نويسنده: آنتوني گيدنز
مترجم: منوچهر صبوري




 

نمادهايي که در گفتار و نوشتار بيان مي شوند شيوه هاي اصلي تشکيل و بيان معاني فرهنگي هستند، اما تنها شيوه ها نيستند. اشيا مادي و جنبه هاي رفتار هر دو مي توانند براي توليد معاني مورد استفاده قرار گيرند. «دالّ» عبارت از هر حامل معني است- هر مجموعه عناصري که براي انتقال معنا مورد استفاده قرار مي گيرد. صداهايي که در گفتار ايجاد مي شود، همانند علامتهايي که روي کاغذ يا مواد ديگر در نوشتار گذاشته مي شود، دالّ هستند. اما دالّهاي ديگر، لباس، تصاوير يا نشانه هاي ديداري، شيوه هاي خوردن، شکلهاي ساختمان يا معماري و بسياري از ويژگيهاي مادي ديگر فرهنگ را شامل مي شوند. (Hawkes, 1977) به عنوان مثال، سبکهاي لباس پوشيدن، معمولاً به فهماندن تفاوتهاي بين دو جنس کمک مي کنند. در فرهنگ ما، تقريباً تا اين اواخر، همه ي زنان دامن و همه ي مردان شلوار مي پوشيدند. در فرهنگهاي ديگر، اين برعکس است: زنان شلوار و مردان دامن مي پوشند. (Leach, 1976)
تحليل نظامهاي نشانه شناسي- معاني فرهنگي غيرکلامي- حوزه ي مطالعه ي مجذوب کننده اي براي جامعه شناسي و انسان شناسي مي گشايد. تحليل نشانه شناختي مي تواند در مقايسه يک فرهنگ با فرهنگ ديگر بسيار سودمند باشد. با در نظر گرفتن اينکه معاني فرهنگي نمادين هستند، اين گونه تحليل به ما امکان مي دهد شيوه هاي ساخت فرهنگهاي گوناگون را با يکديگر مقايسه کنيم. به عنوان مثال، ساختمانها در شهر صرفاً جاهايي نيستند که مردم در آن زندگي و کار مي کنند. آنها اغلب خصلتي نمادين دارند. در شهرهاي قديمي، کليسا يا معبد اصلي معمولاً بر روي زمين بلندي در مرکز شهر يا نزديک به آن قرار داشت که نشانه اي بود از نفوذ بسيار نيرومندي که گمان مي رفت مذهب بر زندگي مردم داشته است. بديهي است فرهنگ مادي صرفاً نمادين نيست، بلکه براي تأمين نيازهاي فيزيکي- به شکل ابزارها يا تکنولوژي که براي به دست آوردن خوراک، ساختن سلاح، ساخت مسکن و غيره و غيره به کار مي رود- اهميت حياتي دارد. تفاوتهاي فرهنگ مادي وسيله ي اصلي طبقه بندي انواع مختلف جامعه را در تاريخ فراهم مي کند، زيرا چگونگي سازمان يافتن مردم براي تأمين نيازهاي اساسي خود اکثر جنبه هاي ديگر فرهنگشان را تحت تأثير قرار مي دهد. اکنون به مقايسه شکلهاي مختلف جامعه انساني مي پردازيم.

انواع جامعه پيش از امروزين

کاشفان، سوداگران و هيأتهاي مذهبي که طي عصر بزرگ اکتشافات اروپا به سراسر گيتي روانه گرديدند با اقوام گوناگون بسياري روبه رو شدند. چنانکه يکي از انسان شناسان به نام ماروين هريس(1) نوشته است:
در بعضي مناطق- استراليا، نواحي قطب شمال، کرانه هاي جنوبي آمريکاي جنوبي و آفريقا- گروههايي را يافتند که هنوز خيلي شبيه اجداد به کلي فراموش شده ي عصر حجر خود اروپاييان مي زيستند: به صورت دسته هاي بيست يا سي نفري، پراکنده در سرزمينهاي وسيع و دايماً در حال حرکت، که کلاً از راه شکار حيوانات و گردآوري گياهان خودرو زندگي مي کردند. چنين مي نمود که اين گروههاي شکارگر- گردآور بايد افراد نوع نادر و به خطر افتاده اي باشند. در مناطق ديگر- جنگلهاي شرق آمريکاي شمالي، جنگلهاي آمريکايي جنوبي و اساساً به زراعت مي پرداختند و احتمالاً از يک يا دو ساخت بزرگ اشتراکي تشکيل مي شدند، اما در اينجا نيز سلاحها و ابزارها بقاياي دوران پيش از تاريخ بودند.
در جاهاي ديگر، البته کاشفان با امپراتوريها و دولتهاي کاملاً پيشرفته روبه رو گرديدند که در رأس آنها سلاطين مستبد و طبقات حاکم قرار داشتند و به وسيله ي ارتشهاي دايمي از آنها دفاع مي کردند. همين امپراتوريهاي بزرگ بودند که با شهرها، آثار تاريخي باشکوه کاخها، معابد و گنجينه هايشان بيش از هر چيز مارکوپولوها و کلمبوسها را به پهنه ي اقيانوسها و دشتها کشانده بودند. در آنجا چين بود-بزرگترين امپراتوري جهان-سرزمين پهناور شگفت انگيزي که رهبرانش «بربرهاي سرخ چهره» ملتمسان کشورهاي خرد آن سوي مرز دنياي متمدن را حقير مي شمردند. و هند بود- سرزميني که در آن گاوها مقدس بودند و سنگيني بارهاي نابرابر زندگي مطابق با آنچه هر روح در تجسّم قبلي اش سزاوار بود، تقسيم شده بود. و آن گاه امپراتوريها و کشورهاي بومي آمريکا که هر يک با هنرها و مذاهب مشخص خويش براي خود دنيايي بودند: اينکاها، با دژهاي سنگي عظيم، پلهاي معلق، انبارهاي غله ي عالي، و اقتصاد تحت نظارت دولت، و آزتکها، با خدايان خون آشامي که از دل انسان تغذيه مي کردند و جستجوي بي وقفه شان براي قربانيهاي تازه. (Harris, 1978; pp. 13-14)
اين انواع ظاهراً نامحدود جوامع پيش از امروزين را مي توان در واقع در سه نوع اصلي گروهبندي کرد، که در گزارش هريس به هر يک از آنها اشاره گرديده است: شکارگران و گردآورندگان خوراک (که هري آنها را شکارگران و جمع کنندگان مي نامد)؛ جوامع بزرگتر کشاورزي يا شباني (که کشاورزي يا نگهداري حيوانات اهلي در آن معمول است) و تمدنهاي غيرصنعتي يا دولتهاي سنتي. ويژگيهاي اصلي اين جوامع را به ترتيب ملاحظه خواهيم کرد.

شکارگران و گردآورندگان

بجز در بخش بسيار کوچکي از زندگي ما بر روي اين سياره، انسانها در گروههاي کوچک يا قبيله هايي زندگي کرده اند که اغلب بيشتر از سي يا چهل نفر نبوده اند. نخستين نوع جامعه انساني مرکب از شکارگران و گردآورندگان خوراک بود. اين گروهها به جاي کشت محصول، يا نگهداري حيوانات، معاش خود را از راه شکار، ماهيگيري و گردآوري گياهان خوراکي تأمين مي کردند که در بيابانها مي روييدند. فرهنگهاي شکار و گردآوري خوراک امروز همچنان در بعضي نقـاط دنيا، مانند جنگلهاي بـرزيل يا گينـه ي نـو وجود دارند، اما بيشتر آنها نابود شده اند يا با گسترش جهاني فرهنگ غربي جذب گرديده اند و آنها که باقي مانده اند بعيد به نظر مي رسد که براي مدتي طولاني تر دست نخورده بمانند. (Wolf, 1983) در حال حاضر، کمتر از يک چهارم ميليون نفر در جهان اساساً از راه شکار و گردآوري خوراک زندگي خود را تأمين مي کنند- يعني تنها 0/001 درصد کل جمعيت جهان.
تحقيقات انسان شناسان در طول پنجاه سال گذشته اطلاعات زيادي درباره ي جوامع شکارگر و گردآورنده ي خوراک فراهم کرده است. با توجه به گوناگوني فرهنگ انساني، ما بايد در مورد تعميم دادن، حتي در مورد يک نوع جامعه، دقيق باشيم، اما برخي ويژگيهاي مشترک اجتماعات شکارگر و گردآورنده آنها را از انواع ديگر متمايز مي سازند. (Bicchieri, 1972; Diamond, 1974; Schrire, 1984)
در مقايسه با جوامع بزرگتر- به ويژه نظامهاي صنعتي امروزين- در گروههاي شکارگر و گردآورنده ي خوراک نابرابري اندک است. شکارگران و گردآورندگان به ميزان زيادي به اين سوي و آن سوي مي روند، و از آنجا که از حيوان يا وسيله ي مکانيکي حمل و نقل استفاده نمي کنند، فقط کالاها يا اموال معدودي را مي توانند با خود ببرند. کالاهاي مادي مورد نياز آنها به سلاحهاي شکار، ابزارهاي کندن زمين و ساختمان سازي، تله و وسايل پخت و پز محدود مي شوند. بنابراين چندان تفاوتي ميان اعضاي جامعه از لحاظ تعداد يا نوع داراييهاي مادي وجود ندارد. تفاوتهاي مقام يا مرتبه معمولاً محدود به سن و جنس هستند. به نظر مي رسد که مردها تقريباً در همه جا شکارچي هستند، حال آنکه زنان گياهان خودرو را جمع مي کنند، پختن غذا را انجام مي دهند و بچه را بزرگ مي کنند. «پيران»- مسن ترين و با تجربه ترين مردان در جامعه- معمولاً در تصميمات مهم مربوط به گروه نفوذ زيادي دارند. اما همان گونه که اختلاف ثروت در ميان اعضاء جامعه اندک است، تفاوت قدرت نيز بسيار کمتر از انواع بزرگتر جامعه است. جوامع شکار و گردآوري معمولاً اجتماعات «مشارکتي» هستند- همه ي مردان بزرگسال، هنگامي که تصميمات مهم گرفته مي شوند يا جامعه با بحران روبه روست، معمولاً گرد هم مي آيند.
شکارگران و گردآورندگان خوراک فقط به شيوه اي کاملاً نامنظم به اطراف حرکت نمي کنند. اکثراً قلمروهاي ثابتي دارند که به طور منظم سال به سال در حول و حوش آن مهاجرت مي کنند. بسياري از اجتماعات شکارگر و گردآورنده داراي اعضاي ثابتي نيستند؛ و مردم اغلب بين گروههاي مختلف حرکت مي کنند، يا گروهها تقسيم شده و به ديگران در درون همان قلمرو کلي مي پيوندند.

پيگمي هاي موبوتي (2)

از ميان صـدها شـرحي که دربـاره ي جوامـع شکارگر و گردآورنده خـوراک نوشته شده اند ما تنها به يکي از آنها، براي نشان دادن شيـوه ي زندگي آنان نظـر خواهيم افکنـد: جامعه ي پيگمي هاي موبوتي، که در ناحيه اي از زئير، در آفريقاي مرکزي زندگي مي کنند. (Turnbull, 1983; Mair, 1974) موبوتي ها در ناحيه اي پوشيده از جنگلهاي انبوه زندگي مي کنند، که نفوذ به درون آن براي خارجيان دشوار است. آنها خودشان جنگل را از نزديک مي شناسند و هر طور که بخواهند در آن گردش مي کنند. آب فراوان، گياهان خوراکي خورو و حيوانات براي شکار وجود دارند. خانه هاي موبوتي ها مسکن دايمي نيستند، بلکه از برگ درختان بر روي چارچوبي از شاخه هاي درخت ساخته شده اند. موبوتي ها اين خانه ها را در ظرف چند ساعت برپا مي کنند و به هنگام کوچ آنها را رها مي کنند- چرا که آنها پيوسته در حال حرکت اند و هرگز بيش از يک ماه در يک محل نمي مانند.
موبوتي ها در دسته هاي کوچکي، متشکل از چهار يا پنج خانواده زندگي مي کنند. اين دسته ها اعضاي نسبتاً ثابتي دارند اما هيچ چيز يک فرد يا يک خانواده را از ترک کردن يک گروه و پيوستن به گروهي ديگر باز نمي دارد. هيچ کس يک دسته را "هدايت نمي کند"- هيچ رئيسي وجود ندارد. اما پيرمردان وظيفه دارند «سر و صدا»- پرخاشگري يا ستيزه جويي- را که پيگمي ها معتقدند ارواح جنگل را ناخشنود مي سازد، آرام کنند. اگر ستيزه اي شدت يابد، اعضاي يک دسته جدا شده و به ديگران مي پيوندند.
موبوتي ها نخستين بار در دهه ي 60، زماني که شيوه ي زندگي سنتي آنها هنوز دست نخورده باقي مانده بود، مورد مطالعه قرار گرفتند. از آن زمان تاکنون اين جامعه تحت فشار فزاينده اي قرار گرفته است. دنياي خارج بيش از پيش به جنگل دست اندازي کرده است، و موبوتي ها به اقتصاد پولي روستاهاي پيرامون جنگل کشانده مي شوند. من توصيف شيوه ي زندگي آنها را در زمان حال ارائه کرده ام، اما اينک اين شيوه در شرف نابودي است. همين مطلب در مورد نمونه هاي ساير انواع جوامع کوچک سنتي صدق مي کند.

نخستين "جوامع دولتمند"؟

برخلاف موبوتي ها، بيشتر جوامع شکارگر و گردآورنده ي خوراک که امروز باقي مانده اند محدود به نواحي نامساعد اقليمي مي شوند. اين گونه گروهها ممکن است در سطح بخورونمير زندگي کنند، زيرا محيط ناملايم تر از آن است که چيزي بيش از حداقل معيشت را فراهم سازد. مدتهاست که اکثر شکارگران و گردآورندگان خوراک از نواحي حاصلخيزتر جهان بيرون رانده شده اند، و اين واقعيت که آنها اکنون در شرايطي زندگي مي کنند که در آن بقا مبارزه اي هميشگي است موجب گرديده که بسياري از محققان تصور کنند که همه ي اين اقوام در شرايط محروميت مادي زندگي مي کرده اند. در واقع شايد در گذشته چنين نبوده است. مارشال سالينز، انسان شناس برجسته، اجتماعات شکارگر- گردآورنده را نخستين جوامع دولتمند ناميده است- زيرا آنها منابعي بيشتر از حد لازم براي تأمين نيازهايشان در اختيار داشتند. (Sahlins, 1972) شکارگران و گردآورندگان گذشته که در مناطق مساعدتر جهان مي زيستند مجبور نبودند بيشتر روز را صرف کار کرده، "به توليد بپردازند". بسياري از آنها احتمالاً متوسط تعداد ساعات کار روزانه شان کوتاهتر از کارگران کارخانه يا کارمندان اداري امروزي بوده است.
شکارگران و گردآورندگان خوراک علاقه ي چنداني به توسعه ي ثروت مادي فراتر از آنچه براي تأمين نيازهاي اساسيشان ضروري است، ندارند. معمولاً توجه اصلي آنها معطوف به ارزشهاي مذهبي و انجام دادن مراسم و شعاير است. بسياري از شکارگران و گردآوردندگان خوراک به طور منظم درآيينها و مراسم مفصلي شرکت مي کنند، و ممکن است مقدار زيادي از وقتشان را صرف تهيه ي لباس، ماسکها، نقاشيها و اشياء مقدس ديگري کنند که در اين گونه شعاير مورد استفاده قرار مي گيرد.
شکل 1- زوال جوامع شکار و گردآوري نسبت به رشد جمعيت جهان
منبع: Richard B. Lee and Irven De Vore (eds). Man the Hunter (Chicago: Aldine Press, 1968)
بعضي از مؤلفان، به ويژه کساني که از زيست شناسي اجتماعي تأثير پذيرفته اند، تفوق شکار در اين جوامع را در ارتباط با کششهاي غريزي عام انسان نسبت به جنگ پنداشته اند، اما در واقع جوامع شکارگر و گردآورنده ي خوراک اکثراً غيرجنگجو به نظر مي رسند. وسايلي که براي شکار مورد استفاده قرار مي گيرند به ندرت به عنوان سلاح عليه انسانهاي ديگر به کار برده مي شوند. احياناً برخوردهايي ممکن است بين گروههاي مختلف رخ دهد، اما اين برخوردها معمولاً بسيار محدودند: تلفات اندک بوده يا اصلاً وجود ندارند. جنگ به مفهوم امروزي در ميان شکارگران و گردآورندگان خوراک، که هيچ مرد جنگي متخصص ندارند، کاملاً ناشناخته است. شکار خود از جنبه ي مهمي يک فعاليت همياري است. افراد ممکن است تنها به شکار بروند، اما تقريباً هميشه حاصل شکار- مثلاً، گوشت خوک نر يا گراز- را با بقيه ي افراد گروه تقسيم مي کنند.
شکارگران و گردآورندگان خوراک صرفاً اقوامي "ابتدايي" نيستند که شيوه هاي زندگي آنها ديگر براي ما جالب نباشد. مطالعه ي فرهنگهاي آنها به ما امکان مي دهد بهتر درک کنيم که برخي از نهادهاي ما از ويژگيهاي «طبيعي» زندگي انسان بسيار فاصله دارند. بديهي است ما نبايد شرايطي را که شکارگران و گردآورندگان خوراک در آن زيسته اند آرماني سازيم، اما با وجود اين، نبودن جنگ، فقدان نابرابريهاي قابل توجه ثروت و قدرت، و تأکيد بر همکاري به جاي رقابت، همه يادآوري کننده هاي آموزنده اي هستند که جهاني که به وسيله ي تمدن صنعتي امروزي ايجاد گرديده است لزوماً نبايد با «پيشرفت» برابر دانسته شود.

جوامع شباني و کشاورزي

نزديک به بيست هزار سال پيش، برخي گروههاي شکارگر و گردآورنده ي خوراک به پرورش حيوانات اهلي، و کشت قطعات ثابت زمين، به عنوان وسيله ي معيشت خود روي آوردند. جوامع شباني جوامعي هستند که اساساً به چارپايان اهلي متکي هستند، حال آنکه جوامع کشاورزي جوامعي هستند که به کشت محصول مي پردازند (کشاورزي مي کنند). بسياري از جوامع اقتصاد مختلط شباني و کشاورزي داشته اند.

جوامع شباني

اعضاء جامعه ي شباني بسته به محيطي که در آن زندگي مي کنند به پرورش و نگاهداري حيوانات مانند گاو، گوسفند، بز، شتر يا اسب مي پردازند. جوامع شباني زيادي هنوز در دنياي امروزي وجود دارند که به ويژه در نواحي آفريقا، خاورميانه و آسياي مرکزي متمرکز گرديده اند. اين جوامع معمولاً در مناطقي که علفزارهاي انبوه وجود دارد، يا در صحراها و کوهستانها يافت مي شوند. اين گونه مناطق براي کشاورزي ثمربخش مناسب نيستند، اما ممکن است غذاي انواع مختلف چارپايان را تأمين کنند.
جوامع شباني معمولاً بر طبق تغييرات فصلي بين نواحي مختلف مهاجرت مي کنند. از آنجا که اين جوامع داراي حيوانات بارکش اند، نسبت به اقوام شکارگر و گردآورنده ي خوراک به فواصل بسيار دورتري کوچ مي کنند. افراد در جوامع شباني، با توجه به عادات چادرنشيني، معمولاً ثروت مادي زيادي نمي اندوزند، هرچند که شيوه ي زندگي آنها از نظر مادي پيچيده تر از شيوه ي زندگي شکارگران و گردآورندگان خوراک است. از آنجا که اهلي کردن حيوانات امکان تهيه ي منظم مواد غذايي را فراهم مي سازد، اين جوامع از اجتماعات شکارگر و گردآورنده خوراک معمولاً بسيار بزرگترند. تعداد اعضاء برخي از جوامع شباني به يک چهارم ميليون نفر يا بيشتر مي رسد.
مردم جوامع شباني که اغلب مسافت زيادي را مي پيمايند، به طور منظم با گروههاي ديگر برخورد مي کنند. آنها غالباً به داد و ستد- و نيز به جنگ مي پردازند. بسياري از فرهنگهاي شباني صلح جو بوده، تنها خواهان نگهداري از حيوانات خود و پرداختن به آيينها و شعاير اجتماعي هستند. بعضي ديگر از اين جوامع فوق العاده جنگجو بوده زندگي خود را از تصرف سرزمينهاي ديگر و غارت و نيز از نگهداري حيوانات تأمين مي کنند. در جوامع شباني نابرابريهاي ثروت و قدرت بيشتر از اجتماعات شکارگر و گردآورنده خوراک به چشم مي خورد. به ويژه رؤسا، رهبران قبايل يا فرماندهان نظامي اغلب قدرت شخصي قابل ملاحظه اي اعمال مي کنند.
گزارشي کلاسيک از يک جامعه ي شباني توسط اوانز پريچارد ارائه گرديده که نوئر(3)ها، جامعه اي در جنوب سودان در آفريقا را مورد مطالعه قرار داده است. (Evans Pritchard, 1940) معيشت نوئرها اساساً به پرورش گاو بستگي دارد، اگرچه برخي محصولات را کشت مي کنند. مردم در روستاهايي که به فاصله ي پنج تا بيست مايل از يکديگر واقع شده اند، زندگي مي کنند. در دهه ي 30 که اوانز پريچارد مطالعه ي خود را انجام داد، جمعيت نوئرها نزديک به 200.000 نفر بود. همه ي آنها به يک زبان سخن مي گويند و از رسوم مشابهي پيروي مي کنند، اما هيچ گونه اقتدار سياسي مرکزي يا حکومت وجود ندارد. نوئرها به قبايلي تقسيم شده اند، که گاهي با يکديگر همکاري مي کنند، اما اکثراً جدا از هم زندگي مي کنند.
هر قبيله قطعه زمين خاص خود را دارد و اين قطعات اکثراً با آبروها مشخص گرديده اند. اما نوئرها اهميت خاصي براي زمين قايل نيستند، مگر تا حدي که جايي براي چراندن گله هايشان فراهم سازد. آنها بخشي از سال را، در طول فصل خشک، کوچ کرده براي زندگي به اردوهايي نزديک گودالهاي آب مي روند. زندگي نوئرها، تا حد زيادي وابسته به گله هايشان است، که از بسياري جهات اهميت مرکزي براي فرهنگ آنها دارد. آنها عميقاً اقوام مجاور را که گله دار نبوده يا احشام محدودي دارند تحقير مي کنند. هر مرحله ي مهم زندگي- تولد، آغاز دوره ي بلوغ، ازدواج و مرگ- با شعاير مربوط به گله مشخص مي شود. مردان اغلب با نامهاي گاوهاي محبوبشان و زنان با نامهاي گاوهاي مورد علاقه شان در ميان گاواني که شيرشان را مي دوشند مورد خطاب قرار مي گيرند.
قبايل نوئر بيشتر اوقات با يکديگر مي جنگند و نيز گاهي اتحادي براي جنگ با بيگانگان تشکيل مي دهند. آنها همان گونه که براي گله هايشان زندگي مي کنند، براي آنها دست به جنگ هم مي زنند- مثلاً به قبيله ي مجاورشان دينکا(4)، که جامعه ي شباني ديگري است، براي دزديدن گله ها حمله مي کنند. يک ضرب المثل نوئر مي گويد: "بيشتر مردم به خاطر يک گاو جان خود را از دست داده اند تا به خاطر هر امر ديگري".

جوامع کشاورزي

چنين مي نمايد که جوامع کشاورزي تقريباً همزمان با جوامع شباني ظهور کرده اند. در مرحله اي گروههاي شکارگر و گردآورنده ي خوراک به جاي اينکه تنها به جمع آوري گياهان خودرو بپردازند، شروع به کاشتن محصولات خويش کردند. اين کار نخستين بار به صورت آنچه که معمولاً "بستانکاري"(5) ناميده مي شود صورت گرفت، که در آن باغچه هايي با استفاده از کج بيل ساده يا ساير وسايل کندن زمين کشت مي شوند. اقوام بسياري در جهان هنوز براي معيشت خود اساساً به بستانکاري وابسته اند.
بستانکاري، مانند زندگي شباني، امکان ذخيره ي مطمئن تر خوراک را بيشتر از آنچه در شيوه ي شکار و گردآوري خوراک ميسر است فراهم مي سازد، و بنابراين مي تواند معيشت اجتماعات بسيار بزرگتري را تأمين کند. فرهنگهايي که معاش خود را از راه بستانکاري تأمين مي کنند، از آنجا که دايماً در حرکت نيستند مي توانند بيشتر از اجتماعات شباني يا شکارگر و گردآورنده خوراک ذخاير ثروت مادي خود را توسعه دهند. به محض اينکه گروهها در جاهاي به خصوص مستقر گردند داد و ستد منظم و روابط سياسي بين روستاهاي جداگانه مي تواند به وجود آيد. رفتار ستيزه جويانه در جوامع بستانکار متداول است، هرچند که سطح خشونت معمولاً کمتر از آن است که در ميان برخي از گروههاي شباني مشاهده مي شود. کساني که به کشاورزي مي پردازند معمولاً در فنون نبرد ورزيده نيستند. از طرف ديگر، طوايف بيابانگرد جامعه ي شباني مي توانند مانند ارتشهاي غارتگر متمرکز شوند.
گورورومبا(6)ها قبيله اي در گينه نو و متجاوز از هزار نفرند که در شش روستا زندگي مي کنند (Newman, 1965). در هر روستا چندين بستان وجود دارد که با پرچين از يکديگر جدا شده اند. قطعات زمين در داخل اين محوطه هاي پرچين دار متعلق به خانواده هاي مختلف است. همه ي مردم از بزرگ و کوچک در رسيدگي به زمينها مشارکت دارند، هرچند مردان و زنان مسئول مراقبت از انواع جداگانه ي ميوه و سبزيجات هستند. هر خانواده بيش از يک قطعه زمين دارد، و گياهان مختلفي را در مواقع معين سال کشت مي کند، و به اين ترتيب ذخيره ي غذايي ثابتي را فراهم مي سازد. فرهنگ گورورومبا شامل يک نظام پيچيده مراسم مبادلات پيشکشي است که خانواده ها با يکديگر انجام مي دهند، و مي توانند از اين طريق اعتبار اجتماعي کسب کنند. بنابراين مردم بستانهايي دارند که در آنها محصولات مورد نياز روزانه شان را کشت مي کنند، و قطعه زمينهاي ديگري که در آنها محصولات "ويژه ي اعتبار اجتماعي"(7) کشت مي کنند. از محصولات "ويژه ي اعتبار اجتماعي"، مراقبت بيشتري به عمل مي آيد تا محصولاتي که مربوط به نيازهاي معمولي روزانه است.
گورورومباها خوک نيز پرورش مي دهند که اساساً نه براي خوراک، بلکه به عنوان اقلام مبادله ي پيشکش نگاهداري مي شود و در اينجا نيز کسب منزلت در اجتماع موردنظر است. هرچند سال يک جشن بزرگ خوک برپا مي گردد که در آن صدها خوک کشته، پخته و به عنوان پيشکش بخشيده مي شوند. همان گونه که در گروههاي شباني ديده مي شود، در ميان گورورومباها نابرابري بيشتر از فرهنگهاي شکارگر و گردآورنده ي خوراک است. رؤسا و رهبران قبايل نقش برجسته اي ايفا مي کنند، و اختلافات قابل توجهي از لحاظ ثروت مادي بين مردم وجود دارد.

تمدنهاي غيرصنعتي يا دولتهاي سنتي

از حدود 6000 سال پيش از ميلاد به بعد مدارکي حاکي از وجود جوامع بزرگتري که قبلاً وجود نداشتند، و از جهات مشخصي با انواع قبلي فرق مي کنند مي يابيم. (Burns & Ralph, 1974) اين جوامع بر پايه ي توسعه ي شهرها بنا شده بودند، نابرابريهاي آشکار ثروت و قدرت را جلوه گر مي ساختند، و با فرمانروايي شاهان يا امپراتورها همراه بودند. به علت استفاده از خط و شکوفايي علم و هنر در اين جوامع، از آنها اغلب تحت عنوان تمدنها نام برده شده است. اما از آنجا که اين جوامع نسبت به شکلهاي ديگر جامعه حکومتهاي منظم تري ايجاد کردند، اصطلاح دولتهاي سنتي نيز اغلب براي اشاره به آنها به کار برده شده است.
بيشتر دولتهاي سنتي امپراتوري نيز بودند، توسعه ي قلمرو آنها از طريق کشورگشايي و انضمام ملل ديگر تحقق يافت (Eisenstadt, 1963; Claessen & Skalnik, 1978; Kautsky, 1982) به عنوان مثال اين مطلب در مورد چين قديم و روم صدق مي کند. امپراتوري روم در دوران اوج خود، در قرن يکم ميلادي از بريتانيا در اروپاي غربي تا آن سوي خاورميانه امتداد داشت. امپراتوري چين، که بيش از دو هزار سال تا آستانه ي قرن حاضر دوام يافت بيشترِ منطقه ي وسيع شرق آسيا را که اکنون در اشغال چين امروزي است در بر مي گرفت. در دنياي امروز ديگر هيچ دولت سنتي وجود ندارد. اگرچه بعضي از آنها مانند چين و ژاپن، تا آغاز قرن بيستم کم و بيش دست نخورده باقي مانده بودند، اکنون همگي از ميان رفته يا در نظامهاي امروزي تر حل شده اند.
نخستين دولتهاي سنتي در خاورميانه، معمولاً در حوزه هاي حاصلخيز رودخانه ها به وجود آمدند. (Kramer, 1959) امپراتوري چين در حدود 2000 سال پيش از ميلاد به وجود آمد که در آن زمان دولتهاي نيرومندي نيز در سرزمينهايي که اکنون هند و پاکستان است يافت مي شدند. چند دولت بزرگ سنتي نيز در مکزيک و آمريکاي لاتين وجود داشتند، مانند آزتکهاي شبه جزيره ي مکزيک و اينکاهاي پرو. دولت اينکا نزديک به يک قرن پيش از ورود پيزارو(8)، ماجراجوي اسپانيايي، که در سال 1535 تنها با نيروي کوچکي از سربازان در ساحل آمريکايي جنوبي پياده شد، تأسيس گرديده بود. با وجود اين، وي توانست با برقراري اتحاد با ساير قبايل بومي دشمنِ اينکاها، به سرعت موجبات سقوط دولت اينکاها را فراهم آورد و اين سرزمين را براي اسپانيا مطالبه کند. برخورد وي يکي از نخستين برخوردها در يک سلسله روياروييها بين نفوذ غرب و دولتهاي سنتي بود که سرانجام به از ميان رفتن کامل آنها منجر گرديد.

تمدن مايا

به عنوان نمونه اي از دولتهاي سنتي به تمدن سومي در آمريکا، يعني تمدن ماياها، نظر مي افکنيم، که در شبه جزيره ي يوکاتان(9) در کنار خليج مکزيک زندگي مي کردند. تمدن مايا از سال 300 تا 800 ميلادي در اوج شکوفايي بود. ماياها مراکز مذهبي باشکوهي بنا کردند که پيرامون آنها را خانه هايشان، که همه از سنگ ساخته شده بود، فراگرفته بود. در تيکال(10)، بزرگترين اين اهرام، شهر پيراموني حدود 40.000 سکنه داشت. اين شهر مرکز اصلي اداري- در واقع پايتخت- دولت مايا بود.
بر جامعه ي مايا طبقه اي اشرافي از کاهنان جنگي حکومت مي کردند. آنها عالي ترين مقامات مذهبي در جامعه بودند، اما فرماندهي نظامي را نيز به عهده داشتند، و با اقوام مجاور پيوسته در جنگ بودند. اکثريت جمعيت را زارعان تشکيل مي دادند، که همگي ملزم بودند سهمي از توليد خود را به فرمانروايان اشرافيشان، که زندگي تجملي داشتند تسليم کنند.
به طور قطع معلوم نيست که چرا تمدن مايا سقوط کرد، ولي احتمالاً از قبايل مجاور شکست خورد. زماني که اسپانياييها وارد شدند، دولت مايا مدتها بود که از ميان رفته بود.

ويژگيهاي دولتهاي سنتي

پيش از ظهور صنعت گرايي امروزي، دولت سنتي تنها نوع جامعه بود که در آن بخش قابل توجهي از جمعيت مستقيماً به توليد خوراک اشتغال نداشت. در اجتماعات شکار و گردآوري، و در جوامع شباني و کشاورزي، تقسيم کار نسبتاً ساده اي وجود داشت. مهمترين تقسيم کار تفکيک وظايف بين زن و مرد بود. برعکس، در دولتهاي سنتي نظام شغلي پيچيده تري وجود داشت. اما هنوز تقسيم کار برحسب جنس کاملاً برقرار بود و فعاليتهاي سنتي نظام شغلي پيچيده تري وجود داشت. اما هنوز تقسيم کار بر حسب جنس کاملاً برقرار بود و فعاليتهاي زنان اساساً به کارهاي خانه و مزرعه محدود مي گرديد. اما در ميان مردان ظهور مشاغل خاص، مانند مشاغل بازرگان، درباري، کارگزار حکومتي و سرباز را مشاهده مي کنيم. همچنين بين گروههاي اشرافي و بقيه ي جمعيت نوعي تقسيم اساسي طبقات وجود داشت. فرمانروا در رأس يک طبقه ي حاکم قرار داشت که از حق انحصاري در اختيار داشتن موقعيتهاي اجتماعي بالاتر برخوردار بود. اعضاي اين طبقه معمولاً در آسايش مادي يا تجمل قابل ملاحظه اي به سر مي بردند. از سوي ديگر، شرايط زندگي توده ي مردم اغلب بسيار سخت بود. برده داري ويژگي مشترک اين جوامع بود.
معدودي از دولتهاي سنتي اساساً از طريق تجارت به وجود آمده و تجار بر آنها حاکم بودند، اما اکثر آنها يا از طريق فتوحات نظامي تأسيس گرديدند يا متضمن تقويت قابل ملاحظه ي نيروهاي مسلح بودند. (McNeill, 1983; Mann, 1986) دولتهاي سنتي به توسعه ي ارتشهاي حرفه اي پرداختند که سلف انواع امروزي سازمان نظامي به شمار مي آيند. به عنوان مثال، ارتش روم سپاهي مرکب از مردان فوق العاده منضبط و سخت ورزيده بود که شالوده اي را تشکيل مي داد که گسترش امپراتوري روم بر آن بنا گرديده بود. ما همچنين در دولتهاي سنتي با تخصصي شدن جنگهاي مواجه مي شويم. شمشيرها، نيزه ها، سپرها و تجهيزات تهاجمي که توسط ارتش روم حمل مي گرديد توسط صنعتگران متخصص ساخته مي شد. در جنگهايي که بين دولتهاي سنتي و ميان اين دولتها و قبايل "وحشي" در مي گرفت، تلفات به مراتب بيشتر از قبل بود.

پي‌نوشت‌ها:

1. Marvin Harris
2. Mbuti
3. Nuer
4. Dinka
5. horticulture
6. Gururumba
7. 'Prestige' Crops
8. Pizarro
9. Yucatan
10. Tikal

منبع مقاله:
گيدنز، آنتوني، (1376)، جامعه شناسي، ترجمه ي منوچهر صبوري، تهران: نشر ني، چاپ بيست و هفتم: 1391.