نويسنده: آنتوني گيدنز
مترجم: منوچهر صبوري




 

کليساها و مذاهب، سازمانهاي مذهبي برخوردار از نظامهاي اقتدار تعريف شده هستند. در اين سلسله مراتب، مانند حوزه هاي ديگر زندگي اجتماعي، زنان اکثراً از قدرت محروم گرديده اند. اين مسأله در مسيحيت بسيار روشن است، اما ويژگي کليه ي اديان عمده ي ديگر نيز هست.

تصويرهاي ذهني ديني

دين مسيح از نظر نمادگرايي و نيز سلسله مراتب آن قطعاً مردانه است. در حالي که مريم، مادر عيسي، ممکن است گاهي چنان در نظر گرفته شود که گويي داراي ويژگيهاي الهي بوده است، اما خدا پدر است، يعني يک نماد مذکر، و عيسي شکل بشري يک مرد را گرفت. تصوير آفرينش زن، تصوير خلق او از دنده ي مرد است. شخصيتهاي مؤنث متعددي در متون کتاب مقدس وجود دارند، و بعضي به گونه اي تصوير شده اند که خيرخواهانه يا دليرانه رفتار مي کنند، اما نقشهاي اصلي متعلق به مردان است. براي مثال هيچ زني همپايه ي موسي وجود ندارد، و در کتاب عهد جديد همه ي حواريون مرد هستند.
اين واقعيات از ديد فعالان جنبشهاي زنان پنهان نمانده است. در سال 1895، اليزابت کدي استانتون مجموعه تفسيرهايي بر کتاب مقدس، تحت عنوان انجيل زنان(1) منتشر کرد. (Stanton, 1985) به نظر او، خدا زنان و مردان را به عنوان موجوداتي هم ارز آفريده، و انجيل بايد کاملاً اين واقعيت را منعکس کند. او معتقد است که خصلت مردانه انجيل، نظر معتبر خداوند را منعکس نکرده، بلکه اين واقعيت را نشان مي دهد که اين کتاب به وسيله ي مردان نوشته شده است. در سال 1870 کليساي انگلستان کميته اي را تشکيل داد تا کاري را انجام دهند که قبلاً بارها انجام شده بود- يعني تجديدنظر در متون کتاب مقدس و مطابق روز کردن آن. همان گونه که اليزابت کدي استانتون خاطر نشان ساخته است در اين کميته حتي يک زن عضويت نداشت. او مي گويد که دليلي ندارد تصور کنيم که خدا مرد است، زيرا در کتاب مقدس به وضوح ذکر گرديده است که همه ي انسانها به صورت خداوند آفريده شدند. هنگامي که يکي از همکاران او يک کنفرانس حقوق زنان را با حمد "خداوند، مادر ما"(2) افتتاح کرد واکنش تندي را از سوي مقامات کليسا برانگيخت، با اين همه، استانتون در تشکيل کميته ي تجديدنظر زنان(3) مرکب از بيست و سه زن براي دادن نظر مشورتي به او در تهيه انجيل زنان پافشاري کرد.
او در مقدمه ي کتابش موضع خود را به اختصار بيان کرد:
قانون شرع و قانون مدني، کليسا و دولت، کشيشان و قانونگذاران، احزاب سياسي و فرق مذهبي همه به ما آموخته اند که زن بعد از مرد، از مرد، و براي مرد، موجودي پست و تابع مرد آفريده شده است. سبکها، شکلها، تشريفات و رسوم جامعه، آيينها و انضباط کليسا همه از اين انديشه ناشي مي شوند.... به آنها که بينش الهي براي ترجمه و تفسير، جابه جايي و تبديل صورت اين موجود بيچاره رقت انگيز به يک شخصيت سرافراز، بزرگ، شايسته پرستش به عنوان مادر نوع بشر دارند، به خاطر آنکه بهره اي از قدرت اسرارآميز و پنهان حکيمان روحاني(4) شرقي را دارند بايد تبريک گفت. (Stanton, 1985, pp. 7-8; Gage, 1980 که نخستين بار در سال 1893 منتشر گرديده است)
خدايان زن غالباً در اديان سراسر جهان يافت مي شوند. اين خدايان گاه برخوردار از روحيه ي "زنانه"، آرام و مهربان پنداشته مي شوند؛ در موارد ديگر الهه ها همچون نابودکنندگان ترسناکي ظاهر مي شوند. براي مثال، خدايان جنگجوي زن نسبتاً فراوان اند، اگرچه در زندگي اجتماعي واقعي زنان خيلي به ندرت رهبران نظامي هستند. هيچ گونه مطالعه ي گسترده اي درباره ي دخالت واقعي يا نمادي زنان در اديان مختلف تاکنون انجام نگرفته است. اما به نظر مي رسد مذاهبي که در آنها زنان يا به طور نمادي يا به عنوان مراجع مذهبي نقش مسلط دارند، اگر هم وجود داشته باشند، بسيار اندک اند. (Bynum et al., 1986)
آيين بودا را به عنوان نمونه در نظر بگيريم. زنان در آموزشهاي بعضي از فرقه هاي بودايي به عنوان شخصيتهاي مهمي ظاهر مي شوند. به ويژه در شاخه اي از اين دين، يعني آيين بودايي مهايانا،(5) زنان به ويژه به گونه ي مطلوبي حضور دارند. اما همان گونه که يک محقق برجسته درباره ي اين موضوع نوشته است، به طور کلي آيين بودايي- مانند مسيحيت- "نهادي است آفريده ي مردان و يک ساخت قدرت پدرسالارانه بر آن حاکم است" و در اين ساخت قدرت هر چيز زنانه اساساً "غيرديني، بي قدرت، نامقدس و ناقص پنداشته مي شود". (Paul, 1985, p.19) تصاوير متضادي از زنان در متون مقدس بودايي به چشم مي خورد، که بدون ترديد نگرشهاي مبهم مردان را نسبت به زنان در دنياي مادي منعکس مي کند. از يک سو، زنان فرزانه، مادرانه و مهربان جلوه گر مي شوند؛ از سوي ديگر مرموز، آلوده کننده و ويرانگر، و همچون بلاي هولناک.
اگر نظر فويرباخ را بپذيريم که دين ارزشهاي ديرپاي جامعه را بيان مي کند اين موضوع که همه ي اديان بر تصويرهاي مردانه تأکيد ورزيده اند نمي تواند شگفت آور باشد.

زنان در سازمانهاي ديني

در آيين بودايي به طور سنتي به زنان اجازه داده شده است راهبه باشند، که تنها راه بيان مستقيم اعتقاد ديني زنانه در مسيحيت نيز بوده است. زندگي رهباني از شيوه هاي عمل گروههاي بسيار قديمي مسيحي ناشي مي شود، که در منتها درجه ي فقر زندگي کرده به تفکر و عبادت مي پرداختند. اين افراد (که بسياري از آنها زاهدان گوشه نشين بودند) و گروهها چندان ارتباطي با کليساي رسمي نداشتند، اما در اوايل قرون وسطي کليسا توانسته بود کنترل بيشتر فرقه هايي را که اين گروهها بنياد نهاده بودند به دست آورد. صومعه ها به صورت ساختمانهاي ثابت در آمدند، و ساکنان آنها به نظام اقتدار کليساي کاتوليک وابسته شدند. بعضي از پرنفوذترين فرقه هاي رهباني مردانه، مانند سيسترسين(6)ها و اگوستينين(7)ها در قرنهاي دوازدهم و سيزدهم- يعني دوران جنگهاي صليبي- بنياد نهاده شدند. اکثريت فرقه هاي رهباني زنان در حدود دو قرن بعد تأسيس شدند. اما تعداد اعضاي آنها تا قرن نوزدهم نسبتاً اندک بود. بسياري از زنان در اين زمان تا اندازه اي به علت گشوده شدن راه به دست آوردن مشاغلي در آموزگاري و پرستاري، راهبه مي شدند، زيرا اين مشاغل زير نظارت فرقه هاي ديني بود. با جدا شدن اين حرفه ها از کليسا، نسبت زنان در اين مراتب نيز يکباره کاهش يافت.
اگرچه شعاير و مراسم فرقه هاي مختلف با يکديگر فرق مي کنند، همه ي راهبه ها به عنوان "عروسان مسيح" در نظر گرفته مي شوند، و تمايلات جنسي را ترک مي کنند. پيش از انجام دادن تغييراتي در بعضي از فرقه هاي رهبانيت در دهه هاي 1950 و 1960، مراسم "ازدواج" مفصلي انجام مي شد، که در طي آن راهبه اي که دوره ي آموزش مذهبي را آغاز مي کرد موي خود را کوتاه کرده، نام مذهبي خود را دريافت مي کرد، و حلقه ي عروسي به او داده مي شد. نوآموز آزاد است که صومعه را ترک کند، يا مي تواند اخراج شود. اما، پس از چندين سال پيمان عضويت دايمي بسته مي شود؛ از آن پسر ترک صومعه ممکن است موجب تکفير شود- يعني طرد شدن توسط کليساي کاتوليک.
فرقه هاي رهبانيت زنان امروز گوناگوني قابل ملاحظه اي از نظر اعتقادات و شيوه هاي زندگيشان نشان مي دهند. (Campbell-Jones, 1979) در بعضي صومعه ها، خواهران لباس سنتي کامل مي پوشند، و به انجام دادن وظايف جاري مقرر مي پردازند. برعکس بعضي صومعه هاي ديگر، نه تنها در ساختمانهاي جديد استقرار يافته اند، بلکه بسياري از مقررات قديمي را رها کرده اند، و راهبه ها لباس معمولي مي پوشند. محدوديتهاي صحبت با ديگران در بعضي مواقع روز، همراه با مقررات مربوط به حالت بدن، مانند راه رفتن در حالت دست به سينه و در حالي که دستها زير لباس پنهان شده اند تخفيف يافته اند. اين تغييرات به موجب فرمانهاي شوراي واتيکان در دهه ي 1960 امکان پذير گرديد.
کساني که در فرقه هاي رهبانيت هستند بنا به تعريف چندان قدرتي يا هيچ قدرتي در درون سلسله مراتب کليسا اعمال نمي کنند، اگرچه تابع آن هستند. وجود مراتب رهبانيت زنان به زنان هيچ گونه قدرت مستقيمي در سازمانهاي ديني بزرگتر نداده و اين سازمانها در کليساهاي کاتوليک و انگليکن تقريباً منحصراً تحت سلطه ي مردان اند، اگرچه اکنون زير فشار شديدي از جانب سازمانهاي زنان قرار گرفته اند. در سال 1977، "مجمع مقدس براي اصول عقيدتي دين"(8) در رم، رسماً اعلام کرد که زنان نمي توانند وارد مراتب روحانيت کاتوليک شوند. دليلي که ارائه شده بود اين بود که عيسي زني را فرا نخواند که يکي از حواريونش بشود. (Noel, 1980) سال 1987 رسماً از سوي کليساي کاتوليک به عنوان "سال مدونا"(9) تعيين گرديد و به زنان توصيه شد نقشهاي سنتي خود را به عنوان همسر و مادر از ياد نبرند.
در کليساي انگلستان زنان مي توانند به سمت دستيار کشيش(10) برگزيده شوند، اما اين موقعيت مبهم است. آنها رسماً جزو افراد غيرروحاني هستند، و تا اين اواخر اجازه نداشتند شعاير ديني مهم مانند برکت دادن يا تشريفات ازدواج را برگزار کنند. از سوي ديگر، آنان با هدايت يک کشيش مي توانند برخي وظايف از جمله مراسم مذهبي معيني را اداره کرده و تشريفات غسل تعميد را انجام دهند. در سال 1968 گزارشي توسط کميته ي دايمي "شوراي عمومي کليسا"(11) دستگاه حاکمه ي کليساي انگلستان، براي بررسي قوانيني منتشر گرديد که در صورت پذيرفتن زنان به مراتب کشيشي مورد نياز خواهد بود. اين گروه شامل ده مرد و دو زن بود. وظيفه ي آنها اين بود که "تدابير دفاعي" لازم براي روبه رو شدن با ايرادات "افرادي را بررسي کنند که در درون کليساي انگلستان، به دليلي، نمي توانند انتصاب زنان را به عنوان کشيش بپذيرند." (Aldridge, 1987, p.377) از احساسات وآرزوهاي خود زنان سخني به ميان نيامده بود.
دين مسيح اساساً برخاسته از جنبشي انقلابي بود، اما برخي از کليساهاي عمده ي مسيحي از لحاظ نگرش خود نسبت به زنان، از جمله ي محافظه کارترين سازمانها در جوامع امروزي هستند. کشيشان زن مدتهاست که در برخي فرقه ها و مذاهب پذيرفته شده اند، اما کليساهاي کاتوليک و انگليکن در حمايت رسمي از نابرابري هاي زن و مرد پافشاري مي کنند. در يک برنامه ي راديويي در اوت 1987 از گراهام ليونارد،(12) اسقف انگليکن لندن پرسيده شد آيا فکر مي کند ديدن منظم يک زن در محراب تأثيري بر برداشت مسيحيان از مفهوم خداوند دارد. او پاسخ داد: "فکر مي کنم همين طور خواهد بود. غريزه ي من هنگامي که با او روبه رو مي شوم اين خواهد بود که او را در آغوش گيرم..." به گفته ي او امکان جاذبه ي جنسي ميان يک کشيش زن و اعضاي مجمع کليسا يکي از دلايلي است که نبايد زنان به عنوان عضو کامل در مراتب کشيشي پذيرفته شوند. در دين هم مانند هر جاي ديگر، "اين مرد است که ابتکار عمل را در دست دارد و زن مي پذيرد." (Jenkins, 1987)

پي‌نوشت‌ها:

1. The Woman's Bible
2. "God, our Mother"
3. Women's Revising Committee
4. Mahatmas
5. Mahayana Buddhism
6. Cistercian
7. Augustinian
8. Sacred Congregation for the Doctrine of the Faith
9- Year of the Madonna، سال بانوي من (مريم مقدس).
10. deaconess
11. General Synod
12. Graham Leonard

منبع مقاله:
گيدنز، آنتوني، (1376)، جامعه شناسي، ترجمه ي منوچهر صبوري، تهران: نشر ني، چاپ بيست و هفتم: 1391.