حق پدر و مادر در نام گذاري فرزند
مترجم: سيد هادي حسيني
گاه زندگي قبيله اي، اعراب را به روي آوري به دو اسم يا بيشتر از آن وا مي داشت. گويند: هر اندازه شخص در چشم مردم عظمت مي يافت، اسامي اش زياد مي شد و پياپي صفاتش بر زبان مي آمد.
از اين روست که براي خدا 99 اسم معتقدند (1) و براي پيامبر 10 اسم بر مي شمارند که 5 تاي آن در قرآن هست ( محمد، احمد، عبدالله، يس، ن ) و 5 تاي ديگر در قرآن نيست ( فاتح، خاتم، کافي، مقفي، حاشر ) بيش از اينها نيز گفته اند (2).
ائمه (عليهم السّلام) و فرزندانشان نيز از اين قاعده، جدا نيستند (3). حضرت فاطمه (عليها السّلام) 9 اسم دارد، بعضي از فرزندانِ ائمه (عليهم السّلام) داراي دو اسم اند؛ نام ديگر « سُکَينَه »، « آمنه » است. « رقيه »، به اسم « فاطمه » هم ناميده مي شد.
اين رسم در ميان اعراب متعارف بود. مالک بن احمد مي گويد:
پدرم مرا « مالک » ناميد و کنيتِ « ابوعبدالله » به من داد. مادرم مرا « علي » نام گذارد و به کنيه ي « ابوالحسن » صدايم مي زد. هر دو نام، شناسه ي من است (4).
در سرزمين هاي عربي ( عراق، لبنان، عربستان ) اين شيوه ي نام گذاري رايج بوده و هست. يکي از دو اسم را پدر مي گذارد و ديگري از طرف مادر ( يا جد پدري يا جد مادري ) صورت مي گيرد، و گاه بعضي از اين اسامي ناشي از فزوني محبت است، و گاه توصيف يا توهيني است که بر زبان ديگران مي آيد، و گاه نامي که کودک با آن نوازش مي شود و لالايي برايش مي خوانند، بر او مي ماند و از ديگر اسامي او شاخص تر مي گردد ( چنان که در « بَبَّه » مشهود است ) (5).
جَرير، اَخطَل را ريشخند مي کند و مي سرايد:
بَکَي دَوبَلٌ لا يُرقِيُ اللهُ دَمعَهُ *** ألا إنما يبکي من الذُلِّ دَوبَلُ
- دَوبَل مي گريد، الهي کهگريه اش بند نيايد! گريه ي او از بيچارگي است.
اَخطَل مي گويد:
نفرين بر جَرير باد! در پي مسخره کردن ديگران است. به خدا سوگند، مادرم مرا در کودکي « دوبل » صدا مي زد، چون بزرگ شدم، اين اسم را نداشتم (6).
از ابو خالد کابلي نقل شده که وي روزگاري به محمد بن حنفيه خدمت کرد و شک نداشت که امام واجب الإطاعه اوست. سپس در پي پرس و جو برآمد، به او گفتند که امام سجاد (عليه السّلام) امام راستين است. وي از امام سجاد (عليه السّلام) درخواست ملاقات کرد و بر آن حضرت درآمد. چون وارد شد، امام (عليه السّلام) فرمود:
خوشامدي اي « کنگَر » تو زائر ما نبودي! چه شد که پيش ما آمدي؟
ابو خالد به سجده افتاد و گفت: سپاس خداي را که نمردم تا شما را شناختم.
امام (عليه السّلام) پرسيد: اي ابو خالد، چگونه امامت را شناختي؟
گفت: مرا به اسمي صدا زدي که مادرم بر من نهاد... در امر امامت کور بودم تا اينکه نزد شما آمدم و چون مرا به اسم مادرم صدا زدي، دريافتم امامي را که خدا طاعتش را ( بر من و همگان ) واجب ساخت، تو هستي (7).
اين گزارش ها بيان مي دارد که ناميده شدن انسان به دو اسم ( به ويژه در زمان هاي سخت ) بعيد نمي باشد. گاه يکي از دو اسم مشهور است و ديگري نزد مقربان مخفي مي ماند و جز اوصياي الهي آن را نمي شناسند؛ هنگام ضرورت يا اثباتِ حق يا بيان معجزه اي، شخص را به آن صدا مي زنند.
ابان بن تغلب مي گويد: نزد امام صادق (عليه السّلام) بودم که مردي از اهل يمن بر او درآمد، سلام کرد و امام جواب سلامش را داد و فرمود: خوشامدي، اي سعد! آن مرد گفت: مادرم مرا « سعد » ناميد، کمتر کسي مرا به اين نام مي شناسد! (8)
اميرالمؤمنين (عليه السّلام) در راه صفين، راهبي را « شمعون » خطاب کرد. راهب گفت: آري، اين اسم را مادرم بر من نهاد، اَحَدي بر آن آگاهي ندارد مگر خدا و تو! چگونه دانستي که نام من شمعون است؟! (9)
در شرح حال محمد بن حسين- معروف به « قطيط »- آمده است:
چون به دنيا آمدم- بر اساس اسامي رايج در ميان صحرا نشينان- « قطيط » ناميده شدم. همين اسم را داشتم تا بزرگ شدم، سپس بعضي از خانواده ام مرا « محمد » ناميدند. اکنون نامم « قطيط » و لقبم « محمد » است و بيشتر به همان اسم معروفم (10).
يکي از پسر عموهايم به نام سيد مرتضي- مشهور به سيد ناصر- به نگارنده گفت که وي از يکي از برزگان خانواده درباره ي رواج دو اسم در ميان عرب ها پرسيد، آن بزرگ پاسخ داد: عرب ها غالباً دو اسم دارند؛ يکي از دو اسم مشهور است و اسم دوم را مخفي نگه مي دارد. اين کار فوايد زيادي دارد، از جمله:
1. اسم مشهور- ميان دين داران- در بيشتر موارد، اسمي نامقدس است. به عنوان نمونه: اسم مشهور تو « سيد ناصر » است، در حالي که نام شناسنامه اي ات « سيد مرتضي » مي باشد. اسم مشهور برادرت ميان خانواده و دوستان « سيد نوري » است و اسمي که در شناسنامه اش ثبت شد، « سيد مصطفي » مي باشد. پدر يا مادرت تو را « ناصر » و برادرت را « نوري » صدا مي زنند تا نام ها و صفات مقدس معصومين ( مصطفي، مرتضي ) از دست اندازي کودکان و ديگران مصون بماند.
برادران نگارنده نيز دو اسمي اند؛ برادرم سيد جواد، « عطاء الله » نام دارد و برادر ديگرم سيد زين العابدين، « قوام الدين » ناميده شده است. هر دو در عراق به « سيد عطاء » و « سيد قوام الدين » مشهورند، در حالي که نام شناسنامه اي شان- امروزه- همان سيد جواد و سيد زين العابدين مي باشد و آن دو نامي را در ايام جواني به آن شهرت داشتند، جز خواص و نزديکان، نمي شناسند.
بنابراين، گاه پدر و مادر در چند اسمي بودند فرزند نقش دارند و براي حفاظت از نام مقدسي که در شناسنامه براي فرزندشان ثبت کرده اند، او را به اسم رايجي صدا مي زنند، و گاه احترام به پدر يا جد مادري ( يا ديگران ) که بر کودک اسم ديگري نهاده اند، سبب تعدُّد نام ها مي شود.
2. عرب ها، يکي از دو اسم را براي روز مبادا، مخفي مي داشتند. به عنوان نمونه: تو به اسم « ناصر » و برادرت به نام « نوري » معروفي، اگر يکي از دشمنان بر ضد تو خبرچيني کند، مأموران امنيتي در پي « ناصر » مي گردند و نمي توانند تو را بيابند؛ زيرا در اداره ثبت احوال، نام تو « مرتضي » است؛ يعني آنان نام واقعي ات را در پس اسم ظاهري و معروفت، مخفي مي سازند و به اصطلاحِ امروزه، تو را به اسم جُنبشي مي نامند؛ زيرا مجاهدان، بيشتر به اسم جنبشي شان مشهورند، اسم حقيقي شان ناشناخته باقي مي ماند تا مأموران امنيتي آنها را نشناسند.
گفته اند: به همين جهت، کنيه نزد اعراب رواج يافت.
باري، نام هاي متعدد، يک علت نداشت؛ محبت، خوف و ترس، نام گذاري مادر، آبا و اجداد، بزرگانِ قوم و ... از انگيزه هاي پديده ي چند اسمي اند.
از اين رو مي توان گفت: وجودِ نام ابوبکر يا عُمَر يا عثمان، ميان اولاد ائمه (عليهم السّلام) بسا از نام گذاري مادران يا جدّ مادري خانواده ناشي مي شد و امام (عليه السّلام) بر آن اعتراضي نمي کرد؛ زيرا نام عربيِ ناپسند به شمار نمي آمد و امام (عليه السّلام) نمي خواست با تغيير نام، حساسيت ها را ميان خود و خانواده ي همسرش تحريک کند، بلکه اين روند، به تبديل بخش بزرگي از اسامي صحابه و تابعان ( و تابعان آنها ) مي انجاميد؛ چرا که بسياري از آنان با سلطه جويان، در غصب خلافت امام علي (عليه السّلام) همدستي کردند. تغيير نام اينان به تبديل اسامي خويشان و دوستان و کساني که با آنان ارتباط داشتند، منجر مي شد و اين، کاري نابخردانه مي نمود.
زيرا امام علي (عليه السّلام) از خط مشي بسياري از صحابه ناخرسند بود، اگر اسامي آنها را از اعتبار مي انداخت، تنگ نظري در نام ها، به کشمکش مي افتاد.
نيز بسياري از تابعان و پيروان آنها با امامان (عليه السّلام) سازگار نبودند، اگر ائمه (عليه السّلام) به حذف نام آنان اقدام مي کردند، به جنگ افروزي عليه ديگران متهم مي شدند. امامان (عليهم السّلام) به ضابطه مند ساختن نام گذاري بسنده کردند ( اينکه براي فرزند نام نيک برگزينيد، آنها را به اسامي دشمنان نناميد، تسميه به « محمد » و « علي » کودک را پايدار مي دارد، دين جز حب و بغض- دوستي با دوستان خدا و دشمني با دشمنان او- نيست و ديگر عمومات ) و هر زبان و جامعه اي را در به کارگيري ذوق و سليقه شان آزاد گذاشتند.
پيداست که به جز مادران ائمه (عليهم السّلام) ديگر زنان آنها انسان هاي عادي بودند. برخي از آنها در قتل امام مي کوشيدند ( جَعدَه در قتل امام حسن (عليه السّلام) دست داشت و اُم فَضل در قتل امام جواد (عليه السّلام)) بسا بعضي از اين نام ها از سوي امثال اين زنان نهاده مي شد و امام (عليه السّلام) آن را مي پذيرفت.
با وجود اين گونه زنان در خانه هاي امامان (عليهم السّلام) و شرايط سخت و ويژه اي که از سوي حاکمان دامن گير آنها شد و گرايش هاي فاسد فکري که رواج يافت، تن دادن ائمه (عليهم السّلام) به اين نام ها امري طبيعي به نظر مي رسد.
شخصي که به ابوبکر بن علي کنيت دارد و در نام آن اختلاف است که محمد است يا عبدالله، بسا بدان جهت باشد که امام علي (عليه السّلام) او را « محمد » ناميد و مادرش او را « عبدالله » نام نهاد. اين دو اسم، نام يک شخص اند، نه دو نفر.
سلامي که در زيارتِ ناحيه مقدسه رسيده، طبق نامي است که امام علي (عليه السّلام) بر وي نهاد ( در صورتي که مقصود از آن فرزندِ « ليلاي نَهشَلي » باشد، نه کنيززاده ي آن حضرت، آن گونه که بعضي از مورخان عقيده دارند ) مورخانِ دست نشانده ي حاکمان، در کتاب هاي تاريخ، اين شخص را با نام عبدالله ( نامي که مادر و دايي هايش بر او نهاد ) مي آورند، نه نامي را که امام علي (عليه السّلام) بر او نهاد.
باري، نام گذاري گاه به جهت پرهيز از رويارويي با مشکلات است، و گاه براي دست يابي به امکانات و امتيازات، و گاه امور ديگري در آن نقش دارد. از آنجا که دو احتمال اخير از ساحتِ ائمه (عليهم السّلام) به دور است، تن دادن امام (عليه السّلام) به اين نام ها در قلمرو دوري گزيدن از درگيري با حاکمان، در مي آيد و نمي توان از همه ي اين احتمالات چشم پوشيد و انگيزه ي تن دادن به اين نام ها را محبت امام (عليه السّلام) به خلفا دانست. اين را عقل و منطق سليم بر نمي تابد.
پينوشتها:
1- اصول کافي 87:1 و 144، حديث 2؛ صحيح بخاري 2354:5، حديث 6047 ( و جلد 6، ص 2691، حديث 6957).
2- خصال صدوق 48:2؛ مجمع البيان 255:8؛ بحار الانوار 96:16، حديث 31.
3- طبرسي در « اعلام الوري 303:1 » مي گويد: اسامي امام علي (عليه السّلام) در قرآن فراوان است، اصحاب ما در کتاب هاشان آنها را آورده اند.
4- تاريخ الاسلام 161:33؛ در « البداية و النهايه 142:12 » آمده است: نام پدر و کنيه اي که او مي گذارد بر نامي که مادر مي نهد، غلبه مي يابد.
5- اعرابي مي گويد: به جوان برازنده و در رفاه « بَبَّه » گويند. هند دختر ابوسفيان براي پسرش عبدالله بن حارث آواز مي خواند: « لَانکحَنَّ بَبَّة جارية خِدَبَّه... »؛ براي [ پسرم ] بَبَّه، دختري گيرم زيباروي... ( تهذيب اللغه 425:15 ).
6- الأعاني 238:12؛ طبقات فحول الشعراء 481:2.
7- اختيار معرفة الرجال 337:1؛ قاموس الرجال 430:1؛ بحار الأنوار 95:42؛ الخرائج و الجرائح 261:1؛ مدينة المعاجز 288:4 و 403.
8- خصال صدوق: 489؛ فرج المهموم: 98.
9- الثاقب في المناقب ( ابن حمزه ): 259-260.
10- تاريخ بغداد 253:2- 254؛ اللباب في تهذيب الأنساب 48:3.
منبع مقاله :
شهرستاني، سيدعلي؛ (1390)، نام خلفا بر فرزندان امامان (عليهم السّلام) ( بن مايه ها، پيراهه ها )، ترجمه: سيد هادي حسيني، قم: انتشارات دليل ما، چاپ اول.
/ج
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}