نويسنده: سيد احمد اشکوري
مترجم: کاظم حاتمي طبري



 

سه دين آسماني اسلام، مسيحيت و يهود و بلکه اديان ديگر، همه به اين مسئله معتقد و معترف بوده و در اين نکته اتفاق نظر دارند که يک منجي آسماني خواهد آمد که تاج ارزش هاي رباني را بر سر جهانيان نهاده و جهان را -حتي جهان مادّي- به ساحل صلح و سلامت خواهد رساند.
اين اديان منجي را با اوصاف زير وصف کرده اند:
1- منجي، روح خدا و بنده ي خدا و درست ترين انسان است. (انجيل يوحنا، 145).
2- جهان به طور کامل از او اطاعت خواهد کرد. (انجيل يوحنا، ب 29 و 14؛ انجيل متي، ب 24؛ زبور داود، مزمور 94، از شماره 9 تا 13).
3- منجي عادل است و به عدالت حکومت مي کند. (انجيل يوحنا، ب 14؛ زبور داود، مزمور 94).
4- ستم و ستمگران محو مي شوند. (کتاب اشعياء نبي، ب 11).
5- از روي هوا سخن نمي گويد؛ بلکه از جانب خدا و آنچه از پيامبر و اوليا شنيده سخن مي گويد. (انجيل يوحنا، ب 14). در جاي خود بيان شده که: امام عليه السلام همچون پيامبر عالم به همه چيز است. اگر چه در کيفيت علم امام اختلاف شده که آيا به صورت وحي است يا نه؟ که نظريه صحيح، عدم انحصار وحي به پيامبران است و يا بنابر قول مقابل، به صورت کشف يا چيز ديگري است.
6- هدايت عامّه براي مردم. (زبور داود، مزمور 37؛ کتاب دانيال، ب 12).
7- بيرون ريختن گنج هاي زمين براي او. (زبور داود، مزمور 37؛ کتاب دانيال، ب 12).
8- در ميان مردم است و آنها را مي بيند، اما آنها او را نمي شناسند و اين به سبب غفلت آنها است. (انجيل يوحنا، 13).
9- زمين پيش از آمدن او، زير سلطه ظلم و جور است. (کتاب دانيال، ب 12).
مطالب ديگري از همين قبيل در ساير کتاب هاي آسماني نيز آمده است؛ مثلاً اينکه منجي، مايه ي تکميل دانش ها است، يا در همه دانش ها تخصص دارد، يا از علم غيب آگاه است، يا اينکه حُکمش [ در قضاوت] به حسب واقع است و به تقيّه عمل نمي کند؛ وي جايگاه حضرت عيسي عليه السلام را در چشم يارانش تطهير مي کند(1) و به پيامبري او شهادت مي دهد، حضرت عيسي عليه السلام نيز در کنار او حاضر مي شود و مسيحيان قبل زا ساير اديان و فرقه هاي ضاله به او ايمان مي آورند. ديگر اينکه: هيچ کس حتي فرشتگان زمان ظهور او را نمي داند و داراي رجعت نيز هست.
براي دسترسي به اسناد و متون بيشتري در اين زمينه، مي توانيد به منابع زير مراجعه کنيد:
"البراهين الساباتية في الردّ علي النصاري" نوشته جواد ساباطي از اعلام قرن دوازدهم هجري.
"دراسة الکمتاب المقدس تحت المجهر" از نويسنده اردني عودة مهاوش ابو محمد اردني.
"انيس الأعلام في الردّ علي النصاري" نوشته محمد صادق فخرالاسلام.
"الذين اعتنقوا الاسلام" نوشته محمد رضا رضايي.
"المسيح الدجال" نوشته استاد سعيد ايوب مصري.
براي همين منظور مي توانيد به کتاب هاي آسماني نيز مراجعه کنيد:
1- انجيل يوحنا، ( ب 15 شماره 27، ب 14 شماره 16، ب 16 شماره 7).
2- انجيل متا (ب 24 شماره 27).
3- انجيل مرقس (ب 13 شماره 26).
4- انجيل لوقا (ب 21).
5- زبور داود ( مزمور 37 و ...).
6- کتاب دانيال (کتاب مقدس ب 7).
در عين اتفاق نظر بين اين اديان آسماني، بر اينکه حتماً منجي وجود خواهد داشت؛ امّا در اينکه چه کسي مصداقِ آن است، اختلاف کرده اند که آيا عُزَير است يا مسيح؟ و از نسل پيامبر اسلام است يا از نسل ابراهيم؟ منشأ اين اختلافات، تفاوت ديدگاه در نحوه تأويل متون ديني است که در آنها ويژگي هاي کلّي بيان شده -که پيشتر به آنها اشاره کرديم- و در اين صورت بعيد نيست که شخصيت ذکر شده در اين متون، در اثر عوامل سياسي، تعصب، محبت، روابط عاطفي و سعي در جلب افتخار براي دين و آيين خود، بر اشخاص معيني حمل شده باشد؛ چرا که متون ديني در بشارت هاي خود تصريح کرده اند که منجي جهان داراي ويژگي هاي والا و کمالات بسيار بلند است.
در اينجا بيان چند نکته لازم است:
1- نبايد گفت: بشارت کتاب هاي آسماني به منجي جهاني همان، بشارت اين کتاب ها به آمدن پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله است؛ چرا که پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله اگر چه نجات دهنده است؛ اما نجات دهنده بودنش بالفعل جهاني نبوده است.
2- پيش از اقدام به تعيين مصداق براي منجي جهاني، لازم است با دقت و حوصله، همه صفات و ويژگي هايي که براي منجي جهاني بيان شده، مورد بررسي قرار گيرد. سپس واقعيت هاي تاريخي و قرينه هايي که براي پيدا کردن مصداق بيروني در متون ديني قرار داده شده، ملاحظه گردد و هر کسي که احتمال مي رود منجي جهاني باشد، در اين بررسي آورده شود.
به عنوان مثال، در برخي از متون آمده که: حضرت مسيح عليه السلام صفات منجي جهاني را بيان کرده است. پس معقول نيست بگوييم: خودِ مسيح، منجي جهاني است. در مقابل، براي اينکه بگوييم منجي جهاني حضرت مهدي عليه السلام است، کافي است به اين متن مقدس که در سِفر رؤيا آمده، توجه کنيم: (حکومت تصميم مي گيرد اين پسر را بکشد؛ اما پس از تولدِ کودک، غيبت است).
محقق محترم سعيد ايوب در کتاب المسيح الدجال (ص 379. 380 ط3) مي نويسد: کعب گويد: در کتاب هاي پيامبران نوشته شده: ( المهديُّ ما فِي عَمَلِه عَيبٌ)؛ يعني در کار مهدي هيچ عيبي نيست.
سپس در توضيح اين عبارت مي نويسد: شهادت مي دهم که اين عبارت را به همين شکل در کتاب هاي اهل کتاب ديده ام؛ اهل کتاب همان طور که اخبار پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله را دنبال مي کردند، اخبار مهدي عليه السلام را نيز پي گيري کرده اند. خبرهايي که در سِفر رؤيا آمده، بر زني دلالت دارد که دوازده مرد از نسل او به دنيا مي آيند، سپس به زن ديگري اشاره مي کند که مادر دوازدهمين مرد از نسل آن ماردبزرگ است.
در اين سِفر آمده: اين زنِ دوم، با خطراتي مواجه مي شود و به عنوان سمبلِ اين خطرات، از آن با عنوان اژدها ياد مي کند و مي گويد: «در هنگام وضع حملِ اين زن، اژدها در مقابل او مي ايستد تا چون وي فرزند را به دنيا آورد او را ببلعد»؛ اين يعني حکومت تصميم داشته پس از به دنيا آمدن اين پسر، وي را به قتل برساند.
"بارکلي" در تفسير اين ايات انجيل گويد:
«هنگامي که آن خطرات بر زن باردار هجوم مي آورد، خداوند متعال پسر او را مي ربايد و او را حفظ مي کند». (2)

دو پرسش

پرسش اول:

چگونه مي توان به متون ديني استناد کرد که در کتاب هايي آمده که يقين داريم تحريف شده اند؟
پاسخ: 1 - دليل اصلي بر مسئله منجي و امام زمان عليه السلام سنّت شريف است، و آنچه از ديگر کتاب هاي آسماني آورده شده نقش تأييدي دارد؛ همچنين موجب قانع شدن پيروان آن اديان به حقّانيت اسلام و مذهب شيعه باشد.
2- همه آنچه در کتاب هاي آسماني آمده، تحريف شده نيست؛ بلکه قرآن مجيد به برخي از مطالبي که در اين کتاب ها آمده، در موضوع بشارت به پيامبر عالي قدر اسلام استشهاد کرده است.
3- کتاب هاي آسماني، ويژگي هاي منجي را بيان کرده اند، خصوصاً که اين خبرها قبل از وقوع داده شده و از آنجا که تاريخ نشان مي دهد که آن خبرهاي غيبي به وقوع پيوسته و اعتماد کردن به اين خبرها صحيح است.

پرسش دوم:

اين همه مطلب که در کتب اديان ديگر درباره مهدي وجود دارد، مي تواند دليل بر اين باشد که انديشه ي مهدوي اساساً يک فکر اصيل اسلامي نيست و ممکن است از اسرائيلياتي(3) باشد که از اديان ديگر به انديشه و شريعت اسلام وارد شده است.
پاسخ: 1- صرف اينکه بشارت به بعثت پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله يا ساير معارف اسلامي در ديگر کتاب هاي آسماني آمده باشد که دليل بر باطل بودن آن مطالب نيست. اگر چنين باشد، بيان ويژگي هاي پيامبراکرم صلي الله عليه و آله در اين کتاب ها بايد به اين معني باشد که اصل اسلام و بعثت اين پيامبر همه از اسرائيليات باشد.
2- چنان که گفتيم، بين وجود يک مطلب در کتاب هاي آسماني ديگر و اسرائيلي بودن آن مطلب ملازمه اي نيست؛ خداي تعالي فرمايد: (لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ يقُولُونَ إِنَّمَا يعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِسَانُ الَّذِي يلْحِدُونَ إِلَيهِ أَعْجَمِي وَهَذَا لِسَانٌ عَرَبِي مُبِينٌ؛ و نيک مي دانيم که آنان مي گويند: «جز اين نيست که بشري به او مي آموزد» [نه، چنين نيست، زيرا] زبان کسي که [اين] نسبت را به او مي دهند غير عربي است(4) و اين [قرآن] به زبان عربي روشن است)(5)
ظاهر آيه اين است که کافران توجه داشتند که بعضي از مفاهيم قرآني با آنچه در کتاب هاي آسماني سابق آمده مطابقت دارد و به همين جهت پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله را متهم کردند که آنچه مي داند از اهل کتاب گرفته است.
اين آيه شريفه، در سياق اطلاق مقامي وارد شده است؛ يعني اين را که بعضي از مطالب قرآن با آن کتاب ها مطابقت دارد به کلي نفي نکرده؛ به اين نکته اشاره کرده که: محال است اين قرآن توسط بشر ديگري ساخته و پرداخته شده باشد؛ بلکه بشر از آوردن چنين مطالبي در قالب چنين الفاظي عاجز است. به علاوه که صاحبان کتاب هاي آسماني عرب خالص نبوده و به زبان عربي چنان تسلطي نداشتند که چنين سخنان معجزه آسايي را بيان کنند. پس به مقتضاي اطلاق مقامي، اتحاد انديشه بين اديان مختلف مانعي ندارد، شواهد اين وحدت انديشه نيز فراوان است.
بنابر آنچه گذشت، انديشه مهدوي سابقه اي فراتر از بعثت پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله دارد؛ اما اسلام در انديشه اصيل شيعي، اين تفکر را از حالت تئوري و سخن از آينده به طرحي تبديل کرده که در مسير اجرا است؛ و تفکر شيعي به وجود او و تأثير تکويني، تشريعي، معنوي و هدايتي او اعتقاد داشته، و او را از غيب به جهان واقعيت، از آينده به زمان حال و از رؤيا به حقيقت آورده است؛ حقيقتي که با آن زندگي مي کنيم، در ما تأثير مي گذارد و از او تأثير مي پذيريم. از همين رو است که اخبار مهدي در نزد ما -به خلاف برادران اهل سنّت- تنها خبري از آينده نبوده؛ بلکه سخن از حال است؛ مهدي عليه السلام با ما زندگي مي کند و ما با او زندگي مي کنيم؛ او از اندوه ما اندوهگين مي شود و همچون ما در انتظار وعده ي الهي است. ولايت در نزد ما زنده و رد جريان است که خدا فرموده: ( إِنَّهُمْ يرَوْنَهُ بَعِيدًا* وَنَرَاهُ قَرِيبًا؛ آنان آن روز را دور مي بينند* و [ما] نزديکش مي بينيم).(6)

پي نوشت ها :

1- چون ظاهراً برخي از مسيحيان درباره تولد حضرت عيسي عليه السلام به داستاني دروغين معتقد هستند که با آنچه در قرآن مجيد آمده و ما مسلمانان به آن معتقد هستيم، تفاوت دارد و ساحت قدس و دامان پاک حضرت مريم عليهاالسلام را لکه دار مي کند و حضرت مهدي عليه السلام با شهادت دادن به پاکي ولادت آن حضرت، ايشان را در چشم پيروانش تطهير مي کند. (مترجم)
2- المهدي المنتظر في الفکر الاسلامي، مرکز الرسالة: 13.
3- قبلاً منظور از اسرائيليات را در پاورقي ص 162 توضيح داده ام. (مترجم).
4- در تفسير اين آيه شريفه آورده اند: کافران به پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله تهمت زدند که شخصي به نام عبدة بن حضر و به روايتي ابو فکيهة مولي بني الحضرمي -که از روايات بر مي آيد، مردي رومي و مسيحي، ساکن مکه و وابسته به قبيله ي بني حضرمي بود- مطالب قرآني را به آن حضرت آموزش مي دهد؛ چون مشرکان در مکه ديده بودند که پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله به خانه ي او رفت و آمد داشته است. خداوند در اين آيه به آنان پاسخ مي دهد که چگونه کسي که زبانش عربي نيست مي تواند قرآني را به پيامبر آموخته باشد که تماماً به زبان فصيح عربي است. (ر.ک: علامه طباطبايي، تفسير الميزان: 351/12 به نقل از تفسير الدّرّ المنثور سيوطي و تفسير عيّاشي). (مترجم).
5- نحل: 103.
6- معارج: 6 و 7

منبع مقاله :
اشکوري، احمد؛ (1390)، مباني اعتقاد به مهدويت، کاظم حاتمي طبري، قم: مسجد مقدس جمکران، چاپ اول