نويسنده: بهاء الدين خرمشاهي




 

پرتوي از قرآن از بسياري از تفاسير طراز اول قرآن دلنشين تر و ديده گشاتر است. تفسير بيش و پيش از هر چيز هنر است و با ساير هنرها و از جمله هنر شاعري قابل مقايسه است. بعضي هنرمندان به چشم هنرمندان ديگر هنرمند مي آيند، و هنرشان براي اهل فن و خبرگان آن رشته هنر مي نمايد، اما براي ساير مردم که مخاطبان واقعي هنر بايد باشند نيست. و يا هنرمنداني هستند که همه جور آيين و آذين هنري را در کار مي کنند ولي هنرشان بي روح است، و هنرشان جز کالبد نگارين، و جز نگاري بيجان نيست. ولي پرتوي از قرآن اخگري بود که از برخورد گرمابخش دلها و از درس و بحث روياروي قرآن برخاسته بود، هيچ آدابي و تکليفي و تکلفي در کارش نبود، و چون از « دل » برخاسته بود به دلها مي نشست.
اما استقبال حيرت انگيز مردم از اين تفسير و قبول عامي که پيدا کرد، همانقدر که از عشق به تفسير قرآن بود، از عشق مردم به مفسرش نيز حکايت داشت.
آنچه در پرتوي از قرآن مهم است، ذوق و مهارت کم نظير در اظهارنظر و ربط و رجوع دادن معاني است، البته تا آنجا که « ظاهر » و نيز « مأثورات » اجازه مي دهند يا در آنجا که ساير منابع و « ادله » خاموشند.
خود ايشان روش کارشان را در مقدمه ي جلد اول ( صفحات 18-20 که در زندان، نگارش و در سال 1342 انتشار يافته ) چنين نوشته اند:
نخست چند آيه به رديف و شمار آورده شده، پس از آن، ترجمه ي آيات به فارسي تطبيقي آمده چنان که از حدود معاني صحيح لغات خارج نباشد... سپس معاني مترادف و موارد استعمال و ريشه ي لغات، در موارد لزوم بيان شده تا در ذهن خواننده مجال تفکر بيشتري باز شود. آنگاه آنچه از متن آيات مستقيماً بر ذهن تابيده بيان مي شود، گاهي در موارد مقتضي از احاديث صحيحه و نظرهاي مفسرين استفاده شده، سپس در پيرامون آيات آنچه به فکر نگارنده رسيده و بر ذهنش پرتو افکنده منعکس مي گردد، تا شايد خواننده خود هرچه بيشتر به رموز هدايتي قرآن آشنا شود و ايمان تقليدي به کمال تحقق رسد و هرچه بيشتر جويندگان، در اعماق ژرف آيات فرو روند و در انوار آن غوطه ور شوند:
... آنچه در پيرامون آيات و از نظر هدايت قرآن، نگارش مي يابد عنوان تفسير ( پرده برداري ) ندارد و به حساب مقصود نهايي قرآن نيست، از اين رو عنوان و نام پرتوي از قرآن را براي آن مناسب تر يافتم.
يک نکته ي کليدي ديگر در کار ايشان هست:
تنها دانستن فنون معمولي براي درک بلاغت وسيع و متنوع قرآن کافي نيست، بلکه با تأمل و تفکر آزاد مي توان به رموز بلاغت قرآن آشنا شد، و اين آشنايي اندک اندک به صورت ملکه درمي آيد ( همان، ص 18 ).
و خود ايشان چنين ملکه اي داشت و با آنکه از آيين و آداب تفسير عدول نمي کرد و تفسير به رأي را به آن معنا که « شخص نظر و رأيي داشته باشد و بخواهد قرآن را با رأي خود منطبق سازد و به آن براي نظر خود دليل آورد » ( ص 15 ) معمول نمي داشت ولي گاه تا حد تأويل نيز پيش رفته اند.
نظرگاه ايشان را در باب اخلاق تفسير و مفسر نمي توانم بازگو نکنم:
چه بسا اطلاعات و دانشهايي که براي فهم دين و آيات کتاب حکيم بکار رفته که خود حجابي بر آن شده، و تفسيرهايي از قرآن که هنر و معلومات مفسر مي باشد، تا آنجا که مفسر خواسته همه ي آرا و انديشه هاي خود را مستند به قرآن سازد... بيش از اين حجابها، حجابهاي ديگري از بيماريهاي اکتسابي و ميراثي و انحرافهاي ذهني و خويهاي پست مانند غرور، کبر، حسد است، که هر يک منشأو راه علاجي دارد. اين گونه حجابهاست که ذايقه ي فهم هر حقيقتي را فاسد و از لذت درک آن باز مي دارد و طنين آيات حق را وامي تاباند و مانع نفوذ آن در ضمير انساني مي شود ( همان، صص 16، 17 ).
خصيصه ي بارز ديگر اين تفسير اعتنا به مسائل علمي و در واقع انطباق اطلاعات عادي علمي با بعضي آيات قرآني است. اين تلقي در تفسير نويسي نوين فارسي چندان سابقه اي ندارد، و قديمترين نمونه اي که بنده بياد دارم، آن هم ترجمه به فارسي است، چند جلد از تفسير معروف به تفسير القرآن و هوالهدي و الفرقان تأليف احمدخان، ملقب به سر سيد يا سر سيداحمد خان هندي ( 1817-1898 م ) مصلح ديني و فرهنگي و مؤسس تجددطلبي در هند است، که به ترجمه ي آقاي سيدمحمد تقي فخر داعي گيلاني ( تهران، علمي، بدون تاريخ، و احتمالاً در حدود سال 1320 شمسي ) به طبع رسيده است.
در ساير بلاد اسلامي نيز فشار فرهنگ مهاجم غرب، بعضي مفسران را ناگزير کرد که براي رفع شبهات اهل علم و براي آنکه ثابت کنند عقب ماندگي اجتماعيشان بر اثر محتويات قرآن نيست، چاره اي عاجل بينديشند.
برخورد نخستين مصلحان و مفسران عرب، نظير شيخ محمد عبده ( 1266-1323 ق ) و محمد رشيد رضا ( 1282-1354 ق )، شاگرد و همکار و همفکر عبده، تا حدودي - ولي نه هميشه - اعتدالي بود، ولي طنطاوي جوهري ( 1287-1358 ق ) مي گفت در قرآن حداکثر 150 آيه ي صريح فقهي وجود دارد و اين همه کتاب درباره اش نوشته اند و بحثهاي فرعي شرعي پيچاپيچ کرده اند، حال آنکه بيش از 750 آيه ي علمي در قرآن هست که مفسران قديم، قهراً، مهمل گذاشته اند و اين غبن تاريخي و اين جفايي که بر قرآن رفته بايد با نگاشتن تفاسير هر چه علمي تر، جبران شود.
عبده مهمترين وسيله ي اصلاح عقايد ارتجاعي اجتماعي و زدودن غبار خرافات از آيينه ي اصول عقايد را تفسير قرآن مي دانست. زندگينامه نويسان عبده معتقدند که او ابتدا به شدت تحت تأثير عقايد انقلابي سياسي استادش سيد جمال الدين اسدآبادي واقع بود - چنان که با همکاري يکديگر عروة الوثقي را منتشر مي کردند - ولي بعدها رويه ي ملايمتر و به عقيده ي خود، مؤثرتري که آموزشگري و ارشاد ديني و اجتماعي بود، در پيش گرفت. و عاليترين جلوه و ثمره ي اين اعتقاد و جهد و اجتهادش در تفسير قرآن ظاهر شد.
مسائل اجتماعي مخصوصاً سياسي، ‌برخلاف مسائل علمي و اخلاقي، و برعکس آنچه همگان تصور مي کنند و انتظار دارند در پرتوي از قرآن چندان زياد نيست، که يک مقدارش مستقيماً مربوط به سانسور، چه سانسور هنگام تحرير و چه سانسور هنگام طبع و انتشار اوليه ي اين اثر است؛ وگرنه علاقه و اهتمام ايشان به اين مسائل و اهميت و اولويتي که براي اجتماعيات و تلفيق دين و سياست قايل بود نياز به يادآوري يا اثبات ندارد.
نگارنده هنگامي که اجزاي مختلف اين تفسير را در پي يافتن منابع فکري يا تفسيري مرحوم طالقاني کنجکاوانه مي خواندم يا تورق مي کردم، شباهتهاي حيرت انگيزي بين آراي ايشان در باب معاد، مخصوصاً در تفسير سوره ي نبأ و نازعات، و آراي ملاصدرا ديدم، ملاصدرايي که بيش از هر حکيم ديگر، نه فقط در ايران بلکه در سراسر خطه ي اسلام، در باب معاد و احوال نفس و فرجان شناسي، تحقيقات عميق و وسيع و نظريات بکر و بديع دارد.
گاه مي ديدم همان رايحه ي خفيف و زودگذر « تأويل » عرفاني معاد که در لابلاي آثار صدر المتألهين هست در تفسير ايشان هم استشمام مي شود. بويژه که اخيراً خلاصه اي از عرشيه ي ملاصدرا و شرحي که همو بر هداية الحکمه ي اثيرالدين ابهري نوشته، از آن قسمتهايي که در باب معاد است، براي خود تهيه کرده بودم، و با مطابقه برايم يقين حاصل شد که مرحوم طالقاني در اين باب متأثر از آراي صدرالمتألهين است. اگر بخواهم نمونه بدهم، بحث از اين حالت قلم انداز که در پيش گرفته ام خارج خواهد شد.
اين نيز ناگفته نماند که تا آنجا که دستگير اين بنده شد، تکاملي که در جاي جاي پرتوي از قرآن مطرح است، « تکامل دارويني » نيست، بلکه کمال جويي و استکمال انفسي و آفاقي و کمال گرايي صدرايي است که يکي از نظريه هاي پيشرفته و پخته و پرورده ي صدرالدين است، و نقطه ي آغاز و قوس نزولش، چون نقطه ي انجام، در طي قوس صعود: همانا خداوند است که يگانه مبدأ و منتهاي همه چيز است. (1)
باري وقتي که سرانجام، ابتدا در صفحه ي 30 ( از قسمت اول از جزء سي ام ) به نقل قول مفصلي از کتاب مفاتيح الغيب صدرالمتألهين، و سپس در صفحات ديگر هم به نقل قولهاي ديگر از همين کتاب برخوردم مطمئن شدم که بيراهه نرفته ام. همرزم و هم پيمان و يکي از صديقترين خواص ياران مبارز و دانشور ايشان، آقاي دکتر سيد مهدي جعفري که کار تدوين و تنقيح و تصحيح اغلب مجلدات پرتوي از قرآن را عهده دار بودند و احتمالاً بعضي ديگر از آثار آن بزرگ مرد را بطبع رسانده اند، هم به اين نکته و هم به ساير منابع و مسائل اشاره کرده اند:
پدر در تمام دوران زندگي، علاوه بر امتياز داشتن شيوه اي اجتماعي و لغوي در تفسير قرآن، و علاوه بر اينکه از تفسير مأثور استفاده مي کرد ( بخصوص در جلدهاي قبل )، مشربي عرفاني ( به معناي صحيح آن ) نيز داشت، و در اين راه نه تنها از تفسير فلسفي - عرفاني مفاتيح الغيب ( که تفسير تعدادي از آيات قرآن است ) نوشته ي صدرالمتألهين، ملاصدرا، سود جسته، بلکه در ذيل بسياري از آيات ( بخصوص در اين جلد ) از اشعار پرمغز مثنوي عارف موحد مولوي بزرگ استفاده و در پاورقي بدانها استناد کرده است، و جز در يک مورد در جاهاي ديگر نام شاعر نيامده، اما خود از سبک اشعار پيداست، و از ديگران، ابيات بسيار معدودي، آن هم اغلب با ذکر نام گوينده، نقل شده است. بيشتر اين اشعار را در دوران زندان اوين، از حفظ، در ذيل آيات نوشته، مخفيانه به بيرون فرستاده است. (2)
از آنجا که اغلب بخشهاي پرتوي از قرآن در زندان تأليف شده، کمبود منابع گوناگون اعم از تفسيري يا حتي علمي که مورد علاقه ي خاص ايشان بوده، احساس مي شود. چنان که خود در مقدمه ي جلد اول اشاره فرموده اند. اما اجمالاً و کراراً، در مجلدات مختلف به اين آثار اشاره و استناد کرده اند:
مجمع البحرين طريحي، امالي سيد مرتضي، نهاية شيخ طوسي، اصول کافي کليني، مفاتيح الغيب صدرالمتألهين شيرازي، تفسير جواهر جوهري طنطاوي، تفسير آلوسي، تفسير مجمع البيان و جوامع الجامع شيخ طبرسي، کشّاف زمخشري، تفسير کبير فخر رازي، تفسير نيشابوري و بيضاوي و چندين کتاب ساده ي علمي جديد.
باري فراتر از علم و استناد و منبع و مرجع، آنچه بيش از هر چيز مي تواند براي خوانندگان و دوستداران اين تفسير جاذبه داشته باشد، لحن دردمندانه و دلنشين آن و عرفان اخلاقي يا اخلاق عرفاني اي است که چون رايحه اي روح نواز، از سراپاي اجزاي ششگانه ي آن مي تراود، و پرتو قرآني اي است که ظلمت نفساني و زنگار هواجس شيطاني را از دل مي زدايد.
در پايان و براي حسن ختام، خوانندگان گرامي را به مقاله ي پرباري که دوست دانشورم جناب آقاي دکتر سيد محمدمهدي جعفري، دوست و مصاحب و همرزم چندين ساله و نزديکترين همکار مرحوم آيت الله طالقاني، درباره ي پرتوي از قرآن در مقاله اي به همين نام در دايرة المعارف تشيع ( جلد سوم ) نوشته اند، ارجاع مي دهم.

پي نوشت ها :

1. - صص 68 تا 71 و 116 تا 120 از قسمت اول از جزء سي ام.
2. مقدمه ي آقاي جعفري به قسمت پنجم ( جلد سوم )، سوره ي آل عمران، ص پانزده.

منبع مقاله :
خرمشاهي، بهاء الدين؛ (1389)، قرآن پژوهي (1)، تهران: شرکت انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ چهارم