نویسنده: مینا معینی (1)
منبع:راسخون




 

مقدمه

سامانیان یکی از دودمان‌های فارسی در شرق ایران بودند. آن‌ها نزدیک به صد سال در بخشی از ایران کنونی و بخش بزرگی از افغانستان و آسیای میانه فرمانروایی کردند.سامانيان بنيانگذار دومين نو ايران گرائي تاريخ تمدن ايران هستند و در شكل گيري فرهنگ، تمدن و دانش در ايران پس از اسلام نقش بسزائي دارند. سامانيان با تلاش هاي همه جانبه ي خود در آباداني و استقلال ايران زمين كوشيدند و توانستند پس از دویست سال استيلاي اعراب، استقلال و آزادي را برای اين مرز پرگهر به ارمغان آورند.
دبیران فرهیخته ی این دودمان با احیای فرهنگ وتمدن ایران باستان و تلفیق آن با شریعت اسلامی به ایجاد تشکیلات پیشرفته و کارآمد اداری موفق شدند. تلفیق فرهنگ ایرانی با شریعت اسلامی توفیقی بزرگ بود که در پرتو آن فرهنگ ایرانی- اسلامی به شکوفایی رسید و تأثیراتی شگرف برجای نهاد به طوری که علم و هنر و ادبیات در چنین محیطی به سرعت رو به پیشرفت و گسترش نهاد.
در عصر طلایی سامانیان، علاوه بر شکوفایی دانش وهنر وفرهنگ، روابط سیاسی و تجاری سامانیان با دولت هایی مثل چین، روسیه، اروپای شرقی، اسکاندیناوی و.. گسترش یافت.
مناسباتی که میان دولت ها برقرار می شود، همواره تأثیر مهمی را در ساختار سیاسی و اجتماعی دولت ها به جا می گذارد. سامانیان نیز از این تأثیرات به دور نبوند. یکی از دولت هایی که در این زمان با ایران ارتباط پیدا کرد، امپراتوری چین بود. ولی این دولت در چه قالب و با چه هدفی اقدام به ایجاد ارتباط با ایران کرد؟ این مناسبات چه تأثیری در سیاست، اقتصاد و فرهنگ دو کشور گذاشت؟ این نوشتار قصد دارد تا مناسبات سامانیان با این دولت، و تأثیراتی را که برجای نهاد را بررسی کند. ولی پیش از پرداختن به این موضوع، ابتدا تاریخچه ی مختصری از اولین روابط ایران با این کشور، ذکر می شود.

روابط ایران و چین از آغاز تا دوره ی اشکانیان

ایران که در میانه جهان غرب و شرق قرار داشت، تمدنهای سامی، یونانی، و رومی را از شرق اقصی یعنی چین و هند جدا می کرد و از این لحاظ می‏توان به اهمیت وظیفه میانجیگری که اقوام ایرانی در تماس و نزدیکی بین فرهنگهای غربی و شرقی و همچنین در توسعه تمدن جهانی داشتند پی برد(2). بازرگانانی که می‏خواستند از ایران بگذرند و از مدیترانه به چین کالا حمل کنند، ناچار بودند راهی قدیمی که بعدها به راه ابریشم معروف شد در پیش گیرند. این راه از شمال بیابانهای ایران می‏گذشت و به باختر می‏رسید و سپس از طریق راه شمال شرقی و پس از عبور از واحدهای آسیای میانه، به چین می‏رسید(3).
در دوران کهن در حد فاصل دو سرزمین متمدن ایران و چین، قبایلی وحشی سکونت داشتند. این قبایل وحشی مرز غیر قابل نفوذی بین دو کشور ایجاد کرده بودند و از طریق هجوم به این دو سرزمین معیشت خود را تأمین می‏نمودند. ایران و چین در ابتدا نسبت به این قبایل حالت تدافعی داشتند. چون ایران نیز توجه خویش را به غرب معطوف کرد لذا اطلاع چندانی از ارتباط این دو کشور در ازمنه قدیم سراغ نداریم.
از روابط مادها و هخامنشیان با چینی‏ها اطلاع دقیقی در دست نیست و حتی در اسناد چینی هم سخنی از این روابط به میان نیامده است. تاریخ نگاران چینی هم به آن اشاره ای نکرده اند، مورخان یونانی هم که آنقدر در باب ملل و اقوام گمنام و کم اهمیت داد سخن داده اند از کشور مذکور و ارتباط آن با ملل آسیای باختری ذکری به میان نمی آورند و اصولاً آنها از وجود مملکتی متمدن و دیرینه سال چون چین بی خبر بودند.
باید در نظر آوریم که مرزهای امپراتوری هخامنشی، در زمان سلطنت داریوش اول که فاتح بخش مهمی از هندوستان غربی بود به سرحدات چین بسیار نزدیک شده بود. بنابراین دور از حقیقت است که گفته شود هیچگونه مراوده و تماسی میان دو دولت بزرگ ایران و چین وجود نداشته است. البته در نامه ی تنسر اشاراتی به روابط هخامنشیان و چینیان شده است. ابن اسفندیار مؤلف کتاب تاریخ طبرستان با ذکر نامه ی تنسر از قول ابن مقفع خاطر نشان می سازد که در زمان دارا (داریوش) پادشاه چین خراجگذار ایران بوده و در مواقع معین باج و خراج می پرداخته است. چند سطر از نامه ی تنسر هیربدان هیربد دوران پادشاهی اردشیر بابکان در این مورد بدین شرح است:
«بر این جمله بودیم تا به عهد دارا بن چهرزاد، هیچ پادشاه از او علیم و حکیم و ستوده سیرت و عزیز و نافذ حکمتر نبود، و از چین تا مغارب روم هرکه شاه بودند او را بنده کمر بسته بودند و یش او خراج و هدایا فرستادند و به لغب، او را تغول شاه گفتند.»
در جای دیگر می گوید:
«دارا بر سریر پدر نشست و عالمیان به تهیه ی تهنیه مشغول شد و از هند و چین و روم و فلسطین با هدایا و نثار و سرایا و آثار به درگاه جمع شدند.»
از سوی دیگر بر حسب پژوهش های مورخان و خاورشناسان روزگار ما، حتی تا پیش از تأسیس سلسله ی پادشاهی در ایران، میان چینیان و بابلیان ظاهراً مناسبات فرهنگی وجود داشته است. چینی ها در علم ستاره شناسی گویا از اطلاعات دانشمندان بابلی سود جسته اند، دانشمندان چینی در مورد عالم فلکی یا دنیای بزرگ، و عالم انسانی یا دنیای کوچک عقایدی همانند بابلی داشتند. اگر این نظریه درست باشد باید از طرق گوناگونی ارتباط میان آن دو ملت برقرار شده باشد و ایران که بر سر راه بابل واقع بوده خواه و ناخواه می باید با چینیان روابطی داشته باشد(4).
معاملات بازرگانی که در دوره هخامنشیان با دورترین نقاط متمدن دنیای آن روز مثل چین، هند، یونان و افریقا صورت می‏گرفته از وجود بازرگانان متمول و صاحب دستگاه و کاردان خبر می‏دهد(5). در سال 524 قبل از میلاد به هنگام لشکرکشی کمبوجیه، تجارت مو به حبشه رسیده است و سپس در سال 126 قبل از میلاد از ایران و از راه فرغانه توسط سردار چانک کی ین به چین برده شد و از آن شراب ساختند. این میوه را در چین پوتار نامیده‏اند(6). در قرون قبل از میلاد سفیری بنام چانگ چین به دربار ترکستان شرقی رفت و در دو قرن بعد قشونی تحت فرماندهی سردار پان چائو به ختن حمله برد و حتی پرچم چین را بر سواحل دریای خزر برافراشت. (7)
به استناد منابع چین در زمان سلطنت مهرداد دوم (اشک نهم) شهریار بزرگ اشکانی روابط ایران و چین برقرار شد. ووتی از سلسله ی معروف هان که درصدد بسط قلمرو حکومت خود در مغرب چین بود به اعزام هیأت های سیاسی و تجاری به این صفحات اقدام کرد. نام نخستین سفیر چین که مأمور سرزمین های غربی چین و پارت شد، جانگ چیان بود که ریاست هیأت صد نفری نمایندگی کشور خود را داشت ولی به ایران نیامد بلکه معاون خود را برای کسب اطلاع از اوضاع کشور پارت به این سرزمین اعزام داشت. از سفیر چین استقبال با شکوهی به عمل آمد. در کتاب شی – چی درباره ی چگونگی ورود فرستاده ی امپراتور به ایران و استقبال ده هزار نفر از سواران ایرانی در سرحدات شرقی دولت اشکانی از او، دیدار سفیر از شهرها و آبادی هایی که جمعیت فراوان داشت و ... مطالبی مذکور است. این سفیر در اواخر سده ی دوم پیش از میلاد به ایران آمده بود.
کتاب «کشفیات جدید باستان شناسی در چین» درباره ی جان چیان می نویسد که او پس از 13 سال به وطن خود بازگشت و امپراتور ووتی را در جریان اوضاع کشورهای آسیای مرکزی گذاشت. امپراتور تصمیم گرفت برای برقراری روابط با کشورهای مغرب پامیر سیاست فعالی در پیش گیرد. از آن زمان جاده ی ابریشم به صورت راه ارتباط منظمی درآمد و تا دوران های اخیر راه تجارتی مهم سراسر آسیا باقی ماند.
دولت ایران مصمم شد سفیری به چین گسیل دارد. نام این سفیر و هیأت همراه او معلوم نیست. او با سفیر چین و با هدایایی عجیب چون چند عدد تخم شتر مرغ و همراهانی عجیب تر چون چند جادوگر و شعبده باز که احتمالاً از جانب سفیر چین انتخاب شده بودند، راهی چین شدند.
از جریان ورود فرستاده ی دربار ایران به دربار چین و مذاکراتی که انجام شده است هیچ آگاهی نداریم. به هر صورت این رفت و آمدها مبدأ رفت و آمد رسمی دو کشور بود که بعداً نیز بلاانقطاع ادامه داشت. به علت حضور شعبده بازان ایرانی در چین، برنامه هایی از قبیل تف آتش انداختن و طناب بستن وگشودن با دست خویش، به طور وسیع در چین رایج شد(8).
شأن و حیثیت مهرداد با آمدن هیئت سفارت چین که از جانب ووتی فرستاده شده بود افزونی گرفت. (9) فرستادن سفیر به چین و روم پیوندی میان چین و روم پدید آورده و در این زمان پارت بی‏گمان نیرویی جهانی به شمار می‏رفته است. (10). در حدود سال 115 قبل از میلاد مهرداد با امپراتور چین معاهده‏ای مبنی بر تسهیلات بسیار در امور تجارت بین‏المللی منعقد کرد که در آن ایران، به عنوان کشور ترانزیت، حلقه ارتباطی را که دارای اهمیت اساسی بود تشکیل می‏داد. (11)
در سال 97 میلادی و در زمان سلطنت خاقان هو، پان چائو، سپهسالار کل، شخصی را که کان ینگ نام داشت به سفارت شام اعزام کرد. وقتی این فرستاده به شهر مسن (میشان، خوزستان) رسید ملاحان بدو گفتند که سفر وی به روم 3 ماه طول خواهد کشیدو او با توجه به طول زمان از انجام این سفر نومید گردید. (12) چهار سال بعد یعنی در سال 101 میلادی پادشاه پارت، که نام او را به چینی مانچیئو ثبت کرده‏اند و ظاهرا همان فیروز است، حیواناتی از قبیل شتر مرغ و شیر به عنوان هدیه از مسن برای خاقان چین ارسال کرده است(13).

روابط ایران و چین در دوره ی ساسانیان

در دوره ی ساسانیان روابط ایران و چین توسعه و گسترش یافت و دو دولت مناسبات صمیمانه تری با یکدیگر بر قرار ساختند. رفت و آمد سفرا و نمایندگان سیاسی و همچنین جهانگردان و زائران بودایی چین به ایران و ممالک همجوار آن فزونی گرفت و نام ایران و ایرانی در اسناد و مدارک چین بیشتر بکار برده شد.
در رأس همه ی مسائل مورد علاقه ی دو ملت، داد و ستد و بازرگانی نقش اول را داشت. ایرانیان از تجارت با چینیان سود می بردند بنابراین همواره در تحکیم مناسبات خود با آنها می کوشیدند. تأثیر متقابل هنر دو ملت در این ایام به اوج خود رسید و مذاهب ایرانی در کشور ابریشم اشاعه یافت.
اردشیر بابکان نخستین شهریار خاندان ساسانی دستور داد که نسخه های متعدد اوستا را که به صورت پراکنده در سراسر امپراتوری و حتی خارج از قلمرو او وجود داشت، گرد آورند. ابن ندیم به این مسئله اشاره کرده و از اعزام مردمانی به چین و هند و روم برای جمع آوری کتب و نسخه برداری از آنها خبر می دهد. (14)
در کتاب وئی-شو، که تاریخ دولت پی-وئی می‏باشد، از ورود ده هیئت سیاسی ایران به چین در سالهای مختلف گزارش شده است و در زمان هسی وئی (556-535 م.) و نیز در سال 553، از ایران به چین سفیر اعزام شده است. (15)
در عصر ساسانیان آیین زرتشت بوسیله ی بازرگانان ایرانی و سغدی در چین انتشار یافت. مذهب زردشت در کتب چینی به نام هسیئن-چیاو مضبوط است و در جلد صد و دوم کتاب وئی شو در ضمن تعریف از سمرقند برای نخستین بار با این کلمه برخورد می‏کنیم. کلمه هسیئن-چیار از دو واژه هسیئن (خداوند) و چیاو (آسمان) ترکیب یافته و به معنای خداوند آسمان است. در وئی شو آمده است: مردم ایران خدای آتش و خدای آسمان را پرستش می‏کنند. مولف چیو-تنگ-شو می‏گوید که مردم ایران خدایان آسمان، زمین، آفتاب، ماه، آب، و آتش را می‏پرستند. (16) ظهور مانی در زمان شاپور اول و سفرهای مکرر وی به هند و آسیای مرکزی و احیاناً به چین، باعث پیشرفت و اشاعه ی آیین وی در این صفحات گردید. در باب انتشار مانویت در چین سخن بسیار گفته شده است و درباره ی چگونگی زندگی و فعالیت های مانویان آسیای مرکزی و چین هم آگاهی هایی به ما رسیده است(17).
همانطور که مانویت و آئین زرتشت از کشور ایران به سر زمین چین نفوذ نمود با پذیرش دین اسلام توسط ایرانیان و بر افتادن دین زردشت و مانوی، کم کم اعتقادات اسلامی نیز به سر زمین چین که دائماً با ایرانیان در تماس بودند راه یافت و سپس با اعزام نمایندگان مذهبی از سوی دربار خلفای عباسی زمینه برای نفوذ بیشتر دین اسلام در آن سر زمین فراهم گردید و هر چه بر این دامنه نفوذ افزوده می‏گشت از گسترش مانویت کاسته می‏گردید.تحقیقات تاریخی ثابت کرده است که این اعراب و ایرانیان بودند که دین اسلام را به مردم چین معرفی کردند(18).
از روابط شهریاران نخستین دودمان ساسانی با چینیان آگاهی نداریم. نمی دانیم دقیقاً در چه تاریخی میان دو کشور مبادله ی سفرا و نمایندگان سیاسی انجام شده است. بر طبق نوشته ی حسن پیرنیا، مدت 200 سال میان دو دولت روابطی نبوده و در سال 386 میلادی مجدداً شروع شده است.
چینی ها به قدری از اوضاع و احوال ایران بی اطلاع بودند که نمی دانستند سلسله ای منقرض شده و سلسله ی دیگری در ایران زمام امور را بدست گرفته است. علت این امر این است که پنج، شش سالی قبل از تأسیس سلسله ی ساسانی، حکومت دودمان هان در چین سقوط کرد و چین دچار تجزیه گردید و وحدت امپراتوری از میان رفت، و این عدم وحدت باعث قطع رابطه ی موقت میان دو کشور گردید.
اطلاعاتی نیز به دست آمده که مناسبات تجاری ایران با چین را در زمان شاپور دوم، اردشیر دوم و شاپور سوم برقرار بوده است(19).
با ظهور اسلام و گسترش آن به کشورهای همسایه و از جمله ایران، یزدگرد سوم، که تحت فشار سیاسی و نظامی قرار گرفته بود، در سال 639 میلادی با اعزام هیئتی به چین از فغفور تقاضای کمک کرد ولی فغفور به عذر دوری راه از فرستادن هر نوع کمک خودداری نمود. اما این کوشش یعنی تقاضای کمک از چینیان متوقف نشد. زیرا، بر طبق نقل مسعودی، پیروز نامه‏ای در زمینه هجوم اعراب به ایران برای امپراتور ونگ-مینگ- یوان فرستاد. امپراتور فرماندار شهرستان نان‏یو در استان لونگ را به مغرب فرستاد و آنجا را به شهرستانهایی تقسیم کرد. قلعه‏چی-لینگ مقر فرمانداری کل ایران شد و پیروز به فرمانداری کل آن منصوب گردید. البته این تدابیر تاثیر چندانی نداشت و بزودی تمام سر زمین ایران بر دست مسلمانان فتح گردید(20).

روابط ایران و چین در آغاز دوره ی اسلامی

دودمان ساسانی در تندباد حوادث سهمناک نیمه ی اول سده ی هفتم میلادی از میان رفت، اما رشته های محکم ارتباط دو ملت ایران و چین از هم نگسست. با این تفاوت که در گذشته مناسبات آنها با چینیان در مقیاس وسیع تری برقرار بود. روابط ایران اسلامی با چین با پیروزی هایی که مسلمین در ترکستان و ماوراءالنهر بدست آوردند رفته رفته توسعه و گسترش یافت.
ایرانی ها و اعراب از طریق دریا و خشکی به چین رفتند. در آنجا مساجد متعدد بنا کردند و به تبلیغ دین خود پرداختند و پیروان زیادی پیدا کردند. مبادلات تجارتی به تدریج رو به فزونی گذاست. ابریشم و پارچه های زربفت و دیبای چینی به وسیله ی مسلمین به اقصی نقاط دنیای آن روز برده می شد. کشتی های عظیم و غول پیکر چینی با صدها مسافر وارد بنادر خلیج فارس می شد. شعرا و نویسندگان ایرانی و عرب به ذکر چین و عجایب آن می پرداختند. در اشعار شعرا از صورتگران چینی و نگارخانه های آن دیار گفتگو می شد. نام چین و هنر چینی الهام بخش هنرمندان و نویسندگان این دوره بود(21).
در مورد مناسبات تجاری میان مردم ایران و چین در این دوره، علی رغم حوادث و رویدادهای عجیب و غیر منتظره ی سده های هفتم و هشتم میلادی، هرگز این ارتباط قطع نگردید. بازرگانان ایرانی و سغدی و خوارزمی همواره خواهان آن بودند که خلفا سیاست آزاد و سازگارتری در تبادل کالا در پیش گیرند. اگر راه ابریشم برای مدتی آماده ی عبور کاروانهای عظیم تجارتی میان شرق و غرب نبود در عوض راه دریایی با وجود خطرات فراوانی که در بر داشت در آغاز دوره ی اسلامی فعالیت بی نظیری داشت. دریانوردان ایرانی از امواج سهمگین دریاها و اقیانوس ها نهراسیده و هزاران کیلومتر راه پر مخاطره را از لنگرگاه ایران تا چین می پیمودند و خود را به مقصد می رساندند. آنها اگر می توانستند حتی یک بار به چین بروند و سالم بازگردند کافی بود که ثروت و دارایی آنها به حدی فزونی گیرد که از مال دنیا بی نیاز گردند.
در زمان خلفای اموی که سیاست تبعیض نژادی خود را به شدت اعمال می کردند گروهی از ایرانیان بار سفر بستند و ترک دیار نمودند و به سوی چین و هند رفتند. از طرف دیگر چون با آل علی (ع) بد رفتاری می شد دسته ای از شیعیان از خراسان کوچ کرده و به چین رفتند و در جزیره ای که در برابر بندری قرار داشت رحل اقامت افکندند. بازرگانان مسلمان ایرانی و غرب در شهر کوانگ - چو نفوذ و اقتدار زیادی بدست آورده بودند. آنها در تجارت و داد و ستد مهارت زیادی داشتند و بیشتر امور تجاری بندر را قبضه کرده بودند. جمعیت آنها به تدریج به قدری زیاد شد که برخی از مورخان چین از قدرت آنها سخن گفته و ترس و بیم خود را از این بابت ابراز داشتند. مرکز اصلی مسلمانان در چین، سین کیانگ بود و اغلب آنها ایرانی بودند. هنوز هم اسامی فارسی از قبیل اصفهانی و خراسانی دارند(22).

روابط سامانیان با اقوام مرزهای شرقی

سامانیان نخستین دولت ایرانی بعد از اسلام بودند که در منتها الیه مرزهای شرقی ایران قرار داشتند. پس از قرن دوم هجری از مرزهای شرقی آنان، تعبیر به مرزهای شرق قلمرو اسلامی هم می شد. به عبارتی مرز شرقی سامانیان در مجاورت دیار ترک واقع شده بود و این حریم را بیش از هر عامل دیگری، مرزهای دینی در آن روزگار مشخص می کرد. به همین دلیل مرزهای شرقی سامانیان، مرز کفر و دیار کافرستان نیز لقب یافته بود، و درگیریهای این ناحیه، به پیکار میان کفر و دین تعبیر می شد. بنابراین سامانیان مرزداران شرقی حریم خلافت اسلامی محسوب می شدند.
منازعاتی نیز که در نواحی فرغانه، اسپیجاب و بدخشان با ساکنان بلاساغون، کاشغر و وخان روی می داد نبرد کفر و دین تلقی می شد. قایل شدن به چنین حریم روحانی، آرام آرام، مراودات سیاسی ـ نظامی را نیز تهدید می کرده و موجب کاهش مناسبات اقوام دو سوی این مرزها می شد. بنابراین به تعبیر غالب مورخان، به رابطه ی مسلمانان و کفار، بیان شده است(23).
بنابراین تا پیش از ورود اقوام مسلمان شده ی ترک به دنیای ایران و اسلام (یعنی تا اواسط دولت سامانیان) سطح روابط در حد بسیار پایینی قرار داشته است. تنشهای مذهبی، مانع از مناسبات تجاری و بازرگانی و حتی سردی در روابط سیاسی میان حکومتهای دو سوی این مرزها می شد. به همین جهت ارتباط میان بلای ایرانی با نواحی آن سوی سیحون و فرغانه، بسیار کمرنگ و ناچیز بود. شاید بتوان گفت که حکومتهای هر دو سو، از خود دفع خطر کرده و از همدیگر دوری می کردند. پس کوشش سامانیان در روزگار امیر اسماعیل برای جلوگیری از تجاوزات صحرانشینان غارتگر، رنگ مذهبی گرفته و به نام اشاعه ی اسلام ایرانی بر ضد ترکان بی دین عنوان گرفت(24). لیکن این فعالیتها چندان نپایید و با مسلمان شدن وسیع و گسترده ی ترکان، این وضع تغییر کرده و خیل عظیمی از ترکان را به دیانت اسلام وارد کرد. بنابراین، بر خلاف نظر بسیاری از محققان، امیر اسماعیل سامانی بیشتر از اینکه نابود کننده ی ترکان محسوب شود بایستی او را منجی ترکان به حساب آورد.
به عبارتی نفوذ عمیق و گسترده ی اسلام در میان ترکان کافر و تجاوزگر، تبدیل آنان به عناصر سلحشور مسلمان و برداشتن مرز چندین صد ساله میان تورانیان و ایرانیان، (و بعد ها مسلمانان و کفار)، بیشتر از هر عصر، در دوران امیر اسماعیل صورت پذیرفت. پس ترکان در دوران اسماعیل سامانی با جدیت و سرعت به آغوش اسلام وارد شدند و خود را جزئی از سرزمینهای گسترده ی اسلام و در خدمت زمامداران دنیای اسلامی قرار دادند. بنابراین حرکت آرام گرایش به سوی اسلام، در آغاز روزگار سامانیان، به دلیل همجواری ماوراء النهر با بلاد ترک تشدید یافته و رهبران سامانی و ترک خواستار برقراری ارتباط و قطع مخاصمه و جنگ شدند.
اما به هر صورت روابط با قبایل ترک، بخصوص قبایل سکنی یافته در مرزهای ماوراء النهر و بلاساغون و دورتر، که به آرامی در دایره ی اسلامی وارد شده بودند، در حکم مناسبات حکومتی و دولتی محسوب نمی شد. به عبارتی دیگر، قبایل ترک به دلیل فقدان یک مرکزیت سیاسی و انجام اقدامات دیپلوماتیک، روابطشان در این عهد، به برقراری مناسبات با دولت سامانیان تعبیر نمی شود(25).

روابط سامانیان با چین

تنها دولتی که در خطه ی شرق و قلمرو سامانیان، از استحکام سیاسی و اقتدار نظامی برخوردار بوده و می توانست مناسبات سیاسی ـ اقتصادی داشته و گاه با آشفتگی روابط به برخورد های نظامی نیز منجر شود، امپراتوری چین بود.
اما در هیچ یک از منابع و مآخذ چینی و متون رسمی تاریخ چین، به سلسله ی سامانیان اشاره نشده است و چنین به نظر می رسد که طرفین هیچ گاه با یکدیگر ارتباط و پیوندی نداشته اند. اما در کتب و متون قدیمی اسلامی، در دو جا (سفرنامه ابودلف و کتاب الذخائر و التحف) به مسئله مبادله ی سفیران و برقراری پیوند زناشویی میان سامانیان با خانواده ی امپراتوری چین اشاره شده است. (26)
به طور کلی می توان روابط ایران دوره ی سامانی با چین را به سه دسته ی سیاسی، تجاری و فرهنگی تقسیم کرد.

روابط سیاسی

دو گزارش و یا به تعبیری سفرنامه، از این دوران برای ما، نقل و گزارش شده است، که در این ارتباط قابل بررسی هستند.
نخست کتاب الذخائر و التحف نوشته ی قاضی ابوالحسین احمد بن الزبیر که ظاهراً حدود 463 ه. / 1071 م. نگاشته شده است. در فصل چهارم آن، داستان ورود سفیر امپراتور چین به دربار نصر سامانی را توصیف می کند. اصل این سفارت هم این بود که یکی از اهالی تکفیر شده ی نیشابور، پس از فرار از زندان، به چین رفته و مقبول درگاه امپراتور چین قرار می گیرد و حتی به مقام وزارت می رسد. وی امپراتور را به لشکرکشی به بلاد اسلامی ترغیب می کند. امپراتور قصد می کند پیش از آن هئیتی چهار نفره از دانشمندان دربار خود را رهسپار بخارا کند. اینان به همراه چهل سواره به بخارا آمده و به نزد دربار نصر می روند. آنان حامل نامه ای بودند که در آن از امیر نصر خواسته شده بود خود را وزیر امپراتور چین دانسته و آمادگی خود را در تبعیت از فرمان امپراتور اعلام کند. ضمناً خراج بیست و هفت سال عقب مانده را نیز بپردازد، و گرنه امپراتور بزودی سپاهی به غرب گسیل خواهد کرد که در عظمت آن همان بس که، طلایه داران آن به بخارا برسند در حالی که بقیه ی السیف هنوز در خاک چین باشند.
چون این هئیت به فرغانه رسید، سریعاً خبر را به امیر نصر دادند. نصر نیز فرمان استقبال و پذیرایی گرم و با شکوهی را از آنان داد. از فرغانه تا بخارا، در طول راه سپاهان صف آرایی کرده و بیابانها مملو از سربازان که غرق در جوشن و شمشیر بودند شد و این سپاه به استقبال هئیت چین مأموریت داشت. مراسم باریابی نیز با نهایت شکوه انجام شد و به حدی پر هیبت بود که فرستادگان چین را متوحش و مرغوب ساخت. در پایان، این هئیت در عین تکریم و احترام بسیار و پذیرایی مفصل، نامه هایی را از امیر نصر با لحنی تهدید کننده در پاسخ به نامه ی امپراتور چین و درخواستهای او تحویل گرفت تا به امپراتور چین برسانند. سپس این هئیت را در سلامت و امنیت کامل تا مرز چین بدرقه و مشایعت کردند. امپراتور چین ظاهراً به خاطر چنین رفتار و پاسخی و برخورد با هیئتش، بعدها به اسلام مشرف شد(27).
سفرنامه ی ابودلف مسعربن مهلهل، دومین کتابی است که در زمینه ی ارتباط سامانیان با چین و برقراری پیوند ازدواج با دختر امپراتور چین و پسر نصر دوم سامانی اشارات مفصلی آورده است. متن اصلی این تألیف موجود نیست و تنها قسمت هایی از آن در نوشته ها و آثار بعدی مورخان مسلمان ذکر شده است.
ابودلف معاصر با نصربن احمد سامانی است. در همین روزگار پادشاه چین، برای جلب دوستی نصر بن احمد سامانی فرستاده ای به بخارا گسیل داشت و به خویشاوندی دو خاندان اظهار تمایل نمود(28). امیر نصر سعید، که موافق با ازدواج دخترش با پسران غیر مسلمان پادشاه چین نبود، تنها با پیوند یکی از پسرانش با شاهدخت چین موافقت می کند. چون سفیر چین قصد بازگشت می نماید، امیر نصر ابودلف را برای همراهی با سفیر پادشاه چین تا سندابیل، پایتخت چین، پیش از سال 331 ه. / 943 م. مأمور می کند.
ابودلف، عازم سرزمین چین شد و در میان راه از عجایب و غرایب بسیاری اگاه شده و یاداشتهایی بر می دارد. این گزارشها به قدری حیرت انگیز و اغراق انگیز و اغراق آمیز است که به عقل یاقوت حموی می توان بر گزافه بودن آن بسادگی پی برد.
به گفته ی بعضی از محققان، سفرنامه وی سرشار از گفته های اشتباه، متناقض و تعجب برانگیز است و حقیقتاً نمی توان بر آن اعتماد کرد. یا اینکه فرض کنیم این سفرنامه را شخصاً ابودلف خود رفته، بلکه بر مبنای آنچه شنیده، نگاشته است.
لیکن با تمام این احوال مطالبی را که ابودلف پیرامون ازدواج میان شاهدخت چین با سامانیان ثبت کرده، می تواند واقعیت داشته باشد. مسلماً این رخدادها مطمئن تر و شفاف تر خواهد بود، چون ابودلف واقعاً شاهد آن بوده است. ابن ندیم نیز نقل قولها و گزارشهای ابودلف را در کتاب خویش نقل و بدان گزارشهای اعجاب انگیز استناد کرده است.
احتمال می رود نخستین امیر قراخانی نیز که به اسلام روی آورده و بعد ها این قوم را به اسلام در آورد، متأثراز همین وقایع و تحت تأثیر مراودات با نصر سامانی بوده باشد.
ابودلف به بازگشت خویش و شاهدخت چین بشارت کرده و اینکه پس از چندی نصر سامانی که ایام پایانی حیات خویش را می گذارند، فرمان داد تا تجهیزات کامل برای سوگواری او فراهم کنند و این مراسم مجلل و غلامان ..... اشاره می کند(29).
وقتی شاهزاده خانم چینی به ایران وارد شد نصربن احمد درگذشته بود. شاهزاده ی چینی با نوح بن نصر (331-343 هجری / 943- 954 میلادی) ازدواج نموده و مادر شاهزاده عبدالملک (343-350 هجری/ 954-961 میلادی) گردید(30).
این حکایت ها با وجود مخدوش بودن گویای آن است که تکاپوهایی برای برقراری روابط سیاسی خارجی در سرزمین های شرقی قلمرو اسلامی صورت می گرفت که نقش امیران سامانی در آنها تحسین برانگیز بود. فرستادن سفیران و چگونگی برخورد با هیئت های نمایندگی نکته های ظریفی است که می توان به آنها پرداخت. با این حال اوضاع سیاسی و اجتماعی سرزمین چین نیز در آغاز قرن دهم میلادی دستخوش آشوب های فراوانی شد که به قطع ارتباط با دولت های غربی مانند سامانیان انجامید(31).

روابط تجاری

برخی نیز معتقدند با انجام پیوند مذکور، راه تجارت چین به روی مسلمانان گشوده شد. چنانکه منابع چین گزارش می دهند از سال 312 ه. / 924 م. بازرگانان مسلمان در مغولستان دیده شده اند، ولی در این باره خبری در منابع مورخان اسلامی نیامده است(32).
روابط بازرگانی و داد و ستد تجاری در پایانه ی جنوبی راه های تجاری استپ های آسیای میانه و در نهایت در چین متمرکز بود و سامانیان در حقیقت حکم واسطه ای را داشتند که محصولات این مناطق دور دست را تا بغداد و سایر مراکز بزرگ مصرفی سرزمین های مرکزی خلافت می رساندند(33).
وجود محصولات کشاورزی، معدنی و صنعتی موجب رونق تجارت سامانیان شده بود به طوری که سغدیان در تجارت با چین مقام ممتازی به دست آورده بودند(34).
در چین و ترکمنستان شرقی، هیچ دفینه ای از سکه های سامانیان به دست نیامده است. علت این امر را برخی از محققان، عدم قبول مسکوکات نقره ای بخصوص مسکوکات بسیار کم عیار پایان روزگار سامانی، دانسته اند. چینی ها بیشتر کالاهای خود را با کاروانهایی که از غرب می امد معاوضه می کردند. این در حالی بود که سکه های سامانی در آغاز قرن چهارم هجری / دهم میلادی از نقره با عیار ضرب می شده است. در حالی که در پایان همان قرن و هر چه نزدیکتر می شویم، از عیار آن کاسته شده است. درست در همین زمان مبادلات سامانیان با بلاد غربی رشد یافته به نحوی که مسکوکات نقره ای سامانیان در روسیه، لهستان و اسکاندیناوی به دست آمده و این دال بر حجم مبادلات زیاد بوده است(35).

روابط فرهنگی و هنری

تأثیر صنایع چین بر سرزمینهای غربی من جمله ایران، قابل توجه بوده است. ظروف سفالین دوره ی سامانی که هم از نظر فن و هم از لحاظ هنری بسیار عالی و تحت تأثیر روش ها و فنون هنرمندان چینی بوده، مورد توجه مردم مناطق دیگر قرار داشته است(36).
این تأثیر تا به حدی بوده که بعدها مسلمانان، هر ظرف زیبایی را که ماهرانه ساخته می شد، به تبع نفوذ هنر صنعتگران چینی، آن را چینی می خواندند.
کاغذ نیز از دیگر رهاوردهایی بوده که ظاهراً از جانب بلاد شرقی و چین به سمرقند منتقل، و از سمرقند به دیگر بلاد اسلامی وارد شد(37). کارگاه های تولید کاغذ در سمرقند را اسرای چینی به راه انداخته بودند(38).
وجود عمارتی در کاشغر که مزین به تصاویر امپراتور چین در دیوار شمالی بود(39) و دیوار شرقی آن به تصویر عده ای از برهمنان هندی و خانان ترک ترسیم شده و در دیوار غربی، تصاویر پادشاهان ایران و روم و امپراتوران روم تصویر شده بود (عمارتی متعلق به قرن چهارم هجری / دهم میلادی)، می تواند شاهدی بر روابط این عصر بوده باشد.
حکایتی را نیز از امیر نصر دوم سامانی ذکر می کنند که به رودکی فرمان منظوم ساختن کلیله و دمنه را داد. سپس نقاشانی را از چین خواست تا کتاب مذکور را با نقاشایهایی مطابق با موضوعات مطروحه در آن تزیین کنند(40).

نتیجه گیری

استقرار سامانیان در ایران نه تنها فصل جدیدی در سیاست داخلی بوجود آورد بلکه تمهیدات لازم برای برقراری و توسعه ارتباط با دولت های خارجی غرب و شرق فراهم آورد. در این میان برقراری روابط سیاسی با چین از اهمیت ویژه ای برخوردار است. روابطی که میان سامانی و چین برقرار شد در ابعاد سیاسی و تجاری و فرهنگی می گنجد. روابط سیاسی که با اعزام سفرا به قلمرو یکدیگر آغاز شد نهایتاً به برقراری پیوند ازدواج میان ولیعهد سامانی با دختر امپراطور چین منجر شد. به دنبال این مسئله بود که مناسبات دو کشور در ابعاد فرهنگی و اقتصادی گسترش یافت و دو ملت تأثیرات عمیقی بر یکدیگر گذاشتند.

پي‌نوشت‌ها:

1- دانشجوی کارشناسی ارشد تاریخ ایران دوره اسلامی دانشگاه اصفهان
2- گیرشمن، رومان، ایران از آغاز تا اسلام، ترجمه محمد معین.تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ هفدهم، 1385، ص 8 .
3 - کالج، مالکوم، پارتیان،ترجمه مسعود رجب‏نیا.چاپ دوم.تهران،انتشارات سحر، 1357، ص 13 .
4- آذری ، علاءالدین ، تاریخ روابط ایران و چین، امیرکبیر، چ1، تهران ، 1367، صص 16- 15 .
5- انصاف‏پور، غلامرضا، تاریخ زندگی اقتصادی روستائیان و طبقات اجتماعی ایران از دوران ما قبل تاریخی تا پایان ساسانیان، چاپ دوم، تهران، نشر اندیشه، 1355، ص 256 .
6- سامی، علی، تمدن هخامنشی، جلد 2، شیراز، چاپخانه موسوی، 1343، ص 99- 198 .
7- دوگلاس، رابرت، تاریخ چین، ترجمه حسین جودت، بی‏نا، 1350، ص 24.
8- آذری، صص22- 20 .
9 - کالج، ص 29.
10- همان، ص 33.
11- موسوی، حسن، روابط ایران و چین در عهد باستان، مجله علوم اجتماعی و انسانی دانشگاه شیراز، دوره پنجم، شماره دوم، 1369، ص 81.
12- دوبواز، نیلسون، تاریخ سیاسی پارت، ترجمه علی اصغر حکمت، تهران: انتشارات ابن سینا، 1342، ص 195.
13- همان.
14- آذری، ص 34.
15 - کوائچی، هاندا، روابط سیاسی ایران و چین در دوره ساسانی، بررسی‏های تاریخی، سال ششم 1350، ص 160.
16 - همان، ص 30.
17 - آذری ، صص 36.
18 - موسوی، ص 88.
19 - آذری، ص 41 .
20- موسوی، ص 83.
21- آذری،صص 58- 57 .
22 - همان ، صص 66- 63 .
23 - هروی ، جواد، تاریخ سامانیان(عصر طلایی ایران بعد از اسلام)، امیرکبیر، چ1، تهران، 1380 ،ص316 .
24- بارتولد، واسیلی ولادیمیرویچ، تاریخ ترک های آسیای میانه، ترجمه غفار حسینی، توس، تهران، 1376، ص 57. و هروی، ص 317.
25 - هروی ، ص 318- 317 .
26- هروی، جواد، دولت سامانیان در عرصه سیاست خارجی، جستارهای تاریخی، سال اول، شماره دوم، 1389، ص 129.
27 - هروی ، تاریخ سامانیان، صص 220- 219 .
28 - متز، آدام، تمدن اسلامی در قرن چهارم هجری، جلد دوم، ترجمه علیرضا ذکاوتی قراگزلو، امیرکبیر، تهران، 1364، ص 509.
29 - هروی، صص321- 320 .
30- آذری ، ص 76 .
31- هروی، دولت سامانیان در عرصه سیاست خارجی، ص 130.
32 - هروی ، ص 322 . و بارتولد، ص 57.
33 - بازورث، ادموند کلیفورد، سلسله های متقارن در ایران، آژند ، یعقوب، مولی، چ1، تهران ، 1384.
34 - فروزانی ، ابوالقاسم، تاریخ تحولات سیاسی اقتصادی اجتماعی و فرهنگی ایران در دوره ی سامانیان، سمت، چ3، تهران، 1386، ص 165.
35- هروی، صص 319 – 318 .
36- فروزانی ، ص188 .
37- هروی ، ص 318 .
38- بازورث ، ص 56.
39- رایس ، تامارا تالبوت، هنرهای باستانی آسیای مرکزی تا دوره اسلامی، ترجمه رقیه بهزادی، نشر تهران، تهران، 1372، ص 49.
40 - هروی، صص 319- 318.

منابع تحقیق:

1. گیرشمن، رومان، ایران از آغاز تا اسلام، ترجمه محمد معین، چاپ هفدهم تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1385.
2. کالج، مالکوم، پارتیان، ترجمه مسعود رجب‏نیا، چاپ دوم، تهران، انتشارات سحر، 1357.
3. آذری، علاءالدین، تاریخ روابط ایران و چین، چاپ اول، تهران، امیرکبیر، 1367.
4. انصاف‏پور، غلامرضا، تاریخ زندگی اقتصادی روستائیان و طبقات اجتماعی ایران از دوران ما قبل تاریخی تا پایان ساسانیان، چاپ دوم، تهران، نشر اندیشه، 1355.
5. سامی، علی، تمدن هخامنشی، جلد 2، شیراز، چاپخانه موسوی، 1343.
6. دوگلاس، رابرت، تاریخ چین، ترجمه حسین جودت، بی‏نا، 1350.
7. موسوی، حسن، روابط ایران و چین در عهد باستان، مجله علوم اجتماعی و انسانی دانشگاه شیراز، دوره پنجم، شماره دوم، 1369.
8. دوبواز، نیلسون، تاریخ سیاسی پارت، ترجمه علی اصغر حکمت، تهران، انتشارات ابن سینا، 1342.
9. کوائچی، هاندا، روابط سیاسی ایران و چین در دوره ساسانی، بررسی‏های تاریخی، سال ششم 1350.
10. هروی، جواد، تاریخ سامانیان (عصر طلایی ایران بعد از اسلام)، چاپ اول، تهران، امیرکبیر، 1380.
11. بارتولد، واسیلی ولادیمیرویچ، تاریخ ترک های آسیای میانه، ترجمه غفار حسینی، تهران، توس، 1376.
12. هروی، جواد، دولت سامانیان در عرصه سیاست خارجی، جستارهای تاریخی، سال اول، شماره دوم، 1389.
13. متز، آدام، تمدن اسلامی در قرن چهارم هجری، جلد دوم، ترجمه علیرضا ذکاوتی قراگزلو، تهران، امیرکبیر، 1364.
14. بازورث، ادموند کلیفورد، سلسله های متقارن در ایران، ترجمه یعقوب آژند، چاپ اول، تهران، مولی، 1384.
15. فروزانی، ابوالقاسم، تاریخ تحولات سیاسی اقتصادی اجتماعی و فرهنگی ایران در دوره ی سامانیان، چاپ سوم، تهران، سمت، 1386.
16. رایس، تامارا تالبوت، هنرهای باستانی آسیای مرکزی تا دوره اسلامی، ترجمه رقیه بهزادی، تهران، نشر تهران، 1372.