تألیف و ترجمه: حمید وثیق زاده انصاری
منبع: راسخون




 
بیشتر افراد با شنیدن کلمه‌ی آموزش، تصویرکلاسی در مکانی به ذهنشان خطور می‌کند. با وجود این، قرنها است آموزش و پرورش نسبت به مدارس ابتدایی و مراکز آموزش عالی که امروزه وجود دارند دارای مفهوم بالاتری است.
‌داشتن تحصیلات، یا فرد تحصیل کرده بودن، به چه معناست؟ امروزه مفهوم آن نسبت به آن چه در یک یا دو قرن پیش از این گفته می‌شد بسیار متفاوت‌تر است. در دیکشنری آنلاین مریام وبستر برای لغت آموزش دادن، چندین معنای متفاوت ارائه شده، که شامل «تعلیم دادن به وسیله‌ی آموزش رسمی و تمرین نظارتی خصوصاً در یک مهارت عملی، تجارت یا حرفه» و «پیش رفت ذهنی، اخلاقی، یا هنری به ویژه به وسیله‌ی آموزش» می‌باشد. در دنیای سریع امروزه، بیشتر بر روی اولین تعریف تأکید می‌شود. به نظر می‌رسد که دلیل این امر پیش رفت زیاد علم و تکنولوژی و هم چنین پیچیدگی دنیا باشد به طوری که فرد برای انجام هر کاری می بایست در آن تخصص داشته باشد.
در نتیجه، امروزه از نظر بیشتر افراد، آموزش به معنای یاد گیری حرفه‌ای خاص است. به ویژه بسیاری فکر می‌کنند که کسب دانش برابر با داشتن مدرک 4 ساله‌ی دانشگاه است. تحصیلات بیشتر به معنای گرفتن مدرکی دیگر است. بر عکس بی سواد بودن به معنای نرفتن به دانشگاه و در نتیجه نداشتن مدرک دانشگاهی است.
به هر حال داشتن چنین مدرک دانشگاهی به شخص کمک می‌نماید تا خود را آماده‌ی کار در یک رشته‌ی خاص کند. برنامه‌ی تحصیلی دانش جو تا چه میزان بر روی «پیش رفت ذهنی، اخلاقی یا هنری» او تأکید دارد؟ آیا همان طور که برخی از افراد فکر می‌کنند، یک فرد بدون مدرک دانشگاهی، بی سواد یا حتی پایینتر از آن است؟
بسیاری از افرادِ «تحصیل کرده» پی برده‌اند که چنین استدلالی چقدر سطحی است. به عنوان مثال، بعد از لیست کردن افراد موفق با تحصیلات اندک، در سایت اصلاح تحصیلی (Education Reform)، دکتر شوان کِری بیان می‌کند که این افراد به جای آن که دانش خود را به تحصیلات رسمی دانشگاهی محدود کنند، در مورد جهان اطراف خود بیشتر کنجکاو بوده و داشتن چنین روحیه‌ا‌ی، آنها را دنبال یافتن علایق و توانایی‌های واقعیشان سوق داده و این امر باعث موفقیتشان شده است .
دکتر کِری حتی تا جایی پیش رفته که می‌گوید: « آموزش رسمی ـ با قرار دادن کنترل یاد گیری در دستان معملین و رؤسا و وضع قوانین و مقررات برای دانش جویان ـ نهایتاً عشق طبیعی یاد گیری را در آنها خاموش می‌سازد». اَلِن بلوم در کتاب معروف خود به نام بستن ذهن آمریکائیها (The Closing of the American Mind) نیز چنین دیدگاهی دارد. عنوان کتاب به طور خلاصه عقیده‌ی او را این گونه بیان می‌کند که چگونه تحصیلات عالی، دموکراسی را از بین برده و روح دانش جویان امروزی را فاقد نیرو کرده است.
راه حل این مشکل چیست؟ راه کار، از بین بردن مؤسسات رسمی آموزش عالی نیست. کلید کار همان طور که کِری متذکر می‌شود، کنجکاوی در مورد دنیای پیرامونمان است. این همان چیزی است که از لئوناردو داوینچی یک فرد مشهور ساخت. زیرا هیچ کس به او نگفت که باید در یک زمینه‌ی خاص متخصص باشد، علاقه و معلوماتش دامنه‌ی وسیعی از رشته‌ها را پوشش می‌داد.
این کنجکاوی می‌تواند به طرق مختلفی ارضاء شود، خصوصاً به وسیله‌ی کتب، خود زندگی، سفر، تعاملات اجتماعی، حتی به وسیله‌ی کار. این نکته توسط یکی از نویسنده‌های مشهور و محبوب، لوئیس لامور، که نسخه های زیادی از کتابهایش به چاپ رسیده، عنوان شده بود. اگرچه وی در کلاس دهم مدرسه را رها کرد اما عطش زیادی برای یاد گیری داشت. پیش از آن که یک نویسنده شود، بسیار سفر کرده و به شغلهای مختلفی پرداخته بود که از آن جمله چوب بری، کندن پوست حیوانات مرده، فیلبان و ناظر معدن بود. سپس ملوان شد و دور دنیا را با یک کشتی باری گشت. در زمان جنگ جهانی دوم افسر تانک ناو شکن بود. به مانند یک بوکسورحرفه‌ای مبارزه می‌کرد و به کار خبر نگاری و تدریس نیز اشتغال داشت. تجربه‌های متفاوت او شامل سفر دریایی با لنچ در دریای سرخ بود که در جزایر هند غربی کشتی او غرق شد و در صحرای موهاو گیر افتاد. در همان زمان نیز به مطالعه می‌پرداخت. در وب‌ سایت رسمی لوئیس لامور آمده است که «لوئیس به خود می‌بالید به خاطر این که از سالهای 1925 تا 1942 در سال بیش از 150 کتاب غیر تخیلی را خوانده و برای تحقق این امر کارهای سخت و طاقت‌ فرسایی را انجام می‌داده و در هتلهای محله‌های پست و اردوگاههایی زندگی می‌کرد».
تجربیات و برنامه‌ی مطالعه تحمیلی‌اش همگی دانشی بودند که به سختی می‌توان آنها را در یک آموزشگاه رسمی آموزش عالی به دست آورد. می‌توان اذعان داشت که دانشش او را برای شغل انتخابیش آماده ساخت. از آن گذشته دست آورد بیشتری که دانش برای او داشت باز کردن چشمانش به روی دنیایی بزرگتر بود.
افراد بسیار اندکی آمادگی کسب دانش به شیوه‌ی زندگی لوئیس لامور را دارند. با وجود این بیشتر ما اگر بخواهیم، می‌توانیم مطالعه کنیم. از خانه‌های امن و امان خود، می‌توانیم درگذر زمان به سر تا سر دنیا سفر کنیم. تکنولوژی مدرن به ما امکان دست رسی به دانش اندوخته شده‌ی بشر را داده است.
همان طور که لوئیس لامور در زندگی نامه‌ی خود در کتاب تحصیلات یک مرد شگفت ‌انگیز ((Education Of A Wandering Man عنوان می‌کند، «کتابها آجرهای ساخت تمدن هستند، زیرا بدون کلمات نوشته شده، یک فرد غیر از وقایعی که در طی دوران کوتاه زندگیش رخ می‌دهد، و شاید کمی بیشتر از داستانهایی که والدینش برایش تعریف می‌کنند، هیچ ‌چیز دیگری نمی‌داند.»
در دنیای امروزی، کتابها بیشتر از هر زمان دیگری در دست رس می‌باشند. اما متأسفانه، افراد کمی هستند که از این مزیت بهره می‌جویند. در کتاب ذهن بسته‌ی آمریکاییها، آلن بلوم عنوان می‌کند که او نخست متوجه‌ی رکودی در مطالعه در اواخر دهه‌ی 60 شد. وی می‌گوید که در آن زمان «در کلاسهای بزرگ معارفه خود و از هر گروه دانش جویان جوان شروع به پرسش کردم که حقیقتاً آنها با کتابهایشان چند تا می‌شوند. بیشتر آنها سکوت کرده و از این سئوال گیج شدند. مفهوم کتابها به عنوان هم نشین از نظر آنها بیگانه بود. او همیشه کتاب عدالت سیاهان همراه با رو نوشت پاره پاره شده‌ی قانون اساسی را در جیبش داشت، اینها نمونه هایی هستند که می بایست برای آنها خیلی معنی ‌دار باشد. هیچ لغت نوشته شده‌ای وجود نداشت که آنها در جستجوی راهنما، الهام یا لذت باشند.»
اگر چنین سؤالی از شما شود، پاسختان چیست؟ البته در طی سالها، فهرست منابع مطالعاتی زیادی گرد آوری شده است، کتابهای دیگری که افراد حس می‌کنند برای کامل کردن یک دانش ضروری است، لیست می‌شوند. برخی از این فهرستها را می‌توان در صفحه‌ی فهرست کتابهای بزرگ وب ‌سایتی که توسط کتاب داری به نام رابرت تیتر ایجاد شده، پیدا کرد. و یا می‌توانید هر مطلب مورد علاقه‌تان را بخوانید، که شاید خیلی مهمتر از خواندن کتابی باشد که فقط مطالعه آن برای کاری لازم بوده یا این که فقط بتوان گفت آن را خوانده‌ایم.
شما چند کتاب با خود همراه دارید؟ کدام یک روی شما تأثیر گذاشته است؟ کدام یک به تفکر وادارتان کرده است؟ از آنها چه یاد گرفته‌اید؟ حتی فرهنگ عامه با این موضوع دست به گریبان است. در فیلم انجمن شاعران مرده (Dead Poets Society)، معلمی تلاش می‌کند کاری بیش از انتقال اطلاعات انجام دهد. به جای آموزش دانش آموزان به تکرار مقلدانه عقاید شخص دیگر، او با استفاده از قدرت کلمه‌ی نوشته شده مشوق آنها در تفکر واقعی بود.
بنا بر این آیا شما تحصیل کرده‌اید؟ آیا نه فقط برای انجام کار خاصی تعلیم دیده‌اید بلکه از نظر ذهنی، اخلاقی یا هنری پیش رفتی داشته‌اید؟ آیا تحصیلاتتان به پایان رسیده است؟ یا این که هنوز مشغول ارضای کنجکاویتان در دنیای پیرامون خود هستید؟