نويسنده: آنتوني گيدنز
مترجم: منوچهر صبوري




 

ديدگاهي که مارکس، دورکهايم و وبر همگي در آن سهيم بودند اين بود که دين سنتي بيش از پيش در دنياي مدرن به صورت امري حاشيه اي در مي آيد- و دنيوي شدن فرايندي اجتناب ناپذير است. از اين سه جامعه شناس شايد تنها وبر مي توانست حدس بزند که يک نظام ديني سنتي مانند اسلام ممکن است تجديد حيات عمده اي پيدا کند، و پايه ي تحولات مهم سياسي در اواخر قرن بيستم شود؛ با اين همه دقيقاً آن چيزي است که در دهه ي 1980 در ايران رخ داد. در سالهاي اخير بنيادگرايي اسلامي تأثير قابل ملاحظه اي نيز بر ساير کشورهاي خاورميانه مانند مصر، سوريه و لبنان داشته است. چه چيزي اين تجديد حيات پردامنه ي اسلام را تبيين مي کند؟

گسترش دين اسلام

براي درک اين پديده، بايد هم به جنبه هاي اسلام به عنوان يک دين سنتي بنگريم و هم تأثير تغييرات مادي را در دولتهاي امروزي که نفوذ اسلام در آنها فراگير است مورد توجه قرار دهيم. اسلام، مانند مسيحيت، ديني است که پيوسته محرک عمل سياسي بوده است: قرآن کتاب مقدس اسلام- پر از دستوراتي است که مؤمنان را دعوت به "مبارزه در راه خدا" مي کند. اين مبارزه هم عليه کافران است و هم عليه کساني که در اجتماع مسلمانان فساد را ترويج مي کنند. در طول قرنها نسلهاي پياپي مصلحان مسلمان برخاسته اند و اسلام نيز مانند مسيحيت از درون تقسيم شده است. خوارج و شيعه از بدنه ي اصلي اسلام رسمي در اوايل تاريخ آن جدا شدند.(1) خوارج نخستين فرقه ي مشخصي بود که در اسلام ظهور کرد. (Mortimer, 1982) آنها عقايد شديداً مساوات طلبانه اي داشتند، کليه ي اشکال امتيازات مادي را رد مي کردند و اعلام کردند کساني را که مرتکب گناهان کبيره مي شوند. ديگر نبايد مسلمان دانست. آنها مدت زيادي به عنوان يک فرقه دوام نياوردند، اما از پاره اي جهات پيشگام کليه ي جنبشهاي بعدي بنيادگراي احياي اسلامي محسوب مي شوند- يعني، جنبشهايي که طلب بازگشت به "اصول" اسلام اند.
تشيع همچنان نفوذ خود را حفظ کرده است. مذهب شيعه امروز دين رسمي ايران است و منبع انديشه ها و عقايدي بود که مبناي انقلاب ايران را تشکيل مي دهد. شيعيان خود را منسوب به علي (عليه السلام) مي دانند که معتقدند خصايص برجسته اي از اخلاص و ايمان به خداوند و پرهيزکاري و تقوايي که در ميان ديگر حکام دنيوي زمان کم نظير بوده از خود نشان داده است. اولاد علي (عليه السلام) به عنوان رهبران بر حق اسلام در نظر گرفته شدند، زيرا برخلاف خاندانهايي که عملاً قدرت را در دست داشتند، آنها به خانواده ي پيامبر، محمد (صلي الله عليه و آله و سلم)، تعلق داشتند. شيعيان معتقد بودند که سرانجام حکومت وارث برحق محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) برقرار خواهد گرديد، و جباريتها و بي عدالتيهاي مرتبط با نظامهاي موجود را از ميان مي برد. وارث محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) رهبري خواهد بود که مستقيماً توسط خداوند هدايت مي شود، و بر طبق قرآن حکومت مي کند.
مذهب شيعه از قرن شانزدهم به بعد دين رسمي ايران بوده است. عده ي زيادي از شيعيان در ساير کشورهاي خاورميانه، از جمله عراق، ترکيه و عربستان سعودي- و در هند و پاکستان زندگي مي کنند. اما رهبري اسلامي در اين کشورها، در دست اکثريت سني است. مسلمانان سني "راه هموار" را دنبال مي کنند، مجموعه اي از سنتهاي برگرفته از قرآن که تا اندازه ي قابل ملاحظه اي تنوع عقايد را تحمل مي کند. اصول عقايد سني، به ويژه از هنگام گسترش قدرت غرب در طول دو سه قرن گذشته، به ميزان قابل ملاحظه اي تغيير کرده است.

اسلام و غرب

در خلال قرون وسطي، مبارزه اي کم و بيش دايمي ميان اروپاي مسيحي و دولتهاي مسلمان وجود داشت که بخشهاي بزرگي از سرزميني را، که اکنون اسپانيا، يونان، يوگوسلاوي، بلغارستان و روماني است کنترل مي کردند. بيشتر سرزمينهايي که توسط مسلمانان فتح شده بود به وسيله ي اروپاييان باز پس گرفته شد، و بسياري از متصرفات آنها در شمال آفريقا با افزايش قدرت غرب در قرنهاي هجدهم و نوزدهم در واقع مستعمره گرديد. اين شکستها براي مذهب و تمدن اسلام، که معتقدان به اسلام آن را عالي ترين پيشرفته ترين و برتر از همه ي اديان ديگر مي دانستند فاجعه آميز بود. در اواخر قرن نوزدهم ناتواني دنياي اسلام براي مقاومت مؤثر در برابر گسترش غرب منجر به پيدايش جنبشهاي اصلاح طلبي گرديد که خواهان بازگرداندن اسلام به صورت خالص و قدرت اوليه ي آن بودند. يک انديشه ي اساسي اين بود که اسلام بايد با تأکيد بر هويت اعتقادات و شيوه هاي عمل خاص خود در برابر چالش غرب واکنش نشان دهد.
اين انديشه به شيوه هاي گوناگون در قرن بيستم توسعه يافت و زمينه ي "انقلاب اسلامي" در ايران در سال 9-1978 را تشکيل داد. انقلاب در آغاز در نتيجه ي مخالفت داخلي با محمدرضا شاه شعله ور گرديد که شکلهاي نوسازي بر پايه ي مدل غربي را پذيرفته و براي پيشبرد آنها کوشش مي کرد. جنبشي که شاه را سرنگون کرد مردمي با منافع گوناگون را گردهم آورده بود که به هيچ وجه همه ي آنها به بنيادگرايي اسلامي وابسته نبودند، اما يک شخصيت مسلط در آن آيت الله خميني بود، که تفسير تازه ي راديکالي از عقايد شيعه ارائه مي داد.
آيت الله خميني حکومتي را که بر طبق قوانين سنتي اسلامي سازمان يافته بود تأسيس کرد. انقلاب اسلامي به گفته ي وي دين را، آن گونه که در قرآن مشخص گرديده، اساس مستقيم زندگي سياسي و اقتصادي قرار مي دهد. اين قوانين اکيداً با شيوه ي نگرشي بسيار ملي گرايانه، که به ويژه تأثيرات غرب را رد مي کند همراه است. اگرچه انديشه هايي که اساس انقلاب را تشکيل مي دهند. ظاهراً مي بايد تمام دنياي اسلام را عليه غرب متحد کند، لکن حکومتهاي کشورهايي که شيعيان در آنجا در اقليت هستند خود را با انقلاب اسلامي ايران در يک صف قرار نداده اند. با وجود اين بنيادگرايي اسلامي محبوبيت قابل ملاحظه اي در بيشتر اين کشورها کسب کرده و اشکال مختلف احياگري اسلامي را در کشورهاي ديگر برانگيخته است.
احياگري اسلامي را نمي توان صرفاً بر اساس ملاحظات مذهبي درک کرد. اين جنبش تا حدي نشان دهنده ي واکنشي عليه تأثير غرب، و يک جنبش ابراز هويت ملي يا فرهنگي است. اين که آيا احياگري اسلامي، حتي در بنيادگرايانه ترين اشکال آن، تنها مي بايد به عنوان تجديد عقايد و انديشه هاي سنتي در نظر گرفته شود قابل ترديد است. آنچه رخ داده است چيزي پيچيده تر است. آداب و شيوه هاي زندگي سنتي احيا گرديده اند، اما با علايقي همراه اند که خاص دوران مدرن است.

پي‌نوشت‌:

1- ديدگاههاي نويسنده در مورد فرق اسلامي محدود و سطحي است و سنديت علمي نيز ندارد. ربط خوارج و جنبشهاي اسلامي معاصر نيز فاقد سنديت است. خوارج گروهي بود که بر حکومت اسلامي وقت شوريد، اما جنبشهاي اسلامي معاصر عليه حکومتهاي سکولار و متحد غرب فعاليت کرده اند. – م.

منبع مقاله:
گيدنز، آنتوني، (1376)، جامعه شناسي، ترجمه ي منوچهر صبوري، تهران: نشر ني، چاپ بيست و هفتم: 1391.