نويسنده: گريگوري منکيو
مترجم: حميدرضا ارباب



 

در سال 1931، هنگامي که اقتصاد امريکا با رکود بزرگ رو به رو بود، بازيکن سرشناس بيس بال، باب روت، 80,000 دلار درآمد داشت. در همان زمان نيز اين دستمزد هنگفت در ميان تمامي ستارگان بيس بال غيرمعمول بود. او در پاسخ به خبرنگاري که از او پرسيده بود: « آقاي روت آيا اين خبر صحيح است که شما از رئيس جمهور، که سالانه فقط 75,000 دلار حقوق دريافت مي کند، بيش تر دستمزد مي گيريد؟ » گفته بود: « من يک سال خوب داشتم ».
امروزه متوسط درآمد يک بازيکن بيس بال بيش از ده برابر دستمزد روت در سال 1931 است و بهترين بازيکنان اين رشته 100 برابر روت درآمد دارند. ابتدا ممکن است به نظر برسد که رشته ي ورزشي بيس باطل طي 6 دهه ي گذشته به يک ورزش پر سود و منفعت تبديل شده، اما هر کس مي داند که قيمت کالاها و خدمات نيز طي اين سال ها افزايش يافته است. در سال 1931 با يک سکه ي پنج سنتي يک بستني قيفي و با يک سکه ي 25 سنتي يک بليت تئاتر مي خريديم. از آن جا که قيمت ها در زمان باب روت، بازيکن بيس بال، بسيار کم تر از قيمت ها در زمان فعلي بودند به سختي مي توانيم اظهار نظر کنيم که آيا روت در مقايسه با بازيکنان فعلي از سطح رفاه زندگي بيش تري برخوردار بوده است يا خير؟
اقتصاددانان با استفاده از توليد ناخالص داخلي به اندازه گيري ارزش کالاها و خدمات توليد شده در اقتصاد مي پردازند. چگونه اقتصاددانان هزينه هاي کل زندگي را محاسبه مي کنند؟ براي مقايسه دستمزد 80,000 دلاري باب روت با دستمزدهاي کنوني به روش هايي نياز داريم تا به کمک آن ها بتوانيم مبالغ دلاري را به شاخص هاي معنادار قدرت خريد تبديل کنيم. اين کار به وسيله ي شاخص قيمت مصرف کننده انجام مي شود. پس از ملاحظه ي نحوه ي ساختن شاخص قيمت مصرف کننده، درباره ي نحوه ي استفاده از اين شاخص براي مقايسه ي مبالغ دلاري در دوره ي زماني مختلف صحبت خواهيم کرد.
از شاخص قيمت مصرف کننده براي بررسي تغييرات هزينه ي زندگي در طول زمان استفاده مي کنيم. وقتي شاخص قيمت مصرف کننده افزايش مي يابد، يک خانوار نمونه مجبور است براي حفظ سطح استاندارد زندگي خود پول ( دلار ) بيش تري خرج کند. اقتصاددانان براي توصيف وضعيتي که در آن سطح عمومي قيمت ها در اقتصاد افزايش مي يابد، از واژه ي تورم استفاده مي کنند. نرخ تورم درصدد تغيير در سطح عمومي قيمت ها نسبت به دوره ي قبل است. تورم با فعاليت هاي کلان اقتصادي ارتباط بسيار نزديک دارد و يک متغير کليدي راهنما در سياست هاي کلان اقتصادي محسوب مي شود. اقتصاددانان با استفاده از « شاخص قيمت مصرف کننده » نرخ تورم را محاسبه مي کنند.

شاخص قيمت مصرف کننده

شاخص قيمت مصرف کننده ( CPI ) معياري براي اندازه گيري هزينه ها يا سطح عمومي قيمت کالاها و خدمات خريداري شده توسط مصرف کننده ي نمونه است. شاخص قيمت مصرف کننده معمولاً به طور ماهانه محاسبه و منتشر مي شود. در اين بخش درباره ي نحوه ي محاسبه ي اين شاخص و مشکلات مربوط به اندازه گيري آن بحث مي کنيم. علاوه بر اين درباره ي چگونگي مقايسه شاخص قيمت مصرف کننده ( CPI ) با شاخص ضمنيGDP ( شاخص ديگر اندازه گيري سطح عمومي قيمت ها ) است.

چگونگي محاسبه ي شاخص قيمت مصرف کننده

وقتي اداره ي بررسي هاي اقتصادي بانک مرکزي شاخص قيمت مصرف کننده و نرخ تورم را محاسبه و اعلام مي کند، اين کار با استفاده از آمار مربوط به قيمت هزاران قلم کالا و خدمات انجام شده است. براي درک دقيق تر نحوه ي استفاده از آمار در ساخت شاخص، يک اقتصاد فرضي را، که مصرف کنندگان فقط خريدار دو کالا ( هات داگ و همبرگر ) هستند، در نظر بگيريد. در جدول 1 پنج مرحله ي محاسبه ي شاخص قيمت مصرف کننده و نرخ تورم را ملاحظه مي کنيد.

1- بررسي سبد مصرف خانوار

نخستين گام در محاسبه ي شاخص قيمت مصرف کننده، تعيين سهم کالاهايي با قيمت بيش تر است. به عبارت ديگر در مرحله ي نخست بايد مشخص شود که قيمت کدام کالا در نظر مصرف کننده ي نمونه بيش تر اهميت دارد. اگر مصرف کننده ي نمونه « هات داگ » بيش از « همبرگر » مي خرد، آن گاه قيمت « هات داگ » در مقايسه با قميت « همبرگر » داراي اهميت بيش تر است و از اين رو در محاسبه ي شاخص هزينه ي زندگي ( شاخص قيمت مصرف کننده ) بايد وزن و اهميت بيش تري به « هات داگ » داده شود. اداره ي بررسي هاي اقتصادي با مطالعه ي رفتار مصرف کنندگان و بررسي سبد کالاها و خدمات خريداري شده توسط مصرف کننده ي نمونه وزن مربوط به هر کالا را تعيين مي کند. در مثال ارائه شده در جدول 1 مصرف کننده ي نمونه يک سبد کالا شامل 4 « هات داگ » و 2 « همبرگر » خريداري کرده است.

2- تعيين قيمت کالا و خدمات

گام دوم در محاسبه ي شاخص قيمت مصرف کننده تعيين قيمت هر کالا و خدمات در سبد مصرفي خانوار در هر دوره ي زماني است. جدول 1 قيمت « هات داگ » و « همبرگر » را براي سه سال مختلف نشان مي دهد.

3- محاسبه ي هزينه سبد خانوار

سومين گام، استفاده از قيمت ها براي محاسبه ي هزينه سبد کالا ها و خدمات خانوار در دوره هاي زماني مختلف است. در جدول 1 اين محاسبات را براي سه سال ملاحظه مي کنيد. دقت کنيد که در اين محاسبات فقط قيمت ها تغيير مي کنند. با ثابت نگه داشتن سبد کالاها ( 4 هات داگ و 2 همبرگر )، اثر تغيير قيمت ها را از اثر تغيير مقدار، که ممکن است به طور هم زمان اتفاق افتد، جدا کرده ايم.

4- انتخاب سال پايه و محاسبه ي شاخص

چهارمين گام انتخاب يک سال به عنوان سال پايه است که ساير سال ها با اين سال مقايسه مي شوند. براي محاسبه ي شاخص قيمت، ارزش سبد کالا ها و خدمات در هر سال ر ابر قيمت سبدکالاها و خدمات در سال پايه تقسيم و در عدد 100 ضرب مي کنيم. نتيجه ي به دست آمده شاخص قيمت مصرف کننده است.
در مثال جدول 1 سال پايه، سال 2001 است در اين سال ارزش سبدکالاها 8 دلار است. بنابراين قيمت سبد کالاها را در تمامي سال ها بر 8 دلار تقسيم و در عدد 100 ضرب مي کنيم. شاخص قيمت مصرف کننده در سال 2001 عدد 100 است ( شاخص سال پايه هميشه 100 است ). شاخص قيمت مصرف کننده ( CPI ) يا شاخص هزينه ي زندگي در سال 2002 برابر 175 است. اين عدد نشان مي دهد که قيمت سبد کالاها در سال 2002، 175 درصد قيمت سال پايه است. به عبارت ديگر سبدي از کالا که در سال 2001 ارزشي معادل 100 دلار داشته است، در سال 2001 ارزشي برابر با 175 دلار بود. به همين ترتيب شاخص قيمت مصرف کننده در سال 2003 برابر 250 است. اين عدد نشان مي دهد که سطح قيمت ها در سال 2003، 250 درصد سطح قيمت ها در سال پايه است.

5- محاسبه ي نرم تورم

پنجمين و آخرين گام، استفاده از شاخص قيمت مصرف کننده براي محاسبه ي نرخ تورم است.
در مثال جدول1 نرخ تورم در سال 2002، 75درصد و در سال 2003، 43 درصد است.
هر چند اين مثال جهان واقعي را به جهاني با توليد دو کالا محدود مي کند ولي به خوبي نحوه ي محاسبه شاخص قيمت مصرف کننده و نرم تورم را نشان مي دهد. اداره ي بررسي هاي اقتصادي بانک مرکزي اطلاعات مربوط به صدها قلم کالا و خدمات را ماهيانه جمع آوري مي کند و با انجام 5 مرحله ي فوق و محاسبه ي شاخص قيمت مصرف کننده نشان مي دهد که هزينه ي زندگي يک مصرف کننده ي نمونه چگونه و با چه سرعتي افزايش مي يابد. وقتي بانک مرکزي ماهيانه شاخص قيمت مصرف کننده ( CPI ) را منتشر مي کند، معمولاً اين آمار را در اخبار شبانه ي تلويزيون و يا در روزنامه هاي صبح روز بعد نيز ملاحظه مي کنيد.
بانک مرکزي علاوه بر محاسبه ي شاخص قيمت مصرف کننده ( CPI ) شاخص هايي ديگر را نيز در سطح کلان محاسبه مي کند. مثلاً شاخص قيمت توليد کننده، هزينه ي سبدکالاها و خدمات خريداري شده، توسط بنگاه ها را اندازه گيري مي کند. از آن جا که بنگاه ها نهايتاً افزايش هزينه هاي خود را به صورت قيمت بالاتر مصرف کنندگان منتقل مي کنند، استفاده از شاخص قيمت توليدکننده ( شاخص قيمت عمده فروشي ) در پيش بيني تغييرات شاخص قيمت مصرف کننده مفيد است.
کادر 1: سبد کالاها و خدمات مصرفي چيست؟
هنگام محاسبه ي شاخص قيمت مصرف کننده ( CPI ) اداره ي آمار نيروي کار تمام کالاها و خدماتي که مصرف کننده استفاده مي کند را به حساب مي آورد. علاوه بر اين وزن يا سهم مصرف کالاها و خدمات در کل خريد مصرف کننده محاسبه شود.
نمودار 1 سهم هزينه ي کالاها و خدمات مختلف يک مصرف کننده ي نمونه را ملاحظه مي کنيد. بيش ترين سهم هزينه مربوط به مسکن است که 40 درصد از کل بودجه ي مصرف کننده را به خود اختصاص داده است. از اين رقم حدود 30 درصد مربوط به مسکن، 5 درصد مربوط به سوخت و ساير تسهيلات مسکن و 5 درصد نيز مربوط به اثاثيه منزل و ساير مخارج مربوط به مسکن است. هزينه هاي حمل و نقل با 17 درصد در رتبه ي دوم قرار دارد. هزينه هاي اين بخش شامل مخارج مربوط به خودرو، بنزين، اتوبوس، مترو و امثال آن است. گروه بعدي با 16 درصد سهم هزينه اي شامل مواد غذايي و آشاميدني هاست. تهيه ي غذا در منزل 9 درصد، مخارج خوردن غذا در رستوران ها 6 درصد و نوشيدني هاي الکلي 1 درصد است. گروه بعدي با سهم هزينه اي 5 درصد به بهداشت و درمان مربوط مي شود. تفريحات با 6 درصد، مسافرت 5 درصد و آموزش و ارتباطات با 5 درصد در رتبه هاي بعدي هزينه قرار دارند. گروه آخر شامل هزينه ي آموزش، امتحانات، شهريه ي ثبت نام و خريد رايانه هاي شخصي مي شود.
با توجه به نمودار 1 ملاحظه مي کنيد که حدود 5 درصد از کل بودجه ي مصرف کننده نيز شامل ساير کالاها و خدمات متفرقه است. اين گروه شامل کالاها و خدمات متفرقه اي است که به طور معمول در هيچ يک از گروه هاي قبلي قرار نمي گيرند ( مانند خدمات آرايشگاه ها، دخانيات و هزينه هاي کفن و دفن ).
نمودار 1 سبد کالاها و خدمات يک مصرف کننده ي نمونه. ارقام نشان دهنده ي سهم هزينه هاي گروه هاي مختلف کالاها و خدمات در کل بودجه ي مصرف کننده است. اداره آمار نيروي کار اين سهم ها يا درصد هزينه ها را « اهميت نسبي » هر گروه مي نامد.

مشکلات اندازه گيري هزينه ي زندگي

هدف شاخص قيمت مصرف کننده محاسبه ي تغييرات هزينه ي زندگي است. به عبارت ديگر شاخص قيمت مصرف کننده مي گويد درآمدها چقدر بايد افزايش يابند تا افزايش هزينه هاي زندگي جبران و سطح رفاه يا استاندارد زندگي حفظ شود. در هر حال شاخص قيمت مصرف کننده شاخصي کامل براي محاسبه ي هزينه ي زندگي نيست. اين مشکلات کاملاً شناخته شده هستند ولي حل آن ها چندان ساده نيست. نخست مشکل محاسبه ي هزينه زندگي را اريب جانشيني مي ناميم. وقتي قيمت ها از سالي به سال ديگر تغيير مي کنند. اين تغييرات به يک نسبت نيستند. برخي قيمت ها بيش از ساير قيمت ها افزايش مي يابند. مصرف کنندگان کالاهايي را که افزايش قيمت بيش تري داشته اند کم تر خريداري مي کنند و کالاهايي را که قيمت آن ها کمتر افزايش يافته و يا تغييري نکرده است ( به نسبت کالاهاي قبلي ) بيش تر مي خرند. به عبارت ديگر مصرف کنندگان کالاهاي ارزان تر را جانشين کالاهاي گران تر مي کنند. در حالي که شاخص قيمت مصرف کننده با اين فرض محاسبه مي شود که سبد مصرفي کالا ها و خدمات مصرف کننده در هر سال ثابت است. بنابراين با فرض ثابت بودن سبد مصرفي خانوار و در نظر گرفتن احتمال جانشيني کالاها از سوي مصرف کننده، شاخص قيمت مصرف کننده ( CPI ) هزينه ي زندگي را از يک سال به سال ديگر بيش از مقدار واقعي آن اندازه گيري مي کند.
يک مثال ساده ارائه مي کنيم. فرض کنيد قيمت سيب در سال پايه کم تر از قيمت هلوست و مصرف کننده در سال پايه بيش تر سيب مي خرد. هنگام محاسبه ي شاخص قيمت مصرف کننده ( CPI ) از سوي بانک مرکزي، در سبد مصرفي مورد بررسي مقدار سيب بيش از هلو خواهد بود. فرض کنيد در سال بعد قيمت هلو کم تر از قيمت سيب شود. به طور طبيعي مصرف کننده در سال جديد به اين تغييرات واکنش نشان مي دهد، کم تر سيب و بيش تر هلو مي خرد. با وجود اين هنگام محاسبه، بانک مرکزي از همان سبد مصرفي سال قبل ( سبد ثابت کالاها و خدمات ) استفاده مي کند. به عبارت ديگر اين فرض را دارد که مصرف کنندگان خريد سيب گران را با همان مقادير سال قبل ادامه مي دهند به همين دليل شاخص قيمت مصرف کننده ( CPI ) در سال جديد، هزينه ي زندگي را بيش از مقدار واقعي آن برآورد مي کند.
مشکل دوم در محاسبه ي شاخص قيمت مصرف کننده توليد يا ورود کالاهاي جديد است. با توليد و معرفي يک کالاي جديد حوزه ي انتخاب مصرف کنندگان وسيع تر خواهند بود تنوع بيش تر کالاها باعث افزايش ارزش دلار مي شود و از اين رو مصرف کنندگان براي حفظ سطح رفاه زندگي خود به دلارهاي کم تري نياز دارند ( زيرا کالاهاي متنوع و جديد با قيمت ارزان تر و کيفيت بهتر وارد بازار شده است ). اما از آن جا که شاخص قيمت مصرف کننده با توجه به سبد کالاها و خدمات ثابت محاسبه مي شود، ورود کالاهاي جديد ( با قيمت ارزان تر ) و تأثير آن بر قدرت خريد دلار در محاسبه وارد نخواهد شد.
باز هم از يک مثال استفاده مي کنيم. با ورود نوارهاي VCR با بازار، مصرف کنندگان توانستند فيلم هاي مورد علاقه خود را در منزل تماشا کنند. ورود اين کالاي جديد به بازار باعث شد تا هزينه ي تماشاي فيلم ( تماشاي فيلم در منزل را با رفتن به سينما مقايسه کنيد ) کاهش يابد. يک شاخص کامل هزينه ي زندگي بايد توليد و ورود VCR به بازار و کاهش هزينه ي زندگي را محاسبه کند. اما شاخص قيمت مصرف کننده توليد VCR و کاهش هزينه ي زندگي را نمي تواند محاسبه کند. به هر حال با گسترش استفاده از نوارهاي VCR و ورود اين کالا به سبد خانوار، بانک مرکزي در محاسبات خود تجديدنظر، و قيمت اين کالا ( VCR ) را در محاسبه ي شاخص قيمت مصرف کننده وارد مي کند. اما کاهش هزينه ي زندگي به علت ورود کالاي جديد به نام VCR در سال هاي نخست به هيچ وجه توسط CPI نشان داده نمي شود.
مشکل سوم در محاسبه ي شاخص قيمت مصرف کننده، تغيير کيفيت کالاهاست. اگر کيفيت يک کالا از سالي به سال ديگر بدتر شود، حتي اگر قيمت کالا ثابت باقي بماند ( به جاي آن که کاهش يابد ) ارزش دلار کاهش مي يابد به طور مشابه اگر کيفيت کالا از سالي به سال ديگر بهبود يابد، ارزش دلار افزايش خواهد يافت. مثلاً وقتي کيفيت يک کالا در سبد معرفي تغيير مي کند ( مثلاً وقتي قدرت موتور خودروهاي توليد شده افزايش يا مقدار سوخت آن ها کاهش مي يابد ) ، به هر حال بانک مرکزي قيمت جديد کالا بر اثر تغيير کيفي را وارد محاسبات مي کند با وجود اين تغييرات کيفي کالاها همچنان يک مشکل بزرگ محاسبه ي CPI هستند زيرا اندازه گيري کيفيت چندان ساده نيست.
به هر حال اقتصاددانان در مورد اهميت مشکلات فوق و تأثير آن ها بر محاسبه ي CPI بحث هاي زيادي مي کنند و اتفاق نظر کلي با يکديگر ندارند. به هر حال موضوع بسيار مهم است زيرا بسياري از دولت ها در برنامه هاي خود با استفاده از شاخص قيمت مصرف کننده، سطح عمومي قيمت ها را تعديل مي کنند. استفاده کنندگان از تأمين اجتماعي مستمري خود را با توجه به شاخص قيمت مصرف کننده دريافت مي کنند. به عبارت ديگر منافع اين گروه با شاخص قيمت مصرف کننده پيوند خورده است. برخي از اقتصاددانان پيشنهاد مي کنند که براي اصلاح مشکلات اندازه گيري، برنامه هاي دولت تعديل شوند. مثلاً بيش تر پژوهش ها نشان مي دهند که شاخص قيمت مصرف کننده نرخ تورم را در هر سال يک درصد بيش تر از مقدار واقعي آن برآورد مي کند. بر اين اساس دولت مي تواند با تغيير و اصلاح برنامه هاي تأمين اجتماعي با توجه به اين مشکلات اقدام کند ( مثلاً نرخ تورم واقعي را در نظر بگيرد ).

شاخص ضمني GDP در مقابل شاخص قيمت مصرف کننده

در مقاله گذشته شاخص محاسبه ي سطح عمومي قيمت ها در اقتصاد يا شاخص ضمني GDP را معرفي کرديم. شاخص ضمني GDP نسبت GDP اسمي به GDP حقيقي است. از آن جا که GDP اسمي ارزش توليدات جاري به قيمت جاري و GDPحقيقي ارزش توليدات جاري به قيمت هاي سال پايه است، شاخص ضمني GDP نشان دهنده ي سطح قيمت هاي جاري به سطح قيمت هاي سال پايه است.
اقتصاددانان و سياست مداران از شاخص ضمني GDP و شاخص ضمني قيمت براي اندازه گيري سرعت و مقدار افزايش قيمت ها استفاده مي کنند. معمولاً اين دو شاخص يک داستان را روايت مي کنند با وجود اين دو تفاوت مهم با يکديگر دارند که مي توانند باعث تمايز آن ها شوند.
نخستين تفاوت اين است که شاخص ضمني GDP نشان دهنده ي قيمت تمامي کالاها و خدمات توليد شده در داخل است. اما شاخص قيمت مصرف کننده نشان دهنده ي قيمت کالاها و خدمات خريداري شده توسط مصرف کنندگان است. مثلاً فرض کنيد که قيمت يک هواپيماي توليد شده و فروخته شده به نيروي هوايي، افزايش يابد. هر چند ارزش اين هواپيما بخشي از ارزش GDP است ولي اين ارزش در سبد کالاها و خدمات خريداري شده توسط مصرف کننده ي نمونه ديده نمي شود. بنابراين شاخص ضمني GDP افزايش مي يابد ولي بر شاخص قيمت مصرف کننده اثري ندارد.
مثالي ديگر ارائه مي کنيم. فرض کنيد کارخانه ولوو قيمت خودروهاي خود را افزايش دهد. از آن جا که اين خودروها در سوئد توليد مي شوند، ارزش توليد آن ها در GDP امريکا منظور نخواهد شد اما شهروندان امريکايي ولوو مي خرند و اين خودرو در سبد کالاها و خدمات مصرفي آن ها جاي دارد. از اين رو افزايش قيمت يک کالاي وارداتي ( مانند خودرو ) بر شاخص قيمت مصرف کننده مؤثر است ولي اثري بر شاخص ضمني GDP نخواهد داشت.
نخستين تفاوت بين شاخص قيمت مصرف کننده و شاخص ضمني GDP وقتي قيمت نفت تغيير مي کند، بيش تر اهميت دارد. هر چند امريکا خود توليد کننده ي نفت است ولي بخش زيادي از نفت موردنياز خود را از طريق واردات نفت از خاورميانه تأمين مي کند. در نتيجه نفت و فراورده هاي نفتي مانند بنزين، نفت سفيد، و نفت گاز بر شاخص قيمت مصرف کننده بيش تر اثر دارند تا شاخص ضمنيGDP، وقتي قيمت نفت افزايش يابد، شاخص قيمت مصرف کننده ( CPI ) بيش از شاخص ضمني GDP افزايش مي يابد.
تفاوت دوم و مهم تر بين شاخص ضمني GDP و شاخص قيمت مصرف کننده اين است که چگونه وزن قيمت هاي مختلف کالا براي محاسبه ي يک شاخص عمومي قيمت ها تعيين مي شود. شاخص قيمت مصرف کننده قيمتِ يک سبد ثابت از کالاها و خدمات را با قيمت همين سبد در سال پايه مقايسه مي کند. تغيير سبد کالاها و خدمات شايد هر ده سال يک بار از سوي بانک مرکزي انجام شود. برعکس شاخص ضمني GDP قيمت کالاها و خدمات توليد شده، در سال جاري را با قيمت همان کالاها و خدمات در سال پايه مقايسه مي کند. بنابراين گروه کالاها و خدمات مورد استفاده براي محاسبه ي شاخص ضمني GDP تغييرات را به طور خودکار در طول زمان محاسبه مي کند. البته وقتي تمامي قيمت ها به يک نسبت تغيير کنند، تفاوت بين دو شاخص چندان زياد نخواهد بود. اما اگر قيمت کالاها و خدمات مختلف متناسب با مقدار آن ها تغيير کند، هنگامي که وزن يا ضريب اهميت قيمت هاي مختلف را در محاسبه ي نرخ تورم يا سطح عمومي قيمت ها در نظر مي گيريم تفاوت بين دو شاخص چشمگير خواهد بود.
در نمودار 2 نرخ تورم اندازه گيري شده توسط شاخص ضمني قيمت و شاخص قيمت مصرف کننده را از سال 1965 به بعد مشاهده مي کنيد. ملاحظه مي کنيد که در برخي از سال ها دو شاخص تفاوت بسيار دارند، در چنين حالتي به احتمال زياد دو اختلاف فوق، که آن ها را شرح داديم، وجود داشته اند. به هر حال اعداد نمودار 2 نشان مي دهند که اختلاف بين دو شاخص به ندرت اتفاق مي افتد و بيش تر يک استثناست تا قاعده. در اواخر دهه ي 70 هم شاخص ضمني GDP و هم شاخص قيمت مصرف کننده نشان دهنده ي نرخ هاي تورم بالا بودند. در اواخر دهه ي80 و 90 هر دو شاخص نرخ هاي تورم ملايم را نشان دادند.
نمودار2 دو شاخص تورم. ارقام جدول، نرخ تورم ( درصد تغيير در سطح قيمت ها ) را از سال 1965، که توسط دو شاخص قيمت مصرف کننده ( CPI ) و شاخص ضمني GDP محاسبه شده است، نشان مي دهند. دقت کنيد که اين دو شاخص بسيار به هم نزديک اند و تقريباً با يکديگر حرکت مي کنند.

اصلاح متغيرهاي اقتصاد در آثار تورمي

هدف اندازه گيري سطح عمومي قيمت ها در اقتصاد فراهم آوردن امکان مقايسه بين ارزش هاي دلاري در دوره هاي زماني مختلف است. در ادامه ي بحث و قبل از محاسبه ي شاخص هاي قيمت اجازه دهيد تا توضيح دهيم که چگونه با استفاده از شاخص ها چگونه ارقام دلاري دوره هاي قبل را با ارقام دلاري زمان حاضر مقايسه مي کنيم.

ارقام دلاري در دوره هاي زماني مختلف

بار ديگر به بحث دستمزد باب روت، بازيکن بيس بال، باز مي گرديم. همان طور که گفتيم دستمزد باب روت در سال 1931، 80,000 دلار بود. آيا اين حقوق 80,000 دلاري در سال 1931 در مقايسه با دستمزد امروز بازيکنان بيس بال زياد بوده است يا اندک؟
براي پاسخ به اين پرسش به دانستن سطح قيمت ها در سال 1931 و سطح قيمت ها در زمان حاضر نياز داريم. بخشي از افزايش دستمزد بازيکنان بيس بال افزايش سطح قيمت ها در زمان حاضر را جبران مي کند. براي مقايسه دستمزد باب روت با بازيکنان امروزي بايد دستمزد بابت روت در سال 1931 را با توجه به تورم به دستمزد امروز تبديل کنيم. با استفاده از شاخص قيمت مي توانيم اين کار را انجام دهيم. آمارها نشان مي دهند که شاخص قيمت مصرف کننده در سال 1931 و 1999 به ترتيب 15/2 و 166 است بنابراين سطح عمومي قيمت ها به اندازه ي ضريب 10/9 ( نسبت 166 بر 15/2
يا ) افزايش يافته است ما مي توانيم با استفاده از اين اعداد، دستمزد باب را در سال 1999 محاسبه کنيم.
محاسبه نشان مي دهد که دستمزد باب در سال 1931 معادل دستمزدي کم تر از يک ميليون امروز است. اين رقم، درآمد بدي نيست اما از متوسط دستمزد بسياري از بازيکنان امروزي بيس بال کم تر است و بسيار کم تر از دستمزد پرداختي به بازيکنان درجه يک بيس بال است. مثلاً دستمزد سالانه ي پرداختي به سامي سوسا، يک بازيکن فوق ستاره ي بيس بال، در سال 1999، 10 ميليون دلار بوده است.
حال به بررسي دستمزد سالانه ي رئيس جمهور، که در سال 1931، حدود 75,000 دلار بود، مي پردازيم. براي به دست آوردن معادل اين دستمزد برحسب دلار در سال 1999 محاسبه ي زير را انجام مي دهيم:
اين دستمزد بسيار بيش تر از دستمزد 200,000 دلاري کلينتون است به نظر مي رسد رئيس جمهوري در سال 1931 ( هاور ) سال هاي بسيار خوبي در مقايسه با ديگران داشته است.

مطالعه ي موردي: هاليوود و شاخص قيمت ها

مشهورترين فيلم هاي تمامي دوران چه بوده اند؟ شايد پاسخ به اين پرسش تعجب برانگيز باشد.
فيلم ها معمولاً بر اساس مقدار فروش يا درآمد گيشه ارزيابي و رتبه بندي مي شوند. بر اساس اين شاخص فيلم تايتانيک در رتبه ي اول فيلم هاي تمامي دوران تاريخ قرار مي گيرد. به دنبال آن فيلم جنگ ستارگان، و بعدي فيلم اي تي است. اما اين رتبه بندي يک واقعيت بسيار مهم را در نظر نگرفته است. قيمت ها شامل قيمت بليت فيلم ها بوده اند که در طول زمان افزايش مي يابد. وقتي اثر تورم را در محاسبات وارد کنيم داستان بسيار متفاوت مي شود.
جدول 2 ده فيلم برتر تاريخ سينما را نشان مي دهد، رتبه بندي فيلم ها بر اساس فروش گيشه بوده و با استفاده از شاخص قيمت يا تورم تعديل شده است. بر اين اساس برترين فيلم تاريخ سينما، فيلم بربادرفته محصول سال 1931 است که بالاتر از فيلم تايتانيک قرار گرفته. در دهه ي30 قبل از آن که همه ي خانواده ها در منزل خود تلويزيون داشته باشند، حدود 90 ميليون امريکايي هر هفته به سينما مي رفتند. اين تعداد را با 25 ميليون نفر کنوني مقايسه کنيد.

شاخص بندي

ملاحظه مي کنيد که با استفاده از شاخص هاي قيمت مي توان هنگام مقايسه ي ارزش هاي دلاري در دو زمان مختلف آثار تورمي را اصلاح و تعديل کرد. اين نوع اصلاحات در بخش هاي مختلف اقتصادي قابل مشاهده است. وقتي مقدار دلار به طور خودکار، طبق قانون يا قرارداد، بر اساس تورم تعديل مي شود مي گوييم مقدار يا مبلغ قرارداد با توجه به تورم شاخص بندي شده است.
به طور مثال در بسياري از قراردادهاي بلند مدت بين بنگاه ها و اتحاديه ها شاخص بندي کامل دستمزدها بر اساس شاخص قيمت مصرف کننده پيش بيني شده است. چنين قانوني را « فوق العاده ي هزينه ي زندگي » (1) يا COLA مي نامند. بر اساس قانون COLA دستمزدها به طور خودکار با توجه به افزايش شاخص قيمت مصرف کننده، افزايش مي يابند.
شاخص بندي شامل بسياري از قوانين مي شود. به طور مثال پرداخت هاي تأمين اجتماعي به بازنشستگان هر سال براي جبران افزايش قيمت ها، تعديل مي شود. نرخ ماليات بر درآمد دولت امريکا با نرخ ماليات گروه هاي درآمدي مختلف نيز سالانه بر اساس نرخ تورم تعديل مي شود. به هر حال موارد بسيار زيادي نيز وجود دارد که نظام مالياتي با توجه به تورم شاخص بندي نمي شود.
جدول2 ده فیلم برتر تاریخ سینما بر حسب فروش گیشه با توجه به نرخ تورم.

فیلم

سال ساخت

فروش گیشه با توجه به تورم (میلیون دلار)

  1. بربادرفته
  2. جنگ ستارگان
  3. اشک ها و لبخندها
  4. تایتانیک
  5. ای تی
  6. ده فرمان
  7. آرواره ی کوسه
  8. دکتر ژیراگو
  9. کتاب جنگل
  10. سفیدبرفی و هفت کوتوله

1939
1977
1965
1997
1982
1956
1975
1967
1967
1937

 

920
798
638
601
601
587
574
485
485
476

 

منبع:www. The-movie-times. com

نرخ بهره ي حقيقي و نرخ بهره ي اسمي

اصلاح متغيرهاي اقتصادي براي رفع آثار تورم داراي اهميت است و به صرف دقت نياز دارد، به ويژه وقتي با نرخ هاي بهره رو به رو هستيم. وقتي شما مبلغي پول در حساب بانکي خود پس انداز مي کنيد، بابت اين سپرده گذاري بهره ( سود ) دريافت مي کنيد. برعکس وقتي از بانک قرض مي گيريد ( وام دريافت مي کنيد ) بابت اين وام به بانک بهره ( سود ) مي پردازيد. در نتيجه نرخ هاي بهره هميشه با مقايسه ي مبالغ پول در زمان هاي مختلف همراه اند. براي درک بهتر مفهوم نرخ هاي بهره به درک چگونگي اصلاح يا تعديل آثار تورم نياز داريم.
در اين مورد يک مثال ارائه مي کنيم. فرض کنيد « سالي » 1000 دلار در بانکي پس انداز مي کند. نرخ بهره ي سالانه 0/010 است. پس از گذشت يک سال، او 100 دلار بهره ( سود ) دريافت مي کند. بنابراين ميزان برداشت « سالي » 100 دلار است. از نظر شما آيا « سالي » در پايان دوره ي سپرده گذاري در مقايسه با ابتداي دوره 100 دلار ثروتمندتر شده است؟
پاسخ به اين وابسته است که منظور ما از « ثروتمندتر » چيست؟ هم اکنون « سالي » نسبت به گذشته 100 دلار بيش تر دارد. به عبارت ديگر مبلغ سپرده ي او 10 درصد افزايش يافته است ولي اگر قيمت ها در همان دوره 10 درصد افزايش يافته باشند، قدرت خريد هر دلار نسبت به گذشته کم تر شده است. بنابراين قدرت خريد « سالي » نيز به اندازه ي 10 درصد بيش تر نشده است. اگر نرخ تورم 4 درصد باشد، آن گاه مقدار کالاها و خدماتي که « سالي » مي تواند خريداري کند فقط 6 درصد بيش تر شده است: اگر نرخ تورم 15 درصد باشد، آن گاه قيمت کالاها به نسبت بيش تر از افزايش نرخ بهره ( با افزايش دلار در حساب بانکي « سالي » ) افزايش يافته و از اين رو قدرت خريد سالي 5 درصد کاهش يافته است.
نرخ بهره ي پرداختي از سوي بانک نرخ بهره ي اسمي و نرخ بهره ي تعديل شده ( اصلاح شده ) با استفاده از نرخ تورم، نرخ بهره ي حقيقي ناميده مي شود. ارتباط بين نرخ بهره ي اسمي، نرخ بهره ي حقيقي، و نرخ تورم را مي توانيم به صورت زير بنويسيم:
حقیقی ی بهره نرخ=اسمی ی بهره نرخ-تورم نرخ
نرخ بهره ي حقيقي تفاوت بين نرخ بهره ي اسمي و نرخ تورم است. نرخ بهره ي اسمي نشان مي دهد که مبلغ سپرده شما در بانک با چه سرعتي افزايش مي يابد. در حالي که نرخ بهره حقيقي نشان دهنده ي رشد قدرت خريد سپرده ي شما در طول زمان است.
در نمودار 3 نرخ هاي بهره ي اسمي، بهره ي اسمي، و حقيقي را از سال 1965 تاکنون ( 1998 ) ملاحظه مي کنيد. نرخ بهره ي اسمي، نرخ بهره ي اوراق خزانه داري ( اوراق قرضه ي دولتي ) سه ماهه در امريکاست. نرخ بهره ي حقيقي مابه التفاوت نرخ تورم ( درصد تغيير در شاخص قيمت مصرف کننده )
و نمودار 3 نرخ هاي بهره ي اسمي و حقيقي. نمودار نشان دهنده ي نرخ هاي بهره ي اسمي و حقيقي از سال 1965 به بعد است. نرخ بهره ي اسمي بر اساس نرخ هاي بهره ي سه ماهه اوراق قرضه خزانه داري امريکا تعيين مي شود. نرخ بهره ي حقيقي برابر است با نرخ بهره ي اسمي منهاي نرخ تورم که با استفاده از شاخص قيمت ( هزينه ) مصرف کننده محاسبه شده است. دقت کنيد که نرخ هاي بهره ي اسمي و حقيقي غالباً هم جهت با يکديگر تغيير نمي کنند.
نرخ بهره ي اسمي است. با توجه به نمودار 3 ملاحظه مي کنيد که نرخ هاي بهره ي اسمي و حقيقي هميشه هم سو با يکديگر تغيير نمي کنند. مثلاً در دهه ي70 نرخ هاي بهره ي اسمي بسيار بالا بودند. اما از آن جا که در اين سال ها نرخ تورم نيز بسيار زياد بود، نرخ هاي بهره ي حقيقي اندک بودند. در واقع در بسياري از سال ها نرخ بهره ي حقيقي منفي بوده، زيرا نرخ تورم بيش تر از نرخ بهره ي اسمي بوده است. برعکس در دهه ي 90 نرخ هاي بهره ي اسمي بسيار کم بوده اند. در همين سال ها به علت نرخ تورم اندک، نرخ هاي بهره ي حقيقي نسبتاً زياد بوده اند. در بخش هاي بعد که به علل و آثار تغييرات نرخ بهره مي پردازيم. به خاطر سپردن تفاوت ميان نرخ بهره ي اسمي و نرخ بهره ي حقيقي بسيار مهم است.

نتيجه گيري

يک بار يوگي برا (2) ، بازيکن بيس بال، به طعنه در جايي گفته بود که « يک سکه ي پنج سنتي ديگر ارزش ندارد، يک سکه ي 10 سنتي هم همين طور ». در واقع در سال هاي اخير ارزش حقيقي يک سکه پنج سنتي، ده سنتي، و يک دلاري ثابت نبوده است. افزايش دائم در سطح عمومي قيمت ها يک هنجار و قاعده معمول شده است. تورم، قدرت خريدِ هر واحد پول را طي زمان کاهش مي دهد. وقتي مبالغ دلاري را در زمان هاي مختلف مقايسه مي کنيد، اين مسئله حائز اهميت است که به خاطر داشته باشيد يک دلار امروز ارزش دلاري 20 سال قبل يا 20 سال بعد را ندارد.

پي نوشت :

1-Cost-of-living allowance
2- Yogi Berra

منبع مقاله :
منکيو، گريگوري، (1391) ، کليات علم اقتصاد، ترجمه: حميدرضا ارباب، تهران: نشرني، چاپ اول.