نويسنده: آنتوني گيدنز
مترجم: منوچهر صبوري



 

تحقيق در نتيجه ي انقلابها از هر جهت به همان اندازه ي تحليل منشأ آنها پيچيده است. وقايع بعد از انقلاب تا اندازه اي تحت تأثير همان رويدادهايي است که منجر به انقلاب شده اند. گاهي بعد از يک دوره ي مبارزه انقلابي کشور فقير شده و به شدت دچار نفاق و از هم گسيختگي مي گردد. بقاياي رژيم شکست خورده، با گروههاي ديگري که براي قدرت مبارزه مي کنند، ممکن است نيروهاي خود را دوباره گردآوري کرده و مجدداً دست به تهاجم بزنند. اگر دولتهاي مجاور با حکومت جديد دشمن باشند (براي مثال، مانند آنچه که بعد از انقلاب 1917 روسيه اتفاق افتاد.)، احتمال موفقيت حکومت جديد در بازسازي اجتماعي کمتر مي شود مگر آنکه آنها از حکومت جديد طرفداري کرده و آماده ي حمايت جدي از آن باشند. بين اهداف حکومتهاي انقلابي نيز اختلافات مهمي وجود دارد- برخي از آنها هدفهايي بسيار راديکال تر از ديگران دارند. سرانجام، اگرچه انقلابها ممکن است براي جامعه اي که در آن رخ مي دهد نتايج درازمدتي داشته باشد، جدا کردن آنها از عوامل ديگري که در توسعه ي بعدي آن جامعه دخالت دارد، بي اندازه دشوار است.

نتايج کوتاه مدت

به دنبال بسياري از انقلابها يک دوره ي جنگ داخلي پديد مي آيد، که طي آن رژيم تازه بايد گروههاي مخالف را شکست دهد. انقلابها معمولاً در شرايطي رخ مي دهد که در آن اقتدار حکومت قبلي به طور اساسي تحليل رفته است و جنبشهاي مختلفي براي جانشيني آن با يکديگر رقابت مي کنند. برخي از آنها ممکن است از نظر نظامي به اندازه ي کافي نيرومند باشند و به مبارزه بر ضد حکومت جديد ادامه دهند، يا از کشورهاي ديگري که از هدف آنها حمايت مي کنند کمک مالي دريافت کنند. در انقلابهاي روسيه، چين و کوبا چنين حالتي وجود داشت، اگرچه ميزان مخالفتي که هر يک از اين انقلابها با آن مواجه گرديدند متفاوت بود- روسيه عملاً مورد تهاجم نيروهايي قرار گرفت که توسط دولتهاي غربي براي کمک به نيروهاي وفادار به رژيم پيشين فرستاده شده بودند.
انقلابها به نام آزادي صورت مي گيرند، اما اغلب به دنبال آنها يک دوره سرکوب شديد اجتماعي به وجود مي آيد. در انقلاب آمريکا چنين نشد و استثنائات ديگري نيز وجود دارد. براي مثال، در کوبا اگر چه برخي از ثروتمندان از کشور گريختند، حبس و کشتار خودسرانه توسط مقامات حکومتي جديد کمتر وجود داشت. اما در موارد بيشتري به دنبال انقلابها دوره هاي حبس و اعدامهاي گسترده ي خودسرانه و سانسور شديد آمده است. بعضي از انقلابها خشونت زيادي در پي داشته اند. اصطلاح وحشت انقلابي که اولين بار براي توصيف پيامد انقلاب 1789 فرانسه به کار رفت به معناي استفاده ي منظم از خشونت براي تحميل اطاعت نسبت به مقامات حاکم جديد است. تعداد زيادي از افرادي که پشتيبانان رژيم پيشين يا دشمنان انقلاب دانسته مي شدند، تحت پيگرد قرار گرفته و در برابر عموم اعدام شدند.
اين گونه حوادث معمولاً چند سال پس از در دست گرفتن قدرت توسط رژيم جديد اتفاق مي افتد، و نه بلافاصله پس از پيروزي انقلاب، زيرا معمولاً پيش از آنکه حکومت انقلابي دست به اجراي برنامه ي راديکال جديد خود بزند يک دوره ي "استقرار" (1) وجود دارد. در اين مرحله مقاومتي که از جانب حاميان رژيم گذشته يا از سوي گروههاي ناراضي ديگر صورت مي گيرد ممکن است با مخالفت ايجاد شده در نتيجه ي سياستهاي جديد ترکيب شود. براي مثال، در شوروي، استالين سياست ايجاد مزارع جمعي را در برابر مقاومت گسترده ي دهقانان دنبال کرد. در اين فرايند و در تصفيه هاي گروههاي ناراضي، افراد بسياري جان خود را از دست دادند يا به اردوهاي کار اجباري انتقال يافتند؛ برآورد گرديده است که 5 درصد جمعيت شوروي طي اين دوره بازداشت شدند. (Kesselman et al. 1987) اما اين حوادث تقريباً يک دهه پس از خود انقلاب روي داد.

نتايج درازمدت

مي توانيم ارزيابي تأثير درازمدت انقلاب را با مقايسه جوامعي آغاز کنيم که شبيه يکديگرند با اين تفاوت که بعضي از آنها انقلاب را تجربه کرده حال آنکه ديگران فاقد چنين تجربه اي بوده اند. براي مثال، مي توانيم توسعه ي چين را در طول چهل سال گذشته با هند مقايسه کنيم. هر دو کشور تقريباً در يک زمان، اندکي پس از جنگ جهاني دوم، از زير نفوذ مستقيم غرب خارج شدند، اما در حالي که چين انقلاب را تجربه کرد، هند چنين تجربه اي نداشت. در هند اگرچه جنبشهاي نيرومند اعتراض عليه حکومت انگلستان آشفتگيهاي بسياري ايجاد کرد، اما انگليسيها بدون آنکه در طي يک فرايند انقلابي سرنگون شوند، عقب نشيني کردند.
راههاي توسعه اي که اين دو جامعه از دهه ي 1940 به بعد در پيش گرفته اند به طور قابل ملاحظه متفاوت است. در چين، حزب کمونيست دستگاه حکومتي متمرکز و نيرومندي را به وجود آورد و سانسور شديدي بر مطبوعات و رسانه هاي ديگر تحميل کرد. برعکس، هند داراي پارلماني مطابق مدل غربي با انتخابات چندحزبي است. ميزان آزادي سياسي در چين، برحسب گوناگوني عقايدي که علناً مي توانند بيان گردند و انواع سازمان سياسي که قانوناً مي تواند تشکيل شود، بسيار کمتر از هند است. از سوي ديگر، پيشرفت چين در زمينه ي کاهش فقر شديد، از ميان بردن فساد اداري و فراهم کردن تسهيلات بهداشتي، درماني و رفاهي به مراتب بيشتر بوده و سطح سواد در چين بسيار بالاتر از هند است. با در نظر گرفتن خشونت فراوان سالهاي قبل از انقلاب، ويژگي برجسته ي دوره ي حاکميت کمونيستي در چين فقدان نسبي سرکوب خشن توسط دولت بوده است. کشتارها يا بازداشتهاي جمعي مانند آنچه در دوره ي استاليني در شوروي به چشم مي خورد در چين کمتر وجود داشته است.
برآوردها در مورد توسعه ي اقتصادي چين متفاوت است، اما عموماً اعتقاد بر اين است که نرخ رشد در چين طي پانزده سال بعد از انقلاب بالا بوده است- بسيار بالاتر از نرخ رشد در هند. طي اين دوره و سالهاي بعد از آن نرخ رشد همواره بسيار جلوتر از افزايش جمعيت بوده است- باز هم، برخلاف هند. اصلاحات ارضي چين نيز بسيار موفقيت آميزتر بود، قدرت ملاکان ثروتمند در هم شکسته شد و اراضي مجدداً در ميان دهقانان فقير توزيع شد. (Bergmann, 1977)
هند يا چين هيچ کدام يک فرايند باثبات توسعه را تجربه نکرده است. در هند حکومت مرکزي تلاش کرده است در شوري که اختلافات منطقه اي قابل ملاحظه است کنترل برقرار کند. بين سالهاي 1966 و 1968 "انقلاب فرهنگي" چين را دستخوش آشوب کرد. طي اين دوره ميليونها نفر از مردم که اکثراً جوانان بودند درصدد برآمدند تا بار ديگر "ارزشهاي پرولتري" را بر متخصصان و مديران و مقامات حزبي که به گمان آنها آموزشهاي انقلاب را ناديده مي گرفتند تحميل کنند. امروز اين فرايند با فرايندي که از بعضي جهات در نقطه ي مقابل آن است جانشين گرديده است. حکومت چين در حال حاضر نياز به استفاده از مکانيسمهاي "سرمايه داري" انگيزه ي شخصي و سود را به منظور بهبود کارآيي توليد کشاورزي و صنعتي مورد تأکيد قرار مي دهد.

آشوبها، جماعتها و شکلهاي ديگر عمل جمعي

همه ي انقلابها متضمن عمل جمعي اند. اما همان طور که نظريه ي تيلي نشان مي دهد عمل جمعي در بسياري شرايط ديگر، علاوه بر شرايط دگرگوني انقلابي، مشاهده مي شود و مي تواند در هر جا که فرصت گردهم آمدن تعداد زيادي از افراد وجود دارد رخ دهد. "توده ي شهري" (2) از آغاز به وجود آمدن شهرها خطري بالقوه براي مقامات سياسي بود. در نواحي شهري، برخلاف مناطق روستايي بسياري از مردم در مجاورت نزديک با يکديگر به سر مي برند، و مي توانند به آساني براي ابراز پشتيباني از هدفها يا بيان نارضاييها "به خيابانها بريزند."
اعمال گروههاي شهري نمونه اي از فعاليتهاي جماعت است. جماعت (3) تجمع نسبتاً بزرگي از افراد است که در کنش متقابل مستقيم با يکديگر در يک مکان عمومي قرار دارند. جماعتها به مفهومي بخشي از زندگي هر روزه شهري هستند. براي مثال، وقتي از يک مرکز خريد شلوغ يا تئاتر يا پارک تفريحي "شلوغ" سخن مي گوييم، مقصود اين است که بسياري از مردم در يک فضاي فيزيکي محدود درهم مي لولند. اين افراد با يکديگر کنش متقابل نامتمرکز دارند. آنها از نظر فيزيکي در يک محيط حضور دارند و از حضور يکديگر آگاه هستند، اما در قالب گروههاي کوچک يا به عنوان اشخاص منفرد هدفهاي خودشان را دنبال مي کنند و راههاي خاص خود را برمي گزينند. اما در بعضي موقعيتها- در تظاهرات خياباني، آشوب يا هراس- اعمال هر فردي به وسيله ي اعمال ساير افراد مقيد و محدود مي گردد. وضعيت ناگهان به صورت يک وضعيت کنش متقابل متمرکز در مي آيد، زيرا جماعت هرچند به طور موقت، به صورت يک واحد عمل مي کند. رفتار جماعت در اين وضعيت توجه جامعه شناسان و مورخان را سالهاست- در واقع، از زمان انقلاب 1789 فرانسه- به خود جلب کرده است.

نظريه ي لوبن درباره ي کنش جماعت

يکي از نخستين مطالعات قابل توجه در مورد کنش جماعت کتاب گوستاولوبن، به نام جماعت (4) بود، که در سال 1895 منتشر گرديد. انگيزه ي اثر لوبن مطالعاتش درباره ي غوغاي انقلابي در دوره ي انقلاب فرانسه بود. به نظر او، رفتار مردم هنگامي که در هيجان احساس جمعي يک جماعت گرفتار آمده اند با کنشهاي آنان در گروههاي کوچکتر به طور قابل ملاحظه فرق مي کند. تحت تأثير يک جماعت متمرکز، افراد قادر به اعمال وحشيگري و قهرماني اند در حالي که به تنهايي هرگز به آن نمي انديشند. براي مثال، غوغاي انقلابي که زندان باستيل را مورد هجوم قرار داد اين عمل را آشکارا بدون توجه به تلفاتي که متحمل مي گرديد انجام داد و جماعتهاي خياباني در انقلاب 1789 مرتکب وحشيگريهاي فراواني شدند.
چه عاملي موجب اين اثر مي شود؟ بنابر نظر لوبن هنگامي که مردم در جريان هيجان جمعي قرار مي گيرند که توسط جماعت به وجود آمده، موقتاً برخي قواي تعقل منطقي اي را که در زندگي عادي دارند از دست مي دهند. آنها فوق العاده تلقين پذير گرديده و به آساني تحت تأثير اصرار و ترغيب رهبران غوغا يا عوامفريبان قرار مي گيرند. تحت تأثير جماعت، افراد دستخوش سير قهقرايي به سوي انواع واکنش "ابتدايي" تر مي شوند. آن گونه که لوبن مي نويسد، "تنها و جدا از ديگران، شخص ممکن است فردي فرهيخته باشد؛ اما در جماعت يک وحشي است- يعني موجودي که بر اساس غريزه عمل مي کند. او داراي خودانگيختگي، خشونت، سبعيت، و نيز شور و قهرماني انسانهاي ابتدايي است." (LeBon, 1960, p.12)
اگرچه انديشه هاي لوبن مورد توجه بسياري از مؤلفان بعدي قرار گرفته است، بايد آنها را تا اندازه اي با احتياط تلقي کرد. لوبن آثار خود را به عنوان يک منتقد محافظه کار دموکراسي به نگارش در آورده است؛ او به انقلاب فرانسه به مثابه آغاز دوراني مي نگريست که "جماعتها"- توده ي مردم عادي- بر حاکمان بر حق خود مسلط مي شوند. به عقيده ي لوبن گروههاي بزرگ از جمله مجامع پارلماني نمي توانند مانند افراد تصميمات عقلاني بگيرند. آنها ممکن است همچون جماعتهاي خياباني، به شيوه ي روز يا از روي هوا و هوس، تحت تأثير احساسات توده قرار بگيرند. لوبن مي خواست نشان دهد که دموکراسي واکنشهاي ابتدايي تر انسانها را فرا مي خواند، و استعدادهاي عالي تر و متمدنانه تر را محو مي کند.
اما، برخي از انديشه هاي لوبن، دست کم درباره ي جماعتهاي خياباني، حقيقتاً معتبر به نظر مي رسند. چنين مي نمايد که واقعاً گرد هم آمدن تعداد انبوهي از افراد، در بعضي شرايط، مي تواند هيجاني جمعي توليد کند که به انواع فعاليت غيرعادي منجر مي شود. شرکت کنندگان در کنسرتهاي موسيقي مردم پسند گاهي "وحشي مي شوند" يا در رويدادهاي ورزشي آشوب مي کنند، مردم هنگامي که دچار هراس مي شوند، گاه بي توجه و سراسيمه در جستجوي مکاني امن به يکباره هجوم مي برند، هرچند که ديگران زير دست و پا خرد و پايمال شده و بميرند. جمعيتهاي غوغاگر گاه در خيابانها هياهو به راه مي اندازند، و کساني را که دشمنان خود مي پندارند کتک مي زنند و مي کشند- درست مانند آنچه که در حمله به يهوديان در آلمان نازي اتفاق افتاد.

جنبه هاي عقلاني کنش جماعت

با وجود اين، اکثر شکلهاي رفتار جماعت بيش از آنچه لوبن گمان مي کرد از روي تشخيص و "عقلاني" است. افرادي که در اين گونه عمل جمعي شرکت دارند اغلب بيش از آنچه لوبن تصور مي کرد نسبت به اهدافشان آگاهي دارند. همچنين اين جماعتها آن گونه که لوبن مي گويد هميشه اساساً از مردمي تشکيل نمي شود که مستعد رفتار غيرمسئولانه اند- يعني مثلاً اراذل و اوباش جنايتکار. مطالعات ژرژ روده درباره ي انقلاب فرانسه نشان مي دهد که اکثر کساني که زندان باستيل را مورد هجوم قرار دادند افرادي "آبرومند" و داراي مشاغل رسمي بودند، نه جنايتکاران يا ولگردان. (Rude, 1959) بررسي آشوبهاي شهري دهه ي 1960 در محلات سياهپوست نشين آمريکا نشان داد که بيشتر آشوبگران از عناصر بزهکار، يا حتي افرادي که از مزاياي رفاه اجتماعي استفاده مي کردند، نبودند. روي هم رفته بيشتر آشوبگران را افرادي تشکيل مي دادند که داراي مشاغل کارگري بوده و معمولاً بيشتر از ساير سياهپوستان شهرنشين نسبت به مسائل اجتماعي و سياسي آگاه و مطلع بودند و در فعاليتهاي مبارزاتي براي کسب حقوق مدني شرکت مي کردند. به علاوه اگرچه آشوبها تصادفي به نظر مي رسيد، عملاً کليه ي اموالي که مورد حمله يا غارت قرار گرفت متعلق به سفيدپوستان بود. (US Riot Comission, 1968)
بعضي از مؤلفان اظهار کرده اند که اگر به روشي برخلاف لوبن به تبيين فعاليتهاي جماعت بپردازيم، بيشتر آنها قابل درک مي شوند. بدين سان ريچارد برک استدلال کرده است که براي درک فعاليتهاي افراد در جماعتها بايد آنها را به عنوان پاسخهاي منطقي به موقعيتهاي ويژه در نظر گرفت. (Berk, 1974)
گرد آمدن جماعتها اغلب فرصت دستيابي به هدفها را با کمترين هزينه ي شخصي فراهم مي کند. در موقعيت جماعت، افراد نسبتاً گمنام هستند و مي توانند از عواقب افشاي اعمالي که در غير اين صورت منجر به مجازات خواهد گرديد- براي مثال، غارت کردن فروشگاهي براي به دست آوردن کالاهاي مصرفي- بگريزند. هنگامي که افراد به صورت جماعت عمل مي کنند، موقتاً قدرت به مراتب بيشتري دارند تا زماني که به عنوان شهروندان منفرد دست به عمل مي زنند. (Turner & Killian, 1972)
آيا اين تبيين را مي توان در مورد وضعيتهايي به کار برد که در آن خشونت مفرط نسبت به افراد بي گناه ا عمال مي شود- مثلاً در مورد اعمال گروههاي غوغا که سياهان را در جنوب آمريکا در ملأ عام مورد آزار قرار داده و مي کشتند؟ لينچ کردن (به دار زدن خودسرانه و بدون محاکمه) سياهان زماني رويدادي رايج بود. بعد از جنگ داخلي، "شکار سياهان" (5) منظماً انجام مي گرفت، که طي آن برده هاي آزاد شده را يافته و مي کشتند. بين سالهاي 1889 و 1899 بيش از 1.800 مورد لينچ کردن گزارش شد، و چون بدون شک برخي از آنها گزارش نمي شد، تعداد واقعي احتمالاً بسيار بيشتر بود. (Cantril, 1963) سوزاندن خانه هاي سياهان، شکنجه و قطعه قطعه کردن آنان نيز توسط گروههاي غوغا انجام مي گرفت. ممکن است چنين به نظر برسد که اين گونه اعمال تنها بر اساس ديدگاهي که لوبن ارائه کرده قابل درک است و بي گمان برخي از ويژگيهاي خشونت غوغا که او تشخيص داده است در اين زمينه مربوط به نظر مي رسد. اما موارد اعدام خودسرانه نيز داراي برخي جنبه هاي عقلاني بود. افرادي که در اين اعمال شرکت داشتند معمولاً اعضاي گروه هاي نيمه سازمان يافته بودند، که خودشان را داراي هدفي مشروع مي دانستند. عمل کردن به عنوان يک گروه غوغا مسئوليت فردي آنها را در قبال اين وقايع کاهش مي داد، در حالي که علناً خشم خود را از آزاد کردن برده ها اعلام مي کردند. اين خشونتها همچنين به عنوان وسيله اي براي اعمال کنترل اجتماعي بر سياهان مورد استفاده قرار مي گرفت، و به جمعيت سياهپوست مي فهماند که تصويب يک قانون در شمال واقعيت قدرت سفيدپوستان را در جنوب تغيير نداده است. مي توان استدلال کرد که افراد هنگامي که در جماعتها متمرکز هستند تا اندازه اي مي توانند بر شکلهاي معمول کنترل اجتماعي غلبه کنند؛ قدرت و گمنامي جماعت به آنها اجاره مي دهد آن گونه عمل کنند که معمولاً مي خواهند، ولي احساس مي کنند که به تنهايي نمي توانند.
عمل غوغا و آشوب- همان گونه که تيلي تأکيد مي کند- مشخصاً بيانگر سرخوردگيها و ناکاميهاي مردمي است که نمي توانند براي بيان نارضاييها يا فشار آوردن براي اصلاحاتي که لازم مي دانند به مجاري رسمي دسترسي پيدا کنند. تمام مقامات حاکم همواره از فعاليت غوغا بيمناک بوده اند، نه تنها به علت تهديد مستقيمي که مطرح مي کند، بلکه به خاطر آن که به بي عدالتيهاي اجتماعي محسوس، شکلي علني و محسوس مي دهد. عمل جماعت در زمينه ي انقلابها به ايجاد تغييرات اجتماعي سريع کمک مي کند، اما حتي آشوبهايي که ممکن است در ظاهر منفي به نظر برسد و موجب ويراني و تلفات انساني بي جهت شود، مي تواند محرک دگرگوني گرديده و حداقل فوايد مطلوبي ايجاد کند. سيل آشوبها در نواحي سياهپوست نشين آمريکا در دهه ي 1960 اجتماع سفيدپوستان را مجبور کرد به محروميتهايي که سياهان متحمل مي گرديدند توجه کنند، و اين امر به آغاز برنامه هاي اصلاحي جديد منجر گرديد.

پي نوشت ها :

1. 'settling down' period
2. urban rabble
3. crowd
4. The Crowd
5. nigger hunts

منبع مقاله :
گيدنز، آنتوني، (1376)، جامعه شناسي، ترجمه ي منوچهر صبوري، تهران: نشر ني، چاپ بيست و هفتم: 1391