نويسنده: دکتر سيد يحيي يثربي





 

بحث ريشه اي اين نوشتار، در کيفيت معاد است که از همان آغاز، فلاسفه ي اسلام با متکلمان و پيروان ظواهر کتاب و سنّت، در اين مسئله نزاع دارند. متکلمان و متشرّعان، بر پايه ي دلالت ظاهر آيات و روايات، معاد را، جسماني مي دانند. به اين معنا که انسان در قيامت، با همين جسم مادّي، با همه ي ويژگي ها و عوارض آن، برانگيخته شده، اگر از صالحان باشد، در شادي و لذت به سر مي برد، و اگر از تبهکاران باشد، گرفتار رنج و عذاب مي شود. البته اين لذت و رنج، هر دو؛ مانند لذت و رنج دنيوي خواهد بود، اما با شدت بيشتر و مدت طولاني تر و در مواردي نيز به شکل ابدي و هميشگي.
اما فلاسفه هرگز نتوانسته اند چنين معادي را با اصول و قوانين مسلّم فلسفي، تطبيق داده، به اثبات آن بپردازند.
براي نمونه، يکي از مشکلات فلاسفه را ياد مي کنيم که بر اهل کلام و متشرّعان بسيار آسان است. و آن مشکل پيدايش دوباره ي جسم انساني است که متکلمان، امکان آن را، بر پايه ي توان الهي به آساني مي پذيرند. به اين معنا که خداوند چنان که براي نخستين بار، اجسام انسان ها را هستي بخشيده، براي دومين بار نيز مي تواند آنها را لباس هستي پوشانده، زندگي بخشد.
اما همين مسئله ي آسان در برابر اصول و قوانين فلسفي، امري دشوار و ناممکن مي نمايد؛ زيرا فلاسفه، متکلمان را در فهم جمله ي « چنان که نخست آفريده بود، مي آفريند » غير دقيق و ساده نگر مي دانند؛ چون آنان اگر به آفرينش نخستين هر کس نگاه دقيق مي داشتند، مي دانستند که همين آفرينش نخستين، چنين نبوده که خداوند او را به عنوان پديده اي جدا از همه چيز، به شکل ناگهاني و خلق السّاعه، آفريده باشد، بلکه هر انساني مانند يک پديده در جهان مادّي، دست آورد هزاران عاملي است که زمينه ساز پيدايش او شده اند.
همه ي ما دست آورد زمان و زمينه ي خود هستيم که بي آن زمان و زمينه، پيدايش ما ناممکن بود.
حال اگر دوباره چنين پديده اي هستي يابد، بايد همه ي زمينه ها و زمان ها و عوامل وجودي او دوباره تحقق يابند. چنين نيست که انساني جدا از زمان و مکان و علل خود، جداگانه پديد آيد؛ زيرا از نظر اصول و موازين فلسفي، چنين چيزي ناممکن است. تک تک موجودات جهان، با مشخصات و عوامل ويژه ي خود، محدود و مشخص شده و به شکل پديده اي يگانه درآمده اند که تکرار دوباره ي آنها، بي بازگشت همه ي آن عوامل، ممکن نيست. آري هزاران برگ و گلِ همانند به وجود مي آيند؛ اما آن برگ يا گل معين نيستند و هر يک، خودشان هستند و بس؛ اما اين نکته را جز دارندگان اذهان ورزيده نمي توانند به روشني دريابند. و از اين رو موضوع امتناع اعاده ي معدوم، براي گروهي ساده نگر، امري مسخره مي نمايد، در حالي که براي اذهان ورزيده، از مسائل بديهي است. (1)
آري، چنين مشکلاتي، تحليل و تبيين فلسفي معاد جسماني را دشوار ساخته، فلاسفه را در برابر متکلمان و متشرّعان قرار داده، زمينه ي طعن و تکفيرشان را فراهم مي کند.
چون بحث معاد جسماني به باور همه ي متشرّعان ارتباط دارد، حساسيّت بيشتري دارد. و از اين رو فلاسفه، با احتياط در مسئله گام بر مي دارند که در اين جا، دو برخورد گوناگون را ياد مي کنيم که يکي به ابن سينا و ديگري به ملّاصدرا مربوط است:

1. ابن سينا و معاد جسماني

ابن سينا در اشارات و تنبيهات که آخرين اثر فلسفي اوست، معاد را بي يادآوري موضوع جسماني يا روحاني بودن آن، مطرح کرده است. (2) او در اين جا تنها به ردّ ديدگاه کساني که لذت هاي حسي را اصيل و واقعي دانسته، لذت هاي ديگر را ضعيف و خيالي پنداشته اند بسنده کرده است؛ (3) اما در دو کتاب فلسفي ديگرش - شفا و نجات - بيان ديگري دارد. او در نجات چنين مي گويد:
بايد دانست که ما از دين و شريعت، نوعي از معاد را مي پذيريم که براي اثبات اين نوع معاد، راهي جز شريعت و تصديق پيامبران نداريم. اين، همان معاد جسماني است. (4)
و در شفا نيز مي گويد:
بايد دانست که نوعي از معاد که مورد پذيرش شرع است و راهي جز شريعت و خبر پيامبر ( صلي الله عليه و آله و سلم ) براي اثبات آن نداريم، معاد و بازگشت جسم به هنگام رستاخيز است. (5)

2. صدرالمتألهين و معاد جسماني

صدرالمتألهين پس از نقل اقوال و باورهاي گوناگون درباره ي چگونگي معاد مي گويد:
رفع تناقض آيات و احاديث منقوله، با اصول و مباني تحقيقي درباره ي معاد، تنها با سازگار و نزديک کردن اين دو به يک ديگر امکان دارد. بدين سان که بگوييم: بدن اخروي، چيزي است بينابين جسمانيّت دنيوي و تجريد اخروي، و در واقع، جامع تجرّد و تجسّم است. (6)
و نيز مي گويد:
اينک هنگام آن است که تحقيق موعودمان درباره ي معاد جسماني پرداخته، حشر ابدان و مسائل و احوال متعلق به آن را با مقدمات يقيني و اصول برهاني، در خور اهل بحث بيان کنيم. (7)
چنان که مي بينيم، صدرا بر خلاف ابن سينا، دم از اثبات معاد جسماني مي زند، آن هم با اصول برهاني و به شيوه ي اهل بحث ( فلاسفه مشّاء ). او براي سازگار کردن آراي متناقض نافيان و مثبتان معاد جسماني، بر پايه ي نوعي بدن بينابين تلاش مي کند که نه دنيويِ دنيوي باشد، و نه اخرويِ اخروي.

پي‌نوشت‌ها:

1. ر. ک: ابن سينا، شفا، فنّ سيزدهم، مقاله ي اول، فصل پنجم؛ بهمنيار، التحصيل، ص 292؛ سهروردي، مطارحات، ص 214 - 217؛ فخر رازي، مباحث المشرقيه، ج 1، ص 48؛ صدرالمتألهين، اسفار اربعه، ج 1، ص 356.
2. ابن سينا، اشارات و تنبيهات، نمط هفتم، فصل 24 - 27.
3. همان، نمط هشتم، فصل اول و دوم.
4. ابن سينا، نجات، « الهيات »، مقاله ي دوم، فصل 37، ص 681.
5. همو، شفا، فنّ سيزدهم، مقاله ي نهم، فصل هفتم.
6. صدرالمتألهين، اسفار اربعه، ج 9، ص 183.
7. همان، ص 184.

منبع مقاله :
يثربي، سيد يحيي؛ (1387)، عيار نقد / 2، قم: مؤسسه بوستان کتاب، چاپ دوم