نويسنده: آيت الله سيّد محمّد تقي مدرّسي
مترجم: محمد تقدمي صابري





 

سوره ي نبأ

مسؤوليّت، حکمتِ آفرينش

آدمي، معمولاً از انديشه ورزي جدّي در حقايق بزرگ که خطوط پردامنه ي زندگي او را ترسيم مي کنند، رويگردان مي شود، چرا؟ آيا بدين سبب که اين حقايق پيچيده اند؟ هرگز، بلکه آدمي در نهاد خويش از اين حقايق روي برمي تابد... آيا شناخت حقايق بزرگ، مسؤوليّت هاي بزرگي را بر دوش انسان نمي افکند؟ بنابراين چرا رنج اين مسؤوليّت ها را به جان خرد؟ او را رها کن تا با غفلت بر اين آيات گذر کند، شايد از مسؤوليّت هاي آن شانه خالي کند، ليک آيا رويگرداني از اين حقايق او را از چيزي بي نياز مي سازد؟ هرگز، بلکه او بخواهد يا نخواهد، ايمان آورد، کفر ورزد و يا ستيزه جويد، بدين حقايق مي رسد و به آنها برمي خورد...!
حقايق بزرگ، خرد آدمي را فرا مي گيرد همانگونه که دستبند، مچ را، که هرگاه بخواهد از آن بگريزد آن را در برابر خود مي بيند و بي گمان ولايت و رستاخيز براي حسابرسي از جمله ي آن حقايق اند. بنابراين به رغم تلاش براي گريز از حقايق، مردمان درباره ي آنها از يکديگر مي پرسند، چرا که اين حقايق در شمار خبر بزرگ هستند و آدمي به هر سويي رو کند، آن را در برابر خويش مي بيند. مردمان به سبب اهميت اين خبرِ بزرگ، در آن اختلاف مي ورزند؛ يکبار در جزئيات آن و بار ديگر در تلاشهاي گريز از آن.
هرگز! اين خبر بزرگ، خود را بر مردمان تحميل مي کند تا آنکه با دانشي يقين آور آن را دريابند، بازهم نه آن چنان که بايد، بلکه هنگامي که فرجام دروغ انگاري خويش را مي بينند، آن را خواهند دانست. (آيات 1-5)
پس از اين سرآغاز صاعقه آسا، سوره، آيات پروردگار در آفرينش را ياد مي کند! اين آيات، ما را به دانا و حکيم بودن خداوند، رهنمون مي شوند و اينکه او آفريدگان را بيهوده نيافريده، بلکه آنها را بر اساس حکمتي آشکار که در مسؤوليت جلوه گر مي شود، خلق کرده است. خداوند آنچه را که در زمين است براي آدمي آفريده، پس خود آدمي را براي چه خلق کرده است؟ آيا خداوند زمين را گهواره نگردانيده است؟ و کوهها را چون ميخهايي فرو نبرده است؟ بلکه او در جان آدمي پديده هاي قرار داده، که بر آفرينشي نو و بي همتا و حکمتي آشکار دلالت دارد. خداوند ما را جفت آفريده و خواب را مايه ي آسايشي براي کار کردن و شب را پوششي و روز را براي معاش و فعاليت و حرکت قرار داده است. (آيات 6-11) امّا آسمان، خداوند آن را با هفت طبقه ي استوار، سقفي نگاهدارنده قرار داد و در آن براي زمينيان چراغي فروزان گذارد، سپس از آسمان آبي پي در پي و خروشان فرود آورد، آنگاه اجزاي اين نظام را به يکديگر پيوند داد و در زمين دانه و گياه روياند و باغهايي به هم پيچيده و انبوه پديد آورد. (آيات 12-16)
تمام اينها براي آدمي و او براي بر دوش گرفتن مسؤوليت آفريده شده است و نيز براي اينکه فردا، به روز داوري که وعده گاه حسابرسي است، براي محاکمه پيش داشته شود؛ در همان روزي که در صور دميده مي شود و آفريدگان گروه گروه مي آيند. امّا آسمان در آن روز به درهايي بدل مي گردد تا فرشتگان براي کيفر يا پاداشي فرود آيند و امّا کوه هايي که انسان را در ميان گرفته بودند، چونان سرابي شوند. (آيات 17-20)
به چنين روزي حسابرسي خواهد شد و در حالي که سرکشان به دوزخ برده مي شوند تا بدون چشيدن خنکي يا شربت، روزگار درازي در آن بمانند، پرهيزگاران در رستگاري خواهند بود، زيرا به بهشت وارد مي شوند تا از آسايش، نعمت و جاودانگيِ آن برخوردار گردند. سرنوشت اين دو گروه، تجسم مسؤوليت دنيوي آنان است و کيفر و پاداشي درخور براي کردارشان. (آيات 21-36)
آيا در پس آن روز دهشتناک، چيز ديگري مي بيني؟ آري... چيزي مهمتر از آن روز... که همان دوزخ يا بهشت است.
آيا دوزخ کمينگاهي براي سرکشان نيست و بهشت گستره اي گرامي براي مؤمنان؟
سرکشان از سنّت الهي و قانون رباني غفلت ورزيدند، سپس به تمامي حقايق و از آنجا به بيمهاي آسماني کفر ورزيدند، حال آنکه پرهيزکاران در برابر سنّت الهي هوشيار بودند و بهشت و آسايش و سلامت آن را بردند.
سوره، با به تصوير کشيدن صحنه اي از صحنه هاي رستاخيز پايان مي پذيرد، آنجا که روح و فرشتگان به صف مي ايستند و سخن نمي گويند. پروردگار يادآور مي شود که فرصت گزينش درست، همچنان باقي است و ما عذابي نزديک را هشدار داده بوديم، آن روز که آدمي آنچه را که به دست خويش پيش فرستاده در برابر خود مجسم مي بيند و مؤمن از اين تجسمِ اعمال، شادمان مي شود، ولي کافر مي گويد: کاش خاک بودم و چنين اعمالي را پيش نمي فرستادم، يا آن مسؤوليّتها را بر دوش مي گرفتم. (آيات 37-40)

سوره ي نازعات

براي درمان سرکشي و غرور

گويا سوره ي نازعات، طغيان را از جان هدايت يافتگان اين سوره، برمي گيرد، امّا چگونه؟
1- با سوگند واژه هايي آتشين و پي در پي و يا با يادکرد فرشتگان مرگ يا حالت مرگ و يا خيل جنگجويان. (آيات 1-5)
2- سوره، آدمي را از روزهاي لرزنده بيم مي دهد، آن هنگام که دلها، سخت هراسان مي شوند و ديدگان فرو مي افتند، چه کساني اين گونه اند؟ آنان که در دنيا مي گفتند: حتي اگر استخوان ريزه هاي پوسيده شديم، همان گونه که اينک هستيم، ديگر بار به زمين بازمي گرديم؟ قرآن به آنان مي گويد: آري؛ با يک فرياد، زمين شما را بيرون آورده، بر پشت هموار خود قرار مي دهد و آنان در زمين نه کژي مي بينند و نه ناهمواري. (آيات 6-14)
3- سوره داستان موسي (عليه السلام) و فرعون را براي ما بازگو مي کند و اينکه چگونه فرعون سرکشي کرد و به هشدار فرستاده ي خدا بر او، گوش فرانداد و خدا هم او را به کيفر دنيا و آخرت گرفتار کرد. (آيات 15-25)
4- سوره، نشانه هاي پروردگار در آسمانها و زمين را به ما مي نماياند و از دانايي آشکار او که در نظام آفرينش تجلي يافته، سخن مي راند، که او چگونه آسمان را نگاه داشت و آن را [به اندازه ي معين] درست کرد و چگونه شبش را تيره و روزش را آشکار گردانيد و چگونه زمين را گسترانيد و آب و چراگاهش را از آن بيرون آورد و کوه ها را لنگر آن گردانيد... همه اينها براي زندگاني آدمي و چارپاياني است که او را ياري مي رسانند. (آيات 26-33)
5- پروردگار سپس هنگامه ي بزرگ را براي ما يادآور مي شود، آنجا که انسان آنچه را که در پي آن کوشيده، به يادآورَد. پروردگار روشن مي سازد که حکمت آفرينش در پاداش پاياني آن پديدار مي شود؛ آن هنگام که سرکشان در دوزخ افکنده مي شوند، در حالي که بهشت، جايگاه کساني مي شود که از ايستادن در برابر پروردگارشان هراسيدند. (آيات 34-41)
در پايان سوره، سياق، توجيهي را براي ما يادآور مي شود که منکران، بيهوده بدان چنگ در مي زنند؛ آن هنگام که آنان در پيرامون رستاخيز از يکديگر مي پرسند: فرا رسيدنش چه هنگام است؟ ليک تو کجا، رستاخيز کجا؟ علم آن نزد پروردگار است و پايان آن به سوي اوست، و تو [پيامبر]، تنها بيم دهنده اي هستي... بگذار از رستاخيز در هراس شويم، که در آن روز، حسرت تمامي جنبه هاي وجود ما را فرا مي گيرد، زيرا ما، عمرمان در دنيا را به اندازه ي صبح و يا شامگاهي در شمار مي آوريم. (آيات 42-46)
سوره اينگونه هدف خويش را براي هر که بخواهد، محقق مي سازد و اين هدف، درمان سرکشي و غرور آدمي است.

سوره ي عبس

تا آدمي نگرش به خويشتن را نيکو سازد

رسالتهاي الهي براي آن آمدند تا انسان نگاه به خويشتن را اصلاح کند، او پيش از آن که توانگر يا تهيدست باشد، نژادي شريف يا پست داشته باشد، جوهر و زباني عربي يا غيرعربي داشته باشد و سپيد و سرخ يا سياه باشد... پيش از همه ي اينها، انسان است و هر که به او از خلال روابط و محيط مادّي اش بنگرد، به مايه و گوهر والاي او کفر ورزيده است.
در اينجاست که جاهليت از اسلام، آيين فطرت پاک و خرد تابان، متمايز مي گردد. جاهليت همانا مردمان را بر اساس روابط مادّي ارزشگذاري مي کند، حال آنکه آيين حق، آنان را بر اساس درجات ايمانشان که با انسان بودن آنها در پيوند است، ارزش مي گذارد، آيا اصل و ريشه ي آدمي، خرد او نيست؟
بر کسي که رسالتهاي الهي را بر دوش مي گيرد، روا نيست از اين ويژگي مهم، پا را فروتر گذارد، چه، اگر مردمان را بر اساس ماديات، ارزش گذارد، بنابراين رسالت او ديگر چه بهايي مي تواند داشته باشد و چه سان برايش ممکن خواهد بود تا مفاهيم نادرست آنان را ديگرگون سازد، در حالي که خود در برابر آن مفاهيم، سر کرنش فرود آورده است؟
گويا اين سوره، ما را از اين حقيقت آگاه مي گرداند، زيرا در سرآغاز آن، سرزنش سختي است بر آن که در روي نابينايي، چهره درهم کشيد، روي ترش کرد و رخ گردانيد و سپس به بي نيازان پرداخت. (آيات 1-10)
سپس سياق، والاييِ ارزشِ ايمان و قرآن را روشن مي سازد و آنگاه ما را به سوي ويژگيهاي حاملان حق رهنمون مي شود، که آنان ارجمندان و نيکوکاراني هستند که شايسته است محور جامعه ي ايماني قرار گيرند (و صاحبان زر و زور و شرافتهاي دروغين، شايستگي آن را ندارند). (آيات 11-16)
سپس سياق از رهگذر شمارش نعمتهاي پروردگار بر آدمي و دگرگوني هاي او، از آن هنگام که نطفه اي بود و انساني راست اندام شد و خدا راه نيکي در آرامش را بر او آسان گردانيد تا زماني که مي ميرد و به خاک سپرده مي شود، او را به ايمان تذکر مي دهد. (آيات 17- 23) قرآن يکي از بزرگترين نعمتهاي الهي را براي ما يادآور مي شود، که همان نعمت طعام است و از ما مي خواهد تا بدان بنگريم، که چگونه پروردگار به وسيله ي باران آن را براي ما فراهم مي آورد. تمام اين سخنان، از آن روست که ايمان به پروردگار و نپذيرفتن کفر- در همه ي گونه هايش- راه بنيان نهادن جامعه ي ارزشي است، که والاتر از آن است تا در برابر صاحبان زر و زور کرنش کند. (آيات 24-32)
در پايان، پروردگار روز فريادِ گوش خراش را بيم مي دهد و يادآور مي شود که در آن روز اين پيوندهاي مادّي سودي ندارد و در آن روز حتي پيوندهاي خويشي گسسته مي گردد و ارزش حق در آن روز، کردار نيک است و آيا ما نيز نبايد اين ارزش را در جامعه ي امروزمان برپا داريم؟ (آيات 33-42)

سوره ي تکوير

و آنگاه که دلها سنگ شود

آن هنگام که جانها در گرداب ژرفي ار ناهشياري فرو مي روند و دلها سنگ شده، از صخره ها سخت تر مي شوند و آدمي کورکورانه در پي سنتهاي باطل مي رود و هيچ دگرگوني يا تغييري را نمي پذيرد، آن هنگام است که نياز آدمي به فريادهاي هشداردهنده اي چون تندرهاي غران، که دل را از خواب بيدار مي کند و خرد از زير توده هاي خرافات برمي انگيزد، بيشتر مي شود.
وحي از آسمان فرود آمد تا پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) بيم دهنده، پرتوهايي پيوسته را در فضايي تيره و تاريک بتاباند و در منجلاب خاموشي و جمود و آتشفشانهاي سوزان مقدسات دروغين و خرافات جاهلي که از نسلي به نسل ديگر مي رسيد، به بلندي فرياد برآورد.
سوره ي تکوير، يکي از آن فريادهاست و اگر دروازه ي دل بر آن گشوده گردد، شايد از بيم پاره پاره شود، چه، اين سوره پنجره اي گسترده فراروي جوشش حقيقت و طوفان دگرگونيهايي که در آن جاي دارد، مي گشايد و براي پيشرفت و نوآوري در دل، خرد و رفتار، کليدي به شمار مي آيد.
آيات آغازين سوره با ما از خورشيد سخن مي گويد، آنگاه که به هم در پيچد... آري خورشيد که محور منظومه ي ماست، در آن روز ترسناک به هم در مي پيچد، پس همراهي با اين سکون کشنده از چه رو؟ ستارگان نيز تيره و کوهها روان مي گردند و ماده شتران وانهاده مي شوند. آيات صاعقه آساي سوره، تصويري ترس آور از روز رستاخيز ترسيم مي کند، که شايد دلهايمان بپرسد: در آن روز ما را چه مي شود؟ پاسخ اين پرسش، چنين هراسناک مي آيد: «عَلِمَتْ نَفْسٌ مَّا أَحْضَرَتْ»؛ هر نفس بداند چه فراهم ديده. به راستي بايد به کردارهايمان بازگرديم، کردارهايي که در برابرمان مجسم خواهند شد و ما از آنها آگاهيم و اين همان مسؤوليت با تمام سنگيني آن است. (آيات 1-14)
تصوير روز رستاخيز ما را شتابان به سوي اختران گردان مي برد، که از ديده نهان شوند و از نوآيند، نيز به سوي شب چون پشت گرداند و صبح چون دميدن گيرد... آيا اينها آياتي از پروردگار نيستند که جانهايمان را بيشتر برمي انگيزد؟ آيا اين آيات ما را به سوي دانايي و توانايي پروردگار، رهنمون نمي شود؟ آري؛ پس همانا قرآن، سخن فرشته ي بزرگواري است، چرا که اين کتاب، به گواهي خرد و دل آدمي، تعبيري از همان آيات است [که پيشتر ياد شد]، قرآن کتابي است که از پروردگار سخن مي گويد و تمامي هستي بر حقانيت آن گواهي مي دهد. (آيات 15-22)
در پايان، قرآن، نزول وحي از راه افق درخشان را به تصوير مي کشد و مي پرسد: از اين وحي حق، به کجا مي رويد؟ که سخن [وحي] پندي است که از سوي پروردگار براي جهانيان، براي آناني که مي خواهند به راه راست روند. (آيات 23-29)
در اين سوره، سه تصوير سترگ به چشم مي خورد؛ تصويري ترس آور از رستاخيز، تصويري گيرا از طبيعت و تصويري شگفت از وحي... پاکا پروردگاري که اين سوره را فرو فرستاد، پاکا، پاکا!!

سوره انفطار

تصويرهايي مستقيم از رستاخيز

سرآغاز سوره، نشانه هاي رستاخيز را بيان مي دارد، آن هنگام که نظامهاي آفرينش به ويراني مي گرايد و در پي آن آسمان از هم شکافته، اختران پراکنده، درياها از جا برکنده و گورها زير و زبر مي شوند... اين براي دلِ هوشيار، اندرزي بسنده است و آن دل مي پرسد: تمام اينها براي چه روي مي دهد؟ سپس به نوري الهي درمي يابد اين رويدادها به آن سبب روي مي دهد که انسان حسابرسي شود و پاداش گيرد و نخستين کسي که در آن روز انسان را محاکمه مي کند، نفس اوست، زيرا مي داند از نيکي و بدي چه پيش فرستاده و بازپس گذاشته است...
براي آن که نهال تقوا در نهاد آدمي رشد کند و از کردارهاي نيک به بار نشيند، آيات اين سوره، رستاخيز و نشانه هاي آن را براي ما يادآور مي شود. سوره سپس از ناتواني آدمي در برابر نيروي آفريدگار، که او را آفريد و اندامش را درست کرد، سخن مي گويد و آنگاه بيان مي دارد غرور آدمي سبب مي شود تا روز جزا را منکر شود، حال آنکه جزا به وقوع مي پيوندد و کردار آدمي به دقت بر او ثبت مي شود و سپس او پاداش خويش بر آن کردارها را دريافت مي کند و در پي اين پاداشهاست که نيکان به آسايش جاودان مي روند و نابکاران به دوزخ.
قرآن در پايان سوره، روز جزا را بيم مي دهد، آن هنگام که هيچ کس براي ديگري هيچ اختياري ندارد و در آن روز، فرمان از آنِ خداوند داور و دادگر است که بايد امروز آنچنان که شايسته است، از او پروا کنيم.

سوره مطففين

نقش انصاف در سرنوشت آدمي

آن هنگام که تصاوير رستاخيز و هراسهاي آن، ميزانهاي حق، حسابهاي دقيق، پاداشهاي عادلانه و عظيم آن و تمامي تصاوير و صحنه هايش در دل آدمي مجسم مي شود، او مسؤوليتي را احساس مي کند که گرداگرد زندگي اش را فراگرفته است، همانگونه که دستبند گرداگرد مچ را فرا مي گيرد. اين احساس زماني نزد انسان پديدار مي شود که او در برابر خود به مردان انصاف مي دهد و ميان او و آنان، حق، ترازويي استوار خواهد بود، نه خودخواهي، بخل و کم فروشي.
گويا اين موضوع، چارچوب سوره مي باشد؛ سوره اي که کم فروشان را بيم مي دهد و به آنان مي گويد در رستاخيز که آن را تصوير نمي کنند، روزي سيه خواهند داشت، همان روز بزرگ که مردمان در برابر پروردگار جهانيان به پاي مي ايستند و اگر گمان مي بردند آن روز خواهد آمد و اگر مي دانستند حساب کردارهايشان در کتابي نوشته شده، ثبت مي شود، از گناه باز مي ايستادند، ليک باز نمي ايستند!!

سوره ي انشقاق

دعوت به اصلاح نفس

سوره ي انشقاق دو پرتو مي فشاند:
1- پرتويي که آن را بر واقعيت آدمي مي فشاند تا شايد جان خويش بشناسد و آن را در جايگاه والايي که براي آن آفريده شده، جاي دهد. انسان به سوي پروردگار خويش به سختي در تلاش است و او را ديدار خواهد کرد... و او بي گمان از حالي به حالي برخواهد نشست.
بنابراين او همان انسان مسؤولي است که زمين و ستارگان آسمانهاي بلند براي او رام شده اند. او با گردنه هاي دشواري رويارو مي شود که بايد ناگزير از آنها گذر کند تا به جايگاه خويش نزد پروردگار بزرگ رسد و اگر چنين نکند از دوزخيان خواهد بود و کارنامه اش را از پشت سر دريافت کرده، به دوزخ برده خواهد شد تا در آتش افروخته افکنده شود. (آيات 1-15)
2- پرتويي که بدان طبيعت را روشن مي گرداند... طبيعت آفريده ي پروردگار است و به فرمان راوي او پاسخ مي دهد! آسمان هنگامي که از هم مي شکافد و زمين آنگاه که کشيده مي شود، از پروردگار بزرگ خود اجازه مي گيرد و اين، شايسته ي آنان است، آيا آسمان و زمين آفريده ي خداوند نيستند؟ شعاعهاي اين پرتو، هنگامي که قرآن از کفر آدمي سخن مي راند، با پرتوي نخست به هم مي رسند، پس چرا انسانها باور نمي دارند؟ و چون قرآن بر آنها خوانده مي شود، چرا چهره بر خاک نمي سايند؟ آيا آنان همانند آسمانها و زمين آفريده نشده اند؟ آيا آفرينش آنها عظيم تر است يا آفرينش آسمانها و زمين؟ (آيات 16- 24)
همچون ديگر سوره هاي کوتاه قرآن، آيات اين سوره نيز پنجره هاي دل را فراسوي حقيقت مي گشايند... ليک دل چه کسي؟ تنها دل کساني که پروردگار خويش را پاسخ گفتند و به او ايمان آورده، کار نيک کردند و سوره نيز آنان را به پاداشي قطع ناشدني مژده مي دهد. (آيه 25)

سوره ي بروج

ايستادگي ايمان در برابر چالشهاي کفر

گردنکشي نابخرد، که قدرتي محدود در سرزميني کم گستره او را به گردنکشي واداشته، در تصميمي اشتباه، گروهي را که به حقيقت دست يافته اند و به خداوند ايمان آورده اند، دسته جمعي اعدام مي کند و آنها را در خندقهايي از آتش مي افکند تا مردمان، توان او را درنگرند و اين کشتگان برايشان درس عبرتي باشند... او به گمان خويش مي پندارد، همه چيز پايان پذيرفته است.
ليک هرگز؛ آسمانها و زمين و لشکريان و ساکنان آنها، دادخواهي از اين گردنکش نابخرد، در روز موعود را انتظار مي کشند و سنتهاي پروردگار در ميان آفريدگانش که از آسمان آکنده از برج در ژرفاي مکان تا به روز موعود در افق زمان و تا گواه و مورد گواهي کشيده مي شود، اين انسان ناتوان و مسکين را فرا مي گيرد، پس گريزگاه کجاست؟
آيات سوره ي بروج يکي پس از ديگري مي آيد، اين سوره با سوگند آغاز مي شود و با اين سخن که پروردگار انسانها را از هر سو فراگرفته و قرآن در لوحي محفوظ در امان است، پايان مي پذيرد. در ميان اين آغاز و انجام از آدم سوزانِ خندق [اصحاب الاخدود] سخن مي رود که در جنايت ورزي پا را از حدّ خويش فراتر نهادند، آنان در خندقها آتش برافروختند، سپس مؤمنان را در آن افکندند و خود از بالاي خندقها، صحنه ي سوختنشان را به نظاره نشستند!
مؤمنان، اينگونه (و شايد چندين بار و در سرزمينهاي گوناگون) بدين آزمون سخت، آزموده شدند و اين آزمون نه تنها از ايمانشان هموزن ذره اي نکاست، بل آن را افزون کرده، صفا داد.
امّا دشمنانشان، فرجام گناهان آنان چه بود؟ آيا به هدف خويش دست پيدا کردند؟ آنان از اين کردار وحشيانه که از نابخردي برمي خاست، چه چيز را نشانه رفته بودند؟ آيا آنان به دنبال درهم شکستن ايستادگي مؤمنان نبودند؟ آيا به هدف خويش رسيدند؟ هرگز، دين به سبب ايستادگي مؤمنان گسترش يافت و کيفر پروردگار بر گردنکشان فرود آمد، همانگونه که پروردگار کيفر را بر فرعون و ثمود فرود آورد.
در پايان بايد گفت: امتياز اين سوره آن است که مؤمنان را آماده مي کند تا از آزمون ها گذر کنند و در برابر بزرگترين چالشها ايستادگي نمايند.

منبع مقاله :
مدرسي، سيد محمدتقي؛ (1386)، سوره هاي قرآن: درونمايه ها و محورها، ترجمه: محمد تقدمي صابري، مشهد: مؤسسه چاپ آستان قدس رضوي، چاپ اول.