در اسارت شيطان
(... وَقَالَ لَأَتَّخِذَنَّ مِنْ عِبَادِكَ نَصِيبًا مَّفْرُوضًا) (1)
[شيطان] گفت: بي گمان، از ميان بندگانت سهمي معين [براي خود] برخواهم گرفت.
دشمن با قطع نيروي پشتيباني - ياد خدا - و تسخير سنگرهاي اعتقادي، رفته رفته تمام صحنه ي جان را اشغال کرده، بعد از تصرف، مهر اسارت بر آن مي زند.
گاهي اسارت، عين آزادگي و شرافت است و گاهي عين بردگي و ذلت و اين اسارت از قسم دوم است. در اسارت ها، بيگاري بدني رسم معمولي است؛ اما در اين اسارت نه تنها توانايي هاي جسمي، بلکه تمام قواي فکري، احساسي و عاطفي، يک جا در دست دشمن خواهد بود. اسارت هاي معمولي، موقّتي است و اين اسارت، جاودانه است. آن اسارت، در بيرون از حوزه ي جان رخ مي دهد و اين در اعمال جان. آن اسارت، بيگانگي از خود را در پي ندارد؛ ولي اين اسارت عين بيگانگي از خويش است. در آن اسارت شخص مي داند که اسير است؛ اما در اين اسارت حتي اين را هم نمي داند. اين اسارت خط پاياني است که با تصرف قلب صورت گرفته، قلب به عنوان مرکز همه غرايز، احساس ها، عاطفه ها و... در چنگ دشمن است و در آن لانه مي سازد و پايگاهي مطمئن برپا مي کند؛ مانند پايتختي که رژيم کودتا آن را در اختيار مي گيرد و در پي آن همه ي امکانات لشکري و کشوري و تمام قواي اجرايي و قضايي و قانون گذاري در دست اوست؛ اميرمؤمنان، امام علي (عليه السلام) درباره ي گروهي که در اسارت شيطانند، فرمودند:
«اتَّخَذُوا الشَّيْطَانَ لِأَمْرِهِمْ مِلاَکاً، وَاتَّخَذَهُمْ لَهُ أَشْرَاکاً، فَبَاضَ وَفَرَّخَ فِي صُدُورِهِمْ، وَدَبَّ وَدَرَجَ في حُجُورِهِمْ، فَنَظَرَ بِأَعْيُنِهِمْ، وَنَطَقَ بِأَلسِنَتِهِمْ...» (2).
آنان شيطان را مقياس و ملاک کارشان قرار داده اند؛ او هم آنان را دام خويش برگزيده و [بسي] در سينه ي آنان تخم مي گذارد و جوجه [هايش] را مي پروراند. با چشمان آنان مي بيند و با زبانشان سخن مي گويد....
براي آن که از آيات و روايات بيشتر استفاده کنيم، اين مقاله را در دو بخش مورد مطالعه قرار مي دهيم:
1. اسيران و خصوصيات روحي آنان.
2. رفتار دشمن با اسيران و خواسته هاي او.
1. اسيران و خصوصيات روحي آنان
قرآن کريم در يک تعبير هشدارگونه و جامع فرمودند که شيطان عده اي از بندگان را سهميه ي قطعي خود مي داند؛(... وَقَالَ لَأَتَّخِذَنَّ مِنْ عِبَادِكَ نَصِيبًا مَّفْرُوضًا) (3)
.. [شيطان] گفت: بي گمان از ميان بندگانت سهمي معين [ براي خود] برخواهم گرفت.
اين افراد چه کساني اند و ويژگي هاي آنان چيست؟ در اين باره نيز به محضر قرآن کريم مي رويم؛ خداوند متعال فرمودند:
(وَ مَنْ يَعْشُ عَنْ ذِکْرِ الرَّحْمنِ نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطَاناً فَهُوَ لَهُ قَرِينٌ * وَ إِنَّهُمْ لَيَصُدُّونَهُمْ عَنِ السَّبِيلِ وَ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ * حَتَّى إِذَا جَاءَنَا قَالَ يَا لَيْتَ بَيْنِي وَ بَيْنَکَ بُعْدَ الْمَشْرِقَيْنِ فَبِئْسَ الْقَرِينُ * وَ لَنْ يَنْفَعَکُمُ الْيَوْمَ إِذْ ظَلَمْتُمْ أَنَّکُمْ فِي الْعَذَابِ مُشْتَرِکُونَ * أَفَأَنْتَ تُسْمِعُ الصُّمَّ أَوْ تَهْدِي الْعُمْيَ وَ مَنْ کَانَ فِي ضَلاَلٍ مُبِينٍ) (4)
هر کس از ياد [خداي] رحمان دل بگرداند، بر او شيطاني مي گماريم تا براي وي دمساز باشد. به طور مسلّم، آن ها [شيطان ها] ايشان را از راه باز مي دارند؛ ولي مي پندارند که راه يافتگانند، تا آن گاه که او [با دمسازش] نزد ما آيد و [خطاب به شيطان] گويد: اي کاش ميان من و تو فاصله ي خاور و باختر بود که چه بد دمسازي هستي و امروز هرگز [پشيماني] براي شما سود نمي بخشد؛ چون ستم کرديد. در حقيقت، شما در عذاب مشترک خواهيد بود. پس آيا تو مي تواني کران را شنوا کني يا نابينايان و کساني را که همواره در گمراهي آشکارند راه نمايي؟
در اين آيات، مختصات کلي روحي کساني را که همنشين شيطانند - در دنيا و آخرت - به خوبي مي توان يافت.
توجه در اين آيات روشن مي سازد که دمسازي و همنشيني (5) غير از تماس و گريز يا وسوسه و عقب نشيني است. آنان خود را به کوري و کج بينايي زده، از ياد خدا روي برتافته، شيطان نيز راه راست را بر آنان بسته است و آنان با خيال انديشي و پندار زدگي خود را هدايت يافته مي پندارند و اين فاجعه اي است دردناک و دردناک تر اين که آنان از اين اسارت نيز بي خبرند تا آن که به روز حشر درآيند و از اين همنشين زشت خود خبردار شوند. آنان کرند، کورند و در بي راهه اي آشکار سرگردانند؛ حضرت آيت الله جوادي - حفظه الله تعالي - در اين باره چنين گفته است:
وقتي انسان، قيّم، خالق و پروردگار خود را فراموش کرد، هويت خود را فراموش مي کند. پس بازيافت هويت انسان در گروِ ياد و توجه خداست و در اين صورت، صحنه ي دلِ انسان به تصاحب دشمنش در مي آيد. شيطان که اول با دعوت نامه آمد و انسان او را پذيرفت، به تدريج صاحب خانه را از خانه ي دل بيرون مي کند و خودش جايگزين آن مي شود و به اداره ي مملکت جان آدمي مي پردازد. جالب است که در اين جايگزيني، خودِ انسان هم به اشتباه مي افتد و گمان مي کند، خودش است، امّا خوديّتي براي او نمانده؛ او ديو و اهريمن ديوانه و انسان نمايي را به جاي خود مي پندارد؛ بدون اين که به واقعيت امر پي برد. (6)
اين جايگزيني - اهريمن به جاي انسان - آدمي را به ياد شعري از جلال الدين بلخي مي اندازد که مي گويد: «شيري، گاو روستايي را خورد و جاي او نشست. روستايي در تاريکي شب به گمان آن که گاو است، شير را نوازش مي داد...
روستايي گاو در آخور ببست *** شير، گاوش خورد و در جايش نشست
روستايي شد در آخور سوي گاو *** گاو را مي جست، آن کنجکاو
دست مي ماليد بر اعضاي شير *** پشت و پهلو، گاه بالا، گاه زير
گفت شير ار روشني افزون شدي *** زهره اش بدريدي و دل خون شدي
اين چنين گستاخ از آن مي خاردم *** کو در اين شب، گاو مي پنداردم (7)
به هر حال، طبق آن آيه ي کريمه، نقطه ي آغاز در فرايند اسارت، روي برتافتن از ياد خداست و قرآن در يک معادله قطعي فرمودند:
هر کس خدا را فراموش کند، خدا او را از ياد مي برد. (8)
اين همان بيماري خطرناک خود فراموشي است؛ يعني آدمي «خود واقعي اش» را فراموش مي کند و عمري با بهانه هاي واهي به «خودِ» پنداري و مادي اش مي پردازد و با اين بيگانگي از خود و خداست که در حوزه ي جاذبه هاي شيطان قرار مي گيرد تا آن که کم کم خود، شيطان مي شود؛ مانند آهن که اگر در حوزه ي مغناطيسي آهن ربا قرار گرفت، آن را مي ربايد و بعد از مقداري تماس و همنشيني، خصوصيت مغناطيسي به خود مي گيرد تا آن که رفته رفته، به طور کامل، هويت آهن ربايي پيدا کند. اينان نيز همين طورند. (9)
علامه نراقي مي گويد:
تا که دل با ياد حق باشد قرين *** مي نيابد ره در آن جا آن لعين
دل چو شد خالي زياد کردگار *** منزل شيطان و ديو و دد شمار (10)
آري هر چند در چهره ي مُلکي و خاکي، انسانند، اما در چهره ي ملکوتي و روحي، شيطان حقيقي اند و نگاهشان، گفتارشان، انديشه هاي شان و... همه و همه شيطاني است؛ چون اگر شيطان نبودند، با او همسنخ و همساز نمي شدند تا بتوانند به عضويّت «حزب شيطان» درآيند.
با اين توصيف، مختصات روحي اسيران تا حدودي قابل پيش بيني است. اکنون با استمداد از آيات و روايات، فهرست وار به خصوصيت آنان مي پردازيم. اسيران عبارتند از:
1. بي هوشاني سرگردان (11) و ساقط از آسمان توحيد (12) و رديف انسانيّت (13) و گرفتار در بي راهه هاي دور دست. (14)
2. کوردلاني با دلي پرآشوب، تاريک (15) و زنگار گرفته ي ويران. (16)
3. حيوان صفتاني بي درک، کور، کر، گنگ (17) و گرفتار استدراج. (18)
4. اغواشدگاني فريب خورده (19) از دسيسه ها و تزيين هاي شيطان. (20)
5. تبهکاراني سرتاپا آلوده که دل تاريکشان لانه ي شيطان هاست. (21)
6. خدا فراموشاني خود فراموش. (22) پوشيده از پروردگار (23) که تنها با فرمان ها و نهيب هاي ابليس به تکاپو مي افتند.(24)
7. تهي مغزاني بي خرد؛ که دنيا را پروردگار خود گرفته، آن را به بازي گرفته اند و دنيا هم آنان را به بازي گرفته است. (25)
8. بازي خوردگاني بي پناه که قلع و قمع شده، زرق و برق دنيا چشمشان را گرفته، و آنان را از پاي انداخته است. (26)
9. سخت دلاني (27) که زمينه ي وجودشان، چراگاه شيطان است و تفسير حياتشان آمال و آرزوهاي پنداري است. (28)
10. پندارزدگاني که در خيال والي خود چنان غرقند که کردار زشتشان را نيکو مي نگرند. (29)
2. رفتار دشمن با اسيران و خواسته هاي او
دشمن با اسيرانش چه رفتاري دارد و از آنان چه مي خواهد؟ آيا خواسته هاي محدود و رفتارهايش همراه با مهر و عاطفه است؟ هرگز!چه طور ممکن است که چنان دشمنِ سرسختِ کينه توز که با هزار دسيسه و فريب به درون جان راه يافته، آن را به چنگ آورده است، خواسته هايش محدود و برخوردش معقول باشد؟ چنين تصوري، خيالي بيش نيست. در اين باره نيز به محضر قرآن و روايات مي رويم و فهرستي از خواسته ها و رفتارهاي دشمن را از زبان صدق آن ها مي شنويم:
1. فرود بر صفحه ي دل، و استفاده ي تمام از قواي روحي و بدني اسير. (30)
2. چيرگي مطلق و ايجاد رابطه ي ولايي - فرمان دهي و فرمان بري - و حزبي. (31)
3. قطع ارتباط اسير با پروردگار و تخليه ي او از ياد خدا. (32)
4. هدايت اسير به کج راهه ها و بي راهه هاي دوردست. (33)
5. ارسال پيام هاي مرموز و اشاره ها سرّي آموزشي به اسيران. (34)
6. فراخواني اسيران و تحريک آنان براي کارزار با حق. (35)
7. فريب دادن، خام کردن و ترسانيدن اسيران. (36)
8. تداوم کينه توزي تا فرمان به کفر و سپس اعلان بيزاري از اسير. (37)
پي آمدهاي اسارت چنين است:
1. ورشکستگي تمام و خسارت فراگير. (38)2. خدا فراموشي و خود فراموشي و ستم به خويش. (39)
3. دردمندي و ابتلا به بيماري هاي خطرناک؛ مانند تکبر (40)، کوريِ دل و... (41)
4. گمراهي و خذلان و خواري. (42)
5. عذاب خدا و رهسپاري به آتش دوزخ. (43)
6. همنشيني جاودانه با دشمن در تمام مقاطع حيات. (44)
7. پشيماني در قيامت. (45)
وا اسفا! چرا انسان به يک چنين اسارتي تن دهد تا به جايي رسد که فرمان هاي دشمنش را بي چون و چرا برآورده کند و پي آمدهاي اسارت را به جان بخرد؟ چه قدر انسان، بايد ناسپاس و لج باز و در عين حال نادان باشد که از پروردگار مهربان خود فاصله بگيرد (46) و از اين دشمن پذيرايي کند. او را به نهان خانه ي دلش راه دهد، و گوهر هستي اش را به او ارزاني نمايد و اين مهمان ناجوانمرد در برابر اين همه لطف، خانه و صاحب خانه را به آتش بکشد و او را روانه ي دوزخ کند؛ جايي که پشيماني سودي ندارد؟ آيا شايسته نيست که بيدار شويم و براي دفع اين فاجعه چاره اي کنيم؟
پي نوشت ها :
1. نساء (4)، آيه ي 118.
2. نهج البلاغه، خطبه ي 7.
3. نساء (4) آيه ي 118.
4. زخرف (43) آيه هاي 36 - 40و
5. (فَهُوَ له قَرين)
6. درس تفسير قرآن، تفسير انعام، آيه 24.
7. مثنوي معنوي، ج 1، دفتر دوم، ص 275.
8. حشر (59) آيه ي 20؛ مجادله (58) آيه ي 19.
9. ساختمان روحي انسان به گونه اي است که در هر حوزه اي قرار گرفت، خصوصيات روحي متناسب با آن را به خود مي گيرد: در حوزه ي شيطاني، خصوصيات شيطان و در حوزه ي رحماني، خصوصيات رحمان و تخلّق به اخلاق خدا.
10. مثنوي طاقديس.
11. حجر (15) آيه ي 72.
12. حج (22) آيه ي 31.
13. انعام (6) آيه ي 71.
14. حج (22) آيه ي 31، نحل (16) آيه ي 100.
15. طه (20) آيه ي 125.
16. مطففين (84) آيه ي 15.
17. اعراف (7) آيه ي 179؛ انفال (8) آيه ي 24.
18. همان، آيه ي 13.
19. حجر (15) آيه ي 42.
20. انعام (6) آيه ي 43.
21. شعراء (26) آيه ي 222؛ نهج البلاغه، خطبه ي 2.
22. مجادله (58) آيه ي 19.
23. مطففين (84) آيه ي16.
24. اسراء (17) آيه ي 64.
25. نهج البلاغه، نامه ي 31.
26. نهج البلاغه، نامه ي 31.
27. انعام (6) آيه ي 43.
28. پيامبر اکرم (ص) مي فرمايد: «اي مردم! اگر کسي در ولايت شيطان رفت، مرگ يادش مي رود و هميشه آمال و آرزوها در برابر چشمانش قرار مي گيرد و اگر کسي در ولايت خدا و آل رسول - سلام الله عليهم - درآمد، مرگ در برابر چشمانش قرار مي گيرد و آمال و آرزوها را پشت سر مي اندازد.» (قلب قرآن، ص 167).
29. کهف (18) آيه ي 106
30. شعراء (26) آيه ي 222؛ نهج البلاغه، خطبه ي 2 و 7 و نامه ي 17.
31. حجر (15) آيه ي 41؛ نساء (4) آيه ي 76؛ مريم (19) آيه ي 45؛ بقره (2) آيه ي 169؛ نور (24) آيه ي 21؛ اعراف (7) آيه ي 27؛ مجادله (58) آيه ي 19.
32. مجادله (58) آيه ي 19.
33. نساء (4) آيه ي 60.
34. انعام (6) آيه ي 121؛ مجادله (58) آيه ي 121.
35. نهج البلاغه، خطبه 10 و 194.
36. فاطر (35) آيه ي 5؛ زخرف (43) آيه ي 37؛ انفال (8) آيه ي 48؛ نهج البلاغه، حکمت 323.
37. انفال (8) آيه ي 48؛ حشر (59) آيه ي 17.
38. مجادله (58) آيه ي 19؛ نساء (4) آيه هاي 114 و 119.
39. حشر (59) آيه هاي 17و19.
40. نهج البلاغه، خطبه ي192.
41. اعراف (7) آيه ي 179.
42. فرقان (25) آيه ي 29؛ حج (22) آيه ي 40.
43. يس (36) آيه ي 62؛ حج (22) آيه ي 40؛ اعراف (7) آيه ي 18؛ شعراء (26) آيه هاي 94 و 95؛ فاطر (35) آيه ي 6، ص (38) آيه ي 85؛ مريم (19) آيه ي 45.
44. زخرف (43) آيه ي 40؛ نساء (4) آيه ي 38؛ ص (38) آيه ي 85؛ نهج البلاغه، خطبه ي 183.
45. زخرف (43) آيه ي 38؛ نهج البلاغه، نامه ي 48.
46. قرآن کريم مي فرمايد: (يا ايّها الإِنسانُ ما غَرَّکَ بِرَبِّکَ الکَريم...)؛ «اي انسان چه کسي تو را نسبت به پروردگار کريم و بزرگوارت، فريب داد؟» (انفطار (82) آيه 6).
نجارزادگان، فتح الله؛ (1381)، مصاف بي پايان با شيطان، قم: مؤسسه بوستان کتاب (مرکز چاپ و نشر دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، چاپ پنجم.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}