سيري در قرآن و قرآن پژوهي (4)
به تعريفي ساده، تجويد علم و قواعد درست خواندن، و ترتيل، هنر درست خواني قرآن مجيد است. تجويد از علوم شرعي و علوم قرآني است. قدمت آن به عصر رسول الله ( صلي الله عليه و آله و سلم) و مواظبت ايشان بر اداي درست
نويسنده: بهاء الدين خرمشاهي
21) تجويد و ترتيل:
به تعريفي ساده، تجويد علم و قواعد درست خواندن، و ترتيل، هنر درست خواني قرآن مجيد است. تجويد از علوم شرعي و علوم قرآني است. قدمت آن به عصر رسول الله ( صلي الله عليه و آله و سلم) و مواظبت ايشان بر اداي درست کلمات قرآني و آموختن درست خواني قرآن بازمي گردد. امت اسلامي همچنانکه به فهم معاني قرآن و اقامه ي حدود آن متعبد بوده اند، به درست خواندن الفاظ و اصطلاحاً اقامه ي حروف آن هم به صفتي که از ائمه ي قرائت دريافت مي کردند، کوشا بودند و اين تلقي شفاهي سينه به سينه از طريق قاريان و مُقريان و نهايتاً به سنت و قرائت رسول اکرم ( صلي الله عليه و آله و سلم) منتهي مي شده است که مخالفت با آن يا عدول از آن جايز نيست و تشبه به آن و پيروي هر چه دقيق تر از آن، هدف اعلاي علم تجويد است. تجويد از شعب علم قرائت است. فرق آن با قرائت اين است که علم قرائت متصدي ضبط صحيح کلمات قرآن است که هم اعراب آن درست باشد و هم ثبت و ضبط کلمات که مثلاً « طلح » درست است يا « طلع ». اما تجويد بعد از علم قرائت و ضبط متن مجال ظهور مي يابد و به اداي شفاهي درست کلمات مربوط مي گردد. ابن الجزري ( م 833 ق ) قرآن شناس و قرائت پژوه معروف در تعريف ديگري از تجويد مي نويسد: « تجويد آرايه ي تلاوت و پيرايه ي قرائت است و عبارت است از اعطاي حقوق حروف به آنها و حفظ ترتيب و مراتب آنها و بازآوردن حرف به مخرج و اصل آن و پيوستن آن به نظيرش و تصحيح تلفظ و تلطيف نطق با نظر به صيغه و ساختمان هر کلمه بدون اسراف و تکلف و افراط » ( النشر، ابن الجزري، 211/1 ). مبحث وقف و ابتدا هم از مباحث تجويد است و وقف يعني درنگ کردن و در اصطلاح تجويد جدا ساختن کلمه است از مابعدش ( براي تفصيل ــــ مقاله ي « تجويد » در همين کتاب ). ترتيل يعني هنر درست و شمرده و شيوا خواندن قرآن مجيد و در قرآن چند بار و روشن تر از همه در آيه ي سوم سوره ي مزمل به آن توصيه شده است: و رتل القرآن ترتيلاً ( و قرآن را شمرده و شيوا بخوان ). وقتي درباره ي همين آيه ي قرآني از اميرالمؤمنين (عليه السّلام) پرسيدند فرمود: « الترتيل تجويد الحروف و معرفة الوقوف » ( ترتيل، خوب ادا کردن حروف و آشنايي به وقفهاي قرآن است ) ( النشر، ابن الجزري، 209/1 ). همين ابن الجزري در تعريف ترتيل مي نويسد: « پيوسته و آهسته خواندن بدون شـتاب است و قرآن بدون شتاب و به تأني نازل شده است » [و بايد به همان نحو با تأني خوانده شود] ( پيشين، 207/1-208 ) ( براي تفصيل ـــــ مقاله ي « ترتيل » در همين کتاب ).22) قصص قرآن:
يکي از مضامين سراسري و تکرار شونده ي قرآن مجيد، قصص انبيا و اقوام و نيز ساير قصه هاست، که غالباً دربردارنده ي نکته ها و عبرتهاست. بررسي و شناخت قصه هاي قرآني، خود يک شعبه از علوم قرآني را تشکيل مي دهد. چنان که در اشاره به سبک قرآن مجيد گفته شد، بيان قرآني پيگير، دنباله دار، پيوسته و متحدالمضمون نيست، بلکه همچون دسته گلي است از گل هاي رنگارنگ، و تلفيقي است از مضامين متعدد و بندرت يک داستان از آغاز تا انجام به دنبال هم مي آيد. استثناهاي معروف يعني بيان سراسري، عبارت است از داستان حضرت يوسف (عليه السّلام) و برادرانش که به صورت يکپارچه سراسر سوره ي يوسف را در بر مي گيرد. و داستان موسي در سوره ي طه، و داستان داوود (عليه السّلام) در سوره ي « ص » و داستان سليمان (عليه السّلام) در سوره ي نمل، يا نوح (عليه السّلام) در سوره ي نوح، يا هود (عليه السّلام) در سوره ي هود. ولي داستان يونس در سوره ي يونس حتي به اندازه ي چند آيه هم نيست. و داستان ابراهيم (عليه السّلام) فقط در سوره ي ابراهيم نيست. و در سوره ي ابراهيم، فقط داستان ابراهيم (عليه السّلام) نيست، بلکه مضامين و قصص ديگر هم هست. و بقيه و بلکه عمده ي داستان ابراهيم (عليه السّلام) را بايد در سوره ي بقره و سوره هاي ديگر يافت. اشاره به ابراهيم (عليه السّلام) در 15 سوره ي قرآن پراکنده است ( فرهنگ موضوعي قرآن، ذيل « ابراهيم » ) يا همچنين داستان موسي (عليه السّلام) در 21 سوره پراکنده است ( پيشين، ذيل « موسي » ). نيز گفتني است که قصص قرآن، اعم از قصص انبياست. يعني در قرآن، داستان هايي جز قصص انبيا هم هست. از جمله داستان اصحاب کهف، يا داستان قارون در سوره ي قصص. بعضي شخصيت ها يا اعلام قصص قرآن عبارت است از: آدم، آزر، ابليس، ادريس، ارم ذات العماد، اسحاق، اسماعيل، اصحاب الاخدود، اصحاب الرس، اصحاب الرقيم ( که با اصحاب کهف يکي است )، اصحاب السبت، اصحاب السفينه، اصحاب الصفه ( بدون بردن نام آنها )، اصحاب الفيل، اصحاب القريه، اصحاب الکهف، بني آدم، بني اسرائيل، تُبع، ثمود، جالوت، جن، حواء ( بدون بردن نام )، حواريون، خضر ( رجل صالح )، داود، ذوالقرنين، ذوالکفل، روم، زکريا، زليخا ( بدون اسم )، زيد بن حارثه، زينب بن جحش ( بدون اسم )، سامري، سبأ، سحره، سليمان، شعيب، صالح، طالوت، عاد، عُزير، عيسي بن مريم، فرعون، قارون، کنعان بن نوح ( بدون اسم )، لقمان، لوط، حضرت محمد بن عبدالله ( صلي الله عليه و آله و سلم)، مدين، مريم، مؤتفکات ( شهرستان هاي لوط )، موسي، نصاري، نمرود، نوح، هابيل و قابيل، هاروت و ماروت، هارون، هامان، هود، يأجوج و مأجوج، يحيي، يعقوب، يونس، و يهود ( براي تفصيل ـــ فرهنگ موضوعي قرآن، ذيل « قصص قرآن » ).بعضي از قصص قرآن، مانند قصه ي آدم و ابليس و موسي و فرعون و عيسي و مريم و توفان نوح در کتاب مقدس ( عهد عتيق ) هم سابقه دارد. که هم قرآن و هم تاريخ فرهنگ رسمي اسلام و شيعه، حضرت رسول ( صلي الله عليه و آله و سلم) را بي خبر از آنها مي داند. در قرآن تصريح شده است که پيامبر ( صلي الله عليه و آله و سلم) فقط از طريق وحي از آنها باخبر شده و آنها را دريافت کرده است. ( از جمله آل عمران، 44؛ هود، 49؛ يوسف، 102؛ شوري، 52 ) و مي فرمايد: « به خوبي مي دانيم که ايشان مي گويند همانا بشري او را آموزش مي دهد. [ اين سخن درست نيست چرا که ] زبان کسي که اينان کژانديشانه ادعا مي کنند گنگ و بيگانه است واين زبان [ زبان قرآن ] عربي [شيوا ] روشن است » ( نحل، 103 ). به هر حال اگر قصه شناسان يا مستشرقان، نظري جز اين داشته باشند، مورد قبول مسلمانان و قرآن پژوهان مسلمان نيست، گفتني است که بعضي از صحابه که ابتدا از اهل کتاب ( غالباً يهودي ) بودند، سپس اسلام آورده بودند، پس از نزول قصص قرآن براي شرح و بسط آن قصص، شرح و بسط هايي از فرهنگ خود، نقل مي کردند که به آنها در مورد يهود اسرائيليات و در مورد نصاري نصرانيات گفته مي شود و غالباً از وهب بن منبه،کعب الاحبار، و عبدالله بن سلام نقل شده و در بعضي تفاسير قرآن راه يافته است و در مورد روا يا ناروا بودن آنها احاديث مختلفي نقل شده است. ( « ـــ اسرائيليات » در دايرة المعارف تشيع ).
قرآن پژوهان براي قصص قرآن فوايدي برشمرده اند: 1 ) قصص انبياء جزو برترين معارف آن روزگار بوده است، و چيزي که جز بعضي از راسخان در علم از اهل کتاب، از آن اطلاع نداشتند، از طريق وحي به پيامبر ( صلي الله عليه و آله و سلم) مي رسيد و دستمايه ي تحدي آن حضرت ( صلي الله عليه و آله و سلم) بود، و ضمناً نشان مي داد که عربها با اسلام و اين اخبار و قصص از « فرهنگ » جاهليت به درآمده اند. 2 ) معرفت به تاريخ گذشتگان. 3 ) شناخت چون و چند حرکات [ و به قول امروزيها فلسفه ] تاريخ. 4 ) موعظه و تهديد مشرکان. 5 ) اين قصص غالباً با اسلوب محاوره بيان مي شد که سبک و شيوه اي به کلي تازه در ادب عرب، و مايه ي اعجاب و تحسين شنوندگان؛ و جزو مباني هنر و اعجاز ادبي قرآن بود. 6 ) پند و عبرت گرفتن از سرگذشت پيشينيان و سبب هلاک آن، که غالباً شرک و فساد و طرد انبياء عظام الهي بوده است. 7 ) آموختن به مسلمانان که « بر و بحر وسيعست و آدمي بسيار » و فوايد ديگر ( ــــ اصول التفسير و قواعده، نوشته ي خالد عبدالرحمن العک، 68-70 ).
پس از احاديثي که دربردارنده ي شرح و بسط قصص انبيا و نيز اسرائيليات است، کهنترين منابع قصص قرآن، عبارت است از تاريخ طبري، و تواريخ ديگر مانند يعقوبي و مسعودي، عرائس المجالس في قصص الانبياء، اثر ابواسحاق احمد ثعلبي ( م 427 ق ) ؛ قصص الانبياء کسائي؛ و تفاسير قرآن از جمله ترجمه تفسير طبري، قصص برگرفته از تفسير سورآبادي؛ قصص الانبياء نيشابوري؛ تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي به کوشش عسکر حقوقي که جلد سوم آن تماماً نصوص قصص قرآن برگرفته از همين تفسير است؛ و ديگر از آثار قرآن پژوهان شيعه، قصص الانبياء قطب الدين راوندي ( به کوشش غلامرضا عرفانيان يزدي که در مقدمه ي تصحيح خود از اين اثر 174 کتاب در قصص قرآني و قصص الانبياء را معرفي کرده است ). همچنين: قصص قرآن صدرالدين بلاغي؛ اعلام قرآن محمد خزائلي؛ تاريخ انبيا، تأليف و ترجمه ي سيد محمدباقر موسوي و علي اکبر غفاري که ترجمه و توسعه و تهذيب قصص القرآن، تأليف محمداحمد جادالمولي [ و ديگران] است؛ و اثري ارزشمند به نام دراسات فنية في قصص القرآن، اثر محمود بستاني.
23 ) فقه يا احکام قرآن:
قرآن مجيد که در اصطلاح فقه و اصول به آن « کتاب » مي گويند، اولين و مهمترين مصدر تشريع احکام و منشأ فقه اسلامي است. « قرآن، جامع قوانين الهي و معيار سنجش اخبار و احاديث بوده و خواهد بود و بر همين اساس است که از زمان نزول بر پيامبر اکرم ( صلي الله عليه و آله و سلم) تا به امروز و براي هميشه به عنوان اولين مرجع احکام مورد توجه فقهاي اسلامي بوده و خواهد بود. و در تاريخ فقاهت و اجتهاد، خود گواه اين مدعاست. » ( منابع اجتهاد از ديدگاه مذاهب اسلامي، نوشته ي محمد ابراهيم جناتي، 6 ). معروف است که آيات فقهي يا آيات الاحکام در قرآن مجيد در حدود پانصد آيه است ( پيشين، 13، 14 ). ولي استنباط از قرآن، نياز به معارف بسيار و احاطه بر علوم زباني و ادبي ( از جمله لغت و نحو و معاني و بيان ) و علوم قرآن ( از جمله شناخت ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه و اسباب نزول ) و علوم شرعي و مبادي فقه و اصول دارد تا في المثل محقق دريابد که هر امري در قرآن حاکي از وجوب نيست، و هر وجوبي با امر بيان نمي شود و گاه نهي در قالب نفي و اخبار جانشين انشاء است. عملاً اگر کسي به درجه ي اجتهاد نرسيده يا لااقل قريب الاجتهاد نباشد، استنباط فقهي اش از قرآن، اتقان و اعتبار علمي ندارد. همين مسأله است که مسأله حجيت ظواهر قرآن را که پيشتر هم از آن بحث کرديم، به آساني نمي توان پذيرفت ( نيز ــــ « در حجيت کتاب »، در اصول فقه، تأليف محمد رشاد، 200 ). مراد از اين ترديد، تأييد يا تقويت موضع اخباريان نيست که کتاب را به شرط سنت و فقط از طريق سنت قابل فهم مي دانند، غافل از آنکه ائمه اطهار، (عليهم السّلام)، قرآن را ميزان و محک صدق اخبار منقول از خود شمرده اند، بلکه مراد ما تأييد موضع اصوليان و بيان ضرورت و اهميت اجتهاد است. و نهايتاً چنانکه محققان گفته اند قرآن مجيد با آنکه قطعي الصدور است، ظني الدلالة است. ( نيز ــــ اصول فقه، مظفر، ترجمه ي عليرضا هدايي، 47/2-48 ). فقها و قرآن پژوهان فقهي مشرب همه ي مذاهب اسلامي، کتب بسياري در فقه قرآن يا احکام القرآن تأليف کرده اند. قديمي ترين آنها آيات الاحکام اثر محمد بن سائب کلبي است ( م 146 ق ) و از امهات متوني که در اين زمينه موجود و مدار تحقيق و مراجعه است، اين آثار است: فقه القرآن، تأليف قطب راوندي ( م 573 ق )؛ کنز العرفان في فقه القرآن، تأليف فاضل مقداد سيوري ( م 826 ق ) که تحت عنوان تفسير شاهي به فارسي درآمده است؛ زبدة البيان، تأليف مقدس اردبيلي ( م 993 ق ) ؛ قلائد الدرر في آيات الاحکام بالاثر، تأليف احمد بن اسماعيل جزائري ( م 1150 ق ) ؛ مسالک الافهام في تفسير آيات الاحکام، تأليف فاضل جواد کاظمي ( اواسط قرن يازدهم هجري )؛ آيات الاحکام، تأليف محمد باقر قاييني ( م 1352 ق ). و در عصر جديد دو اثر خوش تدوين در اين زمينه از سوي دانشمندان شيعه عرضه گرديده است. نخست، ادوار فقه ( مجلد دوم ) اثر محمود شهابي، ديگر احکام قرآن، اثر محمد خزائلي ( نيز ــــ منابع اجتهاد پيشگفته، 9-10 که 32 اثر از آثار فقهاي شيعه و دهها اثر از فقهاي ساير مذاهب اسلامي را معرفي کرده است ).24 ) ترجمه ي قرآن:
درباره ي جواز ترجمه ي قرآن، قرنها بين علما و فقهاي مذاهب اسلامي بحث و اختلاف نظر بوده است و چون اغلب فقها و ائمه اربعه ي اهل سنت ( جز ابوحنيفه که قول اولش بر جواز بوده، سپس آن را موکول به ندانستن عربي کرد ) حکم داده اند که خواندن فاتحه و سوره در نماز جز به عربي روا نيست، بعضي استنباط کرده اند که شايد اصولاً ترجمه ي قرآن به هيچ زباني روا نيست. اما سابقه ي ترجمه ي قرآن بسيارکهن است و معروف است که سلمان فارسي بسم الله الرحمن الرحيم را به « نام يزدان بخشاينده » ترجمه کرده بوده است. ( تاريخ قرآن، راميار، ص 653 ). در اين زمينه قولي مهم وجود دارد. سرخسي در کتاب المبسوط ( قاهره، 1324 ق، 37/1 ) مي نويسد: اهل فارس نامه اي به سلمان فارسي نوشتند که فاتحه را براي آنان به فارسي بنويسد، و نوشت. آنگاه آنان آنچه را که نوشته بود در نماز مي خواندند، تا زبانشان نرم [ و قادر به تلفظ عربي ] شد. و اين امر را به نبي اکرم ( صلي الله عليه و آله و سلم) عرض کردند، حضرت انکاري نفرمودند. » عبداللطيف طيباوي ( 1910-1981 ) مقاله ي پرباري تحت عنوان « احکام ترجمة قرآن الکريم و تاريخها » نوشته است ( ــــ مجلة مجمع اللغة العربية بدمشق، المجلد الرابع و الخمسون، الجزء الثالث، شعبان 1399 ق/ 1979 م، صص 635-660 ) طيباوي با نقد تاريخي و اظهار اينکه در عهد رسول الله ( صلي الله عليه و آله و سلم) ايرانيها اسلام نياورده بودند، تا چنين مشکلي برايشان پيش آيد، اين قول را رد مي کند. استاد محمد حميدالله که استدراکاتي بر مقاله ي طيباوي در همان نشريه ( المجلد الخامس و الخمسون، الجزء الاول، صفر الخير 1400 ق/1980 م، صص 362-365 ). نوشته است، نقد و جرح طيباوي را در اين مورد رد مي کند و مي گويد در روايت « بلاد فارس » نيامده است، بلکه « قوم من الفرس » آمده است و بين صحابه و بين بسياري از ساکنان يمن، ايرانيان مسلمان بسيار بوده اند. ابوحنيفه نخستين فقيه بزرگي است که به جواز قرائت قرآن به فارسي در نماز فتوا داده است، و بر مبناي رأي او بعضي از يارانش به جواز ترجمه ي قرآن در نماز به زبان هاي ديگر از جمله ترکي، هندي، سرياني و عبري رأي داده اند. ابويوسف و شيباني، معاصران ابوحنيفه، با او مخالفت ورزيده و قرائت قرآن را به فارسي فقط براي کسي که عاجز از قرائت عربي باشد، تجويز کرده اند. بعضي از محققان نيز برآنند که ابوحنيفه بعدها از قول خود بازگشته است. ( ــــ الهداية في الفروع، تأليف علي المرغيناني، هند، 1302 ق، 86/1 ). از قدما، سيوطي و از معاصران، محمد رشيد، رضا در تفسير المنار (313/9، 319-320 ) قائل به رجعت ابوحنيفه از حکم خود شده اند. گويا پيروان ابوحنيفه در گذشته و حال به اين جواز عمل نکرده اند. و همواره نماز را به عربي خوانده اند. قوي ترين حجت طرفداران ترجمه ي قرآن اين است که خداوند مي فرمايد: لاَ يُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَهَا ( بقره، 285 ). با اين وصف، شافعي چنين حکم داده است که قرائت قرآن جز به عربي جايز نيست، زيرا قرآن به اين زبان نازل شده است و به زبان ديگر، و در ترجمه، ديگر قرآن نيست؛ و معجزه بودن قرآن منوط به عربي بودن آن است؛ و چون به زبان ديگر ترجمه شود، صفت اعجازش از بين مي رود. ولي کسي که عاجز از قرائت به عربي باشد، بايد در نماز به جاي قرائت سوره هاي قرآن، تسبيح يا تهليل گويند ( ــــ مقاله ي طيباوي؛ پيشگفته، صص 640-641 ). جاحظ بر آن است که ترجمه ي شعر عربي ممکن نيست، زيرا چون حکمت عرب ( شعر عربي ) به غير عربي بر مي گردد، اعجاز و هنرش بر باد مي رود. سپس مي گويد که ترجمه ي قرآن از شعر هم دشوارتر و خطرات آن بزرگتر است. ( ــــ کتاب الحيوان، تحقيق عبدالسلام محمد هارون، قاهره، 1353 ق، 74/1-77 ). اخوان الصفا هم قائل به ترجمه ناپذيري قرآن اند. ( ــــ رسائل اخوان الصفا، قاهره، 1347 ق/ 1928 م، 153/3، 171، 353 ). در عصر جديد محمدرشيد رضا قائل به غير ممکن بودن ترجمه ي قرآن به هر زبان ديگر، و لزوم جهد بليغ هر مسلمان براي حفظ بعضي سوره هاي قرآن براي قرائت در نماز است، ولي جز در مورد نماز، ترجمه ي آزاد با تفسيري يا نقل به معني را بي اشکال مي داند. و شيخ مصطفي المراغي، شيخ جامع الازهر و صاحب تفسير معروف، بر وفق مذهب حنفي، قرائت ترجمه ي حروف به حرف قرآن را به زبان هاي ديگر در نماز جايز مي دانست و ترجمه ي قرآن را به زبان هاي ديگر مفيد مي شمرد و تشويق مي کرد، چنانکه به پيکتال که اصلاً انگليسي بود و اسلام آورده بود، در ترجمه ي قرآنش به انگليسي مدد مي رساند. از سوي ديگر علماي شيعه، جز در مورد نماز، همواره طرفدار جواز و لزوم ترجمه ي قرآن بوده اند ( از جمله ــــ رأي و نظر صريح آيت الله خويي در البيان، تعليقه ي 5 ). ترجمه ي قرآن به فارسي گويا ( قطع نظر از يک ترجمه ي کهن سندي که محفوظ نمانده است ) قديمي ترين و نخستين ترجمه ي قرآن به زبان ديگر است و بيش از هزار سال پيشينه دارد. تاکنون قديمي ترين ترجمه ي فارسي، ترجمه ي تفسير طبري دانسته مي شد، که در اواسط قرن چهارم هجري در ماوراءالنهر، به دستور منصور بن نوح ساماني، و تجويز علماي عصر، صورت گرفته است. اما ترجمه ي معروف به قرآن قدس که در سال هاي اخير به کوشش دکتر علي رواقي انتشار يافته است، از آن هم کهن تر مي نمايد. ترجمه ي قرآن موزه ي پارس، که تصحيح و طبع آن نيز به کوشش دکتر رواقي انجام گرفته، ترجمه اي ناقص اما بسيار ارزشمند، از حدوداً اوايل قرن پنجم هجري است.« ترجمه ي قرآن مورخ 556 ق » به کوشش دکتر محمد جعفر ياحقي انتشار يافته است. محمد آصف فکرت فهرست توصيفي نسخ خطي قرآنهاي مترجم ( ترجمه دار ) کتابخانه ي مرکزي آستان قدس رضوي را که جلد اول آن، معرفي 326 ترجمه را در بردارد، منتشر کرده است. ترجمه هاي کهن ديگر که در دل تفاسير آمده است عبارتند از: ترجمه ي مندرج در تفسير تاج التراجم في تفسير القرآن للاعاجم، تأليف عمادالدين طاهر اسفرايني ( م 471 ق ) مشهور به شهفور که به کوشش آقاي نجيب مايل هروي نزديک به انتشار است؛ ترجمه ي مندرج در تفسير قرآن مجهول المؤلف، مشهور به « تفسير کمبريج » ( به خاطر آنکه تنها نسخه ي ناقص بازمانده از آن در کتابخانه ي دانشگاه کمبريج محفوظ بوده است ) که به کوشش دکتر جلال متيني در 2 مجلد انتشار يافته است؛ ترجمه ي تفسير سورآبادي [= ابوبکر عتيق نيشابوري] که ترجمه ي آيات و قصص قرآني آن به کوشش استاد يحيي مهدوي و مهدي بياني در دو مجلد انتشار يافته است، و کلِّ تفسير به همت آقاي علي اکبر سعيد سيرجاني در دست طبع است. گفتني است که سورآبادي در سال 494 ق درگذشته است؛ ترجمه ي قابل توجه و مهم ديگري که باز در دل تفسيرمحفوظ مانده است، ترجمه ي مندرج در تفسير نوبت اول کشف الأسرار و عُدة الابرار، اثر ابوالفضل ميبدي ( م 520 ق ) است که بر مبناي گسترش امالي تفسيري خواجه عبدالله انصاري تدوين شده است. پس از آن، ترجمه ي مندرج در تفسير ابوالفتوح رازي شايان ذکر است. پس از ترجمه هاي مندرج در تفسير منهج الصادقين ملا فتح الله کاشاني و تفسير جلاءُ الاحزان [ = تفسير گازر ]، که اهميت طراز اولي ندارند، به يک ترجمه ي بسيار شيوا مي رسيم: ترجمه ي شاه ولي الله دهلوي ( م 1176 يا 1179 ق ) که بارها در هند و پاکستان به طبع رسيده است. از سراسر عصر قاجار يک ترجمه ي قابل توجه باقي مانده است که به قلم محمد طاهر مستوفي شيباني معروف به بصيرالملک است که از رجال فرهنگي و درباريان ناصرالدين شاه بوده است. اين ترجمه بارها، از جمله در سال 1344 ش از سوي انتشارات محمدحسن علمي به طبع رسيده است.
در عصر جديد نخستين ترجمه ي مهم قرآن مجيد، ترجمه ي عبدالحسين آيتي معروف به آواره ( 1288-1371 ق ) است که در جواني از سلک روحاني به درآمد و به بهائيه گرايش يافت و کتاب الکواکب الدرية في مآثر البهائية را در تاريخ بهائيت نوشت و از مبلغان طراز اول اين فرقه گرديد. سپس از ناراستيهايي که ديد سرخورد و از بهائيت تبري جست و کتاب کشف الحيل ( 3 جلد، 1310 ش ) را در رد بهائيت و بيان پشيماني خود نوشت. ترجمه ي او از قرآن مجيد کتاب نُبي يا قرآن فارسي نام داد. ( 3 جلد، يزد، 1326-1326 ش ). ( درباره ي او ــــ دايرة المعارف تشيع، 241/1-242 ).
بهترين و شايد آخرين ترجمه ي تحت اللفظي قرآن در عصر جديد، ترجمه ي محمدکاظم معزي است که بارها تجديد چاپ يافته است. مرحوم محيي الدين مهدي الهي قمشه اي ( 1318-1393 ق/ 1352 ش ) از عرفا و شعرا و علماي ذوفنون معاصر در حدود سال هاي 1320 ش ترجمه ي خوشخواني از قرآن کريم به دست داد. به تحقيق هيچ ترجمه اي از ترجمه هاي جديد قرآن اين چنين با استقبال عظيم مردم مواجه نشده که بارها به تجديد چاپ رسيده است. حسن و عيب اين ترجمه يک چيز و آن افزودن و مزج تفسير با ترجمه است. با وجود اين اقبال بي سابقه ي مردم، قرآن پژوهان اين ترجمه را آکنده از اغلاط علمي مي دانند ( براي تفصيل ــــ نقد بسيار مفصل بهاءالدين خرمشاهي بر اين ترجمه در کتاب حاضر ).
در عصر جديد که اصولاً صناعت ترجمه بهبود کلي يافته است، ترجمه ي تحت اللفظي قرآن مجيد نيز موقوف شده است. ترجمه ي مرحوم ابوالقاسم پاينده ( 1290-1363 ش ) نويسنده و مترجم پرکاري که ترجمه ي تاريخ طبري يکي از کارهاي اوست، ترجمه اي متين و استوار است ولي خالي از اغلاط نيست؛ علامه محمد فرزان نقد مفصل و عالمانه اي بر آن نوشته است. تا پيش از انقلاب اسلامي ايران ( 1357 ش ) دو ترجمه ي قابل توجه از قرآن نيز داريم؛ ترجمه ي حکمت آل آقا؛ و ترجمه ي زين العابدين رهنما ( همراه با توضيحات در پاي صفحه، در 4 مجلد ). پس از انقلاب اسلامي توجه به ترجمه ي قرآن در ايران بالا گرفته است و چندين ترجمه انتشار يافته است. ازجمله ترجمه ي جلال الدين فارسي؛ ترجمه ي محمدباقر بهبودي با عنوان معاني القرآن که ارزش علمي آن نازل شده است، ولي از نظر احتوا بر تفسير همانند ترجمه ي قمشه اي است ( ــــ نقد بهاءالدين خرمشاهي بر اين دو ترجمه در کتاب حاضر؛ همچنين ــــ نقد محققانه ي حسين استادولي بر ترجمه ي بهبودي در مجله ي مترجم، ويژه ي ترجمه قرآن، 1372 ش ). همچنين ترجمه ابوالقاسم امامي؛ ترجمه ي محمد خواجوي ( ــــ نقد خرمشاه در کتاب حاضر ). ترجمه اي که بيشتر از ساير ترجمه هاي جديد از استقبال مردم برخوردار بوده است، ترجمه ي شيواي عبدالمحمد آيتي است ( ــــ نقد خرمشاهي در کتاب حاضر ). چند ترجمه ي ديگر نيز به قلم سيد جلال الدين مجتبوي، علي اصغر حلبي، محمدمهدي فولادوند، محمدحسين روحاني و بهاءالدين خرمشاهي ( همراه با توضيحات و واژه نامه عربي - فارسي ) در مراحل مختلف طبع و نزديک به انتشار است.
طبق آمار منتشر شده در « کتاب شناسي جهاني ترجمه هاي قرآن مجيد » ( به انگليسي، ويراسته ي اکمل الدين احسان اوغلي، طبع استانبول ) که کتاب شناسي ترجمه هاي قرآن را به هر زبان، از سال 1515 تا 1980 م در بر دارد، قرآن مجيد از آغاز تا زمان تأليف اين کتاب شناسي ( 1980 م ) به 65 زبان ترجمه شده است. روي هم رفته مشخصات کتابشناختي 2.762 ترجمه و تفسير قرآن ( به اعتبار اينکه دربردارنده ي ترجمه است ) در اين اثر آمده است. قديمي ترين ترجمه ي قرآن به زبان هاي اروپايي، ترجمه ي انگليسي ناقصي است که در سال 1515 م منتشر شده، ولي نخستين ترجمه ي کامل به زبان لاتين است که در سال 1543 م انتشار يافته است. بهترين ترجمه هاي فرانسوي قرآن، ترجمه کازيميرسکي و ترجمه ي بلاشر است. بهترين ترجمه هاي آلماني قرآن، ترجمه ي اولمان، ترجمه ي هنينگ، و اخيراً ترجمه ي همراه با توضيحات و واژه نما ( کنکور دانس ) اثر رودي پارت است. در دايرة المعارف اسلام ( در پايان مقاله ي « قرآن » ) از هشت ترجمه ي قرآن به روسي ياد شده است. آخرين و بهترين ترجمه ي قرآن به روسي، که در مقاله ي مزبور به آن اشاره شده است، ترجمه ي اسلام شناس شهير روسي کراچفسکي است ( 1963 م ). نظر به اهميت بيشتر زبان انگليسي، در اينجا به ترجمه هاي انگليسي قرآن مبسوط تر مي پردازيم. ذيلاً 34 ترجمه ي کامل قرآن مجيد را که به قلم مسلمان ها و نيز غيرمسلمان ها به انگليسي درآمده است. با اشاره اي کوتاه به هر يک، ياد مي کنيم.
الف ) ترجمه ي انگليسي مسلمانها از قرآن:
1 ) ترجمه ي محمد ابوالحکيم خان ( پاتيالا، 1905 م، ترجمه اي تحت اللفظي و داراي تمايلات قادياني است ). 2 ) ميرزا حيرت دهلوي ( دهلي، 1912م؛ نثر ترجمه ضعيف است ). 3 ) ابوالفضل ميرزا ( الله آباد، 1912 م، همراه با اندکي يادداشت ). 4 ) محمد مارمدوک ويليام پيکتال ( لندن، 1930 م؛ داراي نثر فاخر و سبک کتاب مقدس است. اين ترجمه تا سال 1980 م، 24 بار به طبع رسيده است. از بهترين ترجمه هاي انگليسي قرآن است ). 5 ) عبدالله يوسف علي ( لاهور، 1934-1937. اين ترجمه تا سال 1988 م، 35 بار به چاپ رسيده است؛ داراي يادداشت هاي توضيحي بسيار در پاي صفحات. از بهترين ترجمه هاي قرآن به انگليسي ). 6 ) عبدالمجيد دريابادي ( لاهور، 1941-1957 م، همراه با يادداشت. ترجمه اي است دقيق با نثر انگليسي خوب ). 7 ) علي احمدخان جولندري ( لاهور، 1962 م؛ ترجمه اي ضعيف و داراي اشتباهات ) 8 ) ميراحمدعلي ( کراچي، 1964؛ همراه با يادداشت هاي بسيار از نظرگاه شيعه ي اماميه، با بحثي جامع در رد تهمت تحريف قرآن ) 9 ) عبدالرحمن طارق و زين الدين گيلاني ( لاهور، 1966 م، بدون متن قرآن، اثر متوسط ). 10 ) سيدعبداللطيف ( حيدرآباد، 1969 م، بدون متن قرآن، و بدون يادداشت، اثري متوسط ). 11 ) ميرهاشم علي ( توکيو، 1974 م. همراه با تقسيمات جديد و داخلي سوره ها با نثر خوب ). 12 ) تقي الدين هلالي و محمد محسن خان ( شيکاگو، 1977 م. با توضيحاتي برگرفته از تفسير طبري و ابن کثير. داراي گرايش هاي سلفي ). 13 ) محمد احمد مفسر ( لندن، 1979 م. ترجمه اي است تفسيرآميز و داراي آراء غريب در تفسير ). 14 ) محمد اسد ( جبل طارق، 1980 م. مترجم از يهوديت به اسلام درآمده است. او بعضي مسلمات قرآني از جمله افتادن ابراهيم در آتش و سخن گفتن عيسي در مهد را منکر است و به نحو ديگر ترجمه و تفسير مي کند. همراه با يادداشت هاي توضيحي وتفسيري و چند مقاله ي ضميمه ). 15 ) محمود ي. زيد ( بيروت، 1980 م؛ مبتني بر ترجمه ي ن.ج. داود از قرآن، و گاه اشتباهات ترجمه ي او را تکرار مي کند ). 16 ) شيخ محمد سرور ( الم هورست، 1981 م. به ميزان نود درصد اقتباس و انتحال از ترجمه ي محمدعلي لاهوري از قرآن است، و در فهرست موضوعي اش مدخلهايي از معتقدات شيعه مانند امامت، شهادت حسين بن علي (عليه السّلام)، خمس، و غيره وارد شده، حال آنکه ترجمه اصولاً فاقد يادداشت هاي توضيحي است ). 17 ) احمدعلي ( کراچي، 1984 م. آراء اصالت عقلي غريب و شاذي درباره ي جهنم و سنگباران لشکر حبشه و نظاير آن دارد که در ترجمه اش منعکس است ). 18 ) ت.ب. اروينگ ( ورمونت، 1985 م؛ نخستين ترجمه ي قرآن به انگليسي امريکايي. نه متن قرآن را به همراه دارد و نه يادداشت هاي توضيحي. درباره ي اين ترجمه ــــ مقاله ي بهاءالدين خرمشاهي در کتاب سير بي سلوک، و کتاب حاضر ). 19 ) م.م. خطيب ( لندن، 1986 م. ترجمه اي خوشخوان با نثري پاکيزه و بدون گرايش به نثر کتاب مقدسي، به نحوي که در ترجمه پيکتال، يوسف علي، و دريابادي ديده مي شود. شامل مقدمه اي درباره ي اسلام و سيره ي نبوي و يادداشت هاي توضيحي. داراي معدودي بي دقتي در ترجمه ي بعضي آيات. 20 ) م. فاطمي ( لاهور، بدون تاريخ ).ب ) ترجمه ي انگليسي غير مسلمان ها از قرآن:
21 ) محمدعلي ( لاهور، 1917 م. تا سال 1988 م بيش از ده بار به طبع رسيده است، داراي گرايش قادياني از جمله در نفي خاتميت پيامبر حضرت رسول ( صلي الله عليه و آله و سلم)، و انکار بعضي معجزات منعکس در قرآن؛ زبان ترجمه هم پاک و پيراسته نيست ). 22 ) غلام سرور ( سنگاپور، 1980 م. تا سال 1988 م 8 بار چاپ شده است. داراي گرايش هاي قادياني. در مقدمه، نقد درخشاني درباره ي ترجمه هاي قرآن به قلم سيل، رادول، پامرو محمدعلي دارد. متن قرآن و نيز يادداشت هاي توضيحي به همراه ندارد ). 23 ) شيرعلي ( لاهور، 1955 م. تا سال 1988 م 13 بار تجديد چاپ شده است. اين ترجمه، ترجمه ي رسمي قاديانيهاست و آراء و عقايد آنان را در ترجمه ي خود بيش از ديگران راه داده است. 24 ) صلاح الدين پير ( امين آباد، 1960م. اين ترجمه هم داراي گرايش هاي قادياني است ). 25 ) خادم رحمان نوري ( شيلونگ، 1964 م. داراي تمايلات قادياني و صوفيانه ). 26 ) ملک غلام فريد ( ربوه، 1969 م. اين ترجمه همراه تفسيري است که مبتني بر ترجمه ي اردوي ميرزابشيرالدين محمود احمد است. داراي گرايش هاي قادياني است ). 27 ) ظفرالله خان ( لندن، 1970 م. از ترجمه هاي قابل توجه قاديانه است که همچون ساير مترجمان قادياني، خاتميت نبوت پيامبر اسلام ( صلي الله عليه و آله و سلم) را قبول ندارد ). 28 ) الکساندر راس ( لندن، 1649 م. اين ترجمه تا سال 1988 م 8 بار به طبع رسيده است. ) 29 ) جورج سيل ( لندن، 1734 م. در سال 1975 م صد و بيست و سومين طبع آن انتشار يافت. شامل مباحثي درباره ي سيره و قرآن است). 30 ) ج.م. رادول ( لندن، 1861 م. سوره ها را به ترتيب سنوي ( به ترتيب نزول ) مرتب کرده است. پيامبر ( صلي الله عليه و آله و سلم) را مؤلف قرآن مي داند. تا سال 1980 م 32 بار تجديد چاپ يافته است. در هر حال جزو ترجمه هاي خوب قرآن بشمار مي آيد ). 31 ) هـ. پامر ( لندن، 1880 م تا سال 1980 م 15 بار به طبع رسيده است ). 32 ) ريچارد بل ( لندن، 1937 م. قائل به تقطيع هر گروه از آيات بر وفق يک نوبت وحي است و مقدمه ي مفصلي در تاريخ قرآن و ترتيب توالي آيات قرآن نوشته است. که به صورت مجلدي مستقل همراه اين ترجمه و سپس جدا از آن با تهذيب و تنقيح مونتمگري وات منتشر شده است ). 33 ) آرتور جان آربري ( لندن، 1955 م تا سال 1988 م 12 بار تجديد چاپ يافته است. فاقد يادداشت هاي توضيحي. اما داراي مقدمه اي ارزشمند در باب اهميت سبک قرآن است. اين ترجمه در مجموع به عنوان بهترين ترجمه ي قرآن به قلم يک غيرمسلمان شناخته شده است ). 34 ) ن.ج. داود ( لندن، 1956 م تا سال 1988 م 11 بار تجديد طبع يافته است. داود يک يهودي عراقي است. در چاپ هاي اول، سوره ها را طبق نزول مرتب کرده بود، و نه متن قرآن را به همراه داشت و نه شماره هاي آيات را ياد کرده بود. اين ترجمه طبع انتشارات معروف پنگوئن است و در چاپ هاي اخير، نظم و ترتيب آن را بر وفق قرآن رسمي جهان اسلام درآورده اند. ( منبع معرفي ترجمه هاي سي و چهارگانه انگليسي قرآن، مقاله « کتاب شناسي توصيفي ترجمه هاي انگليسي قرآن کريم » ( به انگليسي ) نوشته ي ا. قدوايي در نشريه ي همدرد اسلاميکوس، دوره ي 11، شماره ي 4، زمستان 1988 م است ).منبع مقاله :
خرمشاهي، بهاء الدين؛ (1389 )، قرآن پژوهي (1)، تهران: شرکت انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ چهارم.
/ج
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}