نويسنده: آنتوني گيدنز
مترجم: منوچهر صبوري




 

گوناگوني

وضع سازمانهاي ديني در ايالات متحده از چند جهت غيرعادي است. آزادي بيان مذهبي مدتها پيش از آنکه تحمل اعتقادات و اعمال مذهبي مختلف در هر جامعه ي غربي ديگري رواج يابد يکي از مواد قانون اساسي آمريکا را تشکيل مي داد. مهاجران اوليه پناهندگاني بودند که از ستم مذهبي مقامات سياسي به تنگ آمده بودند، و جدايي دولت و کليسا را تضمين کردند.
ايالات متحده همچنين بيش از هر کشور صنعتي ديگر داراي گروههاي مذهبي بسيار گوناگون است. در اکثر جوامع غربي اکثريت جمعيت رسماً به يک کليساي واحد وابسته اند، مانند کليساي انگليکن در انگلستان يا کليساي کاتوليک رم در ايتاليا. حدود 90 درصد جمعيت آمريکا مسيحي است، اما به کليساها و مذاهب گوناگوني تعلق دارد. تعداد اعضاي بسياري از گروههاي مذهبي تنها به صدها نفر مي رسد، اما بيش از نود سازمان مذهبي مدعي داشتن بيش از 50.000 نفر عضو بوده، و بيست و دو سازمان تعداد اعضاي خود را بيش از يک ميليون نفر گزارش کرده اند. بزرگترين گروه مذهبي در آمريکا کليساي کاتوليک است که اعضاي وابسته به آن به حدود پنجاه ميليون نفر مي رسند. اما، اين رقم تنها نزديک به 27 درصد کل اعضاي سازمانهاي ديني است. در حدود 60 درصد جمعيت پروتستان است که ميان شعبات مختلف تقسيم شده اند. بزرگترين اين شعبه ها کنوانسيون باپتيست جنوب (1) است، با بيش از سيزده ميليون عضو، و به دنبال آن کليساي متحد متديست (2)، کنوانسيون ملي باپتيست (3) و کليساهاي اسقفي (4) و لوتري (5) قرار دارند. در ميان گروههاي غيرمسيحي بزرگترين گروهها جمعيتهاي يهودي است که تعداد اعضايشان نزديک به شش ميليون نفر است.
حدود40 درصد جمعيت آمريکا به طور متوسط هر هفته به کليسا مي رود. ( Wuthnow, 1986 ) تقريباً 70 درصد به کليساها، کنيسه ها يا سازمانهاي ديني ديگر وابسته اند، و اکثريت آنها مدعي اند که در ميان جمعيتهاي خود فعال اند. هنگامي که از آمريکاييان درباره ي نگرشهاي شخصي آنها سئوال مي شود، تقريباً همه ي آنها- حدود 95 درصد- مي گويند که نوعي اعتقادات مذهبي دارند. بيشتر آنها اعتقاد به خداوند زندگي پس از مرگ را اذعان کرده و مي پذيرند که انجيل توسط خداوند نازل شده است. ( Stark, & Bainbridge, 1985 ) يک بررسي که در شصت کشور انجام شده نشان داد که ميزان تعهد مذهبي اعلام شده در ايالات متحده نسبت به هر کشور ديگري بجز هند بيشتر است. براي مثال، بيش از 70 درصد آمريکاييها مي گويند به زندگي پس از مرگ اعتقاد دارند، در مقايسه با 46 درصد در ايتاليا، 41 درصد در انگلستان يا 35 درصد در اسکانديناوي (شاخص نظرسنجي گالوپ، 1976) .
از جنگ جهاني دوم به بعد، آمريکا بيش از هر زمان ديگري در تاريخ خود شاهد رشد جنبشهاي مذهبي، از جمله يک سلسله ادغامها و تقسيمات در ميان مذاهب مختلف بوده است. بيشتر آنها عمر کوتاهي داشته اند، اما تعداد کمي هم پيروان قابل ملاحظه اي به دست آورده اند. يکي از نمونه هاي آن کليساي يگانه سازي (6) است که توسط سون ميونگ مون (7) کره اي بنياد نهاده شد. اين فرقه در آغاز دهه ي 1960 در آمريکا پديدار گرديد، و تمام ويژگيهاي يک جنبش هزاره اي را نشان مي داد. پيروان مون پيشگويي او را که جهان در سال 1967 به پايان خواهد رسيد پذيرفتند، اما اين واقعيت که جهان پس از آن سال همچنان پابرجا بود و پايان نيافت پايان فرقه را به همراه نداشت. همان گونه که بسياري از رهبران پيشين جنبشهاي هزاره اي در اين موارد عمل کرده بودند، مون انديشه هاي خود را در پرتو پيشگويي تحقق نيافته اش از نو تنظيم کرد. اصول عقيدتي تازه ي او در واقع حتي بيشتر از پيش طرفدار پيدا کرد، و اکنون ادعا مي شود که اين فرقه داراي 40.000 نفر عضو است. اعتقادات کليساي يگانه سازي تعاليم شرقي را با ديدگاههاي مسيحيت بنيادگرا و ضد کمونيسم مي آميزد، و اعضاي جديد تحت آموزشهاي اکيد مذهبي قرار مي گيرند.

بنيادگرايي ديني

رشد سازمانهاي مذهبي بنيادگرا در ايالات متحده آمريکا يکي از برجسته ترين ويژگيهاي بيست و چند سال گذشته است. بنيادگرايي برچسب غيردقيقي براي انواع عقايدي است که بر بازگشت به تفاسير دقيق و عيني متون انجيلي تأکيد مي کند. بنيادگرايي مسيحي واکنشي بر ضد الهيات ليبرالي (8) و عليه گرايش به دنيوي شدن در درون کليسا (9) - حضور افرادي در کليسا که در واقع چنـدان توجـه جدي به مذهب ندارند- است. گروههـاي بنيـادگرا اکثراً وابسته به جناح راست سياسي بوده و از فعاليت مستقيم در حوزه ي سياسي خودداري نکرده اند.
يک نماينده ي اين روند "اکثريت اخلاقي" (10) است که توسط عاليجناب جري فالول (11) در 1980 تأسيس گرديد. اين گروه اسماً يک سازمان سياسي است، اما اعضا و منابع مالي خود را از طريق ارتباطش با سازمانهاي بنيادگرا به دست مي آورد. نفوذ غيرديني اکثريت اخلاقي قابل ملاحظه است: فالول ادعا مي کند که 72.000 روحاني و چهار ميليون شهروند عادي را براي اهداف خود بسيج کرده و ميليونها دلار براي مداخله در مبارزات سياسي گردآوري کرده است؛ جناح "راست مذهبي" در تلاش براي گسترش نفوذ خود از راديو و تلويزيون استفاده ي فراوان کرده است؛ گروههاي مذهبي اکنون مالک بسياري از ايستگاههاي راديو و تلويزيون اند. و برنامه هاي اصلي آنها به ميليونها نفر شنونده و بيننده مي رسد. برخلاف برخي فرقه هاي قديمي تر ( مانند برادران پليموت ) راست مذهبي به جاي اين که با تکنولوژي جديد الکترونيکي دشمن باشد، از آن استقبال کرده است. بنيادگرايي امروز در ايالات متحده آمريکا پرآوازه تر است تا در کشورهاي ديگر صنعتي. براي مثال، در بريتانيا پيشرفت آن نسبتاً اندک بوده است.
برخي گفته اند که شباهتهاي مستقيمي ميان بنيادگرايي مسيحي و اسلامي وجود دارد، و هر دو نياز به حتميت اصول عقيدتي در جهاني آشفته و ناامن را نشان مي دهند، اما اين نظر احتمالاً بسيار سطحي است. بنيادگرايي اسلامي، که در برخورد ميان تجدد غربي و فرهنگهاي سنتي ريشه دارد، از بسياري جهات با بنيادگرايي مذهبي در ايالات متحده آمريکا کاملاً متفاوت است. از سوي ديگر، هر يک از آنها با احساسات شديد ناسيوناليستي پيوند دارد، و در هر دو مورد رهبران مذهبي بنيادگرا از موضعي تهاجمي در روابط بين المللي حمايت مي کنند. به نظر مي رسد يکي از عواملي که در هر يک از اين موارد به پيشرفت بنيادگرايي کمک مي کند نيازي ملموس براي تأکيد مجدد بر يک ملت نيرومند از طريق بازگرداندن ارزشهاي اساسي مذهبي و فرهنگي است.

پي‌نوشت‌ها:

1. Southern Baptist Convention
2. United Methodist Church
3. National Baptist Convention
4. Episcopal
5. Lutheran
6. Unification Church
7. Sun Myung Moon
8. liberal theology
9. in-church secularization
10. Moral Majority
11. Reverend Jerry Falwell

منبع مقاله:
گيدنز، آنتوني، (1376) ، جامعه شناسي، ترجمه ي منوچهر صبوري، تهران: نشر ني، چاپ بيست و هفتم: 1391.