سلوک سرخ
بهاری دل پذیر از راه رسیده بود. غنچه ها شکفته شده و شکوفه ها همه جا را زیبا و دنیا را از عطر دل انگیز خویش پر کرده بودند. بهشت زمین باردیگر پدیدار شده بود. اول فروردین 1337 در خانه ای کوچک امّا سبزِ سبز، غنچه ای
گردآوری: زینب یوسفی
بهار برگزیده
بهاری دل پذیر از راه رسیده بود. غنچه ها شکفته شده و شکوفه ها همه جا را زیبا و دنیا را از عطر دل انگیز خویش پر کرده بودند. بهشت زمین باردیگر پدیدار شده بود. اول فروردین 1337 در خانه ای کوچک امّا سبزِ سبز، غنچه ای نو شکفته شد و چهره اهالی مهربان این خانه را غرق نور و روشنی کرد. بهار با مصطفی همراه بود؛ مصطفی ردّانی پور. گل این خانه، که با ورودش خاطره این بهار را به یادماندنی کرد.مصطفی و زندگی
مصطفی ردّانی پور، در خانه ای قدیمی در منطقه مستضعف نشینِ شهر اصفهان به دنیا آمد. پدرش از راه کارگری و مادرش از طریق قالی بافی مخارج زندگی را تأمین می کردند. آن ها از عشق و محبت سرشاری به ائمّه اطهار و حضرت زهرا علیهاالسلام برخوردار بودند تا آن جا که با همان درآمد ناچیز، ماهانه جلسات روضه خوانی در منزلشان برگزار می شد. سخت کوشی و تلاش با زندگی مصطفی عجین گردیده بود، به طوری که در شش سالگی شاگردی مغازه کفاشی می کرد و در ایام تحصیل نیز نیمی از روز را به کار مشغول بود.مدرسه حقانی
شهید ردّانی پور که از خانه نیکوکاران برخاسته بود، تحصیل در هنرستان را به دلیل جوّ طاغوتی و فاسد در آن زمان تحمل نکرد و از محیط آن کناره گرفت و با مشورت یکی از علما، به تحصیل علوم دینی پرداخت. او یک سال در حوزه علمیه اصفهان به کسب دانش دین پرداخته و پس از آن، راهی قم شد و در مدرسه علمیه حقانی به درس خود ادامه داد. در آن زمان، مدرسه حقانی بنا به فرموده آیت اللّه بهشتی، پذیرای طلابی بود که از جهت اخلاقی، ایمانی و تلاش علمی نمونه بودند. شهید ردّانی پور نیز که از تدین، اخلاق نیک و بینش و همت والایی برخوردار بود، به عنوان محصل در این حوزه پذیرفته شد.عشق و جمکران
قبله آمال شهید مصطفی ردّانی پور در شهر قم، یکی حرم مطهر حضرت معصومه علیهاالسلام و دیگری مسجد مقدس جمکران بود. عشق به امام عصر(عج) تمام وجود مصطفی را تسخیر کرده بود و کم کم آوازه طلبه ای جوان، که هر سه شنبه ظهر، عاشقانه در سوز و سرمای زمستان یا گرمای طاقت فرسای تابستان، پابرهنه و پیاده به طرف مسجد مقدس جمکران می رفت و آقای خویش را می خواند، در میان طلاب پیچید. عده ای سعی کردند بازش دارند، اما او می دانست که: «در طریق عشق بازی، امن و آسایش خطاست». این گونه بود که عشق پرشور شهید ردّانی پور همه را تحت تأثیر قرارداد و از برکت این عشق خالصانه اش، معنویتی خاص در طلاب مدرسه علمیه حقانی به وجود آمد.عرصه علم و مبارزه
حدود شش سال از تحصیل شهید مصطفی ردّانی پور در حوزه علمیه می گذشت، که کم کم نسیم خوش انقلاب اسلامی همه جا را فراگرفت و او هم با تمام وجود در راه هدایت مردم وارد عمل شد و با استفاده از فرصت های تبلیغی، به مناطق محروم کهکیلویه و بویراحمد سفر کرد و در سازمان دهی و هدایتِ حرکت خروشان مردم تلاش زیادی از خود نشان داد. پس از پیروزی انقلاب و تشکیل سپاه، آن شهید به عضویت آن درآمد و به دلیل محبوبیت و نفوذی که بین مردم خونگرم منطقه کهگیلویه پیدا کرده بود، به سمت فرماندهی سپاه یاسوج درآمد. شهید ردّانی پور بعد از آن که از تثبیت موقعیت منطقه مطمئن گشت، مسؤولیت را واگذار کرد و دوباره برای ادامه تحصیل راهی قم شد.عمامه و کفن
شهید مصطفی ردّانی پور در جریان مبارزه با کشت تریاک در کهکیلویه و بویراحمد، تا آن جا قاطع بود که اشرار منطقه و سوداگران مواد مخدر، از پی گیری های ایشان به شدت خشمگین شدند و تصمیم به قتل وی گرفتند. از این رو، در جاده ای فرعی راه را بر او و یاران همراهش بستند. شهید ردّانی پور با جسارت و شجاعت از ماشین بیرون پرید و خطاب به اشرار فریاد کشید: «معطل چه هستید؟ بزنید» و بعد به سرعت عمامه خود را برداشت و دوباره فریاد زد: «بزنید. عمامه من، کفن من است». رعب و وحشت بر جان اشرار مستولی گشت و شجاعت شهید ردّانی پور، موجب شد آن ها که به قصد کشتن او آمده بودند، با وی به عنوان نماینده هیأت دولت به مذاکره بپردازند. پس از آن، عبارت «عمامه من، کفن من است» دهان به دهان پیچید و بر نفوذ و اقتدار شهید ردّانی پور افزود. کشت خشخاش هم قدری کنترل و فعالیت اشرار نیز بسیار محدود گشت.کردستان
مدت زیادی از بازگشت شهید مصطفی ردّانی پور از یاسوج به قم نگذشته بود که حرکت های ضدانقلاب در کردستان و برخی از مناطق کشور شروع شد. شهید ردّانی پور که از آگاهی و شناخت بالایی برخوردار بود، نمی توانست زمزمه های شوم تجزیه طلبیِ مزدوران استکبار جهانی و جنایات آنان را در به شهادت رساندن رزمندگان اسلام تحمل کند. از این رو، به رغم پیشرفت های چشم گیری که در درس های حوزوی داشت، به منظور مقابله با جنایات منحرفان و هم چنین آگاهی بخشی به مردم و بازگرداندن امنیت و ثبات کردستان، به سوی این خطّه شتافت.در کردستان بمان
جاده های پیچ در پیچ و کوه های سربه فلک کشیده، دامنه ها، درّه ها، تنگه ها و کوره راه ها، همه و همه باگام های مردانه شهید مصطفی ردّانی پور آشنا بودند. مدت ها بود که آن جا می جنگید. تا چشم کار می کرد، افق باز بود برای جهاد و جان فشانی و مبارزه و تلاش در راه خدا. ناگهان به یاد حوزه و درس هایش افتاد. مانده بود هم چنان بماند یا برود؟ جواب این سؤال را حضرت امام رحمه الله در جلسه ای به او داد. امام رحمه الله به شهید ردّانی پور امر فرمودند: «شما باید به کردستان بروید و کار کنید». خوشحال از این کسب تکلیف، برای اطاعت از امر ولی فقیه، دوباره به کردستان شتافت. حالا دیگر باز هم کردستان بود و دنیایی از گام های استوار و مردانه مجاهد شهید مصطفی ردّانی پور.نقش فرهنگی در کردستان
روحانی شهید مصطفی ردّانی پور، به این نتیجه رسیده بود که کردستان، نیاز مبرمی به کار فرهنگی دارد و باید بیش ترین سرمایه گذاری را در این مسیر انجام داد. او با تشکیل جلسه های فرهنگی و اعتقادی و برپایی نماز جماعت و ایراد سخنرانی، کار فرهنگی سترگی را در میان رزمندگان و جان برکفان بومیِ آن جا آغاز کرد. عقیده به کار فرهنگی، در یکی از نامه های این شهید بزرگوار چنین نمود پیدا کرده است: «اسلام به کمیت کار بها نمی دهد؛ بلکه به کیفیت کار می نگرد و ملاک امتیاز افراد را در تقوا و علم با عمل قرار داده است؛ البته همه کارها در سایه تقوا مورد قبول است».نبرد جنوب
با شروع جنگ تحمیلی، شهید ردّانی پور به همراه عده ای از هم رزمان خود، از کردستان وارد جبهه های جنوب گردید. ایشان مدت ها با رزمندگان اسلام در خطی که به «خط شیر» معروف بود، برضد دشمن بعثی به مبارزه پرداخت. از مهم ترین علت های شش ماه مقاومت نیروها در این خط، وجود این روحانی عزیز و دل سوز بود که به رزمندگان کفرستیز روحیه می داد، سخنرانی می کرد یا مراسم دعا برگزار می نمود. شهید ردّانی پور با تجربه ای که از جبهه های کردستان داشت، سلاح به دوش، به تبلیغ و تقویت روحی رزمندگان پرداخت و با برگزاری جلسات دعا و مجالس وعظ و ارشاد، توان روحی نیروها را بالا می برد. درواقع می توان شهید ردّانی پور را، یکی از منادیان به حق توجه به حالات معنوی رزمندگان و بالا نگه داشتن روحیه آنان نامید.سردار شهید
سردار شهید مصطفی ردّانی پور، با کوله باری از تجربه نظامی از نبرد در کردستان به جبهه جنوب رفت و به تدریج در آن جا مسؤولیت های خطیری برعهده گرفت. او در چند عملیات با سمت فرمانده گردان فعالانه انجام وظیفه نمود و چندین بار مجروح گردید، اما بی درنگ در حالی که هنوز بهبودی کامل نیافته بود، به جبهه برگشت. شهید ردّانی پور در عملیات آزادسازی خرمشهر، با دستی شکسته در جبهه حضور یافت و پس از آن در عملیات رمضان، فرماندهی قرارگاه فتح سپاه را برعهده گرفت. او در کم تر از سه سال، سطوح فرماندهی رزمی را تا سطح قرارگاه پشت سرگذاشت که این مهم، ناشی از همت، تلاش، پشتکار و اخلاص در عمل این شهید بزرگوار بود.طراح نظامی
سردار و روحانی معظم، شهید مصطفی ردّانی پور، بسیار جدی و موفق بود و در مسؤولیت های خود، چنان شایستگی نشان می داد که شگفتی فرماندهان نظامی، اعم از ارتشی و سپاهی را برمی انگیخت. فرماندهان عالی رتبه نظامی، از این که می دیدند یک روحانی، فرماندهی لشکر را عهده دار است و با لباس روحانیت، وارد جلسات نظامی می شود و به طرح و توجیه نقشه ها می پردازد، متعجب بودند.حداقل می ترسند
در یکی از عملیات ها، مجروحان را در کانالی جمع کرده بودند تا از خطر محفوظ باشند. ناگهان صدای بالگردهای دشمن که به کانال نزدیک می شد، توجه همه را به خود جلب کرد. آن ها در چشم به هم زدنی کانال را زیر رگبار سنگین تیربارها گرفتند و عده ای از مجروحان به خیل شهیدان جنگ پیوستند. هنوز همه بهت زده ایستاده بودند که بار دیگر کانال به خاک و خون کشیده شد. در این هنگام، شهید ردّانی پور دیدن این صحنه را تاب نیاورد و فریاد زد: «یکی از شما کاری بکنه» و سریع آرپی جی یک نفر را گرفت. یکی از رزمندگان فریاد زد: «با این موشک نمی شود کاری کرد»، اما شهید ردّانی پور قاطعانه گفت: «حداقل می ترسند». با دیدن این صحنه، چند آرپی چی زن دیگر هم به شهید ردّانی پور پیوسته و هم زمان به سمت بالگردها شلیک کردند و موجب فرار آن ها شدند.ویژگی های اخلاقی
شهید ردّانی پور به سلاح تقوا مسلّح بود و آن را به دیگران نیز توصیه می کرد و یادآور می شد که: «کسانی که با خون شهدا و ایثار و استقامت و تلاش سربازان گم نام عنوانی پیدا کرده اند، مواظب خود باشند و اخلاق اسلامی را رعایت کنند». ایشان با یاد امام زمان(عج) انس و الفتی خاص داشت؛ از این رو همواره سفارش می کرد: «آقا امام زمان(عج) را فراموش نکنید و دست از دامن امام و روحانیت نکشید». آن شهید بزرگوار با دعا و مناجات با خدا انس داشت، از تعقیبات و نمازهای مستحبی غافل نبود و حتی در وصیت نامه اش سفارش کرده بود که به هنگام دفنش، زیارت عاشورا و روضه حضرت زهرا علیهاالسلام بخوانند. شهید ردّانی پور همواره اعمال خویش را ناچیز می شمرد و می گفت که می خواهد رفتنش به جبهه ها و گام برداشتن در این مسیر، صرفا برای خدا باشد و همیشه امیدوار بود تا مجاهده اش، کفاره گناهانش قرار گیرد.تشکیل زندگی
سردار شهید مصطفی ردّانی پور، هیچ گاه دل به دنیای فانی نبسته بود، اما در پی اجرای سنت پیامبر، با سیده ای که همسر شهید نیز بود، ازدواج کرد. عشق به حضرت زهرا علیهاالسلام تا آن جا در وجودش نفس می کشید که با این ازدواج، به حضرت صدیقه طاهره علیهاالسلام محرم شود. او حتی دو کارت دعوت هم تهیه کرد که برای حضرت معصومه علیهاالسلام و حضرت زهرا علیهاالسلام نوشته بود و آن را داخل ضریح مطهر کریمه اهل بیت انداخت، در حالی که امیدوار بود و دعا می کرد لیاقت یابد که این بانوان بزرگوار در جشن عروسی اش شرکت کنند.عروس شهادت
شهید عزیز مصطفی ردّانی پور در روز عروسی خویش در جمع دوستانش که بیش تر رزمندگان لشکر امام حسین علیه السلام بودند، سخنانی پرشور ایراد کرد و با بغضی در گلو به آن ها گفت: «عروسی من، روزی است که در خون خود بغلطم». او تنها سه روز پس از مراسم عروسی به جبهه ها شتافت، در حالی که بدون سمت فرماندهی به عنوان یک نیروی ساده و گم نام در عملیات شرکت کرد و بعد از چند روز، عروس شهادت را در آغوش فشرد و به آرزوی دیرینه اش، یعنی شهادت در راه خدا رسید. درود خداوند بر او که حنظله وار زیست و حنظله وار به شهادت رسید.وصیت نامه اول
شهید مصطفی ردّانی پور، در اولین وصیت نامه اش که بسیار بلیغ و شیوا است، این چنین می نویسد: «سپاس خداوندی را که انوار جلال او از اُفق عقول بندگانش تابان است؛ خدایی که دوستان خود را از دل بستگی به دنیای فریبا رهانید و به شادی های گوناگون رسانید». او سپس به توصیف ویژگی های مؤمنان و شهیدان می پردازد که: «در نزد آنان سُروری می بینی که مخصوص دل های گرویده به عالم جاوید است، و اثر ترسی مشاهده می کنی که از خطرهای ملاقات حق حاصل آید». آن شهید سعید در پایان می آورد که: «اسلامِ منهای روحانیت، اسلام نیست. این سد دشمن شکن را نگذارید بشکند و این حربه عظیم را از شما نگیرند و در نتیجه، اسلامِ وارونه را به مردمتان عرضه نکنند. بدون روحانیت کاری از پیش نمی رود».دومین و سومین وصیت نامه
شهید مصطفی ردّانی پور در بخش هایی از وصیت نامه های بعدی خویش می نویسد: «تنها راه سعادت و رسیدن به کمال، بندگی خداست و بندگی او، در اطاعت از اوامروترک نواهی او می باشد. همه دستورهای اسلام در دو جمله خلاصه می گردد:فرمانبرداری از خدا و نافرمانی از شیطان». ایشان در جایی دیگر می نویسد: «دوستان عزیز! تنها راه رسیدن به سعادت ترک محرمات و انجام واجبات است. راه قرب به خدا همین است و بس، دست یکدیگر را بگیرید و راه شهدا را، که همان راه رسیدن به خدای متعال است، ادامه دهید».شهادت
شهید ردّانی پور دوهفته پس از ازدواج، در عملیات والفجر 2 عاشقانه به وصال محبوب رسید و بدین سان، در نهم مرداد ماه سال 1362، این سرباز سلحشور و گم نام امام زمان(عج) به منتهی آرزوی خویش رسید و از آن جا که عشق به زهرای اطهر علیهاالسلام تمام وجودش را فراگرفته بود، جسد پاک و مطهرش هرگز پیدا نشد و جسم پاکش، مظلومانه در منطقه حاج عمران بر زمین ماند و روح پرعظمتش به معراج پرکشید. هماره درود خدا و سلام و صلوات او بر بندگان خالصش باد.منبع مقاله : ماهنامه گلبرگ، شماره 53
/ج
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}