نويسنده: حميرا زمّردي




 

اعراب در عصر جاهليت به تناسب زندگي ساده ي خود معلومات ساده اي در برخي از رشته هاي زندگي به دست آورده بودند اما معلوماتشان هنوز به پايه ي علم نرسيده بود و دانسته هاي آنان غالباً متکي بر علل مبهم و غيرطبيعي و نامنظم بود. (1)
پس از ظهور اسلام، اتکاي اعراب به قرآن کريم مانع از توجه به علوم بيگانه بود. زيرا معتقد بودند که جز علم طب هر علم بيگانه ي ديگري مخالف اسلام است اما پزشکاني که مقرب دربار خلفا بودند غالباً دوست دار منطق و فلسفه بودند و خلفا را به شنيدن اين موضوعات مشغول مي داشتند از اين رو خلفا کم کم با اين فن خو گرفتند چنانکه اگر قلمروي را فتح مي کردند ديگر کتاب هاي آنجا را آتش نمي زدند بلکه دستور مي دادند که کتاب ها را به بغداد بياورند و به زبان عربي ترجمه کنند چنانکه هارون الرشيد پس از فتح آنقره و عموريه و ساير شهرهاي روم کتب بسياري از آن مناطق را به بغداد حمل کرد و به طبيب خود « يوحنا بن ماسويه » دستور داد آن کتاب ها را که راجع به طب يوناني بود به عربي ترجمه کند. (2)
بدين ترتيب در عهد عباسيان (قرن دوم هجري) که کار اداره ي حکومت به دست وزيران و سرداران ايراني افتاد، آثار فراواني از ميراث ايران و يونان به عربي ترجمه شد. و در قرون سوم هجري به اوج خود رسيد.
هدف از ترجمه آثار به عربي، حفظ ميراث کهن علمي و ادبي ايران از ميان کتب ارزنده ي ايراني، يوناني و سرياني بود که به عنوان گنجينه هاي تفکر ايراني، زمينه ي مطالعه و انديشه را براي پژوهشگران روزگاران بعدي آماده مي کرد. البته در اين راستا، بسياري از لغات پارسي، يوناني و ... به دايره ي زبان عربي گشوده شد. (3)
در اين ميان نوشته هاي مربوط به آيين زردشت و نظام نامه هاي حکومتي ايران، بخشي از مواد اوليه ي نهضت ترجمه را تأمين مي کرد. (4)
بروز نهضت ترجمه در دوران عباسي بدون مقدمه و آني نبود. آداب و رسوم و آثار ديني و فرهنگي ايران پيش از اسلام علي الخصوص آداب مملکت داري ساسانيان، بسيار مورد علاقه ي خلفاي عباسي بود. نقش کارگزاران و وزيراني مانند برمکيان و آل نوبخت نيز در اين امر بسيار مؤثر بود.
سابقه ي علم و حکمت و اخبار و کلمات قصار حکماي ايران مانند بزرگمهر و موبدان که در آثار بزرگاني چون ابن خلدون نيز آمده است، گوياي اين نکته مي باشد. به گفته ي ابن نديم بيشتر کتابهايي که در موضوع افسانه و داستان به عربي ترجمه مي شد از زبان پهلوي بوده است. (5)
البته آثاري که پيش از اسلام از زبان هاي هندي و يوناني به پهلوي ترجمه شده بود نيز نهضت ترجمه در ايران بعد از اسلام را به مواجهه ي فرهنگ اسلامي با ميراث انتقال يافته ي هند و يونان به ايران زمين روبرو کرد.
چنانکه آثاري چون کليله و دمنه و احتمالاً هزار و يکشب ( هزار اَفسان ) (6) اصل هندي داشته اند. هم چنين سابقه ي عقلانيت و خردورزي و نيز دانش دوستي شاهان ايراني و علاقه آنان به آثار فلسفي يونان باستان چنان بود که به قول ابن نديم، اردشير بابکان و شاپور ساساني افرادي را براي گردآوري از اطراف و اکناف جهان گسيل داشتند (7) و از اين رهگذر مجموعه اي از متون يوناني به سرياني و پهلوي ترجمه شدند که شواهد تاريخي، گوياي آن هستند.
تقليد اعراب از رشته هاي مهم ادبيات پهلوي از جمله آثاري که در حسن معاشرت و آداب سلوک نگارش يافته همچون اندرزنامه ها و پندنامه ها، خداي نامه ها، تاريخ نويسي، ثبت سيره ي شاهان، تاج نامه ها، گاه نامه ها و ... که از پهلوي به عربي ترجمه شد تحت عنوان آثاري چون « المحاسن و الاضداد » و « المحاسن و المساوي »، « کتاب التيجان » و ... شهرت يافت. (8)
در نهضت ترجمه نام ابن مقفع به عنوان مهم ترين سلسله جنبان اين نهضت که آثار بيشماري را از پهلوي به عربي ترجمه کرد بسيار درخشان است. عبدالله ابن مقفع از اهالي شهر جور ( فيروزآباد فارس ) در نيمه اول قرن دوم هجري آثاري همچون خداينامه، آئين نامه، کليله ودمنه، کتاب مزدک، کتاب تاج در سيرت انوشيروان، کتاب الادب الکبير، کتاب الادب الصغير، کتاب اليتيمه را به روايت ابن نديم از فارسي ( پهلوي ) به زبان عربي ترجمه کرد. (9) ترجمه ي نامه ي تنسر به عربي نيز از آثار ابن مقفع مي باشد که بعدها به زبان فارسي دري نقل شد. (10)
به گفته ي مسعودي، ابن مقفع با نقل زبان و خط فارسي ( پهلوي ) به عربي، هم عرب را با مجد و شوکت قديم ايران آشنا نمود و هم جلال و عظمت اجدادي را به ايرانيان مسلمان يادآوري نمود. (11) استاد اقبال آشتياني نيز برآنند که ابن مقفع با خدمات خود ثابت کرد که انقراض يک قوم به مغلوبيت سياسي و نظامي آن نيست. (12)
گرايش به زبان عربي در ترجمه ها و تأليفات پس از اسلام در ميان ايرانيان دلايل زيادي داشته است که اجمالاً به بحث درباره ي آن مي پردازيم.
سهيل محسن افنان با تکيه بر يک نسخه ي خطي مربوط به نجوم که به سال 658 در شهر سيواس استنساخ شده بود، مطالبي را نقل مي کند که بر پايه ي آن اثري از اصل پهلوي، بارها به فارسي دري و عربي ترجمه مي شود و در نهايت علت ترجمه ي نهايي نسخه به زبان عربي از سوي مؤلف چنين نقل مي شود: « هنگامي که سندباد اسپهبد ديد که زبان ايرانيان کاربرد خود را از دست داده و زبان اعراب از ديگر زبان ها پيشي گرفته است خواست راز نجوم در زبان عربي آشکار شود تا دانش آن آسان تر عرضه گردد ... » (13)
نکته ي حائز اهميت در اين جا اين است که تلقي مترجمان يا مؤلفان از ترجمه ي فارسي به عربي يا تأليف آثار به زبان عربي « از دست رفتن کاربرد زبان ايراني و پيشي گرفتن زبان عربي بر ديگر زبانها » بوده است. هم چنين عربي داني و سخن گفتن به عربي در دوره اي از تاريخ زبان و ادبيات ايران، نشانه ي فضل و تفاخر شاعران و نخبگان و مؤلفان آثار بوده است ازينرو بيشتر آثار بزرگاني چون خوارزمي (م 383)، بيروني (م 440)، ابن سينا (م 428) و نويسندگان آثار علمي و فلسفي، جغرافيايي و ... به زبان عربي تأليف شد.
از سوي ديگر اقبال گويندگان و مؤلفان ايراني به زبان عربي غير از ضرورت هاي فرهنگي، تربيتي، سياسي (اعم از تقرب جُستَن به اعراب و ...) ناشي از محبوبيت اين زبان به عنوان زبان قرآن و زبان دين نيز بوده است. چنانکه در شواهدي چند از برجسته ترين شاعران ايراني شاهد تعلق خاطر آنان به زبان عربي به اعتبارات مختلفي که برشمرديم هستيم:
« پارسي گو گرچه تازي خوش تر است *** عشق را خود صد زبان ديگر است »
(مولوي، مثنوي معنوي)
« اگرچه عرض هنر پيش يار بي ادبي است *** زبان خموش و لکن دهان پر از عربي است »
(حافظ، ديوان، ص 89)
هم چنين در تاريخ بلخ به نقل از ابراهيم ادهم آمده است: « نفرين بر کسي که به غير زبان عربي حرف بزند! » (14)
در باب پنجم گلستان نيز از مناظره ي سعدي با پسري نحوي در جامع کاشغر سخن مي رود که بر مبناي آن، سعدي بيتي عربي از شواهد شعري خود را نقل مي کند و پسر نحوي با اشاره به اين غالب اشعار سعدي به زبان پارسي است و از او مي خواهد از اشعار فارسي شاهد بياورد تا به قدر فهم او باشد؛ او دو بيت از اشعار فارسي خود را ذکر مي کند. (15)
از سوي ديگر مواضع سياسي، اداري و تجاري سران و اعيان محلي ايران که مي کوشيدند وضع ممتاز خود را حفظ کنند و به فاتحان عرب نزديک شوند، به فراگيري زبان و کتابت عربي در ميان ايرانيان دامن مي زد.
با توجه به عللي که در به کارگيري زبان عربي در تأليفات ايراني برشمرديم برخي از محققان، نقش زبان عربي را به عنوان يک زبان بين المللي علمي پس از کسب عنوان زبان ديني، همتاي نقش زبان لاتين در اروپاي قرون وسطي دانسته و رسميت اين زبان را ازين منظر از سال 81 هجري (701/ 700 م) عنوان کرده اند. (16)

پي نوشت ها :
 

1- محمدي، محمد، فرهنگ ايران پيش از اسلام، ص 128
2- زيدان، جرجي، تاريخ تمدن اسلام، ص 555.
3- خديوجم، حسين، در مقدمه مفاتيح العلوم خوارزمي، ص ز، ح.
4- افنان، سهيل محسن، پيدايش اصطلاحات فلسفي، ص 15 و 11.
5- ابن نديم، الفهرست، ص 304.
6- محمدي، همان، ص 184.
7- ابن نديم، همان، ص 437؛ ژوستين، امپراتوري بيزانس وقتي فرمان تعطيلي مدارس يونان را صادر کرد برخي از فلاسفه ي آن مدارس به ايران مهاجرت کردند. دربار ايران آنان را به گرمي پذيرفت و آنان به فعاليت هاي تعليمي در ايران پرداختند. (صفا، ذبيح الله، تاريخ علوم عقلي در ايران، ص 24) سهيل افنان نيز تصريح مي دارد از آنجا که مترجمان آثار فلسفي يونان به زبان عربي؛ به جز ابن مقفع، همه مسيحي بودند، مباحث اعتقادي نسطوريان، آنان را به گرايش نسبت به ايران و شرق وامي داشت و اين به ايراني بودن آنان کمک مي کرد (افنان، همان، ص 47 و 46) از اين امر درمي يابيم که اين نيز محمل ديگري بوده است تا ميراث فکري ايران با گرايشات تفکر ايراني به نحوي ديگر از طريق ترجمه ي آثار فلسفي يونان به فرهنگ و زبان عربي منتقل شود. از سوي ديگر نقش و حضور فلاسفه ي مسيحي ايراني همچون پولس ( بولص ) فارسي در دربار انوشيروان که آثاري در منطق ارسطويي به زبان سُرياني دارد مؤيد اين ميراث آميخته و تأثيرات کهن تفکرات ايراني در فلسفه ي باستان و انتقال آن به زبان عربي مي باشد.
8- ابن نديم، الفهرست، ص 244، محمدي، همان، ص 162، 153، 146 و 145
9- ابن نديم، همان، ص 118؛ به گفته ي ابن نديم، ابن مقفع برخي از کتب منطقي و طبي را که ايراني ها از زبان هاي ديگر ترجمه نموده بودند به عربي درآورد. (همان، ص 242)
10- اقبال آشتياني، عباس، شرح حال عبدالله بن مقفع، ص 63-60.
11- مسعودي، مروج الذهب، ج1، ص 293؛ به گفته ي مسعودي، عبدالله بن مقفع کتب مرقيون و ابن ديصان و ماني را به عربي ترجمه کرد. (همان)
12- اقبال آشتياني، عباس، خاندان نوبختي، مقدمه، ص ي؛ تهمت زندقه که براي کاستن منزلت متفکران و بزرگان ايراني در دوره هاي آغازين اسلام در ايران شيوع داشت از مواردي است که سبب قتل ابن مقفع در زمان منصور عباسي گرديد. (اقبال، شرح حال عبدالله بن مقفع، ص 45 و 44؛ محمدي، محمد، همان، ص 124)
13- افنان، سهيل، همان، ص 137 و 136.
14- قزويني، محمد، يادداشت هاي قزويني، ص 79.
15- سعدي، گلستان، ص 377-374؛ استاد مطهري در تفسير اين مناظره استدلال کرده اند که علت تقدم شعر عربي بر فارسي در مناظره سعدي با پسر نحوي آن است که زبان فارسي، زبان عوام است و زبان عربي زبان اهل فضل و دانش (مطهري، مرتضي، خدمات متقابل ايران و اسلام، ص 92) اما چنانکه مي بينيم پسر نحوي از سعدي مي خواهد که شاهد شعري به زبان فارسي بياورد تا به قدر فهم او باشد و اين ابداً دليل آن نيست که فارسي، زبان عوام و زبان عربي، زبان اهل فضل باشد!
16- اُرانسکي، يوسف، مقدمه ي فقه اللغة ايراني، ص 259؛ همان گونه که پيشتر خاطرنشان گرديد ابن حوقل نيز خاطرنشان مي سازد که از ميان اهل آذربايجان فقط بازرگانان و زمين داران، زبان عربي را نيکو مي فهمند و مردم از آن چيزي در نمي يابند. (ابن حوقل، صورة الارض، ص 96)؛ ابن خردادبه نيز در معرفي مسير راه بازرگانان يهودي و راذانيه اذعان مي دارد که بازرگانان به عربي، فارسي، رومي و ... سخن مي گويند (ابن خردادبه، مسالک و ممالک، ص 145) و اين امر لزوم اشراف به زبان عربي در سايه ي روابط تجاري را يادآور مي شود.

منبع مقاله :
زمردي، حميرا؛ (1393)، تاريخ تحليلي زبان فارسي، تهران: مؤسسه ي انتشارات دانشگاه تهران، چاپ دوم