مراحل مهارت حل مشکل
بهره گيري از مهارت حل مشکل مانند روش هاي ديگري چون مشاوره، تفکر و برنامه ريزي براي حل مشکل و ... شکلي از مقابله ي مسئله مدار به شمار مي رود. فرد به کمک اين روش مي تواند به شيوه اي منظم و مؤثر مشکلات
نويسنده: سيد مهدي صميمي اردستاني
بهره گيري از مهارت حل مشکل مانند روش هاي ديگري چون مشاوره، تفکر و برنامه ريزي براي حل مشکل و ... شکلي از مقابله ي مسئله مدار به شمار مي رود. فرد به کمک اين روش مي تواند به شيوه اي منظم و مؤثر مشکلات زندگي خود را حل کند. اين مهارت از 6 مرحله تشکيل مي شود:
مرحله 1: پذيرش مشکل
در اين مرحله ممکن است افکار منفي زيادي به ذهن فرد خطور کنند و مانع از اين شوند که فرد درک کند و بپذيرد که مشکلي دارد. براي مثال فرد ممکن است خود را ملامت کند که « چرا بايد کاري مي کردم که با مشکل مواجه شوم» يا ممکن به خود برچسب بزند که « من آدم بي عرضه اي هستم، يا مشکل را فاجعه آميز تلقي کند « اين فاجعه است هيچ کس مشکل مرا ندارد» يا مشکل خود را ناديده بگيرد و آن را کوچک بشمارد « چيز مهمي نيست. اصلاً نبايد به آن فکر کنم». اين نوع افکار سبب مي شود که فرد نتواند بپذيرد که مشکلي وجود دارد و براي حل آن لازم است اقدامي صورت گيرد. بنابراين براي پذيرش مشکل بهتر است فرد افکار منفي را کنار بگذارد و به شيوه اي واقع بينانه به خود بگويد « حال که مشکلي پيش آمده چه بايد کرد؟» يا اين که « همه ي زن و شوهرها درزندگي شان دچار مشکل مي شوند، ما هم يکي از آن ها» يا اين که « ديکته ي نانوشته غلط هم ندارد، من انسان هستم و به عنوان يک انسان اين حق را دارم که در زندگي اشتباه کنم» . در اين مرحله فرد بايد به اين نتيجه برسد که هرکس به ناچار در زندگيش با مشکل مواجه مي شود و بايد به جاي فاجعه آميزکردن مشکل در ذهن، ناديده گرفتن آن، سرزنش و ملامت خود يا ديگران، با خود بگويد اکنون که مشکل پيش آمده است، چه بايد کرد؟ پس اولين قدم در حل مشکل، اين است که فرد بپذيرد که مشکلي دارد و با خود بگويد « من با يک مشکل روبه رو هستم، چه کاري بايد انجام دهم؟» اکنون به چند مثال توجه کنيد:
لازم است يادآوري شود همان طور که پيش از اين ذکر شد گاهي فرد با استرس هايي روبه رو مي شود که توانايي کنترل و تغيير آن ها را ندارد ( مانند مرگ يکي از نزديکان) . در چنين مواردي تنها راه حل، پذيرش مرگ است که خود يکي از شيوه هاي مقابله با استرس محسوب مي شود. البته بايد توجه داشت که پذيرش، يک احساس ناگهاني نيست بلکه نگرشي است که روزها، هفته ها و گاه ماه ها وقت لازم است تا شکل بگيرد. بايد توجه داشت که تشخيص موقعيت هاي غيرقابل کنترل و تميز آن ها از موقعيت هاي قابل تغيير از اهميت زيادي برخوردار است. گاهي افراد به خاطر اين که توانايي و مهارت مقابله با استرس را ندارند و يا اين که شدت مشکل را بسيار اغراق آميز برآورد مي کنند، موقعيت هاي قابل تغيير را غيرقابل تغيير فرض مي کنند و فقط به راهبردهاي پذيرش متوسل
مي شوند. بنابراين، ارزيابي واقع بينانه و دقيق موقعيت هاي استرس آور مهم ترين موضوع در اين زمينه محسوب مي شود.
مرحله ي 2: تعريف دقيق مشکل
در اين مرحله بايد مشکل تعريف شود تا امکان حل آن افزايش يابد. در صورتي که ما وقت و انرژي خود را صرف حل مشکلي نامشخص کنيم به نتيجه ي درست و روشني دست نخواهيم يافت. براي همين منظور بهتر است ابتدا از خود بپرسيم مشکل چيست؟برخي از افراد مشکل را به صورت کلي و مبهم مطرح مي کنند. بايد بدانيم که مسئله هاي کلي معمولاً به شيوه هاي مؤثر حل مسئله نمي انجامند. و تنها توصيف اختصاصيِ مشکل اين امکان را فراهم مي کند که به راهبردهاي مفيد در جهت حل مسئله دست پيدا کنيم. بنابراين شيوه ي تعريف مشکل نه تنها چگونگي حل آن را روشن مي کند بلکه احساس فرد را نسبت به قابل حل بودن آن تعيين مي کند. مثلاً با توجه به نوع نگرش فرد، مشکل ناسازگاري با فرزند يا همسر مي تواند به شکل هاي مختلف تعريف و سپس بررسي شود. ممکن است فردي ناسازگاري با همسر را مانعي براي عملکرد اجتماعي خود بيابد و مشکل خود را اين گونه تعريف کند: « چگونه مي توانم اثر منفي ناسازگاري با همسرم را برعملکرد شغلي خود کم کنم؟ » فرد ديگري مي تواند به شکلي ديگر موضوع را بررسي کند: « چگونه مي توانم اثر ناسازگاري با همسرم را بر تحصيلات فرزندانم کم کنم؟ » در اين جا مي بينيد که يک مشکل مبهم مثل ناسازگاري با همسر يا فرزند از دو ديدگاه
به دو شکل ساده ولي متفاوت تعريف شده است. بنابراين بايد به افراد پيشنهاد کرد که مشکلات را بشکافند و تجزيه کنند. آن ها بايد بدانند که براي مشکلاتي که به صورت کلي، پيچيده و مبهم بيان مي شوند، نمي توان راه حلي مفيد يافت. بهتر است يک مشکل پيچيده به چند مشکل کوچک تر تقسيم شود. همچنين مي توان از فرد خواست تا فهرستي از مشکلات کوچک تر تهيه کند. پس از تهيه ي اين فهرست آن ها را اولويت بندي کند و سپس از مشکلاتي شروع کند که اهميت بيشتري براي وي دارند. جواب دادن به پرسش هاي زير دراختصاصي کردن مشکل مؤثر است:
1- مشکل چيست؟
2- آيا مشکل بزرگ و پيچيده است يا کوچک و جزئي؟
3- آيا مشکل مبهم است يا شفاف و روشن؟
4- چند مشکل جزئي و شفاف را فهرست کرده ام؟
5- از بين مشکلات فهرست شده، کدام يک مهم تر است؟
6- مي خواهم کدام مشکل زودتر از بقيه حل شود؟
براي مثال ممکن است فردي مشکل خود را اين گونه ذکر کند: « من با همسرم مشکل دارم» ، « ما با هم تفاهم نداريم» ، « ما با هم اختلاف داريم» . در اين جا مشکل او که به صورت کلي بيان شده است بايد روشن و باز شود. براي اين کار پرسيدن سؤالات زير مي تواند مفيد باشد:
1- منظورت از اين که با همسرت مشکل داري چيست؟
2- چه مشکلاتي با همسرت داري؟
3- مي تواني بيشتر توضيح دهي که در چه مواردي با همسرت تفاهم نداري؟
4- مي تواني نام ببري که در چه مواردي با همسرت اختلاف داري؟
5-مي تواني چند مثال بزني؟ ممکن است در پاسخ گفته شود اختلاف ما بيشتر در مورد تربيت بچه هاست. در اين جا مي توانيد با طرح پرسش هايي به خود کمک کنيد تا مشکل حل شود.
گفت و گوي بالا به شما نشان داد که مشکلات کلي و پيچيده بايد اختصاصي و جزئي شوند. فهرستي از مشکلات اختصاصي تهيه شود و از بين آن ها يک مشکل که حل آن اولويت بيشتري براي فرد دارد، انتخاب شود و مهم تر از همه اين که افراد بايد به اين نتيجه برسند که گرچه ممکن است مشکلات زيادي وجود داشته باشد، اما هر بار بايد تنها به يکي از آن ها پرداخته شود.
به طور خلاصه در اين مرحله فرد سعي مي کند به طور کاملاً دقيق و مشخص مشکل خود را تعريف و معين کند.
مرحله ي 3: بارش فکري
مرحله ي « بارش فکري» را بايد با طرح اين پرسش آغاز کرد که چهراه حل هايي براي حل مشکل تعريف شده وجود دارند؟ در اين هنگام فرد بايد به همه ي راه حل هاي ممکن بينديشد و تا جايي که مي تواند، راه هاي بيشتر و بيشتري را بيابد. مشورت با افراد با تجربه و کارشناس، مطالعه و تحقيق و همچنين رجوع به تجارب گذشته ي خود فرد مي تواند روش بسيار مفيدي براي دستيابي به راه حل هاي هرچه بيشتر باشد. در اين « بارش فکري» افراد بايد آنچه را که در ذهن دارند بدون ترس و سانسور بيرون بريزند. هرگونه راه حلي چه خوب و چه بد، چه ممکن و چه غيرممکن، چه خطرناک و چه بي خطر مي تواند به عنوان يک گزينه مطرح شود. موضوع مهم در اين مرحله کميت راه حل هاست، يعني تعداد راه هايي که ممکن است وجود داشته باشند، و نه کيفيت آن ها و خوب و بد بودن شان. بررسي کيفيت خوب و بد بودن هر يک از راه حل ها بايد در مرحله ي بعد انجام شود. فرض بر اين است که کميت، توليد کيفيت مي کند و هرچه فرد راه هاي بيشتري در اختيار داشته باشد، امکان يافتن راه حل بهتر و مؤثرتر مسئله بيشتر خواهد شد. از طرف ديگر فايده ي مطرح کردن راه حل هاي منفي آن است که وقتي افراد ذهن خود را سانسور نکنند و به راه حل هاي منفي نيز فکر کنند، در مرحله ي بعد که همه ي راه حل ها مورد ارزيابي قرار مي گيرند، آن ها مي توانند به روشني با پيامدهاي منفي و يا خطرناک اين راه حل ها آشنا شوند و امکان استفاده از آن ها را متنفي بدانند.
مثال(1): خانمي به شدت از شرايط زندگي خود ناراضي است. شوهرش او را کتک مي زند و با او رفتاري غير انساني دارد. او ديگر نمي تواند شرايط خود را تحمل کند و به دنبال آن است که راه حلي براي مشکل خود بيابد. او
بدون اين که به درستي يا نادرستي، خوب يا بد بودن، منفي يا مثبت بودن و يا امکان داشتن يا نداشتن آن فکر کند اقدام به بارش فکري مي کند. يعني با خود فکر مي کند که چه راه هايي براي حل اين مشکل وجود دارد:
1- طلاق بگيرم.
2- بچه ها را بردارم و از خانه فرار کنم.
3- جلسه ي خانوادگي يا فاميلي بگذارم.
4- از او شکايت کنم.
5- من هم او را کتک بزنم.
6- سرش کلاه بگذارم و پولي از او بگيرم يا خانه را به نامم کند.
7- مشکل را با خانواده ام مطرح کنم.
8- به خانواده او و دوستانش خبر بدهم.
9- با او صحبت کنم و احساسم را به او بگويم.
10- خودم را زخمي کنم تا آبرويش برود.
11- او را بکشم.
12- با مشاور و يا روان پزشک صحبت کنم.
13- خودم را بکشم.
14- تلافي را سربچه ها درآورم.
15- سکوت کنم و به همين وضع ادامه دهم.
به اين ترتيب در اين « بارش فکري» اين خانم به راه حل هاي متعددي فکر کرده است که شايد در ابتدا بعضي از آن ها نادرست و خطرناک به نظر برسد. ولي قرار بر اين نيست که در مرحله ي بارش فکري به خوب يا بدبودن #32
راه حل ها و کيفيت آن ها توجه شود. بعد از يادداشت کردن همه ي آن ها، خانم بايد وارد مرحله ي ديگري از مهارت حل مشکل شود تا به يک راه حل درست و عملي دست پيدا کند.
مثال(2): مادري در برقراري رابطه اي درست و صميمانه با فرزندش دچار مشکل است. فرزند مدام به مادر دروغ مي گويد و همه چيز را از او پنهان مي کند. مادر به دنبال يافتن پاسخي مناسب براي مشکل خود، در يک بارش فکري به راه هاي گوناگوني فکر مي کند:
1- با پسرم درباره ي اين موضوع صحبت کنم.
2- از همسرم بخواهم تا با او صحبت کند.
3- از دوستان صميمي پسرم کمک بگيرم.
4- خودم به نزد مشاور يا روان پزشک بروم و کمک فکري بگيرم.
5- از پسرم بخواهم که نزد مشاور برود.
6- از راه مطالعه و تحقيق راهي براي حل اين مشکل بيابم.
7- از مربيان و مسئولين مدرسه کمک بگيرم.
8- او را تهديد به برخورد خشونت آميز کنم.
9- از راه بي اعتنايي، توجه او را به خودم جلب کنم.
10- از والدين و يا اقوام با تجربه ام کمک بگيرم.
11- در رفتارم با او تجديدنظر کنم و به او توجه بيشتري داشته باشم.
مرحله ي 4: ارزيابي راه حل ها
در اين مرحله تک راه حل هايي که در مرحله ي قبل به دست آمده بود، مورد قضاوت و ارزشيابي قرار مي گيرد. براي اين کار فرد بايد پيامدهاي هر راه حل را قبل از استفاده از آن پيش بيني کند. چنين کاري احتمال استفاده از راه حل هايي را که پيامدهاي منفي و خطرناک داشته باشند، کاهش مي دهد. براي پيش بيني پيامدها، استفاده از روش « اگر... آن وقت...» روش مفيدي است. يعني فرد در قالب جمله ي « اگر از اين راه حل استفاده کنم، آن وقت اين اتفاق خواهد افتاد، پيامدهاي مثبت و منفي هر راه حل را پيش بيني مي کند. مثبت و منفي بودن هر راه حل بر اساس سودمند بودن و نبودن آن براي خود و ديگران، اثربخشي آن در حل مسئله و نيز همخواني آن با اصول اخلاقي، مذهبي يا قانوني، مورد ارزيابي قرار مي گيرد. ممکن است راه حلي در کوتاه مدت احساس خوبي به شما بدهد اما در درازمدت بي فايده يا مضر باشد و مشکلات بيشتري ايجاد کند. پس بهترين راه حل، راه حلي است که در درازمدت مفيد باشد. از ميان راه حل هايي که خانم در مثال قبلي براي حل مشکل خود با همسرش انتخاب کرد، بعضي از راه حل ها مفيد نيستند، مانند:- خودم را بکشم. ( براي خودم مضر است و همچنين به بچه ها لطمه مي زند. )
- تلافي را سربچه ها درآورم. ( غيراخلاقي و به زبان بچه ها است. )
- خودم را زخمي کنم. ( براي خودم مضر است. )
- سکوت کنم. ( بي فايده است. )
- بچه ها را بردارم و از خانه فرار کنم. ( براي خودم و بچه ها مضر است) .
همان طور که مي بينيم تعداد زيادي از راه حل ها به دلايل مختلف مفيد نيستند. بهتر است براي ارزيابي راه حل ها و انتخاب بهترين آن ها، مزايا و معايب هر راه حل به شکل دو ستون در مقابل هم نوشته شود. به اين ترتيب مي توان راه حلي که مزاياي آن از معايبش بيشتر است را انتخاب کرد و به اجرا درآورد. براي مثال:
راه حل شماره ي يک « طلاق بگيرم» را مورد بررسي قرار مي دهيم و معايب و مزاياي آن برمي شمريم. طلاق بگيرم.
مزايا
1- از کتک خوردن راحت مي شوم.2- با بچه ها خوش خواهم بود.
3- آزادي عمل خواهم داشت.
4- مي توانم دوباره ازدواج کنم.
5- راحت مي شوم که ديگر او را نمي بينم.
معايب
1- بچه ها بي پدر يا بي مادر مي شوند.2- ممکن است دادگاه بچه ها را به من ندهد.
3- پس از طلاق مردم پشت سرم حرف خواهند زد.
4- ممکن است بچه ها همسر جديد را نپذيرند يا برعکس.
5- ممکن است خانواده مرا از نظر مالي و اجتماعي حمايت نکند.
6- مهريه ام را مي گيرم و خانه مي خرم و ...
6- شايد ندهد و يا اصلاً طلاق ندهد و چند سال بايد در دادگاه دوندگي کنم.
در ارزيابي راه حل هايي که مادر براي حل مشکل خود با فرزندش به آن ها دست پيدا کرده، بعضي از راه حل ها به دلايلي مفيد نيستند.
براي مثال: - برخورد خشونت آميز کنم. ( براي مادر و فرزند هر دو مضر است. )
- از راه بي اعتنايي توجه او را به خودم جلب کنم. ( از نظر عاطفي براي فرزند مضر است. )
در اين ميان مي توان راه حلي را که مزاياي آن از معايبش بيشتر باشد، انتخاب کرد و آن را به اجرا درآورد. براي مثال:
مزايا
1- همه ي اطلاعات لازم را از طريق مشاور به دست مي آورم.2- نيازي به کمک اشخاص ديگر نخواهم داشت.
3- ممکن است فرزند هم به مشاوره دعوت شود.
4- راه حل هايي پيشنهادي کاملاً کارشناسانه خواهند بود.
معايب
1- ديگر سراغ مطالعه نمي روم.2- شايد نزديکان با شناختي که از ما دو نفر دارند، پيشنهادهاي سازنده اي داشته باشند.
3- شايد فرزند مقاومت کند و حاضر به مشاوره نشود.
اين پرسش که کدام يک از راه حل ها مزاياي بيشتري دارد؟ ممکن است براي افراد گوناگون پاسخ متفاوتي داشته باشد؛ چرا که شرايط زندگي و ويژگي هاي فردي اشخاص با يکديگر متفاوت است.
بنابراين هيچ گاه نمي توان يک راه حل مشخص را به عنوان راهي درست و مناسب براي همه ي افراد مفيد دانست.
مرحله ي 5: انتخاب بهترين راه حل و اجراي آن
در اين مرحله بر اساس پيامدهاي پيش بيني شده، راه حلي که بيشترين پيامدهاي مثبت و کمترين پيامدهاي منفي را در شرايط ما داشته باشد، انتخاب مي شود. برخي افراد به ويژه خانم ها به دليل ترس از اشتباه علي رغم انتخاب راه حل درست از انجام هرگونه اقدام عملي وحشت دارند. گاه نيز هجوم افکار منفي ناشي از نااميدي و اين که « فايده اي ندارد» و « اوضاع ديگر درست نمي شود» مانع حرکت آنان مي شود. نکته ي مهم اين است که فرد به هيچ وجه نبايد خود را تسليم افکار منفي کند و هميشه بايد با اين نوع افکار مقابله کند. علاوه بر اين ها آنچه در اجراي بهترين راه حل ضروري به نظر مي رسد، انتخاب زمان و مکان مناسب است.براي مثال: مادري که تصميم مي گيرد مشکل خود با فرزندش را با همسر خود در ميان بگذارد، بايد اين کار را در زمان و مکان مناسب انجام دهد. يعني نه به محض ورود همسر به منزل و نه در حضور افراد ديگر يا در ميان جمع. انتخاب زمان و مکان مناسب کمک بسيار مؤثري به حل مشکل مي کند.
مرحله ي 6: بازبيني
در اين مرحله راه حل انتخابي بايد در عمل اجرا شود و پيامدهاي آن مورد بررسي قرار گيرد. چنانچه راه حل مفيد و رضايت بخش بود، فرايند حل مسئله پايان مي يابد و اگر چنين نبود، بايد راه حل هاي ديگري که در « بارش فکري» مطرح شده به کار گرفته شود و يا روند حل مسئله دوباره آغاز شود. بنابراين، فرايند حل مسئله زماني پايان مي يابد که آن موقعيت ديگر براي فرد استرس زا نباشد و يا کمترين استرس را در برداشته باشد.يک مثال براي حل مشکل:
مثلاً من قصد دارم منزلي را که انتخاب کرده ام، بخرم. پس در انتخاب مشکلي ندارم. اگر کسي براي خريد منزل در انتخاب مشکل داشته باشد تعريفش از مشکل اين است که « چه منزلي را انتخاب کنم؟» در اين جا من با انتخاب منزل مشکلي ندارم، پس از اين مرحله مي گذرم. منزل را انتخاب کرده ام قيمتي دارد که من معادل آن مقدار پول را ندارم. مثلاً 30 درصد يا 40 درصد آن مقدار موجودي من است، و بقيه ي آن الان موجود نيست.حالا مشکل من اين است که چه طور مابقي پول را تهيه کنم؟ بايد بگوييم که در مورد همين شرايط ممکن است فرد ديگر تعريف ديگري از مشکل داشته باشد، ولي حالا ما از اين راه پيش مي رويم.
مقداري که من کم دارم چقدر است؟ فرض کنيد 100 ميليون تومان است. پس مشکل من اين طور تعريف مي شود که من بايد 100 ميليون تومان براي خريد اين خانه تهيه کنم.
حالا سعي مي کنيم راه حل هاي مختلف را بررسي کنيم: 1) گرفتن وام بانکي 2) قرض گرفتن 3) فروش يک تکه زمين 4) فروش ماشين 5) فروش اشيا قيمتي 6) دزدي کردن 7)اختلاس.
اين ها راه هايي هستند که ما مي توانيم پول مورد نيازمان را به دست بياوريم. مثلاً ممکن است کسي با توجه به شرايط شغلي خودش به راحتي مبلغ زيادي اختلاس کند. اين يک راه است. البته مطمئناً راه حل هايي که به ذهن ما مي رسند عموماً در چهارچوب منطق هستند.
حال که به راه حل ها فکر کرديم بايد آن ها را ارزيابي کنيم.
وام بانکي: من اطلاع دارم که وام بانکي به کساني داده مي شود که ملک مورد نظر آن ها سند تجاري نداشته باشد. يعني بايد سند مسکوني داشته باشد. حالا اين ملکي که من مي خواهم بخرم سندش چيست؟ تجاري است. خود به خود اين راه حل کنار مي رود. يا اين که من چون کارمند يا کاسب نيستم و درآمد ثابتي ندارم، بانک اين اعتماد را نمي کند که به من وام بدهد. يا اين که ميزان قسطي که بايد ماهانه پرداخت کنم از درآمد من بيشتر است، پس اين راه حل را کنار مي گذارم. مي روم سراغ راه حل بعدي.
فروش يک تکه زمين: ممکن است پيش خودم بگويم که با فروش يک تکه زميني که دارم مي توانم پول مورد نيازم را به طور کامل تهيه کنم. حتي ممکن است مقداري هم اضافه تر از نيازم به دست بياورم، به اين ترتيب ديگر
زيربار قرض نمي روم. اين جا بايد نقاط ضعف و قوت را هم بگوييم. معايبش اين است که شايد قيمت ملک بالاتر برود و اين مقرون به صرفه نباشد که من بخواهم براي خريد ملک، زمين خودم را بفروشم، ضمن اين که من در اين زمين با برادر يا پدرم شريک هستم و جلب رضايت آن ها در حال حاضر براي من امکان پذير نيست.
فروش ماشين: خيلي خوب است ما مي توانيم از وسايل نقليه ي عمومي استفاده کنيم، در عين حال ممکن است ماشين نتواند تمام آن پول را جور کند و شايد هم نياز من به اين ماشين خيلي زياد باشد.
فروش اشيا قيمتي: اشيا قيمتي مثل طلا و جواهر يا هر چيز ديگري. اين هم محاسن خاص خودش را دارد. آن ها خيلي سريع تبديل به پول مي شوند و مي توان از آن ها استفاده کرد. پول قابل توجهي براي من فراهم مي کند. من زير بار قرض گرفتن از کسي نمي روم. ولي اشکالش اين است که گاهي وقت ها ممکن است آن ها براي ما ارزش معنوي داشته باشند، يا اين که آن ها هم قيمتشان روزبه روز افزايش پيدا کند و ما دوست نداشته باشيم آن ها را بفروشيم.
در نهايت همه ي اين ها را در کنار هم مي گذاريم. گرفتن وام تقريباً منتفي است يا فروش تکه زمين سخت است، در نتيجه تصميم مي گيرم که ماشينم را بفروشم و سعي مي کنم که قسمتي از آن پول را هم از طريق وام جبران کنم. ممکن است تصميم بگيرم که از برادرم پول قرض بگيرم. پس بايد فکر کنم که چه مقدار از پول را قرض مي خواهم، همه را يا بخشي از آن را؟ عيب اين راه حل آن است که بايد زير منتِ برادرم بروم اما حسنش اين است که
دردسرهاي وام را ندارم و برادرم بهره اي از من نمي گيرد.
در نهايت بين همه ي اين ها تصميم مي گيرم که با توجه به شرايط خودم زير منت برادرم بروم. چرا؟ چون هم عملي تر است و هم برايم خطر کمتري دارد. گرفتن وام برايم مشکلاتي به وجود مي آورد. زمين را امکان ندارد بفروشم. پس مي توانم مقداري از برادرم قرض بگيرم و بقيه را هم از فروش ماشين به دست بياورم.
بعد از انتخاب، نوبت اجرا و بازبيني است. مثلاً فرض کنيد از برادرم تقاضاي پول مي کنم و او هم از اين قضيه استقبال مي کند و حتي پيشنهاد جديدي هم ارائه مي دهد. مثلاً شايد بخشي از پول را به من بدهد و بخش ديگري را از طريقي برايم فراهم کند و ديگر نيازي نباشد که ماشينم را بفروشم.
در کدام يک از مراحل حل مشکل به ريشه يابي مشکل مي پردازيم؟
بستگي دارد که تعريف ما از مشکل چه باشد. گاهي وقت ها تعريف ما از يک مشکل، سطحي و روبنايي است. اين که از کجا شروع به حل مشکل کنيم به شرايط ما بستگي دارد. من منزلي خريده ام و براي آن چک داده ام. الان چند تا طلبکار به دنبال من آمده اند. مشکل فعلي من اين است که حالا چه بايد بکنم که اين طلبکارها براي من دردسر درست نکنند و آبروريزي نشود. الان اين مشکل من است. اين که چرا وضع مالي ام خراب است مشکل اين لحظه ي من نيست. پس اين که ما در هر زمان و هر موقعيتي چه تعريفي از مشکل داشته باشيم به وضعيت فردي، زمان و مکان ما مربوط مي شود. به همين دليل ما در مواردي وارد اين مقوله نمي شويم که در واقع ريشه ي مشکل کجا دارد. اين که ما بخواهيم مشکلي را ريشه اي حل کنيم يا فعلاً عوارض آن را به عنوان مشکل در نظر بگيريم، بستگي به مجموعه ي شرايطي که گفته شد دارد.ما مي توانيم فعلاً عوارض مشکل را برطرف کنيم، اگر ديديم که ريشه ي مشکل باعث مي شود دوباره با عوارض آن روبه رو شويم، پس بايد حتماً آن را ريشه يابي کنيم و در صدد رفع ريشه ي آن باشيم.
يا اين که با توجه به فوريت و ضرورت فعلاً جلوي عوارض را مي گيريم تا اين که بعداً سر فرصت بتوانيم به ريشه بپردازيم.
اگر راه حل انتخابي ما وضع را بدتر کرد چه بايد بکنيم؟
مهارت حل مشکل مطلقاً تضميني براي موفقيت نيست. اگر فرد اين روش را با شناخت و بررسي هاي لازم به خوبي به کار ببرد، امکان خطايش کم تر مي شود و احتمال اين که راه هاي مشکل دار را انتخاب کند کم تر است. ما نمي خواهيم بگوييم که مهارت حل مشکل به فرد دانش زياد مي دهد.من با کنار هم گذاشتن راه حل ها به اين نتيجه مي رسم که وام بگيرم. وقتي مي بينيم که هيچ اطلاعي راجع به وام ندارم پس اول بايد بروم اطلاعات لازم را راجع به وام به دست بياورم و ببينم مي توانم روي وام حساب کنم يا نه. وقتي که ما اطلاعات مان کامل باشد مهارت حل مشکل به ما يک راه تصميم گيري بهتري را نشان مي دهد.
در واقع روشي را به ما نشان مي دهد که بهتر بتوانيم راه حل ها را ارزيابي کنيم و کم خطاتر عمل کنيم. حالا اگر فردي به دليل اين که دانش خيلي زيادي ندارد راهي را انتخاب کرده که به بن بست بخورد، شايد راه را درست انتخاب کرده يعني روش را صحيح به کار برده ولي دانشش کم بوده يا اطلاعاتش کافي نبوده. پس بايد اطلاعات خود را اضافه مي کرده است.
منبع مقاله :
صميمي اردستاني، مهدي؛ (1391)، حل مشکل، ( آموزش يکي از مهارتهاي زندگي )، تهران، نشر قطره، چاپ چهارم
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}