نويسنده: سيد مهدي صميمي اردستاني




 

در حل مشکل به چه مسائلي مي توان پرداخت؟

ما سه دسته مشکل داريم؛ دسته ي اول مسائلي هستند که به طور مشخص براي آن ها پاسخ هايي داريم. در واقع مسئله روشن است، ولي ما از روش نظم و قاعده نياز به برنامه ريزي داريم. مثلاً رفتن به محل کار مسئله اي است که ما آن را هر روز انجام مي دهيم، به فکر چنداني هم نياز ندارد، ولي به هر صورت بدون برنامه ريزي هم نمي شود آن را انجام داد، اين برنامه ريزي در ذهن صورت مي گيرد ولي کاملاً ناخودآگاه و بدون صرف انرژي فکري، در واقع ذهن به طور اتوماتيک اين کار را انجام مي دهد.
دسته ي دوم مشکلاتي هستند که ما براي حل آن ها به يک رشته اطلاعات و دانش معين نياز داريم. مثلاً ضبط صوت ما خراب شده و نمي دانيم علت خرابي چيست، از شخص کارشناسي مي پرسيم و او مي گويد اين پيچ شل شده، آن را سفت کنيد. ما از اين طريق اطلاعات و دانش مربوط به آن را به دست آورده ايم؛ پيچ شل شده را سفت مي کنيم و مشکل حل مي شود. و يا بيمار مي شويم و با استفاده از دانش پزشک بيماري را مداوا مي کنيم.
دسته ي سوم مشکلاتي هستند که براي حل آن ها نه تنها دانش کافي نداريم بلکه راه رسيدن به آن دانش و اطلاعات را هم نمي دانيم. در واقع حل اين مشکلات به راحتي مسائل دسته ي اول و دوم نيست و کمي پيچيده است. در چين شرايطي ما از مهارت حل مشکل استفاده مي کنيم.
گاهي مشکل ما يک مشکل روزمره است و نياز به دانش زيادي هم ندارد، ولي راه حل هاي مختلفي براي آن وجود دارد و ما ناگزيريم ذهن خود را دسته بندي کنيم تا بتوانيم به بهترين راه حل دست يابيم. به دلايلي هم
نمي توان تند و سريع به بهترين راه حل رسيد. مثلاً فرض مي کنيم کسي گرفتار بحران مالي شده است، بحران زماني حل مي شود که فرد بحران زده پول به دست بياورد. پول به دست آوردن آسان نيست، راه حل هاي گوناگوني وجود دارد که ما بايد آن ها را بررسي کنيم. مهارت حل مشکل در اين جا به کمک ما مي آيد. به عبارتي ديگر مهارت حل مشکل به جاي آن که پاسخ يک مسئله را بيان کند راه رسيدن به جواب را پيش رو مي گذارد. در طي فرايند حل مشکل مي توانيم به نحوي طبقه بندي شده و سازمان يافته روي مشکل کار کرده، با خطاي کمتر و اطمينان بالاتر به پاسخ سؤال دست يابيم.
کاربرد مهارت حل مشکل در تمامي موضوعات روزمره نيست بلکه اين مهارت زماني به کارگرفته مي شود که موضوع يا مشکل راه حل در دسترس و پيش رو نداشته باشد.

مهارت حل مشکل چيست؟

انسان در طي دوران زندگي خود با مشکلات گوناگوني روبه رو مي شود که مجبور است با آن ها مقابله کند. بسياري از افرادي که در تعامل با يکديگرند مثل همسران، والدين و فرزندان، همکاران و ... گاهي قادر نيستند حتي مسائل و اختلافات کوچک خود را به درستي حل کنند و با بروز کوچک ترين مشکل دچار پريشاني و اضطراب مي شوند و گاه نيز همان مشکل کوچک به دليل عدم آگاهي از مهارت « حل مشکل» تبديل به مشکلاتي پيچيده تر و بزرگتر مي شود. يعني به جاي استفاده از مقابله ي مسئله دار دچار هيجان کنترل نشده مي شود. « حل مشکل» مهارتي است که اگر به درستي آموخته شود، مي تواند انسان را در مقابله با فشارها، مشکلات و رويدادهاي تنش زا ياري کند.
مهارت « حل مشکل» يکي از مهارت هاي اساسي زندگي است که به ما امکان مي دهد تا با طراحي مناسب و برنامه ريزي مشخص مشکلات را رفع کنيم. اين مهارت فقط براي مشکل خاصي نيست و مي تواند در حل انواع مسائل و مشکلات کاربرد داشته باشد. مهارت « حل مشکل» يکي از انواع « مديريت استرس» است که با اتکا بر اصول منطقي، ما را در جهت برطرف کردن مشکل و مسائل مرتبط با آن ياري مي کند.
خوشبختانه اين مهارت داراي هيچ پيچيدگي خاصي نيست که آموختن آن را دشوار کند. يادگيري اوليه ي آن به سهولت و از راه هاي مختلف امکان پذير است: استفاده از کتاب ها و فيلم هاي آموزشي، حضور در سخنراني ها و کلاس هاي درس و البته از همه مناسب تر، شرکت در
کارگاه هاي آموزشي از جمله روش هاي موجود است. اين روش ها افراد را با چگونگي مراحل مختلف اين مهارت آشنا مي کنند و از آن جا که حل مشکل در زندگي روزمره امري ضروري است، مبناي اصلي آموزش نيز بايد آموزش عملي باشد. در کارگاه هاي آموشي نحوه ي عمل اين مهارت قابل انتقال است ولي آنچه مهم ترين بخش يادگيري را شامل مي شود، تمرين در به کارگيري اين توانايي در امور روزمره است؛ چرا که تنها با تکرار يک توانايي مي توان به مهارت کامل عملي آن دست يافت. اين امر در مورد تمامي مهارت ها صادق است. به عنوان مثال مهارت دوچرخه سواري از طريق مشاهده ي فيلم، مطالعه ي کتاب و با گوش دادن به سخنراني، تنها در حد نظري در ذهن نقش مي بندد ولي براي يادگيري دوچرخه سواري لازم است به فرد آموزش عملي داده شود. پس از يادگيري اوليه، آنچه فرد را در اين کار ماهر مي کند، تمرين و تکرار هرچه بيشتر است.
توصيه مي شود مهارت حل مشکل را به عنوان روشي مؤثر در امور جاري باور داشته باشيم و از آن استفاده کنيم. به کارگيري آن اگرچه در ابتدا وقت گير است ولي مي تواند به نحوي مؤثر و مطمئن موجب حل مشکلات و يافتن راه حل هاي مفيد شود. البته همه مي دانيم که در امور ساده و غير پيچيده به کارگيري روش هاي حل مشکل ضروري نيست ولي چنانچه مشکل به مرحله اي
برسد که براي ما درجاتي از سردرگمي فکري را ايجاد کند، به راحتي مي توان از مهارت حل مشکل بهره برد و با تکرار بيشتر با احساس امنيت کافي راه حل هاي پيدا شده را به کارگرفت.
وجود فشارهاي رواني ناشي از مشکلات در زندگي امري عادي و طبيعي است و هر فرد خواه ناخواه در طول زندگي با انواع گوناگوني از مشکلات و تنش ها روبه رو مي شود. آنچه هنر ناميده مي شود، توانايي ما در رفع مشکلات و يا کنارآمدن با آن هاست. در اين راستا يکي از مهم ترين موضوعات، تبديل گفت و گوهاي دروني منفي به مثبت است. استفاده ازگفت و گوي دروني مثبت و عدم وجود ديدگاهي منفي نسبت به مشکلات باعث آرام شدن فرد هنگام رويارويي با مسائل تنش زا مي شود و شرايط و آمادگي ذهني لازم را براي حل کردن آن فراهم مي آورد.
پس از اين که فرد با استفاده از روش هاي مقابله با هيجان، مانند تمرين آرام سازي و گفت و گوي دروني به آرامش دروني رسيد، فرايند حل مسئله به مقابله ي با آن شروع مي شود. انسان ها در سرتاسر زندگي خود به طور مداوم در حال حل مسئله هستند. برخي از اين مسائل، کوچک و ساده اند و مستلزم تجزيه و تحليل منظم و پيچيده نيستند؛ ولي برخي ديگر بغرنج و دشوارند و فعاليت هاي فکري پيچيده اي را مي طلبند. حل مشکل
يکي از مهم ترين فرايندهاي تفکر است که به افراد کمک مي کند تا مقابله ي مؤثري با مشکلات و فشارهاي رواني در زندگي داشته باشند.
در اين جا مشاهده مي شود که روش هاي کنترل هيجان مثل گفت و گوي دروني مثبت و تمرين هاي آرميدگي، درجاتي از آرامش را در فرد فراهم مي کنند تا وي بتواند به روش حل مشکل عمل کند؛ چرا که حل مشکل يک فرايند تفکري و مبتني بر انديشه است. بنابراين وجود آرامش دروني پيش نياز حل مشکل است.
انسان تنها موجود داراي قدرت گفت و گوي دروني است. گفت و گوي دروني بر اساس محتواي مثبت يا منفي مي تواند بر حالت هيجاني احساسي انسان تأثيرگذار باشد. از اين رو تلاش براي تغيير گفت و گوي دروني منفي به مثبت يکي از راه هاي مقابله و کنترل استرس به شمار مي رود.

گفت و گوي دروني چيست و چگونه در آرام سازي فرد تأثير مي گذارد؟

گفت و گوي دروني در واقع همان افکاري است که فرد به طور معمول دارد. انسان موجودي است که هميشه در حال فکرکردن است. يعني ذهن ما انسان ها حتي براي يک لحظه هم از تفکر خالي نيست. زماني که هيجاني براي ما اتفاق مي افتد و آن هيجان منفي است، معمولاً اين افکار به شکل منفي خود را نشان مي دهند و اين افکار منفي طبيعتاً بر هيجان ما به طور متقابل تأثير منفي مي گذارند. يعني هيجان منفي افکار منفي ايجاد مي کند و اين افکار منفي هيجان را منفي تر مي کند. ما عموماً به افراد توصيه مي کنيم که در اين شرايط حتي المقدور سعي کنند اين افکار منفي را که به اصطلاح همان گفت و گوي دروني آن هاست به افکار مثبت يا گفت و گوي دروني مثبت تبديل کنند. البته ميزان موفقيت در اين امر به شدت افکار بستگي دارد.
مثلاً فرض کنيد که امروز يک اتفاقي براي اتومبيل ما مي افتد، يک اتفاق خيلي بد و پشت سر هم فکرهاي منفي به سراغ مان مي آيد که الان ممکن است به کارمان نرسيم يا ممکن است فلان دردسر ايجاد شود و وقت مان تلف شود و ... اين جا مي توانيم با اين افکار مقابله کنيم. که نه، الزاماً قرار نيست که حالا همه ي اتفاق هاي بد بيفتد. يا اين که اصلاً سعي کنيم اتفاق منفي را که افتاده به طور کلي کنار بگذاريم و به موضوع بهتري فکر کنيم. يعني کلاً در مورد آن موضوع فکر نکنيم. بعضي افراد اين توانايي را دارند، اگرچه ممکن است ابتدا يک مقدار مشکل به نظر برسد. کسي که روي اين کار
تسلط ندارد تصور مي کند که اين کنترل در اختيار وي نيست که بتواند روي موضوعي فکر کند يا خير. بله ما هم اعتقاد داريم که به وجود آمدن افکار منفي در اختيار خود ما نيست ولي ما مي توانيم آن ها را تغيير بدهيم. يعني ما مي توانيم فکر منفي را که به سراغ مان آمده متوقف کنيم و به موضوعات خوشايند و موضوعات غيرمرتبط فکر کنيم تا اين که تأثيرات منفي آن تفکر را کاهش بدهيم.
البته به کارگيري گفت و گوي دروني براي آرام سازي، به حل شدن يا حل نشدن يک مشکل ارتباطي دارد بلکه اين تغيير افکار تنها براي جايگزيني افکار مثبت به جاي افکار منفي و آزاردهنده است؛ چرا که افکار منفي به خودي خود مي توانند موجب برهم خوردن بيشتر آرامش و تمرکز فرد شوند. يعني پيامد افکار منفي هميشه هيجان هاي آزاردهنده است و هجوم افکار منفي هميشه همراه با تشديد اين افکار است. در نتيجه عدم مهار افکار منفي، افکار آزاردهنده ي ديگري را به دنبال خواهد داشت.
منبع مقاله :
صميمي اردستاني، مهدي؛ (1391)، حل مشکل، ( آموزش يکي از مهارتهاي زندگي )، تهران، نشر قطره، چاپ چهارم