نويسنده: آيت الله سيدمحمدتقي مدرسي
مترجم: محمد تقدمي صابري





 


نام سوره، از نخستين واژه ي آن گرفته شده است. اين واژه، هماني است که گفته شده، نامي براي پيامبر گرامي ما، حضرت محمّد (صلي الله عليه و آله و سلم) است و شايد اشاره اي به او باشد، همانگونه که واژه (طه) به او اشاره دارد، و الله العالم.
پس از سوگند به جايگاه سترگي که از آنِ قرآن است، پروردگار، به سخن با ياسين (محمّد) روي مي آورد که او از فرستادگان است و بر راهي راست قرار دارد و کتابش، از سوي آن عزيز مهربان فرود آمده تا قومي را بيم دهد به آنچه پدرانشان از پيش بدان بيم داده شدند، سپس دلهاي بيشتر آنان چونان صخره سنگي شد که ايمان را نمي پذيرد. آيا آن کسي را ديده اي که بر گردنش، يوغها نهاده شد، تا اينکه سرش را بالا نگاه داشت و ديده فروبست، آن سان که چيزي نمي ديد؟ آيا او توان ديدن دارد؟ و يا آن که سدّي بلند در پيش و پس او قرار داده شده و پرده اي چشمانش را فراگرفته توان نگريستن دارد؟ هرگز! و همين گونه است که اينان از بيم و هشدار سودي نمي برند و آنان را چه بيم دهي و چه بيم ندهي، به حالشان تفاوتي نمي کند و نخواهند گرويد. (آيات 1-10)
بنابراين، قرآن براي چه کساني فرود آمده است؟ بيم دادن قرآن، تنها کسي را سودمند است که کتاب حق را پيروي کند و از آيات قرآن فرمان برده، بدان هدايت يابد و در نهان از پروردگار خويش بهراسد. چنين کسي از مهلکه هايي که بدان بيم داده شده، در امان است و خدا به او مژده مي دهد که لغزشها و گناهان پيشين او را مي آمرزد و پاداشي به او ارزاني مي دارد که در آن روزي و بزرگواري باشد و پاداش کامل را در سراي آخرت دريافت مي کند، آنجا که پروردگار، مردگان را زنده مي گرداند و آنچه را که از پيش فرستاده اند و آنچه پس از خود بر جاي نهاده اند، نزد پروردگار نگاشته گشته و هرچيزي در کارنامه اي روشن، برشمرده شده است. (آيات 11- 12)
اين رسالت، بر روش رسالتهاي پيشين آمده است، قرآن مثالي از مردم شهري عرضه مي کند که رسولان بدانجا آمدند، سپس به شبهه هاي سست و بي بنياد آنان مي پردازد و اين شبهه ها را نخست از زبان رسولان و آنگاه از زبان مردي که خداوند او را به ايمان رهنمون گشته و به بهشتش درآورده، پاسخ مي دهد، او مي گويد: اي کاش قوم من مي دانستند. پروردگار، قومش را پس از او به بانگي برگرفت و بر بندگاني افسوس خورد که هيچ فرستاده اي بر آنان نيامد مگر اينکه او را به ريشخند گرفتند، بدون اينکه از فرجام پيشنيان خويش، که پروردگار آنان و ايشان را نزد خود احضار خواهد کرد، پند گيرند. (آيات 13-32)
قرآن، آيات پروردگار را به ياد ما مي آورد، شايد که به سوي خداوند راه يابيم و از رسولان او پيروي کنيم؛ از زمين مرده اي گرفته که به وسيله ي باران زنده مي گردد و از آن دانه هايي برمي آيد که از آن مي خورند، تا باغهايي با ميوه هاي رنگ رنگ و از شب و روز گرفته، تا خورشيدي که به سوي قرارگاه ويژه ي خود روان است و يا ماهي که در منزلهاي خود جان مي گيرد تا چون شاخک خوشه ي خرما، بازگردد و يا از اداره ي زيباي خورشيد و ماه گرفته تا وسايل حمل و نقلي چون کشتيها و چارپايان خشکي. (آيات 33-42)
قرآن يادآور مي شود که پروردگار مردمان را به رحمت خويش، از خشم خيزابه هاي دريا در امان مي دارد تا اينکه عمر خويش، سپري سازند. پروردگار مهربان هنگامي که مردمان را به پرهيزکاري فرا مي خواند، باز براي آنان نيکي مي خواهد (تا آنان را از فرجام گناه نگاه دارد)، ليک آنان با همه ي آيات پي در پي، که مي بينند، رويگردان مي شوند و بخل خويش را اينگونه توجيه مي کنند: چگونه به کسي انفاق کنيم که اگر خداوند مي خواست خود به او مي خورانيد؟ (اين سخن، بازتاب انديشه ها و ارزشهاي مادّي آنان بود). آنان با ريشخند از يکديگر مي پرسند: اين وعده به جزا چه هنگام خواهد بود؟ اگر راست مي گوييد چرا اين وعده به تأخير مي افتد؟ آري؛ جزاي کردارشان خواهد رسيد و هرچه انتظار کشند يا شتاب ورزند، مگر يک فرياد مرگبار را انتظار نخواهند کشيد که چون در درياي جدالي بي نتيجه غوطه ورند، غافلگيرشان خواهد کرد و آنگاه به آنان وقتي براي وصيت گفتن، داده نمي شود و بار ديگر به سوي کسان خود بازنگردند. (و تا رستاخيز در جهان برزخ ماندگار خواهند بود) و آن هنگام که در صور، دميده مي شود از گورهاي خود بيرون آمده، به سوي پروردگار خويش مي آيند و به جاي آن پرسشهاي آلوده به ريشخند، مي گويند: واي برما، چه کسي ما را از آرامگاه مان برانگيخت؟ پروردگار توانا، آنان را برانگيخته است، آنان به اين حقيقت معترف شده، مي گويند: اين همان وعده ي پروردگار مهرگستر است (وعده به رستاخيز) و رسولان راست مي گفتند (هنگامي که بدين روز دهشتناک هشدار مي دادند) و آن زمان، داوري دادمندانه، همه ي حاضران را فرا خواهد گرفت. (آيات 43-54)
سياق سخن برخي جلوه هاي جزا و پاداش را به تصوير مي کشد، بهشتيان، کار و بازي خوش دارند، در حالي که گنهکاران به دوزخ برده مي شوند و پروردگار، بندگان خويش را بازخواست مي کند که: اي فرزندان آدم! مگر به شما عهد نکرده بودم که شيطان را مپرستيد؟ او دشمن شماست و راهش از راه استوار الهي منحرف است، او بسياري از مردم را گمراه ساخته، به دوزخ کشانده است، آيا از فرجام آنان پند نگرفتيد؟ امروز به دوزخ درآييد، همان جايي که بدان وعده داده شديد.
قرآن پس از آنکه گوشه اي از کيفر دوزخ را به تصوير مي کشد، مي فرمايد: اگر مي خواستيم، کافران را در دنيا به سزاي کردارشان مي رسانديم و فروغ از ديدگانش برمي گرفتيم و آنان را مسخ مي کرديم، پروردگار، در عمل، با برخي از مردم چنين کرد و هيچ کس توان بازداشتن او را نداشت، او هر کسي را که عمر دراز بخشد، در آفرينش نگون سار مي کند، آيا نمي انديشيد که او مي تواند با اينان نيز چنين کند؟ (آيات 55-68)
قرآن، پس از سخن گفتن درباره ي آخرت- پس از آنکه جانهاي پاک را با به تصوير کشيدن صحنه هايي از آن، به کرنش واداشت- به ردّ شبهه هايي که پيرامون پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) مطرح است، روي آورده، مي فرمايد: ما به پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم)، شعر نياموختيم (سخن او با شعر، به هيچ روي، سازگاري ندارد)، بلکه آنچه او آورده، مگر اندرز و قرآني روشن نيست، و در پي هشدار دهي به کساني است که قلبي پويا و زنده دارند، اما درباره ي ديگران هدف از سخن پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) برپا کردن حجّت براي ايشان است. (آيات 69-70)
سياق سخن، توحيد را براي ما يادآور مي شود، که بنيان هر عقيده ي نيکويي است، پس هر که از روي راستي به خداوند ايمان آورد، از همتايان خيالي او فرمان نمي برد، بلکه از پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) پيروي مي کند که پروردگار، تنها فرمان داده از او پيروي کنيم، آيا نديده ايد که ما به قدرت خويش براي ايشان چهارپاياني آفريده ايم (سپس حق تصرف در چهارپايان را به آنان ارزاني داشتيم و آنها را براي ايشان رام گردانيديم) تا آدميان مالک چهارپايان باشند؟ (پس از يادنمودن نعمتهاي الهي، قرآن انسانها را به سپاسگزاري فرا مي خواند که برجسته ترين معاني آن، ايمان به پروردگار و فرمانبري از پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) است، ليک برخي شرک ورزيدند) و غير از خداي يگانه، خداياني را به پرستش گرفتند (مشرکان با شرک ورزيدن در پي جبران کاستيهاي خود بودند) تا مگر ياري شوند. (ولي در حقيقت، عکس اين مطلب درست است) ولي خدايان، توان ياري آنها را نداشتند، بلکه مشرکان براي آن خدايان دروغين، چون سپاهي احضار شده بودند. (آيات 71-75)
سياق آيات، با پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) سخن مي گويد تا او را استوار گردانده، کافران را هشدار دهد، قرآن پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) را مي گويد: گفتار کافران تو را غمگين نگرداند که پروردگار آنچه را که پنهان و آشکار مي کنند، مي داند. (آيه 76)
سياق سخن، ديگرباره ايمان به آخرت را بازگو مي کند و اينکه چگونه انسان، که پروردگار، او را در نعمتها غرق نموده، به آخرت کفر مي ورزد و با خودپسندي با آن به ستيزه مي پردازد، آيا او نمي نگرد که از نطفه اي پست آفريده شده، پس به ناگاه با خدا به ستيزه مي پردازد؟ او در ناز و نعمت پروردگار زندگي مي کند، امّا در آياتش جدال مي ورزد. (آيه 77) آدمي مثلي مي آورد، او استخواني برمي گيرد، آن را خرد کرده، مي گويد: چه کسي اين استخوانها را که چنين پوسيده است، زندگي مي بخشد؟ اي پيامبر! بگو: همان کسي که نخستين بار آن را پديد آورد و اوست که به هرگونه آفرينشي داناست، او مي داند که ذرات جسم اين و آن به کجا رفته است و هموست که از درخت سبزفام، اخگر مي نهد که چون نيازتان اُفتد، آتش مي افروزيد، با اينکه آتش در درخت نهفته است و پروردگار است که آسمانها و زمين را بيافريد، پس آيا او از بازگرداندن بشر درمانده است؟! هرگز چنين نباشد؛ بلکه او چون به چيزي اراده فرمايد، براي او اين بس که مي گويد باش، پس بي درنگ موجود مي شود، شکوهمند و پاک است آن کسي که ملکوت هر چيزي در دستان اوست (و او برتر از آن چيزي است که نادانان به هنگام وصف، او را درمانده و ناتوان مي پندارند، هرگز، بلکه او آن بزرگي است که بر برانگيختن بشر تواناست) و همگي به سوي او باز مي گرديد. (آيات 78-83)
گفتار پاياني اين که: در متون ديني آمده که (يس) قلب قرآن است و به راستي درخشان ترين سوره، از سوره هاي مکّي است که در آنها سخن بر حقايق رسالتهاي الهي تمرکز يافته است، چندان که اين حقايق، سوره ياسين را ستون زندگاني انسان مسلمان قرار مي دهد، چه، اين سوره چکيده ي آموزه هاي زندگاني، حکمت رسولان و خواسته هاي تمدن بشري را دربرگرفته است.
منبع مقاله :
مدرسي، سيد محمدتقي؛ (1386)، سوره هاي قرآن: درونمايه ها و محورها، ترجمه: محمد تقدمي صابري، مشهد: مؤسسه چاپ آستان قدس رضوي، چاپ اول.