نويسنده: جان پايك
مترجمان:
دكتر سيدمحمدعلي تقوي
دكتر محمدجواد رنجكش




 

 community
به طور كلي، جامعه اشاره به هرگونه گروه اجتماعي نسبتاً باثباتي دارد كه به واسطه ي خصوصيتي از ساير جوامع متمايز مي شود يا بر مبناي آن خصوصيت شكل مي گيرد. البته اين واژه در رساله ي دوم جان لاك كاربرد فني تري يافته است. از نظر لاك، جامعه آن چيزي است كه از درون وضعيت طبيعي بيرون مي آيد. جامعه منافع خود را به حكومت مي سپارد و سپس وظيفه ي حكومت است كه منافع جامعه را حفظ كند. طبق نظر لاك، جوامع نسبتاً باثبات اند، به نحوي كه تغيير حكومت بدان معنا نيست كه بحران قدرت سياسيْ حق بازگشت به وضعيت طبيعي منازعه آميز را ايجاد خواهد كرد.

جامعه گرايي communitarianism

رهيافتي در فلسفه ي سياسي است كه تأكيد بسياري بر اهميت و تأثير جوامع و فرهنگ ها و سنت ها در شكل گيري هويت هاي سياسي دارد. جامعه گرايي به خوبي تعريف نشده است و بيشتر گرايشي فكري است كه با اين نظر متمايز مي شود كه ليبراليسم اهميت بيش از اندازه اي براي افراد به عنوان حاملين ارزش [ يعني براي ارزش هاي فردي ] قائل است در حالي كه اهميت خوبي هاي اجتماعي را كم ارزيابي مي كند.
محور جامعه گرايي فلسفي نقد « خودِ يله » ( unencumbered self ) است كه به تعبير بعضي از جامعه گرايان هسته ي اصلي تفكر ليبرال كلاسيك به شمار مي رود. « خود يله » خودي است فاقد پيوندها يا وفاداري هاي اجتماعي، فاقد سن، فاقد جنسيت و فاقد برداشتي جامع از زندگي خوب. برخي معتقدند كه خود يله سنگ بناي ليبراليسم و نوعي از انسان است كه [ منطقاً ] مي تواند اصول عدالت [ مورد نظر ليبرال ها ] را انتخاب كند. در نقطه ي مقابل اين تصوير از خود، جامعه گرايان نسبت به امكان يله بودن به اين شيوه و همچنين نسبت به امكان ارائه ي نظريه اي از عدالت كه مقدم بر نظريه اي در باب خوبي باشد ترديد مي ورزند. اصطلاح جامعه گرايي با آثار چارلز تيلور، مايكل سَندل، اَلسدير مك اينتاير و مايكل ولزر پيوند خورده است. البته اين نويسندگان اشتياقي براي تأييد عنوان جامعه گرايي از خود نشان نداده اند. كتاب سندل تحت عنوان ليبراليسم و محدوديت هاي عدالت نقطه ي آغازي براي نقد جامعه گرايان بر رولز بود. اين در حالي است كه مك اينتاير و ولزر انتقادات خود را متوجه فرهنگ مدرن به نحو كلي تري ساخته اند.
از سوي ديگر، جامعه گرايي سياسي اين اعتراض متداول را مطرح مي كند كه حيات اجتماعي معاصر فاقد « حس [ تعلق به ] جامعه » است و احياي چنين حسي را آرزوي خود مي داند. اين نكته به خوبي در كتابب آميتاي اتزيوني تحت عنوان روح جامعه ( the Spirit of Community ) و آثار ويليام گالستون مطرح شده است. جامعه گرايي سياسي تأكيد مي ورزد كه حقوق بايد با مسئوليت ها متوازن شوند. اين مكتب با فرهنگ خويشتن خواهي و فردگرايي مخالفت دارد، جامعه و خانواده را تشويق مي كند و از هم گسيختگي اجتماعي را نمي پذيرد. به عنوان مثال اين اعتقاد وجود دارد كه براي مبارزه با جرائم بايد از جوامع ياري جست. لازم به يادآوري است كه ميان جامعه گرايي سياسي و جامعه گرايي فلسفي تفاوت هايي وجود دارد.
منبع مقاله:
پايك، جان، (1391)، فرهنگ اصطلاحات فلسفه ي سياسي، مترجمان: سيد محمدعلي تقوي- محمدجواد رنجكش، تهران: نشر مركز، چاپ اول.