نويسنده: آيت الله سيدمحمدتقي مدرسي
مترجم: محمد تقدمي صابري




 


با اينکه ويژگي عمومي سوره، هشدار برق آسا به مشرکان است، ليک وجود آيه هاي توبه، به ويژه در آغاز سوره، در فضايي از خشم وحشتناک، پنجره اي گسترده فرا روي رحمت گشوده است؛ از اين رو، اين سوره به « توبه » نامبردار شده، تا اشاره اي باشد بر اينکه، بايسته است سخن و روشنگري بر آنچه جامعه را از دشواري بيرون مي برد تمرکز يابد. همچنين اين سوره « برائت » نيز ناميده شده، که به فضاي فراگير آن اشاره داشته، تفاوت چنداني با چارچوب عمومي سوره ي انفال ندارد، چندان که برخي بر آن شدند سوره ي توبه، دنباله ي سوره ي انفال است، چه، سياق سخن در سوره ي توبه، در پيرامون ضرورت نابودسازي بنيان شرک از ريشه ي آن و پي ريزي بنيان توحيدي است و به کار زدن خشونت، به عنوان آخرين راهکار براي پايان دادن به وضعيت کفر.
براي اينکه جامعه، جهاد را با همه دشواريها و جانفشانيهاي آن پذيرا گردد، نيازمند اين امور است:
1- گسستگي روحي- رواني جامعه از دشمنان.
2- آمادگي براي جانفشاني و به کار زدن جانفشاني و شهادت در راه نيل به آرمانهاي ارزشمند.
3- آماده نمودن افزارهايي که ياري رسان جهادند. (آيات 1-5)
به رغم اعلان جنگ عليه مشرکان، خيانت و پيمان شکني با آنان روا نيست، بلکه اگر يکيشان از پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) پناه خواست، اسلام او را پناه مي دهد و امان مي يابد تا در پيرامون درستي اين آيين، کاوش کند و اگر قانع نشد، بي گزند به ديار امنِ خود بازگردانده مي شود، چه، اسلام، تا آن هنگام که مشرکان پيمان نگسسته باشند، به پيمان خود وفادار است. (آيات 6-7)
امّا موضع اسلام در برابر مشرکان، چنانچه پيمان خويش شکستند و به سوگندشان خيانت ورزيدند، نبرد عليه رهبري آنان است که پايبند پيوندهاي انساني نيست. خداوند کافران را کيفر مي دهد. ليک به دست مسلمانان و آن هنگام که مؤمنان سرگرم مبارزه با دشمنان خويش اند، پروردگار آنان را ياري رسانده، کافران را خوار مي دارد. (آيات 8-16)
سپس پروردگار روشن مي سازد جهاد، دانشگاهي براي پرورش انسان مسلمان است و پديده هاي ديني، مانند ساختن مسجد، که کافران بدان دست مي يازند، نزد پروردگار پذيرفته نيست، چه، نيکي کردار به مغز آن است نه پوسته و هويّت اسلامي تنها با دوستي راستين پروردگار و رهبري اسلامي و جامعه ي مسلمانان تحقق مي يابد. (آيات 17-22)
براي اينکه امّت آماده ي جهاد گردد، ناگزير بايد گرايشهاي خود به جهاد را خالص گرداند، بدين اعتبار که اجتماعي مکتبي است و اگر خويشان مسلمانان، کفر را بر ايمان برگزيده اند، مسلمانان نبايد آنها را به دوستي گيرند، زيرا هرگونه خلل و کاستي در گرايشها، مايه ي پديد آمدن خلل در ايمان مي شود. قرآن چونان نمونه اي براي گزند ديدن گرايشها و اثر منفي آن، جنگ حنين را يادآور شده، که در آن مسلمانان به جاي تکيه بر نيروي ايمان، بر شمارِ بسيار خود، تکيه کردند، از اين رو شکست خورده، زمين با همه ي فراخي بر آنان تنگ آمد. (آيات 23-27)
بدين سبب (آيات 28-31) مسلمانان را به نبرد با مشرکان و بيرون راندن آنان از مسجدالحرام تشويق مي کند و افزون بر اين آنها را برمي انگيزد تا با کساني که اهل کتاب اند ليک کافر شده اند، بجنگند، چه، آنان به خداوند و روز رستاخيز چنان ايمان راستيني ندارند که در فرهنگ و رفتارشان بازتاب داشته باشد، همانگونه که به شريعتهاي الهي، فرمانهاي پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و حاکميت دين و نظام حق پايبند نيستند، پس بايد با اينان نبرد کرد تا براي کرنش در برابر حق، با کمال خواري جزيه بپردازند.
سياق قرآني در (آيات 32-35) همچنان فساد يهوديان و مسيحيان را بيان مي دارد، که در پي تقليد کورکورانه ي آنها از دانشمندان و راهبان خود و مخالفت با نور هدايت، به ميانشان راه يافت.
پس از سخن درباره ي کافران اهل کتاب، قرآن ديگر بار سخن را در پيرامون مشرکان پي مي گيرد و روشن مي سازد که پايبندي به ماههاي حرام، جلوه اي از آيين استوار است، امّا به بازي گرفتن احکام الهي و تغيير ماهها بر اساس هواي نفس، فزوني در کفر و گمراهي است. (آيات 36-40)
قرآن، مؤمنان را مي گويد: از چه رو، هنگامي که به نبرد فرمان داده مي شوند، سبکبار به سوي آن نمي شتابند؟ و آيا کندي در آن به سبب خشنودي به دنيا و بي نيازي از آخرت است؟
(آيات 41-45) وجوب جهاد به هر صورت ممکن را اعلان مي دارد، زيرا برخي مي پندارند جهاد، سفري سياحتي يا تجارتي در دسترس است ولي هنگامي که سختيها و رنجهاي آن نمايان مي شود، به بهانه ناتواني، از آن رويگردان مي شوند، ليک اينان جز خويشتن را آسيب نمي رسانند... نيز بر رهبري اسلامي شايسته است تا جهاد را سنجشي براي بازشناختن سست عنصران و منافقان قرار دهد و اگر کساني براي گريز از جهاد، رخصت طلبيدند، نبايد به آنها داده شود و اين بدان سبب است که مؤمنان براي ترک گفتن جهاد، رخصت نمي طلبند، چه، آنان بدان چشم دوخته، آرزويش را دارند تا با جان و مالشان بدان روي آورند، آنان به پروردگار و روز واپسين ايمان دارند و خداوند نيز به آنها آگاه است.
کساني که به راستي، خداوند و روز واپسين را باور نداشته، در آن ترديد روا مي دارند، تنها اينان براي گريز از جهاد، رخصت مي طلبند.
(آيات 46-52) منافقان را گسترده تر مي شناساند و معيارهاي بازشناسي آنان را معين مي کند، برخي از معيارهاي منافقان اين است:
1- آنها جهاد را از پايه رد مي کنند.
2- آنها حتي اگر براي جهاد بيرون روند، به آن نمي پردازند.
3- آنها فتنه انگيزي کرده، روابط مسلمانان را با برانگيزي غوغاهاي جاهليت، تباه مي سازند.
4- آنها براي کافران به جاسوسي مي پردازند.
5- آنها با شکست مسلمانان شادمان و با پيروزي آنها اندوهگين مي شوند.
هنگامي که قرآن در پيرامون رفتار منافقان در جنگ سخن مي گويد، از آنجا به موضع آنان در برابر ثروت و آزمندي شديدشان بر اينکه در راه خدا جز با رياکاري، انفاق نکنند، گريزي مي زند که اموال و فرزندانشان در دنيا، براي آنان به کيفر بدل شده، غروري مي شود که آنان را به پيگيري کفر مي کشاند. (آيات 53-55)
قرآن آنگاه مي گويد رابطه منافقان با مؤمنان را منافع ويژه ي آنان، مشخص مي سازد، چه، اگر غنيمت يا تجارتي يافتند نام خود را در زمره ي مؤمنان مي گمارند، و اگر نه اينچنين، از جامعه ي مسلمانان گريخته، به شيطانها روي مي آورند. با اين همه مي بينيم آنان به پروردگار، سوگندي استوار ياد مي کنند که از گروه مسلمانان هستند، حقيقت اين است که پيرو منافع خويش اند، از اين رو هر روز خود را به گروهي، ملحق مي سازند. (آيات 56-57)
(آيات 58-60) از صدقات سخن گفته که با موضوع جهاد در پيوند است، سپس از منافقان و نقش ويرانگر آنان در کشمکش ها سخن به ميان آمده است... (آيات 61-70) آنگاه از مؤمنان و يکپارچگي و ويژگيهاي عالي از آنان سخن رفته است. (آيات 71-72)
سپس قرآن از نبرد با منافقان و کافران و نفاق پس از ايمان سخن مي گويد که برخي از مردم به آن دچار مي شوند و در پي آن، سرنوشت آنان چنان مي شود که به ورطه ي نفاق ابدي خواهند افتاد. (آيات 73-78)
همانگونه که از منافقاني سخن گفته، که مردمان را از دادن صدقه باز مي دارند. (آيات 79-80)
قرآن آنگاه کساني را يادکرده، که بار مسؤوليت را بر دوش نمي گيرند، سپس ويژگيهاي منافقان را روشن مي سازد که طفره رفتن از جهاد و ديگر ويژگيهاي فاسد از آن جمله است. قرآن، پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) را از نماز گزاردن بر منافقان باز مي دارد، سپس ضمن اين آيات از رسول خدا و مؤمناني که با جان و مال خويش، جهاد کردند، ستايش شده و از نعمت جاودانگي در بهشت، که پروردگاري براي آنان تدارک ديده، سخن به ميان آمده است. (آيات 81-89)
سپس سياق سخن در پيرامون عذرآوردن منافقان در جهاد و استثنائات جهاد است. (آيات 90-96)
قرآن آنگاه از باديه نشينان عرب و منافقان و مؤمنان آنها سخن گفته (آيات97-99)، پيشگاماني را يادآور شده است که پروردگار از ايشان خشنود و آنان نيز از او خشنودند. (آيه ي 100) سپس از مردمان مدينه سخن رفته است و اينکه در ميان باديه نشينان عرب، منافقاني ناشناخته وجود دارند. (آيه ي 101)
گروهي وجود دارند که به لغزشهاي خويش اعتراف کردند و بايسته است براي پاکي و پذيرش توبه ي آنان، صدقاتي از اموالشان گرفته شود. (آيات 102-104)
پس از برانگيختن مردم بر انجام کار، قرآن در پيرامون کساني سخن مي گويد که مسجدي اختيار کرده اند که مايه ي زيان است و کمينگاهي براي کسي که از پيش با خدا و پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) او به جنگ برخاسته است. همچنين از ضرورت تحريم مسجد ضرار و تبديل آن به مسجد تقوا نيز گفتگو شده است.(آيات 105-110)
همانا خداوند از مؤمنان، جان و مالشان را به بهاي اينکه بهشت براي آنان باشد، خريده است. (آيات 111-112)
قرآن روشن مي سازد که ميان مؤمنان و مشرکان هيچگونه پيوندي نيست، چندان که نمي توانند حتي براي آنان آمرزش طلب کنند و خداوند حجت خويش را بر بندگان، تمام مي کند و پروردگار کساني را که کارشان به جهاد يا توبه پايان مي پذيرد، بخشيده و توبه ي آنان را پذيرا مي شود. (آيات 113-118)
از اينحاست که نبرد بر مؤمنان واجب مي شود و آنان بايد بدانند کردارشان جملگي، نزد خدا به شمار مي آيد و بر آن، پاداش نيک مي گيرند. (آيات 119-121)
همچنين پروردگار سبحان، فرمان مي دهد که ناگزير بايد فرقه اي براي آگاهي در دين و بيم دادن، کوچ کنند. (آيه 122) همچنين خداوند از بايستگي آغاز جنگ با کافران مجاور سخن مي گويد. (آيه ي 123) بيان مي دارد از ويژگيهاي منافقان اين است که چون آيه اي فرود آيد و آنان را به جهاد فرمان دهد، آن را به ريشخند مي گيرند. (124-127)
دو آيه ي پاياني (آيات 128-129) يادآور مي شود که پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) از دل قوم خويش برون آمده و چنانچه گزندي به قوم او رسد، اندوهگين مي شود و او بر سلامت آنان حريص و نسبت به مؤمنان، دلسوز و مهربان است. ليک اين هرگز بدان معني نيست که پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) بر قوم خود، تکيه دارد و از جنبه ي منفي آنان اثر مي پذيرد، بلکه در برابر آن، با تکيه بر پروردگار ايستادگي مي کند، پس اگر روي برتافتند، خداوند او را بس است و بر او توکل مي کند. او پروردگار عرش بزرگ است.
منبع مقاله :
مدرسي، سيد محمدتقي؛ (1386)، سوره هاي قرآن: درونمايه ها و محورها، ترجمه: محمد تقدمي صابري، مشهد: مؤسسه چاپ آستان قدس رضوي، چاپ اول