درباره ي تفسير محاسن التأويل
مؤلف اين تفسير، جمال الدين قاسمي دمشقي ( 1283-1332 ق ) معروف به علامه ي شام است. اميرشکيب ارسلان که خود از بزرگان ادبا و محققان معاصر سوريه است، در تفريظ بر کتاب قواعد التحديث قاسمي مي گويد:
من به همه ي جوانان مسلمان که مي خواهند شريعت اسلام را به نحوي دريابند که دلشان بپسندد و عقلشان بپذيرد، سفارش مي کنم که هيچ چيز را بر مطالعه ي آثار مرحوم شيخ جمال الدين القاسمي مقدم ندارند. (1)
و محمد رشيد رضا، در يکي از شماره هاي مجله ي المنار مي گويد:
او علامه ي شام و نادره ي ايام و احياگر معارف اسلام و سنت، به علم و عمل و تعليم و تهذيب و تأليف، و حلقه ي رابطي است بين ميراث شکوهمند پيشينيان و ترقي خواهي جديد که مقتضاي زمان است. (2)
خود قاسمي در مقدمه ي تفسيرش چنين مي نويسد:
کمر همت به تحصيل فنون ( قرآن شناسي ) بستم، و ديده ي خويش را به نورانيت آيات آن ( قرآن ) روشن گردانيدم و به رموز آن ديده دوختم، و از راه بردن به ظرايف آن شادمان گشتم و تا آنجا که مقدورم بود در تفاسير گذشتگان راه بردم و مطالعه کردم و با مطالعه و ممارست بسيار به غث و سمين آنها پي بردم و ديدم که « به قدر دانش خود هر کسي کند ادراک » و هر کس در حد وسع و توان خويش گويي در اين ميدان زده است. و روزگاري از عمر خويش را صرف کشف حقايق و کاوش در دقايق آن کردم، و خواستم تا در سلک مفسران درآيم پيش از آنکه عناصر پراکنده شود و « سراير آشکار »، و به خدمتگري قرآن نامبردار شوم و جزو عاملان و عالمان به احکام قرآن در شمار آيم. بحول الله عزم خويش را جزم کردم و بخعت خفته را بيدار ساختم، و به تقرير قواعد آن و تفسير مقاصد آن پرداختم و نيک انجامي از خداوند طلب کردم و نام اين اثر را محاسن التأويل نهادم، و چکيده ي پژوهشها و گزيده ي کوششها، و لئالي اسرار و نتيجه ي افکار خود و نقاوه ي آثار مفسران سلف را در آن درج کردم. (3)
مقام و منابع علمي تفسير قاسمي (4)
قاسمي از خاندان علم و تقوي برخاسته است و نسبتش به امام حسين (عليه السّلام) مي رسد. غالب تحقيقات او عميقاً مستند است. اين روحيه ي دقيق تحقيقي از اوان کودکي در او به ترتيب پدر و جد و با استفاده از کتابخانه ي ممتازي که از آنان به ارث برده، پرورش و پيشرفت يافته است. قاسمي با آنکه سنين عمرش به پنجاه نرسيده شماره ي تأليفاتش از صد برگذشته است. منابع فکري او وسيع و متنوع است. حتي با آنکه اهل سنت است از تحقيقات معتزله و شيعه ي اماميه و زيديه هم غافل نيست و گاه آنها را نقل و گاهي نقد هم مي کند. در مقدمه ي پرمايه و بسيار محققانه اي که در قرآن شناسي و تفسير پژوهي و مقدمات و لوازم تفسير و صفات و شرايط مفسر نگاشته، و بالغ بر 349 صفحه است، از تفسير طبري، زمخشري، راغب اصفهاني، فخر رازي، ابن کثير دمشقي، ابن قيم، ابوحيان آندلسي، ابن عطيه آندلسي، قرطبي، بيضاوي، ابوالسعود، بعضي مفسران شيعه و زيديه و برهان الدين بقاعي، و سرانجام از مفسر بزرگ معاصر و مقتداي خويش « الاستاذ الحکيم » عبده، فراوان نقل مي کند. همچنين اشاره به آثار آراي شافعي، ابن سعد، واقدي، فراء، قاضي عبدالجبار ( که همانند زمخشري از بزرگان معتزله است )، ابن حزم، شهرستاني صاحب ملل و نحل، عکبري، ابن المنير اسکندري، ابن حجر عسقلاني و بويژه ابن تيميه و ابن قيم الجوزيه و سيوطي بسيار دارد.نيز از آنجا که در حديث شناسي دست دارد (5) صفحه اي از تفسير عظيمش نيست که حديثي در آن نباشد، و بيشتر به احاديثي که در مجاميع بخاري و مسلم و ابن حنبل و مالک بن انس و ابن حيان نقل شده، اعتنا دارد. در لغت هم صاحبنظر است و محتاط و مستند سخن مي گويد و غالباً به صحاح جوهري و قاموس المحيط و شرح آن استناد مي کند. در قرائت نيز، غالباً به قراآت متواتره اعتماد مي کند.
نگرش و روش تفسيري او
قاسمي نگرش سلفي دارد، و به علت فضل فراوانش تمايل وهابي گري در او چندان ظاهر نيست، بلکه بيشتر اشعري گرا و اهل حديث است. اشعري گري او پيشرفته است و غالباً در جنب و جوار گرايشهاي نقلي او، گرايشهاي عقلي هم مشهور است. غالب منابع فکري و موارد نقل و نقد او، چنان که اشاره کرديم، آثار قدماست، و از معاصران فقط به عبده که « الاستاذ الحکيم » مي نامدش اعتنا دارد و اين اعتنا و علاقه تا بحدي است که ده صفحه از مقدمه ي تفسير عبده را در مقدمه ي تفسير خويش درج مي کند. گرايش علمي - علم به معناي جديد کلمه - در او چندان قوي نيست، بلکه بندرت مشهود است و فقط در فصلي از مقدمه به تطبيق بعضي از يافته هاي نجومي جديد با آيات قرآن مي پردازد و اين موارد در اثر او، فوق العاده کمياب است.باري تفسير قاسمي به سبک و سياق تفاسير قديم است، و در ميان همه ي تفاسير جديد ( قرن چهاردهمي ) که مطرح شده، فقط دو تفسير است که دقيقاً منطق و متانت علمي قديمي دارد: يکي همين تفسير، و ديگر تفسير گران قدر الميزان که البته پرداختن به مسائل اجتماعي در هر دوي اين تفاسير تا حد معقول و معتنابهي است.
نمونه اي از آراي تفسيري او
قاسمي در تفسير سوره ي فاتحه چنين مي نويسد:بعضي از سلف گفته اند فاتحه رمز اصلي و جان و جوهر قرآن است، و رمز فاتحه همانا کلمه ي اياک نعبد و اياک نستعين است، چه بخش اول اين آيه، تبري از شرک است و بخش دوم آن، تبري از حول و قوه ي شخصي و تفويض و توکل کلي بر خداوند. (6)
تفسير آيه ي نهم از سوره ي بقره: ييُخَادِعُونَ اللَّهَ وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ مَا يَخْدَعُونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ وَ مَا يَشْعُرُونَ را چنين آغاز مي کند:
کاشاني گويد مخادعه يا نيرنگ، بکار بردن نيرنگ از هر دو سو است. و نيرنگ عبارت است از ظاهر ساختن خير و پنهان داشتن شر. مراد از خدعه ي خداوند، خدعه ي رسول است چرا که در جاي خود محرز است که مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ ( نساء، 80 ). آري خدعه ي آنها به خداوند و مؤمنين، در اظهار ايمان و دوستي، و پنهان داشتن کفر و دشمني است. خدعه ي خداوند و مؤمنين به آنها، مسالمت و پيشنهاد احکام اسلام به آنهاست، و محترم شمردن مال و جان آنان و نظاير آن، و در عين حال ذخيره کردن عذاب اليم و سرانجام وخيم و سوء عاقبت و بي آبرويي دنيوي با افشاگريها وحياني، يعني خبر دادن خداوند از طريق وحي به سوء نيت و مافي الضمير آنان.
اما فرق اين دو گونه خدعه يا نيرنگ در اين است که نيرنگ آنان فقط به خودشان بازمي گردد، چه مايه ي خسران و زيان جاني و سختي کشيدن و وِزر و وبال انداختن و ظلم و ظلمت افزايي و کفر و نفاق و خود ويرانگري و شقاوت پيشگي و نظاير آن است، و نيرنگ خداوند چنان است که با وجود اعلامش در قرآن، به کنه آن پي نمي برند، چنان که در آيه ي ديگري هم داريم وَ مَکَرُوا وَ مَکَرَ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَيْرُ الْمَاکِرِينَ ( آل عمران، 54 ) و اين از عمق جهالت آنان است که از ظاهر، پي به باطن نمي برند. (7)
پينوشتها:
1. تفسير القاسمي المسمي محاسن التأويل، تأليف علامه ي الشام محمد جمال الدين القاسمي، وقف علي طبعه و تصحيحه، و رقمه و خرج آياته و احاديثه، و علق عليه محمد فؤاد عبدالباقي، 17 ج، الطبعه الثانية ( بيروت، دارالفکر، 1398 ق )، ص 3. چاپ ديگري از اين تفسير در 17 مجلد به تحقيق محمد بهجة البيطار، از سوي دارالکتب العربية قاهره، منتشر شده است.
2. همان اثر، ص 3.
3. همان اثر، ج 1، مقدمه، ص 5.
4. در اين بخش از مقدمه ي قاسمي بر تفسير خويش و اثر المحتسب، فراوان سود برده ام: عبدالمجيد عبدالسلام المحتسب، اتجاهات التفسير في العصر الحديث ( بيروت، دارالفکر، 1393 ق ).
5. اثر مهم او در اين فن: « قواعد التحديث من فنون مصطلح الحديث ( القاهره، دارالاحياء الکتب العربية، 1961 ) است.
6. محاسن التأويل، ج 1، ص 13.
7. پيشين، ج 1، ص 43.
خرمشاهي، بهاء الدين؛ (1389 )، قرآن پژوهي (1)، تهران: شرکت انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ چهارم
/ج
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}