نويسنده: غلامحسن مقيمي




 

حقيقت آن است که « بيروني » مانند هر انديشمند ديگري متأثر از مسائل زمانه ي خود است، بنابراين آشنايي با کارنامه ي زندگي وي تا حدّي در شناخت آرا، دغدغه ها و انديشه هايش تأثير جدّي خواهد داشت. در اين مقاله ضمن کنکاش در اوضاع سياسي، اجتماعي و فرهنگي عصر بيروني، به مبادي محيطي افکار وي اشاره خواهيم نمود.

ا- عصر بيروني

با نگاهي اجمالي به دوره ي حيات بيروني (362-440هـ. ق) شاهد ظهور و سقوط دولت هاي متعدد در سرزمين هاي ايران هستيم که به طور کلي مي توان آنها را به دو دسته تقسيم کرد: دسته اول، دولت هاي آريايي تبار هستند که تحت عنوان سامانيان و خوارزمشاهيان در مشرق ايران زمين حاکميت يافته بودند که در نهايت به دست سلطان محمود غزنوي منقرض شدند (389-407هـ. ق) و دسته دوم، دولت هاي ايراني ديلمي تبار هستند که تحت عنوان آل زيار ( در گرگان و طبرستان ) و آل بويه در مغرب ايران ( جبال، فارس و عراق ) حکومت مي کردند که به دست سلطان طغرل سلجوقي منقرض شدند ( 433-447 هـ. ق ). (1)
سامانيان اولين حاکمان مسلمان در سرزمين هاي ماوراءالنهر ( بخارا، سمرقند، اَسروسَنه و فُرغانه ) بودند. اميران ساماني پس از غلبه بر صفاريان براي مشروعيت بخشيدن به حاکميت خود با خلافت بغداد روابط حسنه برقرار کردند، بدين لحاظ حکومت سامانيان از با ثبات ترين و پر دوام ترين حکومت هاي شرق ايران شد و در پي آن دانشمندان فراواني را در درون خود پرورش داد. سلسله سامانيان در سال 372 هجري با دولت آل بويه درگير شد و شکست خورد و در نهايت در سال 387 هجري « محمود غزنوي » خراسان را تسخير کرد و در سال 389 هجري دولت ساماني منقرض گرديد.
خوارزمشاهيان که خود بيش از يک سده باج گُذار سامانيان بودند و نسبت خود را به « کيخسرو » پادشاه داستاني ايران مي رساندند، خود به دو شاخه ي مهم آل عراق در شمال خوارزم و مشرق جيحون و خاندان مأمون در جنوب آن سرزمين تقسيم مي شدند. آخرين اُمراي حکومت آل عراق ( دودمان شاهيه ) يکي، ابوسعيد احمد بن محمّد بن عراق که تقويم خوارزم را اصلاح کرد و ديگري، ابوعبدالله محمد بن احمد عراق که بر اثر حمله مأمون خوارزمشاه به شهر « کاث » ( پايتخت حکومت آل عراق ) کشته شد ( 385هـ. ق ). اما ابونصر منصور بن علي عراق از خاندان آل عراق، يکي از بزرگ ترين رياضي دانان و منجّمان سده ي چهارم و شاگرد رياضي دان بزرگ ايراني ابوالوفاء بوژگاني ( م 338هـ. ق ) خود استاد ابوريحان بيروني بود و نيز از جمله عالماني بود که محمود غرنوي ايشان را به غزنين برد و به روايتي او را کُشت. اما حکومت خاندان مأمون، با ابوالعباس مأمون بن محمد که در سال 385 هجري متصرفات خاندان عراق را به چنگ آورد، شروع شد، بعد از او به وسيله ي پسرش ابوالحسن علي بن مأمون و سپس فرزند ديگرش ابوالعباس مأمون بن مأمون ادامه يافت. در نهايت اين خاندان به وسيله ي سلطان محمود غزنوي بر اُفتاد. دربارِ ابوالعباس خوارزمشاه در« جرجانيه » ( گرگانج ) از آن رو که بزرگ ترين و نامدارترين دانشمندان روزگار در آن جا گرد آمده بودند، همچون فرهنگستان علوم در آن عصر برجستگي ويژه يافته بود که بيروني يکي از اعضاي آن مرکز علمي و هم رايزن سياسي خوارزمشاه بوده است. (2)
آل زيار منصوب به يک خانواده قديمي گيلاني، و ديلم قسمت کوهستاني گيلان تا قزوين بود. مشهورترين فرمان رواي ديلميان آل زيار ( 316-433هـ. ق ) که در ايالت هاي گرگان و طبرستان حکومت مي کردند، قابوس بن وشمگير بود که پيوسته با بزرگان علم و ادب همچون ابن سينا و ابوريحان بيروني مراوده داشته است، لکن با همه اين اوصاف مردي خشن و عاري از شفقت بود و به آساني به قتل مي داد.
حکومت آل بويه (320-447هـ. ق ) از سلسله هاي معتبر ايراني است که بر اثر « زوال قدرت خلفا » ابتدا اصفهان، ري، کاشان و کرمان را تصرف مي نمايد، سپس به بغداد حمله، و خليفه ي وقت را تسليم خود مي کند. سلسله آل بويه بعدها به شعبه ديالمه ي فارس، ديالمه عراق و کرمان و ديالمه ري و اصفهان تسليم مي شود. (3) در طول حاکميت آل بويه به خصوص در عهد مجدالدوله ي ديلمي ( 387-420ه. ق )، متصرفات آل بويه به مرکز علم و مأواي حکيمان و عالمان تبديل مي گردد و کتب ذي قيمتي در « ري » جمع آوري مي شود که در نهايت، با لشکرکشي محمود غزنوي کتابخانه ها سوخته شد و عُلماي آن شهر را به دار آويخته (420هـ. ق ) و آن سلسله را هم برانداخت. (4)
غزنويان (351-582 ه. ق ) از ديگر سلسله هايي است که ابوريحان بيروني در زندگي سياسي و اجتماعي خود با آن مواجه شده است. سلطان محمود غزنوي (360-421هـ. ق ) در سرنوشت بيروني نقش حساسي داشته است. سلطان محمود پس از حمله به خوارزم (408هـ. ق ) ابوريحان را اسير نموده، به غزنين برد و تمامي آثار علمي و مراکز فرهنگي خوارزم را نابود کرد. نظامي عروضي در کتاب چهار مقاله خود در اين باره مي نويسد:
... محمود غزنوي روزي در قصر خود نشسته بود. خطاب به ابوريحان بيروني گفت: من از کدام يک از چهار درب بيرون خواهم رفت، حساب کن، در تکه ي کاغذي بنويس ؟ ابوريحان به کمک اسطرلاب حساب کرد و بر پاره ي کاغذي بنوشت. سپس محمود فرمان داد که شيشه و بيل آوردند و درب پنجمي کندند و از آن درب بيرون شد. سپس کاغذ ابوريحان را آوردند که نوشته بود: از چهار درب بيرون نشود و از ديوار مشرق دري بر کنند و از آنجا بيرون شود.
سلطان سخت عصباني شد و فرمان داد او را از بام قصر به زمين اندازند. اتفاقاً ابوريحان بر دامي افتاد و آهسته بر زمين فرود آمد. پس از چندي محمود از کرده ي خود پشيمان شد. (5)
فقره ي فوق طولاني است، لکن به خوبي وضعيت ساختار قدرت سياسي آن عصر، نسبت به علوم و انديشمندان بنام آن زمان از جمله ابوريحان بيروني را تصوير مي کند.

2 - زندگي نامه

ابوريحان محمّد بن احمد خوارزمي بيروني يکي از بزرگ ترين دانشمندان جهان اسلام به سال 362 هـ. ق / 973م در « بيرون » از شهر خوارزم در يک خانواده گمنام خوارزمي تبار به دنيا آمد. تاريخ در گذشت وي دقيقاً معلوم نيست. ياقوت حَمَوي تاريخ فوت وي را 440 ذکر نموده (6)، لکن حاج خليفه در کشف الظنون سالِ در گذشت بيروني را 423-450 نقل کرده است. (7)
از دوران کودکي بيروني اطلاعات دقيقي در دست نيست، لکن خصلت تحقيق و هوش سرشار وي زبانزد همه است. در دوران جواني به خراسان که در آن زمان مرکز علمي بزرگي بود، سفر کرد. به خاطر هوش و استعداد زياد، به زودي در علوم زمان خود استاد شد. در دوران جواني به قلمرو شاهان ساماني راه يافت و با سلطان منصور که خود از رياضي دانان و منجمان بزرگ بود، آشنا شد و تحت تعليم و تربيت وي قرار گرفت. چون در آن زمان سرزمين خوارزم تمدني درخشان و ديرين داشت، بيروني براي ارتقاي دانش خود به خوارزم سفرکرد و در آن جا با دانشمندان زيادي آشنا شد. در همين سال ها بود که با ابن سينا که هفت سال از وي کوچکتر بود، آشنا شد.
ابوريحان تا بيست و پنج سالگي در خوارزم به تحصيل و تحقيق مشغول بود، لکن بر اثر کشمکش بين دو خاندان کهن ايراني ( آل عراق و خاندان مأمون ) ناگزير به خراسان روي آورد و سپس به « ري » ( 388 هـ. ق ) رفت. ولي چون نتوانست براي مطالعات خود مکاني مناسب بيابد به طبرستان رفت و مدتي را در نزد فرمان روايان شروين گذراند و کتاب « مقاليد علم الهيه » را نوشت. پس از آن به دربار قابوس بن وشمگير زياري ( 288-403 هـ. ق ) در گرگان رفت. در آن جا در سي سالگي آثار الباقيه را نوشت که مشتمل بر آداب و رسوم ايرانيان، عرب ها، رومي ها و يهوديان است.
بيروني با تضعيف حکومت آل زيار، در 35 سالگي در پي اقتداريابي سلطان ابوالعباس ( خاندان مأمون خوارزمشاه ) و اشتهار ايشان در رعايت حال دانشمندان، به ميهن خويش ( خوارزم ) بازگشت و از مشاوران مهم سلطان شد و وي را در امور پيچيده سياسي از جمله مناسبات با خانان ترکستان، احتمال حمله ترکان به ايران و... مشاوره داد. در همين سال ها بود که کتاب سياسي « التحذير مِن قِبَل التُرک » را نوشت که متأسفانه اثري از آن باقي نيست.
امير ابوالعباس خوارزمشاه بر اثر شورش لشکريان خود کشته شد ( 407 هـ. ق ). يک سال بعد سلطان محمود غزنوي به خوارزم حمله کرد و آن جا را مسخّر نمود و تمامي مراکز علمي را نابود کرد، ابوريحان را اسير کرد و به خراسان برد. از آن پس بيروني به همراه سلطان محمود با سرزمين هايي که به تصرف در مي آمدند، آشنا شد و در همان سال ها وي با زبان سانسکريت آشنا شد و پژوهش هاي ژرف تاريخي، جامعه شناسي، مردم شناسي و دين شناسي را در زمينه هند آغاز نمود. نتيجه اين پژوهش، کتاب تحقيق ماللهند است که ظاهراً آن را در سال 422 هجري به پايان رسانيد.
بيروني با وفات سلطان محمود در سال 421 هجري، تحت حمايت جدي پسرش سلطان مسعود قرار گرفت و لذا، در همين سال کتاب معروف « قانون مسعودي » را که در باب رياضي و نجوم است، نوشت. ابوريحان بقيه عمر خويش را در غزنه گذراند و در همان شهر و بنابر نقل صحيح تر در سال 440 هجري درگذشت. (8)

3 - مبادي افکار بيروني و اساتيد وي

نخستين مربي ابوريحان مردي يوناني بود که در دوران کودکي نام يوناني گياهان و داروها را به وي آموخت. در آن زمان بيروني وظيفه داشت گياهان، دانه ها و ميوه هايي گردآوري کند. بدين ترتيب، وي از کودکي به مطالعه طبيعت گرايش يافت. (9)
دومين استاد بيروين که مربوط به ايام جوني وي است، ابونصر منصور بن علي عراق ( م 427 هـ. ق ) از خاندان آل عراق که خود از رياضي دانان و منجمان بزرگ ايراني بوده، مي باشد. تقريباً اکثر مورخان و بيروني شناسان نسبت به مقام استادي « منصور» اتفاق نظر دارند، چنان که خود بيروني از وي به نيکي ياد مي کند: « پس خاندان عراق، نيکي هاي خويش را به من چشانيد ... و منصور از جمله ي ايشان نهال وجود مرا پرورد». (10)
سومين استاد ابوريحان که در رشته ي حکمت و علوم عقلي شهرت داشت، عبدالصمد حکيم بود که سلطان محمود غزنوي پس از چيرگي بر خوارزم ( 408 هـ. ق ) او را به اتهام قرامطي گري ( گرايش باطني / اسماعيلي / شيعي ) به قتل رسانيد. وي هم چنين قصد داشت بيروني را هم به همان اتهام بکُشد، ليکن به گفته ياقوت حَمَوي « فراخناي اجل او را يار آمد، به سببي از قتلش رهانيد ». (11)
علاوه بر اساتيد مذکور که رسماً سمت استادي بيروني را داشته اند، ابوريحان از دانشمندان معاصر خود به واسطه مجالست و مباحثات علمي متأثر بوده است؛ از آن جمله مي توان به ابوعلي سينا، ابو سهل مسيحي و ابوالخير خمّار اشاره کرد.
علاوه بر اساتيد بنام فوق که به طور مستقيم بر ذهن فعال وي تأثير داشتند، مي توان منابع و مآخذ ديگري ذکر نمود. بيروني در کتاب « الجماهر في معرفة الجواهر » مآخذي را نام برده است که شامل دانشمندان اسلامي از قبيل کندي، جاحظ، محمد بن زکرياي رازي و جابر بن حيّان و نيز نحويّون و مورخان و جغرافي دانان از قبيل نصر بن يعقوب دينودي، احمد بن علي و ابوالعباس عماني و علماي يوناني از قبيل ارسطو، ارشميدس، بالينوس، ذيوسقوريدس، فلوطرخس، بطلميوس، جالينوس، بولوس، ذيمقراطيس، افلاطون و ديگر دانشمندان است. (12) بيروني در درخشان ترين دوره ي ترويج علوم، کتاب هاي خود را تأليف کرد و بيش از ساير دانشمندان اسلامي کوشش نمود تا شعب مختلف علوم اسلامي را با علوم و فنوني که از ملل ديگر اقتباس شده بود، تلفيق کند. بدين ترتيب، تأليفات وي در قرون بعدي مأخذ و مرجع دانشمندان قرار گرفت و اقوال و آراي او در علوم طبيعي و تاريخي به منزله برهان قاطع رواج يافت. (13) هم چنين وي در سفرهاي متعدد به ويژه به هند و يادگيري زبان سانسکريت، با ملل و نحل متعدد آشنا شد که حاصل تجربيات وي درباره آداب و رسوم و افکار و عقايد هندوان، کتاب ارزشمند تحقيق ماللهند است.
از جمله مبادي و مآخذ افکار بيروني مذهب تشيع است. جورج سارتون در اين باره مي نويسد: « يکي از بزرگ ترين دانشمندان اسلام، و با توجه به تمام جوانب، يکي از بزرگ ترين دانشمندان ادوار تاريخ است. او يک ايراني متولّد شد و شيعه بود »،(14) به همين دليل بود که سلطان محمود غزنوي به بهانه ي « باطني گري » قصد جانش را کرده بود:
چون مشرب فلسفي غالباً از خصايص مذاهب تشيع است، بي ترديد بيروني در مباني عقيدتي خود که آزادانديشي و سخت به دور از تعصّب و تعبد فکري بود، علاوه بر سلوک روشمند علمي و رياضي، بسا متأثر از چنان مشرب و مذهبي هم بوده است. (15)
عبارت مذکور ضمن تأييد بر شيعه بودن بيروني، تربيت روح لطيف ابوريحان را در آموزه هاي شيعي به خوبي نمايان مي سازد. هم چنان گرايش اسلامي شيعي برخلاف ديگر گرايش هاي اسلامي ( به جز معتزله ) به عقل تمسک زيادي مي کند و بر ضرورت اجتهاد و کوشش عقلاني در پاسخ به مسائل مستحدثه از منابع اصيل اسلامي تاکيد مي ورزد. بنابراين، در طول تاريخ اکثر انديشمندان شيعي در پژوهش هاي فقهي و فلسفي به عقل و دستاورد عقلاني اهميت ويژه اي قايل بودند و مشرب هاي فلسفي متعددي را ابداع کردند. به هر حال، همواره باب اجتهاد در مکتب شيعه باز بوده است و لذا، هرگز علماي شيعه در دايره ي تنگ تعصب، تعبد، جمود و تقليد از گذشتگان قرار نگرفتند.
آموزه هاي مکتب شيعي باعث شد تا ابوريحان ديدي جهاني و روحي آزادانديش بيابد و به سوي علوم يوناني، ايراني و هندي روي آورد، هم چنين در رياضيات، نجوم، جغرافيا، فلسفه، تاريخ، حکمت، علوم طبيعي و جامعه شناسي صاحب انديشه و آراي عميق شود. اکثر آثار بيروني هم چنان مفقود مي باشد، ولي اميد است با دست يابي به کتاب هاي وي، آرا و افکار پنهان وي مکشوف گردد و در دسترس صاحبان معرفت و حکمت قرار گيرد.

4 - آثار بيروني

بيروني از پرکارترين دانشمندان ايراني است و آثار علمي وي فراوان بوده و زمينه هاي بسياري از علوم مختلف را در بر مي گيرد. وي گذشته از معارف نقلي ( کلام، فقه و حديث ) تقريباً در همه ي رشته هاي تخصصي علوم عقلي، اثري ارزشمند از خود به جاي گذاشت:
بيروني تنها يک دانشمند بزرگ آسيا که بر جميع علوم زمان احاطه داشت نبود، بلکه کارهاي او در تاريخ تفکر بشري مشخص کننده ي مرحله اي است که اهميت آن، همراه با کشف تدريجي اين آثار، روز به روز زيادتر جلوه مي کند. هنگامي که در حدود صد سال پيش اثر او، آثار الباقيه عن قرون الخاليه در روسيه منتشر شد، بيروني فقط به عنوان يکي از جالب ترين مورخان قرون ميانه مورد ستايش قرار داشت. اما با کشف و بررسي آثار ديگر وي در رياضيات، جغرافيا و نجوم، اهميتي روز افزون يافت. (16)
در ذيل، فهرست آثار بيروني ( اعم از موجود و مفقود ) را بر حسب علوم و فنون مختلف طبقه بندي موضوعي مي کنيم. درباره ي کتاب شناسي ابوريحان بيروني تاکنون چندين کتاب تدوين شده است که بعضاً تا 185 عنون ( اعم از مقاله، رساله و کتاب ) احصا شده است، 160 عنوان را خودِ بيروني نام مي برد که اگر مجموع 25 عنوان رساله ي ديگر را که ديگران به نام وي نوشته اند ( دوازده عنوان ابونصر بن علي بن عراق - استاد بيروني - دوازده کتاب ابوسهل عيسي بن يحيي المسيحي و يک کتاب ابوعلي الحسين بن علي الجيلي ) (17) بيفزاييم، 185 عنوان مي شود. از اين تعداد، چهل عنوان به صورت نسخ خطي در کتابخانه هاي جهان موجود است که سي اثر آن تاکنون به طبع رسيده و 25 اثر از اين رقم به زبان هاي اروپايي و فارسي ترجمه شده است. در پايان، صرفاً به طبقه بندي موضوعي تاليفات و ذکر تعداد اثر براي هر موضوع اکتفا مي کنيم:
1. رياضيات: 25عنوان؛ 2. نجوم: 88 عنوان؛ 3. جغرافيا: 22 عنوان؛ 4. فيزيک: 1 عنوان؛ 5. مکانيک: 2 عنوان؛ 6. طبيعي: 1 عنوان؛ 7. کان شناسي: 2 عنوان؛ 8. گياه شناسي: 1 عنوان؛ 9. پزشکي: 1 عنوان؛ 10. ادبيات: 19 عنوان؛ 11. تاريخ: 9 عنوان؛ 12. دين: 7 عنوان؛ 13. فلسفه: 7 عنوان و چندين موضوع ديگر چون زمان سنجي، گاه شماري، هند شناسي، زبان شناسي، دارو شناسي، گوهر شناسي و جز اينها که علاقه مندان مي توانند به کتاب شناسي آثار بيروني مراجعه کنند. (18)

5 - تأثير زمانه بر انديشه سياسي - اجتماعي بيروني

تأثير تحولات عصر بيروني بر آراي اجتماعي، علمي و سياسي وي تا حدّي از مطالب قبل قابل رديابي است، لکن بخاطر ماهيت اين فصل، به ناچار بايد تأثيرات زمانه بيروني بر انديشه ها و تاليفاتش به شکل ملموس برجسته شوند.
مهم ترين واقعه اي که موجب فعال شدن ذهن سياسي بيروني شد و سپس به مدت کوتاهي وي را به عنوان رايزن سياسي خوارزمشاه و بعد مشاور سياسي و نظامي سلطان محمود غزنوي معروف کرد، خطر هجوم ترکان شرقي به فرهنگ مردم ايران زمين بود. اين مسئله و مشکل به عنوان مهم ترين پرسش اصلي در روابط بين الملل، چنان ذهن بيروني را متأثر و فعال مي کند که نظريه هاي خود را در کتابي به نام التحذير مِن قِبَل التُرک، تاليف مي کند که متأسفانه تاکنون جز نام و برخي توصيفات، اثري از آن نيست. (19)
دومين واقعه، سفر اجباري بيروني به همراه سلطان محمود غزنوي است که ضمن آشنايي با زبان سانسکريت، با علوم و آداب و رسوم هندوان آشنا مي شود « و پژوهش هاي ژرف تاريخي، جامعه شناسي، مردم شناسي، دين شناسي و دانش شناسي گسترده اي در باب هندوان نمود » (20) که بعدها به شکل تحقيق ماللهند گرد هم آمد که منبع بسيار ارزشمند در تاريخ ادوار بشر و فلسفه تاريخ و نيز تاريخ مي باشد.
سومين تأثير زمانه را بايد در تحولات سريع مسائل سياسي - اجتماعي بيروني جست و جو نمود. هم چنان که اشاره شد، زندگي وي حداقل با شش خاندان سلطنتي مصادف گرديد و هر بار به تعويض اقامتگاه خود مجبور مي شد. به طور مشخص وي ( بر اساس نقشه امروزي ) به کشورهاي ازبکستان، ايران، افغانستان، پاکستان و هند سفر کرد که ضمن آشنايي با آداب و رسوم گوناگون و انديشمندان اين ديار، به تبادل آرا و انديشه مي پرداخت. مهم ترين تبادل فکري که تاکنون به دست ما رسيده است، گفتگو با ابوعلي سينا مي باشد که در زمينه علوم عقلي اسلام حاوي نکات مهمي است.
علاوه بر تأثير تحولات سياسي - اجتماعي، مي توان از تأثير آثار و انديشه هاي معاصران وي نيز بحث کرد که در سطور گذشته تحت عنوان « اساتيد و مبادي فکر بيروني » نکاتي را آورده ايم.
به هر حال، نمي توان انديشه و آراي بيروني را به طور مطلق متأثر از زمانه وي دانست، به خصوص اين که وي همواره از تحولات و امور سياسي گريزان بود. او خود پس از آن که از مسائل سياسي خوارزم فاصله گرفته بود، مي نويسد:
هنوز چند سالي آرام بر من نگذشته بود که خداوند به من امکان داد به موطن خود بازگردم، اما در آن جا نيز ناگزير شدم به مسائل عمومي بپردازم؛ کاري که ابلهان را به شوق مي آورد، ولي فرزانگان را بر حال من متأسف مي ساخت. (21)
بنابراين، بيروني فرزند زمان خود بود و در ظرف زمان خود مي انديشيد، اما به خاطر روحيه علمي و نظريه پردازي اش، در وراي زمان حکومت مي کرد. در هر صورت، نظريه هاي علمي وي چنان که از آثار متعدد وي پيداست، بيشتر متعلق به رياضي، فيزيک، جغرافي، نجوم و داروسازي مي باشد، ولي از ميان برخي آثار به جاي مانده از او، مي توان انديشه سياسي وي را رديابي کرد.

پي نوشت ها :

1. ر. ک: عزيزالله بيات، کليات تاريخ ايران، ص 222 - 259 و نيز پرويز اذکايي، همان، ص 14.
2. ر. ک: پرويز اذکايي، همان ص 15.
3. ر. ک: عزيزالله بيات، همان، ص 224 - 227.
4. پرويز اذکايي، همان، ص 16.
5. نظامي عروضي، چهارمقاله، چهل حديث، به کوشش مريم مجيدي، ص 112 و نيز مصطفي صدرالدين صدري، شرح حال رجال و مشاهير نامي ايران، ص 25 - 26.
6. علي اصغر حلبي، تاريخ فلاسفه ايراني، ص 254، به نقل از: معجم الدباء، ج 2، ص 93.
7. عزيزالله بيات، همان، ص 181.
8. پرويز اذکايي، ابوريحان بيروني، ص 14 - 24. براي آگاهي بيشتر از شرح حال حيات بيروني، ر. ک: حاجي خليفه، کشف الظنون، ذبيح الله صفا، احوال و آثار بيروني؛ علي الشابّي، زندگي نامه بيروني، ترجمه پرويز اذکايي؛ عباس اقبال آشتياني، تاريخ مفصل ايران، انتشارات اداره کل نگارش وزارت فرهنگ و هنر، ابوريحان بيروني؛ بررسي هاي درباره ابوريحان بيروني، به مناسبت هزاره ولادت او و سيد حسين نصر، نظر متفکران اسلامي درباره طبيعت.
9. علي اکبر مهدي پور، ابوريحان بيروني پدر داروسازي، مجموعه مقالات، مقاله « ابوريحان محمد بن احمد بيروني »، نوشته باباجان غفورک، ص 9.
10. پرويز اذکايي، همان، ص 18، به نقل از: معجم الدباء، ص 17 و 186.
11. همان.
12. سيد حسين نصر، نظر متفکران اسلامي درباره ي طبيعت، ص 177.
13. همان، ص 179.
14. سيد حسين نصر، ابوريحان بيروني، ص 3، به نقل از:
G. Sarton, An Introduction to History of Science , vol.I, Baltimor, 1927, p. 10.
15. پرويز اذکايي، همان، ص 18.
16. علي اکبر مهدي پور، همان، مقاله « ابوريحان محمد بن احمد بيروني »، نوشته باباجان غفورک، ص 7.
17. احمد سعيد خان، کتابشناسي ابوريحان بيروني، ترجمه ي عبدالحي حبيبي، ص 7 به بعد؛ ژاک بو آلو، کارنامه بيروني، ترجمه پرويز اذکايي و ذبيح الله صفا، احوال و آثار بيروني، ص 61 - 80.
18. همان و نيز ر. ک: پرويز اذکايي، همان، ص 24 - 34.
19. براي آگاهي بيشتر، ر. ک: پرويز اذکايي، همان، ص 20.
20. همان، ص 22.
21. علي اکبر مهدي پور، همان، مقاله « سفرهاي پرماجرا »، ص 35.

منبع مقاله :
مقيمي، غلامحسن؛ (1390)، انديشه سياسي ابوريحان بيروني، قم: مؤسسه بوستان کتاب ( مرکز چاپ و نشر دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم )، چاپ سوم