شده است.
اين چهار نفر طبق دستور عثمان به کار پرداختند تا از روي آن صحيفه ها چند مصحف ديگر نسخه برداري کردند سپس عثمان صحيفه هاي اصلي را به حفصه برگردانيد و از مصحف هايي که نسخه برداري شده بود به هر ناحيه يک جلد فرستاد و دستور داد نسخه هاي ديگر قرآن را که غير از اين نسخه هاست به طور کلي بسوزانند و از بين ببرند.
ابن شهاب پس از نقل اين جريان مي گويد: خارجه فرزند زيد بن ثابت نقل مي کرد: از پدرم شنيدم که مي گفت: وقتي که مصحف را استنساخ مي کرديم آيه اي از سوره ي احزاب را که از خود رسول خدا شنيده بودم گم کرديم، پس از پي جويي در نزد خزيمة بن ثابت انصاري پيدا نموديم، و به سوره ي احزاب لاحق کرديم که بدين گونه بود:(مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ )(3)
3- ابن ابي شيبه با سند خود از اميرمؤمنان(عليه السّلام) نقل مي کند که: اجر و پاداش ابوبکر در جمع آوري قرآن بيش از همه مي باشد زيرا او اول کسي بود که قرآن را در ميان دو لوح جمع آوري نمود.
4- ابن شهاب از سالم بن عبدالله و خارجه نقل مي کند که ابوبکر قرآن را در کاغذ پاره اي جمع آوري کرد و از زيد بن ثابت درخواست کرد که به اين نوشته نظري بيفکند، زيد امتناع ورزيد تا ابوبکر در اين باره از عمر استمداد نمود در اثر اصرار و پافشاري زياد آن دو، زيد نظارت و تصحيح آن نوشته ها را به عهده گرفت.
اين صحيفه ها و نوشته ها در نزد ابوبکر بود و بعد از درگذشت وي در نزد عمر و پس از مرگ او در نزد حفصه همسر رسول خدا بود که عثمان کسي را به نزد او فرستاد و آن ها را خواست. حفصه از تحويل دادن آن صحيفه ها خودداري مي کرد تا اين که عثمان وعده ي حتمي داد که آن ها را به خود حفصه بازگرداند، آن گاه حفصه پذيرفت و صحيفه ها را به نزد عثمان فرستاد. عثمان همين مصحف موجود را از روي آن صحيفه ها نوشت، سپس اصل آن را به حفصه بازگردانيد که پيوسته در دست حفصه بود.
5- هشام بن عروه از پدرش چنين آورده است: چون قارياني که در جنگ يمامه شرکت داشتند، کشته شدند؛ ابوبکر به عمر بن خطاب و زيد بن ثابت دستور داد که در کنار مسجد بنشينند و هر کس سخني به عنوان قرآن ارائه داد، آن را نپذيرفتند مگر اين که دو نفر مورد اطمينان به قرآن بودن آن شهادت دهند، در اين صورت آن را ثبت کنند زيرا عده ي زيادي از اصحاب رسول خدا و حافظان قرآن، در جنگ يمامه کشته شده اند و اکنون براي جمع آوري و مدون کردن قرآن ضرورت احساس مي شود.
6- محمد بن سيرين نقل مي کند که عمر به خطاب کشته شد، در حالي که هنوز قرآن جمع آوري نشده بود.
7- حسن روايت مي کند که عمر درباره ي آيه اي از قرآن سؤال کرد، در پاسخ وي گفتند که اين آيه در نزد فلان قاري بود که در جنگ يمامه کشته شد. عمر بن خطاب با احساس خطر از اين که شايد قرآن با از بين رفتن حافظان آن تدريجاً از بين برود، کلمه استرجاع «اِنّا لِله وَ اِنّا اِلَيهِ راجِعُونَ» را بر زبان راند و دستور داد که هر چه زودتر قرآن را جمع آوري کنند.
بنابراين، عمر اول کسي است که آيات قرآن را مصحف واحد جمع آوري کرده است.
8- يحيي بن عبدالرحمان بن خطاب نقل مي کند که: عمر بن خطاب تصميم گرفت قرآن را جمع آوري کند، در ميان مردم به پا خاست و گفت: هر کس چيزي از قرآن را از رسول خدا فرا گرفته است، بياورد و مردم آياتي را که در صحيفه ها و لوحه ها نوشته بودند، آوردند ولي عمر از کسي آيه اي را نمي پذيرفت مگر آن چه را که دو نفر به قرآن بودنش شهادت دهند.
عمر در همان روزها که مشغول جمع آوري قرآن بود، به قتل رسيد، پس از وي که عثمان زمام خلافت را به دست گرفت، به مردم ابلاغ نمود در پيش هر کس آيه و يا آياتي از کتاب خدا وجود دارد، بياورد ولي او هم هيچ سخني را قبول نمي کرد مگر با شهادت دو نفر که قرآن بودن آن را امضا و تصديق کنند.
در آن هنگام خزيمة بن ثابت آمد و گفت: من با چشم خود ديدم که شما دو آيه از قرآن را کنار گذاشتيد و آن ها را ننوشتيد. گفتند: آن دو آيه کدام است؟ گفت: من خودم از رسول خدا اين دو آيه را فرا گرفته ام، آن گاه دو آيه ي آخر سوره ي برائت را خواند:(لَقَدْ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ ...)(4). عثمان اين دو آيه را که از خزيمه شنيد گفت: من شهادت مي دهم که اين دو آيه از طرف خدا نازل شده است. شما چه مصلحت مي دانيد و اين آيه را در کجاي قرآن قرار دهيم؟ خزيمه گفت: اين دو آيه را به آخرين سوره اي که بر پيامبر نازل شده است، ملحق کنيد! اين بود که اين دو آيه را به آخر سوره ي برائت ملحق ساختند و آن سوره را با همان دو آيه پايان دادند.
9- عبيد بن عمير مي گويد: عمر هيچ آيه اي را در مصحف نمي نوشت مگر اين که دو نفر به قرآن بودن آن شهادت دهند. مردي از انصار اين دو آيه(لَقَدْ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ ...) را آورد، عمر گفت: درباره ي آن ها از تو شاهد نمي خواهم زيرا اخلاق رسول خدا همان طور بوده که در اين دو آيه آمده است[ و خود آيه گواه خود او است.](5)
10- سليمان بن ارقم از حسن و ابن سيرين و ابن شهاب زهري نقل مي کند که در جنگ يمامه قتل عام سهمگيني متوجه قاريان قرآن شد و در همين جنگ چهارصد نفر از آنان کشته شدند. زيد بن ثابت با عمر بن خطاب ملاقات نمود و به وي گفت: اين قرآن است که احکام دين ما در آن جمع است و با از بين رفتن قرآن، احکام دين از بين خواهد رفت و من تصميم گرفته ام که آيات قرآن را جمع آوري نموده و به صورت کتابي در بياورم. عمر نيز گفت: صبر کن تا با ابوبکر مشاوره نماييم!
هر دو با هم به نزد ابوبکر رفتند و موضوع را با وي در ميان گذاشتند، ابوبکر پاسخ داد که عجله نکن تا در اين مورد با مسلمانان نيز گفت و گو شود، سپس در ميان مردم خطابه اي ايراد نمود و موضوع جمع آوري قرآن را به اطلاع مسلمانان رسانيد و آنان نيز اظهار رضايت و خوشنودي نمودند و گفتند کار خوب و نيکويي است، آن گاه جمع آوري قرآن شروع شد و به دستور ابوبکر منادي در ميان مردم اعلام نمود که در نزد هر کس آيه اي از قرآن هست، بياورد...
11- خزيمة بن ثابت چنين نقل مي کند که من آيه: (َقَدْ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ...)(6) را نزد عمربن خطاب و زيد بن ثابت آوردم. زيد گفت: آيا کسي هست که براي تو شهادت دهد؟ گفتم: به خدا! نمي دانم. عمر گفت: من درباره ي اين آيه براي او شهادت مي دهم.
12- ابواسحاق از بعضي اصحاب خود نقل مي کند: عمر بن خطاب که خواست قرآن را جمع آوري کند، از مردم پرسيد: آشناترين افراد به ضبط لغات عرب کيست؟ گفتند: سعيد بن عاص. آن گاه پرسيد: خوشنويس ترين مردم کيست؟ گفتند: زيد بن ثابت. عمر گفت: بايد سعيد املا کند و زيد بنويسد و طبق دستور وي چهار مصحف نوشتند، عمر يکي از آن چهار مصحف را به کوفه و يکي را به بصره و يکي را به شام و مصحف ديگر را به حجاز فرستاد.
13- عبدالله بن فضاله نقل مي کند، چون عمر تصميم گرفت، مصحف اصلي نوشته شود، براي اين کار عده اي از يارانش را مأمور ساخت و به آنان دستور داد که اگر در موردي اختلاف نظر پيدا کردند، با لغت قبيله «مضر» بنويسند زيرا قرآن به مردي نازل شد که از قبيله ي «مضر» بوده است.
14- ابوقلابه نقل مي کند که عثمان در دوران خلافتش به چند نفر از قاريان دستور داد که افرادي براي مردم قرائت را تعليم کنند و معلمين مشغول تعليم قرائت شدند در اين ميان جوانان و کودکان نيز قرائت را فرا مي گرفتند ولي در قرائت اختلاف مي کردند، تا جايي که اختلاف آنان به گوش معلمين رسيد و بعضي از اين معلمين نيز قرائت بعضي ديگر را کفر و زندقه، معرفي مي کردند و اين اختلاف تدريجاً شديدتر مي شد تا به گوش عثمان رسيد. وي در ضمن خطبه اي به مردم چنين گفت: شما که در نزد من و در مرکز کشور اسلامي هستيد، در قرائت اختلاف کرده و کلمات آن را غلط تلفظ مي کنيد، کساني که از من و مرکز دورند و نقاط و شهرهاي دوردست زندگي مي کنند، اختلاف در قرائت و تلفظ غلط در ميان آنان طبيعتاً بيش تر است، پس بر شما ياران پيامبر لازم است قرآني بنويسيد که مدرک و مرجع قرآن هاي ديگر باشد و مردم با مراجعه به آن قرآن اختلافاتشان را برطرف سازند. ابوقلابه از مالک بن انس (7) نقل مي کند که او مي گفت: من از کساني بودم که آيات قرآن را به نويسندگان قرآن املا مي نمودم. گاهي در يک آيه اختلاف پيدا مي شد، آن گاه نام کسي را که آن آيه را از رسول خدا(صلي الله عليه و آله و سلم) گرفته بود، ياد مي نمودند و گاهي آن شخص نيز غايب و يا در بيرون شهر بود، آيات قبلي و بعدي را مي نوشتند و جاي همان آيه مورد اختلاف را خالي مي گذاشتند تا آن شخص بيايد و يا کسي را مي فرستادند که او را بياورد و آيه مورد اختلاف را با نظر وي تطبيق کرده و مي نوشتند. بدين صورت نوشتن مصحف به پايان رسيد، عثمان به مردم شهرها نوشت که: من چنين و چنان کردم و قرآني نوشتم و غير از آن هر چه در نزد من بوده است، از بين بردم و در نزد شما نيز هر چه از آيات قرآن هست، از بين ببريد.
15- مصعب بن سعد نقل مي کند که روزي عثمان در ميان جمعيت خطبه اي ايراد نمود و چنين گفت: سيزده سال بيش نيست که از فوت پيغمبر سپري مي شود که شما درباره ي چگونگي خواندن قرآن نزاع و اختلاف داريد و مي گوييد: قرائت اُبّيّ اين چنين و قرائت عبدالله آن چنان بود. يکي مي گويد؛ قرائت تو درست نيست. آن ديگري مي گويد: قرائت تو صحيح نمي باشد. شما را به خدا اين اختلافات را کنار بگذاريد و هر چه از آيات قرآن در نزد شماست پيش من بياوريد تا آن ها را به يک شکل و در يک جا جمع آوري کنيم.
کاغذها و قطعه پوست هايي که در نزد مردم از آيات قرآن نوشته شده بود، آوردند تا مقدار زيادي از اين اوراق و قطعات روي هم انباشته شد، آن گاه خود عثمان صاحبان اين کاغذها و پوست ها را يک به يک صدا کرد و آن ها را قسم داد که آن چه آورده اي از خود رسول خدا شنيده اي و با املاي خود او نوشته اي؟ از اين گونه سؤالات مي کرد و آنان در پاسخ وي مي گفتند: بلي، بلي.
چون اين پرس و جو تمام شد، عثمان سؤال کرد: خوشنويس ترين مردم کيست؟ گفتند: زيد بن ثابت، نويسنده مخصوص رسول خدا، آن گاه گفت: آشناترين افراد به ضبط لغات عرب کيست؟ گفتند: سعيد بن عاص.
عثمان دستور داد که سعيد املا کند و زيد بنويسد: زيد به نوشتن شروع نمود و اين مصحف ها به دستور عثمان در ميان مردم منتشر شد.
مصعب بن سعد در اين جا اضافه مي کند که من شنيدم که بعضي از اصحاب رسول خدا عمل آنان را تأييد مي کردند و مي گفتند: کار خوب و به جايي بود که انجام دادند.
16- ابومليح نقل مي کند که عثمان بن عفان چون تصميم گرفت، قرآن نوشته شود گفت: بايد قبيله هذيل املا کند و قبيله ثقيف بنويسد.
17- عبدالاعلي فرزند عبدالله بن عامر قرشي نقل مي کند که چون نوشتن قرآن تمام شد، به نزد عثمان آوردند. وي نگاهي به قرآن نمود و گفت: اين کار را به خوبي و به نحو احسن انجام داده ايد ولي در اين مصحف غلط هاي کوچکي نيز مي بينيم که ملت عرب با قرائت خود آن ها را اصلاح خواهند نمود.
18- عکرمه مي گويد: هنگامي که قرآن تدوين شده را به نزد عثمان آوردند اغلاطي در آن مشاهده نمود و گفت: اگر املا کننده اش از خاندان هذيل و نويسنده اش از قبيله ثقيف بود، اين اغلاط در قرآن وجود نداشت.
19- عطا نقل نموده است: عثمان که مي خواست آيات قرآن را استنساخ کند، ابي بن کعب را خواست و ابي آيات قرآن را به زيد بن ثابت املا مي کرد، زيد هم مي نوشت. سعيد بن عاص هم با وي بود که قرآن را غلط گيري مي کرد، پس مصحف موجود با قرائت ابي و زيد نوشته شده است.
20- مجاهد نقل مي کند: عثمان در موقع تدوين قرآن دستور داد که ابي املا کند و زيد بن ثابت بنويسد و سعيد بن عاص و عبدالرحمان بن حرث غلط گيري کنند.
21- زيد بن ثابت مي گويد: هنگامي که مصحف ها را مي نوشتم، من يک آيه را از رسول خدا شنيده بودم، در پيش کسي و يا در يادداشتي پيدا نکردم، سپس آن را در پيش خزيمة بن ثابت يافتم و آن آيه اين بود.(مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا... )(8) و چون رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) شهادت خزيمه را به جاي شهادت دو نفر مي پذيرفت و «ذو الشهادتين» ناميده مي شد، من هم شهادت وي را به تنهايي پذيرفتم و با شهادت او، آن آيه را نوشتم.
22- ابن اشته از ليث بن سعيد نقل مي کند: اول کسي که قرآن را جمع آوري کرد، ابوبکر و نويسنده اش هم زيد بن ثابت بود. مردم آياتي را که در نزدشان بود به پيش زيد مي آوردند ولي او نمي پذيرفت مگر با شهادت دو نفر راستگو و مورد اعتماد و زيد بن ثابت دو آيه آخر سوره ي برائت را پيدا نکرد، مگر در نزد خزيمه اما شاهدي نبود که گفتار وي را تصديق کند، با اين حال ابوبکر دستور داد که آن را بنويسد، زيرا رسول خدا شهادت او را به جاي شهادت دو نفر مي پذيرفت و همان آيه نوشته شد، عمر نيز آيه ي رجم را آورد و چون شاهدي نداشت، نوشته نشد.(9)
اين بود مهم ترين رواياتي که درباره ي کيفيت و چگونگي جمع آوري قرآن نقل شده است.
اين روايات، علاوه بر خبر واحد بودن که هيچ گونه اطمينان آور و مفيد علم نمي باشد، از جهات مختلفي ضعيف و غيرقابل اعتماد بوده و مورد ايراد و انتقاد مي باشند.
ما در بخش هاي آينده، اين روايت ها را بررسي کرده و در هر بخشي، يکي از جهات ضعف آن ها را بررسي و تا آخر بخش بدين گونه پيش مي رويم. جهات ضعف اين روايت ها را کاملاً روشن مي کنيم

پي نوشت ها :

1- توبه/128، 129.
2- صحيح بخاري، فصل جمع آوري قرآن، 98/6.
3- از مؤمنان کساني هستند که در پيمان شان با خدا وفادارند. احزاب/23؛ صحيح بخاري، 99/6، اين روايت و روايت هاي بعدي تا روايت بيست و يکم در منتخب کنزالعمال که در حاشيه مسند احمد چاپ شده، ج2، صص 43-53 آمده است.
4-توبه/128.
5- همه ي اين روايت ها را که از منتخب کنزالعمال نقل نموديم در کنزالعمال، طبع دوم، 361/2 آمده است جز اين روايت که در کنزالعمال به جاي آن، روايت ديگري به همين مضمون از يحيي بن جعده نقل گرديده است.
6- دو آيه آخر سوره توبه.
7-ابوبکر بن ابي داوود مي گويد: ابن مالک بن انس معروف و يکي از پيشوايان چهارگانه اهل سنت است.
8-احزاب/23.
9- اتقان، نوع 18، ج101/1.

منبع مقاله :
خوئي، حضرت آيت الله حاج سيدابوالقاسم خوئي(ره)(1385)، البيان في تفسير القرآن، ترجمه محمد صادق نجمي- هاشم هاشم زاده هريسي، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، سازمان چاپ و انتشارات، چاپ دوم