نويسنده: جان پايك
مترجمان:
دكتر سيدمحمدعلي تقوي
دكتر محمدجواد رنجكش




 

 cosmopolitanism
اين ديدگاه كه كانت در كتاب صلح پايدار (‌1795 ) شرح مشهوري از آن ارائه كرده است، از يك دولت و حكومت جهاني كه فراتر از دولت - ملت هاست و جايگزين آنها مي شود حمايت مي كند. اين آرمان كه ريشه ي رواقي ( Stoic ) دارد، در اين بيان ديوگنس كلبي منعكس شده است كه « من شهروند جهانم ». در مفهومي كاملاً انتزاعي، جهان وطن گرايان از قوانين فراملي و نهادهاي جهاني عدالت كه معيارهاي جهاني را اعمال مي نمايند جانبداري مي كنند. جهان وطن گرايي صراحتاً با تفسير واقع گرايانه از روابط بين الملل مخالفت مي ورزد و خواهان تعميم بحث هاي مربوط به عدالت از سطح دولت - ملت به سطح كل جهان است. بنابراين جهان وطن گرايي مي كوشد تا تمايز ميان نظريه هاي توزيعي عدالت كه در سطح ملي عمل مي كنند ( مثل آنچه رولز در كتاب نظريه اي در باب عدالت [ 1971 ] مطرح مي كند ) و ديدگاه بين المللي ( به جاي جهاني، global ) در باب عدالت را زائل كند. از نگاه توماس پوگه ( Pogge ) جهان وطن گرايي داراي سه جزء است: 1- فردگرايي (‌individualism ). بدان معني كه به جاي خانواده و قبيله، جوامع قومي، فرهنگي و مذهبي، ملت يا دولت، فرد موضوع توجه است؛ 2- جهان شمولي ( universality ) به معناي آن كه همه ي انسان ها بايد به يك اندازه مورد توجه قرار گيرند؛ 3- عموميت (‌generality ) يعني همه ي افراد به شيوه ي مشابهي بايد اين توجه را مبذول دارند.
از جمله ي متفكران جهان وطن گراي معاصر مي توان از مارتا نوسبام (‌Nussbaum )، برايان بَري ( Barry ) و ديويد هِلد ( Held ) ياد كرد. نوسبام بر آن است كه جهان وطن گرايي جانشين علاقه ي ويژه ي فرد به نزديكان خود نمي شود، بلكه آن را تحكيم مي بخشد. هلد نيز به حكومت جهاني و امكان اصلاحات نهادي تمام عيار مي انديشد.
منبع مقاله:
پايك، جان، (1391)، فرهنگ اصطلاحات فلسفه ي سياسي، مترجمان: سيد محمدعلي تقوي- محمدجواد رنجكش، تهران: نشر مركز، چاپ اول.