نويسنده: محمد يوسفي




 
آقاي ميرزا هادي بجستاني فرمود: رفيق متدينم سيد حسن نقل کرد، چله اي گرفتم و چهل شب چهارشنبه به مسجد سهله مشرف مي شدم. شب چهارشنبه چهلم بزرگواري را با کمال مهابت در عالم رؤيا ديدار نمودم ولي صورت مبارکش را نديدم.
فرمودند: برخيز کار تو درست شد وقت نماز است، کار تو درست شد. از خواب بيدار شدم ديدم يک ساعت به صبح مانده است، مشغول نماز شب شدم. وقتي به نجف اشرف مراجعت کردم چند روزي گذشت، اما اثري نيافتم. بنا گذاشتم که يک چله ديگر به مسجد بروم. عصر سه شنبه به راه افتادم، در بازار مردي به من رسيد و گفت: من صد ليره وجوه شرعيّه بر ذمّه دارم و مي خواهم به مکه مشرف شوم، اين مبلغ را با تو به بيست ليره مصالحه مي کنم که هشتاد ليره آن را به من ببخشي. قبول کردم. صد ليره به عنوان خمس دريافت کردم و هشتاد ليره اش را بخشيدم. او به مکه رفت و بعد از آن هم رسيدگي هايي به من نمود. (1)

پي نوشت :

1. کمال الدين، ج 1، ص 98، س 27 و عبقري الحسان، ج 1، ص 376.

منبع مقاله :
يوسفي، محمد، (1390)، ملاقات با امام زمان عليه السلام در کربلا، قم، خورشيد هدايت، چاپ دوم