نويسنده: آيت الله سيدمحمّدتقي مدرسي
مترجم: محمد تقدمي صابري





 


سوره با اندرزهاي ارزنده اي در پيرامون آداب رفتار با پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و رهبري الهي آغاز مي شود و با بيان حقيقت ايمان پايان مي پذيرد، و آياتي که در اين ميان مي آيند رابطه مسلمانان با يکديگر را بر اساس برادري و رابطه انساني با يکديگر را بر اساس قاعده ي برابري، تنظيم مي کند.
اينک همراه ما باشيد تا در اين سياق اعجازين انديشه کنيم:
1- از آن رو که رابطه ي برادري با آشوب و فشارهايي روبه رو مي گردد که به خونريزي ميان مسلمانان مي انجامد، پس ناگزير بايد نيرويي داخلي باشد که امّت را از شکاف و نابودي نگاه دارد. اين نيروي داخلي جز رهبري الهي نيست، که ناچار اُمّت مسلمان بايد بدان احترامي والا گذارد، بر اين بنيان، مسلمانان نبايد در نظر دادن، گفتار، راه رفتن يا هر کار عملي ديگر از پروردگار و پيامبرش پيشي جويند. آنان نبايد صدايشان را از صداي پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) بلندتر کنند و همانگونه که برخي از آنان با برخي ديگر بلند سخن مي گويند با پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) نيز با صداي بلند سخن گويند. قرآن کساني را که نزد پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) صدايشان را فرو مي کشند، بشارت مي دهد، که خدا دلهايشان را براي تقوا پاک ساخته و آنان را آمرزش و پاداشي بزرگ است. امّا آنان که به پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) احترام نمي نهند و حرمت اتاق هايي را که براي فراهم آوردن آسودگي پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) بنا شده، نگاه نمي دارند و پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) را از پشت اتاقها به فرياد مي خوانند، بيشترشان نمي فهمند و آن حرمت الهي و آداب شايسته ي توجه را نمي دانند و براي اينان بهتر است که شکيب ورزند تا پيامبر بر آنان درآيد و با او در پيرامون کارهايشان سخن گويند. (آيات 1- 5)
2- پس از اينکه سياق، احترام رهبر، آداب رفتار و چگونگي رابطه با آن را تثبيت مي کند، مسلمانان را فرمان مي دهد تا در کارهايشان اطمينان کسب کنند و با خبرهاي فاسقان همراهي نکنند، زيرا آنان با اين کار ندانسته گروهي را آسيب مي رسانند و سپس بر آنچه کرده اند پشيمان مي شوند. قرآن بدين فرمان، راه بر کساني مي بندد که ميان مسلمانان و ديگر جوامع بشري فتنه انگيزي مي کنند. قرآن براي اين گونه کارها، قانوني وضع مي کند و فرمان مي دهد تا به رهبري مراجعه کنيم و به فرمانش گردن نهاده، فشاري بر آن وارد نسازيم. آيا پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) از سوي پروردگار نور ايمان را براي آنان نياورده است؟ آيا- بنابراين- او راه يافته تر از آنان نيست؟ آيا وظيفه ي سپاسگزاري اقتضاء ندارد که در موضوع مهمّي مانند موضعگيري در برابر گروهي معين، با او مخالفت نورزند؟ اگر پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) از ناداني آنان فرمان بَرَد، چه گروهي معين، با او مخالفت نورزند؟ اگر پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) از ناداني آنان فرمان بَرَد، چه خواهد شد، آيا اين کار سبب نمي شود که آنان در زحمت اُفتند؟ شايد (آيه 7) اشاره دارد که مخالفت ورزيدن با پيامبر بر اساس ميزان مخالفت و موارد آن، گونه اي از کفر، پليدکاري و سرکشي است و از جمله بخششهاي خدا بر آنان اين است که ايمان را در دلهايشان بياراست و کفر و پليدکاري و سرکشي را در نظرشان ناخوشايند ساخت، چنانکه به آن باز نمي گردند تا بزرگترين نعمتي را که خداوند به آنان ارزاني داشته از کف بدهند. (آيات 6-8)
3- قرآن در سياق سخن از رابطه ي مسلمانان با يکديگر، نخست سخت ترين گرهي را مي گشايد که حالت شعله ور شدن جنگ داخلي ميان آنان، در آن جلوه گر شده است، قرآن مي فرمايد: اگر دو طايفه از مسلمانان با هم بجنگند ناگزير بايد ميان آن دو را به هر وسيله ي ممکن اصلاح دهيم، سپس بايد عدالت را در ميان آنها برپا داريم، ليک اگر يکي از آن دو بر ديگري تعدّي کرد و به اصلاح گردن ننهاد، پس امّت بايد مسؤوليت خويش را که در جنگ با گروه ستمگر، جلوه مي يابد، بر دوش کشد، تا اينکه آن گروه به فرمان خدا بازگردد و صلح و داوري شريعت مقدس را پذيرا شود، پس اگر گروه ستمگر به فرمان خدا بازگشت، امّت اسلامي عدالت و داد را در ميان آن جاري مي سازد. (آيه 9)
قرآن، قاعده برادري را در ميان مؤمنان تقويت و تثبيت مي کند تا محوري براي رابطه ي آنان با يکديگر قرار گيرد و نيز محوري باشد براي دسته اي از آموزه ها، نظامها و آدابي که برجسته ترين آنها ضرورت اصلاح ميان برادران است، باشد که پروردگار بدين رابطه آنان را رحمت کند. (آيه 10)
4- براي اينکه ريشه هاي کشمکش را از بُن برکنيم و نيز براي آنکه در دوستي و همبستگي زندگي کنيم، ناگزيريم که دلهايمان را از عقده هاي برتري جويي بر يکديگر پاک سازيم. ما همگي انسانهايي برابر يکديگريم، بنابراين روا نيست که قومي، قوم ديگر را ريشخند کنند، شايد آنها نزد پروردگار و در عالم واقعيت از اينها بهتر باشند و ريشخند آنان تنها از روي حماقت باشد و باعث شود آنان دستاوردهايي را ببازند که مي توانند بدانها دست يابند. همچنين نبايد زناني زنان ديگر را ريشخند کنند، شايد آن ها نيز از اينها بهتر باشند.
حتي اگر شيطان اين ديدگاه منحرف را در انديشه ي ما جاي داد، باز هم روا نيست که ما بدان ميدان دهيم و برخي را عيب گيريم يا لقبهاي زشت به يکديگر دهيم. آيا ما مسلماناني نيستيم که پروردگار زندگيمان را از هر پليدي پاک ساخته است؟ پس چرا برخي را به نام هاي زشت بخوانيم، حال آنکه پروردگار با نامهاي اسلامي والايي ما را گرامي داشته است؟ چه ناپسنديده است نام زشت پس از ايمان! (آيه 11)
اگر با خيالات، ترديدها و گمانهايي که از کينه ها، حالتهاي رواني و شايعه افکني ها برخاسته اند، همراهي کنيم، رابطه ي خويش با يکديگر را ويران ساخته ايم. اينگونه است که اسلام فرمان مي دهد از بسياري گمانها بپرهيزيم و تأکيد مي ورزد پاره اي از گمانها، گناه است. شايد چيزي که از راه جاسوسي به دست آيد يا اگر جاسوسي را موضع زندگي خويش قرار دهيم و يا اگر گمان بد ببريم، اين کارها از نگاه واقعيت مورد پسند نباشد. دين اينگونه ما را نهي مي کند و مي فرمايد: «و جاسوسي مکنيد.» اگر عيبي پنهان از برادرمان دانستيم روا نيست که با غيبت پشت سر او اين عيب را همه جا فاش سازيم، زيرا اين کار مانند اين است که گوشت برادر مرده مان را بخوريم، آيا اين کار خدشه دار کردن کرامت او نيست؟ و کرامت او از جسمش ارزنده تر نيست؟ (آيه 12)
5- سياق سپس، قاعده ي توحيد را تثبيت مي کند که هرگونه تبعيض مادّي ميان انسان ها را رد مي کند. پروردگار تأکيد دارد که ريشه ي بشريّت يکي است؛ اين ريشه آدم و حواست، از اين رو انسان ها نبايد به نسب خويش فخرفروشي کنند. حکمت اينکه پروردگار انسان ها را ملت ملت و قبيله قبيله گردانده اين است که يکديگر را بشناسند نه اينکه ناسازگاري کنند و بر يکديگر برتري جويند. بنابراين اگر بعضي از انسان ها، بعضي ديگر را بشناسند، مسؤوليتها و حقوق مرتب و منظم مي گردد و فرصت عدالت به دست مي آيد. آري، تنها چيزي که انسان ها را از يکديگر متمايز مي کند، تقواست، پس گرامي ترين آفريدگان نزد پروردگار، باتقواترين آنهاست. از جمله معاني تقوا، پاکي انديشه ها و پايداري در رفتار است و بدين دو ويژگي است که مي توان بر آنچه که بشريّت را به سوي اهداف برجسته اش مي برد، رقابت کرد. (آيه ي 13)
6- در آيات پاياني، سياق، تقوا را تفسير مي کند، که اصل آن در ايمان جلوه گر است. اين بيان شايد بدان سبب باشد که آز ورزان و فرصت طلبان، تقوا را مدّعي نشوند، قرآن مي فرمايد: برخي از باديه نشينان گفتند ايمان آورديم...
گروهي بودند که پس از خشک شدن زمين هاي شان، به مدينه پناه آورند، چون به خيرات و برکات آن چشم داشتند، قرآن ايمان اينان را نفي مي کند، ليک مسلماني آنان را خير. قرآن، پاداش اين گروه را نيز نفي نمي کند، زيرا آنان از پروردگار و پيامبر او فرمان بردند، آيا خداوند آمرزنده و مهربان نيست؟ (آيه 14)
از آيات قرآن الهام مي گيريم که براي ايمان دو معيار وجود دارد: يکي عدم ترديد، به ويژه آن هنگام که تعاليم ديني با هوس و منافع انسانها مخالف باشد و ديگري جهاد در راه خدا با مال و جان. پس هر که اين کار را به انجام رساند، در ايمان خويش راستين است. (آيه 15)
برخي مي پندارند که ادّعاي ايمان براي آنان بسنده است، گويي آنان خدا را از دين خود خبر مي دهند، حال آنکه خدا آنچه را که در آسمانها و زمين است مي داند و او به همه چيز آگاه است. (آيه 16)
برخي از مسلمانان- مانند اعراب باديه نشيني که از آنها ياد شد- بر پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) منّت مي نهند که اسلام آورده اند، ليک خداوند بر آنان منت مي گذارد که به ايمان هدايتشان کرده، چه، اگر در ادعاي خود صادق باشند، ايمان نعمتي بزرگ است. (آيه 17)
قرآن سوره را اينگونه پايان مي برد که پروردگار نهفته ي آسمانها و زمين را مي داند و به آنچه آفريدگان انجام مي دهند، آگاه است و شايد اين گفتار بيمي بر ادّعاي ايمان براي رسيدن به منافع مادّي باشد. (آيه 18)
منبع مقاله :
مدرسي، سيد محمدتقي؛ (1386)، سوره هاي قرآن: درونمايه ها و محورها، ترجمه: محمد تقدمي صابري، مشهد: مؤسسه چاپ آستان قدس رضوي، چاپ اول.