نويسنده: محمد رضا اکبري




 

معناي تحريف و اقسام آن

تحريف به معناي متمايل کردن چيزي از وضع اصلي آن است که بايد در آن قرار داشته باشد. به تعبير ديگر هر نوع تغيير و تبديلي که سبب عوض شدن مقصود اصلي گردد و معناي ديگري را بفهماند تحريف است. جوهري در معناي تحريف مي نويسد:
تَحريفُ الکَلامِ عَن مَواضِعِهِ: تَغييرُهُ.(1)
تحريف سخن از جايگاه آن تغيير آن است.
تحريف بر دو گونه لفظي و معنوي است. تحريف لفظي عبارت از تغيير و کم و زياد کردن الفاظ است که مي تواند در آيات، روايات، اشعار، اسناد و امثال آن واقع شود و تحريف معنوي تغيير معنا، هدف و محتوا مي باشد که با تفسير و توضيح و تأويل هاي مختلف انجام مي گيرد بدون آنکه تغييري در الفاظ ايجاد شود. در هر صورت با انجام تحريف، عنصر مورد تحريف به چيز ديگري مبدل مي گردد و ارزش ها و خواص خود را از دست مي دهد.

تحريف رجعت

رجعت از جمله عناصر ديني است که از دست تحريف در امان نمانده و انواع لفظي و معنوي آن درباره ي اين عقيده اميدبخش صورت گرفته است.
تحريف رجعت سبب گرديده است تا رجعت از آنچه مي باشد گسترده تر گردد و شاخ و برگ هاي زيادي به ويژه درباره ي رجعت معصومين (عليه السلام) پيدا کند. تحريف هاي رجعت که در نوع خود متنوع و پيچيده است تأثير زيادي در تضعيف اين عقيده ي سازنده ي اسلامي داشته است. برخي از تحريف کنندگان، رجعت را يک امر غلوآميز جلوه داده اند تا از غلوآميز بودن آن بهره برداري شود، برخي از آنها آن را تأويل کرده اند تا با معناي ديگري که پيدا مي کند چيزي به عنوان رجعت وجود نداشته باشد و برخي ديگر آن را نامعقول جلوه داده اند تا يک امر مردود تلقي شود و عده اي با ايجاد برخي تحريف ها، آن را به يک عنصر ضد ديني مبدل ساخته اند.
تنوع و گستردگي اين تحريف ها نشان دهنده عمق تلاش هاي تحريف گران و ارزش بزرگ رجعت و تأثير منفي آن بر مخالفين است؛ زيرا تا چيزي اهميت نداشته باشد مورد تحريف و بدل سازي قرار نمي گيرد و تا سازندگي و تأثير گذاري آن زياد نباشد دامنه تحريف در آن زياد نمي شود. يکي از معيارهاي بزرگي ارزش هاي مذهبي و بلندي جايگاه و تأثيرگذاري آنها، شدت مخالفت هاي مخالفان و تحريف آنهاست و رجعت از جمله ي همين مسائل است.

عوامل تحريف

رجعت به خاطر جايگاه و ويژگي هاي خاصي که دارد موافق و مخالف به تحريف آن دامن زده اند و البته هر کدام هدفي را از کار خود دنبال کرده اند که ما در اينجا به چند مورد آن مي پردازيم:

1- تمايل به اسطوره سازي

تمايل به افسانه سازي در ميان همه اقوام جهان وجود دارد. آنها شخصيت هاي بزرگ خود را با جعل داستان هاي خارق العاده و ادعاهاي شگفت انگيز به افسانه مبدل مي کنند. برخي از شيعيان نيز با اين حِس اسطوره سازي درباره ي رجعتِ برخي از شخصيت هاي آسماني شيعه مطالب شگفت آوري بيان کرده اند که موجب تحريف اين عقيده ي مذهبي گشته است. از جمله اين تحريف ها، حکومت هاي ده ها هزار ساله ي پيامبر، اميرالمؤمنين و امام حسين (عليه السلام) و کشتن همه شياطين عالم از گذشته تا عصر رجعت در سرزميني به نام روحاء به دست اميرالمؤمنين (عليه السلام) مي باشد که در بحث رجعت آن حضرت به بررسي آن مي پردازيم تا چهره ي حقيقي رجعت از اين افسانه ها پاک گردد.

2- دوستي دوستان

محبوبيت معصومين (عليه السلام) سبب گرديده است تا برخي از دوستداران آنها رجعتشان را با غلو همراه گردانند چنان که نمونه هاي آن بيان خواهد شد. البته تحريف کنندگان خواسته اند محبوبيت آنها را افزايش دهند امّا غافل از آنکه اين کار ضربه اي بر عقايد شيعه بوده است.
شخصيت آسماني اهل بيت (عليه السلام) و نقش کليدي آنها در عالم، کمبودي ندارد که بخواهيم با جعل و تحريف آن را تدارک يا افزايش دهيم. شيخ حر عاملي در اين باره مي نويسد:
«برخي از بزرگان معاصر درباره ي رجعتي که خداوند آن را به مؤمنان، پيامبر و ائمه طاهرين وعده داده است کتابي نوشته و در آن مطالب بعيدي آورده است که معلوم نيست آنها را از کجا نقل کرده است، از کتاب هاي معتبر مي باشد يا غير معتبر و اين سبب گرديده است که بعضي از شيعيان از قبول آن باز ايستند و اصل آن را انکار کنند.»(2)

3- اهداف مخالفين.

يکي از معارف فخيم شيعه که ريشه در قرآن، رواياتِ متواتر و اجماع شيعه دارد رجعت است؛ رجعتي که ماهيت افشاگرانه داشته و نويد بازگشت حقّ به صاحبان حقّ را مي دهد؛ نويد حاکميت و عزّت اهل بيت (عليه السلام) بر زمين و فراگير شدن مذهب آنها را دارد به گونه اي که تلوّن و رنگارنگي انديشه هاي اسلامي به وحدت انديشه يعني راه اهل بيت رسول خدا (صلي الله عليه و آله) مبدل خواهد شد و کساني که سبب جدايي مردم از جانشينان حقيقي پيامبر (صلي الله عليه و آله) شدند و بر آنها ستم کردند با رجعتِ به دنيا مورد مؤاخذه قرار مي گيرند.
رجعت به خاطر برخورداري از ويژگي هاي خاصي که از آن ياد شد چنان مورد مخالفت قرار گرفت که با هيچ پديده مذهبي در عالم اسلام به اندازه رجعت مخالفت نشد. يکي از مظاهر اين مخالفت ها تحريف رجعت بود که در قالب جعل روايات و تفسيرهاي نادرست صورت گرفت و اکنون هم بدون توجّه به مصالح جهان اسلام ادامه دارد. امّا مصلحان عالم تشيع وظيفه خود مي دانند رجعت را به صورت منطقي و به دور از هر گونه تضعيفِ مذاهب اسلامي تبيين کنند تا پيروان اسلام از نيل به معارف دين خدا محروم نمانند و به وقايعي که جهان به سوي آنها در حرکت است آگاه کردند. بنابراين از علما و محققين اهل سنت انتظار داريم که عقيده ي افتخارآميز رجعت را که شيعه از کتاب و سنّت يعني محمّد و آل محمّد که شخصيت هاي آسماني اسلام به شمار مي روند گرفته است تضعيف نکنند و عامه مردم را در اين باره به خطا نيندازند به ويژه اينکه منطق قوي شيعه را در اين باره مشاهده مي کنند. مگر اين تضعيف ها و مخالفت هاي غير عالمانه چه سودي براي اسلام داشته است که اکنون دنبال شود؟ آيا وقت آن نرسيده است که به عقايد يکديگر احترام گذاريم و وحدت و برادري خود را در جهان اسلام و در برابر دشمنانِ دين خدا که هر روز توطئه اي از شکم هميشه آبستن آنها متولد مي شود حفظ کنيم؟ رجعت از دو حال خارج نيست يا تحقق مي يابد و يا تحقق نمي يابد، اگر تحقق مي يابد اين اندازه مخالفت چرا و اگر تحقق نمي يابد اين اندازه جنجال چرا؟

تحريف لفظي رجعت

تحريف هاي لفظي رجعت، به رجعت معصومين (عليه السلام) مربوط مي شوند که ما به تناسب، آنها را در رجعت هاي ويژه و فصل هاي پاياني اين کتاب مورد بحث قرار خواهيم داد و در اينجا تنها به يک مورد که در فصل هاي ديگر به آن اشاره نکرده ايم مي پردازيم. اين تحريف به طرح کاذب زنده بودن اميرالمؤمنين (عليه السلام) تا هنگام رجعت آن حضرت توسط برخي از نويسندگان اهل سنت مربوط مي گردد که آورده اند:
طائفة من الرافضة يقولون ان علي بن ابي طالب مستتر في السحاب فلا يخرج مع من خرج من ولده حتي ينادي مناد من السماء: اخرج مع فلان.(3)
گروهي از رافضي ها مي گويند علي بن ابي طالب در ابرها پنهان است و با فرزندش (مهدي عليه السلام) که خروج مي کند خارج نمي شود تا آنکه منادي از آسمان ندا دهد با فلاني خارج شو.
معلوم نيست که اين گروه رافضي، کدام گروه از شيعه است و در چه کتابي چنين سخن بي پايه اي را مطرح کرده است که با يک جماه مبهم و کلي همه ي شيعه را تضعيف و رجعت را تحريف مي کنند.
روايت ديگري را آورده اند که عمرو بن عاصم گويد:
«به حسن بن علي گفته شده عدّه اي از شيعيان علي (عليه السلام) گمان دارند که او جنبنده زمين است و قبل از روز قيامت برانگيخته مي شود. حضرت فرمود: دروغ مي گويند اينها شيعه او نيستند، اينها دشمن او هستند، اگر ما چنين چيزي مي دانستيم (که او زنده است) ميراث او را تقسيم نکرده و با همسران او ازدواج نمي کرديم.»(4)
اگر مراد اهل سنت از نقل بخش دوم اين روايت آن است که اميرالمؤمنين (عليه السلام) زنده نيست و اگر زنده بود ميراث او تقسيم نمي شد ما هم با آن موافقيم امّا اينکه بخواهند جنبده ي زمين بودن اميرمؤمنان (عليه السلام) را که جزء معارف شيعه به شمار مي رود مورد خدشه قرار دهند و ادعاي شيعه را در ارتباط با رجعت او تکذيب کنند نقل آنها يک تحريف در رجعت اميرالمؤمنين (عليه السلام) است. البته اين روايت داراي اشکال هايي است که معلوم مي گردد از امام حسن (عليه السلام) صادر نشده است؛ چه اين که مهم ترين ويژگي رجعت زنده شدن است و نه زنده بودن که مسائل نفي ارث و ازدواج با همسران آن حضرت را در پي داشته باشد.

تحريف هاي معنوي

تحريف معنوي رجعت، به تفسيرهاي انحرافي و معنا کردن آن به امور مردودي نظير تناسخ و يهوديت است. وقتي معناي بدي نظير تناسخ و يهوديت که کفر و شرک مي باشد بر روي يک ارزش اعتقادي نظير رجعت گذارده شود ديگر کسي جرأت اظهار قبول آن را ندارد و موضع عمومي عليه آن شکل مي گيرد و برائت از آن يک ارزش تلقي مي گردد به گونه اي که حتي برخي از معتقدانش از موضع بسيار ضعيفي از آن سخن مي گويند.
رجعت از جمله معارف عقيدتي شيعه است که مورد تحريف هاي معنوي شديدي قرار گرفته است و ما در اينجا به بررسي اين تحريف ها مي پردازيم.

1- تأويل رجعت به حاکميت حضرت مهدي (عليه السلام)

اولين تحريف معنوي که با عنوان تأويل روايات رجعت در ميان شيعه مطرح گرديد تفسير روايات رجعت به بازگشت حکومت به اهل بيت (عليهم السلام) بود. اگرچه ما در فصل دوم در بحث مخالفت با اجماع اثبات کرديم که چنين تأويلي در ميان شيعه وجود نداشته است امّا با نسبتي که به برخي از شيعيان داده شده است که آنها روايات رجعت را به بازگشت حکومت به امام زمان (عليه السلام) تأويل کرده اند عملاً رجعت مورد تحريف قرار گرفته است به ويژه اينکه نسبت ياد شده در تعداد قابل توجهي از کتاب هاي شيعه ذکر گرديده و بدون ريشه يابي آن، وجود چنين نسبتي مورد پذيرش قرار گرفته است.
امين الدين طبرسي (رحمه الله ) مي نويسد:
جماعة من الامامية تأولوا ما ورد من الاخبار في الرجعة علي رجوع الدولة و الامر و النهي دون رجوع الاشخاص.(5)
عدّه اي از شيعيان اخبار رجعت را به رجوع دولت (به اهل بيت عليهم السلام) و امر و نهي (آنها) تأويل کرده اند نه بازگشت افراد.

بررسي تأويل روايات

با تأويلي که از روايات بيان گرديد معناي ديگري از رجعت ارائه شد و اين همان تحريف معنوي است که با عنوان تأويل رجعت صورت گرفت و معنا و مقصود اصلي را دگرگون کرد.
امّا اين تأويل يعني بازگشت حکومت به امام زمان (عليه السلام) به جاي بازگشت جمعي از مؤمنان و مشرکان خالص به دنيا، اشکال هاي زياد و قابل توجهي دارد که آنها را بيان مي کنيم:
1- اين تأويل برخلاف صريح روايات رجعت است که بر بازگشت مردگان به دنيا دلالت دارند.
2- اين تأويل برخلاف اجماع علماي شيعه بر بازگشت مؤمنان و مشرکان خالص به دنياست.
روايات رجعت از صراحت کامل برخوردارند و هيچ تأويلي به آن ها راه ندارد، و به فرض که روايات، قابل تأويل باشند اجماع، بر رجعتِ خوبان و بدان خالص قابل تأويل نيست.
3- آنچه از کلمه رجعت به ذهن تبادر مي کند بازگشت مردگان به دنياست.
4- اهل لغت رجعت را به بازگشت مردگان به دنيا معنا کرده اند چنان که در فصل اوّل به منابع آن اشاره گرديد.
5- اهل سنت تصريح کرده اند که رجعت را قبول ندارند امّا ظهور امام زمان (عليه السلام) و حکومت او را پذيرفته اند و اين حاکي از تفاوت رجعت اموات و رجوع دولت به حضرت مهدي (عليه السلام) است.
6- تأويل روايات رجعت خلاف ضروري مذهب شيعه از بازگشت به دنياست و هر تفسيري که با ضروري شيعه تنافي داشته باشد مردود است. ما در فصل جايگاه اعتقادي رجعت اثبات کرديم که بازگشت به دنيا از ضروريات مذهب شيعه مي باشد.
7- تأويل رجعت مردگان به بازگشت دولت به حضرت مهدي (عليه السلام) با رواياتي که اين دو را از يکديگر تفکيک کرده اند منافات دارد.
امام باقر (عليه السلام) فرمود:
أيَامُ اللهِ ثلاثُةُ: يَومُ تَقومُ القائمُ و يَومُ الکَرَةِ و يَومُ القِيامةِ.(6)
روزهاي خدا سه روز است: روزي که قائم قيام مي کند، روز رجعت و روز قيامت.
يوم الله به روزي گفته مي شود که حقّ به صورت آشکاري ظهور پيدا مي کند و يا باطل نابود مي گردد و روزهاي ياد شده اين گونه اند. امّا چرا از ميان روزهاي ويژه به اين سه مورد خاص اشاره شده است شايد به خاطر اهميت آنها و يا روزهاي خدا در آخر زمان باشند.
8- تفاوت هاي رجعت به دنيا با رجوع حکومت به امام زمان (عليه السلام) به اندازه اي است که اين تأويل را ناممکن مي سازد و ما در اينجا به برخي از اين تفاوت ها اشاره مي کنيم:
الف- رجعت خروج از عالم برزخ است و رسيدن به حکومت، بيرون آمدن از پرده ي غيبت.
ب- رجعت با بازگشت مردگان تحقق مي يابد امّا حکومت توسط امام زنده شيعه عملي مي شود.
ج- بازگشت حکومت تنها به امام زمان (عليه السلام) مربوط مي شود امّا رجعت به همه انبياء، ائمه و مؤمنان و کافران خالص مربوط مي گردد.
د- رجعت در استمرار عالم برزخ است، امّا حکومت حضرت مهدي (عليه السلام) تحقق يک وعده ي الهي است که ارتباطي با عالم برزخ ندارد.

ريشه يابي تحريف رجعت

تاکنون به اثبات رسيد که تأويل روايات رجعت، تحريف رجعت است و به هشت دليل مردود مي باشد. اکنون اين نکته مهم مطرح است که ريشه ها و عوامل اين تحريف کدامند؟

الف- ريشه ي علمي

برخي ريشه تأويل روايات را عجز از اثبات رجعت و عدم محال بودن آن و همچنين منافات داشتن آن با تکليف دانسته اند. سيّد مرتضي علم الهدي مي نويسد:
فانّ قوماً من الشيعة لما عجزوا عن النصرة الرجعة و بيان جوازها و انها تنافي التکليف، عوّلوا علي هذا التأويل للاخبار الواردة بالرجعة و هذا منهم غير صحيح.(7)
گروهي از شيعه وقتي از اثبات رجعت و بيان امکان آن عاجز مانده و آن را منافي تکليف دانستند بر اين تأويل از روايات رجعت تکيه کردند و اين نظر آنها صحيح نمي باشد.
و شيخ مفيد آورده است:
«انگيزه آنها بر اين تأويل از رجعت ناتواني آنان از استدلال بر آن و اثبات محال نبودن عقلي آن است».(8)
آنچه درباره ي علّت تأويل روايات نقل شد - چنان که در بحث اجماع علما بر رجعت به اثبات رسيد- از اين روايت نشأت مي گيرد که امام صادق (عليه السلام) فرموده است:
کوته فکران از شيعيان ما مي گويند: معناي رجعت اين است که خداوند مُلک دنيا را به ما باز مي گرداند و براي مهدي قرار مي دهد، واي بر آنها.(9)
امّا چنان که بيان گرديد اين روايت بسيار ضعيف و مردود است. پس نمي توان علّت تأويل را کوته فکري دانست و آنگاه کوته فکري را به عدم توانمندي در اثبات رجعت و تنافي داشتن آن با تکليف تفسير کرد. البته تنافي رجعت با تکليف، شبهه مشهوري است که در فصل پاسخ به شبهات به آن جواب داديم امّا اينکه علّتِ تأويل روايات باشد دليلي بر آن وجود ندارد.

ب- ريشه سياسي

تأويلي که بر روي ده ها و بلکه صدها روايت صورت گرفته است کم ترين سنخيت و ارتباطي با رجعت مورد عقيده شيعه ندارد.
بازگشت حکومت به حضرت مهدي (عليه السلام) چه ارتباطي با بازگشت مؤمنان و مشرکان خالص به دنيا مي تواند داشته باشد. بنابراين، تأويل روايات نه به يک نظر علمي که يک تحريف کارشناسي شده مي باشد که به اسم تأويل ارائه شده است.
امّا چه کسي مي تواند عامل اين تأويل يا تحريف ظريف باشد؟ موافقان رجعت يا مخالفان آن؟ بدون شک موافقان رجعت به دنيا، علّت آن نخواهند بود؛ زيرا با عقيده ي آنها سازش ندارد. بنابراين، تأويل ياد شده، از سوي مخالفان رجعت در ميان برخي از شيعيان القا گرديده است، مخالفاني که نمي توانند از شيعيان باشند؛ زيرا شيعه اي که با انبوه روايات رجعت به دنيا و اجماع علماي شيعه بر بازگشت به دنيا روبروست چگونه به اسم تأويل روايات، حقيقت رجعت را که به آن شهره ي آفاق گرديده است انکار مي کند؟ چه اينکه ما در بحث اجماع بر رجعت هم اثبات کرديم که جامعه شيعه چنين تأويلي از روايات نداشته اند. به فرض که عدّه اي از شيعيان نتوانند معناي رجعت را درک کنند و شبهاتي در ذهن آنها باشد راه آن پرسش و کسب آگاهي از عالمان ديني است و نه تحريف آن.
از آنچه بيان گرديد نتيجه مي گيرم که اين تحريف از سوي مخالفان رجعت، از اهل سنت مي باشد که به مخالفت شديد و همه جانبه با رجعت شهرت زيادي دارند و همان گونه که اشاره شد با ظرافت و کارشناسي انجام شده است، يعني اين تحريف به اسم تأويل و به نام شيعه القا شده و با جايگزيني يکي از معارف تشيع که حکومت امام زمان (عليه السلام) مي باشد انجام گرفته است تا شيعيان در برابر تحريف کنندگان موضع گيري جدي نکنند و اين مخالفت را از گروهي از خود بدانند و در نتيجه يکپارچگي عقيده به رجعت مخدوش گردد.

2- تفسير رجعت به تناسخ

يکي ديگر از تحريف هاي رجعت تفسير آن به تناسخ است. مخالفان رجعت، اين عقيده نوراني را به تناسخ تفسير کردند و شيعه که بيشترين تحقيقات علمي را در رد تناسخ دارد و بيشترين مبارزات علمي و فلسفي را در مبارزه با اين عقيده ي انحرافي از خود بروز داده است به عقيده به تناسخ متهم کردند.
احمد امين مصري مي نويسد:
تحت التشيع ظهر القول بتناسخ الارواح.(10)
قول به تناسخ در لواي مذهب شيعه آشکار گرديد.
دکتر عبدالرحمن البدوي با صراحت، رجعت را به معناي تناسخ گرفته و مي نويسد: مذهب الرجعة او تناسخ الارواح.(11)
صفدي يکي ديگر از علماي اهل سنت نيز رجعت و تناسخ را به يک معنا گرفته است. او مي نويسد: و منهم من قال بالتناسخ والحلول و الرجعة بعد الموت و قبل القيامة.(12)
آنچه بيان گرديد نمونه هايي بود که نويسندگان اهل سنت آن را نوشته و ترويج کردند.

شناخت تناسخ

براي اثبات اين حقيقت که رجعت، تناسخ نيست لازم است تناسخ را مورد بحث قرار دهيم. حکيم عبدالرزاق لاهيجي مي نويسد:
«نقل نفس ناطقه از بدن، بعد از موت به بدن انساني ديگر را تناسخ گويند».(13)
خلاصه عقيده به تناسخ اين است که جهان همواره درگردش است و هر دوره اي تکرار دوره گذشته مي باشد و روح هر انساني پس از مرگ دوباره به بدن ديگري باز مي گردد تا بر اساس اعمال گذشته خود زندگي کند. اگر اعمال گذشته او خوب بوده است زندگي خوبي داشته و اگر اعمال او بد بوده است زندگي بدي خواهد داشت.
از مطالبي که درباره ي تناسخ بيان گرديد چند نکته به دست مي آيد:
1- بدن اوّل و دوم از يکديگر متفاوتند.
2- روح پس از قطع تعلق از بدن اوّل به سرعت به بدن ديگر باز مي گردد؛ زيرا معطل ماندن آن وجهي ندارد.
3- همين عالم محل رسيدن به نتيجه اعمال گذشته هر کسي است که با انتقال به بدن جديد، آنها را فراموش کرده است.
4- با توجّه به گردش مکرر جهان، پاياني براي آن نمي باشد.
5- با وجود بازگشت مکرر روح به بدن جديد و رسيدن به نتيجه اعمال گذشته ي خود، معادي وجود نخواهد داشت.

آيا رجعت تناسخ است؟

براي پاسخ به اين سؤال بايد تناسخ و رجعت را مورد مقايسه قرار دهيم اگر ويژگي هاي تناسخ در آن وجود داشته باشد تناسخ است وگرنه رجعت تناسخ نخواهد بود.
دو ويژگي مهم در تناسخ وجود دارد: انکار معاد و ديگر حلول نفس در بدني غير از بدن اوّل که مرده است و هيچ کدام از اين دو رکنِ اساسي تناسخ، در رجعت وجود ندارد زيرا رجعت نفي معاد را به همراه ندارد بلکه خود نمونه کوچکي از معاد است که حيات پس از مرگي همه ي انسان ها را به اثبات مي رساند و خود از نشانه هاي قيامت به شمار مي رود. رجعت کنندگان پس از مدتي از دنيا مي روند و وارد عالم برزخ مي گردند تا پس از آن وارد صحنه قيامت شوند و پاداش اعمال خود را دريافت کنند. پس اقتضاي رجعت، گردش موقت جهان است و نه گردش پيوسته آن که در تناسخ وجود دارد. همچنين رجعت تعلق دوباره نفس به بدن پيشين است که به آن احياء مردگان مي گوييم و از حقيقتي مانند زنده شدن مردگان در روز قيامت برخورداراست.
نتيجه اينکه تناسخ، تعلق نفس به جسم جديد است و سخني از زنده شدن مردگان در آن مطرح نيست امّا رجعت يک حيات دوباره است که نفس به بدن پيشين تعلق مي گيرد. حال اگر رجعت درنظر کسي تناسخ باشد قيامت و معاد جسماني هم بايد درنظر او تناسخ باشد، احياء مردگان به دست مسيح (عليه السلام) هم بايد در نظر او تناسخ باشد و اگراين دو از مصاديق تناسخ نيستند پس رجعت هم که نظير اين دو، احياء مردگان يا تعلق نفس به بدن پيشين است تناسخ نمي باشد.
در پايان اين بحث به يک جواب نقضي هم اشاره مي کنيم و آن اين است که اگر برخي از نويسندگان اهل سنت رجعت را تناسخ مي دانند چرا خود در موارد زيادي آن را پذيرفته اند؟ يکي از موارد پذيرش، رجعت اصحاب کهف درمنابع تفسيري آن ها است، سيوطي و آلوسي از قول رسول خدا (صلي الله عليه و آله) در تفاسير خود آورده اند:
أصحابُ الکَهفِ أعوانُ المهديِّ.(14)
اصحاب کهف ياران مهدي هستند.
ابواسحاق هم در باره ي اصحاب کهف مي نويسد:
... فصاروا الي رقدتهم الي آخر الزمان عند خروج المهدي فيحييهم الله عزّوجلّ له.(15)
(پس از بيداري) تا آخر زمان به هنگام خروج مهدي به خواب مرگ رفتند آنگاه خداي عزّوجلّ آنها را براي او (مهدي عليه السلام) زنده مي کند.
و درباره ي چگونگي زنده شدن آنها مي نويسد:
يقال: ان المهدي يسلّم عليهم، فيحييهم ا لله عزّ وجلّ ثمّ يرجعون الي رقدتهم و لايقومون الي يوم القيامة.(16)
گفته مي شود: همانا مهدي بر آنها سلام مي کند؛ پس خداوند عزّوجلّ آنها را زنده مي گرداند و پس از آن به خواب مرگ باز مي گردند و تا روز قيامت بر نمي خيزند.
از اين نمونه و موارد فراوان ديگري که در کتاب هاي اهل سنّت وجود دارد و در مباحث گذشته به برخي از آنها اشاره کرديم استفاده مي شود که رجعت از نگاه اهل سنت تناسخ نيست اگرچه به خاطر اهداف اين رستاخيزِ عصر ظهور چنين تفسيرهاي ضعيفي از سوي برخي از نويسندگان اهل سنت نسبت به اين عقيده ي اميد بخش و عدالتخواهانه مطرح مي شود.

3- تفسير رجعت به يهوديت

يکي از تحريف هاي معنوي رجعت، تفسير اين عقيده متعالي و اميدبخش شيعه به يهوديت است. احمد امين مي نويسد:
فاليهودية ظهرت في التشيع بالقول بالرجعة.(17)
با اعتقاد به رجعت، يهوديت در تشيع پديدار گرديد.
همچنين مي نويسد:
فکرة الرجعة هذا اخذها ابن سبأ من اليهودية، فعندهم أن النبي، الياس صعد الي السماء و سيعود فيعيد الدين.(18)
انديشه رجعت را ابن سبأ از يهوديت گرفت. آنها معتقدند الياس که پيامبر بود به آسمان رفت و به زودي بر مي گردد و دين را باز مي گرداند.

معناي ظهور يهوديت در اسلام

اديان آسماني اعم از اسلام، مسيحيت و يهود مجموعه هايي از معارف الهي هستند که اين معارف بر دو بخش تقسيم مي شوند:
1- معارف مشترک نظير توحيد، نبوّت، معاد، وجوب عبادت خداوند و حرمت ظلم و تجاوز و...
2- معارف اختصاصي که تنها در يکي از اين اديان وجود دارد و معرف آن دين به شمار مي روند؛ به عنوان مثال خواندن نمازهاي واجب شبانه روزي، روزه ماه مبارک رمضان، دادن خمس و زکات، انجام حج و تعطيلي روز جمعه از مظاهر اسلام و رفتن به کليسا جهت مراسم عبادت، و اطاعت از تعاليم انجيل و مسيح (عليه السلام) از نهادهاي مسيحيت و تعطيلي روز شنبه، دفن مردگان به طرف بيت المقدس از نمادهاي مسيحيت و يهوديت و پيروي از حضرت موسي (عليه السلام) و تعاليم تورات، رفتن به معابد کليميان جهت مراسم عبادي از نمادهاي خاص يهوديت است.
با بيان اين مقدمات مي گوييم اگر يکي از معارف و ويژگي هاي خاص يهوديت را که به برخي از آنها اشاره شد در اسلام وارد کنيم يهوديت را در اسلام پديدار کرده ايم امّا اعتقاد به معارف مشترک و ترويج آن ها، به معناي انتشار ديني در دين ديگر نيست چه اينکه پيروان همه ي اديان به تبليغ و ترويج معاد، عدل، پاکي و ترک دروغ و تجاوز و ستم به ديگران مي پردازند و کسي هم نسبت گرايش به دين ديگري را به آنها نمي دهد.

آيا رجعت از مظاهر يهوديت است؟

بدون شک رجعت از مظاهر خاص دين يهود نيست و اعتقاد به بازگشت مردگان به ويژه شخصيت هاي آسماني جهان اسلام ظهور يهوديت در اسلام نيست. بازگشت الياس اگر يک واقعيتي است که تحقق مي يابد، همه اديان مي توانند آن را بپذيرند چنان که مسيحيت اعتقاد دارد که مسيح باز مي گردد و شيعه و سني هم به اين بازگشت و نزول عيسي (عليه السلام) در عصر ظهور اعتقاد دارند و هيچ کدام هم مسيحيت را در اسلام پديدار نکرده اند. رجعت هم به فرض که در دين يهود باشد از مسائل خاص آنها نيست و معرفت يهوديت نمي باشد و در نتيجه پايبندي به آن پديدار کردن يهوديت در اسلام نخواهد بود.
امّا نکته بسيار مهم اين است که يهود به رجعت مورد نظر شيعه اعتقاد ندارد که بخواهد منشأ عقيده به رجعت در تشيع باشد. بنابراين احمد امين و امثال او نه تنها به شيعه نسبت نارواي يهودي گري در اسلام داده اند که به يهود هم نسبت اعتقاد به رجعت داده اند و هر دو نسبت نارواست.
آنچه مايه اتهام ظهور يهوديت به شيعه شده ا ست بالا رفتن الياس (عليه السلام) به آسمان و بازگشت اوست و سؤال ما اين است که بالارفتن الياس به آسمان و بازگشت او چه ارتباطي به رجعت از عالم برزخ به دنيا دارد؟ الياس (عليه السلام) بنابر اعتقاد يهود نمرده است تا آمدن او رجعت به دنيا باشد و بازگشت از آسمان به زمين، رجعت تعريف شده در مذهب شيعه نمي باشد. اگر بازگشت از آسمان به زمين رجعت است اهل سنت هم به نظير آن يعني نزول عيسي (عليه السلام) از آسمان به زمين اعتقاد دارند. پس آقاي احمد امين هم بايد خود را که به نزول عيسي (عليه السلام) اعتقاد دارد از معتقدان به رجعت و پديدار کنندگان مسيحيت در اسلام بداند! مگر اينکه فرود عيسي (عليه السلام) را که او بنابر روايات پيامبر (صلي الله عليه آله) پذيرفته است رجعت نداند و در اين صورت همه ي گفته هاي خود را نقض کرده واتهام يهوديت به شيعه را پس گرفته است. به تعبير ديگر احمد امين که به بازگشت عيسي از آسمان اعتقاد دارد يا اين بازگشت را رجعت مي داند يا رجعت نمي داند. اگر رجعت مي داند پس معتقد به رجعت است و نبايد درباره ي آنچه که خود پذيرفته است به شيعه اعتراض کند و اگر فرود عيسي (عليه السلام) را رجعت نمي داند نبايد فرود الياس از آسمان را هم رجعت بداند، پس بايد اتهام يهوديت به شيعه را پس بگيرد زيرا فرود الياس را رجعت نمي داند.
در اينجا لازم است به اين نکته اشاره شود که نسبت يهوديت به شيعه مي تواند به دو گونه پاسخ داده شود:
1- اثبات دروغين بودن وجود عبدالله بن سبا که گفته مي شود عقيده به رجعت را وارد مذهب شيعه کرده است و علامه عسکري غير واقعي بودن وجود او را در کتاب گرانقدر موسوم به عبدالله بن سبأ به اثبات رسانده است.
2- اثبات عدم وجود چنين عقيده اي در دين يهود و ما اين راه را طي کرديم؛ زيرا اگر چه جواب اوّل خوب است امّا پاسخ دوم اساسي تر است؛ چون وقتي به اثبات رسانديم که عقيده به رجعت در يهود وجود ندارد نسبت تشيع به يهوديت را از سوي هرکس که باشد ابطال کرده ايم و تفاوتي ميان عبدالله بن سبأ خيالي و ديگري نخواهد بود و بالاتر اين که اگر بدون مطرح کردن کسي نسبت يهوديت به شيعه دهند پاسخ دوم اين نسبت را هم دفع مي کند.

پي نوشت ها :

1- الصحاح، ج 4، ص 1343.
2- الايقاظ من الهجعة، ص 35.
3- صحيح مسلم، ج1، ص 16.
4- الطبقات الکبري، ج3، ص 38- تاريخ مدينة دمشق، ج13، ص 260- المستدرک، ج3، ص 145.
5- مجمع البيان، ج7، ص 406.
6- معاني الاخبار، ص 366.
7- رسائل المرتضي، ج1، ص 126.
8- اوائل المقالات، ص 152.
9- بحار الأنوار، ج 53، ص 26.
10- فجر الاسلام، ص 277.
11- الخوارج و الشيعة، ص 150.
12- الوافي بالوفيات، ج 24، ص 287.
13- گزيده گوهر مراد، ص 104.
14- الدرالمنثور، ج4، ص 215 و تفسير آلوسي، ج 15، ص 228.
15- تفسير الثعلبي، ج 6، ص 157.
16- تفسير الثعلبي، ج 6، ص 157.
17- فجر الاسلام، ص 276.
18- فجر الاسلام، ص 270.

منبع مقاله :
اکبري، محمد رضا، (1390)، عصر شکوهمند رجعت، قم: انتشارات مسجد مقدّس جمکران، چاپ دوم