اشاره اي به «واژه هاي دخيل در قرآن»
نخستين بار با نام كتاب آرتور جفري در موضوع واژه هاي دخيل در قرآن در كتاب اعلام قرآن مرحوم دكتر محمد خزائلي (چاپ سوم 1355) آشنا شدم. اكنون اين كتاب ترجمه شده و در دسترس عموم قرار گرفته، به بعضي نكات درباره
نويسنده: عليرضا ذكاوتي قراگزلو
نخستين بار با نام كتاب آرتور جفري در موضوع واژه هاي دخيل در قرآن در كتاب اعلام قرآن مرحوم دكتر محمد خزائلي (چاپ سوم 1355) آشنا شدم. اكنون اين كتاب ترجمه شده و در دسترس عموم قرار گرفته، به بعضي نكات درباره ي مطالب آن اشاره مي شود. مبحث واژه هاي دخيل در قرآن از ديرباز در تفاسير و كتب ادبي مطرح بوده و صاحبنظران بزرگي از قديم و جديد، ايراني و عربي و فرنگي در آن باب بررسي بعمل آورده اند و كتاب آرتور جفري با وجود كهنه بودن (چاپ اول 1925 تجديد نظر 1938) هنوز ارزش خود را كاملاً از دست نداده و در سالهاي اخير هم به فارسي ترجمه شده است (انتشارات توس ترجمه ي فريدون بدره اي).
به وجود لغات غيرعربي (دقيقاً غيرعربيِ قريش) در قرآن مسلم است و منافاتي با عربي بودن قرآن (و «عربي مبين» بودن قرآن) ندارد بيشتر لغات دخيل به ترتيب از زبانهاي فارسي، سُرياني، حبشي و عبري و عربي جنوبي (قحطاني) است و لغاتي كه في المثل از هندي و يوناني و لاتين و قبطي و ... در عربي قريش و زبان قرآن وارد شده از طريق يكي از پنج زبان پيشگفته بوده است يعني في المثل لغت هندي «زنجبيل» از طريق فارسي و لغت لاتيني و يوناني الاصل «بلد» و «قلم» از طريق سرياني و لغت قبطي «پتاح» كه تبديل به «فتاح» شده احتمالاً از راه حبشه وارد عربي شده است. در مورد عبري هم ناگفته پيداست كه مفاهيم مشترك ديني ميان تورات و انجيل و قرآن (كه قرآن مصدقِ تورات و انجيل است) واژه هاي مشابهي را مي طلبد. در مورد عربي جنوبي، شاهد مثال مشهور «رحمان» است كه بر خدا اطلاق مي شده و عرب حجاز اين لغت را نمي شناخته است (رك: داستان صلح حديبيه).
حال ببينيم از اين پنج زبان چگونه لغات به عربي راه يافته است؟ عرب ها با ايرانيان ارتباط داشتند، چه از طريق يمن و چه از طريق حيره و چه از طريق نجد. زيرا در اين سه حوزه ي تمدن عربي، بطور غيرمستقيم عنصر ايراني حكومت مي كرد. ايران از طريق حوزه ي حرّان نيز بر عربي تأثير گذاشت، گرچه خود منطقه حرّان بين ايران و روم دست به دست مي شد.
اما زبان سرياني زبان علمي و مذهبي هلالِ خصيب و خاورميانه بود و طبيعي است كه در عربي حجاز تأثير گذاشته باشد زيرا اهل مكّه آنطور هم كه در بادي امر تصور مي شود بيگانه از جهانِ خارج نبودند بلكه به لحاظ تجاري روابط منظمي با اطراف داشتند. آنچه از تأثيرات زبانهاي خاورميانه (فينيقي، قبطي، آكادي، آشوري، مندائي...) در عربي قريش ديده شود طبق گفته ي آرتور جفري غالباً از راه زباني سرياني بوده است.
اما مردم حبشه ارتباط همسايگي چه به شكل جنگ و چه به گونه ي صلح آميز با عربها داشتند. در آستانه ي نزول قرآن بسياري حبشي در مكه مي زيستند كه از آنان به «اَحْباش» تعبير مي شود. اينان مزدورِ سران قريش بودند. يكي از نخستين مسلمانان و از ياران صديق پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) بلال است، و دايه ي پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) «امّ ايمن» نيز حبشي بوده است.
در مورد عبري توضيح داديم و با توجه به زمينه ي مشترك عقايد كه همان توحيد ابراهيمي در تورات و انجيل و قرآن است و با توجه به قصص قرآني، كه درباره ي انبياي سلف است عجب نيست اگر كلماتي از منشأ عبري در قرآن مشاهده شود (مخصوصاً اَعْلام و شعائر).
عربي جنوبي و لهجه هاي قحطاني كه با عربي شمال فرق داشته، نفوذش در عربي شمالي قابل تصور و انتظار است و اصولاً عربي جنوبي را «عاربه» (عرب اصيل) و عربي شمالي را «مستعربه» (عرب شده، عربيْت پذيرفته» مي ناميده اند. لغات عربي قريشي (كه غالب قرآن بر آن لهجه نازل شده) با عربي جنوبي همريشه است و همه به عربي باستاني برمي گردد اما سرايت لغات در زمانهاي متأخر نيز محتمل و پذيرفتني است.
نكته اي كه درباره ي كتاب آرتور جفري جلب نظر مي كند اين است كه اصرار داشته غالب لغات دخيل را به نحوي به فرقه هاي مذهبي حوزه ي زبان سرياني ربط دهد، همچنانكه مستشرقان يهودي نيز روي منشأ عبري بسيار كلمات دخيل تأكيد دارند. جالب اينكه ايرانگرايان افراطي و بعضي مستشرقان نيز روي فارسي بودن بسياري از كلمات دخيل تكيه كرده اند (رك: ديوان دين تأليف حبيب الله نوبخت).
مطلب قابل توجه اينكه قلمرو حكومتي ايران در آن دوران تا سرچشمه ي فرات را در برمي گرفته و چه بسا واژه هاي مذهبي و مصطلحات مدني و حتي علمي و فلسفي كه دقيقاً نتوان گفت فارسي است يا سرياني؟ و يا اگر به فرض ريشه ي يوناني و رومي دارد آيا از طريق فارسي به عربي راه يافته يا از راه سرياني؟
اينست كه در برابر افراطي گري از هر نوع بايد محتاط بود، اما اينكه لغات دخيل در قرآن فراوان هست شك نيست آنچه احتياط و بيداري علمي مي طلبد آنست كه از چه طريق واژه يا آن واژه ها در زبان مردم مكه (و همچنين مدينه، بسته به اين كه كلمه ي مورد نظر در آيات مكي باشد يا مَدَني) نفوذ كرده و رواج يافته است. البته «رواج» هم مفهومي نسبي است ليكن قدر مسلم اينكه قرآن را مي فهميده اند در مورد بعضي كلمات تأكيد هست كه خاص مكه بوده، مثلاً مي گويند حرف ردعِ «كلّا» را مردم مكه مي فهميده اند و مردم مدينه نمي فهميده اند لذا در آيات مدني به حرف «كلّا» بر نمي خوريم. تازه حرف «كلّا» عربي است. در مورد كلمات دخيل اگر مفهوم نمي بود مسلماً قرآن آن را بكار نمي برد. كلمات قرآن غالباً براي شنوندگان مفهوم بوده و تعبيرات قرآني به گفته ي خود قرآن صاف و سرراست است («غير ذي عِوَجٍ» سوره ي زمر آيه 28) بوده است.
برخلاف آنكه كوتاه فكران مي پندارند و يا مغرضان در سر دارند و بر زبان نمي آرند وجود لغات دخيل در قرآن نه تنها ضعف نيست بلكه از نقاط قوّت آن است. قرآن به عربي قدرت و گنجايش بخشيد كه اين زبان توانست جانشين مناسب بلكه بهتري براي سرياني شود و تبديل به زبان علمي خاورميانه گردد. روش قرآن در جذب و هضم لغات و تغيير شكل و مفهوم آن مايه ي توسعه ي زبان گرديد و دو قرن از نزول قرآن نگذشته بود كه پيچيده ترين مفاهيم علمي و فلسفي و كلامي به عربي ترجمه گرديد يعني زبان عربي توانست بار فرهنگي مللِ متمدني چون ايرانيان و روميان و يونانيان و هنديان را بكشد. مقايسه ي مصطلحات فلسفي، توانِ عربي را در تحمل و انتقال مفاهيم مجرد نشان مي دهد حال آنكه عربها در آستانه ي ظهور اسلام غالب شان از مرحله ي درك حسي نگذشته بودند(1) و دريافت كليات و تجريديات برايشان دشوار بود. زبان عربي طيف وسيعي از خرده فرهنگ هاي موجود در خاورميانه را به خود جذب كرد و سرمايه ي كافي براي وارد شدن در يك داد و ستد بزرگ فرهنگي- در مقياس تاريخ بشري- را فراهم ساخت. شروع توسعه ي زبان عربي از قرآن بوده است كه يك زبان محلي كم اهميت را تبديل به يك زبان جهاني نمود.
از جمله كتابهايي كه در تطبيق لغات عربي، غيرعربي و همچنين پيجويي لغات دخيل مي تواند مورد استفاده قرار گيرد فرهنگ تطبيقي عربي با زبانهاي سامي و ايراني تأليف دكتر محمد جواد مشكور مي باشد (بنياد فرهنگ 1357).
ذكاوتي قراگزلو، عليرضا؛ (1388)، قرآنيات، تهران: انتشارات سخن، چاپ اول
به وجود لغات غيرعربي (دقيقاً غيرعربيِ قريش) در قرآن مسلم است و منافاتي با عربي بودن قرآن (و «عربي مبين» بودن قرآن) ندارد بيشتر لغات دخيل به ترتيب از زبانهاي فارسي، سُرياني، حبشي و عبري و عربي جنوبي (قحطاني) است و لغاتي كه في المثل از هندي و يوناني و لاتين و قبطي و ... در عربي قريش و زبان قرآن وارد شده از طريق يكي از پنج زبان پيشگفته بوده است يعني في المثل لغت هندي «زنجبيل» از طريق فارسي و لغت لاتيني و يوناني الاصل «بلد» و «قلم» از طريق سرياني و لغت قبطي «پتاح» كه تبديل به «فتاح» شده احتمالاً از راه حبشه وارد عربي شده است. در مورد عبري هم ناگفته پيداست كه مفاهيم مشترك ديني ميان تورات و انجيل و قرآن (كه قرآن مصدقِ تورات و انجيل است) واژه هاي مشابهي را مي طلبد. در مورد عربي جنوبي، شاهد مثال مشهور «رحمان» است كه بر خدا اطلاق مي شده و عرب حجاز اين لغت را نمي شناخته است (رك: داستان صلح حديبيه).
حال ببينيم از اين پنج زبان چگونه لغات به عربي راه يافته است؟ عرب ها با ايرانيان ارتباط داشتند، چه از طريق يمن و چه از طريق حيره و چه از طريق نجد. زيرا در اين سه حوزه ي تمدن عربي، بطور غيرمستقيم عنصر ايراني حكومت مي كرد. ايران از طريق حوزه ي حرّان نيز بر عربي تأثير گذاشت، گرچه خود منطقه حرّان بين ايران و روم دست به دست مي شد.
اما زبان سرياني زبان علمي و مذهبي هلالِ خصيب و خاورميانه بود و طبيعي است كه در عربي حجاز تأثير گذاشته باشد زيرا اهل مكّه آنطور هم كه در بادي امر تصور مي شود بيگانه از جهانِ خارج نبودند بلكه به لحاظ تجاري روابط منظمي با اطراف داشتند. آنچه از تأثيرات زبانهاي خاورميانه (فينيقي، قبطي، آكادي، آشوري، مندائي...) در عربي قريش ديده شود طبق گفته ي آرتور جفري غالباً از راه زباني سرياني بوده است.
اما مردم حبشه ارتباط همسايگي چه به شكل جنگ و چه به گونه ي صلح آميز با عربها داشتند. در آستانه ي نزول قرآن بسياري حبشي در مكه مي زيستند كه از آنان به «اَحْباش» تعبير مي شود. اينان مزدورِ سران قريش بودند. يكي از نخستين مسلمانان و از ياران صديق پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) بلال است، و دايه ي پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) «امّ ايمن» نيز حبشي بوده است.
در مورد عبري توضيح داديم و با توجه به زمينه ي مشترك عقايد كه همان توحيد ابراهيمي در تورات و انجيل و قرآن است و با توجه به قصص قرآني، كه درباره ي انبياي سلف است عجب نيست اگر كلماتي از منشأ عبري در قرآن مشاهده شود (مخصوصاً اَعْلام و شعائر).
عربي جنوبي و لهجه هاي قحطاني كه با عربي شمال فرق داشته، نفوذش در عربي شمالي قابل تصور و انتظار است و اصولاً عربي جنوبي را «عاربه» (عرب اصيل) و عربي شمالي را «مستعربه» (عرب شده، عربيْت پذيرفته» مي ناميده اند. لغات عربي قريشي (كه غالب قرآن بر آن لهجه نازل شده) با عربي جنوبي همريشه است و همه به عربي باستاني برمي گردد اما سرايت لغات در زمانهاي متأخر نيز محتمل و پذيرفتني است.
نكته اي كه درباره ي كتاب آرتور جفري جلب نظر مي كند اين است كه اصرار داشته غالب لغات دخيل را به نحوي به فرقه هاي مذهبي حوزه ي زبان سرياني ربط دهد، همچنانكه مستشرقان يهودي نيز روي منشأ عبري بسيار كلمات دخيل تأكيد دارند. جالب اينكه ايرانگرايان افراطي و بعضي مستشرقان نيز روي فارسي بودن بسياري از كلمات دخيل تكيه كرده اند (رك: ديوان دين تأليف حبيب الله نوبخت).
مطلب قابل توجه اينكه قلمرو حكومتي ايران در آن دوران تا سرچشمه ي فرات را در برمي گرفته و چه بسا واژه هاي مذهبي و مصطلحات مدني و حتي علمي و فلسفي كه دقيقاً نتوان گفت فارسي است يا سرياني؟ و يا اگر به فرض ريشه ي يوناني و رومي دارد آيا از طريق فارسي به عربي راه يافته يا از راه سرياني؟
اينست كه در برابر افراطي گري از هر نوع بايد محتاط بود، اما اينكه لغات دخيل در قرآن فراوان هست شك نيست آنچه احتياط و بيداري علمي مي طلبد آنست كه از چه طريق واژه يا آن واژه ها در زبان مردم مكه (و همچنين مدينه، بسته به اين كه كلمه ي مورد نظر در آيات مكي باشد يا مَدَني) نفوذ كرده و رواج يافته است. البته «رواج» هم مفهومي نسبي است ليكن قدر مسلم اينكه قرآن را مي فهميده اند در مورد بعضي كلمات تأكيد هست كه خاص مكه بوده، مثلاً مي گويند حرف ردعِ «كلّا» را مردم مكه مي فهميده اند و مردم مدينه نمي فهميده اند لذا در آيات مدني به حرف «كلّا» بر نمي خوريم. تازه حرف «كلّا» عربي است. در مورد كلمات دخيل اگر مفهوم نمي بود مسلماً قرآن آن را بكار نمي برد. كلمات قرآن غالباً براي شنوندگان مفهوم بوده و تعبيرات قرآني به گفته ي خود قرآن صاف و سرراست است («غير ذي عِوَجٍ» سوره ي زمر آيه 28) بوده است.
برخلاف آنكه كوتاه فكران مي پندارند و يا مغرضان در سر دارند و بر زبان نمي آرند وجود لغات دخيل در قرآن نه تنها ضعف نيست بلكه از نقاط قوّت آن است. قرآن به عربي قدرت و گنجايش بخشيد كه اين زبان توانست جانشين مناسب بلكه بهتري براي سرياني شود و تبديل به زبان علمي خاورميانه گردد. روش قرآن در جذب و هضم لغات و تغيير شكل و مفهوم آن مايه ي توسعه ي زبان گرديد و دو قرن از نزول قرآن نگذشته بود كه پيچيده ترين مفاهيم علمي و فلسفي و كلامي به عربي ترجمه گرديد يعني زبان عربي توانست بار فرهنگي مللِ متمدني چون ايرانيان و روميان و يونانيان و هنديان را بكشد. مقايسه ي مصطلحات فلسفي، توانِ عربي را در تحمل و انتقال مفاهيم مجرد نشان مي دهد حال آنكه عربها در آستانه ي ظهور اسلام غالب شان از مرحله ي درك حسي نگذشته بودند(1) و دريافت كليات و تجريديات برايشان دشوار بود. زبان عربي طيف وسيعي از خرده فرهنگ هاي موجود در خاورميانه را به خود جذب كرد و سرمايه ي كافي براي وارد شدن در يك داد و ستد بزرگ فرهنگي- در مقياس تاريخ بشري- را فراهم ساخت. شروع توسعه ي زبان عربي از قرآن بوده است كه يك زبان محلي كم اهميت را تبديل به يك زبان جهاني نمود.
از جمله كتابهايي كه در تطبيق لغات عربي، غيرعربي و همچنين پيجويي لغات دخيل مي تواند مورد استفاده قرار گيرد فرهنگ تطبيقي عربي با زبانهاي سامي و ايراني تأليف دكتر محمد جواد مشكور مي باشد (بنياد فرهنگ 1357).
پي نوشت :
1. در زبان عربي و فارسي (و شايد همه ي زبان ها) ريشه ي لغات اصلي به محسوسات برمي گردد. مثلاً «نَفْس» در اصل با نَفَسْ به معني دم و بازدم و نفاس به معني خون هم ريشه است و «روح» با «ريح» به معني باد... اما كسي در كاربرد عادي، آن ريشه ها را درنظر نمي گيرد چنانكه امروز وقتي مي گويند فلان كس «مجنون» يا «ديوانه» است اعتقادشان اين نيست كه با «جنّ» يا «ديو» در قالب او رفته است.
منبع مقاله :ذكاوتي قراگزلو، عليرضا؛ (1388)، قرآنيات، تهران: انتشارات سخن، چاپ اول
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}