نويسنده: دكتر مهدي امامي جمعه




 

عرفان و حکمت صدرايي ظلم ستيز و انقلاب خيز است. استبداد مطلق و مالکيت مطلق العناني، در نزد او پذيرفته شده نيست. از نظر او خواص و مردم يا گروههاي مرجع آن زمان، تحت عناوين شيخ و فقيه و حکيم و عارف، نبايد تقربي به دستگاه حاکم داشته باشند، در حقيقت بايد مردمي باشند و نه دولتي. اينها بايد کفه مردم را در برابر کفه دستگاه حاکم، بالا آورند و يک تعادل نسبي ايجاد کنند و مانع ظلم و فسق و جور و زورگويي شوند.
ظلم را برابر کفر قرار داد، آن هم کفري که به مسلمانان حمله ور شده و حق و حقوق آنها را ضايع مي کند و ملاصدرا در اينجا بحث شهادت و نترسيدن از مرگ مي کند و گروه هاي مرجع را در راستاي عدالت خواهي و مردم دوستي که عين خدادوستي است تا مرحله « اشداء علي الکفر » پيش مي برد.
اما مهم تر از همه اينها، اين که او براي همه اينها، زيرسازي حکمي و فلسفي مي کند و از ترکيب اصول حکمت نظري و حکمت عملي، همان طور که مطرح شد، به اين انديشه ها دست مي يابد و اينجا است که اين مباني به عنوان بخش عالي و متعالي، از حکمت متعاليه تلقي مي شود و فلسفه اجتماعي و مدني ملاصدرا را پايه ريزي مي کند.
در حقيقت، به تعبير امروز، گروه هاي مرجع زمان ملاصدرا، از نظر خود ملاصدرا بايد همچون NGO عمل کنند، يعني بخش هاي اجتماعي غيردولتي هستند که از قدرت اجتماعي برخوردارند و اين قدرت هاي متعدد اجتماعي، نبايد در قدرت دستگاه حاکمه منحل شوند. اينها همه انديشه هايي است جلوتر از زماني که ملاصدرا در آن مي زيسته است. او اول فيلسوفي است که به حسب نظريه پردازي هاي حکمي - فلسفي، روح فقاهت و فلسفه عرفان و حکمت را بر اساس الهياتي که مبناي هر سه است، تبيين کرد و آنگاه با فلسفه انقلاب پيوند داد. بعد از او تنها، حکيم و عارف فقيهي که به انديشه انقلاب رسيد، حضرت امام خميني بود و بسيار ساده انگاري است که انديشه انقلاب و فلسفه ظلم ستيزي و احقاق حقوق مردم را در تفکر اين بزرگ پرچمدار اسلام در قرن بيستم فقط بر اساس انديشه هاي فقاهتي او تجزيه و تحليل کنيم و براي نظام حکمي - عرفاني او که کاملاً صدرايي است، نقش بنياديني قائل نشويم.
به هر حال همه ي اين مباني بيانگر اين است که ملاصدرا جلوتر از زمان خودش مي انديشيده است. اما اکنون بحث ما توسعه علمي و اقتصادي جامعه و همچنين جايگاه علوم، صنايع، فنون و حتي هنر و زيبايي شناسي هنري در انديشه ملاصدرا است. در اينجا هم مستندات ما عبارات صريح است که مغفول عنه واقع شده و اين غفلت هم ناشي از قصور وتقصير ما است، و ظاهراً براي جبران آن هم راهي ساده تر از اين پيدا نکرديم که همه عقب افتادگي ها و رکودها و خمودي ها را گردن ملاصدرا و نظام حکمي - عرفاني که پرورانده، گذاشتيم. همه ي جنبه هاي حکمت متعاليه که در راستاي گسترش علوم و فنون و حتي هنرهاي زيبا و در جهت تمدن سازي، پردازش شده است کاملاً برگرفته از فضاي اصفهان و دو حوزه درسي که ملاصدرا در آن بسر مي برده، بوده است. نظام و شهري اصفهان در قسمت جديد و توسعه يافته، تلفيقي است از حکمت و هنر و صنعت و طراحي مهندسي. همچنين هر دو استادش رياضيدان برجسته هستند و يکي از آن دو، شيخ بهايي، عملاً در رياضيات کاربردي فعال است و در نظام دادن به کالبد شهر به گونه اي که روح و معنا داشته باشد و حکمت الهي و هنر معنوي در آن متجلي باشد، مشارکت دارد و در امور مربوطه طرف مشورت بوده است.همه ي اينها در پروراندن نگاه ملاصدرا نسبت به ضرورت توسعه علمي و صنعتي و هنري نقش داشته است. آري او جامعه اي را که اين ضرورت را احساس کرده و و زمينه هاي تحقيق اين ضرورت را فراهم آورده است، براي قرب الي الله و جلب نظر خداوند جهت نزول برکاتش، آماده تر و مستعدتر مي داند. اين نگاه به لحاظ نظريه پردازي، بسي جلو تر از زمان و زمانه او بوده است.
همه اينها، اين پيام را به ما مي دهند که ملاصدرا، فيلسوفي است که بايد از نو، او را شناخت و آنگاه نقدش کرد.
منبع مقاله :
امامي جمعه، مهدي، (1391) سير تحول حوزه فلسفي اصفهان از ابن سينا تا ملاصدرا، تهران: مؤسسه پژوهشي حکمت و فلسفه ايران، چاپ اول